searchicon

کپی شد

امام علی (علیه السلام) در ایام بیماری و رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

سن امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگام بیماری و رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، بنا بر نقل مسعودی، سی و پنج سال[1] و بنا بر نقل شیخ مفید و شیخ طبرسی، سی و سه سال[2] بوده است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در ایام بیماری خود، چند اقدام انجام داد که برخی از آنها به امیرالمؤمنین (علیه السلام) مربوط است:

الف: عهدنامه‌ای از طرف خداوند سبحان و توسط جبرئیل (علیه السلام) بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد. در این عهدنامه و وصیت‌نامه، سنّت‌هاى خدا و سنّت‌هاى رسول اللّه و مخالفت با اشخاصى که (احکام خدا را) تغییر و تبدیل دهند نوشته شده بود و جزئیات جمیع امور و حوادثى که بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) اتفاق می‌افتد در آن وصیت‌نامه مرقوم بود. همچنین تکالیف و وظایفی که امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) باید انجام می دادند، نوشته شده و این ذوات مقدسه آن را قبول کرده و پذیرفتند. آن گاه عهدنامه به امیرالمؤمنین سپرده شد.[3]

 ب. ذکر حدیث ثقلین و اتمام حجت با مردم درباره رعایت حق قرآن و عترت و یادآوری مقام و منزلت امیرالمؤمنین (علیه السلام).[4]

ج. فرستادن سپاهی به رهبری اسامة بن زید بن حارثه به طرف یکى از شهرهاى روم، و امر به مسلمانان و از جمله سران مهاجر و انصار به شرکت در لشکر وى، به منظور خالی ماندن مدینه از آنها، تا امر جانشینی و خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدون نزاع و انحرافی صورت پذیرد.[5]

د. رفتن به قبرستان بقیع، دست در دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) و به همراه عده‌ای از مردم و استغفار زیاد برای مردگان آن‌جا و خبر از مرگ قریب الوقوع خود به امام علی (علیه السلام).[6]

هـ. رفتن به مسجد در حالت بیماری و در حالی که امام على (علیه السلام) طرف راست آن حضرت و فضل بن عباس طرف چپ آن حضرت را گرفته بودند و اعلان به مردم برای ادای حق و طلبِ (احتمالی) و اقامه نماز جماعت و اکتفاء به واجبات نماز به دلیل بیماری.[7]

و. درخواست قلم و دوات برای نوشتن مطلبی که مردم به سبب عمل به آن گمراه نشوند و اهانت یکی از حاضران به حضرت و منصرف کردن ایشان، و اکتفا کردن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به توصیه به رعایت حق اهل بیت (علیهم السلام) و حمایت از آنها.[8]

ز. امر به احضار امیرالمؤمنین (علیه السلام) و عباس عموی آن حضرت.

شیخ مفید در این باره می‌نویسد: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: برادر و عمویم را احضار نمایید. وقتی آنان حاضر شدند و مجلس منحصر به آنها گردید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به طرف عمویش عباس توجه کرده فرمود: اى عمو وصیت مرا مى‏پذیرى و وعده مرا قبول مى‏کنى و قرض مرا ادا مى‏نمائى؟ عباس عرض کرد: یا رسول اللَّه، عموى تو پیرمرد و عیال‏وار است و سخاء و کرم تو مانند باد وزش داشته و عموى ناتوانت نمی تواند به وعده تو قیام کند. آن گاه به على (علیه السلام) توجه کرده فرمود: اى برادر آیا وصیت مرا مى‏پذیرى و به وعده من وفا مى‏کنى و قرض مرا ادا مى‏سازى و امور بازماندگانم را اداره مى‏نمایى؟ عرض کرد: آرى. فرمان تو را از دل و جان مى‌پذیرم و آن را اجرا مى‏کنم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: نزدیک بیا؛ چون پیش رفت على (علیه السلام) را به سینه چسبانید و انگشترى خود را از انگشت مبارکش بیرون آورده فرمود: این انگشترى را در انگشت کن. سپس شمشیر، زره، تمام سلاح‌هاى جنگى خود، پارچه‌ای را که در هنگام پیکار به شکم مى‏بسته و لباس جنگی که مى‏پوشیده و به کارزار می‌رفته را حاضر کرد و همه را به على (علیه السلام) تسلیم نموده و فرمود: به نام خدا به منزل خود برو.[9]

ح. گشودن هزار باب علم به روی علی (علیه السلام)

در ایام بیماری رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، امیر المؤمنین (علیه السّلام) همواره در خدمت پیامبر بوده و از وى جدا نمی‌شدند، مگر براى انجام كارهاى لازم و ضرورى. یک روز امیر المؤمنین (علیه السّلام) براى انجام كارى از منزل بیرون رفتند، در این هنگام حضرت رسول (صلّى اللَّه علیه و آله) كه از شدت تب، بى‏حال شده بودند به خود آمده و علی (علیه السّلام) را در كنار خود ندیدند، پس فرمودند: برادر و یارم را بگویید نزد من حاضر شود. پس از این، بار دیگر ضعف بر آن حضرت مستولى شد. عائشه گفت: ابوبكر را طلب كنید. او را در خدمت پیامبر حاضر كردند. هنگامى كه دیدگان مباركش بر ابوبكر افتاد، چهره‏اش را از وى برگردانید. ابوبكر نیز فورا از منزل بیرون رفت. بار دیگر پیامبر فرمود: برادر و یار مرا نزدم طلب كنید. حفصه گفت: عمر را طلب كنید. هنگامى كه عمر نزد آن جناب حاضر شد، حضرت صورت خود را از او برگردانید. مرتبه سوم فرمود: برادر و یارم را نزد من بخوانید، ام سلمه گفت: على بن ابى‌طالب را طلب كنید تا  نزد وى حاضر شود؛ زیرا اكنون پیامبر جز على، دیگرى را اراده نكرده است. هنگامى كه امیرالمؤمنین نزد حضرت حاضر شد، او را نزدیک خود جای داد و با وی در نهانى به گفت وگو پرداخت. بعد از مذاكرات چندى، امیر المؤمنین از خدمت پیامبر برخاست و در گوشه‏اى نشست. در این هنگام حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) به خواب رفتند و علی (علیه السّلام) از منزل بیرون رفت.

مسلمانان كه در بیرون اجتماع كرده بودند، گفتند: یا اباالحسن! پیامبر در نهانى با شما چه مطالبى را در میان گذاشت؟ فرمود: حضرت رسول (صلّى اللَّه علیه و آله) هزار باب از علم را به روى من گشود، كه از هر درى هزار درب دیگر گشوده می گردد و در ضمن وصایا موضوعاتى را به من تذكر داد كه من همه آنها را ان‌شاءاللَّه انجام خواهم داد.[10]

ط. در دامان گرفتن سر پیامبر (صلی الله علیه و آله) توسط امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگام رحلت و به عهده گرفتن غسل و کفن و دفن آن حضرت.[11]

امام علی علیه السلام در خطبه 197 نهج البلاغه می فرماید:

«رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) در حالى كه سرش بر روى سينه‏ام بود قبض روح گرديد و جان او در كف من روان شد. آن را بر چهره خويش كشيدم. من متصدّى غسل پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) بودم و فرشتگان مرا يارى مى‏كردند، گويا در و ديوار خانه فرياد مى‏زد. گروهى از فرشتگان فرود مى‏آمدند و گروهى ديگر به آسمان پرواز مى‏كردند. گوش من از صداى آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز مى‏خواندند، پر بود، تا آن گاه كه او را در حجره‏اش دفن كرديم. چه كسى با آن حضرت در زندگى و لحظات مرگ از من سزاوارتر است؟».[12]

[1]. مسعودى، على بن الحسین، إثبات الوصیة للإمام على بن أبى طالب، ص 126.

[2]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏1، ص 6؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدى، ج ‏1، ص 311.

[3]. إثبات الوصیة للإمام على بن أبى طالب، ص 124و 125.

[4]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏1، ص 180.

[5]. همان، 180 و 181.

[6]. همان، ص 181.

[7]. همان، ص 182.

[8]. همان، ص 184.

[9]. همان، ص 185.

[10]. همان، ص 185 و 186؛ إعلام الوری بأعلام الهدى، ج ‏1، ص 267.

[11]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏1، ص 186 و 187.

[12]. سید رضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق/ مصحح: صالح، ‏‏صبحی، ص 311 و 312.