Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

توحید و استمداد از غیر خدا

استمداد از غیر خدا به دو صورت ممکن است.

الف. استمداد به صورت مستقل

اگر استمداد از غیر خدا با این اعتقاد باشد که این بزرگان و اولیاء الاهی مستقیماً حاجت بر آورده می کنند و در بر آوردن حاجت نیازمند خدا نیستند این شرک و ضد توحید است و جایز نیست.

ب. استمداد به صورت واسطه قراردادن

ولی اگر اعتقاد این باشد که این بزرگان حاجت ها را با اذن خدا و با قدرتی که خداوند به آنان عنایت فرموده است، بر آورده می سازند و این بزرگان تنها واسطۀ فیض هستند، این نه تنها شرک نیست بلکه عین توحید است و هیچ اشکالی ندارد. اکنون برای تمییز بین موضوع استمداد و توسل از شرک، به مفهوم شرک می پردازیم:

شرک این است که انسان کسی را همتای خدا در ذات، خالقیت، مالکیت، ربوبیت و عبادت بداند و برای خدا در یکی از این امور شریک قائل شود پس اگر کمک و استمداد از غیر خدا به گونه ای باشد که لازمۀ آن شریک قرار دادن برای خدا باشد؛ مثل این که برای غیر خدا در بر آوردن حاجت شأن و قدرتی مستقل از قدرت خدا قائل شویم این شرک و حرام است اما اگر در استمداد از غیر خدا، قدرت مستقلی برای غیر خدا قائل نباشیم بلکه قدرت آنان را در طول قدرت خدا و با اذن خدا بدانیم، این نه تنها شرک نیست بلکه شواهدی از قرآن، سنت و نیز عرف متشرعه آن را تأیید می کند.

بنابر این اگر از پیامبر اکرم (ص) و دیگر بندگان صالح خدا اموری را درخواست کنیم تا آنها به اذن خدا آن را انجام دهند این شرک نیست؛ زیرا آنان را هم ردیف خداوند و مستقل در تأثیر قرار نداده ایم و در خواست کمک و استمداد از دیگری نیز به معنای عبادت او نیست.

اشتباه در فهم معنای دعا در قرآن باعث شده است که برخی در خواست از غیر خدا و صدا کردن غیر او را مخالف توحید و چنین شخصی را کافر و مهدور الدم بدانند. این افراد به بعضی از آیات قرآن استناد می کنند؛ مانند آیه شریفه: “مساجد از آن خدا است، دیگری را با خدا نخوانید”.[1] و حال آن که واژه دعا در قرآن به معانی گوناگونی به کار رفته است:

1. به معنای عبادت؛ مانند آیه شریفه فوق الذکر.[2]

2. به معنای دعوت کردن و فراخواندن به سوی چیزی؛ مانند سخن نوح (ع) که فرمود: “پروردگارا قوم خود را شب و روز فراخواندم ولی دعوت من جز بر فرار (از حق) آنها نیفزود”.[3] این دعا همان دعوت آنان به سوی ایمان است و این نوع دعا نه تنها شرک نیست بلکه عین ایمان و توحید است و انجام آن بر پیامبران واجب بوده است.

3. به معنای تقاضای حاجت که گاه از طریق عادی و معمولی است مانند “هنگامی که از شهود، دعوت برای ادای شهادت شود، نباید امتناع کنند”[4] این دعا در امور عادی است که به یقین اگر کسی آن را انجام دهد کافر نمی شود.

و گاه از طرق غیر عادی و معجزات است که این خود بر دو قسم است:

الف. گاه با اعتقاد استقلال غیر خدا در تأثیر است. این قسم نوعی شرک است؛ زیرا تنها خداوند متعال مستقل در تأثیر است و غیر او، حتی اسباب عادی نیز هر چه دارند از خدا دارند و به اذن او اثر می گذارند. قرآن در این باره می فرماید: “بگو کسانی را که غیر از خدا می پندارید بخوانید آنها نمی توانند مشکلی از شما را برطرف سازند و نه در آن تغییری ایجاد کنند”.[5] هیچ فرد مؤمن آگاه و با ایمانی چنین عقیده ای را دربارۀ هیچ یک از انبیا و بزرگان الاهی ندارد.

ب. اما گاهی از شخصی می خواهیم تا برای ما از خدا چیزی بطلبد. این نوع درخواست، توحید انسان کامل است چنین فردی که بزرگی را واسطه و شفیع به درگاه خدا قرار می دهد و مسبب الاسباب و علت حقیقی و تأثیر گذار واقعی را خدا می داند، ولی با توسل به اولیاء الاهی از آنها می خواهد که نزد خدا برای او تقاضای حاجتی کنند این عین توحید و یگانه پرستی است. قرآن می گوید: بنی اسرائیل نزد موسی آمدند و از او تقاضا کردند که از خداوند غذاهای متنوعی برای آنها بخواهد. “ای موسی ما نمی توانیم به یک نوع غذا قناعت کنیم از پروردگارت بخواه که از آن چه زمین می رویاند از سبزیجات و … برای ما فراهم سازد”.[6] موسی هرگز به آنها ایراد نکرد که چرا مرا با خطاب “یا موسی” فرا خواندید و چرا مستقیماً خودتان از خدا نخواستید و این شرک و کفر است. بلکه موسی تقاضای آنها را از خدا خواست و حاجت آنها بر آورده شد.

اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثر و سببیت و مسببیت شرک نیست. لازمۀ توحید این نیست که نظام سببی و مسببی جهان را انکار کنیم و هر اثری را بلا واسطه از خدا بدانیم و برای اسباب هیچ نقشی حتی به صورت طولی، قائل نباشیم؛ مثلا معتقد باشیم که آتش نقشی در سوزاندن و آب در سیراب کردن و باران در رویاندن ندارد خداست که مستقیما می سوزاند، مستقیما سیراب می سازد و مستقیما می رویاند. پس هم چنان که اعتقاد به وجود مخلوق مساوی با شرک ذاتی و اعتقاد به خدای دوم نیست بلکه مکمل و متمم اعتقاد به وجود خدای یگانه و توحید است اعتقاد به تاثیر و سببیت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز با توجه به این که همان طور که موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تاثیر هم ندارند، شرک نیست. پس مرز توحید و شرک این نیست که برای غیر خداوند نقشی در تأثیرات قائل بشویم یا نشویم بلکه شرک آن است اسباب دیگر را در عرض و کنار خداوند قرار دهیم و برای آنان استقلالی در تاثیر  قائل شویم.

به عبارت دیگر،  اعتقاد به قدرت و تاثیر ما فوق طبیعی برای یک موجود مانند فرشته یا پیامبر و امام نیز مانند اعتقاد به تاثیر اسباب عادی شرک نیست و داشتن نقش ما فوق حد عوامل معمولی، مستلزم اعتقاد به قدرتی در مقابل خدا نیست و موجودی که به تمام هویتش وابسته به ارادۀ حق است و هیچ حیثیت مستقل از خود ندارد تاثیر ما فوق طبیعی او پیش از آن که به خودش مستند باشد مستند به حق است و او جز مجرایی برای مرور فیض حق به اشیا نیست همان گونه که واسطۀ فیض وحی و علم بودنِ جبرئیل و واسطۀ رزق بودنِ میکائیل و واسطۀ احیاء بودنِ اسرافیل و واسطۀ قبض ارواح بودنِ ملک الموت شرک نیست.

[1]. جن، 18.”وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا”.

[2]. جن، 18.

[3]. نوح، 5 و 6.

[4]. بقره، 282.” وَ لَا يَأْبَ الشهُّدَاءُ إِذَا مَا دُعُواْ”.

[5]. اسراء، 56.”قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لَا تحَوِيلا”.

[6]. بقره، 61.”وَ إِذْ قُلْتُمْ يَمُوسىَ‏ لَن نَّصْبرِ عَلىَ‏ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يخُرِجْ لَنَا ممِّا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّائهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا”.