Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نزول قرآن

معنای نزول

اصل نزول به معناى فرود آمدن است، چنان كه در مفردات و مصباح و اقرب گفته شده است. عبارت راغب چنين است: «النّزول فى الاصل: هو انحطاط من علوّ» در باره باران آمده: “أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ”[1]. آيا شما آن را از ابر فرود آورده ايد يا ما فرود آورندگانيم؟ ايضا: “رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ …”[2]. خدايا بما از آسمان مائده اى فرود آور. “وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ”[3]. “وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ …”[4] “يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ …”[5].

مي دانيم كه آهن در سنگ ها است، انعام ثمانيه در زمين اند، لباس از زمين تهيّه مي شود و رسول در عالم ما است پس علت آمدن «انزال» در اينها چيست؟ به نظر مي آيد كه جواب همه اينها در “وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ”[6] ، باشد. در اين آيه به هر چيز انزال اطلاق شده و چون تدبير همه از جانب خداوند است اطلاق انزال بر همه صحيح است. و همچنین مي شود گفت: ذرّات آهن در اشعّه كيهانى و گازهاى هوا و غيره است و از آسمان به زمين مي بارد، و مي شود گفت: نطفه حيوانات از هوا مي بارد همان طور كه ميكروب ها بر گوشت ها و پنيرها مي بارد و مخمّرها بر آب انگور مي بارند.

“نزل”: (بضمّ ن، ز): آنچه براى ميهمان آماده شده تا بر آن نازل شود، چنان كه در قاموس گويد: آن را منزل نيز گفته‏اند. راغب گويد: “النّزل: ما يعدّ للنّازل من الزّاد”. “إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا”.[7] به اهل ايمان و عمل جنّات فردوس منزل يا مهيّا شده است. “وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ”. “فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ”. “وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ”[8]. امّا اگر از مكذّبين و گمراهان باشد پس براى اوست آماده شده اى از آب جوشان و انداخته شدن به آتش بزرگ “إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا”[9]. نزلة: يكبار نازل شدن “وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏”[10]. در يك نزول ديگر او را ديده است.

“منزل”: (به صيغه مفعول) مصدر ميمى و اسم مفعول است “وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً …”[11] بگو پروردگارا مرا از كشتى فرود آور فرود آوردن مباركى و در آيه ” أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ”[12]، اسم مفعول است.

(تنزّل): در صحاح، قاموس و اقرب آنرا نزول با مهلت و تأنى گفته است “وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ” …[13]. قرآن را شياطين نازل نكرده اند مي شود مهلت و تدريج را از آيه “اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ”[14]. فهميد كه نزول امر تدريجى است.

در باره نازل شدن قرآن باید گفت که در بعضى از آيات از آن تعبير به” انزال” و در بعضى تعبير به” تنزيل” شده است، و از پاره اى از متون لغت استفاده مى‏شود كه” تنزيل” معمولا در جايى گفته مى‏شود كه چيزى تدريجا نازل گردد، ولى” انزال” مفهوم وسيعترى دارد كه نزول دفعى را نيز شامل مى‏گردد. اين تفاوت تعبير كه در آيات قرآن آمده مى‏تواند اشاره به دو نزول فوق باشد.[15

مراتب نزول قرآن و جایگاه الفاظ در وحی الاهی

همان طور كه براى هر چيزى چهار نحوه وجود است: وجود لفظى، وجود كتبى، وجود ذهنى و وجود خارجى، وحی نیز همین چهار گونه وجود را دارا است:

الف. وجود كتبى قرآن همان است كه ظاهر و هويدا است.

ب. وجود لفظى آن قرائت قرائت کنندگان از معصومان و ملائكه گرفته تا عموم مردم است

ج. وجود ذهنى و علمى قرآن نيز چند قسم است: وجودى در لوح نفس، وجودى كه از عالم امر بامر حق تعالى تنزّل نموده در قلب رسول (ص)؛ چنان که می فرماید: “نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ”.[16] يا آن معانى غيبي كه هنگام قرائت به قلب قارى القاء مي گردد؛ چنان که می فرماید: “بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ”.[17]

د. وجود عينى اجمالى كه اصل قرآن و حقيقت آن است كه از مصدر جلال احدى صادر گشته، چنان که می فرماید: “كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ”.[18] این وجود عینی (خارجی) قرآن همان است که در قبر به صورت نيكو انيس مؤمن می گردد و در آخرت مجسّم می شود و تكلم می كند و شفاعت مي نمايد.

پس این قرآن از اصل و حقیقتی برخوردار است که همان وجود عینی و اجمالی قرآن است. این نوع از وجود عاری از کلمه، حرف و آیه است و آن گاه که همین حقیقت به مرحلۀ تفصیل در می آید، دارای الفاظ، حدود و اشکال می شود. این مرحلۀ تفصیل خود دو گونه است: گونۀ یک پارچه که در شب قدر اتفاق افتاده است و گونه تدریج که در مدت 23 سال رسالت پیامبر اسلام روی داده است. توضیح این که امور به حسب قضای الاهی دارای دو مرحله اند: الف. احکام، ب. تفصیل، باید توجه داشت که امور محکم در شب قدر به مرحلۀ تفصیل بیرون می آیند.[19] یکی از این امور قرآن است که در شب قدر از مرحلۀ احکام در آمده و نازل می گردد و در خور فهم بشر می شود؛ یعنی قرآن دو مرتبه به تفصیل نازل شده است. یک بار به صورت یک پارچه که در شب قدر اتفاق افتاده و یک بار هم به صورت تدریجی که به مدت 23 سال در مناسبت های مختلف نازل گشته است. در هر صورت آن گاه که به تفصیل نازل گردیده با همین الفاظ از طریق وحی توسط پیامبر (ص) دریافت شده است. در مرحلۀ احکام[20] که همان مرحلۀ اجمال و ابهام است کلمه، حرف و آیه نیست، این مرحله مانند آن است که خود نویس از جوهر پر شود، اما مرحلۀ تفصیل همان است که آن پر شده به صورت کلمات و الفاظ در می آید. در شب قدر چیزهایی که از احکام و بساطت و وحدت برخوردار بود از یکدیگر جدا می شوند و تنزل پیدا می کنند و به صورت حدود و اشکال و خصوصیات در می آیند.[21]

از آنچه گفته شد روشن گردید که، مراتب نزول قرآن عبارت اند از: مرحلۀ احکام، مرحلۀ تفصیل دفعی و مرحلۀ تفصیل تدریجی. البته بعضی از مفسران بیانی دیگری دارند که توجه به آن خالی از فائده نیست. آنان می گویند: مرتبه اولى؛ عين اين الفاظ قرآن از بای بسم اللَّه تا سين و الناس بايجاد حق تعالى موجود شده كه نامش كلام اللَّه است. سپس توسط قلم در لوح محفوظ نوشته شد كه مي فرمايد: “بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ”.[22] مرتبه سوم بر نور مقدس پيغمبر در عالم انوار كه مي فرمايد: “إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ”.[23] سپس ملائكه در ليلة القدر در بيت المعمور يا در آسمان اول نازل كردند، سپس جبرئيل در مدت رسالت حضرت رسول مدت 23 سال سوره به سوره و آيه به آيه بر قلب مطهر حضرت رسالت نازل نمود كه مي فرمايد: “وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ”‏.[24]

زمان نزول قرآن

درباره نزول دفعى قرآن همين قدر مى‏دانيم كه در شب قدر بوده است[25] واز آن جا كه قرآن مى‏فرمايد:[26] ماه رمضان ماهى است كه قرآن در آن نازل شده، پس شب قدر هم در ماه رمضان مى‏باشد.

و اما اين كه شب قدر كدام شب از شب هاى ماه رمضان مى‏باشد، دقيقاً معلوم نيست و اختلافاتى در اين زمينه مشاهده مى‏شود؛[27] ولى به نظر مى‏رسد كه در بين احتمالات موجود، اين احتمال كه شب بيست و سوم، شب قدر باشد، قوى تر است؛ زيرا روايات و قراين زيادى آن را تأييد مى‏كنند.[28]

در عين حال مشخص نيست كه در چه سالى اين امر مبارك اتفاق افتاد. اما مى‏توان گفت: گرچه شب قدر، شب نزول قرآن در نشأه طبيعت بود، اما شب عروج پيامبر(ص) هم محسوب مى‏شد؛ زيرا قرآن در ام الكتاب، نزد پروردگار است[29] و انسان تا عروج نكند نمى تواند قرآن را در ام الكتاب دريابد.[30] از اين جا مى توان فهميد كه نزول دفعى قرآن در زمان رسيدن پيامبر اكرم(‏ص) به اين مرحله از كمال بوده است. بنابراين مى توان حدس قوى زد كه اين نزول در همان سال اول رسالت؛ يعنى حدود 56 روز بعد از بعثت بوده است.

اين عدد با در نظر گرفتن زمان بعثت (27 رجب) و شب قدر (23 رمضان) و با فرض 30 روز بودن ماه هاى رجب و شعبان به دست آمده است.

در خصوص نزول تدريجى[31] قرآن كه مقارن بعثت بوده است، به جهت اختلاف موجود در تاريخ دقيق بعثت،[32] نيز اختلاف نظر وجود دارد.

نظر مشهور اين است كه پيامبر عظيم الشأن اسلام در روز دوشنبه 27 رجب مطابق با اول فوريه 610 ميلادى، به رسالت مبعوث شدند[33] و در اين هنگام، پنج آيه اول سوره علق بر آن حضرت نازل گرديد.[34] سپس نزول آيات ديگر قرآن به تدريج تا پايان عمر حضرت ادامه داشته و مدت بيست و سه سال به طول انجاميده است.

عده اى بر اين عقيده‏اند كه زمان بعثت با زمان نزول تدريجى قرآن، به عنوان يك كتاب آسمانى، فرق دارد. در نظر آنان گرچه پنج آيه از سوره علق در هنگام بعثت بر پيامبر(ص) نازل شده، اما آن حضرت مأمور به تبليغ عمومى نبوده است. او بعد از سه سال دعوت مخفيانه، مأمور به دعوت عمومى گرديد[35] و از اين هنگام بود كه قرآن به عنوان كتابى كه از آسمان نازل مى‏شده، به كتابت در آمد و… از اين روى اگر چه بعثت در ماه رجب بوده، اما شروع نزول تدريجى قرآن، بعد از سه سال، در شب قدر از ماه رمضان بوده است.[36]

مؤيد اين عقيده، رواياتى است كه زمان نزول قرآن را مدت بيست سال بيان مى‏كنند.[37] بنابر اين نظر و عقيده،[38] زمان نزول تدريجى قرآن به عنوان كتاب آسمانى، در سال چهارم بعثت؛ يعنى حدوداً سه سال و پنجاه و شش روز بعد از بعثت بوده و تا پايان عمر حضرت رسول (ص)؛ يعنى 28 صفر سال يازدهم هجرت ادامه داشته است.

در نتيجه، با توجه به اين كه تاكنون 1432 سال از زمان هجرت پيامبر گذشته و بعثت پيامبر(ص) تقريباً سيزده سال قبل از هجرت بوده است، اگر مبناى اول را بپذيريم، از اولين آيه اى كه نازل شده حدوداً 1444 سال قمرى مى‏گذرد؛ و اگر مبناى دوم را بپذيريم، از نزول اولين آيه، 1441 سال سپرى شده است.

ناگفته نماند كه بنابه گزارش برخى از مورخان، زمان بعثت در اول فوريه 610 ميلادى بوده است و از آن جا كه اكنون در سال 2011 ميلادى هستيم، مى‏توانيم زمان نزول اولين آيه را بر اساس سال ميلادى محاسبه نماييم.

علت نزول تدریجی قرآن

در دوران حیات پیامبر (ص) هرگاه پیش آمدی رخ می داد یا مسلمانان با مشکلی رو به رو می شدند در ارتباط با آن پیش آمد یا برای رفع آن مشکل یا احیاناً پاسخ به پرسش های مطرح شده، مجموعه ای از آیات یا سوره ای نازل می شد. این مناسبت ها یا پیش آمدها را اصطلاحاً اسباب نزول یا شأن نزول می نامند که دانستن آن ها برای فهم دقیق بسیاری از آیات ضروری است.

بنا براین قرآن در طول 23 سال در پیش از هجرت و پس از آن در مناسبت های مختلف و پیش آمدهای گوناگون به طور تدریجی نازل شده است این نزول که گاهی، آیه آیه و گاهی در قالب یک سوره، بوده، تا آخرین سال حیات پیامبر (ص) ادامه داشته است. سپس همۀ آیات گردآوری شده و به صورت مجموعه کتاب “قرآن” درآمده است.

این نحوۀ نزول، از ویژگی های قرآن است و آن را از دیگر کتب آسمانی جدا می سازد. زیرا صحف ابراهیم و الواح موسی (ع) یکجا نازل شد و همین امر موجب عیب جویی مشرکان گردید. قرآن می فرماید: «کسانی که کفر ورزیده اند گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نگردیده»  و در جواب آنها آمده: «این به خاطر آن است که قلب تو را به وسیلۀ آن استوار گردانیم، (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم» [39] و در جای دیگر می فرماید: « قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل کردیم»[40] علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه به نکات ارزشمندی اشاره داشته و می فرماید: ” آیه با صرف نظر از سیاق آن تمامی معارف قرآنی را شامل می شود این معارف در نزد خدا در قالب الفاظ و عبارات بوده که جز به تدریج در فهم بشر نمی گنجد، لذا باید به تدریج که خاصیت این عالم است نازل گردد تا مردم به آسانی بتوانند آنرا تعقل کرده و حفظش نمایند و بر این حساب آیۀ شریفه، همان معنایی را می رساند که آیۀ « إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم‏ » [41]و در مقام بیان آن است. حکمت نزول تدریجی و تفریق قرآن، مقارن شدن علم و عمل به قرآن و تمامیت یافتن[42] استعداد مردم در تلقی آن است. و نزول آیات قرآنی به تدریج و بند بند و سوره سوره و آیه آیه، به خاطر تمامیت یافتن استعداد مردم در تلقی معارف اصلی و اعتقادی و احکام فرعی و عملی آن است و به مقتضای مصالحی است که برای بشر در نظر بوده و آن این است که علم قرآن با عمل به آن مقارن باشد و طبع بشر از گرفتن معارف و احکام آن زده نشود، معارفش را یکی پس از دیگری درک نماید تا به سرنوشت تورات دچار نشود که به خاطر اینکه یکباره نازل شد یهود از تلقی آن سر باز زد و تا خدا کوه را بر سرشان معلق نکرد حاضر به قبول آن نشدند».[43]

همچنین از قرآن استنباط می شود حکمت تدریجی بودن نزول قرآن آن است که پیامبر اکرم (ص) و مسلمانان احساس کنند که همواره مورد عنایت خاص پروردگار قرار دارند و پیوسته رابطۀ آنان با حق تعالی استوار است. این تداوم وحی و نزول آیات موجبات دلگرمی و تثبیت آنان را فراهم می سازد».[44]

پس از نزول آیات در زمان ها و در مناسبت های مختلف، در قالب سوره ها گردآوری شده و به صورت مجموعه کتاب “قرآن” درآمده است. تعداد آیات هر سوره یک امر توقیفی است و از کوچکترین سوره، (کوثر شامل بر سه آیه) تا بزرگترین آنها، (بقره شامل بر 286 آیه) با دستور خاص پیامبر اکرم (ص) انجام گرفته و هم چنان بدون دخل و تصرف تاکنون باقی است و در این امر سرّی نهفته است که مربوط به اعجاز قرآن و تناسب آیات است.[45]

همچنین در مورد کیفیت تشکیل سوره های قرآن از آیات مختلف نیز باید گفت: «ترتیب، نظم و عدد آیات در هر سوره در زمان حیات پیامبر اکرم (ص) و با دستور آن بزرگوار انجام شده و توقیفی است و باید آن را تعبداً پذیرفت و به همان ترتیب در هر سوره تلاوت کرد. هر سوره با فرود آمدن بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می شد و آیات به ترتیب نزول در آن ثبت می گردید؛ تا موقعی که بسم الله دیگری نازل می شد و سورۀ دیگری آغاز می گردید. این نظم طبیعی آیات بود. گاهی اتفاق می افتاد پیامبر اکرم (ص) با اشارۀ جبرئیل دستور می داد تا آیه ای بر خلاف نظم طبیعی در سورۀ دیگری قرار داده شود مانند آیۀ « وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ»[46] که گفته اند از آخرین آیات نازل شده است، اما پیامبر(ص) دستور فرمودند آن را بین آیات ربا و آیۀ دین در سوره بقره آیه 281 ثبت کنند.

بنابر این ثبت آیات در سوره ها چه به نظم طبیعی یا نظم دستوری توقیفی است و با نظارت و دستور خود پیامبر اکرم (ص) انجام گرفته است و باید از آن پیروی نمود و اینگونه نیست که در همه جا با تمام شدن مطلب، آیه پایان یابد. چه بسا در وسط مطلب، آیه تمام می شود و ادامه مطلب در آیۀ بعد می آید پس کوتاهی و بلندی هر آیه به مطالب مندرج در آن بستگی ندارد و صرفاً امر توقیفی است این که گذشتگان در اندازۀ آیات اندکی اختلاف نظر دارند بدین جهت است که پیامبر اکرم (ص) احیاناً در جایی از آیه توقف می فرمودند و به تلاوت ادامه نمی دادند و گمان می رفت که آیه تمام شده است و چه بسا در تلاوت دیگر بدون وقفه ادامه داده اند.[47]

اما سوره هایی که به طور یک جا و مجموعه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده اند عبارتند از: و الضحی، الفاتحة، اخلاص، کوثر، تبت، بینه ، نصر، الناس، فلق ، مرسلات. مائده، انعام، توبه، مرسلات، صفّ، عاديات، كافرون، نصر.[48]،[49]

نزول قرآن به زبان عربی

یکی از سنّت های خداوند، فرستادن رسولانی است برای هدایت انسان ها. پیامبران نیز در برخورد با انسان ها به زبان مردم آن منطقه ای که برای آنها مبعوث شده اند، صحبت می کردند؛ زیرا زبان، تنها راه ارتباط انسان هاست و پیامبران نیز باید با مردم ارتباط داشته باشند. تکلّم پیامبران به زبان قوم، یکی از دیگر سنّت های حتمی الاهی است. خداوند می فرماید: «ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آن که به لسان قومش صحبت  می کرد… .».[50] این سنت حتی در مورد پیامبرانی که دعوتی جهان شمول داشتند نیز صادق است، اگر چه برای هدایت تمام خلق مبعوث شده باشند، مانند پیامبران اولوالعزم، ولی به زبان قومی صحبت می کنند که در ابتدای بعثت در آن جا مبعوث شده اند که اگر غیر از این بود شریعت آن پیامبر (ص) حتی در میان قومی که در آن مبعوث شده بود مورد فهم و قبول واقع نمی شد.

قرآن، حقیقتی فراتر از زبان است و قبل از آن که به زبان عربی درآید، در مرحله ای از هستی وجود داشته که در آن مرحله، عقول بشر به آن دسترسی نداشت. خداوند آن را از موطن اصلی اش پایین آورده و در خور فهم بشر کرده و به لباس واژه عربیت در آورد به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد.[51]

پس لبّ و اصل قرآن، فراتر از زبان و گنجانده شدن در زبان خاصی است، امّا درباره این که چرا به زبان عربی نازل شده، باید گفت: جدا از خصوصیات ذاتی زبان عربی که این زبان را زبانی قانون مند و در قلّه فصاحت و بلاغت در بین زبان ها قرار داده است، پیامبر (ص) اسلام بر قومی مبعوث شد که به زبان عربی سخن می گفتند و ایشان برای ابلاغ پیام خداوند، باید معجزه قابل فهم برای آنان ارائه می کرد تا او را انکار نکنند، به خدا ایمان آورند و در راه گسترش دین تلاش کنند. البته این قابل فهم بودن به معنای فهم همه حقائق قرآن نیست؛ چرا که حقائقش نامحدود است، بلکه فهم زبان و فهم اجمالی بعضی از حقائق، مورد نظر است.

مردم جاهلیت عرب قبل از بعثت، در پست ترین شرایط زندگی می کردند به همین خاطر، خداوند پیامبر (ص) را در میان قوم عرب برانگیخت. علی (ع) در مورد شرایط جاهلیت قبل از اسلام و آمدن پیامبر (ص) می فرماید: «خدا پیامبر اسلام (ص) را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند، در فتنه ها به سر می بردند، هوای و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینی و تکبّر به لغزش های فراوانشان کشانده بود، و نادانی های جاهلیت، پست و خوارشان کرده، و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود، پس پیامبر (ص) در نصیحت و خیر خواهی، نهایت تلاش را کرد و آنان را به راه راست راهنمایی، و از راه حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود».[52]

وجود این شرایط، باعث شد که پیامبر (ص) در میان قوم عرب برانگیخته شود، پس باید قرآن به زبان عربی می بود، نه به دیگر زبان ها. ولی آنچه مهم است بهره گیری از قرآن است که منحصر به عرب زبانان نیست. خداوند می فرماید: «اگر ما قران را غیر عربی نازل می کردیم آن وقت عرب ها می گفتند چرا آیاتش به روشنی بیان نشده است و چرا با عرب به زبان غیر عربی و یا غیر فصیح صحبت می کند. بگو: این قرآن برای کسانی است که ایمان بیاورند که اگر عرب باشند و یا غیر عرب، قرآن برای آنان هدایت و شفا است و کسانی که ایمان نمی آورند، در حقیقت گوششان دچار سنگینی شده و همین قرآن مایه کوری آنان است و به همین جهت در قیامت از فاصله ای دور ندا می شوند».[53]

اما امکان دارد سؤال پیش آید که چرا آخرین پیامبر خدا (ص) عرب زبان بود تا به دنبال آن کتابش نیز به زبان عربی باشد؟ چرا این توفیق نصیب فارس ها و … نشد؟

در این جا باید چند نکته را ذکر کرده و سپس جواب دهیم:

الف: وقتی سخن از آخرین پیامبر (ص) است باید عده ای باشند که پیام را دریافت کرده و به خوبی از آن نگهبانی کنند (عامل درونی حفظ).

ب: از طرفی عده ای همیشه درصدد از بین بردن دین و نگهبانان آن هستند، همان طور که در تاریخ همه انبیا مشاهده می کنیم (عامل بیرونی برای تغییر)، بنابراین باید راهکاری برای مقابله با این مشکل اندیشیده شود.

ج: از طرفی بنا نیست که پیوسته – خصوصاً بعد از وفات پیامبراکرم (ص)- با معجزه و کارهای خارق العاده از دین و قرآن محافظت شود.

با توجه به این مقدمات، به سراغ انسان ها و محیط زندگی آنان می رویم، تا ببینیم در کدام محیط و کدام شرایط، این نکات بیشتر قابل تحقق است.

اوّلاً: عرب ها مردمی هستند که به زبان، راه و روش و آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند، به طوری که نمی توان آنها را از زبان و فرهنگ خود جدا کرد. حتی در این دوره هم بعد از این همه تبلیغات انترناسیونالیستی حاضرنشدند لباس سنتی خود را کنار بگذارند (عامل درونی حفظ).

ثانیاً: عرب های حجاز به گونه ای بودند که نه تنها خود از زبان مادری شان دست بردار نبودند، بلکه در طول تاریخ، هیچ حکومت و سلطه خارجی هم نتوانست آنان را به این کار مجبور کند؛ یعنی، از بیرون تأثیر نمی پذیرفتند (عدم عامل بیرونی برای تغییر).

ثالثاً: زبان عرب های حجاز با توجه به کثرت ضمائر، تفاوت ضمیرهای تثنیه، مفرد و جمع، تفاوت صیغه های مذکر و مؤنث و داشتن انواع گوناگون جمع، داشتن کنایات، استعارات و … از امکانات فراوانی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ، بدون ابهام گویی و نارسایی برخوردار است.

با توجه به این نکات، برای بقای دین خاتم و کتاب ایشان، سرزمین حجاز و زبان عربی بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین بود. قرآن با جاذبه های درونی و آوا و آهنگ دلپذیر آن، در ذهن اعراب بادیه که دوستدار کلام موزون و فصیح بودند، جای باز کرد و از انواع تحریف های لفظی در امان ماند. بنابراین، نازل شدن قرآن به زبان عربی برای حفظ و صیانت ابدی آن بوده است.[54]  البته می توان گفت نازل شدن قرآن به زبان عربی، لطف و مرحمتی به عرب زبانان بوده و اگر به غیر عربی نازل می شد، عرب زبانان که قشر وسیعی بودند به آن ایمان نمی آوردند. خداوند می فرماید: «هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضی از عجم (غیر عرب) نازل می کردیم و او آن را برایشان می خواند، آنان ایمان نمی آوردند».[55]

جایگاه شأن نزول در تفسیر قرآن

آیات و سوره های قران کریم بر دو قسم است؛ الف: دسته ای از آنها بدون این که رویدادی رخ داده و پرسشی مطرح شده باشد نازل شده اند مانند برخی از آیاتی که مردم را به اندیشه توحیدی و اعتقاد به مبداء و معاد و نبوّت و اصول عالی اخلاقی و رفتار مطبوع انسانی دعوت می کند یا از تفاصیل و جزئیات عالم پس از مرگ و برزخ و قیامت و احوال نیکان و بدان گزارش می دهد و یا برخی از آیاتی که تاریخ و قصص پند آموز امت های گذشته و فرجام کار هر گروه را نام می برد.[56]

ب. دسته دیگری از آیات در پی حادثه و یا واقعه ای که رخ داده و یا پرسشی که مطرح شده نازل شده اند.

در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآنی، آن رویداد یا پرسشی که به اقتضای آن، قسمتی از یک آیه یا بخشی از آن و یا چند آیه و یا یک سوره از قرآن کریم همزمان یا در پی آن نازل شده است، سبب و شأن نزول می گویند.[57]

در مورد جایگاه شأن نزول در فهم قران کریم چند دیدگاه وجود دارد:

1. برخی از دانشمندان اسلامی هر گونه تفسیری را بدون شناخت شأن نزول آیات، ناممکن می دانند. واحدی می گوید: آگاهی از سبب نزول آیات، مهم ترین امری است که شناخت صحیح آیات قران بدون اطلاع از آن ممتنع است.[58]

جلال الدین سیوطی نیز همین سخن را مورد توجه قرار می دهد.[59]

2. برخی دیگر بر این تصوراند که جستجو در اسباب نزول آیات صرفاً یک موضوع تاریخی و کشف رخدادهای زمان گذشته است که ارزش علمی چندانی ندارد.[60]

3. حق این است که از یک سو شأن نزول در فهم آیات قرآنی و تفسیر آن نقش بسزایی دارد. هر کس با سبک و اسلوب بیان قرآن آشنا باشد متوجه می شود بسیاری از آیات با اکتفاء به قرائن موجود در جو و فضای زمان نزول، بیان شده اند. بنابرین آگاهی نسبت به زمان و مکان و اشخاص و شرایط و مقتضیّات و اسباب نزول نقش عمده ای در رفع ابهام از چهره آیات و فهم مدلول آن ها دارد. علّامه طباطبایی می نویسد حوادث و وقایعی که در روزهای دعوت برای پیامبر(ص) رخ داد و نیاز های ضروری نسبت به احکام و قوانین اسلامی، سبب نزول بسیاری از سور و آیات گردیده است و شناخت این اسباب تا حد زیادی در فهم آیه و معانی و اسرار آن کمک می کند.[61]

ولی از سوی دیگر باید توجه داشت روایاتی که در شأن نزول آیات قرآن وارد شده اند اگر مستند و معتبر باشند هر چند در فهم آیات کمک فراوانی می کند امّا مفهوم آیات را تخصیص نمی زند و معنا را منحصر در همان مصداق و مورد خاصی نمی کند. بلکه محتوای قرآن برای همیشۀ دوران است.

سال اتمام نزول قرآن

برای روشن شدن سال اتمام نزول قرآن ابتدا باید مشخص شود، چه آیه و یا چه سوره ای آخرین آیه و یا سوره بوده است که با نزول آن، نزول قرآن نیز به پیان رسیده باشد؟ در روایات، سوره های متعددی به عنوان آخرین سوره معرفی شده اند از جمله:

1. در بعضی از روایات منقول از اهل بیت (ع) آمده است که آخرین سوره ای که بر پیامبر نازل شد،سورۀ نصر است.[62] در این سوره بشارت به پیروزی مطلق شریعت داده شده که پایه های آن ‏استوار و مستحکم گشته است و گروه گروه مردم آن را پذیرفته اند. با نزول این سوره، صحابه خرسند شدند؛ زیرا پیروزی مطلق ‏اسلام بر کفر و تثبیت و استحکام پایه های دین را بشارت می‏داد. ولی عباس عموی‏ پیامبر از نزول این سوره سخت غمناک گردید و گریان شد. پیامبر (ص) به او فرمود: “ای عمو چرا گریانی؟ گفت: به گمانم از پایان کار تو خبر می‏دهد. پیامبر (ص) ‏فرمود: همان گونه است که گمان برده‏ای”. پیامبر (ص) دو سال پس از آن رحلت فرمودند.[63]

امام صادق (ع) فرمود: “آخرین سوره، سورۀ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح‏ است”. از ابن عباس ‏نیز روایت ‏شده است که آخرین سوره، سورۀ نصر است.[64]

2. در روایات ‏دیگری آمده است که آخرین ‏سوره، سوره برائت است که آیات نخستین آن در سال نهم هجرت نازل شد و پیامبر (ص) امام علی (ع) را فرستاد تا آن را بر جمع مشرکان بخواند.[65]

3. در بسیاری از روایات آمده است: آخرین آیه که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد آیۀ: “وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون‏.[66] ‏بود که جبرئیل آن را نازل کرد و گفت: آن را در میانه آیه ربا و آیه دین (پس از آیه شماره 280) از سورۀ بقره قرار دهد و پس از آن پیامبر بیش از 21 روز و بنابر قولی 7 روز ادامه ‏حیات نداد.[67]

4. احمد بن ابی یعقوب مشهور به ابن واضح یعقوبی (متوفای سال های پس از292)در تاریخ خود چنین آورده است: گفته اند که آخرین آیۀ نازل شده بر پیامبر اکرم (ص) این آیه بود: “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا”،[68] سپس در ادامه می‏گوید: و همین گفتار نزد ما صحیح و استوار است و نزول ‏آن در روز نصب مولی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در غدیر خم بوده است”.[69]

آری سوره نصر پیش از سوره برائت نازل شده است؛ زیرا سوره نصر در سال فتح‏ مکه (عام الفتح) که سال هشتم هجرت بود، نازل گردیده و سوره برائت پس از فتح. بنابراین، راه جمع میان این روایات بدین گونه است که ‏بگوییم: آخرین سورۀ کامل سورۀ نصر است و آخرین سوره به اعتبار آیات نخستین ‏آن، سوره برائت است. اما آیۀ “وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيهِ إِلَى اللَّهِ…”،[70] طبق روایت ‏ماوردی در منی در سال حجة الوداع نازل گردید.[71] بنابراین، نمی‏تواند آخرین آیه‏ باشد؛ زیرا آیۀ “اکمال” پس از بازگشت پیامبر (ص) از حجة الوداع در غدیر خم بین راه ‏نازل شده است.

در نتیجه می توان گقت که، نظریه ابن واضح یعقوبی، صحیح تر است؛ زیرا سوره ‏برائت، پس از فتح مکه، در سال نهم هجرت و سوره مائده در سال دهم هجرت (سال حجة الوداع) نازل شده است. علاوه بر آن، سوره مائده مشتمل بر یک سری ‏احکام است که پایان جنگ و استقرار اسلام را می‏رساند. به ویژه آیۀ ‏”اکمال‏” که از پایان کار رسالت ‏خبر می‏دهد و با آخرین آیه در آخرین سوره تناسب دارد. پس صحیح آن است که بگوییم ‏آخرین سورۀ کاملی که بر پیامبر نازل شد، سوره مبارکه نصر است که در عام الفتح نازل شد، ولی آخرین آیه ای که نازل شد و پایان‏ کار رسالت را خبر می‏دهد، آیه اکمال است. گر چه ممکن است ‏به اعتبار آیات الاحکام، آخرین آیه: “وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيهِ إِلَى اللَّهِ”،[72] باشد که در سوره بقره‏ ضبط و ثبت ‏شده است.

با توجه به این مطلب نزول قرآن در سال دهم هجری (حجة الوداع) به پایان رسید.[73]

آخرین آیۀ قرآن

در باره آخرین آیاتی که بر پیامبر (ص) نازل شده است، روایات متعدد و مختلفی وجود دارد؛ و به همین جهت مفسران نیز اختلاف نظر دارند:

1. در بسیاری از روایات شیعه و اهل سنت آمده است که: آخرین چیزی که بر پیامبر (ص) نازل شده است سوره مبارکه «نصر» می باشد.[74]

2. روایات دیگری آخرین آیه نازل شده را، آیات اول سوره برائت بیان می کنند که در سال نهم هجرت بعد از فتح مکه در هنگام مراجعه از جنگ تبوک، بر پیامبر (ص) نازل شده است.[75]

3. روایات زیادی نقل شده که آخرین آیه ای که نازل شده است، آیه « وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ »[76] است که جبرئیل بعد از نزول دستور داد، در اول آیه 280 سوره بقره قرار گیرد و این حادثه 21 یا 7 روز قبل از رحلت پیامبر (ص) بوده است.[77]

4. ابن واضح یعقوبی معتقد است طبق روایات صحیح و صریح آخرین آیه ای که بر پیامبر (ص) نازل شده است، آیه اکمال دین “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً”[78] است که نزول آن در غدیر خم روز نصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بوده است.[79]

مرحوم آیت الله معرفت می گویند: شکی نیست که سوره «نصر» قبل از (آیات اول) سوره برائت نازل شده است، چون سوره نصر بشارت به فتح مکه است (پس قبل از فتح مکه نازل شده است) یا در همان سال فتح، در مکه نازل شده[80] در حالی که سوره برائت یک سال بعد از فتح مکه نازل شده است. پس جمع بندی روایات به این صورت است:

الف.از نظر آخرین سوره؛ آخرین سوره کامل که بر پیامبر (ص) نازل شده، سوره «نصر» بوده، و آخرین سوره نازل شده از لحاظ آیات آغازین سوره «برائت» بوده است.

ب. از نظر آیات؛ درباره آخرین آیه نازل شده بر پیامبر (ص)، به نظر می رسد ترجیح با نظریه یعقوبی است که آیه اکمال دین آخرین آیه است. چون این آیه اعلام به کامل شدن دین و هشدار به پایان رسیدن وحی است.

اما در باره آیه 281 سوره بقره، دو نظریه است:

1. این آیه در حجة الوداع در منی روز عید قربان بر پیامبر(ص) نازل شده است.[81] اگر این روایت درست باشد، آخرین آیه، اکمال دین است. چون آیه اکمال دین در 18 ذی حجه در برگشت از حجة الوداع نازل شده است.

2. اگر این روایت درست باشد، باید آخرین آیه، همین آیه باشد؛ و در این صورت می توان گفت که آیه اکمال دین آخرین آیه از آیات احکام است؛ و آیه 281 سوره بقره آخرین آیه ای است که بر پیامبر (ص) وحی شده است.[82]

عدم امکان اضافه شدن وحی

بر اساس دلایل مسلم و قطعی پیامبر اکرم (ص) خاتم الانبیاء می باشند و قرآن، آخرین پیام خداوند است. بر این اساس باید بگوییم خداوند پیام کامل و آخر خود را توسط پیامبر (ص) به مردم رسانده است، حال اگر عمر پیامبر (ص) کوتاهتر می بود تمام این پیام در همان مدت کوتاه عمر پیامبر (ص) نازل می شد و اگر عمر پیامبر (ص) طولانی تر می شد، تمام این پیام را در زمان طولانی تری بر پیامبر (ص) نازل می کرده است.

بنابراین با وجود دلایل قطعی ختم نبوت، امکان اضافه شدن آیات قرآن در صورت طولانی بودن عمر پیامبر (ص) معنا ندارد؛ چون لازمه اش این است که خداوند پیام کامل و آخرین خود را ناقص رها کرده و به پایان نبرده است؛ و این تناقض آشکار است.

شبهه انتساب قرآن به سلمان فارسی

یکی از شبهه هایی که اعراب در صدر اسلام به پیامبر وارد می کردند این بود که محمّد (ص) قرآن را از طرف خدا نیاورده است بلکه آن را از شخص دیگری (بلعام رومی و یا سلمان فارسی) یاد می گیرد. در همین رابطه و برای باطل کردن این سخن و شبهه، آیه ای نازل شد و خداوند چنین فرمود: «و البته مى دانيم كه آنها مى گويند: جز اين نيست كه اين (قرآن) را بشرى (برخى از علمای يهود و نصارى و فارسيان) به او (محمد ص) مى آموزد، (لكن چنين نيست) زبان كسى كه به انحراف به او نسبت مى دهند غير عربى است و اين (قرآن) به زبان عربى روشن است».[83] [84]

در شان نزول این آیه از ابن عباس نقل شده است که: قريش مى گفتند: بلعام -كه آهنگرى رومى و مسيحى در مكه بود- او را تعليم مى دهد. و از ضحاک روایت شده است که: مقصود سلمان فارسى است. قريش مى گفتند: پيامبر، داستان ها را از سلمان فرا مى گيرد».[85]

قرآن در جواب این شبهه می فرماید: زبان كسى كه مى گويند پيامبر از او چيز مى آموزد، عربى فصيح نيست »، در اين جا نمى‏گويد: «عجمى» زيرا اين كلمه منسوب است به «عجم» و عجم يعنى غير عرب. لكن «اعجمى» منسوب است به «اعجم» و او كسى است كه زبان فصيح ندارد، خواه عربى باشد، خواه عجمى. يعنى زبان كسى كه گمان مى كنند كه به تو قرآن مى آموزد، غير فصيح است و به عربى سخن نمى گويد. چگونه پيامبر (ص)، قرآن را كه عالی ترين و شيواترين سخن است، از او مى آموزد؟ اين قرآن به زبان عربى آشكار است و هيچ ترديدى در آن نيست. هر گاه عرب از آوردن مثل قرآن عاجز باشند-در حالى كه قرآن به زبان آنهاست- چگونه كسى كه زبان فصيح ندارد، مى تواند نظير آن را بياورد و به پيامبر تعليم دهد؟[86]

به علاوه سلمان فارسى در مدينه مسلمان شد، و وقتى به زيارت آن جناب نائل گشت كه بيشتر قرآن نازل شده بود. چون بيشتر قرآن در مكه نازل شد، و در اين قسمت از قرآن تمامى آن معارف كلى اسلام، و داستان ها كه در آيات مدنى هست، نيز وجود دارد، بلكه آن چه در آيات مكى هست، بيشتر از آن مقدارى است كه در آيات مدنى وجود دارد، پس سلمان كه يكى از صحابه آن جناب است، چه چيز به معلومات او افزوده است؟[87]

همچنین چنان که خودشان می گويند سلمان به تورات و انجيل آگاه بوده است، و آن تورات و انجيل، امروز هم در دسترس مردم هست، اگر با قرآن مقایسه شود، روشن خواهد شد كه تاريخ قرآن غير تاريخ آن كتاب ها، و داستان هايش غير آن داستان ها است، در تورات و انجيل لغزش ها و خطاهايى به انبياء نسبت داده، كه فطرت هر انسان معمولى متنفر از آن است، كه چنين نسبتى را حتى به يک كشيش، و حتى به يک مرد صالح متعارف بدهد، و احدى اين گونه جسارت ها را به يكى از عقلاى قوم خود نمی كند».[88]

پس به این ترتیب این شبهه که گفتند آیات قرآن وحی نیست بلکه پیامبر آنها را از سلمان گرفته است باطل است و در مورد آوردن قرآن نیز هیچ نسبتی به وی داده نشده است.

 



[1]واقعة، 69.

[2]مائده، 114.

[3]حديد، 25.

[4]زمر،6  .

[5]اعراف، 26.

[6]حجر، 21.

[7]كهف، 107.

[8] واقعة، 92- 94.

[9] كهف، 102.

[10] نجم، 13.

[11] مؤمنون، 29.

[12] آل عمران، 124.

[13] شعراء، 210.

[14] طلاق، 12.

[15] تفسير نمونه، ج‏27، ص: 182 دار الكتب الإسلامية،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1374 ش‏

[16]نزول نمود روح الامين (جبرئیل) با قرآن بر قلب تو اى رسول اكرم تا آن كه بوده باشى از تهديد كنندگان و بترسانى مردم را از عذاب خدا”. شعرا، 193.

[17]بلكه قرآن آياتى است ظاهر و هويدا در سينه كسانى كه بآنها علم عطا شده. عنكبوت، 48

[18] قرآن كتابى است كه آيات آن محكم است پس بتفصيل بيان شده. هود، 1. نک: داور پناه ابوالفضل‏، انوار العرفان في تفسير القرآن، ج‏1، ص 13، ناشر انتشارات صدر، مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ 1375 ش‏، نوبت چاپ اول، با اندکی تصرف‏.

[19] فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ؛ دخان ، 4. (امر حکیم یعنی امری که الفاظش از یکدیگر متمایز نباشد).

” [20]الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ”؛ هود، 1.

[21]در این باره نک: مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج 5،  ص 105- 101؛ المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 20، ص 559 – 569 ؛ همان ج 18، ص 196 به بعد.

[22] بروج، 21 و 22.

[23]واقعه، 76 – 79.

[24]شعراء، 192-194. نک: طيب سيد عبد الحسين‏، أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏13، ص: 177؛ همان ج‏1، ص: 68-70، ناشر: انتشارات اسلام‏، مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ: 1378 ش‏، نوبت چاپ: دوم‏،

[25] دخان، 3 ؛ قدر، 1 ؛ براى مطالعه بيشتر ر.ك: الميزان، ج 8، ص  -130-134، ج2، ص 14 – 23، ج 13، ص 220 و 221.

[26] بقره، 185.

[27] ر.ك: تاريخ طبرى، ج 2، ص 300 ؛ سيره ابن هشام، ج1، ص 236 و 239 و 240 ؛ آيت الله معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ص 100 – 129 ؛ آيت الله خويى، البيان، ج1، ص 224 ؛ مجمع البيان، ج9، ص 61 و ج 10، ص 518 – 520 ؛ تاريخ ابى الفداء، ج1، ص 115؛ تاريخ يعقوبى، ج2، ص 17 ؛ شيخ طوسى، التبيان، ج 9، ص 224 ؛ محمد بن جرير طبرى، جامع البيان، ج 25، ص 107 و 108؛ الميزان، ج2، ص 29.

[28] وسائل الشيعه، باب 32 از ابواب احكام ماه رمضان، ج 7، ص 262، ح 16 ؛ خصال صدوق، ج2، ص 102، محمد باقر حجتى، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، ص  38 – 62.

[29] زخرف، 4.

[30] ر.ك: آيت الله جوادى، تفسير موضوعى، ج3، ص  153 -139.

[31] اسراء، 106 ؛ فرقان، 32 ؛ محمد، 20 ؛ توبه، 127 ؛ براى آگاهى بيشتر، رجوع شود به الميزان، ج2، ص 23-14.

[32] تاريخ يعقوبى، ج2 ، ص 17 ؛ تاريخ الخميس، ج1، ص 280 و 281 ؛ تاريخ ابى الفداء، ج1، ص 115.

[33] پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، ص 36 ؛ بحار، ج 18، ص 189، ح 21 ؛ فروع الكافى، ج4 ، ص 149، ح1 و 2 ؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 329، باب 15 از ابواب صوم مندوب، السيرة الحلبية، ج1، ص 238 ؛ التمهيد فى علوم القرآن، ص 100 – 107.

[34] بحار الانوار، ج 18، ص 206، ح 36.

[35] حجر، 94 ؛ تفسير قمى، ص 353 ؛ بحار، ج 18، ص 53، ح7 و ص 179، ح 10 و ص 177، ح 4 و ص 193، ح 29 ؛ ترجمه آيتى، ج1، ص 379 ؛ تاريخ يعقوبى، ج1، ص 343 ؛ السيرة ابن هشام، ج1، ص 280 ؛ المناقب، ج1، ص 40 ؛ شيخ طوسى، الغيبة، ص 217.

[36] ر. ك: مجمع البيان، ج2، ص 276 ؛ الاتقان، ج1، ص 40 ؛ تفسير كبير امام رازى، ج 5، ص 85 ؛ المناقب، ج1، ص 150 ؛ شيخ مفيد در شرح عقايد صدوق، ص 58 ؛ سيد مرتضى در جواب المسائل الطرابلسيات الثالثة، ص 405 -403.

[37] الاصول من الكافى، ج2، ص 628، ح 6 ؛ تفسير عياشى، ج1، ص 80، ح 184 ؛ صدوق، الاعتقادات، ص 101؛ بحار، ج 18، ص 250، ح3 و ص 253 ؛ الاتقان، ج1، ص 40 و 45 ؛ تفسير شبر، ص 350 ؛ مستدرك الحاكم، ج2، ص610 ؛ اسباب النزول، ص 3 ؛ البداية و النهاية، ج3، ص 4 ؛ تاريخ يعقوبى، ج2، ص 18.

[38] براى آگاهى بيشتر رجوع شود به كتاب: التمهيد فى علوم القرآن، ص 100 – 129.

[39] فرقان، 32، وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً.

[40] اسراء، 106، وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلا .

[41] زخرف، 3 و 4.

[42] رشد و به بلوغ رسیدن استعداد مردم.

[43] طباطبایی، محمد حسین ، ترجمه المیزان، ج 13، ص 305 و 306.

[44] معرفت ،محمدهادی ، علوم قرآنی، قم، مؤسسه فرهنگی تمهید، 1380، ص 60-61.

[45] علوم قرآنی، پیشین، ص 111.

[46] بقره، 281.

[47] علوم قرآنی، پیشین، ص 117.

[48] اسرار، مصطفی، دانستنیهای قرآن، ص 28، حسن زاده، صادق، كليد قرآن، ص 134.

[50]  . ابراهیم، 4.

[51]  . المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 18، ص 122 – 123.

[52]  . نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 95.

[53]  . فصلّت، 44.

[54]  . فصلنامه بینات، شماره 27، ص 38 – 41.

[55]  . شعراء، 198- 199.

[56] سعیدی روشن، محمد باقر، اسباب یا زمینه های نزول آیات قران ص 18، انتشارات یمین 1376.

[57] رجبی، محمود، روش تفسیر قرآن ص 119، پزوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385.

[58] اسباب یا زمینه های نزول آیات قران ص 24 ، به نقل از اسباب النزول واحدی ص 4.

[59] همان، به نقل از الاتقان، ج1 ص 61.

[60] همان، ص 20.

[61] همان، به نقل از قرآن در اسلام ص 123و 176.

[62] محمد بن حسن، حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 7، ص 371.

[63] طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان، ج 10، ص 884، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372.

[64] حویزی، عید علی، ج 5، ص690، نشر اسماعیلیان، 1415هـ.ق.

[65] شبر، سید عبدالله، تفسیر شبر، ص 199، نشر دارالبلاغه، بیروت،1412.

[66] بقره 281.

[67] مجمع البیان، ج 3، ص 196.

[68] مائده،3.

[69] یعقوبی، ابن واضح ، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.

[70]بقره،281.

[71] تفسیر ماوردی (النکت العیون)، ج 1، ص 63؛ زرکشی، البرهان، ج 1، ص 186.

[72] معرفت، محمد هادی علوم قرآنی، ص 76 .

[73] منبع: سایت حوزه.

[74] طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 554؛ بحرانی، تفسیر برهان، ج 1، ص 29؛ سیوطی، الاتقان، ج ، ص 27.

[75] فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج 1، ص 680.

[76] بقره، 281.

[77] تفسیر شبر، ص 83.

[78] مائده، 3.

[79] تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.

[80] اسباب النزول، بهامش الجلالیین، ج 2، ص 145.

[81] زرکشی، برهان، ج 1، ص 187.

[82] آیت الله محمد هادی معرفت، تلخیص التهمید، ج 1، ص 80 و 81.

[83]. النحل، 103.

[84]. مشكينى، على، ترجمه قرآن (مشكينى)، چاپ دوم، الهادى، قم،1381 ش.

[85]. ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 14 ، ص 52، چاپ اول، انتشارات فراهانى، تهران1360ش.

[86]. همان، ج 14، ص 53.

[87]. موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 100، چاپ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، قم، 1374ش.

[88]. همان، ج 1، ص 101.