کپی شد
سعادت
فهرست
چکیده مطالب
ممکن است انسان ها در همه اهداف و مقاصد زندگی خود، اختلاف نظر داشته باشند، اما می توان گفت همه انسان های صاحب اندیشه در پی سعادت هستند، ولی در چیستی «سعادت» و نیز در چگونگی و مسیر دست یابی به آن، گفته ها و راه كارها و مسیرهایی را بیان میكنند كه به ندرت، با هم منطبق می شوند. گفته های آنان و شیوه های ارائه شده، آن قدر متفاوت و متضاد و گاهی متناقض هستند كه همگی گواه بر دشواری شناخت چیستی سعادت اند. قابل تأمّل تر و جالب تر آن كه گویا همه انسان ها سعادت را شناخته و راه رسیدن به آن را پیدا كردهاند، در حالی كه در تعریف «سعادت» وفاقی مشاهده نمیشود و آن قدر بر سر مفهوم و مصداق و بیان چیستی اش تفاوت دیدگاه وجود دارد كه برخی از آنها دارای تقابل، تضاد و حتی تناقض هستند.
بنابر این همگان در یک هدف نهایی که همان وصول به سعادت و خوشبختی پایدار و ابدی است، اشتراک دارند. اگر چه نهایت هدف هر انسانی وصول و رسیدن به سعادت است، لکن باید دید در این راستا، حقیقت و مصداق سعادت و راه های وصول به آن چیست؟ در این زمینه، نه تنها بین افراد عادی، بلکه بین حکما و عالمان، اختلاف نظر وجود دارد. پس جویندگان سعادت باید با حقیقت و عوامل رسیدن به سعادت آشنا و با عمل به عوامل آن، جزو سعادتمندان حقیقی قرار گیرند.
سعادت به عنوان هدف اصلی برای خود انسان مطرح است و انسان به طور فطری و ذاتی میکوشد تا به آن برسد. خوشبختی که در سایه آسایش و آرامش فراهم میآید، فرازمانی و بیرون از دایره تنگ زمان است؛ و این جز با پیوستگی و بستگی به ذات لایزال خداوندی امکان پذیر نیست؛ از این رو برای رسیدن به آن، تلاش و حرکت لازم است تا با پیوستگی و بستگی تام و تمام به خداوند لایزال، سعادت دایم را در آغوش گیرد.
یكی از پرسش های بنیادین بشر از آغاز، هدف از آفرینش است؟ دغدغه ای كه همواره او را به خود مشغول داشته و دارد، انسان با یافتن پاسخ آن، نه تنها هدف را می یابد؛ بلكه به نقش، جایگاه و وظایف خود نیز آگاه می گردد و از بی معنایی رهایی می یابد.
یافتن پاسخ درست به این پرسش بنیادین، با دشواری های چندی رو به رو بوده است. درک نادرست از خود و هستی، محدودیت های زمانی و مكانی، عدم احاطه علمی به چرایی و چگونگی پدیده ها، ناپیدایی آغاز و انجام و امور دیگری از این دست، موجب می شود تا همواره پاسخ ها را ناتمام بیابد. افزون بر این ناتوانی ها، انسان ها از نظر ادراک و دریافت و فهم امور، تفاوت های زیادی دارند كه پاسخ ها گاه بسیار دشوار می نماید؛ از این رو دچار سرگردانی مضاعف می گردد.
پاسخ هایی كه از سوی فلاسفه و فرزانگان به این پرسش داده شده است، با توجه به بنیادهای هستی شناختی و ابزارهای معرفتی و روش های استنباطی، در دو سویه متناقضین قرار می گیرد. فیلسوفانی كه هستی را بدون آفریننده می بینند و ابزارهای معرفتی ایشان، تنها حس و روش های علمی استنباطی ایشان و تنها تجربه پذیری، ابطال پذیری، یا اثبات پذیری است، جهان را بی هدف و بی شعور می پندارند و هدف از زندگی انسانی را بهره گیری مادی از دنیا و لذت طلبی می داند؛ از این رو به اصالت لذت بسنده كرده و لذت را تنها بهره مندی بیشتر و بهتر از مادیات معنا می كنند.
در برابر، فیلسوفانی كه از ابزارها و روش های معرفتی دیگر استفاده می كنند و برای هستی ورای امور مادی، دنیای غیرمادی تصویر می كنند و هدف از زندگی را گونه ای دیگر تفسیر می نمایند. اختلاف تفاسیر ایشان نیز برخاسته از اختلاف در نحوه نگرش آنان به هستی و چگونگی به كارگیری ابزارها و روش های معرفتی است. تفاوت هایی كه تأثیر به سزایی را در نحوه بیان نقش، جایگاه و وظایف انسان از خود به جا می گذارد.
آیا میتوان در جست وجوی چیزی بود، ولی هیچ شناخت و نشانهای از آن چیز نداشت؟ در مواجهه با افراد انسانی عاقل و سالم از جنبه روحی و جسمانی، اگر از فعالیت و حركت آنان در عرصههای گوناگون زندگی سؤال كنیم كه چرا فعالیت میكنند؟ پاسخ های متفاوتی دریافت میكنیم كه هر یک از آن پاسخ ها پرسشی را به دنبال خواهد داشت، تا اینكه آن قدر در پیچ و خم پرسش ها و پاسخ ها حركت خود را ادامه میدهیم، تا به یک پاسخ نهایی برسیم و آن عبارت است از واژه «سعادت»؛ زیرا سعادت را هدف نهایی بشر میدانیم.
همچنین در مورد نقش عمل صالح در سعادت انسان باید گفت: عمل صالح در حقیقت میوه درخت ایمان است و دو رکن اساسی دارد. یکی نیت پاک و دیگری کارمفید. بنابراین عمل صالح منحصر در نماز و روزه، حج و زکات و… نیست، بلکه هر کار مفیدی که با نیت پاک انجام پذیرد. عمل صالح شمرده میشود، هر چند اندک و ناچیز باشد و آنچه در عمل صالح مهم است، قصد قربت و تقرّب به پروردگار است». پس با توجه به این که ایمان نقش حیاتی برای رسیدن به سعادت را به عهده دارد، عمل صالح نیز که در حقیقت میوه درخت ایمان است، دارای نقش کلیدی و حیاتی برای رسیدن به سعادت و خوش بختی ابدی است.
برخی از اعمال نیز از موانع سعادت شمرده شده است که به عنوان مثال می شود به بعضی از آنها اشاره کرد: 1. اعراض از ذکر خدا 2. عصیان و تمرد از احکام الهی 3. بدعت در دین 4. معصیت و گناه 5. ظلم و بیدادگری 6. غفلت 7. هواپرستی.
مفهوم شناسی سعادت
مفهوم سعادت و معانی اصطلاحی آن و فهم ما از سعادت یکی از مطالب مهم و مرکزی در جوامع بشري و زندگی ما انسان ها به شمار می رود. يكي از سؤال های مهم در زندگی انسان این است که در یابد سعادت چیست؟ سعید و خوشبخت کیست؟ سعادت واقعی چیست؟ و چطور می توان انسان به سعادت واقعی دست یابد؟ یافتن جواب درست و منطقی به این سؤالات، به اطمینان کامل، حلی برای بسیاری از مشاکل ما می شود.
سعادت در فرهنگ هر ملت و حتی هر انسان مفهوم، محتوا و تعاریف مختلفی دارد. هر گروه و فرقه انسانی سعادت را به شکل خاصی و با ذوق خود تعریف و تشریح نموده و فهم خود را از این مفهوم ارائه نمودند.
کلمه سعادت یا خوشبختى در لغت، توسط علما به معناى خوش طالعى مورد ترجمه و تفسیر قرار گرفته است. همچنان علما در تعریف سعادت می گویند: «سعادت رسيدن به هر نوع كمال ممكن كه انسان استعداد و شايستگى وصول به آن را دارد» و یا به عبارت ديگر، سعادت عبارت از استفاده صحیح، سالم و مشروع از نيروهاى مختلف مادى و معنوى که پروردگار در تصرف واختیار انسان قرار داده، است.
این فهم را قرآن کریم با زیبایی خاص خویش چنین معرفی می فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[1] از فحوی آیات متبرکه با صراحت تام معلوم می گردد که فلاح انسان در گرو تزكيه نفس است و «فلاح» همان سعادت و كمال نفس انسانى است؛ از اين نظر كه موجب رستگارى و رها شدن انسان از مشکلات است. از آن نظر كه موجب دستيابى به خواستهها است «فوز» و از نظر اين كه مطلوب ذاتى است «سعادت» ناميده مىشود.
اگر ما حکمت و فلسفه خلقت انسان را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم با وضوح تمام در خواهیم یافت که، هدف از خلقت جهان و به تعقیب آن خلقت انسان، رساندن انسان به کمال فضیلت و رساندن انسان به بالاترین کمال انسانی است، بنابر همین منطق است که انسان فطرتاً مخلوق کمالجو و سعادت طلب خلق گردیده است. بنا براین همه انسان ها می خواهند خود را به سعادت گم شده خود برسانند .
ولی جای هیچ گون تردیدی نیست که انسان ها برای رسیدن به معراج سعادت برای خود راه ها و وسایل مختلفی را مطرح وپیش بینی می نمایند. برخی از انسان ها رسیدن به سعادت و خوشبختی متصور خویش را در رســـیـــدن بـــه «لذت» ظاهری[2] و برخی دیگر از انسان ها «لذت های» باطنی را مایه سعادت و خوشبختی معرفی می دارند. ابن سینا، سعادت را به فعلیت رسیدن استعدادهای انسان به طور یک نواخت و هماهنگ که موجب کمال انسان میشود، معنا کردهاند.[3]
همچنان علما بدین باور وعقیده اند که هر کدام از دو خصوصیت (سعادت و شقاوت) برای خود معنای به خصوصی دارند. به طور نمونه «روح» دارای سعادت و شقاوتی است و «جسم» هم دارای سعادت و شقاوتی به خصوص خود می باشد. بنابر همین منطق است که قرآن کریم انسان را موجودی مرکب از جسم و روح معرفی می کند. روحی ابدی و جسمی متحوّل و متغیّر. بنابراین آنچه که تنها مربوط به سعادت است، «روح» انسان است. مانند علم، تقوا و امثال آن، از سعادتهای انسانی میشمارد و همچنین اموری که سعادت جسم و روح را با هم دربر دارد، از سعادتهای انسان محسوب میفرماید: مانند نعمت مال و اولاد به شرط آن که انسان را از یاد پروردگار غافل نکند و دلبستگی به حیات دنیوی را به دنبال نداشته باشد. همچنین سعادت انسان اموری است که در ناحیه جسم و بدن سختی و ناملایماتی را به وجود آورد ولی در ناحیه روح از سعادت شمرده میشود، مانند قبول مشقت های جسمی در راه خـــــدا، انفاق اموال در راه خدا. امّا اموری که در روح شقاوت ایجاد کند، گرچه سعادت جسمانی را به همراه داشته باشد، هیچ گونه سعادتی را همراه ندارد، مانند لذائذی که فقط جنبۀ دنیوی غیر مشروع داشته و این لذایذ غیر مشروع دنیوی موجب فراموشی از یاد خداوند گردد. این نوع لذائذ و به اصطلاع سعادت غیر مشروع جسمانی را پروردگار برای انسان در واقعیت عذاب شمرده است.
دین مقدس اسلام، به انسان هشدار می دهد که مفهوم زندگی این نیست که انسان یکسره خود را به لذایذ و رنج های دنیوی منحصر شمارد. بلکه زندگی ابدی و جاودانه نیز با رنج ها و لذت های متناسب با اعمال انسان ها در راه است و این انسان است که می تواند انتخاب کند زندگی زودگذر و فانی، یا سعادت جاودانه و ابدی و همیشگی. دین اسلام در این راستا اعتدال را مراعات کرده و برای بهره گیری از لذایذ مادی و معنوی حدود و ثغور بس عالی و انسانی را تعیین نموده که پیروی از این اصول سبب صلاح و فلاح دنیا و آخرت خواهد بود.
مسّلم است که سعادت و خوشبختى از آنِ انسان ها و جوامع بشری است که آسایش خاطر و آرامش بیشترى داشته باشند. برای عده ای که سعادت و خوشبختی را تنها در داشتن مال دنیوی خلاصه می کنند باید گفت که: مال و ثروت و قدرت، به هیچ صورت منشأ سعادت و خوشبختى به حساب نمىآید، زیرا ثروت و قدرت، رفاه مىآورند اماحتمی نیست که آرام بخش باشند.
سعادت و كمال انسان
تصویر دقيق و جامع این مسئله در پرتو تبيين صحيح و روشن مفهوم سعادت و شناخت درست از انسان و اهدافش، ميسر مىشود. عدهاى همچون كانت عقيده به جدايى كمال و سعادت دارند و اين گونه مىگويند كه در همۀ دنيا فقط يک كمال و خوبى وجود دارد و آن ارادۀ نيک است و ارادۀ نيک هم به معناى مطيع بودن در مقابل فرمانهاى وجدان است، خواه به دنبال آن خوشى باشد يا نباشد. ولى سعادت آن لذت و خوشى است كه با هيچ درد و رنجى همراه نباشد و اخلاق با كمال سروكار دارد نه با سعادت.[4] اما علما و فلاسفه و اخلاقيون اسلامى می گویند: به هر اندازه كه انسان از كمال بهره ببرد و به غايت خودش نزديک شود به سعادت رسيده است.[5] اینها مانند كانت سعادت را از كمال جدا نمىدانند، البته مىپذيرند كه اگر منظور از سعادت، سعادت حسى (خوشى مادى دنيوى) باشد بالطبع كمال از چنين سعادتى جدا است.[6] از طرف ديگر نوع نگرش مكاتب مختلف به انسان، موجب شده است كه تلقى آنها از سعادت متفاوت باشد.
مكتبى كه انسان را موجود مادى فرض مىكند، سعادتش را در گرو تأمين نيازهاى مادىاش مىداند و در اين بين عدهاى كمال انسان را در برخوردارى هر چه بيشتر از لذايذ مادى مىدانند (برخوردارى فرد يا جمع) و آن كه عقل را معيار انسانيت مىداند سعادتش را در شكوفايى عقل توسط معارف و حقايق الاهی تلقى مىكند. آنان كه همچون عرفا به درون و درد هجران توجه دارند و انسان را موجودى گرفتار آمده در قفس و دور مانده از اصل و وطنش مىدانند، سعادتش را به ميزان بهرهمندىاش از عشق عنوان مىكنند و آن گروه كه همچون نيچه قدرت را اساس كار قرار مىدهند، انسان سعادت مند را انسان قادر مىدانند. اما بر مبناى نظريۀ اسلام (با قبول عقل و عشق) انسان اين گونه معرفى شده است: موجودى كه استعدادهاى مختلف دارد، از جان و تن (روح و بدن) تركيب يافته است و مادى صرف نيست[7]، زندگى واقعى و اصلىاش در جهان ديگر است، براى ابد خلق شده است و انديشه و اعمال و رفتار و اخلاقياتش، بدن اخروىاش را مىسازد و… .
با چنين بينشى، سعادت انسان با شكوفايى هماهنگ استعدادهايش و پاسخ مناسب به نيازهاى روحى و جسمىاش، محقق مىشود.
علامه طباطبائى در این باره مىفرمايد: سعادت هر چيزى عبارت است از رسيدنش به خير وجودش، و سعادت انسان كه موجودى است مركب از روح و بدن عبارت است از رسيدن به خيرات جسمانى و روحانىاش و متنعم شدن به آن.[8]
روح كه از خدا است “و نفخت فيه من روحى”،[9] سعادتش در گرو تقرب به خداست؛ يعنى بازگشت به مبدأيى كه از آن جا نشأت گرفته است. به عبارت ديگر، روح جوهر آدمى و از خداست كه “انّا للَّه” و با طىّ مراتبى، در جهان طبيعت رحل اقامت افكنده و سعادتش در اين است كه با مركب عشق و مرگ اختيارى[10] از جهان طبيعت كوچ كند و برسد به همان جايى كه بدان جا تعلق داشت كه “و انا اليه راجعون”. چنين انسانى گرچه با بدنش در اين دنيا است، اما روحش به جاى ديگرى بسته شده است.[11] البته اين به معناى بى توجهى به امور مادى نيست؛ چراكه بهرهمندى از سلامتى و تنعمات مادى و…، از سعادت انسان شمرده مىشود و توصيه شده است كه انسان با رعايت اصول بهداشتى به تقويت جسم خود بپردازد. چرا كه جسم سالم، زمينه و شرط روح سالم است.[12] بلكه منظور اين است كه روح، جوهرۀ انسان و هويتش را تشكيل مىدهد و هدف از خلقت چنين موجودى تقرب و نزديک شدن به خدا است. “يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي،[13] اى نفس مطمئنه به سوى پروردگارت بازگرد در حالي كه تو از خدا خشنود، خدا از تو خشنود است پس در زمرۀ بندگانم وارد شو و به بهشتم درآى. و “يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ “[14]، ای انسان، تو در راه پروردگارت رنج فراوان می کشی، پس پاداش آن را خواهی دید. “في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر”،[15] در جايگاهى راستين نزد سلطانى قدرتمند. و يا در آيۀ ديگر آمده است: “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون”،[16] جن و انس را نيافريديم، مگر براى آن كه بندگى من كنند.
عبادت، وسيلهاى است براى تقرب به خدا “وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ…”،[17] از صبر و نماز استعانت بجوييد… ؛ لذا است كه مىتوان گفت هر آنچه كه انسان را در تقرب به خدا كمک كند سعادت او را فراهم آورده است و اين جا است كه نه تنها نماز وسيلۀ قرب است، خدمت به بندگان خدا هم در زمرۀ عبادت و وسيلهاى براى نزديک شدن به خدا تلقى مىشود.
علامه طباطبائى مىفرمايد:[18] اين چيزهايى كه نعمت به شمار آمدهاند، تنها در صورتى نعمت هستند كه با غرضى كه خدا از خلقت آنها براى انسان داشته، موافق باشند؛ زيرا اينها بدين منظور آفريده شدهاند كه از طرف خدا كمكى براى انسان باشند كه در راه سعادت حقيقى خود كه همانا قرب به خدا بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگارى او است، در آنها تصرف كند كه مىفرمايد: “ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون…”.
جایگاه سعادت در اسلام
یكی از اموری كه موجب پدید آمدن اختلاف آرای فراوانی در تعریف سعادت گردیده است، تفاوت در جهان بینیهایی است كه زیر بنا و اساس نظامهای اعتقادی و اخلاقی است، از این رو دست یافتن به جهان بینیای صحیح، در ارائه تعریف درستی از سعادت و چگونگی وصول به آن نقش به سزایی خواهد داشت، كه از جمله آنها اختلافی است كه یک دیدگاه مادی با دیدگاهی الهی بر سر تعریف و تعیین مصداق حقیقی سعادت دارد.
مكتب اسلام نیز كه از یك جهان بینی توحیدی برخوردار است تعریف خاصی از سعادت داشته و مصداق خاصی از آن را به عنوان سعادت حقیقی عنوان نموده است و برای رسیدن به آن توصیهها و دستوراتی را نیز ارائه نموده است؛ از دیدگاه اسلامی سعادت حقیقی و مطلوب نهایی انسان رسیدن به قرب الهی است [19]و تنها در این صورت است كه انسان نیک بخت و سعادت مند میگردد و از بالاترین لذتها هم از نظر كمّی و هم از نظر كیفی نیز برخوردار میگردد بنابراین از دیدگاه اسلامی انسان از یك طرف با خداوند در ارتباط است و از این رو در رسیدن به سعادت باید رضایت خداوند و در نتیجه قرب الهی را مورد توجه خود قرار دهد و از طرف دیگر نیز باید رابطه او با معاد مورد توجه قرار گیرد، تا مصداق حقیقی سعادت وی تأمین گردد و لذا آیات قرآن كریم در اكثر موارد مصداق فلاح و رستگاری را سعادت اخروی معرّفی میكنند[20] هر چند كه اسلام ترك كلّی دنیا را توصیه نمیكند، امّا با توجه به اهمیت غیرقابل قیاس آخرت نسبت به دنیا سعادت حقیقی را همان سعادت اخروی میداند كه در نتیجه قرب الهی پدید میآید و البته در متون اسلامی برای رسیدن به این سعادت اخروی و قرب الهی شرایط و ویژگی هایی نیز مورد توجه قرار گرفتهاند كه از جمله آنها داشتن ایمان الهی است بنابراین از نظر اسلام برخورداری از معرفت عقلانی محض برای وصول به سعادت واقعی كفایت نمیكند و علاوه بر آن باید از فضایل الهی از جمله ایمان به خداوند، معاد و نبوت نیز برخوردار گردند؛ همچنین باید از یک سری فضایل اخلاقی شایستهای نیز بهرهمند شد و لذا در قرآن كریم توصیههایی نسبت به تفكر و تعقل ورزیدن، ایمان آوردن و بهرهمند شدن از فضایل اخلاقی نیز به عمل آمده است كه میتوان به عنوان نمونه برخورداری از تقوای الهی و همچنین یاد و ذكر الهی را مثال زد كه در جهت فلاح و رستگاری و سعادت انسانی مورد توصیه قرار گرفتهاند[21]
پس سعادت حقیقی انسان در رسیدن به قرب الهی و همان سعادت اخروی است که تنها از طریق یک سری فعالیتهای عقلی، اخلاقی، و دینی بدست می آید. البته از نظر اسلام انسان موجودی است مختار و اختیار انسان از محكمات معارف اسلام است و در سراسر متون دینی اسلام بر اختیار انسانی تأكید شده است، دست یافتن به این سعادت نیز امری كاملاً اختیاری است؛ و لذا از دیدگاه اسلامی كوشش و تلاش هر شخص در دست یابی او به سعادت حقیقیاش تأثیر گذار است، و نتیجه كارهای انسان به خود او برمیگردد و هرگونه جبر انسان مردود میباشد.[22]
جایگاه سعادت در قرآن
خداوند در قرآن کریم با بیان مشخصات انسان سعادتمند، جایگاه سعادت را ترسیم فرموده است. برای توضیح مطلب به آیاتی در این زمینه اشاره می شود:
الف. «آن روز که (قیامت) فرا رسد هیچکس جز به اجازه او سخن نمى گوید. گروهى از آنها (انسان ها) شقاوتمند و گروهى سعادتمند هستند (گروهى بدبختند و گروهى نیکبخت). اما آنها که شقاوتمند شدند در آتش اند و براى آنها زفیر و شهیق (ناله هاى طولانى دم و باز دم) است. جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین بر پاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد که پروردگارت هر چه را اراده کند انجام مى دهد. اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند بود، ما دامی که آسمان ها و زمین برپا است، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، این بخششى قطع نشدنى است!»[23]
خداوند تعالی در این آیات شریفه اشاره به تقسیم همه مردم به دو گروه نموده، مى فرماید: گروهى در آن جا شقى و گروهى سعید هستند، گروهى خوش بخت و گروه دیگرى بدبختند (فمنهم شقى و سعید). سعید از ماده سعادت به معناى فراهم بودن اسباب نعمت، و شقى از ماده شقاوت به معناى فراهم بودن اسباب گرفتارى و مجازات و بلا است. بنابر این سعیدها در آن جهان همان نیکوکارانى هستند که در لابلاى انواع نعمت ها جاى دارند و شقاوتمندان همان بدکارانى هستند که در دل دوزخ در انواع مجازات ها گرفتارند.
به هر حال این شقاوت و آن سعادت چیزى جز نتیجه اعمال و کردار و گفتار و نیات انسان در دنیا نیست و عجب این که بعضى از مفسران این آیه را دستاویزى براى عقیده باطل خود در زمینه جبر قرار داده اند، در حالى که آیه کمترین دلالتى بر این معنا ندارد؛ بلکه از سعادتمندان و شقاوتمندان رستاخیز سخن مى گوید که همگى به خاطر اعمال خود به این مرحله رسیده اند. سپس حالات شقاوتمندان و سعادتمندان را در عبارات فشرده و گویائى چنین بیان می فرماید: اما آنها که شقاوتمند شدند در آتش دوزخ زفیر و شهیق دارند و ناله و نعره و فریاد سر مى دهند.
ب. همچنین خداوند عزیز در جای دیگری می فرماید: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، مؤمنان رستگار شدند. آنها که در نمازشان خشوع دارند و آنها که از لغو و بیهودگى رویگردانند، آنها که زکات را انجام مى دهند و آنها که دامان خود را از آلودگى به بى عفتى حفظ مى کنند، تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند که در بهره گیرى از آنها ملامت نمى شوند و هر کس غیر این طریق را طلب کند تجاوزگر است و آنها که امانت ها و عهد خود را مراعات مى کنند و آنها که از نمازها مواظبت مى نمایند، (آرى) آنها وارثانند، که بهشت برین را ارث مى برند و جاودانه در آن خواهند ماند».[24]
خداوند در این آیات مى فرماید: مؤمنان رستگار شدند و به هدف نهائى خود در تمام ابعاد رسیدند. افلح از ماده فلح و فلاح، در اصل به معناى شکافتن و بریدن است، سپس به هر نوع پیروزى و رسیدن به مقصد و خوشبختى اطلاق شده است. در حقیقت افراد پیروزمند و رستگار و خوشبخت موانع را از سر راه بر مى دارند و راه خود را به سوى مقصد مى شکافند و پیش مى روند. البته فلاح و رستگارى معناى وسیعى دارد؛ به این معنا که پیروزی هاى مادى و معنوى هر دو را شامل می شود و در مورد مؤمنان هر دو بُعد منظور است. پیروزى و رستگارى دنیوى در آن است که انسان آزاد، سربلند، عزیز و بى نیاز زندگى کند و این امور جز در سایه ایمان امکان پذیر نیست. رستگارى و سعادت آخرت در این است که در جوار رحمت پروردگار، در میان نعمت هاى جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک و در کمال عزت و سربلندى به سر برد. انتخاب فعل ماضى «افلح» در مورد رستگارى مؤمنان، براى تأکید هر چه بیشتر است؛ یعنى رستگارى آنها آن قدر مسلم است که گوئى قبلا تحقق یافته و ذکر کلمه «قد» قبل از آن نیز تأکید دیگرى براى موضوع است.
در آیات دیگر چگونگى حال مؤمنان سعادتمند و سرعت گیرندگان در خیرات را ضمن چند آیه بازگو نموده و صفات اساسى آنها را تشریح فرموده، نخست مى فرماید: «کسانى که از خوف پروردگارشان بیمناک و نگرانند». قابل توجه این که خشیت به معناى هرگونه ترس نیست؛ بلکه به ترسى گفته می شود که توأم با تعظیم و احترام باشد، همچنین مشفق که از اشفاق و از ریشه شفق به معناى روشنائى آمیخته با تاریکى گرفته شده؛ به معناى خوف و ترسى است که آمیخته با محبت و احترام است. از آن جا که خشیت بیشتر جنبه قلبى دارد و اشفاق جنبه عملى را شامل مى شود، وجه ذکر این دو به صورت علت و معلول در آیه روشن مى شود، در حقیقت مى فرماید: آنها کسانى هستند که ترس آمیخته با عظمت خدا در دل هایشان جاى کرده و آثار آن در عمل و مراقبت هایشان نسبت به دستورات الهى، نمایان است. به تعبیر دیگر اشفاق مرحله تکامل خشیت است که در عمل اثر مى گذارد و انسان را به پرهیز از گناه و انجام مسئولیت ها وا مى دارد.
سپس اضافه مى فرماید «کسانى که به آیات پروردگارشان ایمان مى آورند». بعد از مرحله ایمان به آیات پروردگار، مرحله تنزیه و پاک شمردن او از هرگونه شبیه و شریک فرا مى رسد و مى فرماید: «کسانى که نسبت به پروردگارشان شرک نمى ورزند». در واقع نفى شرک، نتیجه ایمان به آیات پروردگار و معلول آن است و یا به تعبیر دیگر، ایمان به آیات پروردگار، به صفات ثبوتى او اشاره مى کند و نفى شرک اشاره به صفات سلبى است. به هر حال نفى هر گونه شرک جلى و خفى (اعم از آشکار و نهان)، در این جمله درج است.
بعد از این، مرحله ایمان به معاد و رستاخیز و توجه خاصى که مؤمنان راستین به این مسئله دارند، فرا مى رسد، توجهى که آنها را در عمل، کاملا کنترل مى کند، و مى فرماید: « کسانى که نهایت تلاش و کوشش را در انجام اطاعات و اداى حقوق مردم و حق پروردگار دارند، اما با این حال خود را مقصر مى دانند، از این که سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند، دل هایشان ترسان است. اینان همچون افراد کوته فکر و دون همت نیستند که با انجام یک عمل کوچک خود را از مقربان درگاه خدا پندارند و چنان حالت عجبى پیدا کنند که همه را در برابر خود کوچک و بى مقدار ببینند.
بعد از شرح این صفات چهارگانه مى فرماید: «چنین کسانى هستند که در خیرات سرعت مى کنند و از دیگران پیشى مى گیرند». در واقع خیرات و نیکی ها و سعادت واقعى، آن نیست که غرق شدگان در ناز و نعمت و غافلان مغرور به دنیا مى پندارند؛ بلکه خیر و سعادت و برکت براى گروه مؤمنانى است که داراى ویژگی هاى اعتقادى و اخلاقى فوق هستند و به دنبال آن در انجام اعمال صالح پیش قدمند.
آیات فوق ترسیم جالب و تنظیم کاملا منطقى براى بیان صفات این گروه از مؤمنان پیشگام است، نخست از ترس آمیخته با احترام و تعظیم که انگیزه ایمان به پروردگار و نفى هرگونه شرک است شروع کرده و به ایمان به معاد و دادگاه عدل خدا که موجب احساس مسؤولیت و انگیزه هر کار نیک است منتهى مى گردد و مجموعا چهار ویژگى و یک نتیجه را بیان مى کند.
مهم ترین چیزی که سعادت ما در گرو اوست عمل ماست، متاع اصلی سعادت و شقاوت ما طرز کار و فکر و نیت و اخلاق ماست.
ج. قرآن کریم در سوره مبارکه سوره عصر، ضمن این که به عصر قسم یاد می کند، همراه با تأکید میفرماید: بشر جز با داشتن چهار خصلت زیانکار و بدبخت است: اول ایمان، دوم عمل درست و صحیح (صالح)، سوم تشویق و وادار کردن افراد دیگر را به حق، چهارم تشویق و توصیه افراد دیگر را به خویشتن داری و استقامت و صبر. اینها چهار رکن و چهار ستون کاخ سعادت بشر میباشند. قرآن کریم میفرماید: هر کس اعمال صالح انجام دهد و نیکوکاری کند و دارای ایمان هم باشد، خواه مرد باشد و خواه زن، ما او را به یک زندگی خوش و صاف و بی کدورت زنده می داریم و بعد از آن هم در جهان دیگر بهترین پاداش را به آنها میدهیم.
نکته جالب در این آیات کریمه این است که، قرآن کریم مردم بی ایمان و بدکار را زنده و حساس نمیخواند و میفرماید: کسانی که نیکوکاری کنند و ایمان و علاقه به معنویت داشته باشند، ما آنها را زندگی داده، از مردگی خارج میسازیم. آن وقت میفهمند که معنای زندگی و خوشی و سعادت چیست، زندگی، بی معنا و بی هدف نیست، سعادت واقعیت دارد.[25]
موانع سعادت در قرآن
از نظر قرآن رسیدن به سعادت و خوشبختی پایدار و ابدی، تنها با انجام افعال و اعمال اختیاری امکان پذیر است و بدون آنها دستیابی و تحصیل سعادت، امری ناشدنی است؛ بنابر این تحصیل سعادت تنها به معنای انجام اعمال اختیاری است که به عنوان عامل پدیدآورنده سعادت می باشد و انسان تنها از این طریق می تواند به آن برسد؛ زیرا سعادت که مطلوب ذاتی انسان است، خود در زمره افعال اختیاری انسان قرار نمی گیرد، بلکه با تحقق عواملی، سعادت تحقق می یابد. پس باید افعال اختیاری یا “عواملی” که در قرآن به عنوان عامل، زمینه ساز و وسیله رسیدن به سعادت معرفی شده است، تبیین گردد و موانع بازدارنده دانسته شود.
بعضی از افعال و اعمال اختیاری که توسط انسان ها صورت می گیرد، مانع دستیابی آنها به سعادت و رستگاری و عاملی جهت رسیدن آنها به شقاوت و بدبختی است.
قرآن کریم به این نوع افعال که مانع سعادت و عامل بدبختی فرد و جامعه است، راهنمایی کرده است که به مواردی از آنها، تحت عنوان موانع سعادت اشاره می شود.
1. اعراض از ذکر خدا: «و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت».[26]
از این آیه استفاده می شود که روی گردانی از یاد خدا زندگی سخت و پرمشقتی را به دنبال داشته و مانع از رسیدن انسان به سعادت و خوشبختی است.
در تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه چنین آمده است: گاه می شود درهای زندگی به روی انسان به کلی بسته می شود و دست به هر کاری می زند با درهای بسته روبه رو می شود، اما گاهی به عکس، به هرجا رو می آورد خود را در برابر درهای گشوده می بیند، مقدمات هر کار فراهم است و بن بست و گرهی در برابر او نیست. از این حال تعبیر به وسعت زندگی و از اولی به ضیق یا تنگی معیشت تعبیر می شود. منظور از «معیشت ضنک» که در آیه فوق آمده، نیز همین است. گاهی تنگی معیشت به خاطر این نیست که درآمد کمی دارد، ای بسا پول و درآمدش بسیار است، ولی بخل و حرص و آز، زندگی را بر او تنگ می کند، نه تنها میل ندارد در خانه اش باز باشد و دیگران از زندگی او استفاده کنند، بلکه گوئی نمی خواهد آن را به روی خویش بگشاید. راستی چرا انسان گرفتار این تنگناها می شود، قرآن می گوید: عامل اصلیش اعراض از یاد حق است. این در حالی است که یاد خدا مایه آرامش جان، تقوا و شهامت و فراموش کردن او مایه اضطراب و ترس و نگرانی است. هنگامی که انسان مسؤولیت هایش را به دنبال فراموش کردن یاد خدا به فراموشی بسپارد، غرق در شهوات و حرص و طمع می گردد، پیدا است که نصیب او معیشت ضنک خواهد بود، نه قناعتی که جان او را پر کند، نه توجه به معنویت که به او غنای روحی دهد، و نه اخلاقی که او را در برابر طغیان شهوات باز دارد.[27]
2. عصیان و تمرد از احکام الهی: «آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند، و برای او مجازات خوارکننده ای (در نظر گرفته شده) است».[28] هر که در مقام عصیان و تمرد برآید و از حدود اسلام بیرون رود، سیرت آن خلود در شقاوت و شعله های آتشین است. از آیه شریفه فوق استفاده می شود که یکی از موانع سعادت انسان و از عوامل شقاوت و بدبختی او این است که از دایره حدود و احکام الهی خارج شود و سر از عصیان و تمرد دربیاورد. بنابراین انسان باید مراقب باشد که از حدود الهی خارج نشود که در غیر این صورت، در گروه شقاوتمندان و تیره بختان قرار گرفته و از آتش ابدی دوزخ در امان نخواهد ماند.
3. بدعت در دین: «نگویید: این حلال است و آن حرام…، به یقین کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد».[29] از این آیه شریفه استفاده می شود که بدعت در دین و نسبت دادن احکام به خدا بدون دلیل، موجب محرومیت از رستگاری و سعادت ابدی است؛ زیرا ریشه بدعت گذاری در دین، گفته های بی اساس و دروغین است و این کار نزد خدا حرام و باعث محرومیت فرد از رستگاری و سعادت دنیا و آخرت خواهد بود.[30] شاهد بر این که بدعت گزاران رستگار نخواهند شد، آیه بعدی است که می فرماید: «بهره کمی است (که در دنیا نصیبشان می شود) و عذاب دردناکی در انتظار آنان است».[31][32]
پس طبق آیات شریفه و توضیحات استاد شهید مطهری،بدعت و نوآوری در دین حرام و سبب شقاوت و بدبختی، و موجب عذاب الهی خواهد بود.
4. معصیت و گناه: «آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است».[33] از آیه شریفه استفاده می شود که معصیت و گناه، سبب محرومیت از رستگاری و سعادت، و عامل رسیدن به شقاوت و بدبختی است. در تفسیر نمونه در ذیل این آیه کریمه چنین آمده است: خاب از ماده «خیبه»، به معنای نا امید شدن، نرسیدن به مطلوب، محروم شدن و زیان کار گشتن است. دساها از ماده «دس» در اصل به معنای داخل کردن چیزی توأم با کرامت است. دسیسه به کارهای مخفیانه زیان بار گفته می شود. در تناسب این معنا با آیه شریفه مورد بحث، بیانات گوناگونی گفته اند که در جای خود باید مطرح شود. در هر حال کنایه ای است از آلودگی به گناه و معصیت و خوهای شیطانی و درست در نقطه مقابل تزکیه قرار دارد.[34]
5. ظلم و بیدادگری: «مسلما ظالمان، رستگار نخواهند شد».[35] این آیه تصریح دارد که ظالمان، بیدادگران و ستمگران از فلاح، رستگاری و سعادت بی بهره اند و نصیبی از آن نخواهند برد و در گروه شقاوتمندان و تیره بختان قرار خواهند گرفت.[36] ظلم به معنای ستم (آزار) آمده است. اصل آن به معنای ناقص کردن و کم کردن حق و یا گذاشتن چیزی در غیر جایگاه خویش است. بنابراین آزار رساندن به دیگران و حق دیگران را پایمال کردن از مصادیق آشکار ظلم است.
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان می گوید: ظلم یکی از شنیع ترین گناهان است، بلکه با کمی دقت و تحلیل عقلی باید گفت: زشتی و شناعت گناهان دیگر هم به مقدار ظلمی است که در آنها است. معنای ظلم عبارت است از خروج از عدالت و حد وسط.[37]
تفسیر نمونه نیز در ذیل آیات 13 و 14 سوره یس می نویسد: در آیات فوق علت نابودی اقوام گذشته ظلم و ستم ذکر شده است، این به خاطر آن است که واژه ظلم آنچنان مفهوم جامعی دارد که هرگونه گناه و فسادی را دربر می گیرد.[38]
بنابر این با توجه به مطالب فوق، می توان گفت: هر نوع ستم و ظلم از سوی ستمگران، برای آنان اثر وضعی به جای خواهد گذاشت، اثر وضعی ظلم در دنیا این است که بالاخره انسان ستمگر، قوم ستمگر، در دنیا به نابودی و بدبختی خواهد رسید و در آخرت هرگز روی سعادت و رستگاری را نخواهد دید. بلکه او در دوزخ ابدی گرفتار خواهد شد.
6. غفلت: «یقینا، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دل ها (عقل ها) یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند، و) نمی فهمند، و چشمانی که با آن نمی بینند، و گوش هایی که با آن نمی شنوند؛ آن ها مانند چهارپایانند، بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند).[39] قرآن کریم در آیه فوق یکی از عوامل مهم بدبختی بسیاری از انسان ها را فراموشی و غفلت می داند؛ زیرا غافلان، چشمه آب حیات، کناردستشان است، ولی از تشنگی فریاد می کشند، درهای سعادت به رویشان باز است، اما حتی به آن نگاه نمی کنند، آنها با دست خود وسایل بدبختی خویش را فراهم می سازند و نعمت های گرانبهای عقل و چشم و گوش را به هدر می دهند.
تفسیر نمونه به وجه تشابه غافلان با چهارپایان پرداخته و می نویسد: بارها در قرآن مجید غافلان بی خبر به چهارپایان و حیوانات بی شعور دیگر تشبیه شده اند ولی نکته تشبیه آنها به انعام (چهارپایان)، شاید این باشد که آنها تنها به خواب و خور و شهوت جنسی می پردازند، درست همانند ملت هایی که تحت شعارهای فریبنده انسانی، آخرین هدف عدالت اجتماعی و قوانین بشری را رسیدن به آب و نان و یک زندگی مرفه مادی می پندارند… . به تعبیر دیگر، (آنان) گروهی مرفهند همچون گوسفندان پرواری، و گروهی نامرفه، گوسفندانی که در بیابان ها در به در دنبال آب و علف می گردند و هر دو گروه هدفشان جز شکم چیزی نیست.[40] به عبارتی توجه بیش از حد به امور ناپایدار زندگی، وسایل زندگی را هدف تلقی کردن، از جمله عواملی هستند که موجبات غفلت انسان را فراهم می آورند. کسی که به امور کم ارزش بسیار بها دهد و به امور بسیار باارزش بهای کم بدهد، ناگزیر از رشد و کمال بازخواهد ماند. هوا و هوس ها، زیور و زینت های دنیوی، فخرفروشی ها و خلاصه اسارت در بند نفس اماره از عوامل غفلت زا و بازدارنده انسان از رشد و کمال و سعادت می باشد.[41]
7. هواپرستی: «آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست)، گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است؟ با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟! آیا متذکر نمی شوید؟!».[42]
آیه شریفه فوق این نکته مهم را خاطرنشان می سازد که خودپرستی و هواپرستی انسان را به شقاوت و ضلالت و بدبختی می کشاند و او را از جاده سعادت دور می کند.
تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه به نکته های مهمی درباره خودپرستی و هواپرستی اشاره می کند، از جمله می گوید:
1. خطرناک ترین بت ها، بت هوای نفس است؛ (زیرا) بت هوی و هوس اغواکننده و سوق دهنده به سوی انواع گناه و انحراف است، زشتی ها را در نظر انسان زینت می دهد، تا آن جا که انسان به اعمال زشت خود می بالد.
2. مؤثرترین راه نفوذ شیطان، هواپرستی است؛ چرا که تا پایگاهی در درون انسان وجود نداشته باشد شیطان قدرت بر وسوسه گری ندارد و پایگاه شیطان چیزی جز هواپرستی نیست، همان چیز که خود شیطان به خاطر آن سقوط کرد و از صف فرشتگان و مقام قرب الهی طرد شد.
3. هواپرستی مهم ترین وسیله هدایت را که درک صحیح حقایق است از انسان می گیرد و پرده بر چشم عقل آدمی می افکند.
4. هواپرستی انسان را تا مرحله مبارزه با خدا (نعوذ بالله) پیش می برد، همان گونه که پیشوای هوی پرستان؛ یعنی شیطان به چنین سرنوشت شومی گرفتار شد.
5. عواقب هواپرستی آن قدر شوم و دردناک است که گاه یک لحظه هواپرستی یک عمر پشیمانی به بار می آورد و گاه یک لحظه هواپرستی محصول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را برباد می دهد.[43]
بنابراین براساس همین نکته ها است که، هواپرستی یکی از بزرگ ترین موانع سعادت و کامیابی بشریت به شمار می آید و تمام بدبختی ها و فلاکت انسان ها به خاطر این است که آن ها مطیع هوا و هوس هستند.
جایگاه سعادت در روایات
خوشبختی ترجمه واژه «سعادت» است که نقطه مقابل آن، بدبختی، یا همان «شقاوت» قرار گرفته است. در بعضی از کتاب های روایی، بابی به همین عنوان آمده است. برای نمونه، در بحارالانوار، جلد پنجم، باب ششم به این موضوع اختصاص دارد و آیات و روایات این موضوع در آن جمع آوری شده است.
به دلیل فراوانی روایات و احادیثی که در این زمینه وارد شده اند، در این مقال مختصر، به تعدادی از روایات در باب نشانه ها و اسباب بدبختی و این که خوشبخت و سعادتمند کیست، به عنوان نمونه اشاره می شود:
1. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «سعادتمند و خوشبخت کسی است که از زندگی دیگران عبرت آموزد و شقاوتمند و بدبخت کسی است که فریفته هوا و هوس خود گردد».[44] همچنین فرمود: «همانا تیره روز و بدبخت کسی است که از عقل و تجربه خود محروم ماند و از آن بهره نگیرد».[45]
2. علی (ع) در جای دیگری به نشانه های شقاوت اشاره نموده می فرماید: «از نشانه های بدبختی، دغل کاری با دوست است».[46] «از نشانه های شقاوت و بدبختی، بدی کردن به نیکان است».[47]
3. در جای دیگری، عوامل شقاوت و بدبختی را بر می شمارند و آن را معلول و نتیجه اندیشه و رفتار آدمی می دانند؛ چون انسان با سوء اختیار خود، راه شقاوت و بدبختی را می پیماید. ایشان در ابتدای نامه مشهور خود به مالک اشتر، راه سعادت و خوشبختی یا شقاوت و بدبختی را گوشزد نموده و می فرماید: فرد شقی (بد بخت)، مایه عبرت همه مسلمانان، به ویژه مسئولان مملکتی خواهد بود. حضرت، نامه را چنین آغاز می فرماید: به نام خداوند بخشنده مهربان. این فرمان از بنده خدا، علی، امیر مؤمنان، به مالک اشتر پسر حارث است. در عهدی که با او دارد، هنگامی که او را به فرمانداری مصر … و از واجبات و مستحبات، پیروی کند؛ فرمان هایی که جز با پیروی آن، سعادتنمند و خوش بخت نخواهد شد و جز با انکار و ضایع کردن آن، شقی و بدبخت نخواهد گردید.[48]
امیر مومنان علی (ع)، راه سعادت و خوشبختی را تنها در اطاعت خدا و انجام دادن فرمان های او می داند و شقی و بدبخت را کسی می داند که این راه را نپیماید.
4. به احادیث دیگری در زمینه سعادت و شقاوت توجه و دقت شود: حضرت علی (ع) فرمود: «بدبخت کسی است که از هوا و هوس و نادرستی های خویش فریب بخورد».[49] همچنین فرمود: «بدبخت کسی است که از عقل و تجربه خود بهره نگیرد).[50] و نیز فرمود: از گناهان باز ایستید و نفس های خود را از آنها بازدارید؛ زیرا بدبخت کسی است که عنان خود را در عرصه گناهان رها سازد».[51]
5. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «بدبخت کسی است که در این ماه بزرگ (رمضان) از آمرزش خدا محروم ماند.[52]
6. پیامبر اکرم (ص) خطاب به حضرت علی (ع) فرمود: «ای علی، چهار چیز نشانه بدبختی است: خشکی چشم و قساوت قلب و آرزوی دراز و عشق به زنده ماندن».[53]
در این مورد علی (ع) فرمود: «یکی از بزرگترین بدبختی ها، سنگدلی است».[54]
7. علی (ع) فرمود: «تباه کردن معاد از بدبختی است».[55] نیز فرمود: «از بدبختی است که انسان، دین خود را وسیله حفظ دنیایش قرار دهد».[56]
8. امام رضا (ع) فرمود: «قلم تقدیر خداوند بر خوشبختی کسی که ایمان آورد و تقوا داشته باشد و بر بدبختی کسی که ایمان نیاورد و نافرمانی ورزد، رقم خورده است».[57]
در این راستا امام حسین (ع) در دعای عرفه به محضر حق تعالی عرضه می دارد: «خدایا، کاری کن از تو چنان بترسم که گویی می بینمت و با تقوا و ترس از خودت، خوشبختم گردان و با معصیت و نافرمانی ات، شوربختم مکن».[58]
و نیز پیامبر اسلام (ص) می فرماید: «خوشبخت کسی است که سرای باقی را که نعمتش پایدار است، بر سرای فانی که عذابش بی پایان است، برگزیند و از آنچه در اختیار دارد، به سرایی که بدانجا رود، پیش فرستد. پیش از آن که آنها را برای کسی گذارد که وی با انفاق آن خوشبخت می شود، ولی خود او با گردآوردن آن (دارایی ها) بدبخت شده است».[59]
9. علی (ع) فرمود: «کسی که آزمندی اش زیاد باشد، بدبختی اش بسیار است».[60] «دنیا دوستی، مایه بدبختی است».[61] «آزمندی و سیری ناپذیری، بدبختی و خواری می آورد».[62]
10. امام صادق (ع) فرمود: «نافرمانی و عقوق پدر و مادر ازگناهان بزرگ است؛ زیرا خداوند، کسی را که نافرمانی پدر و مادر کند، نافرمان و بدبخت خوانده است».[63]
11. امیرمؤمنان علی (ع) در پاسخ این پرسش که بدبخت ترین مردم کیست، فرمود: «کسی که دین خود را به دنیای دیگری بفروشد».[64]
12. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «بدبخت ترین بدبخت ها کسی است که فقر دنیا و عذاب آخرت در او جمع شود».[65]
13. امیر المؤمنین (ع) فرمود: «خوشبخت آن کسی است که از دیگری پند گیرد و به کار بندد».[66] همچنین فرمود: «خوشبخت کسی است که از کیفر خدا ترسید، پس ایمن گردید و به پاداش امید بست و نیکوکاری پیشه کرد و شوق بهشت دردلش جای گرفت و شبانه راه پیمود».[67]
14. امام صادق (ع) فرمود: «خوش بخت کسی است که در نفس خود فراغتی یابد و به کار اصلاح آن پردازد».[68]
17. علی (ع) می فرماید: «خوش بخت کسی است که در طاعت (خدا) اخلاص داشته باشد».[69] همچنین فرمود: «خوش بخت کسی است که به آنچه از دست رفته است، بی اعتنا باشد».[70]
18. پیامبر اکرم (ص) به علی(ع) فرمود: «خوش بخت حقیقی کسی است که تو را دوست بدارد و از تو اطاعت کند».[71]
19. امام صادق (ع) فرمود: «کسی که عالم نباشد، سزاوار نیست که خوش بخت شمرده شود».
راه های رسیدن به سعادت
سعادت گران سنگ ترین گوهری است که تمامی انسانها در طول تاریخ به دنبال آن بوده اند. برای رسیدن به آن سه بخش عمده به برنامه ریزی و تنظیم روابط نیاز دارد که عبارتند از:
الف. تنظیم رابطه انسان با خود؛ یعنی آنکه انسان باید خود را به گونه ای بشناسد که بداند از کجا آمده و در کجا هست و به کجا می رود و نیز قدر و منزلت خود را بداند.
ب. تنظیم رابطه خود با خدا؛ بدین بیان که باید او را شناخت که چگونه موجودی است و چه اوصافی دارد و آدمی در برابر او چه وظیفه ای دارد و آیا از دایره حکومت او امکان خروج هست یا نه؟ و شناخت که تنها او شایستة عبودیت و پرستش است.
ج. تنظیم رابطه با خلق خدا؛ بدین معنا که در این بخش ابتدا باید معیارهای اخلاقی و اجتماعی را به طور کامل فرا گرفت و سپس آنها را به کار بست؛ معیارهایی همچون تقوا، عفاف، عدالت، صداقت، شجاعت، و ….
نتیجة بررسی دو بخش الف و جیم همان سعادت دنیوی است که شخص با تنظیم آنها می تواند در دنیا تا حدی به رفاه و خوشبختی برسد. اما آنچه از همه مهمتر است، آنچنانکه ادیان و مذاهب الهی بیش از همه روی آن تأکید کرده اند، بخش «ب» می باشد؛ چرا که با تنظیم آن نه تنها سعادت دنیوی انسان تنظیم می شود، بلکه سعادت اخروی که مهمترین و واقعی ترین سعادت نیز می باشد، فقط و فقط در گرو آن؛ یعنی تنظیم رابطه با خالق هستی می باشد. پس به همین جهت می توان گفت که سعادت واقعی در نتیجه تنظیم رابطه با خداوند متعال حاصل می شود.
اما آیا انسانها به تنهایی از پس تنظیم بخشهای سه گانه که ذکر شد، مخصوصاً بخش دوم؛ یعنی تنظیم رابطه با خداوند متعال بر می آیند؟ مسلماً انسانها قادر به چنین کاری به تنهایی و با به کار بستن عقل بشری نیستند و نمی توانند گوهر گرانبهای سعادت و خوشبختی را به دست آورند، به گواه این که در جهان کنونی با تمام پیشرفتها و تکنولوژی ها انسان ها همچنان در بدبختی و بیچارگی به سر می برند و این نیست مگر به این دلیل که عقل انسانها از خطا و اشتباه مصون و در امان نیست. پس انسانها احتیاج به کسی دارند که از هر گونه خطا و اشتباه و افراط و تفریط بری باشد و آگاهی کامل نسبت به تمام جوانب و نیازهای بشری داشته باشد. و این کس نمی تواند باشد مگر خداوند متعال که خالق و آفرینندة بشر و عالم می باشد و خالق هر چیز از نیازهای آن از همه کس آگاه تر می باشد. اما کمک و یاری خداوند متعال به علت عدم ظرفیت و عدم قابلیت انسانها، نمی تواند به صورت مستقیم و بلا واسطه باشد. از همین رو باید از جانب خداوند کسانی که قابلیت دریافت وحی را دارند فرستاده شوند، تا فرامین و دستورات خداوند متعال را به انسانها برسانند. بنابر این تنها راه رسیدن به سعادت واقعی، پیروی از فرامین انبیاء عظام و تبعیت از روش و طریقة آنها در زندگی است.[72]
کسب رضای الاهی و سعادت
دین اسلام همواره با نگاهی کلان نگر همۀ تعالیم خود را در راستای رسیدن به سعادت حقیقی که رضا و قرب الاهی است ترسیم کرده و رهپویان اسلام با رعایت این تعالیم بدین هدف البته با عنایت به ظرفیت و استعداد ذاتی افراد نیل می یابند؛ از این رو برای رسیدن به سعادت حقیقی راه هایی در اسلام عنوان شده است.
اولین چیزی که انسان را می تواند به سعادت واقعی و حقیقی برساند کسب رضای پروردگار با عظمت است. قرآن در سوره عصر، آن عده از انسان هایی را از خسران مستثنى می سازد که آنان مؤمن و نیکوکار باشند. قرآن با صراحت تام بیان می دارد: انسان ها مؤمن و نیکو کار به طور حتمی به فلاح و رستگاری دست می یابند.
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.[73]
علمای علم اخلاق می گویند خوش بخت کسى است که زندگى خوشایندى داشته باشد و رسیدن به این زندگی، جــــز با رضای پروردگار در چیز دیگری به دست نمی آید.
تقوا و پرهیزگاری راه دست یابی به سعادت
یکی از راه هایی که انسان در رسیدن به سعادت حقیقی نمی تواند آن را مورد غفلت قرار دهد، رعایت تقوا و پرهیزگاری است. قرآن عظیم الشان در سوره شمس پس از یازده سوگند و قسم چنین بیان می دارد: سعادت و رستگارى نصیب آن عده از انسان هایی است که خود را از پلیدى تطهیر کند و بدبخت کسى است که به ناپاکى روی بیاورد.[74]
یکی از عوامل ارسال کتب سماوی و ارسال پیغمبران الهى در همین فهم خلاصه می گردد، پیغمبران آمده آند تا برای ما انسان ها راه زندگى و رسیدن به زندگی سعادتمند ابدی را نشان دهند. پـــیامبران الهی مبعوث گردیده اند تا برای بشریت راه خیر و راه رسیدن به سعادت را تعلیم دهند. یـکی از رسالت انبــیــا همین است که برای انسان ها راهها و طرق ورود به زندگی سعادتمند، خوش بختى، نیکى و نیکوکارى، راستى و درستى و استحکام اخلاقى و خیرخواهى و مهربانى را به آموزند.
نقش ایمان و عمل صالح در سعادت
در مورد نقش عمل صالح در سعادت انسان باید گفت: واژه «عمل» اگرچه از لحاظ مفهومی شامل مطلق رفتار و فعل می شود، امّا در معنایی خاص، به رفتارهای ارادی که با اختیار و آگاهی انجام می گیرد، اطلاق می گردد؛ از همین رو است که بعضی از اهل لغت، واژه اراده را در مفهوم این لفظ لحاظ کرده و «عمل» را این گونه تعریف کرده اند: «هر کاری (فعلی) را که حیوان از روی قصد انجام میدهد، عمل نامیده میشود».[75]
واژه «صالح» نیز از ریشه صلاح بوده و به معنای ضد «فساد» است.[76] در آیات قرآنی نیز این واژه در همین معنا به کار رفته و دو واژه «صلاح» و «فساد» در معنای مقابل هم به کار رفته. مانند آیه «همان كسانى كه در زمين فساد مىكنند و به هيچ گونه اصلاحى نمىپردازند».[77]
با توجه به آنچه گذشت می توان گفت «عمل صالح، عملی است که در شرع به عنوان واجب یا مستحب معرفی شده و سالک از طریق انجام آن میتواند سیر و سلوک کند و به مقام قرب نائل گردد.»[78]
«عمل صالح در حقیقت میوه درخت ایمان است و دو رکن اساسی دارد. یکی نیت پاک و دیگری کارمفید. بنابراین عمل صالح منحصر در نماز و روزه، حج و زکات و… نیست، بلکه هر کار مفیدی که با نیت پاک انجام پذیرد. عمل صالح شمرده میشود، هر چند اندک و ناچیز باشد و آنچه در عمل صالح مهم است، قصد قربت و تقرّب به پروردگار است.»[79] پس با توجه به این که ایمان نقش حیاتی برای رسیدن به سعادت را به عهده دارد، عمل صالح نیز که در حقیقت میوه درخت ایمان است، دارای نقش کلیدی و حیاتی برای رسیدن به سعادت و خوش بختی ابدی است.
در قرآن کریم نزدیک به شصت مورد، ایمان و عمل صالح قرین هم ذکر شده اند و از آن دو به عنوان دو بال برای رسیدن به سعادت و حیات جاویدان در بهشت برین یاد شده است. اگرچه هر یک از دو واژه عمل صالح و ایمان در فهم عرفی، معانی روشن و واضحی دارند، ولی ایمان مطلوب از دیدگاه شرع مقدّس اسلام، اجزاء و شرائط خاصی دارد، همانگونه که عمل صالح نیز برای تأمین سعادت و رستگاری باید حائز ویژگی هایی باشد.
خداوند متعال انسان را با هدفی به این عالم خاکی آورد و ایمان به خداوند و فرستادگانش را رمز رسیدن به کمال حقیقی و سعادت دنیوی و اخروی وی مقرّر فرمود. با این حال، با رجوع به آیات قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام)، مشخّص می شود که ایمان به خداوند نه شرط کافی بلکه شرط لازم برای نیل به سعادت انسانی است و عامل دیگر که همان عمل صالح است، در این طریق نیاز است. آیات قرآن، مکررّ، ایمان و عمل صالح را در کنار هم آورده و روشن می سازد که این دو در کنار هم، سعادت و رستگاری انسان را به دنبال دارد؛ لذا برای بقاء ایمان در دل، انجام عمل صالح، امری ضروری است که بدون آن، روح ایمان میخشکد.
برای این که ایمان در درون انسان محقق شود و تقویت گردد، نیاز است انسان در دو زمینه تلاش و کوشش کند. نخست در زمینه تقویت شناخت و علم، دوّم در زمینه انگیزش میل فطری خویش به ایمان.
برخی از آیات قرآن به لزوم شناخت و معرفت در تحقق ایمان، دلالت دارند؛ به عنوان مثال: «مشركان را كسى به قهر و جبر براى شريک قرار دادن برای خداوند وادار نمىكند، بلكه مشركان ستمكار، به خواهش نفس خود و بدون علم، تابع شده، برای خداوند تعالى شريک قرار دادهاند، پس هر كه را خداوند تعالى به سبب شرک و كفرش در ضلالت بگذارد، چه كسى هدايت مىكند»؟[80] و نیز آیه: «یقینا از بین بندگان خدا، تنها دانایان و دانشوران خداترس هستند».[81] در این آیه، خشیت که از آثار ایمان است، برخاسته از علم و آگاهی به مقام خداوند معرفی شده است؛[82] لذا کسب معرفت و آگاهی برای تحقق و تقویت ایمان، لازم است؛ زیرا ایمان بدون معرفت، متزلزل و ناپایدار خواهد بود.
در زمینه انگیزش تقویت میل فطری به خداوند، باید گفت: ایمان به خدا ریشه فطری دارد و در همه انسان ها، قدرت وابستگی به قدرتی بینهایت موجود است، اگرچه در تشخیص آن قدرت بینهایت که آیا قدرت الهی است یا قدرت طبیعی، دچار لغزش میشوند. به عبارتی دیگر «یکی از ارکان زندگی بشر، این است که به چیزی ایمان داشته باشد و آن را حقیقت بپندارد و در برابرش تسلیم باشد»؛[83] از این رو برای تحقّق ایمان باید زمینه شکوفایی آن را فراهم کرد و موانعی که جلوی بروز و ظهور آن را می گیرد از سر راه برداشت. در این راستا باید به تهذیب نفس پرداخت و صفات رذیله اخلاقی که مانع از ظهور ایمان می باشند را از صفحه دل زدود. «اگر صفحه دل، آلوده به تکبّر و لجاجت باشد، این مسئله (پذیرش حق)، متحقق نمیگردد».[84]
خداوند در سوره مبارکه عصر انسان را با نداشتن چهار خصلت: ایمان، عمل صالح، وادار کردن افراد، یک دیگر را به حق و توصیه افراد، یک دیگر را به صبر و خویشتن داری، زیانکار و بدبخت شمرده است؛ یعنی این چهار رکن، چهار ستون کاخ سعادت بشر میباشند.[85] اما رکن اوّل؛ یعنی ایمان، اساسیترین رکن حیات انسانی و رکن اصلی و پایه اساسی سعادت بشر است و انسان در پرتو آن میتواند مدارج عالی را بپیماید و به کمال نهایی دست یابد. بر اثر ایمان، بشر به رفیعترین مدارج سعادت نائل میشود و از بهجت و سرور کامل برخوردار میگردد.[86]
حضرت علی (علیه السلام) میفرماید: «(انسان) به سبب ايمان به سوی مرتبه بالای نيکبختی و نهايت سرور و شادمانی بالا برده می شود».[87]
ایمان به عنوان نقطۀ اتکائی، برای نظم دادن به حرکات و فعالیت های انسانی است و با داشتن ایمان است که انسان میتواند، هواپرستی را ترک و غرائز و خواهش های نفسانی را مهار کند و برای جلب رضایت پروردگار، تمایلات ناروا و ضدّ انسانی را در نهاد خود سرکوب کند و به سعادت و نیک بختی برسد. حضرت علی (علیه السلام) در این باره میفرماید: «گواه ایمان باطنی افراد، بسیاری تقوی، مالکیت شهوات و پیروزی بر هوای نفس است».[88] پس به طور کلی میتوان گفت که ایمان به خداوند، برای انسان ثمراتی را به دنبال دارد و مایه سعادت او در دنیا و آخرت میشود و این آثار و ثمرات فقط مختص خود فرد نمیشود، بلکه در اجتماع نیز اثرات مطلوبی را بر جای میگذارد، که با استناد به آیات و روایات در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
سعادت از دیدگاه برخی از مفسران
گرچه برخی از مفسران کمتر به واژه سعادت و شقاوت و کلمه های فوز و فلاح و نظائر آنها پرداخته اند، اما درمیان آنان افرادی نیز هستند که بحث های مفصلی را در این رابطه ارائه نمودند. در این مقال کوتاه به عنوان نمونه چند مورد به نحو بسیار مختصر مورد اشاره قرار می گیرد:
1. مرحوم علامه طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه شریفه، « قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ »،[89] به معنای شقوه و شقاوت می پردازد و از این باب که سعادت و شقاوت ضد هم هستند و هرجا از یکی نام برده شده دیگری نیز به دنبال آن آمده است، بعد از معنای شقاوت از باب تعرف الاشیاء باضدادها[90]، به تعریف سعادت نیز پرداخته است. وی می گوید: «معنای آن دو (شقوة و شقاوة) یکی است که عبارت است از: ضرری که به انسان در پایان (کار) می رسد و سعادت نفعی است که سرانجام به انسان می رسد.[91]
2. مرحوم ابوالفتوح رازی در تفسیر روض الجنان در تعریف شقاوت و سعادت می گوید: «شقاوت خسارتی است که در آخر کار می رسد و سعادت منفعتی است که در آخر کار می رسد و آن کس که او را رنج بزرگ باشد، از بیماری و مثل آن، به او می گویند شقی بکذا (یعنی به واسطه این رنج و بیماری بدبخت شده است)، و آن کس که از کسی منتفع شود به چیزی (یعنی از شخصی سودی به او برسد)، می گویند او سعید (خوشبخت) است به (واسطه) او».[92]
همان طور که ملاحظه می شود، علامه طبرسی و ابوالفتوح رازی با هم یک نظر دارند و سعادت را منفعت و شقاوت را ضرر می دانند.
ملاک سعادت و شقاوت از دیدگاه علامه طباطبایی
نوشتار حاضر، اشاره مختصری به دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی در مورد ملاک سعادت و شقاوت است. در ابتدای مقال به دو مطلب توجه داده می شود: یکی این که، حقیقت امر این است که مسرت و اندوه، شادی و غم، رغبت و نفرت و رنج و راحت آدمی، دایر مدار طرز فکر آدمی در مسئله سعادت و شقاوت است. دوم این که سعادت و شقاوت و عناوین دیگری که همان معنا را می رسانند، به اختلاف موردش مختلف می شود. سعادت و شقاوت روح، یک چیز است و سعادت و شقاوت جسم، چیزی دیگر، همچنین سعادت و شقاوت انسان، یک بحث است و سعادت و شقاوت حیوان، بحثی دیگر، و به همین مقیاس.
انسان دنیاپرست و مادی که هنوز متخلق به اخلاق خدایی نشده و با ادب الهی بار نیامده، تنها و تنها کامیابی های مادی را سعادت می داند و کمترین اعتنایی به سعادت روح و کامیابی های معنوی ندارد. قهرا چنین کسی هر چه توان دارد در این مصرف می کند که مال بیشتر و فرزندان دغلکارتر، جاه و مقام بالاتر و سلطه و قدرت بیشتری به دست آورد و در آغاز، راه به دست آوردن خالص و بی دردسر آنها را، آرزو می کند و این خیال را در سر می پروراند که این امور، تنعم و لذت خالص است. چنین شخصی مادامی که به آنچه که می خواسته به دست نیاورده، خیال داشتن آنها را در ذهن دارد و از نداشتن آن حسرت می خورد. ولی وقتی به دست می آورد، می بیند، آن طور هم که خیال می کرده نیست. اگر لذتی هم در آن هست، هزار جور درد و ناراحتی هم به همراه دارد، برای این که آن طور که می پنداشت، کامل به تمام معنا نیست؛ بلکه نواقصی دارد و رفع همان نواقص، گرفتاری ها دارد و اسبابی می خواهد. این جا است که به شدت، دل به آن اسباب می بندد، ولی وقتی به سراغ اسباب می رود، متوجه می شود که آنها هم هیچکاره هستند. در نتیجه یک حسرت دیگر هم از این بابت بر دلش می نشیند. آری او مسبِّبُ الاسباب را نیافته و به وی دل نبسته تا همواره و در هر حال دلی آرام، و در برابر هر مصیبتی، تسلیتی در داخل جان خود داشته باشد؛ لذا در برخورد با هر سببی حسرتی دیگر بر دلش می نشیند. پس افراد مادی و بی خبر از خدای لایزال، در هر دو حال (دارایی و نداری)، در حسرت به سر می برند.
اما قرآن کریم انسان را موجودی مرکب از روحی جاودانی، بدنی مادی و متغیر می داند. انسان از نظر قرآن همواره با چنین وصفی قرار دارد، تا به سوی پروردگار خود برگردد، در آن موقع است که خلود و جاودانگی آدمی شروع شده و دیگر دچار زوال (و دگرگونگی) نمی گردد. پس، بعضی از نعمت های دنیا مانند علم، تنها مایه سعادت روح آدمی است و بعضی مانند مال و فرزندی که او را از یاد خدا باز ندارد، مایه سعادت روح و جسم او خواهد بود، آن هم چه سعادت بزرگی. همچنین بعضی از حوادث که مایه محرومیت و نقص جسم آدمی هستند، ولی در عین حال، برای روح جاودانه انسان، مایه سعادت هستند، مانند شهادت در راه خدا، انفاق مال و سایر امکانات در این راه، که این نیز از سعادت آدمی است.
قرآن کریم این گونه اعمال را که تنها لذت جسمانی دارد، متاعی قلیل خوانده، که نباید به آن اعتنا کرد و در این باره فرموده است: «(ای پیامبر) رفت و آمد و مسافرت هاى كافرانی که (براى تجارت و كسب و سعه در زندگى) به شهرهاى ديگر می روند و می آيند و (در تقلّب و تقلّاى معيشت هستند)، نبايد تو را فريب دهد، که بهره و نفعی اندک است و به دنبال آن برای ایشان جایگاهی در جهنم است که بد جایگاهی است»[93].
همچنین هر چیزی که مضر به روح و جسم، هر دو باشد، قرآن آن را نیز عذاب خوانده است، همچنان که خود افراد مادی گرا هم آن را عذاب می شمارند. ولی قرآن آن را از این نظر عذاب می داند که مایه ناراحتی روح است. در حالی که مادی گرایان از این نظر عذاب می دانند که مایه بدبختی و ناراحتی بدن است. نظیر انواع عذاب هایی که بر امت های گذشته نازل شده است. قرآن در این باره می فرماید: «مگر ندیدی خدا با قوم عاد با آن بنای ستون دار که نظیر آن در شهرها ساخته نشده بود، چه کرد؟ همچنین با فرعون صاحب میخ ها، همان ها که در شهرها طغیان نموده، در آنها فساد بسیار بپا کردند، (اما) پروردگارت تازیانه عذاب بر آنها فرود آورد، که پروردگار تو در کمین است».[94]
سعادت و شقاوت موجودات با شعور، بستگی به شعور و اراده آنها دارد، ممکن است چیزی در نظر فردی لذیذ باشد و آن را برای خود سعادت بداند، ولی شخص دیگری که لذت آن را احساس نمی کند، آن را دارای لذت نداند در نتیجه آن را برای خود سعادت نداند. همچنان که امری را که برای فردی دردآور و الم انگیز است و آن را برای خود شقاوت می داند، ممکن است شخص دیگری که از آن احساس الم و ناراحتی نمی کند، آن را شقاوت نشمارد. از همین جا روشن می شود، روشی که قرآن در مسئله سعادت و شقاوت طی کرده، غیر از آن روشی است که مادیون پیش گرفته اند، و انسان فرو رفته در مادیات هم اگر بخواهد زندگیش گوارا شود، باید از مکتبی پیروی کند که سعادت حقیقی را سعادت، و شقاوت حقیقی را هم شقاوت بداند.
قرآن به پیروان خود تلقین می کند که دل، به غیر خدا نبندند و به آنان این باور را می دهد که تنها مالکی که مالک حقیقی هر چیز است، خدا است، هیچ چیزی جز به وسیله خدا روی پای خود نمی ایستد. کسی که هیچ هدفی را جز برای او دنبال نمی کند، در دنیا چیزی به جز سعادت برای خود نمی بیند، آنچه می بیند یا هر دو سعادت روح و جسم خویش است، یا تنها سعادت روح خود است و غیر این دو چیز را عذاب و دردسر می داند. به خلاف انسان دل بسته به مادیات و هوای نفس که چنین فردی چه بسا خیال می کند آن اموال و ثروتی که برای خود جمع آوری کرده مایه خیر و سعادت او است، ولی به زودی بر خبط و گمراهی خود واقف می شود و همان سعادت خیالی تبدیل به شقاوت یقینی می شود، چنانکه خداوند می فرماید: «پس از هر کس که از یاد من روی گردان شود، بىشک زندگى تنگ و سختی خواهد داشت و او را در روز قيامت نابينا محشور می كنيم».[95]و [96]
سعادت و اقسام آن در اصطلاح فلاسفه
از جمله واژهایی که در فلسفه خیلی بیشتر از جاهای دیگر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، دو واژه سعادت و شقاوت است؛ چرا که باید دید آیا سعادت و خوش بختی، ذاتی انسان است همچنانکه بعضی ها قائل هستند؟ یا این که امری اکتسابی است که بعضی دیگر بدان معتقدند؟ آیا این صفات منحصر به سعادت و شقاوت جسمانی است؟ یا این که جنبه روحانی و عقلانی را نیز شامل می شوند؟ درصورت اخیر آیا اهمیت عقل بیشتر است یا اهمیت جسم؟ به همین دلیل باید دید که فلاسفه در تعریف این دو واژه چه نظری دارند و برداشت ایشان از سعادت و شقاوت چیست؟ اینک به دیدگاه چند تن از فلاسفه در این مورد اشاره می شود:
1. ابن سینا در تعریف سعادت و شقاوت می گوید: هر قوه ای فعلیتی دارد که کمال آن قوه است و حصول کمال آن قوه سعادت آن قوه است.[97]
2. مسکویه در این زمینه می گوید: سعادت هر چیز در تمامیت یافتن آن شیء است و این که آن شیء به کمال مخصوص خودش دست یابد.[98]
3. ملا صدرا (صدر المتألهین) در این مورد می گوید: سعادت هر چیز و خیر آن، نیل به چیزی است که به وسیله آن وجودش کمال یابد، و شقاوت، رسیدن به چیزی است که ضدیت با کمال داشته باشد.[99]
آنچه از عبارات این بزرگان به دست می آید این است که سعادت هرشیء رسیدن به کمال ویژه آن است و یا به تعبیر بعضی دیگر از آنان سعادت همان رسیدن به لذت است.[100]
اما این كه اقسام سعادت از دیدگاه فلاسفه چند تا است؟ بازهم بین آنان اختلاف نظر وجود دارد؛ مثلا افرادی مانند فیثاغورث، افلاطون و بقراط، آن را منحصر در سعادت معنوی و نفسی می دانند و هرگز فضائل بدن و خارج از بدن را سعادت نمی دانند؛ لذا می گویند: چون آدمی فضائل نفس را دارا باشد، کوری و کری، بی چیزی و گوشه گیری و گمنامی او را بی سعادتش نخواهد کرد؛ مگر این که به قوای نفس نقصی وارد کند، مثل دیوانگی، کج اندیشی، فراموش کاری و …، و عده ای هم مثل رواقیون و بعضی مادی گراها، سعادت را مربوط به جسم و بدن تنها می دانند، و برخی هم مانند ارسطو، برای سعادت اقسامی قائلند و می گوید: سعادت در پنج چیزاست:
1. درصحت بدن و لطف حواس.
2. در ثروت و مالداری و داشتن اعوان و انصار.
3. در شهرت (اسمش بلند باشد و فضایل و بزرگواریش منتشر شود).
4. خوش طالع باشد (به هر کاری روی آورد انجام دهد).
5. اندیشه اش نیکو و فکرش صحیح و اعتقادش در کارها سلیم و در اندیشه ها دور از خطا، لغزش و نیکو رأی باشد.[101]
صدر المتالهین در رابطه با اقسام سعادت می گوید: سعادت در نزد حكماء بر دو قسم است:
1. سعادت حقیقیه محكمه، كه عبارت است از: اتصال به عقلیات دائمی و خیر محض.
2. سعادت ظنیه متشابهه و آن عبارت است از: لذت بردن شهوانیه و متنعم شدن به نعمت های بهشتی كه این نوع سعادت فقط در دار دنیا موجود است و فقط شباهتی با سعادت حقیقیه دارد، كه اوّلی مخصوص مقربین و دومی مخصوص اصحاب یمین است. ایشان در تقسیمی دیگر می گوید: سعادت یا دنیوی است، یا اخروی و سعادت دنیوی نیز دو قسم است: 1. بدنی؛ مانند صحت، سلامت و داشتن قوت و شهامت. 2. خارجی؛ مثل مهیا بودن اسباب زندگی و مایحتاج انسان؛ از نظر مالی و دارائی.
اما سعادت اخروی نیز دو قسم است: 1. سعادت علمی؛ مثل معارف و حقایق. 2. سعادت عملی؛ مانند طاعات و عبادات. بعد نتیجه می گیرد که: اوّلى (سعادت علمی)، بهشت مقربین، و دومى (سعادت عملی)، بهشت اصحاب یمین است. همان طورى كه حسن و جمال از عوارض قسم اول از سعادت دنیوى است، فضائل و اخلاق زیبا نیز از عوارض قسم اول از سعادت اخروى است. اقسام شقاوت، به تعداد اقسام سعادت، متعدد و متنوع است.[102]
صاحب المیزان هم كه بیشتر به سمت و سوی فلاسفه قدم برمی دارد و به مشرب آنان نزدیک تر است، می گوید: سعادت و شقاوت و عناوین دیگرى كه همان معنا را میرساند، به اختلاف موردش مختلف میشود، سعادت و شقاوتِ روح، یک چیز است و سعادت و شقاوت جسم، چیز دیگر و همچنین سعادت و شقاوت انسان، یک امر است و سعادت و شقاوت حیوان امرى دیگر، و به همین مقیاس.[103]
سعادت از منظر ملاصدرا
از دیر باز، بحث سعادت، کمال، خیر و لذت های انسان مورد گفت و گوی فلاسفه، دین پژوهان، به ویژه فلاسفه اخلاق و سیاست، بوده است. کاربرد مفهوم گسترده سعادت باعث مطرح شدن دیدگاه های بسیاری در این باره شده است که در این میان نظرات صدر الدین شیرازی مؤسس حکمت متعالیه حائز اهمیت است، سخنان ملاصدرا در این باره بسیار فراوان است به طوری که پرداختن به تمامی جوانب آن در این مجال نمی گنجد؛ لذا با رعایت اختصار به توضیح این مسئله می پردازیم.
ابتدا لازم است تعریف ملاصدرا از سعادت را بیان کنیم؛ وی سعادت حقیقی را وجود و درک وجود می داند، اما از آن جایی که وجودات در کمال و نقص باهم فرق دارند و دارای مراتبی می باشند، سعادت نیز متفاوت بوده و دارای مراتب می باشد. به طوری که سعادتی که در وجود اتمّ هست بیشتر می باشد و هر قدر وجود ناقص تر باشد چون بیشتر با شرّ و شقاوت آمیخته است، سعادت و خیر نیز در آن کمتر می گردد، وی اتمّ وجودات را وجود حضرت حق می داند، سپس عقول مفارق بعد از آن و سپس نفوس متأخر از عقول، تا برسد به هیولای اولی و زمان و حرکت و صور جسمی و طبایع و … .[104]
همان طور که اشاره شد از آن جایی که وجودات متفاوت اند، سعادت هم که ادراک وجود می باشد متفاوت می شود، و هم چنان که وجود قوای عقلیّه از قوای حیوانیه بالاتر است، سعادتش هم بالاتر و لذّت و عشقش هم تمام تر است. وی وجود را خیر محض می داند و می گوید معنای خیر آن چیزی است که نزد عقلا مؤثر است و اشیاء مشتاق آن هستند و موجودات آن را طلب می کنند و به دور آن می چرخند، مراد او اصل و حاق وجود است نه مفهوم ذهنی آن.[105] در جای دیگر ملاصدرا لذّت را کمال خاصّ مدرِک می داند چنان که درد و رنج را در تضاد با مدرِک می داند، و به عبارتی لذت را نفس احساس ملائم می خواند.[106] ملاصدرا قائل است که نفوس ما هنگامی که کمال یابد و قوی شود و علاقه های خویش را به بدن از دست دهد و به ذات حقیقی خویش برگردد، برایش لذت و سعادتی حاصل می شود که قابل وصف یا قیاس به لذت حسی نیست، چرا که اسباب لذت و درک عقلی قوی تر و تمام تر است از اسباب و لوازم درک حسی.[107]
بنابر این در حکمت متعالیه سعادت به معنای کمال، لذّت و خیر به کار رفته که دست یافتن به آنها به معنای کمال وجودی است و راه رسیدن به آنها، ادراک حاق وجود و متن واقع که البته سازگار با قوۀ ادراکی است، می باشد.
همان گونه که از تعریف سعادت دانستیم سعادت از سنخ ادراک می باشد، ادراک نیز به حسب نیروها و مدرَکات متفاوت می شود، پس هر قوه به تناسب ادراک خویش، لذت و سعادت ویژه ای دارد، در نتیجه بالاترین لذت و سعادت مربوط به قوه ای است که به لحاظ ادراک، مدرَک، و مدرِک قوی ترین، شدیدترین، دائمی و اکثری باشد، هر قوه ای که این ویژگی ها را داشته باشد بهترین سعادت و کمال و بیشترین لذت و عالی ترین خیر و شدید ترین وجود را خواهد داشت، و این قوه، قوه ای جز قوه عاقله نیست.
بنابر این سعادت حقیقی ادراک عقلی است، نفس در بعد نظری به حقایق اشیا آن گونه که هستند علم می یابد و ذوات عقلیه و نورانیه را مشاهده می کند. همان گونه که قوه عاقله اشرف از نیروهای ادراکی و اندام های حسی است، پس سعادت و لذت عقلی و اصل و أتم می باشد.[108] بنابراین سعادت حقیقی انسان در بعد نظری عبارت می شود از ادراک صور و کمالات عقلی، و اما در بعد عقل عملی نیز استقلال نفس و پدید آمدن تعادل نفسانی و پرهیز از افراط و تفریط ملاک سعادت حقیقی محسوب می شود. اگر انسان بتواند از خواسته های قوای مادون خود، مستقل شود و بین خواسته های درونی تعادل ایجاد کند و به سوی رفتارهای شایسته و پسندیده گرایش یابد و فضایل اخلاقی را در وجود خویش تا حد رسیدن به ملکه های نفسانی پرورش دهد، به آزادی درونی و عدالت درونی خواهد رسید که مرز سعادت حقیقی در بعد عملی انسان خواهد بود؛ بنابر این اگر انسان در بعد نظری، صورت هایی را به خوبی درک کند، در بعد عملی ظاهر، گناه نکند و رفتار خوب داشته باشد، و در بعد عملی باطن با پروراندن اخلاق و ملکات پسندیده در خود، به نشاط و آرامش درونی برسد، چون نفس تمام این معقولات و ملکات را با خود دارد و با آن ها متحّد و یک پارچه باقی می ماند، بدین صورت انسان در دنیا و آخرت سعادتمند خواهد بود.[109] این نظریه ملاصدرا بر پایه های حکمت متعالیه؛ مانند اصالت وجود، تشکیکی بودن وجود، خیریت وجود و اتحاد عاقل و معقول استوار است که به خاطر رعایت اختصار از توضیح آن ها صرف نظر می کنیم.
صدر المتألهین سعادت جزء نظری را برتر از سعادت جزء عملی می داند و می گوید: سعادت جزء نظری عقل به این دلیل برتری دارد که به خودی خود، ذاتش را تعقل می کند، در حالی که سعادت جزء عملی نفس، به خاطر وابستگی به بدن و تدبیر، ناگزیر باید آن را نیز درک کند؛ و سعادت و لذت متناسب با آن را نیز برآ