searchicon

کپی شد

اسماعیل ذبیح الله

فهرست

چکیده مقاله اسماعیل ذبیح الله ‏(علیه السلام)

حضرت اسماعیل (علیه السلام)؛ فرزند بزرگ حضرت ابراهیم (علیه السلام) و هاجر است. او بانويى از اهالی مصر بود. اسماعیل (علیه السلام) جدّ اعلاى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله)، از پیامبران الهى است.

برخی در مورد نسب و خاندان اسماعیل (علیه السلام) گفته اند: وی اسماعيل بن ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن اشوع بن ارعوس بن فالغ بن عابر (هود نبى) بن شانح بن ارفخشد بن سام بن نوح بن لمک بن متوشلخ بن اختوخ (ادريس پیامبر) بن ارد بن قينان بن انوش بن شيث بن آدم (عليه السلام) است.

در مورد سال احتمالی تولد او گفته شده ولادت‌ او میان‌ سال های ۲۰۰۰ تا ۱۹۹۰ قبل از میلاد‌ بود است. نام آن حضرت، اسماعیل و لقب او «ذبیح الله» است.

برخی نام همسر اول وی‌ را «عمارة بنت سعيد بن أسامة بن أكيل» و همسر دیگر او را با نام های؛ «السيدة بنت مضاض بن عمرو الجرهمي»، «رِعله»،‌ «حنفاء» و «حیفاء» یاد کرده اند. برای ایشان تعداد 12 یا 13 پسر و 3 دختر نیز ذکر شده است.

از مجموع دلایل قرآنی، روایی و تاریخی برمی آید که ذبیح الله، حضرت اسماعیل (علیه السلام) است.

قرآن كريم در بعضی از آیات به تعدادی از اوصاف ويژه و مشترک آن حضرت با ‏ديگر پيامبران مانند؛ موهبت خاص الهى، بردبارى، صبر و شكيبايى، نيكى و نيكوكارى، صادِق بودن در وفای به وعده، امر كننده به نماز و زكات، هدايت يافته و الگوى هدايت، برخودار از رحمت خاص الهى، صالح و شايسته، مرضىّ پروردگار و برترى بر جهانيان اشاره می کند.

از جمله آزمایش ها و ابتلائات الهی در مورد ایشان می شود به دوری او از پدر و مهر و محبت پدری و جریان ذبح او توسط پدر بزرگوارش اشاره نمود.

درباره نبوت او باید گفت: از مجموع آنچه در قرآن کریم در باره وی نازل شده می توان دریافت که قرآن‌ کریم‌ آن حضرت را در زمره انبیای‌ الهی‌ شمرده است.

اولین اقدام حضرت اسماعیل، یاری پدر در ساختن خانه کعبه و نیز تطهیر آن بوده است. ‏همچنین تولیت خانه کعبه، توسعه قبایل عربی و ترویج آیین توحیدی ابراهیمی از دیگر اقدامات او است.

مدت عمر ایشان طبق برخی از گزارشات؛ 130و 137 سال گفته شده و مکان دفن وی در حجر اسماعیل و در کنار خانه کعبه است.‏

زندگی نامه اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

حضرت اسماعیل (علیه السلام)؛ فرزند بزرگ حضرت ابراهیم (علیه السلام)،[1] جدّ اعلاى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله)، از پیامبران الهى و ملقّب به ذبیح اللّه است.[2] جدّ نهم اسماعیل؛ نوح (علیه السلام)[3] و مادر او؛ هاجر نام داشت. هاجر بانویى مصرى[4] و کنیز ساره؛ همسر دیگر ابراهیم (علیه السلام) بود. چون ساره نازا بود، هاجر را به همسرى ابراهیم در آورد تا از او داراى فرزند شود.[5] ابراهیم، هنگام ولادت اسماعیل بنا بر نقل های مختلف ۸۶‌، ۸۷‌، ۹۰، ۹۹ یا ۱۱۷ سال داشت.[6] برخى اسماعیل را نیاى همه عرب دانسته اند؛[7] ولى مشهور نسب شناسان او را پدر عرب حجاز مى دانند که به آنها عرب «مُسْتَعْرِبَه»[8] گفته مى شود؛ زیرا عرب «عاربه» که عمالقه و جُرْهُم از آنان بودند، پیش از اسماعیل مى زیستند.[9] اسماعیل ابتدا با دخترى از جُرْهُم ازدواج کرد و پس از مدتى وى را که رفتاری ناپسند داشت، به سفارش ابراهیم (علیه السلام)، طلاق داد. سپس دختر مضاضِ جُرهُمى را به ازدواج خود درآورد و از او داراى ۱۲ یا ۱۳ پسر شد.[10] در مورد مدت عمر ایشان بین مورخان اختلاف وجود دارد. برخی عمر او را صد و سی،[11] بعضی دیگر، صد و سی و هفت[12] سال ذکر كرده اند. مدفن او در حجر اسماعیل، کنار خانه کعبه، در مسجد الحرام و شهر مکه در کشور عربستان است.[13]

نسب و خاندان اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

پیرامون نسب و خاندان اسماعیل (علیه السلام)‏ چند قول مختلف و نزدیک به هم وجود دارد.

  1. اسماعيل بن ابراهيم بن تارخ بن ناحور بن اشوع بن ارعوس بن فالغ بن عابر (هود نبى) بن شانح بن ارفخشد بن سام بن نوح بن لمک بن متوشلخ بن اختوخ (ادريس پیامبر) بن ارد بن قينان بن انوش بن شيث بن آدم (عليه السلام) است.[14]
  2. بعضی دیگر در مقام بیان نسب و خاندان پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) نسب اسماعیل را اینچنین گفته اند: پیامبر اسلام؛ محمد بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم‏ بن … اسماعيل بن ابراهيم بن تارخ بن ساروغ بن ارغو بن فالغ بن عابر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح بن لمک بن متوشلخ‏ بن اخنوخ (ادريس پيامبر)، بن يرد بن مهلائيل بن قينان بن أنوش ابن شيث بن آدم (علیه السلام).[15]
  3. بعضی هم نسب و خاندان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) و اسماعیل را این گونه بیان کرده اند: محمد بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم‏ بن … اسماعيل بن ابراهيم بن تارح بن ناحور بن ساروح بن رعو بن شالخ ابن عابر بن فالج بن ارفخشذ بن سام بن نوح بن لامك بن متوشلح بن أخنوخ بن يارد بن مهلايل بن قينان بن شيث بن آدم‏ (علیه السلام) است.[16]

‏پدر و مادر اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)‏

نام پدر حضرت اسماعیل (علیه السلام)؛ حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. او اولین فرزند ابراهیم (علیه السلام) می باشد.[17] نام مادر آن حضرت؛ هاجر است. او بانويى از اهالی مصر بود.[18]

‏ابراهیم پدر اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)‏

حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) از پیامبران بزرگ الهی است. او دومین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده است. وی پدر بزرگوار حضرت اسماعیل (علیه السلام) است.[19]

‏هاجر مادر اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)‏

یکی از بانوان بزرگ و مشهور تاریخ بشر حضرت هاجر (سلام الله علیها) است. او مادر حضرت اسماعیل (علیه السلام) و بانويى از اهالی مصر بود.[20]

پس از آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام) به مصر رفت و گرفتار حاکم مصر شد، متوجه شد او نسبت به همسرش نظر سوء دارد. به همین جهت خود را تسلیم خواست الهی کرد، تا او را از هر گزندی حفظ کند. پس سر به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! اگر خواست به ساره تعرض کند، دستش را خشک گردان! دعای وی به اجابت رسید و هنگامی که فرمانروای مصر خواست دست تجاوز به ساره بگشاید، دستش مانند چوب خشک شد. وی متأثر شد و به ابراهیم گفت: خدایت چنین خواست؟ ابراهیم (علیه السلام) فرمود: آری. او صاحب عزت است و حرام را دشمن می دارد. حاکم گفت: پس از خدایت بخواه دست من به حالت نخست بازگردد. ابراهیم (علیه السلام) دعا کرد و او سلامتی خویش را بازیافت. ولی چون زیبایی ساره او را مسحور کرده بود، باز به قصد سوء خواست تعدی کند. این بار نیز دستش خشکید. این وضع خوف انگیز و برآورده شدن دعای ابراهیم (علیه السلام) در قلب آن حاکم مشرک، مهابتی ایجاد کرد و ابراهیم را احترام و تکریم فراوان کرد و چاره ای جز آزاد کردن ساره ندید.[21]

پس حاکم از او تقاضا کرد کنیزی خوش خُلق و نیکوروش به ساره ببخشد، تا به خدمتگزاری او مشغول شود. ابراهیم (علیه السلام) قبول کرد و حاکم مصر «هاجر» را به همسر او تقدیم نمود. البته کنیزان و غلامان دیگری به همراه دام هایی به عنوان هدیه به ابراهیم (علیه السلام) داد و به خاطر برخورد نامطلوب خود عذرخواهی کرد.[22]

سال ها گذشت، ابراهیم و ساره دوران فرتوتی و سالخوردگی را می گذراندند و فرزندی نداشتند. ابراهیم از این واقعیت تلخ تأسف می خورد که کسی را ندارد که سکان کشتی طوفان زده هدایت را به وی بسپارد. او اغلب ایام خصوصا شب هنگام به نیایش با پروردگار در گوشه عزلت و کنج تنهایی می پرداخت. روزی هنگامی که خورشید در مغرب پنهان می شد، ساره با حالتی اندوهگین ناشی از رنج نازایی خویش، ابراهیم را فرا خواند. او با لکنت زبان و در حالی که سرش را به زیر انداخته بود، گفت: چند وقتی است در این فکرم که این بی فرزندی شاید تقصیر من باشد. ساره در حالی که اشک در دیدگانش حلقه زده بود، افزود: هاجر کنیزم را به تو می بخشم. مهرش را بپرداز و با او ازدواج کن. شاید از این طریق خداوند به ما وارثی عطا کند. من از این بابت راضی بوده و اکراهی ندارم و قول می دهم غصه نخورم. بدین سان ابراهیم (علیه السلام) پیشنهاد همسرش را پذیرفت و هاجر را به عقد خویش درآورد. از این پس دیگر او یک کنیز نبود، بلکه به افتخار همسری پیامبر خدا نایل آمده و باعث افزایش آرامش ابراهیم در سنین پیری گردیده بود. عطوفت هاجر مشکلات دوران سالخوردگی و برخی دشواری ها را برای ابراهیم (علیه السلام) قابل تحمل می ساخت. مدتی از این ازدواج نگذشت که هاجر باردار گردید و سرانجام دوران توأم با رنج سپری شد و کودکی دیده به جهان گشود که نام اسماعیل را برایش برگزیدند.[23]

ولادت اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

همان طور که در مورد تولد حضرت ابراهیم (علیه السلام) هیچ‌ سندی‌ که‌ تاریخ‌ دقیق‌ یا نسبتاً دقیقی‌ ارائه‌ دهد به‌ دست‌ نیامده، در مورد فرزند ایشان؛ حضرت اسماعیل نیز چنین است.

اما در باره ولادت حضرت اسماعیل (علیه السلام) ‏ گفتنی است: هنگامی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) از آتش نمرودیان نجات یافت، به فرمان خداوند، سرزمین آنان را به سوی بیت‌ المقدس ترک کرد.[24] سال های طولانی گذشته بود، اما ابراهیم صاحب فرزندی نشده بود و چون ساره، همسر نخست ابراهیم نازا بود؛ لذا هاجر (سلام الله علیها) كنیز مصری خود را به پیشنهاد خویش[25] به ازدواج ابراهیم (علیه السلام) درآورد.[26] عهد عتیق تاریخ این ازدواج را ده سال پس از ورود ابراهیم (علیه السلام) به كنعان می داند.[27] نتیجه این ازدواج؛ تولد حضرت اسماعیل بود. قرآن كریم تولد او را عطیه ای الهی برای ابراهیم (علیه السلام) در دوران كهنسالی او می شمارد.[28] او از خداوند خواست فرزندانی صالح به وی عطا فرماید. خداوند تولد پسری بردبار را به او بشارت داد.[29] بسیاری از مفسران، این فرزند را اسماعیل (علیه السلام) دانسته اند.[30] سن آن حضرت هنگام تولد اسماعیل به اختلاف 86،[31] 87، 90،[32] 99 و 117[33] سال ‌گزارش شده است.

اما در مورد سال احتمالی تولد حضرت اسماعیل باید گفت: با توجه به اینکه برخی سال ولادت حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را ۱۹۹۶ سال قبل از میلاد‌ ذکر کرده اند،[34] می توان با کم کردن اعداد «86، 87، 90، 99، 117» از 1966 به سال احتمالی تولد اسماعیل (البته با توجه به اختلافی که در اعداد است) در قبل از میلاد، دست پیدا کرد. البته برخی دیگر گفته اند، اگر حضرت ابراهیم‌ (علیه السلام) حوالی‌ سال‌ ۱۹۰۰ قبل از میلاد‌ وارد کنعان ‌شده‌ باشد، با توجه‌ به‌ آنکه‌ وی‌ در ۷۵ سالگی‌ حران‌ را ترک‌ گفته، باید حوالی‌ سال‌ ۱۹۷۵ قبل از میلاد‌ متولد شده‌ باشد. از سوی‌ دیگر براساس‌ تحقیقات‌ «البرایت» و «جلویک»، شهرهای‌ «سدوم» و «عموره» حوالی‌ سال‌ ۱۸۹۸ قبل از میلاد‌ ویران‌ شدند.[35] پس به دلیل آنکه‌ ابراهیم‌ (علیه السلام) در آن‌ وقت‌ حدود ۱۰۰ سال‌ داشته، می توان دریافت‌ ولادت‌ او میان‌ سال های ۲۰۰۰ تا ۱۹۹۰ قبل از میلاد‌ بوده‌ باشد. پس بر مبنای نظریات دیگر در باره تولد حضرت ابراهیم (علیه السلام)، نیز همان روش فوق کارساز است. بدین معنا که اعدادی را که به عنوان سن آن حضرت هنگام تولد اسماعیل ذکر شده، از اعدادی که به عنوان سال تولد حضرت ابراهیم بیان شده کم می شود؛ در نتیجه سال تولد احتمالی حضرت اسماعیل به دست می آید.[36]

‏اسامی و القاب اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

نام آن حضرت اسماعیل (اسمعیل) است. در کتاب المعرب آمده است که جوالیقی می گوید: إسماعيل در لغت دو گونه استعمال شده است: الف. «إسماعيل»؛ ب. «إسماعين»، ضمن اینکه متذکر می شود که در برخی لغات عرب این گونه استعمالات زیاد دیده شده، برای این مطلب هم شواهدی از اشعار عرب می آورد. به عنوان مثال می توان به نمونه ذیل اشاره کرد: «قال جواری الحیّ لمّا جينا   *****   هذا و ربّ البيت إسماعينا».[37]

سیوطی هم در تأیید این نظر و تبدیل شدن حرف لام به نون در برخی از واژه ها از ابن سکیت مثال هایی نقل می کند. برخی از آنها عبارتند از: إسماعيل و إسماعين، و إسرائيل و إسرائين، جبريل و جبرين، ميكائيل و ميكائين و إسرافيل و إسرافين.[38]

جوالیقی در ادامه از كتاب مقدس نقل می کند: كلمه إسماعيل، شکل گرفته از «یسمع و إيل» و عربی شده از زبان عبری و اصل «عبری» آن «يشمع إيل» است که معنای یسمع؛ «شنیده شده» و ایل «خدا» است و روی هم به معنای؛ «شنیده شده از خدا» می باشد.[39]

لقب آن حضرت «ذبیح الله» است. در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نیز این نکته مورد تأیید قرار گرفته است.[40]

البته برخی از مفسران لقب «صادق الوعد» را نیز که در قرآن[41] آمده برای ایشان ذکر کرده اند. علامه طباطبایی در این مورد می گوید: مفسران در اينكه اين اسماعيل كيست؟ اختلاف كرده اند. بيشتر آنها گفته اند كه او فرزند ابراهيم خليل الرحمن (علیه السلام) است. قائلان این نظریه می گویند: اگر او را تنها نام برده و از اسحاق و يعقوب نام نبرده است؛ براى اين بوده كه نسبت به خصوص او عنايت داشته است. بعضى هم گفته اند: اين اسماعيل؛ «اسماعيل بن حزقيل» يكى از انبياى بنى اسرائيل است؛ چون اگر فرزند ابراهيم (علیه السلام) بود، مى بايست اسحاق و يعقوب را هم نام مى‏برد.[42]

‏خانواده اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

حضرت اسماعیل (علیه السلام) دارای همسری پاک و عفیف و فرزندانی بزرگوار بود، که برخی از آن فرزندان به مقام نبوت رسیدند. آن حضرت پس از مرگ مادر، زنى از قبیله جرهم گرفت، اما از وى صاحب فرزند نشد. او را طلاق داد و زن دیگری از همین قبیله را به همسرى برگزید و از وى صاحب چندین فرزند شد.[43] از جمله کسانی که از نسل او به پیامبری رسیدند، می توان به حضرت قیدار نبی (علیه السلام)،[44] حضرت شعیب نبی (علیه السلام) «بنابر قولی»[45] و بالاتر از همه انبیاء الهی حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله)[46] اشاره کرد.

همسر یا همسران اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

حضرت اسماعیل (علیه السلام) پس از اینکه در ۲۰ سالگی‌ مادرش‌ هاجر را از دست‌ داد.[47] دختری‌ از قبیله جرهم‌ را به‌ همسری‌ برگزید. در این‌ زمان‌ حضرت ابراهیم (علیه السلام) که‌ در شام‌ می زیست‌، موافقت‌ ساره‌ را برای‌ رفتن‌ به‌ مکه‌ و ملاقات‌ با اسماعیل‌ جلب‌ کرد. ساره‌ از او خواست‌ تا نزد اسماعیل‌ درنگ‌ نکند و حتی‌ از مرکب‌ خویش‌ نیز فرود نیاید. ابراهیم‌ (علیه السلام) وقتی‌ در مکه‌ به‌ منزل‌ اسماعیل‌ رسید، فرزندش‌ را در خانه‌ نیافت‌ و همسر جرهمی‌ که برخی نام او را «عمارة بنت سعيد بن أسامة بن أكيل»[48] ذکر کرده اند، ‏با او به‌ احترام‌ رفتار نکرد. زمانی که اسماعیل بعد از برگشتن پدر به منزل آمد، از آنچه‌ اتفاق افتاده‌ بود، آگاهی‌ یافت و از آن‌ زن‌ جدا شد.[49] وی سپس از میان‌ همان‌ جرهمیان‌ همسری‌ دیگر ‏برگزید که‌ در منابع‌ از او با نام های‌ «السيدة[50] بنت مضاض بن عمرو الجرهمی»،[51] رِعله،[52]‌ حنفاء[53] و حیفاء[54] یاد شده‌ است‌.[55] آنگاه‌ که‌ ابراهیم (علیه السلام) دیگر بار به‌ دیدار اسماعیل‌ آمد، باز امکان‌ ملاقات‌ دست‌ نداد، ولی‌ با همسر دوم‌ او دیدار کرد و این‌ زن‌ با رویی‌ گشاده‌ از ابراهیم (علیه السلام) پذیرایی‌ کرد.[56]

فرزندان اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

در باره تعداد و نام فرزندان دختر و پسر اسماعیل (علیه السلام) در میان تاریخ نویسان، اختلافاتی وجود دارد. در این مقال به برخی از گزارشات و نظرات، همراه با اختلاف نظرها اشاره می شود:

  1. یعقوبی: اسماعيل (علیه السلام) با «حنفاء» دختر حارث بن مضاض جرهمى ازدواج کرد و از او صاحب دوازده پسر به نام های قيدار، نابت، ادبيل، مبشام، مسمع، دوما، مسا، حداد، تيما، يطور، نافس و قيدما شد. بعد ادامه می دهد، اين نام ها چون از لغت عبرانى نقل شده اند، در حروف و حركات تلفظ اختلاف پيدا مى كنند.[57]
  2. ابن اثیر: اسماعيل (علیه السلام) از همسر دوم خود؛ (دختر مضاض جرهمى) صاحب دوازده پسر به نام هاى نابت، قيدار، اذيل، ميشا، مسمع، رما، ماش، آذر يا آزر، قطورا، قافس يا نافس يا قاقس، طميا و قيدمان شد.[58]
  3. مسعودی: اسماعيل بن ابراهيم (علیهما السلام)، صاحب دوازده فرزند پسر به نام های نابت، قيدار، اربيل، ميسم، مشمع، دوما، مسا، حداد، اسيما، يطور، نافش و باقدما شد.[59]
  4. ابن کثیر: اسماعيل (علیه السلام) با زنی به نام سيده دختر مضاض بن عمرو جرهمیّ‏ ازدواج کرد و از او صاحب دوازده پسر شد که محمد بن إسحاق نام آن ها را نابت، قيذر، ازبل، ميشى، مسمع، ماش، دوصا، ارر، يطور، نبش، طيما و قيذما بیان می کند.[60]
  5. ابن هشام: إسماعيل (عليه السلام) بنا بر نقل محمّد بن اسحاق، داراى دوازده پسر به نام هاى ثابت – که از همه بزرگتر بود – قيذر، أذبل، مبشا، مسمعا، ماشى، دما، أذر، طيما، يطور، نبش، قيذما بود.[61]
  6. واقدی: براى اسماعيل بن ابراهيم (علیهما السلام) دوازده پسر به نام های بيناوذ – كه به نام «نبت» و «نابت» هم مشهور است و بزرگترين پسرش بوده است -، قيذر، اذبل، منسى – كه به منشى هم معروف است – مسمع – كه به مشماعه هم معروف است – دما – كه به دومه هم معروف است و دومة الجندل را به نام او نامگذارى كرده‏اند-، ماشى، اذر – كه به آذور هم معروف است -، طيما، يطور، ينش، و قيدما، نام برده است.[62]
  7. بغدادی: نام فرزندان حضرت اسماعیل (علیه السلام) را به این ترتیب بیان می کند: قيذر، نياوذ، – که همان نبث است -، أذبل، منشا، مشماعة، دوما، ماش، أذور، طيما، يطور، نبش و قيذم.[63]

اما اینکه آن حضرت دختر یا دخترانی نیز داشته یا خیر؟، گفتنی است در برخی از روایات آمده: «امام صادق (علیه السلام) فرمود: در حجر (اسماعیل)، نزديک ركن سوم (غربی) تنی چند از دختران اسماعيل (علیه السلام) دفن شده اند».[64]

آنچه در این روایت شایان توجه می نماید، این است که در این روایت هیچ گونه اشاره ای به نام و تعداد دختران و یا نام مادر دختران آن حضرت نشده و تنها محل دفن ایشان را مشخص نموده است. از همین بیان می توان دریافت که آن حضرت دخترانی نیز داشته است. البته در بررسی هایی که در کتب تاریخی و روایی شد، به جز آنچه که اشاره شد مطلب دیگری در این رابطه یافت نگردید.

لازم به ذکر است که در منابع اهل سنت نیز به این مطلب؛ یعنی دفن دختران اسماعیل (علیه السلام) در حجر، تصریح شده است.[65]

فرازهای زندگی اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

زندگی هر انسانی با توجه به جایگاه و شخصیت او و با در نظر گرفتن مکان و زمانی که در آن زندگی می کند، همراه با فراز و نشیب ها؛ سختی ها، راحتی ها، و … است.

شخصیتِ والای حضرت اسماعیل (علیه السلام) نیز که از انبیای والا مقام الهی و یکی از با عظمت ترین انسان های تاریخ بشر است، دارای یک زندگانی پر از فراز و نشیب است. با نگاهی به فرازهای زندگی ایشان از بدو تولد تا رحلت؛ مانند دوری از پدر، قرار گرفتن در صحرایی خشک و بی آب و علف در سرزمین مکه همراه مادر، فرمان ذبح شدن توسط پدر از طرف خداوند، روشن می شود که فراز و نشیب های بسیاری در زندگی او وجود دارد. البته هر یک از فرازهای زندگی آن بزرگوار جا دارد که در موقعیت مناسب، مورد بحث قرار گیرد.

وفات و مدفن اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

همه روایات و همچنین تواریخ، نسبت به دفن آن حضرت در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه، اتفاق نظر دارند. اما در باره مدت عمر او نظرات متعدد و مختلف است. ضمن اینکه اشاره ای هم به قرن و سال وفات آن حضرت نشده است. در این مقال به دو مورد از روایات و چند مورد از گزارشات تاریخی در باره مکان دفن و مقدار عمر ایشان اشاره خواهد شد، ابتدا به روایات پرداخته می شود:

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: حجر (کنار خانه کعبه) خانه اسماعیل و همچنین محل دفن مادر او (هاجر) و قبر اسماعیل است.[66] همچنین از ایشان نقل شده که فرمود: اسماعیل (علیه السلام) در سن صد و سی سالگی از دنیا رحلت نمود و در حجر در کنار مادرش هاجر دفن شد.[67]

اما گزارشات تاریخی:

  1. اسماعيل صد و سى ساله بود كه وفات كرد و در حجر کنار قبر مادرش هاجر که آجَر هم گفته شده، دفن شد.[68]
  2. اسماعيل نبی الله در حجر کنار قبر مادرش هاجر دفن شده است. این در حالی بود که از عمر او صد و سی و هفت سال گذشته بود.[69]
  3. حضرت اسماعیل در سن صد و سی سالگی از دنیا رحلت نمود و در مسجد الحرام در موضعی که حجر قرار دارد، دفن شد.[70]

ویژگی‌ های شخصیتی اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)‏

همه پيامبران الهى (علیهم السّلام)، داراى ويژگی ها و امتيازات خاصى هستند. یکی از ویژگی های خاص ایشان؛ مقام نبوت و رابطه وحيانى داشتن با خدا است. البته رابطه ویژه، بزرگ ترين ادعايى است كه يک انسان مى تواند داشته باشد؛ از اين رو مدعى نبوت براى آنكه شايستگى چنين مسئوليت بزرگى را داشته باشد، بايد داراى امتيازاتى ويژه باشد. افزون بر اين، وجود اين صفات در شخص، زمينه مناسبى را براى پذيرش دعوت او از سوى مردم فراهم مى كند. عقل آدمى هم حكم مى كند كه پيامبر، افضل و اكمل افراد جامعه باشد؛ زيرا در سايه اين برترى است كه اطمينان لازم و اعتماد كافى به او حاصل مى شود. به علاوه پذيرش پيامبرى كسى كه هيچ امتياز معنوى و انسانى بر ديگران ندارد، امرى عاقلانه نيست. ضمن اینکه خواست طبيعى و عادى مردم اين است كه راهنمايان و رهبران دينى آنان، افرادى برگزيده و ممتاز باشند.

حضرت اسماعیل (علیه السّلام) نیز از پیامبران الهی و دارای ويژگی ها و امتيازات بسیار برجسته ای می باشد که در جای خود به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

فلسفه اسامی و القاب اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

در باره فلسفه نام گذاری آن حضرت، به اسماعیل باید گفت: از كتاب مقدس نقل شده که؛ «كلمه إسماعیل، شکل گرفته از «یسمع و إیل» و عربی شده از زبان عبری و اصل (عبری) آن «یشمع إیل» است و معنای یسمع؛ «شنیده شده» و ایل «خدا» است و روی هم به معنای؛ «شنیده شده از خدا» می باشد».[71] نام اسماعیل با معنای لغوی آن و فلسفه نام‌گذاری حضرت اسماعیل (علیه السلام) به این نام، با اجابت یک دعا پیوند خورده است. البته درباره دعا‌كننده و مضمون آن اختلاف است. به گزارش كتاب مقدس، هنگامی كه هاجر از خدا فرزندی خواست، فرشته ای بشارت داد كه به زودی دارای پسر خواهد شد و از او خواست چون خداوند دعای او را شنید و اجابت كرد، نام فرزند خود را اسماعیل بگذارد.[72] برخی از مورخان نیز گفته اند: چون خداوند دعای هاجر را در زمانی که ساره او را از خود راند، اجابت كرد، هاجر این نام را بر اسماعیل نهاد.[73] به گفته بعضی دیگر، حضرت ابراهیم (علیه السلام) هنگام درخواست فرزند، دو واژه «اسمع» و «إیل» (خدایا! دعایم بشنو) را به كار برد و پس از اجابت دعایش و تولد اسماعیل (علیه السلام) از همان واژگان برای نامیدن او بهره برد.[74]

اما فلسفه ملقب شدن حضرت اسماعیل (علیه السلام) به «ذبیح الله» که در روایات اهل بیت (علیهم السلام) نیز این نکته مورد تأیید قرار گرفته،[75] این گونه بیان شده است: خداوند به ابراهیم (علیه السلام) فرمان داد که فرزند خود را ذبح کن، و این امر، امتحانی بزرگ بود. در قرآن کریم آمده، ابراهیم (علیه السلام) به اسماعیل گفت: «پسرم! در خواب دیدم (برمن وحی شد) که تو را ذبح کنم؛ نظر تو چیست؟ گفت: ای پدر، به آن چه فرمان داری عمل کن و ان شاء الله مرا از صابران خواهی یافت».[76] پس ابراهیم (علیه السلام) فرزند دلبند خویش را به قربانگاه برد و دست و پایش را بست و کارد بر گلوی او فشرد، امّا کارد نمی برید. در این هنگام به ابراهیم (علیه السلام) ندا رسید که «ای ابراهیم! رؤیای خود را تصدیق کردی (و دستور خداوند را اجرا کردی)، کارد را از گلویش بردار، ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم».[77]

براساس آنچه برخی مفسران در مورد لقب «صادق الوعد» برای حضرت اسماعیل بیان کرده و او را همان اسماعیل بن ابراهیم دانسته اند،[78] فلسفه این لقب بدین گونه ذکر شده است: «امام صادق (علیه السّلام) فرمود: همانا اسماعیل به این دلیل «صادق الوعد» نامیده شد، كه با مردى در جائى وعده گذاشت و یک سال در آنجا انتظار او را می كشید. از این رو خداى عز و جل او را «صادق الوعد» نامید. وقتی آن مرد آمد، اسماعیل به او گفت: من همواره در انتظار تو بودم».[79] البته معنای سخن فوق این نیست که آن حضرت در طول یک سال، مکان مورد نظر را ترک نکرده است؛ بلکه این گونه بوده که در ساعت مشخص شده برای دیدار، در هر روز در آنجا حاضر می شده است.

ذبیح الله ازدیدگاه قرآن و توراتِ موجود کیست؛ اسماعیل یا اسحاق؟

قرآن و توراتِ موجود در این مطلب که ابراهیم خلیل (علیه السلام) در سن پیری صاحب فرزند پسری شده و از سوی خداوند متعال مأمور گردیده که فرزند خود را برای خدا ذبح نماید، همچنین پیرامون این فرمان خدا، که فرمان آزمایشی بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجی پیدا نکرده، متفق هستند.

اما در این که فرمان ذبح در مورد کدام فرزند او بوده، با هم اختلاف دارند؛ چرا که به گزارش قرآن کریم، هنگامی که فرزند ابراهیم (علیه السلام) به سن جوانی رسید، ابراهیم در رؤیا دید که فرزند خود را سر می بُرَد. او نظر پسرش را در این زمینه جویا شد. پسر، پدر را به انجام فرمان الهی دعوت کرد و به او وعده صبر و بردباری داد.[80] قرآن کریم بدون پرداختن به نام ذبیح و جزئیات دیگر این رویداد، فقط بخش های مهم و گزیده آن را در مسیر اهداف هدایتی و تربیتی خود ‌گزارش کرده است.

چون قرآن کریم در این زمینه سخنی نگفته از این رو، مفسران در آن به اختلاف سخن گفته اند. شماری از مفسران نخستین؛[81] همه مفسران شیعه و برخی مفسران اهل سنت[82] اسماعیل (علیه السلام) را ذبیح خوانده اند و بیشتر اهل سنت هماهنگ با ‌گزارش کتاب مقدس،[83] اسحاق (علیه السلام) را ذبیح دانسته اند. البته هر یک از دو گروه برای دیدگاه خویش دلیل هایی از قرآن، روایات و گزارش های تاریخی آورده اند. برخی از دلایل ذبیح بودن حضرت اسماعیل (علیه السلام) عبارتند از:

  1. بر اساس آنچه در عهد عتیق آمده، نخستین پسر ابراهیم (علیه السلام)، اسماعیل بوده است.[84] به گزارش عهد عتیق، از آن‌جا که ساره، مادر اسحاق بچه دار نمی شد، کنیز خود؛ هاجر را به ازدواج حضرت ابراهیم (علیه السلام) درآورد. وی پس از تولد اسماعیل، او و مادرش را از خود راند.[85] همچنین به گزارش عهد عتیق، حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمان یافت تا نخستین پسر خود را قربانی کند. پس به صورت طبیعی، فرزند ذبیح، اسماعیل (علیه السلام) بوده است. اما عهد عتیق به گونه ای تناقض آمیز، اسحاق (علیه السلام) را یگانه فرزند ابراهیم (علیه السلام) و ذبیح می خواند.[86] از طرفی همه مسلمانان نیز باور دارند که حضرت اسماعیل (علیه السلام) پیش از حضرت اسحاق (علیه السلام) زاده شد و نخستین پسر ابراهیم (علیه السلام) بود. قرآن کریم نیز بشارت درباره اسماعیل (علیه السلام) و ولادت وی را پیش از بشارت ولادت اسحاق (علیه السلام) ‌گزارش کرده است.[87] گفته قرآن را گزارش عهد عتیق مبنی بر قربانی کردن اولین فرزند ابراهیم (علیه السلام) تأیید می کند. گزارش عهد عتیق در چهار سطر قبل ذکر شد.
  2. قرآن کریم پس از ‌گزارش بشارت تولد «غلام حلیم» و ماجرای ذبح وی، درباره ولادت اسحاق نیز بشارت داده است.[88] بر این اساس، اسحاق نمی تواند همان «غلام حلیم» باشد؛ زیرا در این صورت، بشارت درباره وی تکراری است. تدبر در آیات نشان می دهد که بشارتِ مربوط به «غلام حلیم» چیزی غیر از بشارت درباره اسحاق است.[89] اصل این استدلال از امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) روایت شده که در بخش ذبیح از دیدگاه روایات بیان شده است.[90]
  3. ویژگی های «غلام حلیم» و حضرت اسماعیل (علیه السلام) بر یکدیگر سازگار هستند. قرآن کریم «غلامِ» بشارت داده شده را با وصف «حلیم» یاد کرده و از وعده وی به پدرش ابراهیم (علیه السلام) برای صبر و بردباری وی هنگام قربانی شدنش خبر می دهد.[91] همچنین اسماعیل را با وصف «صابر» یاد می کند.[92] حضرت اسحاق نه تنها در قرآن با وصف حلیم یاد نشده، بلکه به صراحت با ویژگی «علیم» وصف شده است.[93] این نشان می دهد که اسماعیل و «غلام حلیم» یک تن هستند.[94] این نکته در روایتی منسوب به امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) نیز آمده است.[95] همچنین بنابر این قول که اسماعیل صادق الوعد که در قرآن آمده، همان اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام)باشد،[96] این را به معنای وفای وی به وعده ای دانسته اند که او به پدرش داد تا بر ذبح خویش بردباری کند.[97]

ضمن اینکه بشارت تولد اسحاق (علیه السلام) به ابراهیم (علیه السلام)، همراه بشارت تولد فرزندی از او به نام یعقوب (علیه السلام) بود.[98] در صورت صدور فرمان الهی به ذبح اسحاق، زمینه ای برای ولادت یعقوب و تحقق بشارت الهی درباره او باقی نمی ماند. ایشان باید زنده می ماند تا یعقوب زاده شود.[99]

ذبیح الله ازدیدگاه روایات کیست؛ اسماعیل یا اسحاق؟

یکی از روایاتی که بیانگر ذبیح الله بودن اسماعیل (علیه السلام) است، روایتی مشهور از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است که در آن، ایشان خود را پسر دو ذبیح خوانده و به آن افتخار کرده است: «أنا ابن الذبیحین»؛[100] «من فرزند دو ذبیح هستم».[101]

با توجه به این‌که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از نسل حضرت اسماعیل شمرده می شود و حضرت اسحاق از نیاکان بنی اسرائیل است، بدون شک ذبیح نخست، اسماعیل است.[102] ذبیح دوم نیز عبدالله پدر گرامی پیامبر (صلی الله علیه و آله) است که به جای وی 100 شتر قربانی شد.

  1. امام علی (علیه السلام) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، خداوند را این‌گونه خوانده اند: «یا من فدی اسماعیل من الذبح»؛ «ای خدایی که اسماعیل را از ذبح شدن نجات بخشیدی».[103]
  2. امام علی،[104] امام صادق[105] و امام رضا (علیهم السلام)[106] در پاسخ به این‌که ذبیح کیست، از اسماعیل (علیه السلام) یاد کردند. همچنین ذبیح بودن اسماعیل (علیه السلام) در دعاها و زیارتنامه ها یاد شده و در همه دوره ها میان دانشوران و محدثان شیعه شهرت داشته است.[107]
  3. ماجرای ذبح فرزند ابراهیم (علیه السلام) در مکه روی داد؛ اما اسحاق در کنعان بود. پس فقط او می تواند ذبیح باشد.[108] این استدلال از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.[109]
  4. بر پایه پاره ای گزارش های تاریخی، شاخ های گوسفندی که به جای اسماعیل ذبح شد، سال ها از دیوار خانه کعبه آویخته شده بود تا دوران عبدالله بن زبیر و در رویداد آتشباران کعبه به دست حجاج بن یوسف ثقفی، سوخت و از میان رفت.[110] برخی نیز از مشاهده آنها بر دیوار خانه کعبه خبر داده اند.[111] این نشان می دهد که ذبح در مکه رخ داده و ذبیح، اسماعیل است.
  5. به تصریح برخی از دانشوران مسلمان شده یهودی، یهودیان با آگاهی از ذبیح بودن اسماعیل، به سبب حسادت به عرب ها، اسحاق را به جای وی معرفی کرده اند.[112]

درباره سن حضرت اسماعیل (علیه السلام) در دوران قربانی شدن نیز، سخنِ صریحی در قرآن نیامده و از آن با عنوان سن «سعی» یاد شده است.[113] بیشتر مفسران با اشاره به سن 13 سالگی، در تفسیر «سعی» گفته اند: وی به مرحله نوجوانی رسیده و در سنی بود که همراه پدرش برای تأمین نیازمندی های روزمره تلاش و او را در کارهایش یاری می کرد.[114] شماری دیگر مقصود از سعی را، سعی میان صفا و مروه دانسته و گفته ‌اند: ابراهیم (علیه السلام) در هنگام سعی، رؤیای خود را برای اسماعیل بازگو کرد.[115] این تفسیر از روایتی منسوب به امام صادق (علیه السلام) نیز برداشت می شود.[116]

اخلاق و صفات اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

خداوند به ابراهیم (علیه السلام) خبر داد كه عهد خود را با اسحاق كامل خواهد كرد و در پاسخ به درخواست ابراهيم، نسل اسماعيل را گسترده كرده و امتى عظيم از او پديد خواهد آمد.[117] بر پايه برخی از روايات نیز هنگام وفاتِ ابراهيم (عليه السلام)، خداوند به او فرمان داد نور و حكمت الهى و ميراث پيامبران را به اسماعيل بسپارد. به همین دلیل وی اسماعيل را وصىّ خود قرار داد.[118] با توجه به جایگاه خاص حضرت اسماعیل (علیه السلام) در داشتن مقام نبوت و در عین حال مقام وصایت از حضرت ابراهیم (علیه السلام)؛ می توان دریافت که او دارای اخلاق و صفات برجسته ای بوده است. چرا که همه کسانی که به مقام نبوت رسیده و از انبیاء الهی به شمار آمده اند، همگی دارای فضائل و حسنات اخلاقی والا بوده اند. البته بهترین منبع در بین همه منابعی که اشاره به اخلاق و صفات آن حضرت کرده اند؛ قرآن کریم و کلام وحی الهی است که در جای خود مورد بحث قرار می گیرد.

اخلاق و صفات اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام) از دیدگاه قرآن

قرآن كريم در بعضی از آیات خود تعدادی از اوصاف ويژه حضرت اسماعيل (عليه السلام) و اوصاف مشترک آن حضرت با ديگر پيامبران را بیان نموده که در این مقال مختصر به آنها اشاره می شود:

  1. بردبارى: خداوند متعال در قرآن کریم ويژگى و خُلق حلم را، تنها براى اسماعيل و ابراهيم (علیهما السلام) به كار برده است. در آنجا که می فرماید: «ما او [ابراهيم‏] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم».[119]

نکته قابل توجه اینکه؛ روايات فراوانى بشارت به «غلام (پسر) حليم» را مژده به تولد اسماعيل دانسته اند. همراه شدن دو‌ ويژگى حلم با جوانى در اسماعيل از امتيازات برجسته وى دانسته شده؛ زيرا اين دو معمولا با هم جمع نمى شوند.[120]

  1. صبر و شكيبايى: در برخی از آيات قرآن، از اسماعيل و ذوالكفل با صفت صابر و شكيبا ياد‌ شده است؛ «و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه از صابران بودند».[121] به گفته برخى مراد از صابر‌بودن اسماعيل، بردبارى او بر ذبح[122] يا استقامت او در سرزمينى بدون كشت و پرداختن به بناى كعبه است.[123]
  2. نيكى و نيكوكارى: قرآن کریم آن حضرت را همراه با بعضی از پیامبران (اليسع و ذوالكفل)، از نیکان می شمارد؛ «و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه از صابران بودند».[124]
  3. صادِق بودن در وفای به وعده: براساس نظر بعضی از مفسران که لقب «صادق الوعد» را برای حضرت اسماعیل می دانند، خصوصیت «وفا کردن به وعده»، از صفاتی است که قرآن مجید آن را برای آن حضرت بیان نموده است؛ «و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن، كه او در وعده هايش صادق (راستگو) بود …»‏.[125]
  4. امر كننده به نماز و زكات: در مورد این صفت نیز همان عبارت فوق (بند 5) که در باره «صادق الوعد» آمده بود، وارد است. چرا که این صفت در ادامه همان آیه ای است که سخن از صادق الوعد به میان آورده است؛ «او همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مى داد …».[126]
  5. مرضىّ پروردگار: در باره این صفت نیز همان عبارت فوق (بند 5) که در باره «صادق الوعد» آمده بود، وارد است. چرا که این صفت در ادامه همان آیه ای است که سخن از صادق الوعد به میان آورده است؛ «… و همواره مورد رضايت پروردگارش بود».[127] به نظر مى رسد اين جمله نهايت مدح باشد؛ زيرا كسى «مرضىّ» خدا است كه در هر طاعتى به بالاترين درجه آن نايل شود.
  6. برخودار از رحمت خاص الهى: خداوند تعالی آن حضرت را همراه با ادريس و ذا الكفل در رحمت خاص خود وارد کرده است؛ «و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختيم …».[128]
  7. صالح و شايسته: خداوند متعال آن حضرت را نیز همراه با ادريس و ذا الكفل از جمله صالحین و شایستگان شمرده است؛ «… چرا كه آنها از صالحان بودند».[129]
  8. هدايت يافته و الگوى هدايت: در قرآن کریم یکی از صفاتی که برای حضرت اسماعیل و برخی دیگر از انبیای الهی ذکر شده، این است که ایشان را از جمله کسانی که خداوند او را هدایت نموده و هدایت او را مورد اقتدای پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) قرار داده، معرفی نموده است؛ «و اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط … اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، پس به هدايت آنان اقتدا‌كن».[130]

البته باید توجه داشت که خداوند ایشان را به توحيد[131] يا به صبر هدايت كرده[132] و اقتداى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) به هدايت پيامبران پيشين، در توحيد و تنزيه پروردگار، اخلاق نيكو و برجسته، از جمله صبر بر اذيت جاهلان يا اقتدا به شرايع آنان، جز احكامِ ويژه شريعت اسلام است.[133]

  1. برترى بر جهانيان: خداوند تعالی آن حضرت، همراه با اليسع، يونُس و لوط را بر بسیاری از مردم عصر خويش مقدم داشته و برتری داده است؛ «و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را و همه را بر جهانيان برترى داديم».[134]

کسوت و پیشه اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

تردیدی نیست که انسان از بدو پیدایش خود در روی زمین، برای آن که زنده بماند، به غذا و طعام نیاز داشته و برای سیر کردن شکم خود و تأمین معیشت، نیازمند کار و کوشش بوده است. این قاعده شامل پیامبران خدا نیز شده و چون بُعد بشری داشته و از این نظر مانند دیگر آحاد انسان بوده اند؛ به همین جهت برای زنده ماندن، کار و تلاش می نموده اند. از طرفی دیگر، نبوت و رسالت انبیاء (علیهم السلام)، شغل آنها نبوده، بلکه وظیفه الهی ایشان است؛ لذا هر یک از انبیاء دارای کار و پیشه و شغلی بوده اند.

هنگامی که به زمانه و دوران های زندگی انبیاء (علیهم السلام) بنگریم، مشاهده خواهیم کرد که طبیعی ترین کار در آن زمان ها؛ کشاورزی و دامداری و امثال آن بوده است. چرا که شبانی و دامداری از روزگاران کهن از جمله اشتغالات و حرفه های رایج جامعه بشری به ویژه در اجتماعات بدوی و روستایی بوده است. هر خانواده به طور طبیعی تعدادی، هر چند اندک، دام (گوسفند، گاو، شتر و غیره) با مقاصد اقتصادی و معیشتی نگاهداری می کرده و برای چرا به چراگاه و مراتع می برده است.

حال با توجه به دوران زندگی حضرت اسماعیل (علیه السلام) به ویژه وضعیت اقلیمی و آب و هوایی منطقه مکه، به نظر می رسد که شغل آن حضرت و همچنین شغل اصلی مردم آن دیار به صورت غالب دامداری بوده است.

گفتنی است که این مطلب؛ یعنی شغل شبانی اسماعیل را می توان از دیدار حضرت ابراهیم (علیه السلام) با همسر اسماعیل دریافت. در آنجا که حضرت ابراهيم از حال اسماعيل و هاجر پرسيد، او در جواب گفت: ایشان دنبال گله هستند.[135]

اصحاب و یاران اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

همان گونه که در تاریخ آمده؛ پس از آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام)، هاجر و اسماعیل (علیهما السلام) را در سرزمین مکه تنها گذاشت، از آنجا برگشت. پس هاجر همه توان خود را برای یافتن آب به کار برد، اما موفق نشد. ناگهان هاجر متوجه شد چشمه آبی از زیر پای اسماعیل به جوشش درآمده است. همین امر باعث شد رفته رفته پرندگان و وحوش بیابان بر اطراف آن چشمه گرد آیند و موجب جلب توجه طایفه جرهم که در «ذی اعجاز» و «عرفات» اقامت داشتند، شود. پس هنگامی که اهل این طایفه هاجر و پسرش را در آنجا دیده و با آنها آشنا شدند، از هاجر اجازه اقامت در آن مکان را درخواست کردند. او نیز قبول این درخواست را منوط بر اجازه ابراهیم (علیه السلام) دانست. پس از اینکه هاجر و ابراهیم (علیهما السلام) با این تقاضا موافقت کردند، جرهمیان در جوار اسماعیل و هاجر فرود آمده و خیمه های خود را برافراشتند. هاجر و اسماعیل هم با آنها آشنا شده و انس گرفتند.[136] بعدها اسماعیل (علیه السلام) از همین طایفه همسر انتخاب کرد و با ایشان الفت بیشتری برقرار کرد.[137] نتیجه آنچه بیان شد، این است که بواسطه ارتباط خویشاوندی و محبت متقابل قبیله جرهم و اسماعیل (علیه السلام)، اعضای آن قبیله از جمله یاران و اصحاب آن حضرت شدند.

کرامات و معجزات اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

برای آن حضرت کرامات و معجزاتی می توان بیان کرد که در این مقال مختصر به برخی از آنها اشاره می شود:

  1. یکی از کرامات حضرت اسماعیل (علیه السلام) که در ابتدای کودکی آن حضرت صورت گرفت؛ جریان یافتن آب زمزم از زیر پای او در مسجدالحرام بود که بعدها تبدیل به چاه زمزم شد.[138] این مطلب هم در روایات[139] و هم در تواریخ[140] بدان اشاره شده است.
  2. از جمله کرامات آن حضرت اتفاقی است که هنگام ذبح او اتفاق افتاده و آن اینکه؛ کارد گلوی اسماعیل را نبرید. در برخی از منابع تاریخی این داستان این گونه گزارش شده است: «هنگامی که ابراهيم (علیه السلام) در دره با پسر تنها ماند؛ (گفته اند آنجا دره «ثبير» بود)، بدو گفت: «پسرم، در خواب ديده ام كه ترا قربان كرده ام». اسماعیل گفت: «پدر آنچه فرمان يافته اى انجام بده كه مرا صبور خواهى ديد». از محمد بن اسحاق روايت كرده اند: اسماعيل به پدر گفت: «اگر خواهى مرا قربان كنى بند مرا محكم ببند كه خون من به تو نريزد و از ثوابم كاسته نشود. مرگ سخت است و بيم دارم وقتى كارد به گلويم رسيد، دست و پا بزنم. كارد را تيز كن تا آسان ببرى و مرا آسوده كنى. وقتی مرا بيندازى كه قربان كنى به رو درانداز نه پهلو، چرا كه می ترسم وقتى به صورتم نگاه کنی، رأفت پدرانه بر تو چيره شود و نتوانى فرمان خدا را اطاعت کنی. همچنین اگر خواستى، پيراهن مرا به مادرم بده كه دلش آرام گيرد». ابراهيم (علیه السلام) گفت: «پسرم، چه خوب در انجام كار خدا كمكم مى‏كنى». پس همان طور كه اسماعيل گفته بود، او را محكم بست و كارد را تيز كرد و او را به صورت افكند، به رويش نگاه نکرد و كارد به گلويش نهاد. در این هنگام، خدای عز و جل كارد را وارونه كرد و کارد نتوانست سر پسر را ببرد. پس ابراهیم (علیه السلام) سر پسرش را نزدیکتر آورد تا بتواند زودتر كار را تمام کند، اما ندا آمد كه اى ابراهيم، خواب تو راست بود، (کنایه از اینکه به وظیفه ات عمل کردی)، اين (قوچ) ذبيحه تو است كه به فداى پسرت قربان كنى».[141]

گر چه در نهایت از جانب حق تعالی گوسفندی به عنوان قربانی به جای آن حضرت فرستاده شد، اما اثر نکردن کارد تیز بر گردن اسماعیل و بندگی خالص و سر فرود آوردن او در مقابل دستور خداوند، کرامتی بس بزرگ و ستودنی است.[142]

نکته قابل ذکر در این خصوص، افتخار نمودن پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) به واسطه منتسب بودن به آن حضرت است که مدال ذبیح اللهی را به گردن آویخته است.[143]

  1. یکی دیگر از مواردی که در جای خود کرامتی بس بزرگ محسوب می شود، مکان دفن آن حضرت (حجر اسماعیل کنار خانه کعبه)[144] است که در جایی واقع شده که مطاف همه حاجیان و زائران بیت الله الحرام است.

ابتلائات و امتحانات اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

یکی از ابتلائات حضرت اسماعیل (علیه السلام)، اسکان او در سن طفولیت در وادی بی آب و علف (مکه) و دوری از مهر و محبت پدر است.[145] این اسکان و دوری از پدر گرچه همراه با مادر و در دوران طفولیت بود، اما تا دوران نوجوانی، جوانی، میانسالی و تا آخر عمر ادامه پیدا کرد. طبیعی است که یک کودک، نوجوان و حتی جوان و میانسال نیز احتیاج به حضور پدر و احساس گرمی دست پر مهر و محبت او را دارد. اما آن حضرت علی رغم در قید حیات بودن پدر از چنین نعمتی محروم بود و این خود آزمایشی بس بزرگ است. نکته قابل توجه در این آزمایش، صبر آن حضرت بر این فِراق، شِکوه نکردن و عدم اعتراض بر پدر است.

آزمایش و ابتلای دیگر حضرت اسماعیل (علیه السلام)؛ جریان فرمان ذبح ایشان از طرف خداوند در عالم رؤیا، توسط پدر در دوران نوجوانی یا جوانی او می باشد. گفتنی است که محتوای گفت و‌گوی حضرت ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) درباره ذبح، از جمله موضوعاتی است که مفسران به آن پرداخته اند. البته قرآن کریم فقط نظر‌خواهی ابراهیم از اسماعیل (علیهما السلام) درباره رؤیای خویش برای ذبح وی و سفارش اسماعیل (علیه السلام) به پدرش در انجام این فرمان و نیز وعده او را به صبر و بردباری در این زمینه ‌گزارش کرده است.[146] مفسران پرسیدن نظر اسماعیل (علیه السلام) را جلوه ای از ادب الهی ابراهیم (علیه السلام)[147] و هدف آن را آسان‌تر شدن کار بر اسماعیل (علیه السلام)[148] دانسته اند. همچنین پاسخ رضایت آمیز حضرت اسماعیل (علیه السلام) را نشانگر ادب و فروتنی وی و آرامشگر قلب پدر گفته اند. او اجرای فرمان الهی را از پدر خواست و وعده داد که از بی تابی یا هر کاری که به آشفتگی پدر در هنگام دیدن فرزند غرقه به خونش بیفزاید، خودداری ورزد.[149]

افزون بر آن چه که قرآن حکایت می کند، مفسران سخنانی دیگر نیز به اسماعیل (علیه السلام) نسبت داده اند که از تلاش وی برای کاستن از درد و رنج پدر و مادر حکایت می کند. در خواست بسته شدن با طناب برای پیشگیری از دست و پا زدن، نگاه نکردن پدر به چهره اسماعیل (علیه السلام) هنگام ذبح، کشیدن محکم و شتابان کارد برای زودتر خلاص شدن، کندن لباس های وی برای پیشگیری از خون آلود شدن آن و بی تابی مادر با دیدن آن، رساندن سلام و لباس وی به مادرش و ستایش ابراهیم (علیه السلام) از سخنان اسماعیل (علیه السلام) در زمره این تلاش ها هستند.[150] همچنین گفته اند: هنگامی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) نهایت فرمان پذیری اسماعیل (علیه السلام) را دید، او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و هر دو گریستند.[151] بر پایه برخی گزارش‌ها، شیطان در این میان بسیار کوشید تا با وسوسه، اسماعیل، ابراهیم و هاجر را از انجام فرمان الهی بازدارد. اما با پایداری آنان، در کار خود توفیق نیافت. حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای راندن شیطان، هفت بار به سوی او سنگ پرتاب کرد.[152]

آثار و اقدامات اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

آثار متعددی از حضرت اسماعیل (علیه السلام) به جا مانده که در این گفتار به برخی از آنها اشاره می شود:

اولین مورد از اقدامات آن حضرت؛ یاری نمودن پدر در تجدید بنای خانه کعبه به دستور خداوند تعالی است. پس از آنکه اسماعیل (علیه السلام) در سرزمین مکه به دوران جوانى رسید، روزى پدر به دیدن او و مادرش آمد و خبر از یک مأموریت جدید داد. ابراهیم (علیه السلام) گفت: «من از طرف خدا مأمورم در این بیابان خانه اى بنا کنم،[153] آیا حاضرى مرا یارى کنى»؟ اسماعیل (علیه السلام) بى درنگ اطاعت و آمادگى خود را براى یارى پدر در بناى خانه اعلان نمود. پس با اتکاء به نیروى خداوندى وسائل لازم را برداشتند و با راهنمایى جبرئیل (علیه السلام) به محل بناى کعبه رفتند و با عزمى راسخ شروع به کار کردند.

خداوند به وسیله جبرئیل، که بادی[154] نیکو یا ابری که بر آنها سایه افکنده بود، محدوده بیت را مشخص کرد. در این باره قرآن کریم می فرماید: «و (به یادآور) آنگاه که مکان کعبه را براى ابراهیم آماده ساختیم …».[155] سپس ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) به ساختن کعبه پرداختند. اسماعیل سنگ می آورد و ابراهیم بنا می کرد.[156]

پس بنابر آنچه بیان شد اولین اقدام حضرت اسماعیل یاری پدر در ساختن خانه کعبه بوده است. خداوند افزون بر بنای کعبه، ابراهیم و اسماعیل را به تطهیر آن نیز فرمان داده[157] که اسماعیل (علیه السلام) نیز در این جهت پدر را یاری نموده است.

در اینکه منظور از پاک کردن در اینجا چیست؟ چند نظر ذکر شده است:

  1. جبائى می گوید: «منظور پاک کردن کعبه از سرگین و خونى که مشرکین قبل از اینکه خانه کعبه در تصرف ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) درآید، در آن می ریخته اند».
  2. مجاهد و قتاده می گویند: «مراد این است که کعبه را از بتهایى که بر در آن می آویخته اند پاک نمایند».
  3. بعضى گفته اند: «مراد آن است که خانه کعبه را بر اساس طهارت و تقوى بنا کنند و مقصود از تطهیر ممکن است پاک کردن از بتان، شرک و نجاسات یا بنیاد نهادن آن بر طهارت و پاکی باشد».[158]

از دیگر اقدامات حضرت اسماعیل (علیه السلام) تولیت خانه کعبه است. گزارش‌ها نشان می دهند که آن حضرت تا پایان زندگی عهده دار اداره خانه خدا بود. بر پایه روایتی منسوب به امام صادق (علیه السلام)، حضرت اسماعیل نخستین کسی بود که خانه کعبه را پرده پوش کرد. در آن هنگام، خانه ها به گونه ‏ای ساخته می شد که هرگاه در باز می شد، درون خانه و ساکنانش از بیرون دیده می شدند. همسر اسماعیل (علیه السلام) که زنی نجیب بود، به او پیشنهاد کرد پرده ای بر در خانه بیاویزند. سپس تصمیم گرفتند خانه خدا را نیز که به سبب سنگ های نتراشیده و زبر منظره ای ناخوشایند داشت، با پرده بپوشانند. از این رو، مقداری پشم گوسفند را به قبایل پیرامون دادند تا برای کعبه پوششی مناسب ببافند. هر بخش از پرده را که آماده می شد، بر کعبه می آویختند، تا آن‌گاه که موسم حج فرارسید. اما هنوز قسمتی از کعبه بدون پرده مانده بود. به پیشنهاد حضرت اسماعیل (علیه السلام)، قسمت باقی مانده را با برگ های نخل پوشاندند. حج گزاران از این کار شگفت‌زده و شادمان شده بر آن شدند که به اسماعیل هدیه ‏ای تقدیم کنند. هر یک از طوایف هدیه ای آورد و پس از جمع شدن هدایا، برگ های نخل را از دیواری که با پرده پوشیده نشده بود، برداشتند و بر باقی مانده کعبه نیز پرده آویختند. بر پایه همین گزارش، اسماعیل، نخستین کسی بود که بر روی ستون های چوبین، با چوب و گِل، کعبه را مسقف کرد. حاجیان که مسقف شدن کعبه را دیدند، تصمیم گرفتند تا اسماعیل را یاری کنند. آن‌ها از سال بعد همراه خود قربانی آوردند. حضرت اسماعیل (علیه السلام) با هدایت الهی، قربانی ها را ذبح کرده، به مصرف حاجیان می رساند.[159]

یکی دیگر از اقدامات آن حضرت نقش او در توسعه قبایل عربی است. در ‌گزارش تورات، بر خلاف خواست قلبی ابراهیم (علیه السلام)، کانون تحقق همه وعده های خدا برای جانشینی، وراثت و گسترش نسل وی، اسحاق و سپس یعقوب (علیه السلام) و پسران او خوانده شده‌اند[160] و از اسماعیل و فرزندان وی تصویری تیره و تار ترسیم شده است.[161] عهد عتیق از وعده خداوند به ابراهیم (علیه السلام) و هاجر برای پیدایش قومی بزرگ از نوادگان اسماعیل و پدید آمدن 12 حکمران و سرور از میان فرزندان وی سخن گفته و نام پسران دوازده گانه وی از جمله؛ قیدار و نیز پیدایش 12 قبیله از آنان را ‌گزارش کرده است.[162] اما منابع اسلامی با پرداختی جزئی‌تر، پیدایش چشمه زمزم، گرد آمدن برخی قبایل عربی در پیرامون آن، پیوند اسماعیل با آن‌ها، آبادی سرزمین مکه و پیدایش طبقه جدیدی از عرب‌ها از نسل اسماعیل را به یکدیگر پیوند داده اند.

اسماعیل بعد از آنکه به سن ازدواج رسید، با دختری از قبیله جُرهُم ازدواج کرد.[163] پس از مدتی در پی آگاهی از برخورد غیر محترمانه وی با حضرت ابراهیم (علیه السلام) او را طلاق داد. سپس با دختری دیگر از جرهمیان پیمان زناشویی بست که با نام ‌های سیده، رِعله و حیفا از او یاد شده است.

آرام آرام اسماعیل (علیه السلام) به یک عربِ مهاجر تبدیل شد که نقش وی در پیدایش قبایل عربی، مورد تأکید منابع اسلامی است. به گزارش این منابع، او با قبیله جُرهُم همراه شد و رفته رفته در تیراندازی[164]، شکار کردن و زبان عربی مهارت یافت.[165] او به یک «مهاجر عرب شده» تبدیل گشت. حتی گفته اند: او هنگام ساخت کعبه، به زبان عربی با پدرش سخن می گفت. البته برخی گزارش کرده اند که او نخستین کسی است که به زبان عربی سخن گفت[166] و کتابت کرد.[167] نیز گفته اند: زبان عربی در کودکی به وی الهام شد.[168] اما بر پایه باور مشهور تاریخ ‌نگاران مسلمان، پیش از حضرت اسماعیل (علیه السلام) و قبایل عربی پدید آمده از نسل وی، قبایل عرب دیگر در شبه جزیره عرب می زیسته اند. به گزارشی دیگر، وی به زبان پدرش؛ یعنی عبری و فرزندانش به زبان عربی سخن می گفتند.[169]

در منابع اسلامی، افزون بر دخترانِ مدفون در حجر اسماعیل، برای او 12 پسر نیز یاد شده است که از دومین همسر جرهمی وی زاده شدند. ادبیل، مدین و قیدار پر آوازه ترین آن‌ها هستند.[170] نسل وی از طریق آن‌ها در شبه جزیره عرب و مناطق پیرامون گسترش یافت. برخی از فرزندان اسماعیل در مکه ماندگار شدند و برخی به مناطق دیگر کوچ کردند.[171] مدین به سرزمینی که بعدها به نام خود وی شناخته شد، کوچ کرد و حضرت شعیب (علیه السلام) از میان فرزندان وی به نبوت برگزیده شد. اسماعیلیان مدین با سرزمین های همسایه، روابط بازرگانی داشتند. کاروانی که حضرت یوسف (علیه السلام) را از چاه بیرون آورد و همراه خویش به مصر برد، از آنان بودند.[172] با توجه به همین نقش حضرت اسماعیل (علیه السلام) در گسترش قبایل عربی، مشهور نسب شناسان، او را یکی از نیاکان اصلی عرب‌ها دانسته و نسب عدنان، جد بیستم پیامبر و نیای بخشی گسترده از قبایل عربی را به وی بازگردانده اند.[173] عرب های عدنانی در تهامه، نجد و حجاز تا مشارف الشام و عراق مسکن داشته اند و آنان را عرب نِزاری، عرب مُضَری، عرب اسماعیلی، عرب متعرّبه و مستعربه، بنی اسماعیل و بنی ‌قیدار می گویند و نسبشان به اسماعیل (علیه السلام) می رسد.[174]

قبایل عربی پدید آمده از نسل حضرت اسماعیل (علیه السلام)؛ (مُسْتَعِربه) در مقایسه با عرب های «عاربه» که جُرْهُم و عمالقه نیز از آنان بودند، پیشینه ای کمتر در حجاز داشتند.[175] قبیله قریش و نیاکان پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) را نیز از طریق عدنان به قیدار فرزند حضرت اسماعیل (علیه السلام) می رسانند.[176]

نبوت اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

خداوند در قرآن، دوازده بار از اسماعیل یاد کرده و او را به عنوان پیامبر صالح، متعهد، نیک سرشت و نیک روش، صابر و شریک پدر در بازسازی ساختمان کعبه و پاکسازی آن از هر گونه شرک معرفی نموده است. به نظر بسیاری از مفسران «اسماعیل صادق الوعد» که در آیات 54 و 55 سوره مریم آمده نیز همان اسماعیل، پسر حضرت ابراهیم (علیهما السلام) است. برخی‌ از مفسران‌ در توضیح‌ صدق‌ او در وعد، داستانی‌ آورده اند.[177]

موضوعاتی‌ مانند‌؛ بنای‌ کعبه توسط ابراهیم‌ و اسماعیل ‌(علیهما السلام)،[178] نزول‌ وحی به‌ وی‌ و نیز یاد او در کنار دیگر پیامبران‌ الهی‌،[179] تولد او به‌ عنوان‌ عطیه ای‌ خدایی‌ به‌ ابراهیم‌[180] و نیز ذکر صفات‌ نیک‌ وی[181] از جمله این‌ یاد کردها است‌. در آیه ۸۵ از سوره انبیاء، اسماعیل‌ در کنار پیامبرانی‌ چون‌ ادریس ‌ و ذوالکفل‌، از صابران‌ دانسته‌ شده و برخی‌ از مفسران‌ سر نهادن‌ اسماعیل‌ برای‌ ذبح ‌ را یکی‌ از نشانه های‌ آشکار صبر او دانسته اند.[182]

از مجموع آنچه بیان شد می توان دریافت که قرآن‌ کریم‌ حضرت اسماعیل (علیه السلام) را در زمره انبیای‌ الهی‌ شمرده است. برخی دین‌ او را در راستای‌ دعوت‌ توحیدی‌ ابراهیم (‌علیه السلام) و در مقابل‌ شرک ‌ و بت پرستی‌ قرار داده اند.[183] مطابق‌ روایات‌، او نبوت‌ یافت‌ تا به‌ هدایت‌ جرهمیان‌، و نیز قبایل‌ یمانی‌ و عمالیق‌ بپردازد. او در میان‌ ایشان‌ به‌ ادای‌ رسالت الهی‌ پرداخت‌ و آنان‌ را به‌ نماز و زکات ‌ فراخواند و از پرستش‌ بت ها‌ بر حذر داشت‌؛ اما آن‌ها به جز گروهی‌ اندک‌، در کفر خود پا برجای‌ ماندند.[184]

در اینجا لازم به ذکر است که یکی از انتقاداتی‌ که بزرگان دین مسیحیت علیه مسلمانان مطرح کرده اند، این است که: «یکی از اعتقادات مسلمانان باور به نبوت اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام) است که آن را از پدرش به ارث برده است. این در حالی است که مادر اسماعیل کنیز بود و اسماعیل هیچ‌یک از صفات نبوت را نداشت، در نتیجه اولاد او شایستگی مقام نبوت را ندارند».[185]

اما پاسخ این مطلب: در ابتدا باید نصوص موجود در کتاب مقدس در مورد اسماعیل (علیه‌السلام) را یادآور شد: «و به مجرد ورود ابرام (ابراهیم) به مصر، اهل مصر آن زن را دیدند که بسیار خوش منظر است – و امرای فرعون او را دیدند و او را در حضور فرعون ستودند. پس وی را به خانهٔ فرعون درآوردند – و (فرعون) به خاطر وی با ابرام احسان نمود و او صاحب میش‌ها و گاوان و حماران و غلامان و کنیزان و ماده الاغان و شتران شد».[186] آیا صحیح است که گفته شود (العیاذ بالله) اسحاق زنازاده بوده است؟! آیا این نسبت دادن به بانو ساره و انبیاء الهی در شأن آنان می باشد؟! این در حالی است که به بانو هاجر تنها نسبت کنیزی داده شده و این صفتی نیست که شرم آور باشد. در جای دیگری آمده: «و چون ده سال از اقامت ابرام در زمین کنعان سپری شد، سارای زوجهٔ ابرام، کنیز خود هاجر مصری را برداشته، او را به شوهر خود، ابرام، به زنی داد، پس به هاجر درآمد و او حامله شد و چون دید که حامله است، خاتونش به نظر وی حقیر شد».[187]

در این صورت، هاجر همسر ابراهیم است نه کنیز ساره! از طرفی دیگر، باید به شرایع کتاب مقدس توجه شود: «بعد از آنکه صدقیا، پادشاه یهودا، تمام برده های اورشلیم را آزاد کرد، پیغامی از طرف خداوند به من (ابراهیم) رسید، – صدقیای پادشاه، طی یک عهد مذهبی، دستور داده بود هرکس غلام یا کنیزی عبرانی دارد، او را آزاد کند و گفته بود که هیچ عبرانی حق ندارد ارباب عبرانی دیگر باشد، چون همه باهم برادرند- بزرگان قوم و مردم نیز همه دستور پادشاه را اطاعت کرده، برده های خود را آزاد نمودند –[188] اما وقتی که برده ای را آزاد می کنید نباید ناراحت شوید، چون او در طی شش سال برای شما کمتر از نصف دستمزد یک کارگر عادی خرج برداشته است. خدایتان برای اینکه او را آزاد ساخته اید، شما را در هر کاری برکت خواهد داد».[189] طبق این شریعت جناب هاجر که مدت ده سال کنیز بود، آزاد شده و هنگام ازدواج با حضرت ابراهیم (علیه السلام) آزاده بوده است. اینکه برخی این حکم را مخصوص عبرانیان می دانند، مخالفت با شریعت بوده همچنان که در نص کتاب مقدس آمده است: «مردمانی را که متعلّق به من نبودند، قوم خود خواهم نامید و ملّتی را که مورد لطف من نبود، محبوب خود خواهم خواند. درست در همان جایی که به ایشان گفته شد: شما قوم من نیستید آنجا آن‌ها فرزندان خدای زنده خوانده خواهند شد».[190] اگر قوم برگزیده فقط قوم یهود هستند، پس آن قومی که خداوند آن‌ها را قوم خود نمی دانسته و سپس آن‌ها را قوم خود خوانده است چه کسانی هستند؟ آیا ممکن نیست این قوم همان فرزندان حضرت اسماعیل (علیه السلام) باشند؟!

تنها دلیل آنان بر اینکه نبوت به ارث نمی رسد، سخنی از زبان ساره است: «سارا آن‌ها را دید و به ابراهیم گفت: این کنیز و پسرش را بیرون کن. پسر این زن نباید از ارث تو که فقط باید به اسحاق برسد، هیچ سهمی ببرد». این موضوع ابراهیم را بسیار ناراحت کرد؛ چون که اسماعیل هم پسر او بود».[191] مگر شریعت از زبان ساره جاری می شود که سخن او را که بر اساس خصلت و حسادت زنانه بوده است، به عنوان یک اصل جاری می کنند؟! این سخن ساره با توجه به نص کتاب مقدس، حضرت ابراهیم (علیه السلام) را ناراحت کرده، و این نشان می دهد که سخن ساره به ناحق و از روی بی عدالتی بوده است. آيا چنین سخنی با این ویژگی ها می تواند جزء شریعت الهی قرار گیرد؟! عکس این قضیه را می توان از کتاب مقدس یافت که حضرت اسماعیل (علیه السلام) برخلاف حضرت اسحاق در همان سنین کودکی مورد توجه خداوند بوده است: «من شنیدم که تو درباره اسماعیل درخواست نمودی، بنابراین من او را برکت می دهم و به او فرزندان بسیار و نسل های زیاد خواهم داد. او پدر دوازده امیر خواهد بود. من ملّت بزرگی از نسل او به وجود خواهم آورد».[192]

این صفت مبارک که از زبان خداوند جاری شده است، در مورد اسماعیل است، نه اسحاق (و این صفت درباره او بعد از وفات و دفن حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) به کاربرده شده است). همین مطلب ثابت می کند که نه تنها اسماعیل برده و کنیز زاده نبوده، بلکه او نبوت را از پدرش به ارث برده است.

اما عهدی که خداوند با اسحاق در سن چهل سالگی داشته است: «خداوند بر اسحاق ظاهر شد و فرمود: به مصر نرو، در همین سرزمین درجایی که من می‌گویم بمان … در اینجا زندگی کن. من با تو خواهم بود و تو را برکت خواهم داد. تمام این سرزمین را به تو و به نسل تو خواهم داد و پیمانی را که با پدرت ابراهیم بسته ام، حفظ خواهم کرد».[193] این عهد در مورد اسحاق هیچ‌گاه محقق نشد؛ چون حضرت یعقوب همراه تمام فرزندانش آن سرزمین را ترک کرده و به مصر (برای دیدار حضرت یوسف) مهاجرت کردند و همان جا مقیم شدند. مطلب دیگر اینکه: دو قوم یهود و مسیح در کتاب مقدس به نام فرزندان یعقوب ذکر شده اند نه فرزندان اسحاق؛ چون یعقوب، برکت، عهد و نبوت را از برادر بزرگ خود؛ یعنی اسماعیل به ارث برد. در این مورد خداوند می فرماید: «و اسحاق و یعقوب را به عنوان نعمتی افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم».[194] این آیه نشان دهنده این مطلب است که فرزند اصلی حضرت ابراهیم (علیه السلام) که باید وارث نبوت باشد، حضرت اسماعیل (علیه‌السلام) است و جناب اسحاق و یعقوب (علیهما السلام) فرزندان نافله[195] (موهبت اضافى) او به شمار آمده اند.[196]

آیین اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

بر اساس برخی از گزارش ها، مکتب و آیین حضرت اسماعیل (علیه السلام) در راستای‌ دعوت‌ توحیدی‌ پدرش حضرت ابراهیم (‌علیه السلام) و در مقابل‌ شرک‌ و بت پرستی‌ بوده است.[197] همانطور که در بحث نبوت ایشان آمده، مطابق‌ بعضی از روایات‌، نبوت‌ و رسالت او هدایت‌ جرهمیان‌ و قبایل‌ یمانی‌ و عمالیق‌ بوده است. وی در میان‌ این‌ قبایل به‌ ادای‌ رسالت الهی‌ خود پرداخت‌ و ایشان‌ را به‌ اقامه نماز و پرداخت زکات‌ دعوت نمود و از پرستش‌ بت ها‌ بر حذر داشت‌؛ اما آن‌ها به جز گروهی‌ اندک‌، در کفر خود پا برجای‌ ماندند.[198]

بنابر نظر فوق که اسماعیل نبوت‌ و رسالتش هدایت‌ جرهمیان‌ و قبایل‌ یمانی‌ و عمالیق‌ بوده باشد، از برخی آیات قرآن بر می آید که محتوای آیین آن حضرت همان آیین ابراهیمی؛ یعنی آیین حنیف که همان آیین پدر بزرگوارش بوده، می باشد. خداوند کریم می فرماید: «و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى کردند».[199] البته این آیه در مورد حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) و آیین و مکتب آنان است، اما با توجه به این آیه شریفه و نیز با توجه به بیان فوق مبنی بر دعوت اسماعیل از مردم به اقامه نماز و پرداخت زکات‌ و نپرستیدن بت ها می‌ توان گفت: آیین اسماعیل همان آیین ابراهیم (علیه السلام) است.

نتیجه مطلب اینکه حضرت اسماعیل (علیه السلام) به تبع پدر بزرگوارش، حنیف و مسلمان بوده است.

نقش اسماعیل ذبیح الله در گسترش آئین توحیدی

در بت پرستی عرب جاهلی، صفات عمومی و مشترکات ادیان ابتدایی، نظیر تقدس اشیاء، سحر و جادو، باور به وجود روح طبیعت[200] وجود دارد. اما با تمام این احوال، در مرکز ثقل همه این باورها، عقیده به مقام خالقیت «الله» نیز موجود است.

مطابق گزارش های مورخان عرب، دینِ نخستینِ جامعه حجاز و اعراب عدنانی، یکتاپرستی ابراهیمی بوده است. اساساً برخی از دین شناسان نظیر «ویلهلم اشمید» بر این باور هستند که تمام اعراب در اصل و از آغاز موحد بوده اند و شرک و بت پرستی در میان ایشان بر توحید تأخر داشته است. اشمید پس از تحلیل انواع معتقدات قبایل عرب و پس از غور و بررسی در محتوای آنها به این نتیجه می رسد که تمام عقاید قبایل مذکور، در تحلیل نهایی بر محور اعتقاد به یک خالق بزرگ قدیم یا پدر اکبر، یعنی «اله واحد» استوار است و به همین یکتاپرستی برمی گردد. اشمید این باور به توحید قدیمی و اولیه را به لاتینی «urmono theis mus» می نامد.[201]

در جامعه حجاز در دوره جاهلی و آستانه ظهور اسلام، ادیان متعددی وجود داشتند که بر روی هم هویت دینی این جامعه را تشکیل می دادند. مطالعه کلی این ادیان نیز نشان می دهد که پدیده دین در این جامعه پیچیدگی خاصی دارد و تحلیل آن جز بر مبنای تعاملات عدیده فرهنگی و ذهن ساده بدوی و نیاز روحی آنها به پرستش میسر نیست. تأثیرات متقابل این عناصر بر روی یکدیگر اصلی ترین دلیل تعدد ادیان در حجاز است. مسلماً در این جامعه، چنانکه تاریخ تحول دینی آن نشان می دهد، دین با توحید آغاز شده و به مرور ایام به بت پرستی انحطاط پیدا کرده است. این درست عکس سخنی است که قائلین به تکامل دین از شرک به توحید عنوان کرده و آن را نیز تعمیم داده اند.

ابن کلبی، معتبرترین مورخی که اطلاعات وسیعی درباره بت پرستی اعراب داشته و غالب مورخان بعد از او، گزارش های وی را در کتاب های خود آورده اند، تفسیرهایی در توجیه رواج بت پرستی در میان فرزندان اسماعیل (علیه السلام) دارد، که به یکی از آنها اشاره می شود:

او می گوید: به مرور ایام، بر تعداد فرزندان اسماعیل و ساکنان مکه افزوده شد. پس برخی از آنان ناگزیر شدند تا به سرزمین های دیگر پراکنده شوند. به نظر ابن کلبی این مهاجرت، آغازی بر پرستش تدریجی بت ها بود. او می نویسد: چیزی که باعث شد آنان از دین «ابراهیم» به پرستش بت ها و سنگ ها بپردازند، این بود که هیچ کوچ کننده ای از مکه کوچ نمی کرد، مگر اینکه سنگی از سنگ های «حرم» را با خود می برد. (این کار برای بزرگداشت «حرم» و دلبستگی به «مکه بود). پس هرجا وارد می شدند، همچنان که دور «کعبه» طواف می کردند، آن سنگ را نهاده، دور آن به طواف می پرداختند. این کار را هم به منظور تیمّن و تبرک به «کعبه» و دلبستگی و دوستی به «حرم» انجام می دادند. در عین حال هنوز «کعبه» و «مکه» را بزرگ می شمردند و بنا بر عادت موروثی که از «ابراهیم» و «اسماعیل» (علیهما السلام) به ایشان رسیده بود، حج و عمره به جا می آوردند. سپس رفته رفته این عمل، آنان را به پرستش آنچه دوست داشتند (و می پسندیدند) کشانید و آنچه را که بر آن بودند، فراموش کرده، دین «ابراهیم» و «اسماعیل» را دگرگون ساختند و بتان را پرستیدند و به آنچه امت های پیش از ایشان بر آن بودند، بازگشتند. با وجود این، در میان ایشان بقایایی از رسوم دوره «ابراهیم» و «اسماعیل» از قبیل: تعظیم و طواف «کعبه»، حج، عمره، وقوف بر «عرفه»، «مزدلفه»، قربانی شتران و اهلال[202] (به هنگام) حج باقی مانده بود که از آن پیروی می کردند. در بین قبایل، قبیله «نزار» هنگام «تلبیه» می گفت: «لبیک اللهم لبیک! لبیک! لاشریک لک الا شریک هو لک تملکه و یا ملک»! ایشان خدای را در ضمن «تلبیه» یگانه می شمردند، ولی با او خدایان خود را شریک می کردند و خدایان خویش را ملک خدای (یگانه) قرار می دادند.[203]

از مجموع مطالب مختصری که بیان شد، می توان دریافت که خداپرست بودن عرب جاهلی و قبل از آن تا جایی که به دوران حضرت اسماعیل برمی گردد، همگی نتیجه زحمات و تلاش های آن حضرت در گسترش آیین توحیدی (ابراهیمی) است. گرچه بعدها و در دوران نوادگان اسماعیل تغییرات چشم گیری در اعتقادات مردم ایجاد شد، اما تلاش های حضرت اسماعیل (علیه السلام) بسیار ستودنی است.[204]

کتاب آسمانی اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

قرآن کریم در آیات متعددی از اسماعیل نام برده و از او به عنوان یکی از انبیای الهی یاد کرده است. اما در هیچ یک از این آیات، به کتابی آسمانی که بر آن حضرت نازل شده باشد، اشاره نشده است. با جست و جویی هم که از کتب تاریخی، تفسیری و روایی به عمل آمد، هیچ گونه مطلبی که بیانگر وجود کتابی آسمانی برای وی باشد، یافت نشد. لذا باید گفت: آن حضرت از جمله پیامبرانی است که مروج دین و آیین پدر بزرگوارش؛ حضرت ابرهیم (علیه السلام) بوده است.

لیست آثار و اقدامات تاریخی اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)‏

لیست آثار و اقدامات تاریخی حضرت اسماعیل ‏عبارتند از:

  1. یاری نمودن پدرش حضرت ابراهیم (علیه السلام) در ساختن خانه کعبه به دستور خداوند تعالی.
  2. تولیت خانه کعبه.
  3. توسعه قبایل عربی.
  4. گسترش آئین توحیدی (ابراهیمی).

‏موافقان اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

زمانی که حضرت اسماعیل در دوران کودکی همراه با مادر بزرگواش به سرزمین مکه وارد شد، به جز این دو نفر هیچ کس در آنجا حضور نداشت. اما آرام آرام با پیدایش آب زمزم، جُرهُمیان به آنجا نقل مکان کردند. جرهمیان به اسماعیل و مادرش احترام می گذاشتند. بعدها که اسماعیل رشد و نمو کرد و سپس به مقام پیامبری رسید، باز هم مورد احترام ایشان بود.[205] آنچه از این مطالب می شود برداشت نمود، موافقت آن مردم با ایشان و برنامه های او می تواند باشد.

از جمله موافقان آن حضرت، پیروان واقعی دین حنیف ابراهیمی و در ادامه، پیروان دین مبین اسلام و همه کسانی هستند که وی را از زمره انبیای الهی می دانند.

مخالفان اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

به طور طبیعی همه انبیاء دارای مخالفانی بوده و هستند که هر کدام از آنها در این مخالفت، انگیزه های متفاوتی را داشته و دارند. اما شاید بتوان ایشان را به دو دسته کلی تقسیم كرد:

  1. آنانكه مخالفتشان با كلام حق، بر اساس جهل و نا آگاهی بود.
  2. دسته دوم كسانی كه مخالفتشان ناشی از هوای نفس و دنیا طلبی بود. البته برنامه انبیاء این گونه بوده که با همه مخالفان خود با عدالت و انصاف و منطق و استدلال برخورد می كردند. همان گونه كه قرآن كریم به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) دستور می دهد: «با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن!».[206]

در مورد حضرت اسماعیل (علیه السلام) نیز چنین است؛ یعنی مخالفان ایشان نیز از همین دو دسته هستند. اما نکته قابل ذکر در این مورد این است که: بیشتر مخالفان آن حضرت، از صاحبان قوم یهود بوده و هستند. در اینجا برای این اثبات این ادعا به یک جریان تاریخی اشاره می شود: «روزی در جلسه «عمربن عبدالعزیز»؛ خلیفه اموی، سخن از داستان ذبیح به میان آمد. «محمدبن كعب قوظی» با استناد به برخی آیات قرآن استدلال كرد كه ذبیح اسماعیل بوده است. اما چون استدلال وی را نپذیرفتند، خلیفه سراغ یكی از علمای یهود كه اسلام آورده بود و در شام سكونت داشت، فرستاد تا نظر او را در این باره جویا شود. محمدبن كعب می گوید: من نزد عمربن عبد العزیز بودم كه از آن یهودی اسلام آورده پرسید: كدامیک از دو فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام)؛ (اسماعیل و اسحاق)، مورد فرمان ذبح قرار گرفتند؟ آن مرد پاسخ داد: ای امیر مؤمنان! اسماعیل. به خدا سوگند یهودیان ـ خود نیز ـ این را می دانند؛ ولی از آنجا كه بر عرب حسادت ورزیده و می ورزند و چون نمی خواسته و نمی خواهند پدر ایشان (اسماعیل پدر اعراب) به عنوان ذبیح شناخته شود، این این واقعیت را انكار كرده و می کنند و اسحاق را ذبیح دانسته و می دانند؛ چرا كه اسحاق نیای آنان است».[207]

این مخالفت در دو مبحث از مباحث گذشته کاملا قابل مشاهده و تشخیص است؛ یکی در بحث نبوت آن حضرت و دیگری ذبیح بودن ایشان، که در جای خود مورد بررسی قرار گرفت.

میراث اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

انبیای الهی هر یک در جای خود دارای میراث هایی هستند که به جای گذاشته اند. حضرت اسماعیل (علیه السلام) نیز میراث هایی از خود به یادگار گذاشته که به برخی از آنها اشاره می شود:

  1. چشمه یا چاه زمزم؛ یکی از میراث های حضرت اسماعیل (علیه السلام) جریان یافتن آب زمزم از زیر پای او در مسجد الحرام بود که بعدها تبدیل به چاه زمزم شد.[208]
  2. ‏حج؛ البته حج در واقع یادگار و میراث حضرت ابراهیم (علیه السلام) است، ولی نقش حضرت اسماعیل در این آیین قابل انکار نیست؛ زیرا آن حضرت بعد از پدر ادامه دهنده راه و روش او در این آیین و مناسک بود. وی آیین صحیح حج را به اعراب آموخت و این مناسک را در آن سرزمین نهادینه کرد.
  3. ایجاد پرده و پوششی برای خانه کعبه؛ او اولین کسی است که خانه کعبه را پرده پوش کرد.[209]
  4. حجر اسماعیل؛ یعنی همان مکانی که در کنار خانه کعبه واقع شده و مدفن حضرت اسماعیل و مادر ایشان بانو هاجر است.[210]

کتابنامه مقاله اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام)

  1. قرآن کریم.
  2. ابن اثیر، على بن ابى الكرم محمد؛ الكامل فی التاریخ؛ دار صادر – دار بیروت، بیروت، 1385 ق / 1965 م. ‏
  3. ابن اثیر، على بن ابى الكرم محمد؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة؛ دار الفكر، بیروت، 1409 ق / 1989 م.
  4. ابن إسحاق، محمد؛ أخبار مكة فی قدیم الدهر و حدیثه؛ محقق: عبد الله دهیش، عبد الملک؛ نشر دار خضر، چاپ دوم، بیروت، 1414 ق.‏
  5. ابن جوزى، عبدالرحمن بن على؛ زاد المسیر فى علم التفسیر؛ تحقیق: المهد؛ عبدالرزاق؛ دار الكتاب العربی، چاپ اول، بیروت، ‏‏1422 ق. ‏
  6. ‏ابن حزم اندلسی، علی‌ بن ‌احمد؛ جمهرة أنساب العرب؛ تحقیق: لجنة من العلماء؛ دار الكتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1403 ‏ق / 1983 م.
  7. ‏ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)؛ ‏تحقیق: شحادة، خلیل؛ دار الفكر، چاپ دوم، بیروت، 1408 ق / 1988 م. ‏
  8. ‏ابن سعد، محمد؛ الطبقات الكبرى؛ تحقیق: عبد القادر؛ محمد؛ دار الكتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1410 ق / 1990 م. ‏
  9. ابن طاووس، على بن موسى‏؛ مهج الدعوات و منهج العبادات؛ محقق / مصحح: كرمانى؛ ابوطالب و محرر؛ محمد حسن‏؛ دار ‏الذخائر، چاپ اول، قم، 1411 ق.‏
  10. ابن كثیر، اسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایه؛ دار الفكر، بیروت، 1407 ق / 1986 م.
  11. ابن كثیر، اسماعیل بن عمرو؛ تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن كثیر)؛ تحقیق: شمس الدین، محمد حسین؛ دار الكتب ‏العلمیة و منشورات محمد على بیضون، چاپ اول، بیروت، 1419 ق.‏
  12. ابن هشام، عبد الملک؛ السیرة النبویة؛ تحقیق: السقا، مصطفى و الأبیارى، ابراهیم و شلبى، عبد الحفیظ؛ دار المعرفة، بیروت، بى تا.‏‏ ‏
  13. اندلسى، ابن عبد ربه؛ العقد الفرید؛ دار الكتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1404 ق. ‏
  14. آلوسى، سيد محمود؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ تحقيق: على عبدالبارى، عطية؛ دارالكتب العلميه، چاپ اول، ‏بيروت، 1415 ق.‏
  15. بحرانى، سید هاشم؛ البرهان فى تفسیر القرآن؛ تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة موسسة البعثة – قم؛ بنیاد بعثت، ‏چاپ اول، تهران، 1416 ق.
  16. بغدادی، محمد بن حبیب؛ تحقیق: لیختن شتیتر، ایلزه؛ دار الآفاق الجدیدة، بیروت، بى تا.‏
  17. بغوی، حسین بن مسعود؛ معالم التنزیل فى تفسیر القرآن؛ تحقیق: المهد، عبدالرزاق؛ داراحیاء التراث العربى‌، چاپ اول، ‏بیروت‌، 1420 ق.
  18. بلاسی، محمد سید علی؛ المعرب فی القرآن الکریم؛ جمعیة الدعوة الاسلامیة العالمیة، بنغازی، لیبی، بی تا.
  19. بیضاوى، عبدالله بن عمر؛ أنوار التنزیل و أسرار التأویل؛ تحقیق: المرعشلى، محمد عبد الرحمن؛ دار احیاء التراث العربى، چاپ ‏اول، بیروت، 1418 ق.
  20. پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب.‏
  21. جوهری، اسماعیل بن حمّاد؛ صحاح اللغه ‏جوهری. ‏
  22. حمیری، عبدالله بن جعفر؛ قرب الاسناد؛ محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)؛ مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول، قم، 1413 ق.
  23. دكتر علی، جواد؛ المفصل فى تاریخ العرب قبل الإسلام؛ دار الساقی، چاپ چهارم، بی جا،‌ 1422 ق / 2001 م. ‏
  24. دینورى، احمد بن داود؛ اخبار الطوال؛ تحقیق: عامر، عبد المنعم؛ منشورات الرضى، قم، 1368 ش. ‏
  25. ذهبى، محمد بن احمد؛ ‏تحقیق: تدمرى، عمر عبد السلام؛ دار الكتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، 1413 ق / 1993 م.‏
  26. زرگری نژاد، غلامحسین؛ دین و عرب جاهلی؛ باشگاه اندیشه، بی جا، 1386 ش؛ پایگاه باشگاه اندیشه. ‏
  27. زمخشرى، محمود؛ الكشاف عن ‏حقائق غوامض التنزیل؛ دار الكتاب العربی، چاپ سوم، بیروت، 1407 ق.‏
  28. سایت حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج. ‏
  29. سوسه، احمد؛ العرب‌ و الیهود فی‌ التاریخ؛ بی نا، دمشق‌، ۱۹۷۲م‌. ‏
  30. سیوطی، جلال الدین؛ المزهر؛ تحقیق: جاد المولى، محمد أحمد و أبو الفضل إبراهیم، محمد و محمد البجاوی، علی؛ ‏دار التراث، چاپ سوم، بی تا.
  31. سيوطى، جلال الدين؛ الدر المنثور فى تفسير المأثور؛ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.‏‏
  32. صدوق، محمد بن على؛ خصال‏؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین ‏حوزه علمیه قم‏، چاپ دوم، قم، چاپ اول، قم، 1362 ش‏.‏
  33. صدوق، محمد بن على؛ علل الشرایع؛ كتاب فروشى داورى، قم، چاپ اول، 1385 ش / 1966 م‏.
  34. صدوق، محمد بن على؛ ‏معانی الاخبار؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین ‏حوزه علمیه قم‏، چاپ اول، قم، 1362 ش.‏
  35. ‏صدوق، محمد بن على؛ ‏من لا یحضره الفقیه؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه ‏مدرسین حوزه علمیه قم‏، چاپ دوم، قم، 1413 ق.
  36. ‏طباطبایى، سید محمد حسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه ‏علمیه قم، چاپ پنجم، قم، 1417 ق.‏
  37. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ تحقیق: با مقدمه بلاغى، محمد جواد؛ ‏ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.‏
  38. طبرى، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک؛ تحقیق: محمد، أبو الفضل ابراهیم؛ دار التراث، چاپ دوم، بیروت، 1387 ‏ق / 1967 م.
  39. طبرى، محمد بن جریر؛ جامع البیان فى تفسیر القرآن؛ دار المعرفه، چاپ اول، بیروت، 1412 ق.
  40. طوسى، محمد بن الحسن؛ امالی؛ دار الثقافة، ‏چاپ اول، قم، 1414 ق.‏
  41. طوسى، محمد بن حسن؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ تحقیق: ‏عامل، احمد قصیر؛ دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی تا.‏
  42. عقاد، عباس‌ محمود؛ «ابوالانبیاء» المجموعة الکاملة لمؤلفات العقاد؛ بی نا، بیروت‌، ۱۹۷۸م‌. ‏ ‏
  43. علم الهدى، على بن حسین؛‏ أمالی المرتضى‏ (امالی سید مرتضی)؛ محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل؛ دار الفكر العربی‏، ‏چاپ اول، قاهره، 1998 م. ‏
  44. فخر‌ رازی‌، محمد بن ‏عمر؛ مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)؛ دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، بیروت، 1420 ق.‏
  45. ‏فیروزآبادى، سید مرتضى؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة؛ اسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1392 ق. ‏
  46. فیض كاشانى، ملا محسن؛ تفسیر الصافى؛ تحقیق: اعلمى، حسین؛ الصدر، چاپ دوم، ‏تهران، 1415 ق.‏
  47. قرطبی، محمد بن أحمد؛ الجامع لأحكام القرآن (تفسیر القرطبی)؛ تحقیق: البردونی، أحمد و أطفیش، إبراهیم؛ دار الكتب ‏المصریة، چاپ دوم، قاهرة، 1384 ق / 1964 م. ‏
  48. قطب راوندى، سعيد بن هبة الله‏؛ الخرائج و الجرائح؛ محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى (عليه السلام)؛ مؤسسه امام ‏مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، چاپ اول، قم، 1409 ق.‏
  49. قمى، على بن ابراهیم‏؛ تفسیر القمی‏؛ محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طیب؛ دار الكتاب، چاپ سوم، قم، 1404 ق. ‏
  50. کلبی، هشام بن محمد؛ الاصنام (بت های عرب)؛ ترجمه: جلالی نائینی، سید محمد رضا؛ بی نا، بی جا، بی تا. ‏
  51. كتاب مقدس؛ الإصحاح؛ دار حلمى، بی جا، ١٩٧٠ م. ‏
  52. ‏كلینى، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ محقق / ‏مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامیة، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق‏.‏
  53. گلن، ویلیام و مرتن، هنری؛ كتاب مقدس؛ ترجمه: همدانی، فاضل خان؛ ‏اساطیر، تهران، 1380 ش. ‏
  54. ابن منظور، محمد بن مکرم‫، لسان العرب، دارصادر و داربیروت، بیروت، بی نا.
  55. مستر هاكس؛ قاموس كتاب مقدس؛ اساطیر، تهران، 1377ش. ‏
  56. مسعودی، على بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقیق: داغر، اسعد؛ دار الهجرة، چاپ دوم، قم، ‏‏1409 ق.
  57. مقدسى‏، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ؛، تحقیق: پور سعید؛ مكتبة الثقافة الدینیة، بى تا.‏
  58. مكارم شيرازى، ناصر؛ تفسير نمونه؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1374 ش.‏
  59. ناس، جان؛ تاریخ جامع ادیان؛ ترجمه: حكمت، علی اصغر؛ فرانکلین، چاپ سوم، بی جا، ۱۳۵۴ ش. ‏
  60. یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب؛ تاریخ یعقوبى؛ دار صادر، بیروت، بى تا.‏

[1]. ابن حزم اندلسی، علی‌ بن ‌احمد، جمهرة أنساب العرب‏، تحقيق: لجنة من العلماء، ص 7؛ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البدایة و النهایه، ج ‌۱، ص 193.

[2]. علم الهدى، على بن حسين،‏ أمالي المرتضى‏ (امالی سید مرتضی)، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج 1، ص 275.

[3]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم، و شلبى، عبدالحفيظ، ج ‌۱، ص 4.

[4]. همان؛ ابن الفقيه، احمد بن محمد، ‏كتاب البلدان، تحقيق: الهادى، يوسف، ص 116، عالم الكتب، چاپ اول، بيروت، 1416 ق / 1996 م. اصلاح شد.

[5]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌۲۵.

[6]. همان؛ مسعودی، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 1، ص 57. اصلاح شد.

[7]. السيرة النبوية، ج ‌۱، ص 7.

[8]. عرب بر دو قسم است: عرب عاربه و عرب مستعربه. عرب عاربه به معنای عرب خالص و عرب مستعربه، عرب غير خالص هستند. عرب مستعربه، عرب هايی هستند که به زبان حضرت اسماعيل (علیه السلام) سخن گفته اند. در صحاح اللغه آمده اولين کسی که به زبان عربی سخن گفت؛ «يعرب بن قحطان» است و ريشه همه قبايل عربی يمن همين شخص است و همين قبايل يمنی را عرب عاربه می گويند. همچنین آمده که اولين کسی که خداوند، زبان او را به زبان عربی به سخن آورد، لسان العرب می گوید: حضرت اسماعيل (علیه السلام) در ميان عرب عاربه نشو و نما يافت و به زبان آنان سخن گفت و اسماعيل پدر و ريشه عرب مستعربه است. لسان العرب، ماده عرب؛ صحاح اللغه جوهري، ماده عرب؛ صحاح اللغه، ماده عرب.

[9]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاريخ ابن ‏خلدون)، ‏تحقيق: شحادة، خليل، ج 2، ص 18.‏

[10]. تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌222.

[11]. همان.

[12]. طبرى‏، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم ، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 314.

[13]. مروج الذهب‏ و معادن الجوهر، ج 2، ص 21.

[14]. فيروزآبادى، سيد مرتضى، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 1، ص 5.

[15]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌515.

[16]. مقدسى‏، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ‏، تحقیق: پور سعيد، ج 4، ص 131.

[17]. ابن حزم اندلسی، علی‌ بن ‌احمد، جمهرة أنساب العرب‏، تحقيق: لجنة من العلماء، ص 7؛ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البدایة و النهایه، ج ‌۱، ص 193.

[18]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج ‌1، ص ‌4؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌25.

[19]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 170، دار الفكر، بيروت، 1407 ق / 1986 م.

[20]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج ‌1، ص ‌4؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌25.

[21]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافی (روضه کافی)، شارح، مازندرانى، محمد صالح، محقق / مصحح: شعرانى، ابوالحسن‏، ج 12، ص 511؛ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه: موسوى همدانى سيد محمد باقر، ج 7، ص 320؛

[22]. ابن اثير، على، الكامل، ترجمه‏: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج 1، ص 101، مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.

[23]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 160.

[24]. انبیاء، 68 ـ 71؛ طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 230.

[25]. کتاب مقدس، پیدایش، 16: 15 – 16؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌۲۵.

[26]. كتاب مقدس، پيدايش، 15: 16؛ تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 25؛ مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص 73.

[27]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 1 – 4.

[28]. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ»؛ ابراهیم، 39.

[29]. صافّات، 99 ـ 101.

[30]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 498 – 500.

[31]. تاريخ اليعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌۲۵.

[32]. مسعودي‏، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب‏ و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 1، ص 57.

[33]. کتاب مقدس، پیدایش، 16: 15 – 16.

[34]. سوسه، احمد، العرب‌ و الیهود فی‌ التاریخ، ‌، ج ۱، ص ۲۵0 و 252‌‌. ‏

[35]. عقاد، عباس‌ محمود، «ابوالانبیاء» المجموعة الکاملة لمؤلفات العقاد، ج ۱، ص 73‌‌. ‏

[36]. اقتباس از سایت ویکی فقه.

[37]. بلاسی، محمد سید علی، المعرب فی القرآن الکریم، ص 162 و 163.

[38]. سيوطي، جلال الدین، المزهر، تحقيق: جاد المولى، محمد أحمد و أبو الفضل إبراهيم، محمد و محمد البجاوي، علي، ج ‍1، ص ۵۶۵.

[39]. كتاب مقدس، سفر تكوين، الإصحاح ١۶، آيه ١١، ص ٢٣. (اگر خودتان کتاب مقدس را ملاحظه نکردید باید بنویسید به نقل از …) به نقل از سایت ویکی فقه.

[40]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 230؛ طوسى، محمد بن حسن، امالی، ص 338.‏

[41]. مریم، 54.

[42]. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير الميزان، ج 14، ص 63.

[43]. طبرى‏، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم ، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 314؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌27.

[44]. تاريخ طبری، ج 1، ص 314 (همان)؛ تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱(همان)، ص ‌222؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 125.

[45]. دينورى‏، احمد بن داود، الأخبار الطوال‏، تحقيق: عامر، عبدالمنعم، ص 9.

[46]. ابن أثير، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 20؛ ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج ‌1، ص 1 و 2.

[47]. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عبد القادر، محمد، ج 1 ، ص 44.

[48]. ابن خلدون‏، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاريخ ابن خلدون)‏، تحقيق: شحادة، خليل، ج 2، ص 41.

[49]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 155.

[50]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 314.

[51]. همان، ج 2، ص 184.

[52]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم، و شلبى، عبدالحفيظ، ج ‌۱، ص 5.

[53]. همان، ج 1، ص 314.

[54]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌26.

[55]. السيرة النبوية، ج ‌۱، ص 5؛ الطبقات الكبرى، ج 1 ، ص 43.

[56]. تاريخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 256 و 257.

[57]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌۲77.

[58]. ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ ، ج 1، ص 125.

[59]. مسعودي‏، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب‏ و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 2، ص 22.

[60]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 193.

[61]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج ‌1، ص 5.

[62]. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عبد القادر، محمد، ج 1 ، ص 43.

[63]. بغدادی، محمد بن حبيب، تحقيق: ليختن شتيتر، ايلزه، ص 386.

[64]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 4، ص 210؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام): دُفِنَ فِي الْحِجْرِ مِمَّا يَلِي الرُّكْنَ الثَّالِثَ عَذَارَى بَنَاتِ إِسْمَاعِيلَ».

[65]. ابن إسحاق، محمد، أخبار مكة في قديم الدهر و حديثه، محقق: عبد الله دهيش، عبد الملک، ج 2، ص 117.

[66]. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): «قَالَ الْحِجْرُ بَيْتُ إِسْمَاعِيلَ وَ فِيهِ قَبْرُ هَاجَرَ وَ قَبْرُ إِسْمَاعِيلَ»؛ كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 4، ص 210‏.

[67]. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام): «تُوُفِّيَ إِسْمَاعِيلُ بَعْدَهُ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِينَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَدُفِنَ فِي الْحِجْرِ مَعَ أُمِّه»‏؛ صدوق، محمد بن على‏، علل الشرائع، ص 38؛ ابن خلدون‏، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاريخ ابن خلدون)‏، تحقيق: شحادة، خليل، ج 2، ص 396.

[68]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 314.

[69]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 193.

[70]. مسعودی‏، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب‏ و معادن الجوهر، ج 1، ص 75.

[71]. كتاب مقدس، سفر تكوين، الإصحاح ١۶، آيه ١١، ص ٢٣.

[72]. گلن، ويليام و مرتن، هنری، كتاب مقدس، ترجمه: همدانی، فاضل خان، سفر پيدايش، 16: 11.

[73]. مسعودی، على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 2، ص 21.

[74]. همان؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزيل فى تفسير القرآن، تحقيق: المهدی، عبدالرزاق، ج 1، ص 165.

[75]. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 230؛ طوسى، محمد بن حسن، امالی، ص 338.‏

[76]. صافات، 102.

[77]. همان، 105.

[78]. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 4، ص 273؛ مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 13، ص 94 و 95.

[79]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 105.

[80]. «قالَ یا بُنَی إِنِّی أَری‏ فِى الْمَنامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانْظُر ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَل ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى‏ إِن شاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرینَ»؛ «گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت»؛ صافّات، 102.

[81]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب (تفسیر رازی)، ج 26، ص 346؛ طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 518؛ طبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 23، ص 53.

[82]. بيضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، تحقيق: المرعشلى، محمد عبد الرحمن، ج 5، ص 15؛ ابن كثير، اسماعيل بن عمرو، تفسیر ابن كثیر، شمس الدين، محمد حسين ، ج 7، ص 23.

[83]. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 22: 2 – 13.

[84]. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 16: 1 – 16؛ 17: 15 – 19.

[85]. همان، 21: 1 – 21.

[86]. همان، 22: 1 – 19.

[87]. ابراهیم، 39؛ صافّات، 100 ـ 112.

[88]. صافّات، 101 ـ 107 و 112.

[89]. التبیان، ج 8، ص 518؛ زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 56؛ طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 234.

[90]. صدوق، محمد بن على‏، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ص 391؛ حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، ص 389.

[91]. صافّات، 101 و 102.

[92]. انبیاء، 85.

[93]. حجر، 53.

[94]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 57؛ مفاتيح الغيب (تفسیر کبیر)، ج 26، ص 347.

[95]. معاني الأخبار، ص 391؛ قرب الإسناد، ص 389.

[96]. مریم، 54.

[97]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 57؛ مفاتيح الغيب (تفسیر رازی)، ج 26، ص 347.

[98]. فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوب، هود، 71.

[99]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 57؛ مفاتيح الغيب (تفسیر رازی)، ج 26، ص 347.

[100]. محمد بن محمد، تاريخنامه طبرى، تحقيق: روشن، محمد، ج 1، ص 169 و ج 2، ص 19، سروش، چاپ دوم، تهران، 1378 ش؛ صالحى شامى،‏ محمد بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج 1، ص 302، دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1414 ق / 1993 م.

[101]. تفسير القمي‏، ج 2، ص 224؛ صدوق، محمد بن على، ‏من لا يحضره الفقيه، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 4، ص 368؛ طوسى، محمد بن الحسن‏، امالي، 457.‏

[102]. التبیان، ج 8، ص 518؛ مفاتيح الغيب (تفسیر کبیر)، ج 26، ص 347.

[103]. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، محقق / مصحح: كرمانى، ابوطالب و محرر، محمد حسن‏، ص 156.

[104]. طوسى، محمد بن الحسن‏، امالي، 338.

[105]. ‏معانی الاخبار، ص 391.

[106]. صدوق، محمد بن على، ‏خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 56.

[107]. ابن طاووس، على بن موسى‏، مهج الدعوات و منهج العبادات‏، محقق / مصحح: كرمانى، ابوطالب و محرر، محمد حسن، ص 156.

[108]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 57؛ مفاتيح الغيب (تفسیر کبیر)، ج 26، ص 347.

[109]. معانی الاخبار، ص 391.

[110]. ابن اثير، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 139؛ ذهبى، محمد بن احمد، تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج 5، ص 34.

[111]. ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 110.

[112]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 160.

[113].«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعی …»؛ «هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد …»؛ صافّات، 102.

[114]. التبیان، ج 8، ص 516؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغى، محمد جواد، ج 8، ص 706؛ جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 23، ص 44.

[115]. بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة – قم، ج 4، ص 622؛ فيض كاشانى، ملا محسن، تفسير الصافى، تحقيق: اعلمى، حسين، ج 4، ص 76.

[116]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 711.

[117]. كتاب مقدس، سفر پيدايش 18: 20 ـ ‌23.

[118]. صدوق، محمد بن على، ‏من لا يحضره الفقيه، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 4، ص 176؛ قطب راوندى، سعيد بن هبة الله‏، الخرائج و الجرائح، محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى (عليه السلام)‏، ج 2، ص 857.‏

[119].«فَبَشَّرنهُ بِغُلم حَليم»؛ صافّات، 101.

[120]. آلوسى، سيد محمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق: على عبدالبارى، عطية، ج 12، ص 122.

[121]. «و اِسمـعيلَ واِدريسَ وذَا الكِفلِ كُلٌّ مِنَ الصّـبِرين»؛ انبياء، 85.

[122]. قرطبي، محمد بن أحمد، الجامع لأحكام القرآن (تفسير قرطبی)، تحقيق: البردوني، أحمد و أطفيش، إبراهيم، ج 11، ص 327.

[123]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغی، محمد جواد، ج ‌7، ص ‌94.

[124]. «وَ اذْكُرْ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيار»؛ ص، 48.

[125]. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ …» ؛ مریم، 54.

[126]. «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ …» ؛ مریم، 55.

[127]. «… وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا»؛ مریم، 55.

[128]. «وَ أَدْخَلْناهُمْ في‏ رَحْمَتِنا …»؛ انبياء، ‌86.

[129]. «… إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحين»؛ انبياء، ‌86.

[130].«واِسمعيلَ واليَسَعَ ويونُسَ ولوطًا … اُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ»؛ انعام، 86 ‌ـ ‌90.

[131]. محمد بن عمر، فخر رازى، مفاتيح الغيب (تفسير کبیر)، ج ‌13، ص ‌56.

[132]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص ‌513.

[133]. مفاتيح الغيب (تفسير کبیر)، ج ‌13، ص ‌56.

[134]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 243؛ «وَ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمينَ»؛ انعام، 86.

[135]. مسعودی‏، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب‏ و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 2، ص 20.

[136]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 1، ص 153؛ كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 4، ص 202؛ صدوق، محمد بن على، ‏ علل الشرائع‏، ج 2، ص 432؛ طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 252؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌25.

[137]. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عبد القادر، محمد، ج 1 ، ص 43 و 44؛ ابن خلدون‏، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاريخ ابن خلدون)‏، تحقيق: شحادة، خليل، ج 2، ص 41؛ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 155؛ تاريخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 314 و ج 2، ص 184؛ ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم، و شلبى، عبدالحفيظ، ج ‌۱، ص 5 و 314؛ ، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌26.

[138]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 1، ص 153.

[139]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 4، ص 202؛ صدوق، محمد بن على، ‏ علل الشرائع‏، ج 2، ص 432.‏

[140]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 252؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌25.

[141]. طبرى‏، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم ، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 275؛ يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى‏، ج ‌۱، ص ‌27.

[142]. صدوق، محمد بن على، ‏ خصال‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 57‏.

[143]. همان.

[144]. ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 193.

[145]. ابراهیم، 37.

[146]. صافّات، 102.

[147]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 273.

[148]. ابن كثير، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، تحقيق: شمس الدين، تحقيق: محمد حسين، ج 7، ص 24.

[149]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 6، ص 273.

[150]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغى، محمد جواد، ج 8، ص 710؛ زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 4، ص 55 و 56.

[151]. همان، ج 4، ص 56.

[152]. همان، ج 4، ص 55.

[153]. منظور تجدید بنای خانه کعبه که به دست حضرت آدم (علیه السلام) بنا شده و در جریان طوفان نوح (علیه السلام) کاملا تخریب شده بود.

[154].طبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 430 و 431؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغى، محمد جواد، ج 1، ص 391.

[155]. حج، 26.

[156]. جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 431.

[157]. بقره، 125.

[158]. مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج 1، ص 385.

[159]. صدوق، محمد بن على‏، علل الشرایع، ج 2، ص 587 و 588‏؛ كلينى، محمد بن يعقوب، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، کافی، ج 4، ص 204 و 205.

[160]. گلن، ويليام و مرتن، هنری، ترجمه: كتاب مقدس، همدانی، فاضل خان، سفر تکوین، 26: 3 – 4 و 27: 23 – 29 و 36 -40 و 35: 11 – 12.

[161]. همان، سفر تکوین، 16: 12 و 17: 20.

[162]. همان، سفر پیدایش، 25: 12 – 17؛ اول تواریخ، 1: 28 – 31.

[163]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 258.

[164]. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 221.

[165]. ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 104.

[166]. مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج 1، ص 390؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 221؛ طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق: عامل، احمد قصير، ج 1، ص 463.

[167]. اندلسى، ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 4، ص 239.

[168]. ابن سعد، محمد، الطبقات، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 1، ص 43.

[169]. همان.

[170]. دينورى، احمد بن داود، اخبار الطوال، تحقيق: عامر، عبد المنعم، ص 9.

[171]. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 222؛ تاريخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 314.

[172]. ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، زاد المسير فى علم التفسير، المهد، عبدالرزاق، ج 2، ص 421.

[173]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج ‌1، ص 3 و 4.

[174]. ابن حزم اندلسی، علی‌ بن ‌احمد، جمهرة أنساب العرب‏، تحقيق: لجنة من العلماء، ص 7 – 12.

[175]. همان.

[176]. همان، ص 9؛ بخش سوم اقدامات حضرت اسماعیل، برگرفته از سایت حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج.

[177]. بغوی‌، حسین بن مسعود‌، معالم التنزيل فى تفسير القرآن، تحقيق: المهد، عبدالرزاق، ج ۳، ص 237؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغى، محمد جواد، ج 8، ص 800؛ فخر‌ رازی‌، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج ۲1، ص 549.

[178]. بقره، ۱۲۷.

[179]. بقره، 133 و 136 و 140؛ آل‌عمران، ۸۴؛ نساء، ۱۶۳؛ انعام، ۸۶.

[180]. ابراهیم، ۳۹.

[181]. انبیاء، ۸۵.

[182]. مفاتيح الغيب، ج ۲۲، ص 176.

[183]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم، و شلبى، عبدالحفيظ، ج ‌۱، ص 78.

[184]. معالم التنزيل فى تفسير القرآن، ج ۳، ص 237 و 238؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 125.

[185]. سفر پیدایش، 17: 1 – 8.

[186]. كتاب مقدس، سفر ‏پیدایش، ۱۶ – ۱۳: ۱۲.

[187]. همان، ۳ و ۴: ۱۶.

[188]. ارمیا، ۱۰ – ۸: ۳۴.

[189]. تثنیه، ۱۸: ۱۵.

[190]. رومیان، ۲۵: ۹.

[191]. سفر پیدایش، ۱۰ – ۱۱: ۲۱.

[192]. سفر پیدایش، ۲۰: ۱۷.

[193]. سفر پیدایش، ۴-۲: ۲۶.

[194]. انبیاء، ۷۲.

[195]. وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَهً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ؛ انبیا، 72.

[196]. بخش دوم گفتار یعنی بیان تناقض، برگرفته از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب.

[197]. ابن هشام‏، عبد الملک، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم، و شلبى، عبدالحفيظ، ج ‌۱، ص 78.

[198]. بغوی‌، حسین بن مسعود‌، معالم التنزيل فى تفسير القرآن، ج ۳، ص 237 و 238؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 1، ص 125.

[199]. انبیاء، 73.

[200]. ناس، جان، ترجمه: تاریخ جامع ادیان، حكمت، علی اصغر، ص 13.

[201]. دكتر علي، جواد، المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام، ج 7، ص 36.

[202]. بلند گفتن لبیک توسط حاجی و بلند گفتن نام خدا در وقت ذبح کردن ؛ «… وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِه …»؛ مائده، 3.

[203]. کلبی، هشام بن محمد، الاصنام (بت های عرب)، ترجمه: جلالی نائینی، سید محمد رضا، ص 102 – 103.

[204]. مطالب برگرفته از: زرگری نژاد، غلامحسین، دین و عرب جاهلی؛ پایگاه باشگاه اندیشه.

[205].ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 155؛ طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 256.

[206]. نحل، 125.

[207]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق: محمد، أبو الفضل ابراهيم، ج 1، ص 270؛ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، ج 1، ص 160.

[208]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 1، ص 153.

[209]. صدوق، محمد بن على‏، علل الشرایع، ج 2، ص 587 و 588؛ كلينى، محمد بن يعقوب، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، کافی، ج 4، ص 204 و 205.

[210]. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): قَالَ الْحِجْرُ بَيْتُ إِسْمَاعِيلَ وَ فِيهِ قَبْرُ هَاجَرَ وَ قَبْرُ إِسْمَاعِيلَ؛ کافی، ج 4، ص 210‏.