searchicon

کپی شد

ارتداد

مفهوم ارتداد

ارتداد از واژه “ردّ” در لغت به معنای بازگشت است و در فرهنگ دینی بازگشت به کفر، ارتداد و رده نامیده می شود.[1]

برخی از محقّقان معتقدند، ارتداد گرچه به معنای رجوع و بازگشت است، اما در معنای اصطلاحی آن  قید “جحود” اخذ شده است. جاحد کسی است که با وجود علم به حقانیت چیزی یا حداقل شک در آن، با وجود اتمام حجت باز هم انکار می کند؛[2]

از این رو اسلام پیروی کورکورانه و بی‌دلیل نمی‌خواهد، بلکه معتقد است بایستی با دلائل منطقی و دور از ابهام و پیچیدگی که فرا راه همگان قرار دارد به مبانی مذهبی پایبند شد.[3]

در واقع ارتداد در معنای حقیقی خود ابزار انکار دین و تبلیغ علیه آن از روی عناد و ستیز است نه پایه استدلال و ناشی از شبهه و اشتباه؛ از این رو می‌توان گفت که فلسفه ارتداد عبارت است از: تبلیغ علیه دین و در نتیجه تهدید نظم و اخلاق عمومی جامعه اسلامی.[4]

شرایط ارتداد و مجازات مرتد

مقدمه

ارتداد، خروج از دين است. مجازات مرتد شامل كسى می‌شود كه از دين خارج شده و این خروج را به صورت علنی ابراز و اظهار می دارد، اما اگر ارتداد خود را ابراز و اظهار نكرده است و کسی از ارتداد او با خبر نباشد مجازات نمی‌شود؛ زیرا اعتقاد یک امر قلبی است؛ بنابراين، مجازات مرتد به دليل جرم و گناه اجتماعى اوست نه عقيده‏‌ى شخصى وى .

براى روشن شدن مطلب توجه به چند نکته ضروری است:

مطلب اول: مرتد كيست؟ مرتد كسى است كه از اسلام خارج شده، و كفر را اختيار نمايد.[5] خروج از اسلام با انكار اصل دين، يا يكى از اصول دين (توحيد، نبوت و معاد) حاصل مى‌‏شود، و نيز اگر يكى از ضروريات دين را – كه براى همه‌‏ى مسلمانان روشن و واضح است – به گونه‌‏اى كه – ملازم با انكار رسالت باشد، و انسان به اين ملازمه توجه داشته باشد، باز ارتداد حاصل مى‌‏شود.[6]

ارتداد به دو قسم فطرى و ملّى تقسيم مى‌‏شود:

مرتد فطرى، كسى است که پدر يا مادرش در هنگام انعقاد نطفه‌‏اش مسلمان بوده‌‏اند و خودش پس از بلوغ، اظهار اسلام كرده، و سپس از اسلام خارج شده است.[7]

مرتد ملّى كسى است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه‌‏ى او كافر بوده‌‏اند، و او پس از بلوغ، اظهار كفر كرده و سپس اسلام آورده، و مجدداً كافر شده است.[8]

مطلب دوم: حكم مرتد در اديان الهى و مذاهب اسلامى،

در فقه شيعه، مرتد داراى برخى از احكام مدنى در باب ارث و زوجيت است كه در جای خود بیان شده‌است.

حكم جزايى مرتد عبارت است از: مرتد فطرى اگر مرد باشد كشته مى‏‌شود و توبه‌‏ى او نزد قاضى قبول نمى‏‌شود، اما اگر مرد مرتد ملّى باشد نخست دعوت به توبه مى‌‏شود، اگر توبه كرد آزاد مى‌‏شود، و الّا كشته مى‌‏شود. زن مرتد، چه فطرى باشد چه ملّى، كشته نمى‌‏شود، بلكه دعوت به توبه مى‌‏شود، اگر توبه كرد آزاد مى‌‏شود، و الّا در زندان باقى مى‌‏ماند.[9]

در فقه اهل سنت، بنابر رأى مشهور، مرتد – در همه‏‌ى انواع آن – ابتدا دعوت به توبه مى‏‌شود، اگر توبه كرد آزاد مى‌‏شود، و گرنه كشته مى‌‏شود و فرقى ميان ملّى و فطرى و زن و مرد نيست.[10]

ارتداد در اديان الهى غير از اسلام جرم و گناه، و مجازات آن مرگ است.[11]

بنابراين، مى‏‌توان گفت ارتداد از ديدگاه همه‌‏ى اديان و مذاهب جرم و گناه است و مجاز آن (با اختلاف در شرايط) مرگ است.[12]

مطلب سوم: فلسفه‌ی مجازات مرتد

براى روشن شدن فلسفه‌‏ى مجازات مرتد بايد به چند نكته توجه كرد:

1. احكام اسلام به دو حيطه‌‏ى احكام فردى و احكام اجتماعى تقسيم مى‏‌شود. احكام اجتماعى بر اساس مصالح اجتماعى وضع مى‏‌شوند، و گاه تأمين اين مصالح، بخشى از آزادى‌‏هاى فردى را محدود مى‌‏كند. اين نكته در هيچ جامعه‌‏اى قابل انكار نيست.

2. شخص مرتد اگر تمام تلاش خود را در شناخت حق كرده‌باشد، در ارتداد خود، نزد خدا، معذور است و واقعاً در حيطه‏‌ى احكام فردى خود مجرم، نيست[13]، اما اگر در شناخت حق كوتاهى كرده‌باشد، در حيطه‏‌ى احكام فردى نيز مجرم است.

هرگاه مرتد، ارتداد خود را به جامعه بكشاند، رفتار او در حوزه‌‏ى احكام اجتماعى قرار مى‏‌گيرد و ملاک‌‏هاى احكام اجتماعى را پيدا مى‌‏كند و از اين ديدگاه مجرم است؛ زيرا:

اولاً: حقوق ديگران را ضايع كرده‌است، چراكه در اذهان عمومى ايجاد شبهه و شک مى‌‏كند و واضح است كه ترويج شبهات در افكار عمومى باعث تضعيف روحيه‌‏ى ايمانى جامعه مى‌‏شود و از آن جا كه بررسى شبهات در توان متخصصان و دين‌شناسان است، عامه‌‏ى مردمِ ديندار – كه اين توانايى را در خود نمى‌‏بينند – حق خود مى‌‏دانند كه فضاى عمومى جامعه سالم بماند.

ثانياً: با قطع از اين كه حفظ روحيه‌‏ى ايمانى جامعه حق مردم است، اسلام آن را از مصالح اجتماعى مى‌‏داند؛ لذا به تعظيم شعائر دين ترغيب كرده است.[14] و از شكستن آن نهى كرده است.[15]

نتيجه اين‌كه ارتداد شايد از ديدگاه حكم فردى جرم نباشد، ولى از ديدگاه حكم اجتماعى جرم است.

3. با توجه به جرم بودن ارتداد، فلسفه‌‏ى مجازات آن را در امور زير مى‌‏توان بيان كرد:

الف) استحقاق مجازات

مجازات مرتد، كيفرى است كه به جهت اختلال در نظم اخلاقى جامعه ايجاد كرده‌است. هر اندازه اختلال اخلاقى و مذهبى و نيز تضييع حقوق عمومى بيشتر باشد، مجازات بايد سنگين‌‏تر باشد. روشن است جامعه‌‏اى كه روحيه‌‏ى دينى در آن رو به تضعيف برود جامعه‌‏اى دور از سعادت واقعى است، هرچند از نظر تكنولوژى پيشرفته باشد. به همين دليل است كه علاوه بر ارتداد، هر عمل ديگرى كه اعتقادات و ايمان عمومى را تضعيف كند، داراى مجازات سنگين است، از قبيل ناسزا گويى به پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام)؛ زيرا وقتى تقدس اين امور در جامعه شكسته شود راه تحريف دين و نابودى آن باز مى‌‏شود.

ب) جلوگيرى از ادامه‌‏ى تبليغ ارتداد توسط شخص مجرم

مرتد تا زمانى كه ارتداد خود را اظهار نكرده‌است جرم اجتماعى مرتكب نشده‌است، مجازات سنگينى كه از سوى اسلام براى ارتداد تعيين شده، راه تبليغ ارتداد را مى‌‏بندد.

ج) نشان دادن اهميّت دين در جامعه

هر نظام حقوقى و جزايى با وضع قوانين خود نشان مى‏‌دهد كه چه امورى براى آن اهميّت بيشترى دارد. وضع مجازات سنگين براى ارتداد، اهميّت حفظ روحيه‏‌ى ايمانى جامعه را مى‌‏رساند.

د) ترغيب به تفكر بيشتر در دين، قبل از پذيرش آن

مجازات مرتد، غير مسلمانان را ترغيب مى‌‏كند كه با توجه و دقت بيشترى اسلام را بپذيرند. اين مسأله از ايمان سست جلوگيرى مى‏‌كند.

هـ) تخفيف مجازات اخروى

از ديدگاه دين، مجازات دنيوى باعث تخفيف مجازات اخروى مى‏‌شود. خداوند متعال، مهربان‌‏تر از آن است كه انسان را براى يک گناه دو بار مجازات كند. روايات نشانگر اين مطلب است كه در صدر اسلام اين باور كه مجازات دنيوى باعث پاک شدن در آخرت مى‏‌شود وجود داشته و مجرمان را براى اقامه‌‏ى حدّ، تشويق به اعتراف گناه مى‌‏نموده است.

تذكر: گرچه مجازات دنيوى لااقل باعث تخفيف مجازات اخروى مى‌‏شود، امّا خداوند راه ديگرى را براى پاک شدن در آخرت، عنايت كرده است و آن توبه‌‏ى خالص است. اگر گنه‌كار توبه‌‏ى خالص كند بدون اين‌كه نيازى به مجازات شرعى در دنيا داشته باشد گناه او بخشيده مى‏‌شود.

4. احتياط در قانون‌گذارى؛ شايد مواردى كه به عنوان فلسفه‏‌ى مجازات مرتد گفته شد و نيز آن‌چه كه در قرآن كريم در باره‌‏ى توطئه‌ی اهل كتاب نازل شده است،[16] در همه‌‏ى مصاديق مرتد صادق نباشد؛ يعنى شخص مرتد به هيچ‌وجه قصد توطئه بر عليه ايمان عمومى نداشته باشد و يا ارتداد او آن آثار منفى را بر ايمان عمومى مردم نداشته باشد، اما باز اسلام مجازات او را تخفيف نداده است. علت اين مطلب چيست؟ به عبارت ديگر ممكن است امورى كه فلسفه‏‌ى مجازات مرتد است در يک مورد صادق نباشد، پس چرا اسلام در آن مورد نيز مجازات را جارى مى‏‌كند؟

پاسخ اين است كه: هر قانون گذارى دايره‌‏ى موضوع حكم را وسيع‌‏تر از فلسفه‌‏ى آن حكم قرار مى‌‏دهد كه به آن “احتياط در قانون گذارى” مى‏‌گويند و اين به دليل نكاتى است كه فقط به دو نكته از مهم‌ترين آن‌ها اشاره مى‌‏كنيم:

الف) گاه قيودى كه واقعاً و دقيقاً موضوع را مشخص مى‏‌كند به گونه‏‌اى نيستند كه بتوان تشخيص آن را به عهده‌‏ى انسان گذاشت. مثلاً فلسفه‏‌ى اصلى ممنوعيت پارک اتومبيل در يک خيابان، كنترل وضعيت ترافيک در آن خيابان است و اين فلسفه در روزهاى خلوت وجود ندارد، اما اداره‌‏ى راهنمايى و رانندگى، پارک اتومبيل در آن خيابان را به طور دائم و مستمر ممنوع مى‏‌كند؛ چون نمى‌‏تواند تشخيص سنگينى ترافيک را به عهده‌‏ى مردم بگذارد.

ب) گاه اهميّت يک حكم چنان زياد است كه قانون‌گذار از روى احتياط دايره‌‏ى موضوع آن حكم را وسيع‌‏تر قرار مى‏‌دهد تا يقين كند كه حتماً مردم آن حكم را انجام مى‏‌دهند. مانند محدوده‌‏ى غرق گاه‏‌هاى ارتش، مثلاً يک تأسيسات نظامى كه بايد از ديد مردم به دور باشد با محدوده‌‏ى غُرق 5 كيلومترى، محرمانه باقى ماند، امّا ارتش به تناسب اهميّت آن تأسيسات، محدوده‏‌ى غرق را تا چند برابر افزايش مى‌‏دهد تا يقين به تأمين هدف پيدا كند.

در قانون‌گذارى اسلام نيز اين دو نكته باعث مى‌‏شود خداوند محدوده‌‏ى موضوع احكام را وسيع‏‌تر از موضوع واقعى فلسفه‌‏ى احكام قرار دهد تا حتماً آن فلسفه تأمين شود.[17]

اقسام مرتد

مرتدی كه از دین اسلام خارج شده، و كفر را اختيار نموده[18] به دو قسم فطرى و ملّى تقسيم مى‏‌شود.

مرتد فطرى، كسى است كه پدر يا مادرش در هنگام انعقاد نطفه‌‏اش مسلمان بوده‏‌اند و خودش پس از بلوغ، اظهار اسلام كرده، و سپس از اسلام خارج شده است.[19]

مرتد ملّى كسى است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه او كافر بوده‌‏اند، و او پس از بلوغ، اظهار كفر كرده و سپس اسلام آورده، و مجدداً كافر شده است.[20]

حکم ارتداد در اسلام

هر دین برای حفظ کیان خود تدابیری اندیشیده و دستوراتی صادر کرده است که اگر آن دستورات عملی نشود اصل دین به خطر خواهد افتاد. از دیدگاه اسلام کسی که دین اسلام را پذیرفته و درخانواده دینی رشد و نمو کرده، و بعد از آن یکی از اصول دین را انکار کند، مرتد شده است و تا زمانی که کسی از ارتداد او آگاه نشده باشد مجازاتی بر او نیست، اما اگر ارتداد خود را از یک اعتقاد فردی به حیطه اجتماعی بکشاند و در برابر دین بایستد و با فتنه انگیزی اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کند، مرتکب جرمی شده است که مجازات آن را نیز باید تحمل کند؛ زیرا مجازات مرتد به دليل جرم و گناه اجتماعى او یعنی مبارزه با دین اسلام است. همان‌طور که در صدر اسلام عده‌‏اى از دشمنان اسلام نقشه كشيده بودند كه به ظاهر اسلام بياورند و سپس مرتد شوند، تا با اين كار، ايمان مسلمانان را تضعيف كنند که با تشریع قانون مجازات ارتداد حیله آنان خنثی شد.

در فقه شيعه، هر یک از اقسام مرتد فطرى و ملّى داراى احكام مدنى و جزايى می‌باشند. حکم جزایی مردی که مرتد فطری است قتل است و توبه او نزد قاضى قبول نمى‏‌شود. اما مردی که مرتد ملّى است نخست دعوت به توبه مى‏‌شود، اگر توبه كرد آزاد مى‏‌شود، و الّا كشته مى‏شود. زن مرتد، چه فطرى باشد چه ملّى، كشته نمى‌‏شود، بلكه دعوت به توبه مى‌‏شود، اگر توبه كرد آزاد مى‏‌شود، و الّا در زندان باقى مى‏‌ماند.[21]

در فقه اهل سنت، بنابر رأى مشهور، مرتد – در همه انواع آن – ابتدا دعوت به توبه مى‏شود، اگر توبه كرد آزاد مى‏شود، و الّا كشته مى‏شود و فرقى ميان ملّى و فطرى و زن و مرد نيست.[22]

ارتداد در اديان الاهى غير از اسلام نیز جرم و گناه، و مجازات آن مرگ است.[23]

بنابراين، مى‏توان گفت ارتداد از ديدگاه همه اديان و مذاهب جرم و گناه است و مجازات آن (با اختلاف در شرايط) مرگ است.[24] [25]

گرچه حكم سياسى مرتد فطرى براى آنها كه از محتواى آن آگاه نيستند ممكن است يك نوع خشونت و تحميل عقيده و سلب آزادى انديشه تلقى گردد، ولى اگر به اين واقعيت توجه كنيم كه اين احكام مربوط به كسى نيست كه اعتقادى در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نيامده، بلكه تنها كسى را شامل مى‏شود كه به اظهار يا تبليغ بپردازد، و در حقيقت قيام بر ضد دین و اعتقادات مردم جامعه كند، روشن مى‏شود كه اين خشونت بى دليل نيست، و با مسئله آزادى انديشه نيز منافات ندارد. همان گونه كه گفته‏ايم شبيه اين قانون در بسيارى از كشورهاى شرق و غرب با تفاوت هايى وجود دارد.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه پذيرش اسلام بايد طبق منطق باشد، مخصوصاً كسى كه از پدر يا مادر مسلمان تولّد يافته و در يك محيط اسلامى پرورش ديده، بسيار بعيد به نظر مى‏رسد كه محتواى اسلام را تشخيص نداده باشد، بنابراين عدول و بازگشت او به توطئه و خيانت شبيه‏تر است تا به اشتباه و عدم درک حقيقت و چنين كسى استحقاق چنان مجازاتى را دارد.[26] زیرا اسلام که داعیه هدایت و رهبری جامعه را دارد و خود را دین حق و کامل و دیگر ادیان را ناقص و تحریف شده می‌داند، قطعا دشمنانی دارد که برای از بین بردن آن از هیچ کوششی فروگذار نخواهند کرد. به همین دلیل برای حفظ کیان خود تدابیری اندیشیده و دستوراتی صادر کرده‌است که اگر آن دستورات عملی نشود اصل دین به خطر خواهد افتاد. جالب است بدانیم ابتدای تشریع قانون مجازات مرتدین زمانی بود که در صدر اسلام عده‌‏اى از دشمنان اسلام طبق نقشه‌ای حساب شده  ابتدا به ظاهر اسلام آورده و سپس مرتد شدند! تا با اين كار، ايمان مسلمانان را تضعيف كنند که با تشریع این قانون حکیمانه و اعلام آن جلوی این کار گرفته شد. پس اسلام برای حفظ کیان خود ناچار به تشریع چنین قانونی بوده‌است.

خلاصه این که هر دینی که خود را بر حق می‌داند در درجه اول باید بتواند در برابر دشمنان از کیان خود دفاع نماید، وظیفه حفظ دیگر ادیان و پیروان آن‌ها را بر عهده ندارد؛ زیرا اساسا آن‌ها را بر حق نمی‌داند و همه مرتدینی که دارای ویژگی‌ها و شرایط یک مرتد هستند را دشمنان خود می‌داند که باید خطری که از ناحیه آنان متوجه اسلام است دفع و خنثی شود. کسانی‌که آئین دیگری غیر از اسلام انتخاب کرده‌اند نیز باید وظایف خود را طبق دستورات دین و آئین خود انجام دهند.

فلسفۀ حکم مرتد

اسلام پیروی کورکورانه و بی‌دلیل نمی‌خواهد، بلکه معتقد است بایستی با دلائل منطقی و دور از ابهام و پیچیدگی که فرا راه همگان قرار دارد به مبانی مذهبی پایبند شد.[27]

قرآن کریم در همین رابطه می‌فرماید: «اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد، به او پناه بده، تا گفتار خدا را بشنود. آن گاه او را به مأمنش برسان…».[28]

به دنبال همین فرمان بود که شخصی به نام«صفوان» خدمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شرفیاب گردید و از حضرتش خواست که اجازه دهد مدت 2 ماه در مکّه بماند تا درباره اسلام تحقیق نماید. شاید به حقانیّت و درستی دین اسلام برسد و به آن ایمان آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند من در عوض 2 ماه 4 ماه به تو  مهلت و امان می‌دهم.[29]

از طرفی احکام اسلام با توجه به مصالح و مفاسد واقعی جعل شده است که احکام مربوط به ارتداد نیز از این قاعده مستثنا نیست.

برخی از آیات از جمله آیه 217 سوره بقره و آیه 72 سوره آل عمران نشان می‌دهد ارتداد به عنوان یک جریان فتنه‌انگیز برای ایجاد تزلزل در باورهای دینی مسلمانان از سوی دشمنان داخلی و خارجی مطرح بود».[30]

در آیه 72 سوره آل عمران می فرماید: “جمعی از اهل کتاب (به پیروان خود) گفتند در اول روز به آن‌چه بر مؤمنان نازل شده است ایمان بیاورید و در پایان روز انکارش کنید (از آئین اسلام باز گردید) شاید آنها [مؤمنان] از آئین خویش بازگردند”.[31]

در واقع ارتداد در معنای حقیقی خود ابزار انکار دین و تبلیغ علیه آن از روی عناد و ستیز است نه پایه استدلال و ناشی از شبهه و اشتباه؛ از این رو می‌توان گفت که فلسفه ارتداد عبارت است از: تبلیغ علیه دین و در نتیجه تهدید نظم و اخلاق عمومی جامعه اسلامی.[32]

اسلام برای پیشگیری از حوادث سوئی که ممکن است از راه تغییر مذهب دامن‌گیر جامعه اسلامی شود، صریحاً دستور می‌دهد، اگر مرد مسلمانی که از پدر و مادر مسلمان متولد شده «مرتد» شود (که به او «مرتد فطری» گفته می‌شود) کیفر اعدام داده شود، ولی چنان چه از پدر و مادری غیر مسلمان متولد شده‌باشد بعد اسلام اختیار کند سپس کافر گردد (که به او «مرتد ملی» گفته می‌شود) برای مدتی او را امر به توبه کنند چنان‌چه نپذیرفت او را نیز اعدام کنند.[33]

اما اگر زن مرتد شود اسلام برای او کیفر آسان‌تری قرار داده‌است.[34] با این توضیح که زن مرتد (ملی یا فطری) کشته نمی‌شود، بلکه او را به توبه فرا می‌خوانند. چنان‌چه توبه کرد او را آزاد می‌کنند در غیر این صورت در زندان باقی می‌ماند و به هنگام نماز او را تازیانه زده و در تنگنای معشیتی قرار می‌دهند.[35]

معنای ارتداد صحابه و اثبات آن

بحث مان را با این موضوع پی می‌گیریم که در برخی روایات آمده که اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از وفات او مرتد شدند و برگشتند (بحار الأنوار، ج 22، ص 352، ح 80) و پس از تحلیل و بررسی این‌گونه روایات، دیدگاه‌مان را پیرامون این مسأله بیان می‌کنیم.

پدید آمدن انحراف، از نوع بدعت و ارتداد، در میان بخش‌هایی از اصحاب رسول گرامی اسلام (ص)، پس از درگذشت آن حضرت، اولاً؛ از منظر منابع دست اول امت اسلامی، امری مسلم و تردید ناپذیر است و اختصاص به منابع شیعه ندارد.

ثانیا؛ ارتداد مطرح شده در این گونه روایات، به معنای ارتداد اصطلاحی نیست که موحب کفر اصطلاحی آنان گردد، بلکه به معنای بازگشت به گذشته و ارزش‌های جاهلی و روی گرداندن از راه و روش پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. پس ارتداد در این‌جا به این معنا نیست که آنان شیعه بوده‌اند و پس از پیامبر، سنی شده‌اند یا این‌که در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) سنی بوده‌اند و بعداً شیعه شده‌اند.

برای اثبات این موضوع لاجرم باید مروری به احادیث حوض کوثر داشته باشیم.

اعتقاد به حوض کوثر از مسلّمات اعتقادی پیروان مذاهب مختلف، و جزء عقاید مشترک امت اسلامی به شمار می‌آید. روایات متواتر[36] بر جای مانده از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) که در کتب دست اول فریقین به ثبت رسیده، بیانگر آن است که صحابۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز قیامت به حوض کوثر هجوم می‌برند تا بر پیامبر وارد شده و خود را از آب کوثر سیرآب سازند، اما تنها شمار اندکی از آنان پذیرفته شده و بخش اعظم آنان، از حوض کوثر رانده شده و فرشتگان عذاب، آنان را به طرف جهنم می برند. آنان با مشاهده این وضعیت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به یاری می طلبند، و پیامبر رحمت با هدف حمایت از آنان، علت این امر را جویا می‌شود؛ از جانب خداوند به آن حضرت خطاب می شود: آنان پس از درگذشت تو، بدعت گذارده، و این اقدام آنان، به ارتدادشان منتهی شده است. این پیام الهی موجب می‌شود تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز آنان را نفرین نموده و از خود دور سازد.

نمونه‌هایی از احادیث مورد نظر چنین است:

1. سهل بن سعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند که فرمود: “من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم … پس از آن، گروهی از کسانی  که من آنان را می‌شناسم، و آنان مرا می‌شناسند، بر من وارد می‌شوند، سپس میان من و آنان فاصله می‌افتد. (و از ورود آنان به حوض جلوگیری می‌شود) من می‌گویم: آنان از من هستند. خطاب می شود: تو نمی‌دانی آنان پس از تو چه بدعت‌هایی پدید آوردند. به دنبال آن من می‌گویم: دورباد، دورباد کسی که اوضاع را پس از من دگرگون کرد”.[37]

2. “ابوهریره” از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند که فرمود: “در روز قیامت جمعی از اصحابم بر من وارد می‌شوند، اما از حوض طرد می‌شوند. من می‌گویم: پروردگارا ! اصحابم؟ خطاب می‌شود: تو نمی‌دانی پس از تو چه بدعت‌هایی پدید آوردند. آنان از راه حق و هدایت[38] رجوع کرده و به افکار گذشتۀ خود بازگشتند”.[39]

3. باز هم ابوهریره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود: من بر سر حوض ایستاده ام، در این هنگام گروهی حاضر می شوند که آنان را می شناسم. (مردی از مأموران خداوند که مراقب آنها است)، از میان من و آنان خارج می‌شود و به آنها می‌گوید: بیایید (برویم) من می پرسم: به کجا؟ پاسخ می‌دهد: به خدا سوگند به سوی آتش. من می‌پرسم: گناه‌شان چیست؟ پاسخ می‌دهد: آنان پس از تو به افکار و عقاید گذشتۀ خود بازگشتند. سپس گروه دیگری را می‌آوردند که آنان را می‌شناسم. مردی (از مأموران الهی که مراقب آنها است) از میان من و آنان خارج می‌شود و به آنها می‌گوید: بیایید برویم، می پرسم: به کجا؟ پاسخ می‌ دهد: به سوی آتش. می‌پرسم: گناه شان چیست؟ پاسخ می‌دهد: آنان پس از تو به افکار گذشتۀ خویش بازگشتند. من گمان نمی‌کنم کسی از آنان نجات یابد مگر به تعداد شتران اندکی که از گله جدا شده و به دلیل نداشتن چوپان، گم و ضایع می شوند[40] (کنایه از این است که نجات یافتگان از نظر تعداد، بسیار اندک اند).

4. امّ سلمه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند که فرمود: من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم. پس، از من بپرهیزید! هیچ‌یک از شما نمی‌آید، مگر آن‌که از نزد من رانده می‌شود، چنان‌که شتر بی‌گانه از آبشخور رانده می‌شود. من می‌پرسم: علت این امر چیست؟ خطاب می‌شود: تو نمی‌دانی ایشان پس از تو چه بدعت‌هایی پدید آوردند. پس من می‌گویم: دور باد!.[41]

5. ابوسعید خدری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند که فرمود: ای مردم من در روز قیامت، پیش از شما بر حوض وارد می شوم؛ گروهی از اصحابم را به من نشان داده و به سوی جهنّم می‌برند. مردی از آنان صدا می‌زند ای محمد من فلان فرزند فلان هستم و دیگری می‌گوید: ای محمد من فلان فرزند فلان هستم. من در جواب می‌گویم: اما نسب‌تان را به خوبی می‌شناسم، ولی شما پس از من بدعت گذاشتید، و به افکار و عقاید گذشتۀ خود بازگشتید. [42]

6. عمر بن خطاب نیز از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند که فرمود: من می‌کوشم مانع ورود شما به آتش شوم، اما شما بر من غلبه نموده و بی پروا به طرف آتش هجوم می‌برید، همانند هجوم بردن پروانه ها و ملخ ها، و نزدیک است که رهای‌تان کنم (تا وارد آتش شوید) من پیش از شما بر حوض وارد می‌شوم، و شما با هم، و پراکنده بر من وارد می‌شوید. من شما را با نام و چهره تان می شناسم، چنان که صاحب شتران، شتر غریبه را از شتران خود تشخیص می‌دهد. پس شما را گرفته و به سوی جهنم می‌برند، و من دربارۀ شما خدا را سوگند می‌دهم: پروردگارا گروه من؟ پروردگارا امّت من؟ خطاب می‌شود: تو نمی دانی آنان پس از تو چه بدعت‌هایی پدید آوردند. آنان پیوسته در حرکتی واپسگرایانه به افکار گذشتۀ خویش بازگشتند. [43]

در برخی از منابع شیعۀ امامیه از طریق شماری از امامان اهل بیت (علیهم السلام) این‌گونه روایات مطرح گشته‌است. از جمله در بحار الانوار به نقل از ابوبصیر آمده‌است: “ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: آیا مردم (پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)) جز سه نفر، ابوذر، سلمان و مقداد، مرتد شدند؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: پس أبو ساسان و ابو عمره انصاری کجا بودند؟”[44]

چنان‌که می‌بینید امام صادق (علیه السلام) نظر ابوبصیر را که تصور می‌کرده جز سه نفر، ما بقی مردم مرتد شده‌اند، ردّ کرده‌اند و از افراد دیگری نیز نام برده‌اند که در مسیر هدایت قرار داشته اند.

در مورد حدیث فوق باید توجه داشت که:

اولاً: حدیث در منابع معتبر روایی شیعه نیامده‌است.

ثانیاً: کلمه «ناس» در حدیث یاد شده به معنای صحابه است، نه همۀ مردم مسلمانی که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در قرون مختلف وجود داشته‌اند. دلیل این مدعا آن است که کسانی که در حدیث از آنان یاد شده و در مسیر هدایت قرار داشته‌اند، همگی از اصحاب پیامبرند. پس باید افرادی که از پیمودن مسیر هدایت بازمانده‌اند نیز از اصحاب پیامبر باشند.

ثالثاً: از ظاهر روایت فوق و روایت‌های دیگری که شمار افراد هدایت شده در آنها بیش از روایت فوق ذکر شده، به وضوح استفاده می شود که ائمه (علیهم السلام) در این روایات، در صدد ذکر عدد معینی نبوده‌اند، بلکه فقط می‌خواسته‌اند این مطلب را بیان کنند که شمار کسانی که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ارزش‌های اسلامی پای‌بند مانده‌اند کم بوده، و اکثریت مردم از ارزش‌های اسلامی روی گردانده و به ارزش‌های جاهلی بازگشته‌اند. و چنان‌که اشاره شد، معنای ارتداد در حدیث فوق، بازگشت به ارزش‌های جاهلی است نه ارتداد اصطلاحی.

نتیجه این که:

در جمع بندی روایات فوق می‌توان گفت: اولاً؛ کلمۀ «احداث» که در روایات فوق استعمال شده به معنای «بدعت» است؛ و بدعت، به معنای افکار و عقاید نوظهوری است که ریشه در کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نداشته باشد.[45] و بدعت جزء گناهانی است که به تصریح احادیث صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله) اعمال گذشته فرد بدعت گذار را نابود ساخته و او را از مسیر ارزش های اسلام خارج می‌کند.[46]

ثانیاً؛ به تصریح روایات فوق، گروه‌هایی از صحابه پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدعت‌گذاری کرده‌اند. «انک لاتدری ما أحدثوا بعدک».[47] و گناه بدعت‌گذاری آنان نیز به حدی بزرگ بوده که موجب محرومیت آنان از حوض کوثر، و دوری آنان از خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) شده است.

ثالثاً؛ احادیث فوق، بر اهل “ردّه”، یعنی تازه مسلمانانی که در آخرین روزهای عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، یا اندکی پس از آن حضرت، در نقاط دوردست کشور اسلامی از اسلام خارج شدند، قابل تطبیق نیست؛ زیرا طبق صحیح‌ترین تعریفی که برای «صحابی» صورت گرفته، اهل ردّه جزء صحابه محسوب نمی شوند.

این حجر عسقلانی می‌نویسد:

صحیح‌ترین تعریفی که بدان دست یافته‌ام، این است که:

«صحابی، کسی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ملاقات کند در حالی که به آن حضرت ایمان داشته باشد، و با اعتقاد به اسلام، چشم از جهان فرو بندد».[48] و اهل ردّه فاقد این ویژگی هستنند، چون آنان در حالی از جهان چشم فرو بسته اند که هیچ اعتقادی به اسلام نداشته‌اند. بنابراین، تعریف «صحابی»، آنان را شامل نمی‌شود؛ در حالی که در احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخن از صحابه است.

تعریف «عرفی» صحابه نیز اهل رده را شامل نمی‌شود. چون دانشمندان اهل سنت گفته اند: از دیدگاه عرف، کسانی جزء صحابه محسوب می‌شوند که مدت زمان زیادی، همراه پیامبر بوده، و محضر آن حضرت را درک کرده باشند.[49] و «سعید بن مسیّب» مدت این همراهی را یک تا دو سال دانسته است.[50] و اهل ردّه هیچ‌گاه این مقدار، محضر پیامبر را درک نکرده و با آن حضرت حشر و نشر نداشته‌اند. ابن اثیر هم تصریح کرده‌است که اهل ردّه جزء صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نبوده‌اند.[51]

نیز در روایات حوض آمده است: «… رجال منکم… مردانی از شما »[52] و «اعرفهم و یعرفوننی… من آنان را می‌شناسم و آنان مرا می‌شناسند»[53] و «… رجال من أصحابی…»[54] و «نام‌تان را می‌دانم و چهره شما را می‌شناسم و … ». [55]

تعابیر فوق به هیچ‌روی اهل ردّه را شامل نمی‌شود؛ زیرا آنان، نه از رجال و بزرگان صحابه بودند، و نه پیامبر نام و چهره آنان را می‌شناخت، و نه نام و نسب آنان را می‌دانست. به خصوص که شماری از بزرگان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) اعتراف کرده‌اند که پس از درگذشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدعت‌گذاری کرده‌اند[56]. این اعتراف‌ها به درستی نشان می‌دهد که بدعت و ارتداد ذکر شده در احادیث حوض، ارتداد شماری از افراد تازه مسلمان، مانند اهل ردّه نبوده‌است.

رابعاً؛ نکته دیگری که نظر فوق را تأیید می‌کند سخن صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) “زید بن ارقم” است. وی یکی از کسانی است که احادیث حوض را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرده‌است. هنگامی‌که او حدیث پیامبر را برای مردم نقل کرد، مردم از او پرسیدند: شما در آن روز که پیامبر (صلی الله علیه و آله) این حدیث را برایتان بیان فرمود چند نفر بودید؟

وی پاسخ داد: حدود 800 یا 900 نفر.[57]

خامساً؛ افزون بر مباحث گذشته، اگر ماجرای مرتد شدن گروه‌هایی از مردم تازه مسلمان پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صحت داشته باشد، (که چون حاضر نشدند به حکومت خلیفه اول زکات بپردازند، از طرف حکومت به کفر و ارتداد متهم شدند)؛ در این صورت، افراد تازه مسلمان را که از اسلام دست کشیده و به کفر بازگشته‌ اند، به هیچ عنوان نمی‌توان مصداق احادیث حوض دانست، چرا که در احادیث حوض که نمونه های آن در آغاز بحث گذشت، سخن از «بدعت» است، و اهل ردّه مرتکب هیچ بدعتی نشده‌اند، بلکه از اسلام بازگشته و دچار ارتداد شده‌اند. و میان بدعت و ارتداد، تفاوت فاحشی وجود دارد. بدعت به معنای وارد کردن چیزی در دین است که جزء دین نیست.[58] و اهل ردّه چیزی وارد دین نکردند. بلکه آنان از راه و روش پیامبر دست کشیده و به افکار و عقاید گذشته خویش بازگشتند، و نام این اقدام‌شان، ارتداد است، نه بدعت.

در ارتداد، شخص، به کلی دین را رها کرده و به افکار و عقاید گذشته خویش باز می‌گردد. در حالی که در بدعت، شخص، دین را رها نمی‌کند، بلکه دین را نگه می‌دارد، اما از سر هوی و هوس، چیزهایی را که جزء دین نیست، جزء دین قرار می‌دهد. و ارتدادی هم که در احادیث حوض به آن اشاره شده، ارتدادی است که از بدعت نشأت گرفته است؛ یعنی آنان ابتدا اقدام به بدعت‌گذاری کرده‌اند، و این بدعت، به ارتداد آنان منتهی شده‌است. و منظور از این ارتداد هم بازگشت به ارزش های جاهلی است نه ارتداد اصطلاحی و ارتداد در این روایات با حفظ اسلام هم محقق می‌شود و صاحب آن کافر اصطلاحی به شمار نمی‌آید.

سادساً؛ در احادیث حوض سخن از «تغییر» و «تبدیل» به میان آمده‌است. «سحقاً سحقاً لمن غیر بعدی».[59]

«سحقاً سحقاً لمن بدل بعدی».[60] جملات فوق به صراحت نشان می‌دهد که گروه‌هایی از صحابه پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، حقایق مهمّی از اسلام را دگرگون کرده‌اند، و این اقدام آنان، موجبات خشم خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را برانگیخته، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با به کار بردن کلمه «سحقاً» آنان را نفرین نموده و از خود رانده است.

شماری از دانشمندان اهل سنت کلمات «سحقاً» و «غیّر» و «بدّل» را به معنای تغییر در دین و خروج از ارزش‌های اسلام دانسته‌اند. «قسطلانی» از شارحان صحیح بخاری می‌نویسد: «کلمات یادشده نشان می‌دهد که افراد مورد نظر احادیث حوض، دین خود را تغییر داده‌اند؛ زیرا اگر آنان گناهی غیر از دگرگون ساختن ارزش‌های دین  داشتند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) کلمه «سحقاً» را در باره آنان به کار نمی‌برد، بلکه به حلّ مشکلات آنان اهتمام می‌ورزید، و آنها را شفاعت می‌نمود».[61]

سابعاً؛ در احادیث حوض آمده است: آنان در حرکتی قهقرایی به گذشته خود بازگشتند[62]. و آمده است: به خدا سوگند آنان پیوسته از حق روی گردانده و به گذشته خود بازگشتند.[63]

جملات فوق نیز ظهور در خروج از ارزش‌های اسلامی دارد؛ زیرا گذشته صحابه، عصر جاهلیت است، و بازگشت به چنین دورانی، خروج از ارزش‌های اسلامی و بازگشت به ارزش‌های جاهلی است.

ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) می نویسد: «قوله: مابرحوا یرجعون علی أعقابهم» ای یرتدون.[64] آنان پیوسته به گذشته خود باز می‌گردند، یعنی مرتد می‌شوند.

ثامناً؛ چنان‌که پیشتر گذشت، در یکی از احادیث حوض در سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده‌است: «گمان نمی‌کنم کسی از آنان نجات یابد، مگر به تعداد شتران اندکی که از یک گله شتر گم می‌شوند. »[65]

این حدیث، صراحت دارد در این‌که از صحابه‌ای که در حوض کوثر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد می‌شوند، تنها شمار اندکی، اهل رستگاری و نجات اند.[66] چنان‌که دیدیم، مسأله ارتداد بخش‌هایی از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس از درگذشت آن حضرت، چیزی نیست که فقط در منابع تشیع آمده‌باشد؛ بلکه در معتبرترین منابع اهل سنت نیز به صورت گسترده‌ای انعکاس یافته است.

نیز، چنان‌که گذشت، مسأله ارتداد صحابه به این معنا نیست که آنان شیعه بوده‌اند و پس از پیامبر، سنی شده‌اند. یا این‌که در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) سنی بوده‌اند و بعداً شیعه شده‌اند، بلکه ارتدادشان به معنای روی گرداندن از راه و روش پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بازگشت به افکار و عقاید جاهلی است. هرچند از نظر تاریخ و روایات اسلامی، این امر ثابت است که نخستین اسمی که در اسلام و در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) پدید آمده نام «شیعه» است. و نخستین کسی که واژه شیعه را بر پیروان علی (علیه السلام) اطلاق نموده و آنان را با عنوان «شیعه علی (علیه السلام)» یاد کرده، شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است.[67] و نخستین کسانی که به نام شیعه علی (علیه السلام) نامیده شدند، شماری از صحابه پیامبرند.

ابوحاتم رازی می نویسد: «نخستین اسمی که در اسلام در عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پدید آمد، نام «شیعه» بود. این نام، لقب چهار نفر از صحابه، یعنی ابوذر و سلمان و عمار و مقداد بود».[68]

ارتداد اصحاب بعد ار رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)

مقدمه

قبل از پرداختن به اصل مسئله توجه به نکتۀ زیر ضروری به نظر می رسد.

منطق شیعه در بارۀ صحابه منطق امام و مولایشان امیرمؤمنان (علیه السلام) است که در خطبه 97 نهج البلاغه آمده است:

“من اصحاب محمد (صلی الله علیه و آله) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی نگرم. آنها صبح می کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبارآلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند و پیشانی و گونه های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می ساییدند. با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده اند. بر پیشانی آنها از سجده های طولانی پینه بسته بود (چون پینۀ زانوهای بزها) اگر نام خدا برده می شد چنان می گریستند که گریبان های آنان تر می شد. و چون درخت، در روز تند باد می لرزیدند. از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند”.

بله، آن‌چه را که شیعه معتقد است، این است که بعضی از صحابه که عدد آنها از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کند، بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با اهل بیت (علیه السلام) برخوردهای بدی داشتند. به این جهت (به جهت این برخوردها) شیعه از آنها تنفر پیدا کرد و این کار عجیبی نیست. خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) از عمل خالد بن ولید انزجار پیدا کرد و فرمود: “خدایا من تبرّی می جویم از آن کاری که خالد انجام داد”.

پس از بیان این مقدمه در تبیین مسئلۀ باید به نکات زیر توجه کرد:

یک. روایات ارتداد که معروف به روایات “حوض” است.

این روایات از سوی اهل سنت بسیار وسیع تر و با روایات زیاد و متواتر مطرح شده است[69] که در این جا فقط به ذکر آدرس بعضی از این روایات اکتفا می کنیم:

1. شرح صحیح مسلم، نووی، ج 15- 16، ص 5 و 59.

2. عمدة القاری، ج 23، ص 135.

3. شرح صحیح بخاری، کرمانی، ج 23، ص 63.

4. التمهید، ابن عبدالبر، ج 2، ص 291.

5. صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، احادیث 6212؛ 2115.

6. صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9.

7. مصابیح السنة، بغوی، ج 3، ص 537.

8. الترغیب و الترهیب، منذری، ج 4، ص 422.

9. النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج 5، ص 274.

10. فتح الباری، ابن حجر، ج 11، ص 475.

11. عمدة القاری، عینی، ج 23، ص 142.

12. ارشاد الساری، قسطلانی، ج 9، ص 342.

در این جا فقط یک روایت از روایات منابع اهل سنت را به عنوان نمونه متذکر می شویم و مراجعه به سایر منابع را به اهل معرفت واگذار می کنیم:

ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: من بر سر حوض ایستاده ام، در این هنگام گروهی حاضر می شوند که آنان را می شناسم. (مردی از مأموران خداوند که مراقب آنها است)، از میان من و آنان خارج می شود و به آنها می گوید: بیایید (برویم) من می پرسم: به کجا؟ پاسخ می دهد: به خدا سوگند به سوی آتش. من می پرسم: گناه شان چیست؟ پاسخ می دهد: آنان پس از تو، به افکار و عقاید گذشته خود بازگشتند. سپس گروه دیگری را می آوردند که آنان را می شناسم. مردی (از مأموران الاهی که مراقب آنها است) از میان من و آنان خارج می شود و به آنها می گوید: بیایید برویم، می پرسم: به کجا؟ پاسخ می دهد: به سوی آتش. می پرسم: گناه شان چیست؟ پاسخ می دهد: آنان پس از تو، به افکار گذشته خویش بازگشتند. من گمان نمی کنم کسی از آنان نجات یابد، مگر به تعداد شتران اندکی که از گله جدا شده و به خاطر نداشتن چوپان، گم و ضایع می شوند.[70] (کنایه از این است که نجات یافتگان از نظر تعداد، بسیار اندک اند).[71]

دو. معنای ارتداد مطرح شده در این احادیث:

با توجه به کثرت و تواتر احادیث ارتداد صحابه در منابع معتبر اهل سنت، باید برادران اهل سنت پاسخ دهند که ارتداد اصحاب در این روایات به چه معنا است؟ و هر معنایی را که آنان برای ارتداد مطرح شده در روایات بپذیرند ما نیز همان معنا را خواهیم پذیرفت.

اما علمای شیعه معتقدند ارتدادی که در برخی از روایات به برخی از صحابه نسبت داده شده به معنای کفر و بازگشت به بت پرستی نیست، بلکه به معنای شکستن پیمان ولایت و نافرمانی پیامبر (ص) در امر خلافت است.

آیت الله سبحانی معتقد است که این ارتداد به معنای کفر و الحاد و بازگشت به جاهلیت نیست، بلکه مراد از آن عدم وفای به پیمانی است که در روز غدیر خم از آنها گرفته شده بود.

امام خمینی (ره) نیز در کتاب طهارت خود در بحث از این که آیا مخالفان شیعه کافرند یا نه، می‌گوید: صدق اسلام بر افراد به صرف اعتقاد به الوهیت، توحید، نبوت و معاد (مورد آخر اختلافی است) محرز است.

ایشان امامت را از اصول مذهب شیعه و مخالفت با آن را سبب خروج از تشیع، نه اسلام می‌داند. ایشان در این بخش روایاتی را که در آنها به اهل سنت نسبت کفر داده شده است، بررسی می‌کند و معتقد است که در این نسبت‌ها کفر به معنای اصطلاحی اراده نشده؛ چرا که این با اخبار مستفیضه، بلکه متواتره در این باب و معاشرت شیعیان و ائمه با اهل سنت (حتی در مواردی که شائبه تقیه وجود ندارد) مخالف است.[72]، [73]

بنابراین، از نظر شیعه ارتداد مطرح شده در این روایات با ارتداد افرادی؛ مانند اصحاب مسيلمه و ياران طليحه بن خويلد و پيروان اسود عنسی و سجاح، کاملا متفاوت است و فرق دارد. آنها حقیقتاً اسلام را کنار گذاشتند و کافر شدند؛ در حالی که کار آن دسته از صحابه نافرمانی پیامبر و شکستن پیمان ولایت بود.

از آن گذشته بنا به گزارش منابع تاریخی، امام علی (علیه السلام) در مواردی به خلفا مشاوره می‌داده و آنها را راهنمایی می‌کرده تا در فتوحات موفق شوند.[74] این نشانه رضایت ایشان به اصل این فتوحات است؛ هرچند که اگر این فتوحات با هدایت و رهبری امام علی (علیه السلام) انجام می‌شد بهتر بود و جلوی برخی از اشتباهات گرفته می‌شد.

نتیجه: از آن چه گذشت روشن شد که ارتداد اصحاب در روایات اهل سنت بسیار وسیع تر و با روایات زیاد و متواتر مطرح شده است، در حالی که در منابع شیعه روایات صحیحی که بیانگر ارتداد اصحاب باشد بیش از دو روایت نبوده و به اصطلاح علم حدیث از خبر واحد تجاوز نمی کند. علمای شیعه معتقدند ارتدادی که در برخی از روایات به برخی از صحابه نسبت داده شده به معنای کفر و بازگشت به بت پرستی نیست، بلکه به معنای شکستن پیمان ولایت و نافرمانی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در امر خلافت است.

بنابراین، آن کسانی که در فتوحات اسلام شرکت داشتند، همگی مسلمان بودند و برای گسترش اسلام تلاش کردند؛ هرچند که ممکن است اشتباهاتی و گناهانی در زندگی خود مرتکب شده باشند.

فلسفه تفاوت حکم ارتداد زن و مرد

با توجه به ویژگی‌های متفاوت زن و مرد و این که این دو جنس دارای ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی خاص خود هستند که هرکدام را از دیگری متمایز می‌سازد؛ مثلاً زن از نظر بعد روحی و روانی دارای عواطف و احساسات شدیدتری نسبت به مرد می‌باشد پس حکمی که در مورد این دو جنس داده می‌شود نمی‌تواند یکسان باشد.

اصولاً قانون، زمانی حکیمانه است که با توجه به شرائط و ویژگی‌های افراد جعل شود. و این خداوند متعال است که به همۀ خصوصیات بندگان خویش اشراف کامل دارد و بر اساس آن امر و نهی می‌کند.

باید توجه داشت از دیدگاه اسلام  همه انسان‌ها (زن و مرد) در خلقت یکسان هستند: «خلقکم من نفس واحدة»،[75] و نسبت به یک‌دیگر برتری ندارند و تنها ملاک برتری تقوای الهی است: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم».[76]

اما به هرحال هریک از دو جنس زن و مرد دارای ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی خاص خود است که او را از دیگری متمایز می‌سازد؛ مثلاً همه ما می‌دانیم که زن از بعد روحی و روانی دارای عواطف و احساسات شدیدتری است و شاید بتوان گفت که در روایت امیر المومنین (علیه السلام): “المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة”؛ زن گل است نه قهرمان،‏[77] همین حقیقت نهفته است.

این مطلب، حقیقتی است که یافته‌های محققان و دانشمندان نیز بر آن گواهی می‌دهد:

یک روان شناس مشهور آمریکائی می‌گوید: “دنیای مرد با دنیای زن به‌کلی فرق می‌کند … علاوه بر این احساس این دو موجود هیچ وقت مثل هم نخواهد بود”.

«کلیو دالسون» می‌گوید: به عنوان یک زن روان‌شناس بزرگ‌ترین علاقه‌ام مطالعه روحیه مردها است… به این نتیجه رسیده‌ام خانم‌ها [بیشتر] تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیار دیده شد، که خانم‌ها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابری می‌کنند، بلکه گاهی در این زمینه از آن‌ها برتر هستند. کارهائی که به تفکر مداوم احتیاج دارد زن را کسل و خسته می‌کند.

«اتو کلاین برگ»: زن‌ها عموماً احساسی‌تر از مردان هستند.

«محمد قطب»: اگر زنان بخواهند مادر باشند باید احساساتی باشند.[78]

لذا اگر [احکام] بدون توجه به هرگونه تفاوت و اختلاف جعل شود خلاف مصلحت تشریع و تقنین بوده و مصالح جامعه آن‌طور که باید تأمین نمی‌شود؛ از این رو برخی تکالیف و احکام مربوط به زن و مرد و از جمله حکم ارتداد با یک دیگر متفاوت است.

بنابراین می‌توان گفت: «زن‌ها نظر به این‌که از لحاظ سازمان دفاعی و فکری نوعاً با مردها متفاوت هستند و زودتر تحت تأثیر قرار می‌گیرند. چنان‌چه مرتدّ شوند اسلام برای آن‌ها کیفر آسان‌تری قرار داده‌است.[79]

ناگفته نماند که علم و دانش بشری ناچیز است و به گفته ویلیام جیمز معلومات انسان در مقابل مجهولاتش مانند قطره در مقابل دریا است[80] و به تعبیر انیشتین آن‌چه تا کنون انسان از کتاب طبیعت خوانده تازه به اصول زبان آشنا شده‌است.[81]

بر همین اساس عقل انسان قادر به درک کامل ملاکات (مصالح و مفاسد) و چرائی احکام نیست و آن‌چه که به عنوان فلسفه برخی از احکام (از جمله حکم ارتداد) بیان می‌شود اگر متکی به منابع وحیانی نباشد و معصومان (علیهم السلام) حکمت آن‌را نفرموده باشند، در حد یک احتمال است؛ چرا که به فرموده امام زین العابدین (علیه السلام): «انّ دین الله لا یصاب بالعقول الناقصة» دين خدا را با عقل مردم نمى‌‏توان به‌دست آورد.[82] و بنابر فرمایش امام صادق (علیه السلام): «ان دین الله لا یصاب بالقیاس» دين خدا را با قياس نمی توان به دست آورد.[83]

 

اجرای حکم ارتداد

باید توجه داشت که تحقق این شرایط و اثبات ارتداد یک شخص کار آسانی نیست و به مجرد احتمال نمی‌توان شخصی را مرتد دانست. ضمن آن‌که می‌توان با استفاده از روابط خانوادگی و بحث‌های عالمانه، چنین شخصی را از افکار و نظراتش دور کرده و با بیان خوبی‌های اسلام او را به این دین ترغیب کرد. در هر صورت حکم به ارتداد کسی به همین سادگی نیست‌؛ بلکه باید ارتدادش در دادگاه اسلامی به ثبوت برسد و هنگامی‌که حکومت اسلامی نیست ارتداد وی پیش مجتهد جامع الشرایط ثابت شود و او حکم به ارتداد ‌دهد. اجرای حکم قتل نیز در حکومت اسلامی به عهده حاکم شرع است و در غیر این‌صورت چنان‌چه مرجع تقلید اجازه عمومی به کشتن فردی -مانند سلمان رشدی- داد بر هر مسلمانی واجب کفایی است که به آن اقدام کند.

بنابراین، شخصی که پدر و مادرش یا یکی از آنها مسلمان است و پس از رسیدن به سن تمییز و درک صحیح از ناصحیح، اسلام را برمی‌گزیند و سپس از اسلام بر می‌گردد و این امر را اظهار می‌کند، حکمش اعدام است که تشخیص تمام این شرایط نیاز به علم دارد و معمولاً جز توسط فقیه جامع الشرایط یا مجتهد متجزی در امور قضایی و کیفری، آن هم پس از بررسی دقیق، میسور نیست.

اگر شخصی پدر و مادرش کافر باشند و خودش پس از رسیدن به سن تمییز و درک صحیح از ناصحیح مسلمان شود و سپس از اسلام برگردد و این امر را اظهار کند، حاکم شرع به او سه روز مهلت می‌دهد تا به اسلام بازگردد و اگر توبه نکرد و به اسلام برنگشت پس از آن او را اعدام می کند. و همان‌گونه که گذشت تشخیص این امور کار ساده‌ای نیست.

البته اگر چنین کسی فقط نسبت به عقاید اسلامی گرفتار تردید شود، مادامی که کفر او از طریق معتبر احراز نشود، مسلمان محسوب می شود.

اعدام مرتد و آزادی در انتخاب دین

برای روشن شدن مسأله توجه به نکاتی ضروری به نظر می‌رسد:

1. اسلام، دینی است که جست‌و‌جو و پرسش را در تمام اصول و فروع دین جایز و در بسیاری از موارد لازم می‌داند،[84] و هرشخص مسلمانی، با توجه به سطح دانش و معلومات خود می‌تواند تمام مسائل مطرح شده در این دین آسمانی را مورد بحث و بررسی خود قرار دهد و تا زمانی که با دلیل مناسبی اقناع نشده باشد، شک و تردیدی که در درون او به وجود می‌آید، به دینداری و اسلام او آسیبی وارد نخواهد نمود.

2. از دیدگاه اسلام، مرتد شخصی است که بعد از رسیدن به حق و اثبات حقانیت اسلام بدون هیچ دلیل قابل قبولی از این دین روی برگرداند.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: “كسانى كه بعد از روشن شدن هدايت براى آنها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است”![85]

3. گروهی از کافران، با این‌که به حقانیت اسلام پی‌برده بودند، تصمیم داشتند که به دلیل حسادت، با شیوه‌های مختلف، افراد باایمان را وادار نمایند که از دین خود برگردند،[86] این افراد، با انتشار شبهات غیر منطقی، تصمیم به انجام چنین کاری داشتند، اما خداوند به افراد با ایمان دستور داد که با دلایل منطقی به مبارزه با این‌گونه افراد برخاسته و از برخورد فیزیکی با آنان خودداری نمایند.[87] توجه به این نکته مهم است که فرمان اولیۀ الهی آن است که با پیروان ادیان مختلف، با بهترین شیوه به گفت و گو بپردازیم، مگر آنانی که به دنبال حقیقت نیستند، بلکه در صدد ظلم و ستم می باشند.[88]

4. با توجه به منطق قوی اسلام، شیوۀ قبل با شکست روبرو شد؛ بنابراین، دشمنان اسلام روش جدیدی را در پیش گرفته، تا چنین وانمود نمایند که اسلام، دینی بی‌منطق و بی‌دلیل بوده و اشخاصی که به این دین گرایش می‌یابند، بعد از مدتی، آن را ترک می‌نمایند. در این راستا، آنان تصمیم گرفتند که خود را افرادی جویای حقیقت جلوه داده و اعلام نمایند که به دلیل آن‌که اسلام را هدف دلخواه خود یافته‌اند، مسلمان شده‌اند، اما بعد از گذشت زمان کوتاهی، خروج خود از این دین و بازگشت به دین قبلی را با سر و صدا و تبلیغ فراوان، به اطلاع مردم برسانند و با این شیوه به طور غیر مستقیم، دیگر مسلمانان را دچار این شک و شبهه نمایند که اگر اسلام دینی منطقی بود؛ پس چرا این تازه مسلمانان به ظاهر دانشمند و جویای حقیقت، اسلام را ترک گفته اند؟![89]

با توجه به مقدمات فوق، می توان به این نتیجه رسید که موضوع ارتداد، دیگر از محدودۀ آزادی ادیان که مورد تأیید اسلام بود،[90] خارج شده و به روشی سیاسی برای تضعیف و به شکست کشاندن اسلام تبدیل شده‌بود و طبیعتاً می‌باید چاره‌ای برای آن اندیشید. بر همین اساس، بدون آن‌که بحث و گفت و گوی منطقی در ارتباط با مسائل مرتبط با دین، ممنوع شود، و یا این‌که تمام کافران مجبور شوند که الزاماً مسلمان شوند، مقرر شد که اعلام رسمی خروج از دین مقدس اسلام (و نه ارتداد باطنی)، ممکن است مجازات های سنگینی؛ از جمله مرگ را در پی داشته باشد،[91] تا از این راه، از سوء استفادۀ دشمنان و ایجاد هرج و مرج در میان پیروان اسلام، جلوگیری به عمل آید.

مطالعۀ نکات ذیل نیز می‌تواند در تکمیل تبیین موضوع، مفید باشد:

1. باید توجه داشت که تنها ارتدادی، مجازات مرگ دارد که نمودهای عملی به دنبال داشته باشد؛ مانند آن که مرتد به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) ناسزا گفته و یا بدیهیات دین را انکار نماید، و گرنه اگر شخصی تردیدهایی نسبت به این دین مقدس داشته و یا حتی بدون اعلام ارتداد و بدون انکار صریح موازین دینی، یکایک اصول و فروع دین را به نقد و چالش کشیده و خواستار پاسخی مناسب شود، نمی‌توان او را مجازات نمود!

2. اگر شخصی به دلیل برخورد با شبهاتی، در دین خود دچار تردید شده و (بدون جار و جنجال تبلیغاتی و تنها در باطن خود) مرتد شود، نه تنها مجازاتی دامن‌گیر او نخواهد شد، بلکه اگر مجددا به اسلام برگردد، کارهای نیک قبل از ارتداد او نیز از بین نخواهد رفت.[92]

3. هرشخص برای تغییر دین خود باید از منطقی برخوردار باشد، اما شما با مروری در افکار و عقاید اشخاصی که از دین اسلام برگشته­‌اند، به ندرت به افرادی برخورد می‌نمایید که برای این تغییر و نیز پذیرش آیین جدید و یا بی‌دینی مطلق، به مطالعۀ عمیق و پرسش و پاسخ پرداخته و دلایل به ظاهر منطقی؛ هر چند نادرست! برای ارتداد خود ارائه نموده‌باشند، و به این نکته پی خواهید برد که اکنون نیز، اعلام صریح ارتداد، بیش از آن‌که از پایه‌های فکری برخوردار باشد، ناشی از انحرافات سیاسی و یا اخلاقی است!

4. با این وجود، همان‌گونه که بیان شد، این مجازات بیشتر جنبۀ بازدارنده داشته و اثبات ارتداد نیز امری دشوار بوده، و یقیناً شامل افرادی که تردیدهای جدی در دین اسلام دارند، اما تردیدشان به مرحلۀ انکار صریح نرسیده،  نخواهد شد، و به همین دلیل به ندرت شاهد اجرای چنین مجازاتی در کشورهای اسلامی هستیم.

5. باید توجه داشت که احکام اولیۀ فقهی را نمی‌توان تغییر داد، اما احکام ثانویه و نیز احکام حکومتی، جدا از فقه نبوده، بلکه بخشی از آن ارزیابی می‌شوند که نشان‌گر انعطاف پذیری فقه است.


.[1] نرم افزار پرسمان

.[2] صرامی، سیف الله، احکام مرتد از دیدگاه اسلام و حقوق بشر، ص 255.

[3] .قربانی، زین العابدین، اسلام و حقوق بشر، ص 480.

[4] .صرامی،سیف الله، احکام مرتد از دیدگاه اسلام  و حقوق بشر، ص 281.

[5] امام خمينى، تحرير الوسيلة، ج2، ص 366؛ ابن قدامه، المغنى، ج 10، ص 74.

[6] همان، ج1، ص 118.

[7] همان، ج 2، ص 336؛ برخى، اسلام يكى از والدين را در هنگام ولادت شرط مى‏دانند (خويى، مبانى تكلمة المنهاج، ج2، ص 451) و برخى ديگر اظهار اسلام بعد از بلوغ را شرط نمى‏دانند (شهيد ثانى، مسالك الافهام، ج2، ص 451).

[8] امام خمينى، تحرير الوسيلة، ج2، ص 336.

[9] همان، ج2، ص 494.

[10] الجزيرى، عبدالرحمن، الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 424؛ ابو حنيفه مانند شيعيان ميان زن و مرد فرق گذاشته است. (ابوبكر الكاسانى، بدايع الصنايع، ج 7، ص 135) و حسن بصرى دعوت به توبه را نمى‏پذيرد (ابن قدامه، المغنى، ج10، ص 76).

[11] ر.ك: عهد قديم: سفر توريه مثنى، فصل 13؛ كتاب مقدس، ترجمه فارسى وليم گلن، دار السلطنه، لندن، 1856 ميلادى، ص 357 – 8؛ الكتاب المقدس، دار المشرق، بيروت، سفر ثنية الاشتراع، الفصل 13، ص 379 – 80. – عهد جديد سازمان ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، تهران، 1357، ص 305 – 6.

[12] البته برخى مجازات مرگ براى ارتداد را حكم تعزيرى مى‏دانند نه حد؛ و معتقدند تعزيرات تماماً به دست حاكم است و شكل خاصى براى آن در اسلام معين نشده است؛ لذا نمى‏توان گفت مجازات ارتداد از ديدگاه اسلام مرگ است. ر.ك: منتظرى، حسينعلى، دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج3، ص 387؛ نيز ر.ك: ولايى، عيسى، ارتداد در اسلام، ص 148 – 129.

[13] خداوند متعال فرمود: “لا يكلف اللَّه نفساً الّا وسعها”، بقره ، 286.

[14] حج، 32.

[15] مائده، 2.

[16] آل عمران‏، 72.

[17]برگرفته از سؤال 53 (سایت اسلام کوئست: 289)، نمايه: آزادى عقيده و اعدام مرتد در اسلام.

[18] امام خمينى، تحرير الوسيلة، ج2 ، ص 366 ؛ ابن قدامه، المغنى، ج 10، ص 74.

[19] امام خمينى، تحرير الوسيلة، ج 2، ص 336. برخى، اسلام يكى از والدين را در هنگام ولادت شرط مى‏دانند (خويى، مبانى تكلمة المنهاج، ج 2، ص 451) و برخى ديگر اظهار اسلام بعد از بلوغ را شرط نمى‏دانند (شهيد ثانى، مسالك الافهام، ج 2، ص 451).

[20] امام خمينى، تحرير الوسيلة، ج 2، ص 336.

[21] امام خمينى، تحرير الوسيلة، ج 2، ص 494.

[22] الجزيرى، عبدالرحمن، الفقه على المذاهب الاربعه، ج 5، ص 424، ابو حنيفه مانند شيعيان ميان زن و مرد فرق گذاشته است، الكاسانى، ابوبكر، بدايع الصنايع، ج 7، ص 135؛ حسن بصرى دعوت به توبه را نمى‏پذيرد ابن قدامه، المغنى، ج 10، ص 76.

[23] نک: عهد قديم: سفر توريه مثنى، فصل 13؛ كتاب مقدس، ترجمه فارسى وليم گلن، دار السلطنه، لندن، 1856 ميلادى، ص 357 – 8؛ الكتاب المقدس، دار المشرق، بيروت، سفر ثنية الاشتراع، الفصل 13، ص 379 – 80؛ عهد جديد سازمان ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، تهران، 1357، ص 305 – 6.

[24] البته برخى مجازات مرگ براى ارتداد را حكم تعزيرى مى‏دانند نه حد و معتقدند تعزيرات تماماً به دست حاكم است و شكل خاصى براى آن در اسلام معين نشده است؛ لذا نمى‏توان گفت مجازات ارتداد از ديدگاه اسلام مرگ است. ر.ك: منتظرى، حسينعلى، دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلامية، ج3  ص 387. و نيز ر.ك: عيسى ولايى، ارتداد در اسلام، ص 148 – 129.

[25] اقتباس از سؤال شماره 948 (سایت اسلام کوئست: 1027)، نمایه: اعدام مرتد فطری.

[26] تفسير نمونه، ج ‏11، ص 427.

[27] .قربانی، زین العابدین، اسلام و حقوق بشر، ص 480.

[28] . توبه، 6.

.[29] ابن الاثیر، اسدالغابة، ج 3، ص 22 به نقل از اسلام و حقوق بشر، ص 481.

[30] .  نرم افزار پرسمان.

[31] .آل عمران، 72.

[32] .صرامی،سیف الله، احکام مرتد از دیدگاه اسلام  و حقوق بشر، ص 281.

[33] . قربانی، زین العابدین، اسلام و حقوق بشر، ص 484.

[34] .همان، ص 484.

[35] .امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 2، کتاب حدود، ص 445.

[36] نووی، شرح صحیح مسلم، ج 15-16، ص 5 و 59؛ عمدة القاری، ج 23، ص 135؛ کرمانی، شرح صحیح بخاری، ج 23، ص 63؛ ابن عبدالبر، التمهید، ج 2، ص  291.

[37] «انی فرطکم علی الحوض،… لیردن علی أقوام أعرفهم و یعرفوننی، ثم یحال بینی و بینهم. فأقول: انهم منی، فیقال: انک لاتدری ما أحدتوا بعدک، فأقول: سحقاً سحقاً لمن غیّر بعدی» صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 6212؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9؛ بغوی، مصابیح السنة، ج 3، ص 537.

[38] شرح احادیث بخاری از مصطفی دیب البغا، ذیل صحیح بخاری، ج 5، ص 2407.

[39] «یرد علی یوم القیامة رهط من أصحابی، فیجلون عن الحوض، فأقول: یا رب اصحابی؟ فیقول: انک لاعلم لک بما أحدثوا بعدک، انهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری» صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 6213.

[40] «بینا أنا قائم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، فقلت: أین؟ قال: الی النار والله، قلت: و ماشأنهم؟ قال: إنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری. ثم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، قلت: أین؟ قال: إلی النار والله. قلت: ماشأنهم؟ قال: أنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری، فلا أراه یخلص منهم الا مثل همل النعم». صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 2115؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 135؛ منذری، الترغیب و الترهیب، ج 4، ص 422؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج 5، ص 274؛ ابن حجر، فتح الباری، ج 11، ص 475؛ عینی، عمدة القاری، ج 23، ص 142؛ قسطلانی، ارشاد الساری، ج 9، ص 342.

[41] «انی لکم فرط علی الحوض، فایای! لایأتین أحدکم فیذب عنی کما یذب البعیر الضال، فاقول: فیهم هذا؟ فیقال: انک لاتدری ما أحدثوا بعدک، فأقول: سحقاً». صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9، ح 2295.

[42] «… ایها الناس أنا فرطکم علی الحوض یوم القیامة ولیرفعن الی قوم ممن صحبنی و لیمرن بهم ذات السیار فینادی الرجل یامحمد أنا فلان بن فلان و یقول آخر یا محمد أنا فلان بن فلان، فأقول: اما النسب فقد عرفته و لکنکم أحدثتم بعدی و ارتددتم علی اعقابکم القهقری». مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 79؛ ابن عبدالبر، التهمید، ج 2، ص 299.

[43] «انی فنمسک بحجزکم هلم عن النار و تغلبوننی تقاحمون فیه تقاحم الفراش و الجنادب، و اوشک أن أرسل حجزکم و أفرط لکم علی الحوض و تردون علی معا و أشتاتاً، فأعرفکم بأسمائکم و سیماکم، کما یعرف الرجل، الغریبة فی ابلة، فیؤخذ بکم ذات الشمال، و أناشد فیکم رب العالمین، أی رب رهطی، أی رب امتی، فیقال انک لاتدری ما أحدثوا بعدک، انهم کانوا یمشون القهقری»، ابن عبدالبر، التمهید، ج 2، ص 301.

[44]قلت لأبی عبدالله (ع): ارتد الناس الاّ ثلاثة: ابوذر و سلمان و المقداد؟ قال ابوعبدالله: فأین أبو ساسان و ابوعمرة الأنصاري. مجلسی، بحار الانوار، ج 23، ص 352.

[45] ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج 1، ص 351.

[46] سنن ابن ماجه، مقدمه باب 7 ح 49.

[47] صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9.

[48] ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 4.

[49] راغب، معجم الفاظ قرآن، ص 382؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج 1، ص 26.

[50] اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج 1، ص 25؛ فتح الباری، ج 7، ص 4.

[51] النهایة فی غریب الحدیث، ج 2، ص 214.

[52] صحیح بخاری، رقاق، باب 53؛ صحیح مسلم، فضائل، باب 9.

[53] همان.

[54] همان.

[55] «… فاعرفکم باسمائکم و سیماکم…» ابن عبدالبر، التمهید، ج 2، ص 301.

[56] نک: ابن قتیبه، المعارف، ص 134؛ صحیح بخاری، کتاب مغازی، باب 33.

[57] حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 1، ص 76 و 77؛ ذهبی، تلخیص المستدرک، ج 1، ص 76 و 77؛ بغوی، مصابیح السنة، ج 3، ص 551؛ طبرانی، معجم کبیر، ج 5، ص 175 و 176.

[58] راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 198.

[59] صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53؛ و کتاب فتن، باب 1؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9.

[60] همان.

[61] ارشاد الساری، ج 9، ص 340؛ نووی، شرح صحیح مسلم، ج 15، ص 60.

[62] صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53.

[63] «… هل شعرت ماعملوا بعدک؟ والله مابرحوا یرجعون علی أعقابهم». صحیح بخاری، رقاق، باب 53؛ و فتن، باب 1؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب 9.

[64] فتح الباری، ج 11، ص 476؛ النهایة فی غریب الحدیث، ج 4، ص 129.

[65] «… فلا اراه یخلص منهم الا مثل همل النعم».صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 2115.

[66] ارشاد الساری، ج 9، ص 342؛ عمدة القاری، ج 23، ص 142.

[67] سیوطی، درالمنثور، ج 8، ص 589، دارالفکر؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 56؛ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج 4، ص 329؛ تاریخ بغداد، ج 12، ص 289.

[68] محمدکردعلی، خطط الشام، ج 6، ص 245.

[69] جامع الاصول، ج 11، ص 119- 123.

[70] «بینا أنا قائم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، فقلت: أین؟ قال: الی النار والله، قلت: و ماشأنهم؟ قال: إنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری. ثم إذا زمرة، حتی إذا عرفتهم خرج رجل من بینی و بینهم، فقال: هلم، قلت: أین؟ قال: إلی النار و الله. قلت: ماشأنهم؟ قال: أنهم ارتدوا بعدک علی أدبارهم القهقری، فلا أراه یخلص منهم الا مثل همل النعم». صحیح بخاری، کتاب رقاق، باب 53، ح 2115؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 135؛ منذری، الترغیب والترهیب، ج 4، ص 422؛ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث، ج 5، ص 274؛ ابن حجر، فتح الباری، ج 11، ص 475؛ عینی، عمدة القاری، ج 23، ص 142؛ قسطلانی، ارشاد الساری، ج 9، ص 342.

[71] برگرفته از سؤال 1589 (سایت اسلام کوئست: 1970)، نمایه: معنای ارتداد صحابه و اثبات آن.

[72] امام خمینی، کتاب الطهارة، ج 3، ص 437 ، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379.

[73] اقتباس از سؤال شماره 2807 (سایت اسلام کوئست: 3501).

[74] مصاحبه با آیت الله واعظ زاده خراسانی، نشریه حوزه، سال 24، شماره 141، مرداد و شهریور 1386، ص 39 – 52.

[75] .نساء، 1.

[76] .حجرات، 13.

[77] . کلینی، کافی، ج 5، ص 510.

[78] . اسلام و حقوق بشر.

[79] .همان، ص 484.

[80] .اسلام و حقوق بشر، ص 82 – 92.

[81] .همان.

[82] .بحار الانوار، ج 2، ص 303.

[83] .همان، ج 26، ص 33.

[84] در رساله های توضیح المسائل آمده که لازم است تمام افراد با ایمان، در ارتباط با اصول دین، به یقین کافی دست یابند.

[85] محمد، 25.

[86] بقره، 109.

[87] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 97، ص 67، ح 15، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.

[88] عنکبوت، 46، “و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالذی هی احسن الا الذین ظلموا منهم”.

[89] آل عمران، 73 – 72. (سزاوار است، تفسیرهای مرتبط با این آیات را نیز مطالعه فرمایید).

[90] بقره، 256، “لا اکراه فی الدین”.

[91] در ارتباط با دلیل وضع مجازات مرگ برای جرم ارتداد، می توانید پرسش های 53 و 948 را که در سایت اسلام کوئست موجود است، مطالعه فرمایید.

[92] حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 16، ص 105 – 104، ح 21099، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 هـ ق.