searchicon

کپی شد

طلاق

مفهوم شناسی طلاق

در كتب لغت، براى واژه طلاق معانى متعدّدى ذكر شده است؛ از جمله: رهائى، آزاد كردن، ترك كردن، وا گذاشتن و … ؛ مثلا گفته مى‌شود: «ناقة طالق، ناقۀ آزاد و رها» و يا عبارت: «طلقت القوم، قوم را ترك كردم».

امّا در اصطلاح شرعى طلاق عبارت است از: «ازالة قيد النّكاح بصيغة مخصوصة، طلاق زائل نمودن قيد و پيوند نكاح با صيغه مخصوصى است.[1]

فلسفه طلاق

خداوند برای همه موجودات از جنس خودشان جفت هایی آفریده است و برای انسان نیز همسرانی از جنس او قرار داده است. قرآن مجید در این زمینه می فرماید: ” از نشانه‏هاى او، اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد، در اين (آفرینش جفت) نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند”!.[2] اما انتخاب یک فرد خاصی به عنوان همسر، در اختیار همه است و این طور نیست که خداوند فرد خاصی را برای دیگری به عنوان همسر انتخاب کند، بلکه هر زن و مردی با توجه به ملاک ها و معیارهایی که در نظر دارند فرد مورد نظر خود را برای زندگی مشترک و به عنوان همسر بر می گزیند. ممکن است بعضی از افراد به هر دلیل، در ابتدا انتخاب درستی نداشته باشند، یا این که انتخابشان درست بوده، اما به دلیل شرایط و مشکلاتی که بعداً ایجاد می شود زندگی مشترک آنان دچار مشکل شود، به نحوی که ادامه زندگی برای آنان بسیار مشکل باشد. به همین جهت برای حل این مشکل، خداوند متعال طلاق را تشریع کرده است تا در موارد لزوم و ضرورت از آن استفاده شود. قرآن مجید در این زمینه خطاب به زنان پیامبر اسلام (ص) که با آن حضرت سازگاری نداشتند، می فرماید: ” … اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد…”.[3] بنابراین گرچه خداوند برای انسان ها همسرانی از جنس آنان آفریده است، اما انتخاب همسر دلخواه به دست خود انسان است و اگر نتواند زندگی خوب و رضایت بخشی را با همسری که انتخاب کرده است، ادامه دهد و زندگی آنان به بن بست برسد، خداوند متعال طلاق را راه نجات از این مشکل قرار داده است.

طلاق در سیرۀ پیامبر (ص)

بدون تردید بهترین و قابل اعتمادترین منبع برای شناخت شخصیت رسول گرامی اسلام (ص)، قرآن کریم است؛ زیرا قرآن کتابی است که: “نه از پیش روى باطل بدو راه یابد و نه از پس…”.[4] اما با کمال تأسف تاریخ اسلام به دلایل زیادی بسیار مورد تحریف قرار گرفته است که در این جا فرصت بحث از آنها نیست؛ به همین جهت می بینیم که گاهی یک حادثه تاریخی به چند صورت مختلف گزارش شده است.

از آن جا که قرآن کریم منبع قانون گذاری دین مبین اسلام است، برای آشنایی با حکم عمومی طلاق در مورد پیامبر اکرم (ص)، ضمن مراجعه به آن، موضوع را در دو بخش مطرح می کنیم:

الف: این که آیا پیامبر اکرم (ص) از این حکم استثنا شده اند یا نه؟ در این زمینه به چند آیه اشاره می شود:

1. “اى پیامبر، اگر زنان را طلاق مى‏دهید به وقت عدّه طلاقشان دهید [زمانى كه از عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزديكى نكرده باشند] و شمار عده را نگه دارید و از خدايى كه پروردگار شما است بپرهيزيد، نه شما آنها را از خانه‏هايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عدّه) بيرون روند، مگر آن كه كار زشت آشكارى انجام دهند؛ اینها احكام خداوند است و هر كه از آن تجاوز كند، به خود ستم كرده است. تو چه می دانى، شاید خدا از این پس امرى تازه پدید آورد.[5]

2. “شاید اگر شما را طلاق دهد پروردگارش به جاى شما زنانى بهتر از شما به او بدهد…”.[6] طبق بیان مفسران مراد آیه این است که: “همه شما (همسران پیامبر) باید بدانید که، اگر پیامبر (ص) حتی همه شما را طلاق دهد، خداوند زنانی بهتر از شما از نظر زیبایی ظاهری، کمالات انسانی، دینداری، اخلاص و هرچه خود بخواهد از باکره و بیوه یا از هر دو قسم به او عطا خواهد کرد”.[7]

3. “هر گاه زنان را طلاق دادید و مهلتشان سر آمد، یا آنان را به نیكو وجهى نگه دارید، یا به نیكو وجهى رها سازید…”.[8] و همچنین سخن خداوند متعال: “اگر زنانى را كه با آنها نزدیكى نكرده‏اید و مهرى برایشان مقرر نداشته‏اید، طلاق گویید، گناهى نكرده‏اید، ولى آنها را به چیزى در خور بهره‏مند سازید”.[9]

واضح است که اطلاق این آیات شامل رسول گرامی (ص) هم می شود؛ به این معنا که طلاق همان طور که برای سایر مسلمانان مباح است، برای ایشان نیز مباح است و هر گاه لازم باشد و ضرورتی ایجاب کند، او می تواند هر یک از همسرانش را که بخواهد طلاق دهد.

4. “اى پیامبر، به زنانت بگو: اگر خواهان زندگى دنیا و زینت هاى آن هستید، بیایید تا شما را بهره‏مند سازم و به وجهى نیكو رهایتان كنم”.[10]

روشن است که در این آیه لفظ طلاق نیامده است و از لفظ “اسرحكن” استفاده شده و این چنین تفسیر شده که مراد این است: “رهایتان سازم رها کردنی نیکو و طلاق تان دهم طلاقی بدون ضرر و دشمنی”.[11]

در سبب نزول این آیه گفته شده است: همسران پیامبر (ص) از کمی نفقه و زینت آلات خود پیش آن حضرت شکایت کردند و در خواست داشتند که پیامبر (ص) از انفال و غنائمی که خداوند به او بخشیده است، نسبت به مخارج آنان توسعه و گشایش بیشتری بدهد؛ پس این آیه نازل شد: “یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لِأَزْواجِكَ …” خدا به رسولش دستور داد که به آنها بگوید، یکی از این دو را انتخاب کنند: اگر خواسته های دنیایی زنان را دارند، طلاق به همراه متعه[12] را انتخاب کنند و اگر خواهان زندگی با پیامبر (ص) هستند، همراه با فقر و محرومیت از زینت های دنیوی خواهد بود، که در این صورت در جهان آخرت از اجر و پاداش بزرگی بر خوردار خواهند شد. بعد از این بیان، همسران پیامبر (ص) زندگی با آن حضرت به همراه تحمل سختی ها را بر گزیدند؛ به همین جهت این آیه، آیه تخییر نامیده شده است.[13]

از مجموع این آیات روشن شد که طلاق برای رسول گرامی اسلام (ص) در هنگام ضرورت امری مباح و جایز است و هیچ گونه منعی ندارد، همان طور که برای سایر افراد مسلمان مباح است.

ب. این که، آیا طلاقی در زندگی آن حضرت واقع شده است یا نه؟ با توجه به این که آیات ذکر شده تنها به امکان وقوع طلاق اشاره دارد، ناچاریم به منابع دیگر؛ یعنی کتب تاریخی و روایی، رجوع کنیم و ببینیم آیا چنین اتفاقی افتاده است یا خیر؟

برای روشن شدن این مطلب، گفتنی است، در این که همسران پیامبر (ص) چند نفر بوده، اقوال متعدد و با اختلاف بسیار زیادی وجود دارد که به طور خلاصه بیان می شوند:

1. پیامبر (ص) دارای دوازده همسر بوده اند، یکی از آنان خود را به آن حضرت بخشیده بود و دو تن از آنها در زمان حیات آن حضرت از دنیا رفتند و 9 تن آنان هم بعد از رحلت ایشان از دنیا رفتند که عبارت اند از: سوده، عائشه، حفصه، أم سلمه، زینب بنت جحش، أم حبیبه، جویریه، صفیه و میمونه، (ره).[14] در این قول هیچ اشاره ای به طلاق یا رها سازی و امثال آن در مورد آنها نمی بینیم.

2. پیامبر (ص) با پانزده زن ازدواج کرد که با سیزده تن از آنان زناشویی داشت و در یک زمان یازده تن از آنان در عقد ایشان بودند و 9 تن از آنان بعد از رحلت ایشان از دنیا رفتند.[15] در این قول نیز هیچ اشاره ای به طلاق مشاهده نمی شود. این بدان سبب است که کلمات و اقوال در باره تعداد و اسامی همسران آن حضرت بسیار مختلف است، تا جایی که گاهی یک نفر از آنان با چند اسم ذکر شده است.

3. از زهری و عبدالله بن محمد بن عقیل نقل شده است: “پیامبر (ص) با دوازده زن از زنان پاک دامن عرب ازدواج کرد”. [16]

4. أبو عبیده معمر بن المثنى گفته است: “برای ما ثابت شده است که پیامبر (ص) با هیجده زن ازدواج کرد که هفت تن از آنان از قریش بودند، یکی از آنان، از هم پیمانان قریش بود و 9 تن از سایر قبائل عرب و یک نفر هم از بنى إسرائیل بودند.

پیامبر (ص) ابتدا با حضرت خدیجه (ع) ازدواج کرد، پس از آن با سوده در مكه، با عائشه دو سال قبل از هجرت، سپس در مدینه بعد از جنگ بدر با أم سلمه ازدواج کرد، بعد از آن با حفصه که این پنج نفر از قریش بودند. در سال سوم هجرت با زینب دختر جحش، (در سال پنجم هجرت) جویریه، (در سال ششم هجرت) با أم حبیبه دختر أبى سفیان، (در سال هفتم هجرت) با صفیه دختر حیی، میمونه، فاطمه دختر شریح، زینب دختر خزیمه، هند دختر یزید، أسماء دختر نعمان، خواهر أشعث بن قیس، و با أسماء سلمیه ازدواج نمود.[17]

پس ملاحظه شد اختلاف در عدد و اسامی همسران آن حضرت تا چه مقدار است؛ برای این که عمق این اختلاف بیشتر روشن شود به این مثال دقت کنید: گفته اند یکی از همسران پیامبر (ص) قبل از عمل زناشویی به آن حضرت جسارت کرد و گفت: “از تو به خدا پناه می برم” و آن حضرت او را طلاق داد. اگر برای آگاهی از اسم این زن به منابع رجوع کنیم، می ببینیم چندین اسم برای او گفته شده است:

1. كلبیه، که رسول الله (ص) با او ازدواج کرد و به پیامبر (ص) گفت: “از تو به خدا پناه می برم”. حضرت فرمودند: به عظیم پناه بردی، به پیش خانواده ات برگرد!. و گفته شده پیامبر (ص) با او زناشویی کرد، اما هنگامی که همسران خود را بین طلاق و زندگی با خود مخیر کرد، او قوم و قبیله خود را اختیار کرد، پس آن حضرت با او مفارقت نمود و گفته شده که او دختر ضحاك ابن سفیان كلابی بوده و فاطمه نام داشته است.

2. ضحاك كلابی دختر خود را به رسول الله (ص) عرضه داشت و گفت: صفاتش چنین و چنان است، سلامتی اش برای شما کافی است؛ زیرا تاکنون مریض نشده است و سردرد نگرفته است، حضرت فرمودند: “ما حاجتی به او نداریم او با اشتباهاتش نزد ما آمده است”.

اگر ملاحظه شود واضح است که این زن نگفته است؛ “از تو به خدا پناه می برم”، بلکه رسول الله (ص) اساساً رغبتی به ازدواج با او نداشته اند.

3. كلبی می گوید: آن زنی که پدرش گفت، تاکنون سردرد نگرفته است و او را به رسول الله (ص) عرضه داشت و حضرت فرمودند: “ما حاجتی به او نداریم، سلمیه بود نه كلبیه، در حالی که کلبیه قوم خود را اختیار کرد و فرار کرد و عقل خود را از دست داد و می گفت من شقی و بد بخت هستم، فریب خوردم.

4. بخاری نقل کرده است … از زهری پرسیدم: کدام یک از همسران پیامبر (ص) از او به خدا پناه برد؟ گفت: عروه به من خبر داد که عائشه گفت او دختر “جون” بود.[18]

همچنین گفته شده که اسم او عالیه دختر ظبیان بن عمرو بوده است و بعضی دیگر گفته اند که اسم او ام شریك بوده است. ابن سعد حکایت کرده که اسم او “عمره” و دختر یزید بن عبید بوده است و گفته شده که دختر یزید بن جون بوده است. [19]

حاكم نیشابوری گفته است: “آن زن کسی بود که در پهلوی خود سفیدی داشت (مرض پیسی) و او أسماء دختر نعمان ابن یزید بن عبید بن رواس بن كلاب نبود که رسول الله (ص) با او ازدواج کرد و شنید که یک سفیدی دارد یا در پهلوی او سفیدی را دید به همین جهت او را طلاق داد.

با این همه اختلاف و اضطراب در یک قضیه چگونه می توان به کلام مورخان یا محدثان اطمینان پیدا کرد ؟

به هر حال به فرض این که طلاقی هم در زندگی آن حضرت اتفاق افتاده باشد، این عمل از نظر فقهی هیچ گونه اشکالی ندارد؛ زیرا آیات قرآن چنین راه حلی را جایز دانسته است؛ چنان که از جهت کلامی و اعتقادی نیز هیچ گونه اشکالی ندارد که مرد زن خود را طلاق دهد، یا عقد خود را فسخ نماید؛ زیرا همیشه طلاق ظلم نیست، بلکه گاهی طلاق ندادن ظلم در حق مرد است؛ مثل جایی که مرد نهایت تلاش را در خدمت به همسرش می کند و هر آن چه را که او بخواهد برایش فراهم می کند، ولی باز زن آن قدر بد اخلاق است که زندگی شوهر را به جهنم تبدیل می کند! آیا در چنین موردی ممکن است فرد عاقلی، مرد را مجبور به زندگی با چنین زنی کند؟ هرگز، بلکه منطق عقلا این است که به او می گویند، اگر طلاق ندهی به خودت ظلم کرده ای.!

در پایان باید گفت: به صورت قطعی برای ما ثابت نشده است که پیامبر (ص) یکی از همسران خود را طلاق داده باشد و اگر طلاق داده باشد بدون شک دلیل قابل توجهی داشته است؛ زیرا با ادلۀ قطعی برای ما ثابت شده است که نبی مکرم اسلام (ص) کامل ترین انسان ها است و از هر گونه آلودگی معصوم است و انسانی که از جانب خدا مأمور است تا مردم را از تیرگی ها و بدبختی ها خارج و به سوی سعادت و نور رهنمون باشد و به خاطر دفاع از حقوق دیگران با انواع ظلم ها مبارزه کرده است، چگونه می تواند به دیگری ظلم کند؟!

امام حسن(ع) و طلاق

يکي از آفت های بزرگ و ويرانگری که متأسفانه متوجه منابع حدیثی اسلام شده است، جعل احادیث و داخل کردن آنها در بین احادیث صحیح است که به انگيزه‏های سياسی، مذهبی و … که گاه به هدف پيراستن شخصيت های منفور و آلوده و گاه برای تخريب و ضربه زدن به شخصيت ها و رهبران ارزشمند دینی، انجام گرفته است. به همین جهت تشخیص احادیث صحیح از جعلی کار بسیار مهم و دشواری است.

امام حسن مجتبی (ع)، از شخصيت هايی است که هدف آماج احادیث مسموم مجعول، قرار گرفته؛ اما دشمنان، این بار ایشان را به تعدد ازدواج و بسیاری طلاق متهم کرده اند، اتهامی که بی اساس بودن آن در باره شخصیتی همانند امام حسن مجتبی(ع) کاملا واضح است.

در بعضی از این روایات آمده است که امام علی (ع) به مردی که در مورد خواستگاری امام حسن و امام حسين و عبداللّه‏ بن‏ جعفر از دخترش با ایشان مشورت می کرد، فرمود: «بدان حسن، بسيار طلاق می‏دهد. دخترت را به حسين تزويج کن؛ زيرا برای دخترت بهتر است».[20]

در روایت دیگری آمده است، امام صادق (ع) فرمود: حسن بن‏ علي پنجاه زن را طلاق داد؛ تا آن که حضرت علی (ع) در کوفه به پا خاست و فرمود: ای کوفيان، به حسن دختر ندهيد؛ زيرا بسيار طلاق می‏دهد. مردی بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنين مي‏کنيم، او فرزند رسول خدا (ص) و فاطمه (س) است، اگر خواست همسرش را نگه می‏دارد و اگر نخواست طلاق مي‏دهد.[21]

در روایت دیگری آمده است امام باقر (ع) فرمود: علی (ع) کوفيان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهيد؛ زيرا که بسيار طلاق مي‏دهد.[22]

در بعضی از کتب تاريخی اهل سنت، نظیر: انسـاب الاشراف، قوت ‏القلوب، احياء العلوم، شرح نهج‏البلاغه ابن‏ ابی ‏الحديد معتزلی و… نیز همین مطالب تکرار شده است و از آن جا که گفته اند دروغ هر چه بزرگ تر باشد قبول کردنش آسانتر است در بعضی از جعل ها عدد همسران مطلقه آن حضرت را به سی صد نفر رسانده اند[23] که همه اینها سخیف و فاقد ارزش و به دور از عقل و منطق است.

در جواب این شبهه باید گفت: شواهد تاريخی، عقيدتی فراوانی بر نادرستی اين نقل ها دلالت دارد که برخی از آنها ذکر می شود:

1. امام مجتبی (ع) در نيمه رمضان سال دوم يا سوم هجری به دنيا آمدند و در 28 صفر سال 49 هجری به شهادت رسیدند. هنگام شهادت عمر شریف ايشان 46 يا 47 سال بيشتر نبود. اگر اولين ازدواج حضرت در 20 سالگی رخ داده باشد، تا سال شهادت پدر؛ يعنی سال 40 هجری، در فاصله 17 يا 18 سال، بايد اين تعداد ازدواج و طلاق صورت گرفته باشد که با توجه به اين که آن حضرت در دوران پنج ساله حکومت پدر در تمامی سه جنگ نهروان، جمل و صفين شرکت داشتند و با توجه به اين که آن حضرت بیست بار پياده از مدينه به حج رفتند و حج گزاردند؛ چگونه ممکن است وقت کافی برای چنين ازدواج هایی داشته باشند؛ بنا بر این، قبول چنین احادیثی امری نامعقول است.

2. بيشتر روايت هايی که در کتب حديث آمده منقول از امام صادق(ع) است؛ يعنی اين مطلب بیش از نیم قرن پس از زمان امام مجتبی (ع) مطرح می‏شود؛ چرا که ولادت امام صادق (ع) حدود سال 83 و شهادت ایشان نیز در سال 148 هجری و شهادت امام مجتبی (ع) در سال 48 هجری رخ داده است. اگر واقعا این روایات از امام صادق (ع) باشد، حضرت چه هدفی از بیان آن، بعد از يک قرن داشته اند؟ آیا درصدد بیان و افشای بحران خانوادگی امام مجتبی(ع) بوده اند؟! قابل تأمل است که اين سخن در همان اوان، بر زبان منصور دوانيقی دشمن سرسخت ائمه(ع)، جاری می شود. مسعودی، سخنرانی منصور را در جمع خراسانی ها چنين نقل کرده است :«سوگند به خداوند که فرزندان ابوطالب را با خلافت وا نهاديم و به هيچ روی متعرض آنان نشده‏ايم؛ تا آن که علی بن‏ ابی ‏طالب خلافت را به دست گرفته و آن زمان که موفق نشد در حکومت، تن به حکميت داد. مردم اختلاف کردند و سخن شان گوناگون شد تا گروهی بر او هجوم آورده و او را کشتند. پس از وی، حسن بن‏ علی به پا خاست. او مردی نبود که اگر اموالی بر او عرضه می ‏شد، بستاند. معاويه با حيله او را ولی ‏عهد خود کرد و سپس او را خلع کرد. او به زنان رو آورد، روزی نبود که ازدواج نکند يا طلاق ندهد؛ تا آن که در بستر از دنيا رفت».[24]

3. اگر چنين امری واقع شده بود بايد دشمنان قسم خورده و بهانه جویانی که بر کوچک ترین امری مثل رنگ و جنس لباس ایشان اعتراض می کردند، در زمان حيات آن حضرت، اين امر را بر ايشان خُرده می‏گرفتند و در مناظرات و اعتراض هايی که بر حضرت داشتند بر اين نکته ـ که اگر صحيح بود نقطه‏ ضعف بزرگی به شمار می ‏رفت ـ انگشت می‏گذاشتند؛ ولی چنين امری از آن دوران، گزارش نشده است.

4. تعداد همسران و فرزندان و دامادانی که برای حضرت در کتب تاريخ آمده، با اين رقم ها سازگاری ندارد. بيشترين تعداد فرزندان را 22 و کمترين را 12 گفته‏اند و نام 13 نفر به عنوان همسر، برای ايشان ذکر شده که ترجمه و شرح حال بيش از سه تن آنان در دست نيست و نيز بيش از سه داماد برای آن بزرگوار در کتب تاريخ، گزارش نشده است.[25]

5. روايت های بسياری بر مبغوضيت ‏طلاق دلالت دارد. اين روايت ها در کتب حديث شيعه و اهل سنت به نحو مکرر، نقل شده است. رسول خدا (ص) فرمود: منفورترين حلال ها نزد خداوند، طلاق است.[26] امام صادق(ع) فرمود: ازدواج کنيد و طلاق ندهيد؛ زيرا طلاق عرش خداوند را به لرزه می‏آورد[27] و نيز امام صادق(ع)، از پدرشان نقل می کند: خداوند کسی را که بسيار طلاق دهد و به دنبال تنوع ذائقه جنسی باشد، دشمن می‏دارد. [28]

حال آيا می‏توان گفت امامی معصوم به طور مکرر دست به چنين عملی زند و اين عمل، توجيهی نداشته باشد که پدرش هم اقدام به جلوگيری از آن نمايد.

6. امام مجتبی (ع) عابدترين و زاهدترين انسان زمانش بود[29]و همواره این چنین نيايش می‏کرد”: من از پروردگارم حيا می‏کنم که او را ملاقات کنم در حالی که پياده به سوی خانه او نرفته باشم،[30] او بیست بار پياده از مدينه به حج رفت و حج گزارد، چگونه ممکن است مرتکب چنين اعمالی شود.

7. صفت مطلاق «پر طلاق»، در جاهليت نيز مذموم بود. وقتی خديجه(س) به پسر عمويش ورقه، از خواستگارانش سخن گفت و با وی مشورت کرد که به کدام پاسخ مثبت دهد، ورقه جواب داد: شيبه، بسيار بدبين است، عقبه، پيرمرد است، ابوجهل، مردی متکبر و بخيل است، صلت مردی مطلاق است. آن گاه خديجه (س) فرمود: نفرين خدا بر اينها باد، ولی آيا می‏دانی مرد ديگری هم از من خواستگاری کرده است.

اینک جای تأمل است، چگونه خصلتی که در جاهليت مورد ذم و سرزنش بوده و مردمان آن دوره حاضر نبودند به چنين مردی (مطلاق) زن دهند، آن وقت حضرت علی(ع) فرزند زاهد و پارسای خود را چنين وصف کرده باشد؟! و امامی معصوم به چنین خصلت ناپسندی که مبغوض خداوند است آلوده باشد.

اينها بعضی از شواهدی هستند که دروغ و بی اساس بودن این نقل ها را ثابت می کنند.

بنا بر این نمی‏توان اين مضامين سخیف و نقل های ناصواب را در حق شخصیتی پذيرفت، که در روایات متعددی از قول رسول گرامی اسلام (ص) مورد تعریف و تمجید قرار گرفته است.[31]

طلاق خلع

طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد که طلاقش دهد، «خلع» می گویند.[32]

به بیانی روشن تر؛ طلاق خلع آن است كه زن به هر علّتى نخواهد با شوهرش به زندگى ادامه دهد و شوهر هم مايل به طلاق دادن او نباشد، ولى زن براى راضى كردن او به طلاق، مقدارى مال به او بدهد تا راضى شود او را طلاق دهد.

شرایط طلاق خلع

طلاق خلع، قوانین، خصوصیات و شرایطی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. در این طلاق؛ تا زمانی که زن، مالی را که بخشیده، مطالبه نکند، شوهر نمی تواند به او رجوع نماید.[33]

2. مرد نباید زن خود را مجبور به انجام طلاق خلع کند.

3. باید صیغه طلاق خلع با این لفظ خوانده شود؛ مثلاً مرد به زن خود بگوید: « …خالعتک»؛ یعنی … تو را طلاق خلع دادم.

4. زن باید بلافاصله قبول را بگوید.

5. در طلاق خلع باید آزردگی و بی میلی فقط از طرف زن باشد و اگر بی میلی هر دو طرف باشد، به آن طلاق مبارات گویند، نه خلع.

6. صیغه و لفظ طلاق خلع را باید دو مرد عادل بالغ بشنوند، و بر آن شاهد باشند.[34]

 

شرایط طلاق

اسلام ازدواج را بسیار با ارزش و با اهمیت دانسته و آن را مورد تشویق و ترغیب قرار داده و از طرف دیگر طلاق را مبغوض ترین حلال ها در نزد خدا دانسته است که تنها در مواردی که چاره ای از آن نباشد می توان بدان اقدام کرد! سرمایه اصلی یک ازدواج محبت و عشق و علاقه بین زن و شوهر است. اگر خدای نکرده زن و شوهر یک دیگر را دوست نداشته باشند، زندگی به کام آنان تلخ خواهد شد، همگان وظیفه دارند تا این محبت را بین زن و شوهر ایجاد و تقویت کنند، اما اگر کار به جایی برسد که چاره ای جز طلاق نباشد می توان به آن اقدام کرد.

در رابطه با مسائل شرعی طلاق باید گفت: ” طلاق از ایقاعات است؛ یعنی انشاء و ایجاد آن یک طرفه و از طرف مرد است و نیاز به رضایت و مداخله زن ندارد.” بنا بر این مرد می تواند با شرایطی به طور یک طرفه همسر خود را طلاق دهد. امام خمینی (ره) در بیان شرایط طلاق دهنده می کوید: “مردى كه زن خود را طلاق مى‏دهد، بايد عاقل و بنا بر احتياط واجب، بالغ باشد و به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است؛ و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.”[35] هم چنین یکی از شرایط طلاق این است که زن در عادت زنانه نباشد، اما این شرط در مورد همسری که همخوابی نداشته جاری نمی شود. امام خمینی (ره) در این زمینه می گوید: “طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است: اوّل: آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد. دوم: آبستن باشد و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، اشكال ندارد. سوم: مرد به واسطه غايب بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاک بودن زن را بفهمد”.[36]

اگر شوهر زنش را قبل از دخول و نزديكى، طلاق داد، نصف مهرى را كه معين شده است، بايد به او بپردازد.[37]

 

طلاق تعلیقی

یکی از شرایط صحت طلاق، تنجیز یا عدم تعلیق در اجراء آن است؛ پس اگر بگويد: «اگر زيد بيايد، تو مطلقه هستی»[38] يا بگويد: «اگر آفتاب طلوع كند، تو مطلقه هستی»، طلاق صحيح نيست. بلى اگر تعليق كند به چيزى كه حاصل است، مثل اين كه بگويد: «اگر فلان زن، زن من است، فهى طالق، ظاهراً صحيح است.[39]

 

چگونگی طلاق کر و لال

کسی که کر و لال باشد، می تواند با نوشتن و یا با اشاره برای خود، زن اختیار کند و یا این که او را طلاق دهد.

در این زمینه نظر آیت الله مهدی هادوی تهرانی چنین است:

شخص کر و لال می تواند از طریق نوشتن زن خود را طلاق دهد. البته باید بر این امر دو نفر شاهد بگیرد.

اگر از نوشتن ناتوان باشد، با رفتاری که طلاق از آن آشکار باشد و همگان آن را نشانه طلاق بشمارند، می تواند زن خود را طلاق دهد و ظاهراً باید اظهار طلاق با حضور شهود صورت پذیرد؛ بنابراین یا باید به صورت زنده و حضوری انجام شود یا به صورتی که مانند آن است؛ از قبیل ویدئو کنفرانس زنده که اگر این امر در حضور شهود صورت پذیرد طلاق معتبر خواهد بود.

آشکار شدن فسق شاهدان طلاق

یکی از شرائطی که شاهدان طلاق باید داشته باشند؛ این است که باید عادل باشند و اگر معلوم شد، شهود عادل نبوده اند، وظیفه چیست؟ جواب این مطلب در قالب پرسش و پاسخ بیان می شود:

س) شخصی همسرش را در مقابل دو نفر شاهد که به عدالتشان معتقد بوده، طلاق داده است. بعد از گذشت چند سال معلوم می شود که آن دو عادل نبوده اند، حکم این طلاق چیست؟ اگر این طلاق باطل است، حکم ازدواج مجدد همسرش بعد از عده  طلاق (چند سال قبل)، چیست؟

ج) آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته)

1. هر چند صحت این طلاق خالی از وجه نیست، ولی احتیاط آن است که طلاق در نزد دو شاهد عادل دوباره انجام شود.

2. هر چند صحت ازدواج مجدد همسر خالی از وجه نیست، ولی احتیاط این است که زن با رعایت شرایط از شوهر دوم طلاق بگیرد و پس از انقضاء عده این طلاق و طلاق از شوهر اول، به عقد شوهر دوم درآید.

طلاق و رجوع در حال عادت

مناسب دیده شد این مبحث، در قالب پرسش و پاسخ از دفاتر مراجع عظام مطرح شود:

سؤال: شخصی می گوید، چندی پیش به طلاق نوع خلع، همسرم را طلاق دادم؛ ولی ایشان یک روز بعد از طلاق اظهار داشت که در هنگام طلاق در عادت ماهیانه بوده و دو ساعت بعد از خروج از دفتر خانه، آن را فهمیده است. سه هفته بعد از طلاق به منزل آمد و با اصرار، اظهار پشیمانی کرد و با من همبستر شد. حال آیا او از لحاظ شرعی همسر من است، همچنین با توجه به این که ایشان در زمان عده بازگشته و حتی با من هم، همبسترشده، آیا این، رجوع محسوب می شود؟

اگر چنانچه اظهار ایشان، مبنی بر عادت بودن در زمان جاری شدن طلاق، دروغ باشد، (که احتمال آن هم می رود)، آیا بازگشت ایشان در زمان عده و انجام نزدیکی، رجوع محسوب می شود؟ و شرعا هنوز همسر من است؟

پاسخ هائی که از دفاتر مراجع معظم تقلید دریافت شد، به شرح زیر است:

حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):

در فرض سؤال اگر طلاق صحيح هم واقع شده باشد، تا زمانی که زن در عده است، اگر زن رجوع کند و مالی را که بذل نموده مطالبه نماید، شوهر حق رجوع دارد؛ بنابراين در فرض سؤال رجوع محقق شده است و در هر صورت زن شما مى‌باشد.

حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):

1. او به اعتراف خود همسر شما است و نمى تواند ازدواج كند.

2. بر فرض صحت طلاق، نزديكى بدون رجوع او در بذل، موجب رجوع نمى شود.

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):

چنانچه بعد از طلاق، ادعای باطل بودن طلاق را کند قبول نیست؛ مگر این که دوباره عقد بخوانند و در صورتی که قصد ادامه زندگی را دارند می توانند عقد جدیدی بخوانند.

حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):

از قضیه شخصیه اطلاع ندارم، به طور کلی طلاق زن در حال حیض باطل است.

حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته)

1. در مورد عادت ماهیانه، سخن زن حجت است، هر چند احتمال دروغ بودن آن وجود داشته باشد.

2. اگر همسر شما دروغ گفته باشد، همین نکته که خود وی راضی به رجوع بوده، طلاق خلع را رجعی می کند و شما می توانید به وی رجوع کنید و چون چنین اتفاقی افتاده، وی همسر شما است و نمی تواند با شخص دیگری ازدواج کند.

 

ازدواج با جهل به عده طلاق

اسلام بر اساس حکمت ها و مصلحت های متعددی عدّه طلاق را واجب کرده است و با انجام آزمایش و منفی بودن جواب آن مبنی بر باردار بودن زن، وجوب عده نگه داشتن منتفی نمی شود. همچنین، جهل به عده، تأثیری بر حرمت ابدی ندارد و حتی در صورت جهل، اگر در حال عده، نزدیکی صورت گرفته باشد زن و مرد بر هم حرام همیشگی می شوند.

اما در خصوص ازدواج در صورت جهل به عده طلاق، دو پرسش مطرح و پاسخ آنها بیان می شود:

س) 1. اگر مردی با جهل به این که خانمی دوره عده اش را می گذراند و خانم با جهل به این که حتی اگر جواب آزمایش بچه دار شدن منفی است باید عده را نگه دارد، با هم ازدواج موقت کنند و در دوران عده با هم نزدیکی کنند، آیا بر هم حرام ابدی می شوند؟

ج) 1. منفی بودن جواب آزمایش مانع از وجوب عده نگه داشتن نیست و باید حتماً عده را نگه دارد و بعد از تمام شدن عده طلاق از همسر اول، می تواند به عقد همسر جدید در آید.

س)  2. اگر زن و مرد نسبت به آنچه در سؤال و جواب قبل گذشت، جهل داشته باشند، آیا تأثیری بر حرام شدن یا نشدن ابدیشان دارد؟

ج)  2. ازدواج در عده دو حالت دارد. الف: این که ازدواج همراه با دخول باشد. ب: بدون دخول باشد. در صورت اول جهل تأثیری بر حرمت ابدی ندارد؛ چنان که فقها می گویند: “حتی در صورت جهل، اگر در حال عده، نزدیکی صورت گرفته باشد، زن و مرد بر هم حرام مؤبد می شوند”.[40] اما در صورت دوم، (بدون دخول)، امام خمینی (ره) می گوید: “عقد ازدواج در حال عده غیر، سبب حرمت ابدی است. بله در صورتی که زن و مرد جاهل باشند به این که زن در عده است و یا جاهل باشند به این که عقد در حال عده جایز نیست و دخول هم محقق نشده باشد، حرمت ابدی پیدا نمی شود و فقط عقد باطل است و بعد از گذشتن عده می توانند با هم ازدواج کنند”.[41]

 

عدم پرداخت نفقه و طلاق

در اسلام تأمین امور مالی و نفقه همسر و فرزندان، به عهده مرد است. گاهی اتفاق می افتد مردی، خانواده خود را ترک کرده و هیچ گونه نفقه ای به آنان نمی پردازد. برخی تصور می کنند زن در این صورت مطلقه شده و باید عده نگه دارد و بعد از پایان مدت عده می تواند ازدواج کند.

در جواب این شبهه باید گفت: در اسلام، اختیار طلاق به دست مرد (شوهر) است،[42] بنابراین، زن نمی­تواند خود را طلاق بدهد و نپرداختن نفقه از جانب مرد، چنین اختیاری را به زن نمی­دهد که خود را طلاق دهد، در نتیجه، مسئلۀ نگه داشتن عده و زمان شروع آن، مطرح نیست. البته زن می­تواند به حاکم شرع[43] مراجعه کند و مسئلۀ خود – نفقه ندادن مرد، ترک کردن خانواده و …- را مطرح و افزون بر تقاضای نفقه، تقاضای طلاق نماید تا حاکم شرع علاوه بر الزام شوهر به پرداخت نفقه، در صورت لزوم به صورت غیابی، طلاق شرعی را اجرا نماید.

در خصوص شبهه مورد نظر نظر چند تن از مراجع عظام را بیان می شود:

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

در صورتی که شوهر بدون عذر شرعی نفقه را ترک کند، حاکم شرع می تواند او را شرعاً طلاق دهد. عده پس از اجرای صیغۀ طلاق شروع می شود.

دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره):

باید به دادگاه رجوع کند. عدّه از وقتی شروع می شود که طلاق جاری شود.

دفتر حضرت آیت الله العظمی بجهت (مدظله العالی):

نمی تواند و باید طلاق را از شوهر درخواست کند که اگر شوهر خواست او را طلاق دهد.

 


[1] . طاهرى، حبيب الله، حقوق مدنى، ج 3، ص 247، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1418، ق.

[2]  .روم، 21،” وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَجاً لِّتَسكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ‏”.

.[3] تحریم، 5، “عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْرا…”.

[4]. فصلت، 42، “لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‏”.

[5]. طلاق، 1، “يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ … تلكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْري لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْرا”.

[6]. تحريم، 5، “عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ…”.

[7]. مغنیه، محمد جواد، تفسير كاشف، ج ‏7، ص 364؛ زحیلی، تفسير وسيط، ج ‏3، ص 2690؛ مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج ‏18، ص 445.

[8]. بقرة، 231، “وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ…”.

[9]. بقرة،  236. “لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَريضَةً …”، نک: آیه 237، همین سوره، احزاب، 49.

[10]. احزاب،  28، “يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً”.

[11]. تفسير كاشف، ج ‏6، ص 211.

[12]. مال و متاعی که طلاق دهنده به همسر خود در موقع طلاق دادن می دهد که بستگی به توانایی مالی او دارد. نک: تفسير كاشف، ج 1، ص 366.

[13]. تفسير كاشف، ج ‏6، ص 211؛ ايسر التفاسير للجزائري، ج 3، ص 286. ) تکمیل شود)

[14]. سمعانی، إمتاع ‏الأسماع، ج ‏6، ص93.

[15]. همان مصدر، به نقل از دلائل البيهقي، ج 7، ص 288 و 289؛ سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 254.

[16]. همان.

[17]. همان.

[18]. نک: كتاب طلاق، باب سوم، من طلّق، و هل يواجه الرجل امرأته بالطلاق؟ ح 5254 و 5255.

[19]. إمتاع ‏الأسماع، ج ‏6، ص 96 و 97، ما این روایات را قبول نداریم و به این خاطر ذکر کردیم تا میزان اضطراب در روایت روشن شود.

[20]. البرقي، محاسن، ج 2، ص 601.

[21]. کلینی، کافی، ج 6، ص 56، ح 5 و 4

[22]. نعمان بن محمد تميمى مغربى، دعائم الاسلام، ج 2، ص 257، ح980، دار المعارف مصر، 1385 هـ ق.

[23]. نک، ابوطالب مکی، قوت‏القلوب.

[24]. مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص300.

[25]. حياة الامام الحسن(ع)، ج2، ص463 ـ 469 و ص457 .

[26]. سنن ابي‏داود، ج2، ص632، ح 2178.

[27]. حر عاملی، وسائل ‏الشيعة، ج 15، ص 268؛ طبرسى، رضى الدين حسن بن فضل، مکارم‏الاخلاق، ص 197، انتشارات شريف رضى قم، 1412 هـ ق..، تزوّجوا و لا تطلقوا فان الطلاق يهتزّ منه العرش.

[28]. شیخ حر عاملی، وسائل‏الشيعة، ج 15، ص 267، ح 3، ان اللّه‏ عز و جل يبغض کل مطلاق و ذوّاق.

[29]. فرايد السمطين، ج2، ص 68 ؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص60.

[30]. بحارالانوار، ج43، ص 399، اني لأستحيي من ربي ان القاه و لم امش الي بيته» فمشي عشرين مرة من المدينة علي رجليه.

[31]. برگرفته از مقاله : تأملى در احاديث كثرت طلاق، مهدى مهريزى، مجله پیام زن، تیر77، شماره76، با اندکی تغییرات،

[32] . توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 533؛ فقه الرضا، ص 244؛ سلار، المراسم العلویه والاحکام النبویة، ص162؛ ابن حمزه طوسی، الوسیلة الی نیل الفضیلة، ص 331.

[33] . امام رضا على بن موسى عليه السلام، فقه الرضا، ص 244، انتشارات كنگره جهانى امام رضا (ع) مشهد، 1406 هـ ق.

[34] . بهائی، محمد بن حسین عاملی، جامع عباسی و تکمیل آن، (محشی)، ج 2، ص 317 و  318.

[35]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج‏2، ص517، م 2498، چاپ یازدهم، دفتر انتشارات اسلامی، 1384، ش.

[36]. همان، ص 518، م  2500.

[37] . امام خمینی، نجاة العباد، ص 378، م 7

[38] .” ان جاء زید فانت طالق”.

[39]. إمام خمينی، نجاة العباد، ص387، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، تهران، 1409.

.[40] موسوی گلپايگانی، سيد محمد رضا ، مجمع المسائل، ج ‏2، ص 227، دار القرآن الكريم، قم،  1409 ق‏.

[41]. امام خمینی، استفتاء ات، ج 3، ص 136،س 125، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

[42]. امام خمینی، تحریرالوسیله، کتاب الطلاق، ص 763، م 1- 2 و 3.

[43]. مراد از حاکم شرع ، فقیه جامع االشرایط است.