searchicon

کپی شد

آزادی فکر

آزادی فکر در اسلام

اسلام اگرچه در مواردی انسان را از اندیشیدن نهی کرده است مثل اندیشیدن در ذات باریتعالی[1]، اما به طور کلی با آزادی فکر موافق است.

توضیح این که از نظر اسلام، یک مسلمان، هم حق دارد و هم بر او لازم است که اعتقادات و اصول دین (توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد) خود را با فکر و استدلال بپذیرد؛ وقتی اشکالی به ذهنش رسید، حق دارد این اشکال را به اهل اطلاع برساند تا اشکالش حلّ شود و …، برخلاف آن چه در مسیحیت گفته شده که این منطقه قلمرو ممنوعه است و از آن به قلمرو ایمان یاد می شود که در آن جایگاه نباید عقل دخالت کند.

قرآن در آیات متعددی انسان را به تعقل و تدبر و اندیشه در جهان هستی فرا می خواند و از او می خواهد که با نیروی عقل، منافع و مضار خویش را بشناسد و در جهت کمال و آزادی از هرگونه اسارت، پلیدی و گمراهی قدم بردارد.

«زود است که ما آیات خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان هویدا گردانیم، تا آشکار شود که آن حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟»[2]

«و در زمین، نشانه هایی برای اهل یقین و نیز در وجود شما است؛ آیا به چشم بصیرت نمی نگرید؟».[3]

در روایات متعددی هم بر فکر کردن تأکید فراوانی شده است؛ مانند این روایت که حضرت صادق (ع) از امام علی (ع) نقل فرمودند: «آگاه نما دل خود را به اندیشه نمودن».[4] که حضرت بیداری و آگاهی قلب را در فکر دانسته اند؛ زیرا وقتی یک انسان در مورد چیزی فكر كرد آن را به صورت عقيده در آورده و طبق آن عمل می کند.

و یا حضرت امام صادق (ع) فرمود: «پیوسته اندیشیدن درباره خداوند و توانایی او برترین پرستش است».[5]

انبیاء الاهی نیز در زمان خودشان تنها کسانی بودند که یک فکر آزاد داشتند و تمام مردم را در زنجیر عقائد سخیف و تقلیدی که کوچک ترین مایه ای از فکر ندارد، گرفتار می دیدند و تلاش می کردند که آنها را از اسارات برهانند.

البته باید توجه داشت فکری مقدس است که نقش مهم و اثر عملی در پرورش و تکامل انسانی داشته باشد و به همین دلیل اسلام از برخی افکار نهی کرده و آن را از اسباب شیطان برای گمراهی انسان دانسته است به عنوان تفکر در اموری که هیچ وقت انسان نمی تواند در این دنیای مادی به آن برسد،[6] یا تفکر در ذات الاهی از این قبیل است.

فرق بین آزادی فکر و آزادی عقیده

تفکر، استعداد و نیروی است در انسان که باید در او پرورش یابد و بدیهی است که بدون آزادی امکان رشد آن وجود ندارد. به عبارت دیگر؛ انسان استعدادهایی برتر و بالاتر از استعدادهای حیوانی دارد. این استعدادها یا از مقوله عواطف و گرایش ها و تمایلات عالی انسانی است و یا از مقوله ادراک ها و دریافت ها و اندیشه ها و همین استعدادهای برتر منشأ آزادی های متعالی او می شوند. به عبارت دیگر؛ آزادی فکر تحت آزادی مقدس انسانی قرار می گیرد و ناشی از همان استعداد ذاتی بشر است که می تواند در مسائل بیندیشد. به هرحال این استعداد بشری باید آزاد باشد؛ زیرا مهم ترین قسمتی از انسان که لازم است پرورش پیدا بکند تفکر است و قهراً این پرورش نیازمند به آزادی یعنی نبودن سدّ و مانع در جلوی تفکر است.[7]

اما عقیده که در اصل لغت اعتقاد است از ماده عقد و انعقاد و… به معنای بستن و منعقد شدن است.[8] دل بستن و اعتقاد انسان به چیزی، دو گونه است: گاهی ناشی از تفکر صحیح و آزاد است و در مواردی ریشه در عادت ها، تقلیدها و تعصب های نادرست دارد؛ عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست بلکه به عکس، نوعی انعقاد و بسته شدن اندیشه به حساب می آید و زیان بارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد.[9] پس، بین فکر و عقیده یک نوع فرق طولی است نه عرضی؛ زیرا عقیده گاهی از فکر سرچشمه می گیرد آن جا که عقیده با دلیل و منطق صحیح به وجود آمده باشد و گاهی به سبب تعصب و عادت باطل است. بدیهی است که اسلام عقیده ای را که ریشه در احساسات، تقلید کور، عادات و تعصبات جاهلی دارد، نمی پذیرد.

سازگاری جهاد با آزادی جان و مال و عقیدۀ انسان ها

اسلام یک دین زنده و جهان شمول است که داعیۀ رهبری، هدایت و نجات تمام انسان ها در سراسر جهان و در تمام زمان ها را دارد. به همین دلیل از روز اول مورد خشم و غضب و کینۀ دشمنان متعدّدی بوده است. کسانی که هیچ گونه سازگاری با اسلام ندارند و هیچ گاه وجود اسلام را به عنوان یک آئین زنده و پویا تحمّل نمی کنند؛ زیرا منافع خود را در تضاد با آن می دانند و مترصد فرصتی هستند تا اسلام را برای همیشه از صحنه بیرون کنند. حال اسلام چه واکنشی باید در مقابل دشمنان از خود نشان دهد؟ قطعاً باید برای دفع خطر چنین دشمنانی برنامه مناسب داشته باشد تا بتواند به حیات خود ادامه داده و به اهداف عالی خود که همان نجات و هدایت بشریت است نائل گردد؛ همانند درختی که برای رشد علاوه بر در اختیار داشتن آب و مواد غذایی لازم است از آفات نیز به دور باشد و گرنه نه تنها رشدی نخواهد داشت که ممکن است حیاتش هم به خطر بیفتد. براین اساس است که موضع اسلام در مقابل دشمنان خود به ویژه در مقابل سران و عوامل اصلی آنان یک موضع حساب شده است که صادقانه این موضع را اعلام نموده تا دوست و دشمن تکلیف خود را بدانند. براین اساس همواره پیروان خود را به تحصیل آمادگی کامل برای نبرد و برتری جوانمردانه بر آنان دعوت کرده است. اسلام دین هدایت است و ارشاد همه انسان ها حتی مشرکان و کفار را وظیفه و تکلیف خود می داند و در برخورد با همۀ دشمنان ابتدا از راه ارشاد و نصیحت و دعوت به سوی عدل و ایمان وارد می شود اگر دعوت را پذیرفتند و ایمان آوردند هیچ جنگی با آنان ندارد. حتی اگر ایمان نیاوردند و بر دین خود باقی ماندند، اما شرایط اسلام را پذیرفتند که مانع تبلیغ اسلام نشوند، علیه مسلمانان توطئه نکنند و …باز اسلام با آنان نبردی ندارد؛ مانند همه غیر مسلمانانی که سالیان دراز در کنار پیامبر اسلام و خلفا با آرامش کامل تحت ذمّۀ اسلام زندگی می کردند و از خدمات اسلام بهرمند بودند. جنگ اسلام با دشمنانی است که آشکار و نهان با اسلام اعلان جنگ داده اند. اسلام نبرد بین کفر و ایمان و حق و باطل را یک نبرد طولانی بلکه دائمی می داند، تا زمانى كه کفر، نفاق، بت‏پرستى، ظلم، فتنه و … بر صفحه جهان باقى نماند.

در حقيقت” اسلام” با كفر دو نوع پيكار دارد: يكى پيكارهاى مقطعى است مانند غزواتى كه پيامبر (ص) با دشمنان داشت كه بعد از پايان هر جنگ شمشيرها به غلاف مى‏رفت، و ديگر پيكار مستمرى است كه با” شرك و كفر و ظلم و فساد” دارد، و اين امرى است مستمر تا زمان گسترش حكومت عدل جهانى به وسيله حضرت مهدى (ع).[10]

در یک تقسیم بندی دشمنان اسلام را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

1.اهل کتاب

2.مشرکان (بت پرستان)

3. منافقان

اسلام با آگاهی کامل از ماهیت هر سه گروه و با توجه به تفاوت هایی که با هم دارند برای مقابله با هرکدام برنامۀ خاصی را اعلام کرده است و مبارزه با هر کدام از آنها به تناسب دارای شدت و ضعف هایی است.

1. اهل کتاب: در آیه 29 سورۀ توبه برنامه اسلام در برخورد با کافران اهل کتاب بیان شده است. در حقيقت اسلام براى آنها يك سلسله احكام حد وسط ميان” مسلمانان” و” مشركان” قائل شده است؛ زيرا اهل كتاب از نظر پيروى از يك دين آسمانى شباهتى با مسلمانان دارند، ولى از جهتى نيز شبيه به مشركان هستند، به همين دليل اجازۀ كشتن آنها را نمى‏دهد در حالى كه اين اجازه را در بارۀ بت پرستانى كه مقاومت به خرج مى‏دادند، مى‏دهد؛ زيرا برنامه، برنامه ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كرۀ زمين بوده است؛ ولى در صورتى اجازه كنار آمدن با اهل كتاب را مى‏دهد كه آنها حاضر شوند به صورت يك اقليت سالم مذهبى با مسلمانان زندگى مسالمت‏آميز داشته باشند، اسلام را محترم بشمارند و دست به تحريكات بر ضد مسلمانان و تبليغات مخالف اسلام نزنند، و يكى ديگر از نشانه‏هاى تسليم آنها در برابر اين نوع همزيستى مسالمت‏آميز آن است كه” جزيه” را كه يك نوع ماليات سرانه است، بپذيرند و هر ساله مبلغى مختصر ( حدود و شرايط آن در جای خود بیان شده است) تحت اين عنوان به حكومت اسلامى بپردازند. در غير اين صورت اجازه مبارزه و پيكار با آنها را صادر مى‏كند.[11]

2. مشرکان (بت پرستان): آیه 5 سورۀ توبه در بارۀ مشرکانی است که توبه نکرده اند و اين شدت عمل به خاطر آن است كه برنامۀ اسلام ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كرۀ زمين بوده، و مسئله آزادى مذهبى؛ يعنى ترك اجبار پيروان مذاهب ديگر براى پذيرش اسلام، منحصر به اديان آسمانى و اهل كتاب مانند يهود و نصارى است، و شامل بت پرستان نمى‏شود؛ زيرا بت پرستى مذهب و آئين نيست كه محترم شمرده شود، بلكه انحطاط، خرافه، انحراف و بيمارى است كه به هر حال و به هر قيمت بايد ريشه كن گردد.

اين شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلكه در هر حال و در هر لحظه بخواهند مى‏توانند جهت خود را تغيير دهند، لذا بلافاصله اضافه مى‏كند:” اگر آنها توبه كنند و به سوى حق‏ باز گردند و نماز را بر پا دارند و زكات را ادا كنند، آنها را رها سازيد”[12] و مزاحمشان نشويد. و در اين صورت با ساير مسلمانان كمترين تفاوتى را ندارند و در همۀ احكام و حقوق با آنها شريكند.

” زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است”، و كسى را كه به سوى او باز گردد، از در خود نمى‏راند (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

سپس اين موضوع را در آيه بعد با دستور ديگرى تكميل مى‏كند تا ترديدى باقى نماند كه هدف اسلام از اين دستور تعميم توحيد و آئين حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه كردن اموال يا سرزمين‏هاى ديگران.[13]

3. منافقان: آیات 89-91 سوره نسا در بارۀ منافقین نازل شده است و اين شدت عمل كه در آيۀ فوق نسبت به اين دسته از منافقان نشان داده شده به دلیل آن است كه نجات يك جامعه زنده كه در مسير يك انقلاب اصلاحى گام بر مى‏دارد، از چنگال دشمنان دوست‏نما و جاسوسان خطرناك، راهى جز اين ندارد.

این در حالى است كه اسلام افراد غير مسلمانى؛ همانند يهود و نصارى را با شرائطى تحت حمايت خود قرار داده، و اجازۀ هيچ گونه مزاحمت نسبت به آنها نمى‏دهد در مورد اين دسته از منافقان اين چنين شدت عمل به خرج داده است، و با اين كه آنان تظاهر به اسلام مى‏نمودند دستور اسارت و حتى اعدام آنان را در صورت لزوم صادر كرده است، و اين نيست مگر به دلیل آن كه اين گونه افراد زير پوشش اسلام مى‏توانند ضربه‏هايى بزنند كه هيچ دشمنى قادر بر آن نيست!.[14]

نکته قابل توجه این که جنگ و نبرد اسلام با همه دشمنان خود یک نبرد جوانمردانه است که تمام اصول انسانی نظیر حقوق زنان، کودکان، بیماران، مناطق مسکونی، اسیران، حیوانات، کشتزارها و … در آن رعایت می شود.[15] علاوه بر این که اسلام و عقل اجازه می دهد که در مقابل دشمن توطئه گر خشونت به خرج داده شود، اما در موارد متعدّدی پیامبر اسلام (ص) در کمال قدرت از این حق خود و مسلمانان چشم پوشی می کردند و با رحمت و مهربانی دشمنی ها و ظلم ها و جنایات آنها را می بخشیدند و یک نمونه از این بخشش در حال قدرت در جریان پیروزی مسلمانان بر مشرکان و فتح مکه بود که سال ها از هیچ گونه آزار و اذیتی در حق پیامبر و مسلمانان کوتاهی نکرده بودند و عدۀ زیادی از مسلمانان را در جنگ ها به شهادت رسانده بودند و انتظار انتقامی سخت را داشتند، اما نبی مکرم اسلام (ص) بعد از فتح مکه دستور داد تا مسلمانان ندا در دهند:” الیوم یوم المرحمه”[16]؛ یعنی امروز روز گذشت و بخشش است. و همه مشرکان در کمال ناباوری دیدند که پیامبر همه کارهای گذشته آنان را نادیده گرفت و آنان را بخشید.

بنابر این برنامه جهاد اسلام با دشمنان و کافران (غیر از بت پرستان) برای مبارزه با دین و عقیده آنان نیست چرا که اسلام این مبارزه نسبت به منافقان هم دارد. بلکه انگیزه و هدف جهاد از بین بردن توطئه ها و موانعی است که در مسیر پیشرفت اسلام ایجاد می کردند. از طرف دیگر می بینیم غیر مسلمانانی که شرایط اسلام را رعایت می کردند با همان عقیده خود آزادانه در پناه قدرت اسلام در کنار مسلمانان زندگی می کردند و در مواقع زیادی با پیامبر (ص) و ائمه طاهرین (ع) به سؤال و جواب و بحث و مناظره در باره مسائل دینی خود می پرداختند و بر دین خود باقی بودند.

اما با توجه به این که بت پرستی مذهب و آئين نيست؛ بلكه انحطاط، خرافه، انحراف و بيمارى است؛ از این رو جهاد اسلام با این گروه علاوه بر این که برای از بین بردن توطئه ها و موانعی است که در مسیر پیشرفت اسلام ایجاد می کردند همچنین برای از بین بردن افکار منحط آنها نیز می باشد كه به هر حال و به هر قيمت بايد ريشه كن گردد.

برای آگاهی بیشتر نک:

1. سؤال 196 (سایت اسلام کوئست: 1161)، نمايه: ايمان و امر به معروف و… و جهاد ابتدايى.

2. سؤال 113 (سایت اسلام کوئست: 1347)، نمايه: مسئولیت پیامبر (ص) در قبال ایمان مردم.

3. سؤال 130 (سایت اسلام کوئست: 1237)، نمايه: جبر و اختیار.

4. سؤال 57 (سایت اسلام کوئست: 293)، نمايه: دین و اکراه.

آزادی در دین و پرداخت جزیه

برای روشن شدن موضوع فوق، لازم است موضوعاتی مورد بررسی قرار گیرد:

1. آزادی در پذیرش دین به چه معنا است؟

2. جزیه چیست و آیا پرداخت آن می تواند نوعی اجبار و اکراه در پذیرش اسلام ارزیابی شود؟

3 . و چرا پیامبر اسلام (ص) در جنگ هایی شرکت می نمود که نتیجۀ آن، قرار دادن غیر مسلمانان در یک دو راهی بود که شاید آنان مایل به انتخاب هیچ یک از این دو راه (پذیرش اسلام و یا جزیه) نبودند؟

به همین ترتیب، به بررسی موارد فوق خواهیم پرداخت.

1. باید دقّت شود که آزادی دینی که در آیۀ “لا اکراه فی الدین”[17] عنوان شده، به معنای لا ابالی گری دینی و تأیید تمام دین های موجود نیست، بلکه نکتۀ دیگری مد نظر است که باید بدان توجه داشت: اگر موقعیت افراد مختلف را[18] نسبت به دین اسلام بررسی نماییم، می توانیم آنان را به چند گروه متفاوت تقسیم نماییم:

1-1. افرادی که هم در ظاهر، دین اسلام را پذیرفته و هم در اندرون و باطن خود به آن یقین و اطمینان دارند. این افراد هیچ شک و شبهه ای نسبت به دین خود نداشته و از هرگونه تلاش و مجاهدت در راه خدا، دریغ ندارند.[19]

2-1. اشخاصی که در باطن خود کافرند و در اظهار کفر، هیچ تردیدی به خود راه نداده و تلاش پیامبران نیز در هدایت آنان بی اثر بوده،[20] بلکه آنان تلاش می نمایند تا با صرف هزینه های هنگفت، مردم را از راه خدا بازدارند.[21]

3-1. گروهی نیز با این که واقعا ایمان نیاورده اند، ولی برای استفاده از مزایای اسلام، ادعای مسلمانی می نمایند! خداوند، پیامبر (ص) را خطاب قرار داده و به او فرمان می دهد که به آنان بگو که شما ایمان نیاورده اید، بلکه در واقع، گویا تسلیم شده اید و هیچ اثری از ایمان در دل هایتان وجود ندارد![22]

4-1. و تعدادی از افراد که با وجود ایمان قلبی، در شرایطی قرار گرفته اند که نمی توانند ایمان خود را ابراز داشته و در نظر بسیاری از مردم نیز، به عنوان افرادی کافر شناخته می شوند، اما با این وجود، خدمات ارزنده ای را به جامعۀ دینی عرضه می نمایند. مؤمن آل فرعون[23] که موجب نجات موسای پیامبر (ع) شد، ابوطالب؛ عموی پیامبر (ص) که مدافع ایشان در برابر آسیب های دشمنان بود و عمار یاسر در مقطعی از زندگی خود، از این گروه به شمار می آیند که چنین رفتار تقیه آمیزی نیز در قرآن مورد تأیید قرار گرفته است.[24]

با نگاهی به گروه های فوق، به سادگی می توان دریافت که ایمان قلبی و یا همان دین، موضوعی نیست که بتوان آن را با اکراه و اجبار بر دیگران تحمیل نموده و در قلب آنان جای داد و قرآن نیز همین واقعیت موجود را اعلام می نماید، اما باید توجه داشت همان خداوندی که فرموده “لا اکراه فی الدین[25]،” در جای دیگری بیان نموده که تنها دینی که مورد پذیرش خداوند بوده، اسلام است[26]و یا این که دین های دیگر، مورد پذیرش خداوند نیستند.[27] براین اساس، باید نتیجه گرفت که هرچند، تنها این دین اسلام است که مورد تأیید قرآن قرار گرفته، اما این واقعیت نیز مورد توجه بوده است که اعتقاد قلبی به دین، از راه اکراه، امکان پذیر نخواهد بود. بنابراین، نمی توان گفت که ما در پذیرش هر دینی، کاملاً آزاد بوده و هیچ بازخواستی در این مورد وجود نخواهد داشت، بلکه باید تلاش نماییم تا با شناخت دین صحیح، اعتقاد به آن را در قلب خود شکوفا نماییم.

2. با توجه به آنچه گفته شد، اگر بر اثر جنگ ها و یا معاهدات سازش، گروهی از غیر مسلمانان در قلمرو کشور اسلامی قرار گیرند، می توان یکی از پنج گزینه ذیل را در ارتباط با آنان اجرا نمود:

1-2. آنان را در صورت عدم پذیرش دین اسلام، از دم تیغ گذرانده و از صحنۀ گیتی حذف نمود!

2-2. آنان را مجبور به مهاجرت از وطن خود نموده و آوارۀ سرزمین های غیر اسلامی کرد!

3-2. آنان را وادار به پذیرش دین اسلام نمود.

4-2. آنان را آزاد گذاشت تا در دین خود باقی مانده و با این که از امکانات کشور اسلامی استفاده می نمایند، هیچ تعهد مالی برایشان در نظر نگرفت.

5-2. به آنان حق انتخاب داد که یا اسلام آورده و همانند سایر مسلمانان، تعهدات مالی خود را نسبت به حکومت اسلامی انجام دهند و یا بر دین قبلی خود، باقی مانده و تنها مالیاتی؛ آن هم در حد توان مالی خود؛ به دولت اسلامی بپردازند.

گزینۀ اول و دوم؛ خصوصاً در ارتباط با افرادی که برخورد مسلحانه و خصم آمیزی با مسلمانان نداشته اند، ناعادلانه به نظر می رسد که باید از آنها چشم پوشی نمود.

با توجه به غیر ممکن بودن اکراه آنان در اعتقاد قلبی به اسلام و نیز بی فایده بودن اجبار آنان به اسلام فرمایشی و ظاهری، گزینۀ سوم نیز قابل اجرا نخواهد بود.

انتخاب گزینۀ چهارم نیز اگرچه آزادی عمل بسیاری را برای این دسته از غیر مسلمانان به دنبال خواهد داشت، اما نوعی اجحاف و بی عدالتی نسبت به مسلمانان قلمداد خواهد شد، چون مسلمانان، از لحاظ شرعی موظف اند که خمس و زکات اموال خود را پرداخته و علاوه بر آن، در تأمین هزینه های دیگر حکومت اسلامی، از جمله هزینه های دفاعی آن مشارکت ورزند و چه بسا مجموع این هزینه ها، به مراتب بیش از جزیه ای باشد که برای دیگران در نظر گرفته شده است!

حال اگر ترتیبی اتخاذ شود که غیر مسلمانان بدون آن که هیچ هزینه ای را متقبل شوند، از همان امکانات درنظر گرفته شده برای مسلمانان برخوردار گردند، و در ضمن از برخی فعالیت ها؛ از جمله شرکت مستقیم در جنگ نیز معاف باشند، آیا در این صورت، عدالت کامل برقرار شده است؟!

براین اساس، گزینۀ چهارم نیز چندان مناسب به نظر نرسیده و تنها گزینۀ پنجم باقی می ماند که در آن، غیر مسلمانان با وجود آن که اجباری در تغییر دین خود ندارند، اما برای زندگی در جامعۀ اسلامی و بهره برداری از پشتیبانی حکومت و تأمین امنیت و آسایش خود، مالیاتی را تحت عنوان “جزیه” پرداخت نمایند که طبق روایات، مقدار آن نباید از توانایی های فرد جزیه دهنده بیشتر باشد.[28] البته اگر به اسلام هم روی آورند، از مالیات معاف نخواهند شد، بلکه موظف اند مطابق با سیستم دیگری؛ مانند خمس و زکات تعهدات خود را به جامعه و حکومت ایفا نمایند.

آیا شیوه ای بهتر از این روش که هم آزادی این دسته از افراد را در نظر گرفته و هم با پرداخت مالیات متناسب، پشتیبانی حکومت را از آنان به دنبال خواهد داشت، وجود دارد؟!

3. ممکن است در این جا این پرسش پدیدار شود که چرا پیامبر (ص) اقدام به جنگ و تصرف مناطق دیگر می نمود تا بعد از آن، غیر مسلمانانی در قلمرو حکومت اسلامی قرار گرفته و مجبور به انتخاب هایی شوند که خودشان نمی پسندند؟!

در پاسخ، ابتدا باید نگاهی به روابط بین المللی موجود در آن دوره داشته باشیم:

با مطالعۀ تاریخ روابط بین المللی درخواهیم یافت که جنگ به عنوان اصل پذیرفته شده ای در آن زمان ها و حتی سده های بعد از ظهور اسلام بوده و صلح تنها در حالت های استثنائی به وجود می آمده است و به عبارتی، حاکمیت های مختلف همواره در حال جنگ با هم بودند. جنگ های ایران و یونان و ایران و روم را در زمان های گذشته و جنگ های خونین اول و دوم جهانی در زمان معاصر را می توان در همین راستا دانست. امروزه نیز هر چند با انعقاد معاهدات مهم و تشکیل سازمان های بین المللی؛ مانند سازمان ملل متحد ادعا می شود که اصل در روابط بین المللی بر صلح است، ولی با این وجود، باز هم جنگ های بسیاری را در صحنۀ گیتی مشاهده می نماییم!

خداوند در قرآن کریم؛ به عنوان اصلی بنیادین و سرنوشت ساز، مسلمانان را به صلح و همزیستی مسالمت آمیز با غیر مسلمانانی که ستمی در حقشان روا نداشته اند، فرا خوانده است[29]و حتی در صورت بروز جنگ نیز به مسلمانان و در رأس آنان، به پیامبر (ص) توصیه نموده است که اگر دشمن، تمایل خود را به آتش بس و صلح نشان داد، شما نیز از ادامۀ جنگ منصرف شده و با توکل بر خدا، در صدد انعقاد معاهدۀ صلح برآیید.[30] اساساً باید گفت که مسلمانان، این اجازه را از جانب خداوند ندارند که به غیر مسلمانانی که بی طرفی خود را حفظ نموده و در صدد توطئه بر ضد مسلمانان نیستند، آسیبی وارد سازند.[31]

اما تمام این موارد مانع از آن نیست که پیامبر (ص) و مسلمانان، اوضاع پیرامونی خود را تحت نظر نداشته و در دنیایی که جنگ و برخورد نظامی، اولین و آخرین سخن بوده، به گوشه ای خزیده و تنها در صدد دفع تهاجمات دشمن برآیند. در این راستا و در بسیاری از موارد، پیامبر (ص) با اطلاع از آمادگی دشمن جهت تهاجم به مسلمانان، پیش دستی نموده و توطئۀ آنان را در نطفه خفه می نمود. جنگ تبوک که بزرگ ترین لشگرکشی پیامبر (ص) به شمار می آید، نمونه ای از این موارد است که بدون خونریزی نیز پایان یافت. بر این اساس، عملکرد جنگی مسلمانان در آن زمان، حتی با حقوق بین الملل امروز نیز منافاتی نداشته و از مصادیق جنگ هایی بود که اکنون به نام دفاع پیشگیرانه از آن نام برده می شود. تدافعی بودن بسیاری از جنگ های دیگر پیامبر (ص)؛ مانند احد و خندق؛ نکته ای نیست که از چشم ها پوشیده باشد.

در همین راستا، برخى از نویسندگان، تمام جنگ هاى پيامبر (ص) را؛ هر چند که در ظاهر، جنبه ای هجومی داشته، مورد بررسی قرار داده و دليل تدافعى بودن يكايك آنها را ذكر نموده اند.[32]

در کلامی از پیامبر اکرم (ص) مشاهده می نماییم که ایشان می فرمایند: “صلح را تا زمانى كه موجب سستى پايه هاى دين نگردد، مفيدتر از جنگ و خونريزى مى‏ دانم”،[33] و به دلیل همین تفکر است که مهم ترين دوره‏اى كه در آن، دين اسلام گسترش پيدا نمود، دوره آتش بسى بوده كه بعد از ماجراى صلح حديبيه بين مسلمانان و كفار قريش به وجود آمده بود. اين دوره تنها دو سال به طول انجاميد، ولى تاريخ نگاران نقل مى‏ نمايند كه افرادى كه در اين دو سال، گرايش به دين اسلام يافته بودند، بيشتر از تمام افرادى بودند كه در مدت بيست سال قبل از اين، يعنى از ابتداى پيدايش دين اسلام تا قبل از اين صلح، مسلمان شده بودند![34]

حال، اگر با رعایت تمام اصول انسانی، محل سکونت غیر مسلمانانی طی جنگ های تدافعی و یا حتی طی معاهده ای صلح آمیز؛ مانند معاهدۀ پیامبر (ص) با مسیحیان نجران، به قلمرو کشور اسلامی افزوده شود و آنان نیز با استفاده از آزادی موجود در حکومت اسلامی، تصمیم به باقی ماندن در دین قبلی خود داشته باشند، مالیات جزیه، عادلانه ترین راهی است که می توان برای چنین اشخاصی در نظر گرفت.


[1]. این نهی از آن رو است که انسان محدود است و تفکر محدود در ذات نامحدود چیزی غیر از تحیر و سرگردانی را به بار نمی آود.

[2]. «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق أو لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید»، فصلت، 53.

[3]. «و فی الارض آیات للموقنین * و فی انفسکم أفلا تبصرون»، ذاریات، 20-21؛ اقتباس از نمایه 1671، ( سایت اسلام کوئست: 1619).

[4]. اصول کافی، ج 2، ص 54، کتاب ایمان و تفکر، باب تفکر.

[5]. اصول کافی، ج 2، ص 55.

[6]. مجلسی،محمدباقر، بحارالانوار، ج 58، ص 209 و 210، مؤسسه وفاء بیروت، لبنان.

[7] . مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، با اندکی تصرف، ص7 و 8، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1378 شمسی.

[8] . لسان العرب، ج3، ماده عقد.

[9] . پیرامون انقلاب اسلامی، ص8.

[10]. مکارم شیرازی ، ناصر، تفسير نمونه، ج‏21، ص402، دار الكتب الإسلامية، ، تهران‏، 1374 ش.‏

[11]. تفسير نمونه، ج ‏7، ص 351.

[12]. توبه، 5 “فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ”.

[13]. تفسير نمونه، ج ‏7، ص 293.

[14]. تفسير نمونه، ج ‏4، ص 52 .

[15]. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم ‏الإسلام، ج 1، ص 375، ذكر قتال المشركين، دار المعارف ، مصر، 1385هـ ق.

[16]. مقریزی ،امتاع الاسماع، ج 8،ص 386،دار الکتب العلمیه،بیروت،الطبعة الاولی،1999/1420؛ابن عبد البر، الاستیعاب،ج 2،ص 598، دار الجیل،بیروت، الطبعة الاولی،1992/1412.

[17]. بقره، 256.

[18]. البته غیر از مستضعفینی که مبانی اسلام برایشان تبیین نشده و از آنها اطلاع چندانی ندارند.

[19]. حجرات، 15، “إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا…”.

[20]. بقره، 6، “إن الذین کفروا سواء علیهم أ أنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون”.

[21]. انفال، 36، “إن الذین کفروا ينفقون أموالهم لیصدوا عن سبیل الله…”.

[22]. حجرات، 14، “قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الإیمان فی قلوبکم”.

[23]. غافر، 28، “و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم إیمانه…”.

[24]. نحل، 106، “إلا من أکره و قلبه مطمئن بالإیمان…”.

[25]. بقره، 256.

[26]. آل عمران، 19، “إن الدین عند الله الإسلام”.

[27]. آل عمران، 85، “و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه…”.

[28]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 566 ، ح 1، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ش.

[29]. ممتحنه، 8، “لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تقسطوا إلیهم إن الله یحب المقسطین”.

[30]. انفال، 61، “و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله …”.

[31]. نساء، 91-90، “…فإن اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و ألقوا إلیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا…”.

[32]. عبد الخالق النواوی، العلاقات الدولیة و النظم القضائیة، ص 102- 99، دار الکتاب العربی، بیروت، 1974م.

[33].  کافی الدین ابی الحسن اللیثی الواسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 506، انتشارات دار الحدیث، 1376 ش.

[34]. سید محمد حسین فضل الله، الاسلام و منطق القوة، ص 211، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1987م.