searchicon

کپی شد

رابطۀ عرفان و شناخت نفس

عرفان به دو شاخه نظری و عملی تقسیم می شود. مباحث هر دو شاخه با شناخت نفس ارتباط تنگاتنگ دارند.

در عرفان نظری عارف به تفسیر هستی می پردازد؛ درباره خدا و جهان  و انسان بحث و تصور خود را از هریک از آن ها ارائه می دهد در واقع عرفان نظری پایه های علمی و نظری عرفان عملی را مورد بحث و بررسی خود قرار می دهد.[1]

به عبارتی وقتی عرفان نظری ابعاد وجود انسان و جهان را تحلیل کرد و به یقین، حقیقت رستگاری انسان را درک کرد، عرفان عملی می گويد باید بر طبق چنین چیزی عمل کرد ؛ اگر واقع آن گونه است باید به همان نحو که عرفان نظری آدرس داده است حرکت کرد و پیش رفت و عمل خود را سامان داد.

در هر صورت از یک سو در تعریف عرفان نظری گفته اند: «عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحان از حیث اسما و صفات و مظاهرش و علم به احوال معاد و به حقایق عالم و چگونگی بازگشت آن حقایق به حقیقت واحدی که همان ذات احدی حق تعالی است.[2]

و از سوی دیگر در حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم[3] عرفان زاییده شناخت نفس دانسته شده است. پس با این بیان ارتباط شناخت نفس با عرفان نظری روشن شده است.

اما عرفان عملی عبارت از آن قسمت از عرفان است که به توضیح روابط و وظایف انسان با خود او و با جهان و با خدا می پردازد. عرفان عملی بیان می دارد که سالک برای  این که عملاً و حقیقتاً به قلّه منیع انسانیت، یعنی توحید برسد باید حرکت را از کجا آغاز کند و چه منازلی و مراحلی را به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای روح و نفس او رخ می دهد، در عرفان عملی سخن از آغاز، منازل، مراحل و مقصدی است که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سر منزل نهائی برسد، عرفا بر این اعتقاد هستند که رسیدن به منزلی بدون گذر از منزل و مرحله قبل امکان پذیر نیست؛ یعنی بین مقامات و منازل عرفانی رابطه علی و معلولی برقرار است که رسیدن به هرکدام بدون طی منزل قبلی محال است.[4]

بدیهی است که آگاهی از این شرایط و ترتب ظریف و دقیق، منوط به شناخت دقیق از نفس است؛ لذا بحث «علم النفس» که در کتاب های فلسفی و عرفانی به آن پرداخته شده است قسمت وسیعی از فلسفه و عرفان اسلامی را به خود اختصاص داده است[5].

عرفا در این خصوص می گویند: روح و  نفس آدمی مانند یک گیاهی است که رشد و نمو  آن دارای برنامه خاصی است که باید مرحله به مرحله آن را به پیش برد تا به کمال مطلوب خود برسد و همین مطلب که در عرفان عملی عملاً نفس را رشد می دهند در عرفان نظری درست این حالت نفس را تحلیل می کنند که نفس آدمی مانند هر موجودی دیگر از نظم و قانون خاصی تبعیت می کند؛ گاه راغب می شود گاه ملول و سرخورده و گاه طاغی و عاصی. باید آن را خوب شناخت و درست با آن برخورد نمود، درست مانند اسب چموشی که باید آن را رام و اهلی کرد.

و به همین جهت در بعضی از تعاریف عارف آمده است: «صوفی [عارف] آن باشد که دایم سعی کند در تزکیه نفس و تصفیه دل و تجلیه روح».[6]

پس از تعریف عرفان عملی به: معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رهاساختن نفس از تنگناها و قید و بند جزئیت و پیوستن به مبدأ خویش  و اتصاف به نعت اطلاق و کلیت» [7] نیک هویداست که رها ساختن نفس از قید و بند جزئیت و  پیوند انسان به مبدأ اعلاء فقط با معرفت نفس ممکن پذیر است.

علی (علیه السلام) می فرماید: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزّهها عن کلّ ما یبعدّها؛ عارف کسی است که نفس خود را شناخته و از هرچه که آن را [از خدا] دور می کند آزاد و پاکش گردانیده».[8]

پس نفس یکی از مسائل مهم عرفان است و همان گونه که بین یک علم و مسائلش رابطه وجود دارد بین نفس و عرفان رابطه است.

 لازم به تذکر است که در عرفان از راه شهود که راه دل است بهره برده می شود و این در حالی است که گفته شده است در اثبات و علم به نفس هم تنها می توان از این روش سود جست.

عرفا و حکمای اسلامی بر این باورند که علم به نفس حضوری بوده و اگر انسان نفس خود را، به علم حضوری شهود ننماید هیچ طریق دیگری توان اثبات و شناخت آن را ندارد.[9] شیخ شهاب الدین سهروردی در کتاب حکمت الاشراق دو برهان بر حضوری بودن معرفت نفس و استحاله شناخت آن از طریق دانش های حصولی اقامه کرده [10] که نتیجه آن دو برهان این است که آدمی نفس خود را نه تنها از طریق افعال و آثار آن بلکه از طریق هیچ مفهومی از مفاهیم ذهنی دیگر نمی تواند شناسایی کند، بلکه هستی هر فرد و شئونات مربوط به آن حقیقتی است که تنها با شهود عرفانی قابل شناسایی است .[11] چه این که آثار خارجی نفس و رفتار آدمی که روان شناسی امروز بر آن تکیه دارد فقط برخی از آثار و کنش های روح و نفس در مقابل افعال و آثار خارجی شناخته می شود، اما ماهیت و حقیقت روح و نفس فقط با کشف عرفانی قابل شناسایی می باشد.[12] به همین خاطر برخی از روان شناسان معاصر  بر این باورند که روان شناسی معاصر در واقع علم «رفتار شناسی» است و به شناخت روح و روان کاری ندارد.[13]

برای آگاهی بیشتر نک: دروس معرفت نفس، آیت الله حسن زاده آملی، ص 529-531 و 603.

 


[1] . مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی (کلام ـ عرفان ـ حکمت عملی) ج 2، ص 89.

[2] قیصری، داود، رساله توحید و نبوت و ولایت، فصل اول؛ سهروردی، شهاب الدین، عوارف المعارف، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، باب پنجم؛ یثربی، سید یحیی، عرفان نظری بخش دوم، فصل اول؛ یثربی، سیدیحیی، عرفان عملی در اسلام، ص 19 و 20.

[3]. «من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر که خود را شناخت خدای خود را شناخت»، شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ماده نفس.

[4] . آشنایی با علوم اسلامی (کلام ـ عرفان ـ حکمت عملی)، ج 2، ص 85 و 87.

[5] . مطهری، مرتضی، عرفان حافظ، ص 12 و 13.

[6] . عوارف المعارف، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، باب پنجم.

[7] . رساله توحید و نبوت و ولایت، فصل اول؛ عوارف المعارف، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، باب پنجم؛ عرفان نظری بخش دوم، فصل اول؛ عرفان عملی در اسلام، ص 19 و 20.

[8]. آمدی، غررالحکم و دررالکلم، به نقل از حسن زاده آملی، مجموعه مقالات، ص154.

[9]. جوادی آملی، عبد الله، شناخت شناسی در قرآن، ص 308 و 309.

[10]. همان، ص310

[11]. همان،ص312.

[12]. محمد شرقاوی، فراسوی روان شناسی اسلامی یا اخلاق و بهداشت روانی در اسلام، مترجم، حجتی، سید محمد باقر، ص 51.

[13]. سیروس عظیمی، روان شناسی عمومی، ص 1؛ محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، مترجم، عرب، عباس، ص 23 و 24.