searchicon

کپی شد

مرقد سلیمان نبی (علیه السلام)

با توجه به آن چه در کتب تاریخ نقل شده: قبر شریف حضرت سلیمان (علیه السلام) در کشور «فلسطین» در جوار مزار پدربزرگوارش در بخش قدیمی بیت‌المقدس (شهر داوود) قرار دارد.

در اخبار اسلامی و متون یهود تصریح گردیده که حضرت سلیمان (علیه السلام) در بیت‌المقدس و در کنار پدر بزرگوارشان حضرت داوود نبی (علیه السلام) مدفون است.

مُحدّث قمی نقل کرده‌است: «در بیت المقدس قبور جمله‌ای پیغمبران؛ مانند حضرت داوود، سلیمان و غیرهما (سلام الله علیهم اجمعین) که در نزد اهل آن جا معروف هستند، واقع شده‌است».[1] در کتاب مقدس نیز آمده: «(سلیمان) وقتی مرد، او را در شهر پدرش داوود (بیت المقدس) دفن کردند».[2]

البته در حال حاضر ضریحی برای آن حضرت در حرم حضرت داوود (علیه السلام) وجود ندارد. بنیامین تطیلی (تودولایی) در سفرنامه‌اش به سال 568 ق / 1173 م، درباره موقعیت مزار حضرت سلیمان و حضرت داوود (علیهما السلام) مطلب قابل توجهی را ثبت کرده‌است:

«اطراف اورشلیم (بیت المقدس) را کوه‌های بلند فراگرفته و قبر داوود و جانشینان او بر روی کوه صهیون قرار دارد، اما جای آنها دیگر مشخص نیست؛ زیرا پانزده سال پیش ــ وقتی دیوارهای کلیسایی که بر روی کوه صهیون قرار دارد ــ فرو ریخت، یکی از کشیش‌ها به دستور اسقف اعظم، مأمور شد که دیوارهای کلیسا را با سنگ قبرهای قدیمی روی کوه صهیون دوباره بسازد. او بیست کارگر اجیر کرد و آنها سنگ‌ها را از پی دیوارهای صهیون جدا کردند. دو تن از این کارگران با هم دوست بودند. روزی یکی از آنها دیگری را به صرف غذا دعوت کرد. وقتی آنها پس از مهمانی به محل کار خود بازگشتند، سرکارگر پرسید که چرا کار خود را تعطیل کرده‌اید؟ گفتند: وقتی کارگران برای ناهار می روند، ما کار می‌کنیم و غیبت خود را جبران می‌کنیم و همین کار را هم کردند، اما وقتی مشغول کندن سنگ‌ها بودند، به دریچه‌ای رسیدند که به یک غار باز می شد. آنها به این امید که در آن جا گنجی پنهان باشد، وارد غار شدند و از یک راهرو طولانی گذشتند. وقتی مقابل یک تالار پرشکوه با ستون‌های مرمرین رسیدند، دیدند روی آنها با طلا و نقره پوشانده شده بود. در داخل تالار، یک میز، یک عصا و یک تاج طلا دیده می شد. آن جا قبر داوود (علیه السلام) پادشاه اسرائیل و در سمت چپ، قبر پسرش سلیمان (علیه السلام) و قبر تمام پادشاهان یهود قرار داشت. تابوت سنگی دربسته‌ای نیز آن جا بود که هیچ کس نمی‌دانست داخل آن چیست. وقتی آن دو خواستند وارد تالار شوند، طوفان شدید در مدخل آن شروع به وزیدن کرد که نتوانستند حرکت کنند. هنگام شب دوباره باد وزید و با صدایی که مثل صدای انسان بود، به مردان گفت: برخیزید و این جا را ترک کنید. دو مرد لرزان و وحشت زده آن جا را ترک کرده، نزد اسقف رفتند و این اتفاق را برای او تعریف کردند. اسقف فوراً به سراغ ابراهیم اَلکُنستانتینوس (اَلقُسطَنطینی) فرستاد. او مردی زاهد بود که دست از جهان کشیده و مرتاض وار زندگی می کرد. وقتی خبر را از اسقف شنید، با اطمینان گفت که آن جا قبر تمام پادشاهان یهود از خاندان داوود است و درخواست کرد که صبح روز بعد با اسقف و آن دو مَرد به آن جا برود و شخصاً همه چیز را ببیند، اما آن دو، صبح روز بعد نیز از شدت وحشت هنوز بیمار بودند و وقتی اسقف به آنها دستور داد که بیایند، گفتند: دیگر هرگز به آن غار وارد نخواهند شد؛ چون قدرت نامرئی، دوست ندارد آدم زمینی پرده از اسرار خدایی بردارد. اسقف هم دستور داد تا درِ آن غار را ببندند و به این ترتیب تا به امروز نیز از دید مردم پنهان است. این موضوع را شخص مرتاض «رابی ابراهیم» برایم تعریف کرد».[3]

 

[1]. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، باب فضیلت زیارت قبور انبیاء، ج 1، ص 561؛ (در نرم افزار نور الجنان).

[2]. کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب اول ملوک،11/ 43.

[3]. تطیلی، بنیامین بن یونه، سفرنامه رابی بنیامین تودولایی، ترجمه: ناطق، مهوش، ص 76 – 78؛ برگرفته از کتاب: رامین نژاد، رامین، مزار پیامبران؛ اقتباس از سایت راسخون.