searchicon

کپی شد

آثار و اقدامات سیاسی حکومت صفویه

از لحاظ سیاسی، مهم‌ترین ویژگی دولت صفوی، متحد‌کردن سرزمین‌هایی بود که روزگاری در دوره ساسانی و سپس دوره ایلخانی با یک‌دیگر پیوند یافته و این پیوند می‌توانست نقش تاریخی این سرزمین را در عرصه فرهنگ و تمدن اسلامی زنده کند. این آرمانی بود که تا اندازه زیادی در دوره دویست ساله صفوی محقق گردید.[1]

«کشور ما در طی نهصد سال، به صورت کشوری مستقل مطرح نبوده است. این نکته‌ای است که نمی‌توان آن را انکار کرد. در درازای این نهصد سال، کلمه ایران بسیار محدود به کار رفته و تقسیم به حوزه‌های استانی منفصل از هم شده که در هر دوره‌ای، سلسله‌ای مستقل بر این استان‌ها حکمرانی می‌کرده‌اند. خراسان، سیستان، آذربایجان، جبل، گیلان، مازندران و فارس در شمار این مناطق مستقل‌اند. دولت‌های متعددی با نژادهای مختلف بر این گوشه و آن گوشه حکومت می‌کردند. ایران به عنوان یک واحد سیاسی مستقل، از زمان صفویان شکل گرفته است. بسیاری از ترکان آناتولی در تشکیل این دولت سهیم بوده‌اند، اما به انگیزه‌های مذهبی، عملا دولتی را حمایت کردند که به سرعت به عنوان یک واحد سیاسی مستقل از لحاظ حوزه جغرافیایی و مبانی مستقل سیاسی، به نحوی یادآور ایران پیش از اسلام است، البته با حفظ هویت اسلامی».[2]

برخی از محققان معتقدند: نگاه به دولت صفویه را نباید هم‌چون نگاه به یکی از سلسله‌های پادشاهی پیش از آن در ایران محدود کرد. در بعد سیاسی، ثبات و دوام و قوام استقلال سیاسی ایران در چهار قرن گذشته، وامدار دولت صفویه است. تثبیت مرزهای سیاسی، ارائه‌ هویت سیاسی مستقل، تأمین امنیت و ثبات معین ارضی، دفاع از کشور در برابر دشمنان خارج و به ویژه رهانیدن ایران از دست همسایگان طمع‎کار و ده‎ها کارکرد مهم سیاسی دیگر، تصویری از اهمیت این دولت را در تاریخ سیاسی ایران به نمایش می‌گذارد؛[3] لذا در مورد این دسته از دلایل اهمیت دولت صفوی گفته شده: «اهمیت این سلسله به تاریخ ملی ایران محدود نمی‌شود، بلکه صفویان بودند که ایران را مجددا به صحنه‌ تاریخ جهانی آوردند».[4]

 

[1]. جعفریان، رسول، تاریخ ایران از آغاز اسلام تا پایان صفویان، ج 1، ص 821.

[2]. جعفریان، رسول، صفویه عصر جدید ایران، کیهان اندیشه، شماره 67، ص 140.

[3]. منتظر القائم، اصغر و جعفری، علی اکبر، «دولتی به کام رندان، مروری بر اهمیت و نقش دولت صفویه در تاریخ تشیع»، مجله سوره، شماره چهارم (52 – 53).

[4]. همان.