Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

میزان قدرت نفوذ خدا و شیطان در داستان آدم

در ابتدا توجه به سه نکته لازم است؛

1. شيطان در وسوسه‏هاى خود، چهرۀ خيرخواهى و دوستى آدم را به خود گرفت، بنابراین نبايد تصور كرد كه وسوسه‏هاى شيطان هر چند قوى و نيرومند باشد، از انسان سلب اختيار مى‏كند، بلكه باز انسان مى‏تواند با نيروى ‏خرد و ايمان در مقابل آن ايستادگى كند. به تعبير ديگر، وسوسه‏هاى شيطانى، انسان را مجبور به كار خلاف نمى‏كند، بلكه نيروى اختيار، هم چنان باقى خواهد بود، اگر چه مقاومت در مقابل آن نياز به پايمردى و ايستادگى بيشتر و گاهى تحمل درد و رنج دارد، به هر حال اين گونه وسوسه‏ها سلب مسئوليت از كسى نمى‏كند، همان طور كه در مورد حضرت آدم نكرد، لذا ملاحظه مى‏كنيم، با تمام عواملى كه در برابر آدم به عنوان تشويق به نافرمانى خدا از طرف شيطان وجود داشت، خداوند او را مسئول عملش دانست.[1]

2. طبق نظر شیعه هيچ پيامبرى مرتكب گناه نمى‏شود، و مى‏دانيم كه حضرت آدم از پيامبران الاهى بود، بنابراين آن چه دربارۀ پيامبران در قرآن آمده است كه نسبت عصيان به آنها داده شده، همگى به معناى “عصيان نسبى” و “ترك اولى” است، نه گناه مطلق.

گناه مطلق همان مخالفت نهى تحريمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هر گونه ترك واجب و انجام حرام را شامل مى‏شود، اما گناه نسبى آن است كه عمل غير حرامى از شخص بزرگى سرزند، كه با توجه به مقام و موقعيتش شايسته او نباشد. ممكن است گاهى انجام يك عمل مباح و حتى مستحب درخور مقام افراد بزرگ نباشد، در اين صورت انجام آن عمل،” گناه نسبى” محسوب مى‏شود؛ مثلاً اگر شخص با ايمان و ثروتمندى براى نجات فقيرى از چنگال فقر، كمك بسيار مختصرى كند، شك نيست كه اين كمك هر چند ناچيز باشد، كار حرامى نيست، بلكه مستحب است، ولى هر كس آن را بشنود مذمّت مى‏كند آن چنان كه گويى گناهى مرتكب شده است و اين به خاطر آن است كه از چنان انسان ثروتمند و با ايمانى انتظار بسيار بيشترى مى‏رود.

به همين نسبت، اعمالى كه از بزرگان درگاه پروردگار سرمى‏زند، با موقعيت ممتازشان سنجيده مى‏شود، و گاهى با مقايسه به آن كلمه “عصيان” و “ذنب” (گناه) بر آن اطلاق مى‏گردد، فى المثل نمازى كه ممكن است از يك فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولياى حق، گناه محسوب شود؛ زيرا يك لحظه غفلت در حال عبادت براى آنها شايسته نيست، بلكه بايد با توجه به علم و تقوا و موقعيتشان به هنگام عبادت غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند.

ساير اعمال آنها غير از عبادات نيز چنين است، و با توجه به موقعيت آنها سنجيده مى‏شود، به همين دليل اگر يك “ترك اولى” از آنها سرزند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مى‏گيرند.[2]

بنابراین، نهى آدم از “شجره ممنوعه” نيز يك نهى تحريمى نبود، بلكه يك ترك اولى بود، ولى با توجه به موقعيت حضرت آدم با اهميت تلقى شد و ارتكاب اين نهى (هر چند نهى كراهتى بود)، موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خدا گرديد. البته این احتمال نيز وجود دارد كه نهى آدم از شجره ممنوعه “نهى ارشادى” بود، نه نهى مولوى.

3. در آیات دیگر شيطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده و از خود سلب كرده، و خود را به تمام معنا بى‏طرف قلمداد نموده است.[3] شيطان خطاب به انسان ها در روز قیامت مى‏گويد: خداوند، به شما وعده حق داد و من به باطل وعده‏تان دادم و خلف وعده كردم و ليكن شما را در گمراهى مجبور نكردم، اين شما بوديد كه به اختيار، دعوتم را پذيرفتيد، پس مرا سرزنش مكنيد، بلكه خود را ملامت كنيد.[4]

یا در آیۀ دیگر می فرماید: “به طور مسلم تو بر بندگان من تسلّطى نخواهى داشت، مگر آن گمراهانى كه به ميل خود تو را پيروى مى‏كنند”.[5]

نتیجه

با دقّت در آن چه ذکر شد می توان گفت: بی شک قدرت خدا از شیطان بیشتر است؛ زیرا شیطان مخلوق خدا است و قدر ت مخلوق از خالق بیشتر نیست. بنابراین، اگر می بینیم آدم از شجره ممنوعه استفاده کرد، به دلیل قدرت نفوذ کلام شیطان نبود، بلکه به خاطر وسوسه هایی بود که انجام داد و توانست در کارش موفق شود. البته همان طور که بیان شد این فقط یک ترک اولی بوده است. و در قیامت هم انسان ها به خاطر نافرمانی از روی اختیار خودشان مستحق عذاب می شوند؛ بنابراین نباید به دنبال مقایسه نفوذ خدا و شیطان باشیم، بلکه باید بدانیم قدرت خدا بالاتر از هر قدرتی است، ولی این انسان است که با اختیار خود کاری را انجام می دهد.


[1]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏6، ص 120،تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374.

[2]. منظور از ترك اولى اين است كه انسان كار بهتر را رها كند و سراغ كار خوب يا مباحى برود.

[3]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی  همدانی، محمدباقر، ج ‏8، ص 48، چاپ جامعه مدرسین، قم، 1374.

[4]. ابراهيم، 22.

[5]. حجر، 24.