searchicon

کپی شد

اقسام روح در انسان

اقسام روح در انسان، گاهی از منظر فلسفی مطرح می شود و گاهی از منظر عرفانی و گاهی از منظر اخلاقی.

از منظر فلسفی؛ حکیمان بر این باورند که انسان از سه روح یا نفس؛ نباتی، حیوانی و انسانی، تشکیل یافته است که اگر روح بخاری را بر آن بیافزاییم در مجموع چهار روح می شود.

توضیح اجمالی این ارواح یا نفوس بدین شرح است:

الف. روح یا نفس نباتی: حکیمان نفس نباتی را به کمال اول جسم طبیعی آلی که دارای تغذیه، رشد و تولید مثل است تعریف نموده اند[1] و حداقل نشانۀ نفس نباتی را تغذیه می دانند.[2]

ب. نفس یا روح حیوانی: نفس حیوانی را به «كمال اول جسم طبیعی آلی كه فقط دارای حس و حركت ارادی است»[3] تعریف نمودند. البته منظور بیان مرتبۀ «حیوانی» نفس حیوانی است، و گرنه «نفس حیوانی» چون از نفس نباتی بالاتر است و بر اساس قاعدۀ تشكیك در وجود، مراتب بالا در بردارندۀ كمالات مراتب پائین تر هستند و بر اساس قاعده محالیت تجافی تا مراتب پائین تر را نگذرانند، نمی توانند واجد مراتب بالاتر گردند، پس كمالات نفس نباتی در «نفس حیوانی» هم موجود است[4]، بلكه بر اساس حكمت متعالیه نفس نباتی شأنی از شئون نفس حیوانی است.

پس تعریف کامل نفس حیوانی چنین است: كمال اول جسم طبیعی آلی كه تغذیه، رشد، تولید مثل، حس و حركت ارادی دارد.

در هر صورت «حس» و «حركت ارادی» دو علامت و نشانۀ اختصاصی «نفس حیوانی» می باشند. «حس» در اینجا به معنای مطلق «ادراك» (غیر از تعقل) است.

ج. روح یا نفس انسانی: حکیمان در تعریف نفس انسانی گفته اند: كمال اول جسم طبیعی آلی است كه كلیات را تعقل و آراء و نظریات را استنباط می كند.[5]

همان گونه كه در تعریف نفس حیوانی تذکر دادیم و ابن سینا هم اشاره نمودند[6]؛ این تعریف به لحاظ مرتبۀ خاص نفس انسانی است،‌ و گرنه باید تمام قیود و شرایط نفس نباتی و حیوانی را در تعریف نفس انسانی آورد؛ و بگوئیم نفس انسانی كمال اول جسم طبیعی آلی است كه دارای تغذیه، رشد، نمو، تولید مثل، احساس، حركت ارادی‌، تعقل كلیات و استنباط آراء می باشد.

در هر صورت قدرت بر تصور معانی كلی و مجرد، و رسیدن به مجهولات از طریق معلومات، ویژگی مختص انسان است.[7]

شرح و تفصیل ویژگی های نفس انسانی:

ابن سینا در مورد افعال و خواص و ویژگی های نفس انسانی توضیحاتی می دهند كه به صورت اختصار در موارد زیر خلاصه می گردد:

1- قدرت سخن گفتن؛ 2- توانایی اختراع و تحصیل صنایع عجیب؛3- داشتن حالاتی مانند «خنده» و «گریه»؛ 4- داشتن حالت «خجالت»؛ 5- داشتن حالت «ترس» و یا «امید»؛ 6- توانایی درك «خوبی و بدی»؛ 7- آینده نگری.[8]

همان گونه که اشاره کردیم حکیمان علاوه بر روح نباتی، حیوانی و انسانی معتقدند در وجود انسان روح دیگری وجود دارد که از آن به روح بخاری تعبیر می کنند. در حقیقت روح بخاری حد فاصل میان روح حیوانی و انسانی است. حکیمان در بیان روح بخاری می گویند: «روح بخاری جسم رقیق سیّال حارّ متكوّن از عناصر، امتزاج و مزاج یافتۀ از خون است و حامل قوای حس و حركت و غیرها می باشد، و چون متکون از آنها است از جنس آنها است و می توانی به تعبیر دیگر این روح را، دخانی متصاعد از آن طبایع مزاج یافته و عصاره ای به نام خون گردیده بدانی، اما دخانی رطب، و این دخان متصاعد فوق آنها را آسمان آنها خوانی،‌ و این معنا را یكی از مظاهر آیۀ كریمۀ «ثم استوی الی السماء و هی دخان»[9] قرار دهی.

به دیگر سخن، روح بخاری جسم لطیف گرم است كه از لطافت اخلاط اربعۀ تن حاصل می شود چنان كه اعضا از كثافت اخلاط متكون می گردند؛ و این را روح حیوانی نیز خوانند و حامل قوا است، و چون قوا اصناف سه گانۀ حیوانی و نفسانی و طبیعی اند،‌ روح بخاری حامل آن ها را نیز بر سه صنف دانسته اند و به صورت جمع، ارواح بخاری گویند.

در كتب تشریح، اعضای انسان به رئیسه و غیر رئیسه تقسیم شد. اعضای رئیسه مبادی قوایی هستند كه در بقای شخص یا در بقای نوع به آن اعضا نیازمندند. در بقای شخص، به سه عضو؛ یكی قلب كه مبدأ قوۀ حیوانی است،‌ و دیگری دماغ كه مبدأ قوۀ حس و حركت است،‌ و دیگر كبد كه مبدأ قوۀ تغذیه است؛ و در بقای نوع،‌ به چهار عضو كه همان سه چیز به اضافۀ چهارمی كه انثیین است.[10]

شرح و تفصیل ویژگی های نفس انسانی از منظر عرفان:

عارفان بر این عقیده اند که انسان از مقامات چهار گانۀ روح، قلب، خیال، طبع برخوردار است. با این توضیح که عارفان، نفس ناطقه انسانی را از آن جهت كه مبدأ حركت  و سكون است به آن « طبع»؛ و به اعتبار این که مبدأ براى ادراكات  جزئي است «نفس»؛ و به لحاظ این که مبدأ براى ادراكات  كلي تفصيلي است «قلب»؛ و به اعتبار این که ملكه بسيط كه خلاق تفاصيل ادراكات كلي در او حاصل است «روح» نامیده اند.[11]

شرح و تفصیل ویژگی های نفس انسانی از منظر اخلاق:

عالمان اخلاق نیز معتقدند که انسان معجونی از نیروهای مختلف است؛ که از میان آنها چهار نیروی عقل، شهوت، غضب و وهم بر نیروهای دیگر تسلط دارند و آنها را تحت فرمان خود قرار می دهند.[12]

صدر المتألهین در مورد تضاد صفات انسانی و مراحل پیدایش آنها می گوید: باطن انسان معجونی از نیروهایی است كه دارای صفات متضادند؛ بعضی به صفات چار پایان و بعضی به صفات درندگان و بعضی به صفات شیاطین و بعضی به صفات فرشتگان اند. از صفت چار پایگی شهوت و شكمبارگی و حرص و فجور؛ و از صفت درندگی، حسادت و دشمنی و كینه؛ و از صفت شیطانی، نیرنگ، فریب، تکبر، مقام دوستی، افتخار و برتری جویی؛ و از صفت  فرشتگی، علم و پاكی صادر می شود؛ و ریشۀ همۀ اخلاق و صفات روحی انسان، این چهار چیزاند كه خمیره و سرشت باطن انسان اند و جز از طریق نور هدایت شرع و عقل، رهایی از ظلمت آن سه (صفت چارپایان، درندگان و شیاطین) امكان ندارد.[13]

بدیهی است که اطلاق روح به هریک از این مقامات و نیروها اشکالی ندارد و منظور از آن همانا مراتب حقیقت انسان است و این را نیز می دانیم که حقیقت انسان را روح انسان تشکیل می دهد.

براساس حکمت متعالیه وجود ارواح متعدد به معنای تکثر و تعدد وجودی انسان نیست، بلکه بیان گر وسعت وجودی انسان است. بر اساس این نظریه می توان در عین اعتقاد به وجود قوا و نیروهای نفسانی، وحدت حقیقی نفس را نیز باور داشت، چنان که اعتقاد به وحدت حقیقی نفس موجب ابطال و انکار ارواح نخواهد شد.[14]

به بیان دیگر، همان گونه كه در عرفان نظری ذات حق تعالي در مقام اطلاقی خود، شامل همه تعینات است، ولی این کثرات در مقام ذات، تصویر تفصیلی مقابل هم ندارند؛ در باره «نفس» انسانی نيز بايد بگوييم: «نفس» انسانی در مرتبه ذات (تا در موطن ارواح و قوا به تفصیل در نیامده)، تمام قوا و نيرو ها را به گونه اجمال و بساطت و بدون كثرت دارد كه همان مرتبه احدي، غيبي و اطلاق مقسمي است.

چنان كه کثرات در این نظام، تجلیات و مظاهر حق‌اند، قوای نفساني نيز تجليات نفس اند؛ همان طور كه تجلی به معنای خروج مطلق از مقام اطلاق خود و تلبس به تقید و تعین است، و مطلق، وقتي از مقام اطلاقی خود به مقام تقیید تنزل می‌کند، باز هم همان مطلق مقسمی است که مقید شده، نه این­که مطلق و مقید مقابل هم باشند و بینشان، تباین مصداقی تصویر شود؛ ارواح و قوا نيز تجليات نفسند و وقتی به تفصیل در آیند، از هم جدا می‌شوند، ولی جدای از نفس نیستند، بلکه همان نفس‌اند که به شکل دیگر در آمده ‌است. همان گونه كه علوم و حقایق كلی در مقام روح انسان، بدون امتیاز، وجود دارند؛ و در مرحله قلب، به صورت ممتاز عنوانی و جزئی (ولی به نحو بساطت وجودی)؛ و در مقام خیال، به گونۀ صورت و تصویر؛ در مقام حس، به گونۀ محسوس ( مكتوب یا مسموع) وجود می یابند.[15]


[1] در نظر شیخ الرئیس تولید مثل هم از آثار نفس نباتی است؛ چون در بیان آثار و افعال نفس نباتی می گوید« القوى النفسانية تنقسم بالقسمة الأولى أقساما ثلاثة: أحدها النفس النباتية، و هى الكمال الأول لجسم طبيعى آلى من جهة ما يتولد و ينمى و يغتذى‏ »، الشفاء الطبیعات، ج2، ص32، چاپ کتابخانه آیة الله مرعشی؛ ولی حکیم سبزواری تولید مثل را از آثار نفس نباتی بیان نمی کند چون در تعریف نفس نباتی می گوید «کمال اول لجسم طبیعی الی تتغذی و تنمو فقط». اسرار الحکم ، ص264.

[2] شیخ الّرئیس می گوید: «ولکن النامیة تقف اولا ثم تقوی المولدة ملاوة فتقف ایضاً و تبقی الغاذیة عمالة الی ان تعجز فیحل الاجل»ـشرح اشارات، ج 2، صص 409 و410.

[3]كمال اول لجسم طبیعی آلی تحس و تتحرك بالارادة فقط . حكیم سبزواری، اسرار الحكم، ص 264.

[4] شیخ در شفاء پس از تقسیم قوای نفسانی به نباتی و حیوانی انسان و پس از اینكه در تعریف هر كدام «كمال اول لجسم طبیعی‌ آلی» را نیز می آورند می گویند: «ولولا العاده لكان الاحسن ان یجعل كل اول شرطاً مذكوراً فی رسم الثانی ان اردنا ان نرسم النفس لاالقوة النفسانیة التی للنفس بحسب ذلك الفعل فان الكمال ماخوذ فی حد النفس لا فی قوی النفس» (النفس من كتاب الشفاء، ص 55)

[5] «كمال اول لجسم طبیعی آلی، تعقل الكلیات و تسنبط الآراء».حکیم سبزواری، اسرار الحكم، ص 264.

[6]. ابن سینا، النفس من كتاب الشفاء، ص 55، با تصحیح آیة الله حسن زاده آملی .

[7] البته صدر المتالهین در اسفار بعد از بیان این ویژگی می گویند: و اخص من هذا كله هو اتصال بعض النفوس الانسانیة بالعالم الالهی بحیث یفنی عن ذاته و یبقی ببقائه، و حینئذ یكون الحق سمعه و بصره و یده و رجله، و هناك التخلق باخلاق الله تعالی (اسفار، ج 9، ص 81).

[8] همان، ص 279 به بعد.

[9] فصلت ، 11.

[10] دروس معرفت نفس، درس 29 – دفتر سوم ص 441 تا 443؛ حذف بعضی از نقل قول.

[11] اقتباس از سؤال 2332 (سایت اسلام کوئست: 4301).

[12] نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص 21،اتشارات رشیدی، تهران، 1362

[13] اسفار، ج 9، ص 93.

[14] الأسفارالأربعة، ج‏9، صص 63 و 64.

[15]شرح فصوص الحکم، با تحقیق  استاد علامه حسن زاده آملی، ج1، ص531.

استاد علامه حسن زاده آملی می گويد: ان الانسان له مقامات اربعة هی مقام روحه و مقام قلبه و مقام خیاله و مقام طبعه، و له فی كل مقام احكام خاصة و له مع تلك المقامات وحدة شخصیة لا تنثلم بتلك الكثرات و اترابها. و المراد من الروح هو مقامه الجمعی و یعبرعنه بیوم الجمع ایضاً. كما ان القلب هو مقامه الفصلی و یعبر عنه بیوم فصله. و بعبارة اخری ان المرتبة الروحیة هو ظل المرتبة الاحدیة، و المرتبة القلبیة هی ظل المرتبة الواحدیة الالهیة. سرح العیون شرح عین 45، ، ص 565 و 566.