searchicon

کپی شد

استحسان، منبع فقه اهل سنت

استحسان، به عنوان یکی از ادلّۀ اجتهاد در فقه اهل سنت از نظر ابو حنيفه و مالک و حنبل حجّت است. این جمله از مالک معروف است که، نُه دهم فقه استحسان است.[1]

 تعاریف مختلف و گوناگونی از استحسان شده که به طور اختصار، به آن اشاره می شود:

الف. تعریف لغوی: استحسان در لغت به معنای نیکو شمردن و پسندیدن است.[2]

ب. تعریف اصطلاحی:

آن چه در بدو نظر از معنای اصطلاحی استحسان به ذهن متبادر می‌شود، با تأثیر پذیری از معنای لغوی، «اعمال ذوق و سلیقه در استنباط حکم شرعی» است؛ یعنی زمانی که مجتهد دریافت که این فعل با طبع سازگار است، این کاشف از این است که حکم واقعی این فعل اباحه است، اما اگر آن فعل با طبع و ذوق سازگار نبود و نفس از آن تنفر داشت، اگر این تنافر و ناسازگاری در حد اعلا باشد، حکایت از آن دارد که حکم واقعی این فعل حرمت است، اما اگر در حدّ پایین باشد حاکی از آن است که حکم این فعل نزد خداوند کراهت است.[3]

امّا سید محمد تقی حکیم، دربارۀ تعاریفی که برای استحسان شده، می گوید: اصولی ها در تعریف استحسان اختلاف جدی دارند و بیشتر تعاریف ارائه شده از سوی آنان دارای ویژگی های تعریف حقیقی نبوده، بلکه این تعریف به سجع گفتار ادیبان که در آن معانی برای زیبایی به کار گرفته می شوند و به تعریف منطقیون، نزدیک تر است. [4]

در این جا نمونه هایی از تعاریفی که سرخسی در کتاب مبسوط آورده است را بیان می‌کنیم:

1. استحسان: ترک قیاس و دریافت آنچه که موافق تر به حال مردم است.

2. استحسان: درخواست سهولت در احکام مورد نیاز مردم، اعم از عوام و خواص است.

3. استحسان: گرفتن آن چه که در آن وسعت و عطوفت است.

4. استحسان: گرفتن آنچه که در آن مدارا و راحتی است.[5]

شبیه به این تعاریف در دوری از فن تعریف، تعریفی است که به مالکی نسبت داده شده است: استحسان یعنی توجه به مصلحت و عدالت.[6]

این گونه تعاریف نتایج مثبتی را به دنبال ندارد؛ زیرا در حجیت یا عدم حجیت استحسان مفید نیست. ولی بعضی تعاریف، از آن جا که حاوی مفاهیم معین و تعریف شده است می تواند در حجیت یا عدم حجیت استحسان نقش داشته باشد. از آن جمله «بزدوی» از عالمان حنفی گفته است: «استحسان، عدول و خروج از قیاسی به سوی قیاس قوی تر، یا تخصیص به دلیل قوی تر از آن قیاس است ».[7]

شاطبی از عالمان مالکی می‌گوید: «استحسان عمل به اقوا دلیلین است».[8]

طوفی از علمای حنابله در کتاب مختصرش می‌گوید: «استحسان عدول به حکم مسئله است از نظائرش به دلیل شرعی خاص».[9]

ابن قدامه نیز برای استحسان سه معنا بیان کرده است: «1. استحسان عدول به حکم مسئله است از نظائرش، به دلیل خاص از کتاب یا سنت. 2. استحسان چیزی است که مجتهد آن را به عقل خویش نیکو می شمارد. 3. استحسان دلیلی است که در نفس مجتهد پیدا می شود که توانایی بیان آن را ندارد».[10]

اینها برخی از تعاریفی بود که از سوی عالمان برای استحسان بیان شد که ما در این مقال در صدد مناقشه و اشکال به این تعاریف نیستیم.[11]

برای روشن شدن بیشتر مفهوم اصطلاحی استحسان دو مثال بیان می‌کنیم:

مثال اول: اگر سفیهی وصیت کند که مقداری از اموالش را در کار خیری مصرف کنند، آیا چنین وصیتی صحیح است؟ قاعده کلی فقهی می‌گوید: تصرفات سفیه در اموالش نافذ نیست، مگر این که ولیّ یا قیّم او تنفیذ کند. با توجه به این قاعده کلی بدون شک نباید وصیّت فوق صحیح باشد، ولی علمای حنفی با تمسک به استحسان به صحت آن استدلال کرده اند، به این بیان که اگر تصرفات سفیه نافذ شناخته نشده، برای مراعات حال و صرفه و صلاح وی است که مربوط به زمان حیاتش می شود؛ بنابراین، اگر سفیه برای بعد از مرگ خود وصیت کند که اموالش به مصرف خیری برسد؛ چون این مسئله متضمن ضرری به حال سفیه نیست، بلکه به نفع او نیز خواهد بود؛ لذا با عدول از قاعده کلی، چنین وصیتی مطابق قاعده استحسان صحیح خواهد بود.

مثال دوم: اگر حکم شود دست راست سارقی قطع شود و مُجری حکم از روی اشتباه دست چپ او را قطع کند، بر اساس قیاس، مجری ضامن است و باید دیه بپردازد. اما ابو حنیفه می‌گوید: هر چند دست چپ اشتباهاً قطع شد، اما دست راست که فایده بیشتر دارد سالم مانده‌است؛ بنابراین، به جهت رعایت مصلحت و به دلیل استحسان (اگر مجری بر اساس اجتهاد چنین کرده باشد)، حکم به عدم ضمان مجری می کنیم؛ زیرا در این فرض مجدداً دست راست او را قطع نخواهند کرد.[12]

دلایل حجیت استحسان:

کسانی که استحسان را حجت می دانند به چند دلیل استدلال کرده اند. سیّد حکیم در کتاب «الاصول العامة» در این باره چنین می گوید: در حجیت استحسان به دو آیه، یک روایت و اجماع استدلال شده است[13] که در این جا این ادله بیان می‌شود.[14]

الف: آیات:

1. قول خدای متعال که می فرماید: “… پس بندگان مرا بشارت ده* آن کسانى که به سخن گوش مى‌‏دهند و از بهترين آن پيروى مى‏‌کنند …”.[15]

2. خداوند متعال می فرماید: “… از بهترين چيزى که از جانب پروردگارتان نازل شده است پيروى کنيد”.[16]

آنان در چگونگی استدلال به این آیات می گویند: در آیۀ اول پيروى از «قول احسن» مورد ترغيب و تشويق قرار گرفته و در آيۀ دوم به آن امر شده است و پيروى از احسن فرع بر شناخت احسن است و از طرفى چون مصاديق احسن به مردم معرفى نشده، پس شناخت احسن به خود مردم واگذار شده است.[17]

ب: روایت:

اهل سنت در حجیت استحسان به این روایت از ابن مسعود استدلال کرده اند: “هرآنچه را که مسلمانان نیکو یافتند همان نزد پروردگار نیز نیکو است”.[18]

ج: اجماع:

 یکی دیگر از دلایل حجیت استحسان نزد اهل سنت اجماع است؛ با این ادعا که مردم بر استحسان اجماع دارند؛[19] به عنوان نمونه: اجماعي است که جايز است استفاده از حمام هاي عمومي با اين که نه مقدار آبي که مصرف مي شود معلوم است و نه نرخ و قيمت مقطوعي براي آن معين بوده است و چنين معامله اي نمي تواند در قالب هيچ يک از عقود معين قرار گيرد و اين امر تنها براي رفع حرج و از باب استحسان مي تواند صحيح باشد.

 


[1]. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 200، به نقل از ابو زهره، محمّد، اصول الفقه، ص 263.

[2]. ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص 54، نشر نی، چاپ اول، تهران، 1374 ش.

[3]. صنقور، محمد، المعجم الاصولی، واژه “الف” استحسان، چاپ اول، 1421 ق.

[4]. حکیم، سید محمد تقی، الأصول العامة للفقه المقارن، ص 347، المجمع العالمی لأهل البیت (ع)، قم، 1418 ق.

[5]. خفیف، محاضرات فی اسباب اختلاف الفقهاء، ص 236، به نقل از سرخسی، شمس الدین، المبسوط.، بیروت.

[6]. فلسفة التشریع فی الاسلام، ص 174.

[7]. مصادر التشریع، ص 58.

[8]. همان.

[9]. همان.

[10]. همان.

[11]. برای آگاهی کامل از این اشکالات به کتاب های الاصول العامة للفقه المقارن و المعجم الاصولی مراجعه شود.

[12]. فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، به نقل از المبسوط، ج 9، ص 175- 176.

[13]. الأصول العامة للفقه المقارن، ص 359.

[14]. صاحب کتاب المعجم الاصولی به صورت مفصل این دلایل را نقد کرده است.

[15]. زمر، 17و 18، “فَبَشِّرْ عِبادِ* الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‏”.

[16]. زمر، 55، “وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون”.‏

[17]. مكارم شیرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 201، مدرسه امام على بن ابى طالب علیه السلام، چاپ اول، قم، 1427ق.به نقل از الإحكام فى اصول الأحكام، ج 3 و 4، ص 165.

[18]. حنبل، احمد، مسند، ج 1، ص 379، کتاب نامه تکمیل شود، «ما رأى المسلمون حَسَناً فهو عند الله حسنٌ‌».

[19]. الأصول العامة للفقه المقارن، ص 361.