searchicon

کپی شد

اجتهاد و قیاس

قیاس از نظر لغت به معنای اندازه گیری، سنجش و برابری است و در اصطلاح علم اصول عبارت است از این که در دو موضوع مشابه، که حکم یکی معلوم و حکم دیگری مجهول است؛ با مقایسه کردن آنها حکم شرعی مجهول مشخص گردد.

به سخن دیگر قياس آن است كه شخصى حكم يكى را بداند و حکم دیگری را نداند، سپس تشبيه كند كه اين به آن شباهت دارد پس حكمشان ‏بايد چنين باشد.[1]

به موضوعی که حکم آن معلوم است اصل یا “مقیس علیه”، به موضوعی که حکم آن مجهول است فرع، یا “مقیس” و به سبب حکمی که در هر دو موجود است، جامع یا علّت می گویند.

به این ترتیب ارکان قیاس چهار قسم است: 1. اصل یا مقیس علیه؛ 2. فرع یا مقیس؛ 3. علت یا جامع (جهت مشترکی که بین اصل و فرع است)؛ 4. حکم (چیزی که برای اصل ثابت است و می خواهیم برای فرع هم اثبات کنیم).[2]

ابو نعیم در حلیة الاولیاء و دیلمی از امام جعفر صادق، از پدرش و او از جدش نقل می کند که رسول الله (ص) فرمود:  اولین کسی که امر دین را با نظر خود قیاس کرد ابلیس بود.[3] باز می گوید: امام جعفر (صادق) گفت:  کسی که امر دین را با نظر خود قیاس کند، خداوند در روز قیامت او را هم نشین ابلیس قرار خواهد داد.[4]

از مسلّمات شیعه آن است که قیاس راه درستی برای به دست آوردن احکام شرعی نیست. امام صادق (ع) مى‏فرمود: به راستى عمل كنندگان به قياس از راه قياس علم را جستند و قياس بيشتر آنها را از حقّ دور كرد، به یقین با قياس، به دين و احكام خدا نمی توان رسيد.[5]

قياس از آن جهت باطل است كه غير معصوم علم به عليت ندارد و با استفاده از گمان خود استنباط مى‏نمايد، مثلاً مى‏گويند شراب حرام است و حرمتش از اين جهت نيست كه روان است و الّا مى بايست هر مايعى حرام باشد و از جهت رنگش نيست و الّا مى بايست هر چه که اين رنگ داشته باشد حرام باشد و هم چنين مزه و ساير صفات، پس روشن شد كه علت حرمت، مست کننده بودنش است، پس هر چه مست كننده باشد حرام خواهد بود و هم چنين نجس است و نجاستش از جهت آن صفات نيست پس مى‏بايد كه از جهت مست کننده بودن باشد.

و وجه بطلانش اين است كه شايد چند صفت دیگرى در آن باشد كه ما ندانيم يا مجموع اين صفات، یا آن كه از انگور حاصل شده است سبب حرمت يا نجاست باشد، پس قياس شراب خرما و غيره، بر آن باطل است.[6]

اما قیاسی دیگر در بین مجتهدین شیعه وجود دارد که آن قیاس منطقی است نه قیاس فقهی.

توضیح این که قياس بر دو گونه است:

1. قياس فقهى 2. قياس منطقى.

اين دو قياس تنها در لفظ مشترک هستند و در معنا تفاوت چشمگیری دارند؛ زيرا قياس در فقه عبارت است از سرايت دادن حكمى از موضوعى به موضوع ديگر به ملاك مشترك بين اين دو، ولى قياس در منطق عبارت است از استدلال در قالب يكى از اشكال منطقى براى پى بردن از معلوم به مجهول.

می دانیم که استدلال منطقی بر سه گونه است:

1. قياس 2. استقراء 3. تمثيل‏

استدلال قياسى عبارت است از قضايا و قوانين كلى صغروى و كبروى، براى به دست آوردن قضاياى جزئى به نام نتايج؛ مثلاً گفته مى‏شود: العالم متغيّر، و كل متغيّر حادث. نتيجه اين دو قضيه كلّى؛ قضيۀ جزئى است كه مى‏گوييم العالم حادث. دو مقدمه قياس را صغرى و كبرى و قضيه اى را كه حاصل آنها است نتيجه مى گويند.[7]

نتیجۀ بحث این که: قياس فقهی با قياس منطقى متفاوت است؛ زيرا قياس در باب منطق به معناى برهان، و قياس فقهی به معناى تشبيه و تمثيل است، بنابر اين قياس فقهى برابر با تمثيل و تشبيه منطقى است. بر اين اساس، قياس تمثيل و تشبيه به علت یقینی نبودن هيچ گاه باعث علم به حكم شرعى نمى‏شود، بلکه در نهایت منجر به ظن و احتمال می گردد که از طرف شارع نیز مورد پذیرش قرار نگرفته است. چنین ظن و گمانی، انسان را بى نياز از حق نمى كند “إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً”،[8] بله اگر معلوم شود كه وجه تشابه به تصریح همان منابع شرعی، علّت تامه براى ثبوت حكم در اصل و مقيس عليه بوده و نيز وجود آن علّت با همۀ خصوصيات و ويژگی هايش در فرع قطعى باشد در اين فرض اگر چه قياس باعث علم مى‏شود و مى ‏توان حكم را از اصل به فرع سرايت داد، ولى اين قياس، تشبيه و تمثيل به حساب نمى آيد، بلكه قياس برهانى منطقى است.[9] و به آن قیاس منصوص العلة می گویند.

شیعیان، تنها به این نوع از قیاس عمل کرده و دیگر موارد آن را مردود می دانند.

 


[1]. مجلسى، محمد تقى، لوامع صاحبقرانی، ج ‏7، ص 275، ‏مؤسسه اسماعيليان، قم‏، چاپ دوم‏، 1414 هـ ق.‏

[2]. ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، نشر نی، چاپ اول، تهران، 1374.

[3]. شیطان در پاسخ به خداوند که به او فرمود: «در آن هنگام كه به تو فرمان دادم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟» گفت: «من از او بهترم (چون) مرا از آتش آفريده‏اى و او را از گل‏.»

[4]. رشید رضا، محمد، المنار، ج 8، ص 331.

[5]. کلینی، کافی، ج 1، ص 59، اسلاميه، تهران، چاپ دوم، 1362 ش‏؛ ‏عيسى بن عبد الله قرشى گويد: ابو حنيفه شرفياب حضور امام صادق (ع) شد، آن حضرت به او گفت: اى ابو حنيفه، به من خبر رسيده كه تو قياس مى ‏كنى. عرض كرد: آرى، فرمود: قياس مكن كه اول كسى كه قياس به كار بست شيطان بود هنگامی كه گفت: مرا از آتش آفريدى و او را از گل، و ميان آتش و گل قياس كرد و اگر نور آدم را به نور آتش سنجيده بود برترى ميان دو نور و صفاى يكى را بر ديگرى مى فهميد.

[6]. مجلسى، محمد تقى، لوامع صاحبقرانی، ج‏1، ص 591، مؤسسة إسماعيليان ‏، چاپ دوم، قم، 1414 هـ ق‏.

[7]. جناتى‏ شاهرودى، محمد ابراهيم، ‏منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج 1، ص 265 و 266.

[8]. یونس، 36؛ نجم، 28.

[9]. جناتى‏ شاهرودى، محمد ابراهيم، منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج 1، ص 269 و 270.