searchicon

کپی شد

اعتبار فتوای مجتهد پس از مرگش

در این مقال این موضوع را دنبال می کنیم که اگر مرجع تقلید بر اساس قرآن و حدیث فتوا می دهد؛ چرا پس از مرگ وی، فتوایش  بی اعتبار می شود؟

در این باره باید گفت: اجتهاد، دارای عناصری است که بعضی از آنها مثل منابع اجتهاد (قرآن، سنت، عقل و اجماع) ثابت و برخی دیگر مثل موضوعات و شرایط آنها، علم و برداشت مجتهد از متون و… متغیر است و چون یک مجتهد در مقابل فتوای خود متعهد و مسئول بوده و باید در پیشگاه خداوند جواب گو باشد، پس باید تغییر عناصر متغیر اجتهاد را در فتوای خود لحاظ کند؛ به همین دلیل است که گاهی فتوای یک مجتهد، در یک مسئله خاص، بعد از گذشت زمان تغییر می کند.

این در صورتی است که مجتهد، زنده و دارای قدرت استنباط می باشد و بر احکام، موضوعات، شرایط و قیود آنها و تغییرات شرایط و قیود احاطه دارد، اما اگر مجتهد از دنیا برود و یا قدرت استنباط خود را از دست بدهد، دیگر نمی تواند تغییرات عناصر اجتهاد را لحاظ (اعمال) کند، بنابراین فتواهای او در تقلید ابتدایی (برای کسانی که تازه می خواهند از ایشان تقلید کنند) صحیح نمی باشد و ادامه تقلید کسانی که در زمان حیات ایشان از او تقلید می کرده اند، منوط به اجازه و نظر یک مجتهد زنده است، ولی در مسائل جدیدی (مستحدثه) که به وجود می آید، باید از یک مجتهد زنده تقلید کنند.

این مطلب، دلیل زنده و پویا بودن اجتهاد شیعه است[1] که نه تنها باید مجتهد زنده باشد تا فتوایش معتبر باشد، بلکه علاوه بر حیات، باید دارای قدرت استنباط و سلامت عقلی و فکری باشد و بر همین اساس، اگر مرجع تقلیدی سلامت فکری و عقلی خود را از دست بدهد، نمی توان از او تقلید کرد.

گرچه نظرات و فتواهای قبلی او به عنوان یک نظر کارشناسی، دارای اهمیت و اعتبار می باشد و در محافل درسی علما مورد بحث و بررسی قرار گرفته و از آنها استفاده می شود.

بهتر است پاسخ را با گفتاری از آیت الله جوادی آملی کامل تر کنیم:

این که گفته اند آیا بقا بر تقلید میت جایز است یا نه، اشکال مهم مسئله این نیست که اگر فقیه و مرجع تقلیدی فوت نمود، چون افکار و آرای او هم از بین می رود، بنابراین نمی توان از او تقلید نمود؛ چون مرگ عبارت از نابودی روح نیست، بلکه مرگ عبارت از جدایی روح از بدن است، بدن است که می میرد چون سرپرست خود را از دست داده است، نه این که روح بمیرد. پس آن که صاحب رأی است نمرده و آن که مرده صاحب رأی نبوده است.

بنابراین در این که مقلد می تواند به فتوای مرجعی که در زمان حیات، از او تقلید می کرده است، باقی بماند بحثی نیست.

اما اشکال اساسی این است که بر اساس یک قاعده کلی، اگر فتوا و رأی مرجع تقلیدی عوض شود نمی توان طبق فتوای قبلی او عمل کرد، بلکه باید به فتوای جدیدش عمل نمود، حال اگر مرجع تقلیدی وفات یافت، بعد از ارتحال از دنیا نمی دانیم که آیا به همان نظر اولی باقی است یا بعد از مرگ و کشف حقایق، فتوا و نظر او عوض شده است؟ چون بعد از مرگ بالاخره روشن می شود که کدام یک از این آرا حق بوده است؛ زیرا قبل از مرگ، فتوا را از کتاب دریافت می کرد، ولی بعد از مرگ دیگر سخن از کتاب و مدرسه و حوزه نیست، بلکه خود واقع برای او روشن می شود. بنابراین آیا فتوا و نظر این شخص بعد از مرگ، همان نظر قبلی است یا مسائل تازه تری برای او حل شده؟ این یک اشکال اساسی است.

شبهه دیگر این است که علمی که در مرجع تقلید معتبر است و مقلدین در اثر آن علم خاص، از مراجع، تقلید می کنند، علوم حصولی و استدلالی است که با استنباط از ظواهر کتاب و سنت یا اجماع یا براهین حصولی عقل فراهم شده است؛ یعنی، یک سلسله مبانی برای اجتهاد است و یک رشته منابع اجتهادی برای استنباط که مجتهد، این مبانی و قواعد را از آن منابع استنباط کرده و فتوا می دهد، ولی وقتی که از دنیا رخت بربست دیگر از مبانی و قواعد فقهی و ظواهر کتاب و سنت، یا اجماع استمداد نمی کند، بلکه کلاً این علوم حصولی تبدیل به علوم شهودی و حضوری می شود و علم مدرسه رخت بسته و علم قلبی ظهور پیدا می کند و اشکالی که مطرح می شود این است که اگر مسئله­ای با کشف و شهود برای فقیه زنده حل شد، ممکن است برای خودش حجت باشد، ولی آیا دیگران هم می توانند از فتوای او تقلید بکنند یا نه؟

در پاسخ می گویند فتوای فقیهی معتبر است که از مبانی و منابع حوزوی و مصطلح، استنباط شده باشد، ولی اگر کسی در سایه تهذیب نفس و تزکیه باطن، بدون راه مدرسه و فقه و اصول، احکام برای او ثابت شد نمی توان از او تقلید کرد، منتها چون خودش، عین واقع را می بیند مجاز است به فتوای خود عمل کند و البته فرق است بین آن علمی که ابتدائاً از کشف و شهود نشأت می گیرد با علمی که در زمان حیات از مبانی و مبادی حوزوی استنباط می شود و بعد از مرگ، تبدیل به علم حضوری می شود. به هر صورت، اختلاف در این است که بعد از ارتحال یک مجتهد یا مرجع، و تبدیل علم حصولی او به علم حضوری و کشف و شهود، آیا باز هم می توان به فتوای او عمل کرد یا بر چنین فتوایی باقی بود یا نه؟

غرض آن است که اگر درباره بقا بر تقلید میت و مانند آن سخنی هست، نه برای آن است که بدن در علم مؤثر است، بلکه برای آن است که جان و روح، نقش دارد. و جان بعد از مرگ، علوم حصولی را به علوم حضوری تبدیل می کند و آن علم حضوری، به کشف و شهود و تهذیب نفس وابسته است.[2]



[1]. برای آگاهی از فوائد و آثار این فکر پویا، نک: نمایه: فواید تقلید از مجتهد زنده.

.[2] زن در آینه جلال و جمال، ص 253- 255.