searchicon

کپی شد

ازدواج امام حسین (علیه السلام) با حضرت شهربانو (علیها السلام)

در مورد ازدواج امام حسین (علیه السلام) با حضرت شهربانو اتفاق نظر وجود ندارد، اما بنابر صحت این واقعه اقوالی گزارش شده‌است.

محمد بن جریر بن رستم طبری، از علمای بزرگ شیعه است که در قرن پنجم (حدود هزار سال قبل) زندگی می‌کرده‌است. او کتابی دارد به نام «دلائل الإمامة» که در این کتاب به اثبات حقانیت امامان شیعه پرداخته‌است‏. وی در صفحه ۱۹۴ این کتاب، ضمن بیان احوالات بی‌بی شهربانو، مادر مکرمه امام سجاد (علیه السلام)، می‌نویسد:

همین‌که اسیران ایرانی وارد مدینه شدند، عمر بن خطاب تصمیم داشت زنان را بفروشد و مردان را به‌عنوان برده به‌کار بگیرد تا در هنگام طواف، افراد معلول و ضعیف و پیرمردها را روی دوش خود بگذارند و دور کعبه حمل کنند. امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: بزرگان هر قوم و ملت را گرامی بدارید. عمر گفت بله از آن حضرت شنیدم که می‌فرمود: هرگاه فرد با شخصیت طائفه‏‌اى پیش شما آمد او را احترام کنید؛ گرچه مخالف شما باشد. امیر المؤمنین فرمودند: پس تو به چه حقی به خودت این اجازه را دادی که با این بزرگوران، این‌گونه رفتار کنی؟ اینها گروهى هستند که خودشان به میل خودشان تسلیم شدند و علاقه به اسلام دارند و من از نژاد اینها فرزندانى خواهم داشت. من خدا و شما را گواه می‌گیرم که سهم خودم از این‌ها را در راه خدا آزاد نمودم.

تمام بنى هاشم، و نیز سایر مسلمانان از مهاجر و انصار گفتند: یا امیرالمؤمنین، ما نیز حق خود را به شما بخشیدیم.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: خدایا شاهد باش من تمام آن‌چه را ایشان به من بخشیدند، در راه تو آزاد نمودم.

عمر گفت: چرا با تصمیم من در مورد این اسیران فارس مخالفت کردی و چه باعث شد که بر خلاف رأى من عمل کنى؟

امیرالمؤمنین (علیه السلام) دومرتبه فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره احترام افراد با شخصیت را به یادش آوردند و این‌که این افراد، به میل خودشان اسلام را پذیرفته‌اند. عمر گفت: ای ابالحسن، آن‌چه که به من اختصاص دارد و سائر اموری که به تو بخشیده‌نشد، به خدا و به تو بخشیدم. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: خدایا تو بر آن‌چه که اینان گفتند و بر عتق و آزادی من نسبت به این اسیران، گواه باش.

در این هنگام، گروهى از قریش به ازدواج با آن بانوان اظهار علاقه نمودند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: نباید آنها را بر ازدواج مجبور کرد. اختیار را به خودشان بدهید هرکس را که خواستند انتخاب کنند. گروهى به شهربانو، دختر کسری اشاره نمودند.

اختیار انتخاب را به او دادند و در حالی که در پس پرده بود، از او خواستگارى کرده و در حضور جمع به ایشان گفتند: از میان کسانى که از تو خواستگارى کرده‌اند کدام را انتخاب می‌کنى؟ آیا علاقه به داشتن شوهر دارى؟ ایشان سکوت کردند. امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: به شوهر علاقه دارد، ولى حالا باید منتظر بود تا چه‌کسى را انتخاب می‌کند. عمر گفت: از کجا فهمیدى تصمیم به شوهر گرفته‌است؟

حضرت فرمودند: هر گاه بانوى با شخصیت بدون سرپرستی از یک طائفه، خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌رسید، وقتى از او خواستگارى می‌شد، دستور می‌دادند به او بگویند تو به شوهر‌‏ مایلى؟ اگر خجالت می‌کشید و سکوت می‌کرد، همین سکوتش را دلیل اجازه‌اش قرار می‌دادند و دستور ازدواجش را صادر می‌کردند. اگر می‌گفت نه، اجبار بر پذیرش نمی‌کردند.

خواستگاران را به شهربانو نشان دادند. ایشان با دست به امام حسین (علیه السلام) اشاره کردند. باز براى مرتبه دوم از او تقاضاى انتخاب کردند؛ این مرتبه نیز به زبان فارسی گفت: اگر انتخاب با من است، او را انتخاب کردم. و امیرالمؤمنین را ولی (وکیل) خود انتخاب کردند تا خطبه عقد جاری شود. حذیفه نیز خطبه عقد را خواند.

امیر المؤمنین به او فرمودند: اسمت چیست؟ گفت: شاه زنان؛ دختر کسرى. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به زبان فارسی فرمودند: نه؛ شاه زنان نیست مگر دختر محمد (صلی الله علیه و آله) که او سیدة النساء و شاه زنان است. تو شهربانو هستی و خواهرت نیز مروارید است، دختر کسری. عرض کرد: آرى صحیح است. شهربانو با امام حسین (علیه السلام) ازدواج کرد؛ و خواهرش مروارید، با امام مجتبی (علیه السلام).[1]

 

[1]. طبرى آملی، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، محقق: قسم الدراسات الاسلامية مؤسسة البعثة، ص 194 – 196، بعثت‏، چاپ اوّل، قم‏، 1413ق.