searchicon

کپی شد

ادعای تاثیر پذیری شیعه از معتزله

از نخستین شخصیت ها[1] که مسئلۀ تأثیر پذیری شیعه از معتزله را طرح نموده، خیاط معتزلی م. 300 هـ. است. او در کتاب “انتصار” خویش می گوید:

“اما جملة قول الرافضه فهو: ان الله عزوجل ذو قد و صورة و حد یتحرک و یسکن و یدنو و یبعد و یخف و یثقل… هذا توحید الرافضه باسرها الا نفرا منهم یسیرا، صحبوا المعتزله و اعتقدوا التوحید فنفتهم الرافضه عنهم و تبرأت منهم فاما جملتهم و مشایخهم مثل هشام بن سالم و شیطان الطاق و علی بن میثم و هشام بن الحکم و علی بن منصور و السکاک فقولهم ما حکیت عنهم.”[2]

در عبارتی دیگر می گوید: «فهل علی وجه الارض رافضی الا و هو یقول ان لله صورة و یروی فی ذلک الروایات و یحتج فیه بالأحادیث عن ائمتهم الا من صحبت المعتزله فقال بالتوحید، فنفته الرافضه عنها[3]» و در قبال این ها اندیشه های معتزله را که ذکر می کند که عبارتند از:

“ان الله واحد لیس کمثله شی ء لا تدرکه الابصار و لا تحیط به الاقطار و انه لایحول و لایزول و لایتغیر و لاینتقل و انه الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و انه فی السماء اله و فی الارض اله و انه اقرب الینا من حبل الورید و ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم اینما کانوا و انه القدیم و ما سواه محدث و انه العدل فی قضائه، الرحیم بخلقه، الناظر لعباده و انه لا یحب الفساد و لایرضی لعباده الکفر و لا یرید ظلما للعالمین…و هذه الاقاویل الامة مجمعة علیها مصدقة قول المعتزله فیها”.[4]

جالب این که… ادعا می شود این اندیشه ها را، خوارج، مفوضه، مجبره، مشبهه و اهل حدیث، همگی قبول دارند و گویی هیچ نزاعی بین اهل حدیث و معتزله نبوده، و دوران محنتی در عصر مامون و معتصم و واثق وجود نداشته، و نیز حسن بصری و واصل اختلافی نداشته اند و تنها شیعه بوده که در این مسائل اعتقادی به انحراف رفته است! چون ادعا این است که همه افراد امت سخنان معتزله را قبول دارند، اما شیعه مسیر انحرافی دیگری دارد! بعد از خیاط اولین کسی که این مطلب را به شیعه نسبت داد، – البته نه به صراحت خیاط -ابوالحسن اشعری است. او می نویسد:

“الفرقة السادسة من الرافضه یزعمون ان ربهم لیس بجسم و لا بصورة و لاشبیه الاشیاء و لایتحرک و لایسکن و لایماس و قالوا فی التوحید بقول المعتزله و الخوارج و هؤلاء قول من متأخریهم و اوائلهم فانهم کانوا یقولون ما حکینا عنهم من التشبیه.” [5]

بعد از اشعری از کسانی که این بحث را دنبال کرد، ابن تیمیه است که می نویسد:

“و لکن فی اواخر الماة الثالثة دخل من الشیعه فی اقوال المعتزله کابن نوبختی صاحب کتاب الاراء و الدیانات و امثاله و جاء بعد هؤلاء المفید ابن النعمان و اتباعه و لهذا نجد المصنفین کالاشعری لا یذکرون عن احد من الشیعه انه وافق المعتزله فی توحیدهم و عدلهم الا عن بعض متاخریهم و انما یذکرون عن قدمائهم التجسیم و اثبات القدر و غیره و اول من عرف فی الاسلام انه قال ان لله جسم هشام بن الحکم”.[6]

در بین متاخرین از کسانی که همین سخن را تکرار می کند، احمد امین مصری است که می نویسد:

“بعض الشیعه فیزعم ان المعتزله اخذوا عنهم و ان واصل بن عطاء من المعتزلة تلمیذ لجعفر الصادق و انا ارجح ان الشیعة هم الذین اخذوا من المعتزلة تعالیمهم.”[7]

عبد القاهر بغدادی نیز در کتاب “الفرق بین الفرق” عقیدۀ هشام بن حکم به تجسیم خداوند را از ابن راوندی و جاحظ و ابوعیسی وراق نقل می کند،[8] که همه یا در طول عمر خویش و یا در دوره ای از آن، معتزلی زیسته اند. هم چنین دکتر علی عبدالفتاح حرف ابن تیمیه را تکرارمی کند.[9]

ابن حزم در “الفصل” همین نسبت را به شیعه می دهد و اظهار می دارد:

“و جمهور متکلمیهم کهشام بن الحکم الکوفی و تلمیذه ابی علی الصکاک و غیرهما یقولوا بان الله تعالی محدث و انه لم یکن یعلم شیئا حتی احدث لنفسه علما و هذا کفر صریح و قد قال هشام هذا فی حین مناظرته لابی الهذیل العلاف ان لربه سبعة اشبار بشبر نفسه.”[10]

قاضی عبد الجبار همدانی در “المنیة و الامل” اظهار می دارد:

“و تفردوا بان قالوا علم الله حادث و اطبقوا الا من عصم الله علی الجبر و التشبیه”.[11]

شیخ اسحاق بن عقیل نویسنده “الفرق الاسلامیة” شیعه را متمایل به معتزله و یا از مشبهه می داند، البته این مطلب را نه به معتزله نسبت می دهد و نه به منابع شیعی مستند می دارند.[12]

در کنار این قبیل نویسندگان مسلمان، برخی از خاورشناسان هم همین حرف ها را تکرار می کنند به ویژه آنها که پیش فرضشان این است وجود شیعه به یک نزاع صرفا سیاسی و اجتماعی برمی گردد و علل دینی در پیدایش آن نقشی نداشته است.[13]

مکدرموت در بخش های مختلف کتاب “اندیشه های کلامی شیخ مفید” این مطلب را بیان کرده، از جمله بعد از نقل ناقص کلام ابن تیمیه می گوید: از جهت توصیف امامیان درست گفته است (که مشبهه بوده اند) ولی چون به بعضی از اسنادها در اواخر قرن سوم که تعلیمات مهمی از معتزله به عاریت گرفته بوده اند، اشاراتی نکرده، سخنی ناتمام است.[14]

مکدرموت در اصل اثرپذیری شیعه از معتزله با ابن تیمیه اختلافی ندارد.

آدام متز نیز می نویسد: شیعه؛ از نظر عقاید و روش کلامی وارث معتزله است و کم اعتنایی معتزلیان به نقلیات از جمله مواردی است که با مقاصد شیعه می ساخت، شیعه در قرن چهارم مکتب کلامی خاصی نداشت.[15]

در همین راستا، مونتگمری وات می نویسد: امامیه از حیث بینش خیلی دور از بعضی معتزله نیستند و مثلا قرآن را مخلوق می دانند، لیکن روشن نیست که تأثیر معتزله دقیقاً به چه صورت و از چه راهی بوده است.[16]،[17]



[1]. تا آن جا که در منابع جست وجو شده، قبل از خیاط کس دیگری این سخن را مطرح نکرده است. البته خیاط کتاب خویش را در سال 269 ه . تأ       لیف کرده و جاحظ سالها قبل از خیاط در فضیلة المعتزله به شیعه تاخته است؛ اما درحال حاضر از این کتاب و محتوای نقدهای جاحظ اطلاعی در دست نیست.

[2]. الانتصار، ص 36.

[3]. همان، ص 214.

[4]. همان، ص 35 – 36.

[5]. مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 105.

[6]. منهاج السنه، ج 1، ص 16.

[7]. ضحی الاسلام، ج 3، ص 268.

[8]. ضحی الاسلام، ج 3، 268.

[9]. الفرق الکلامیه الاسلامیه، ص 158.

[10]. الفصل، ج 5، ص 40.

[11]. المنیة و الامل، ص 96.

[12]. الفرق الاسلامیه، ص 29.

[13]. مقدمه سید حسین نصر بر کتاب شیعه در اسلام از علامه طباطبایی.

[14]. سخن ابن تیمیه قبلا نقل شد.

[15]. تمدن اسلامی در قرن چهارم، ج 1، ص 78.

[16]. فلسفه و کلام اسلامی، ص 14، گویا آقای وات امکان پذیر نمی داند که معتزله و شیعه به موازات یک دیگر در بعضی مسائل هم فکر بوده باشند.

[17]. برگرفته از مقاله” تأثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله” نوشتۀ قاسم جوادی.