Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

امام حسین (علیه السلام) و لباس سرخ بهشتی

بنا بر روایتی که نقل شده است: در یک روز عید دو فرزند فاطمه (علیها السلام)؛ امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) به خانه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفته و عرضه داشتند: «ای جدّ بزرگوار! امروز روز عید و شادی است. فرزندان اعراب، همه، لباس‌های رنگارنگ و تازه و شاد پوشیده‌اند؛ امّا ما لباس نو نداریم تا بپوشیم». رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ناراحت شد و به فکر پاسخ به نیازهای روحی آن دو کودک افتاد، امّا لباسی شایسته برای روز عید آن دو بزرگوار نداشت. از خداوند متعال استمداد طلبید! (و عرضه داشت): خدایا! دل این دو کودک و مادرشان را نشکن! سپس جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و دو دست لباس سفید بهشتی آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوشحال شد و فرمود: «ای سروران جوانان بهشت! این لباس‌ها را خیاط پروردگار به اندازه قد شما دوخته است». آنان گفتند: «ای جدّ بزرگوار! این‌ها چیست؟ تمام بچه‌های عرب، لباس‌های رنگارنگ و با نشاط می پوشند و ما پیراهن سفید به تن کنیم»؟! رسول الله (صلی الله علیه و آله) دوباره به فکر فرو رفت. جبرئیل (علیه السلام) عرض کرد: «ای محمد (صلی الله علیه و آله)! نگران نباش! رنگرز خداوند آن‌ها را به هر رنگی که بخواهند، رنگ می‌کند و دل این بچه‌ها را شاد خواهد کرد». سپس با اشاره جبرئیل (علیه السلام) ظرف آب و طشتی آوردند. جبرئیل گفت: «من آب می‌ ریزم و تو آن لباس‌ها را در زیر آب فشار بده، هر رنگی که بخواهند همان می‌ شود».

پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «نور چشمم! تو چه رنگی دوست داری؟ او گفت: «بابا جان! من رنگ سبز می‌خواهم». پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را در طشت، خیس کرد و فشار داد. آن لباس سفید به لطف و قدرت خداوندی به رنگ زبرجد سبز درآمد. آن را به امام حسن (علیه السلام) داد و او نیز پوشید. آن‌گاه لباس امام حسین (علیه السلام) را در طشت قرار داد و جبرئیل آب ریخت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به حسین (علیه السلام) گفت: «نور چشمم و عزیز دلم! تو چه رنگی دوست داری؟ حسین گفت: «ای جدّ گرامی! من رنگ سرخ می‌خواهم». حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله) لباس را در طشت فشار داد و لباس به رنگ یاقوت سرخ درآمد و حسین (علیه السلام) آن را گرفت و پوشید.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) از این‌که خواسته آن دو بچه را عملی ساخته بود خوشحال شد و آن دو کودک نیز با شادمانی، نزد مادر دویدند. بعد از رفتن آنان، جبرئیل گریه کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علت گریه را سؤال کرد و فرمود: «ای جبرئیل! امروز، روز شادی است و فرزندانم خوشحال شدند، آیا تو گریه می کنی»؟

جبرئیل گفت: «ای رسول خدا! گزینش این رنگ‌ها انتخابی ساده نبود و آنان براساس تقدیر و سرنوشتی که دارند رنگ‌ها را برگزیدند. پسرت حسن که رنگ سبز انتخاب کرد، مسموم می‌شود و از شدت سمّ، رنگ بدنش به سبزی می‌گراید و فرزندت حسین بر اثر ضربات شمشیر کشته می‌شود و بدنش به خون آغشته و سرخ فام خواهد شد». پیامبر (صلی الله علیه و آله) با شنیدن این سخن، محزون شد و گریست.[1]

در مورد این حدیث و اعتبار روایی آن شایسته است که گفته شود:

اولا: با توجه به این‌که مرحوم مجلسی این روایت را بدون ذکر نام راوی و سند معتبر نقل می‌کند، از نظر سندی فاقد سند معتبر است؛ بدین معنا که سلسله افرادی که متن این مطالب را به امام معصوم (علیه السلام) برسانند، ذکر نشده است و حتی نام یک نفر هم به‌عنوان راوی ذکر نشدهغ لذا این روایت به هیچ وجه قابل استناد نیست.

ثانیا: در مورد مطلب مطرح شده در این روایت، حدیث دیگری یافت نشد که مؤید این قصه باشد.

اما در مورد اصل جریان و این‌که آیا می‌تواند صحت داشته باشد یا خیر؟ گفتنی است که این جریان در حد امکان، شدنی و پذیرفتنی است؛ به این معنا که نه می‌شود آن را به‌صورت کلی رد کرد و نه کاملاً قبول نمود. پس ممکن است چنین جریانی روی داده باشد.


[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 245.