کپی شد
مقاله واقعه غدیر خم
چکیده مطالب واقعه غدیر خم
میان مکه و مدینه در ۲۰۰ کیلومتری مکه و ۳۰۰ کیلومتری مدینه، برکه آبی به نام «خُم» وجود داشت که با عنوان «غدیرخُم» شناخته میشد. هماکنون غدیر به صورت بیابانی است که در آن آبگیری و چشمه آبی است.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) زمان حضور در مکه (در حجة الوداع) با سخنرانی در منی و مسجد خیف برای واقعه غدیر خم زمینهسازی کردند.
پس از اتمام حج، بلال حبشی از طرف پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به مردم اعلان کرد: «فردا همه به جز معلولان باید در غدیر خم حاضر باشند».
جایگاه غدیر خم برای اعلام ولایت امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، نسبت به مکانهای دیگر امتیازاتی داشت که آن را از جاهای دیگر متمایز میساخت.
ظهر نزدیک شدهبود، بعد از خواندن نماز منبرى از جهاز شتران ترتیب دادهشد، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بر فراز آن قرار گرفت، نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد،… ناگهان مردم دیدند پیامبر(صلى الله علیه وآله) به اطراف خود نگاه کرد، گویا کسى را جستوجو مىکند و همین که چشمش به على(علیه السلام) افتاد، خم شد، دست او را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد، و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است.
در اینجا صداى پیامبر(صلى الله علیه وآله) رساتر و بلندتر شد و فرمود: «أَیُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالْمُؤْمِنِیْنَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ چه کسى از همه مردم نسبت به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند: خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) داناترند!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنان هستم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم). سپس فرمود: «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاه»؛ هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است ـ و این سخن را سه بار و به گفته بعضى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد ـ .
و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشته عرض کرد: «اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ»؛ خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یارى کن، و آنها که یاریش را ترک کنند، از یارى خویش محروم ساز، و حق را همراه او بدار به هرسو که او مىچرخد.
سپس فرمود: «أَلا فَلْیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغائِبَ»؛ آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند.
خطبه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به پایان رسید، عرق از سر و روى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و على(علیه السلام) و مردم فرو مىریخت، و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشدهبود که امین وحى خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر (صلى الله علیه وآله) خواند: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی…»؛ امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم … .
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اَللّهُ أَکْبَرُ، اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى إِکْمالِ الدِّیْنِ وَ إِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلایَةِ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِى»؛ خداوند بزرگ است، همان خدائى که آئین خود را کامل، و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت على پس از من راضى و خشنود گشت.
در اینهنگام شور و غوغائى در میان مردم افتاد و على(علیه السلام) را به این موقعیت تبریک مىگفتند، و از افراد سرشناسى که به او تبریک گفتند، «ابوبکر» و «عمر» بودند، که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جارى ساختند: «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طالِب أَصْبَحْتَ وَ أَمسَیتَ مَوْلایَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»؛ آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد! اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدى.
در این هنگام «ابن عباس» گفت: «به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند».
درباره تعداد افراد حاضر در غدیر خم از ده هزار نفر تا ۱۲۰هزار نفر گفتهاند.
خطبه غدیر، به طور خلاصه عبارت است از: فرمان الهی، اعلان امامت دوازده امام، توجه أکید به مسأله امامت، هشدار به کارشکنی منافقان، یادی از امام مهدی، بیعتگرفتن رسمی.
پس از آن شاعران بسیاری مانند «حسّان بن ثابت» در وصف آن واقعه شعر سرودند.
امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) به واقعه غدیر استدلال و احتجاج نمودند.
موقعیت جغرافیایی غدیرخم
اهل لغت و جغرافینویسان و تاریخ نگاران، محل غدیرخُم را بین مکه و مدینه دانستهاند. در راه مکه تا مدینه، در ۲۰۰ کیلومتری مکه و ۳۰۰ کیلومتری مدینه، برکه آبی به نام «خُم» وجود داشت که با عنوان «غدیرخُم» شناخته میشد.
بین دو رشته کوه در شمال و جنوب، این آبگیر از شرق به غرب کشیده شده و تا دریای سرخ امتداد داشت و در مسیر سیل به صورت زمینی هموار در آمده بود.درختان بیابانی «سَمُر» که به فارسی «کُنار» گفته میشود، به صورت متفرق در این مسیل به چشم میخورد. در یک سوی این زمین هموار، برکه بزرگ غدیرخُم قرار گرفته بود.
موقعیت خاص این غدیر در آن بود که آبش در طول سال خشک نمیشد و از این جهت، متمایز از سایر برکهها بود؛ از همین رو درختانی چند در کنار آن روییده بود و محل معروفی برای استراحت مسافران خسته بود. در مناطق مختلف غدیرهای زیادی در مسیر سیلها وجود دارد که با نامگذاری از یکدیگر شناخته میشوند.این غدیر هم برای شناخته شدن از غدیرهای دیگر به نام «خم» نامگذاری شده است.[1]
به هر حال آنچه که مشخص است این است که اختلافی درباره اینکه غدیرخُم بین مکه و مدینه است وجود ندارد، و اگر هم بحثی باشد بر سر تعیین مکان دقیق آن بین این دو شهر است. اکثریت قائلند که غدیرخُم در جحفه است، و قطعاً منظورشان این است که غدیرخُم در وادی جحفه قرار دارد، نه روستای جحفه که میقات است. دلیل این مطلب، مسافتی است که بین جحفه و غدیرخُم تعیین میکنند و معنایش مغایرت جحفه با غدیرخُم است که فاصله بین آن دو در نظر گرفته میشود. (وادی جحفه از غدیرخُم آغاز میشود و به دریای سرخ منتهی میگردد و به این ترتیب، غدیرخُم جزئی از وادی جحفه میشود).[2]
موقعیت کنونی غدیر
هماکنون غدیر به صورت بیابانی است که در آن آبگیری و چشمه آبی است. این منطقه در حدود ۲۰۰ کیلومتری مکه و در ۲۶ کیلومتری شهر رابغ و در نزدیکی روستای جحفه که میقات حجاج است قرار دارد. مردم منطقه نیز به خوبی از محل دقیق و نام آن آگاهاند و میدانند که شیعیان هر از چندگاهی برای یافتن آن به منطقه میآیند و پرس وجو میکنند. راه رسیدن به غدیرخم هم اکنون از دو راه است: یکی از جحفه و دیگری از رابغ.
خوشبختانه دو محقق شناخته شده از کشور عربستان، اقدام به شناسایی غدیر نمودهاند و نتیجه تحقیق خود را بهطور مستند و به صورت کتابی منتشر ساختهاند:
۱. جغرافیدانی از اهل سنت به نام عاتق بن غیث بلادی که اهل بلادیه در نزدیکی غدیر است. او از طرف دولت عربستان مأمور به شناسایی مسیر هجرت پیامبر شده و در این راه به غدیرخم رسیده و به شناسایی دقیق آن پرداختهاست. او در سالهای ۱۳۹۳ و ۱۳۹۶ قمری در دو نوبت شخصاً به آن منطقه سفر کرده و به تحقیق از اهالی آنجا پرداخته و جزئیات جغرافیایی منطقه را به صورت دقیقی ثبت کردهاست.
۲. علامه دکتر شیخ عبدالهادی فَضلی از علمای شیعه شرق عربستان که در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۹ قمری شخصاً دو سفر اکتشافی به منطقه غدیر داشته و با توجه به منابع تاریخی، اقدام به شناسایی دقیق محدوده منطقه غدیر و برکه و چشمه آن با تحقیقات محلی نمودهاست. مهم این است که تحقیقات این دو محقق- با آن که جدا از هم صورت گرفته- نتایج یکسانی داشته و سخن هر دو در شناسایی غدیر یکی است
۱۳.۷.۱ – بخشی از گزارش بلادی
او مشاهدات جغرافیایی خود را چنین توصیف میکند:
«از جُحفه به قَصر عُلْیا آمدم. در آنجا شخصی از اهل منطقه را دیدم و درباره چشمه غدیرخم سؤال کردم. او به درختان خرمایی در سمت مشرق اشاره کرد و گفت: آنجا غُرَبَه است و منظورش همان غدیرخم بود که امروزه گاهی به این نام خوانده میشود. هشت کیلومتر پس از قصر عُلیا به غدیرخم رسیدم که از شرق رابِغ ۲۶ کیلومتر است. آبگیری در سمت غربی دشت هست که حدود ۱۵۰ درخت خرما کنار آن است. این دشت قبلاً خَرّار نام داشته و سیل در آن جاری میشده، ولی هم اکنون تپههایی در آن ایجاد شده که مانع سیل است.
در سمت شرقی این آبگیر، دشت خانِق است که آب کوههای شِراء از ۲۵ کیلومتری در آن جاری میشود و به این آبگیر میریزد که باعث بقای این آبگیر تاریخی شدهاست. این آبگیر همیشه پرآب است و هر قدر خشکسالی باشد خشک نمیشود. سمت جنوب این آبگیر، صحرای وَبَریّه و کنار آن عُوَیْرِضَه است. در سمت غربی و شمال غربی غدیرخم آثار شهری باستانی دیده میشود که حصاری داشته و به وضوح قابل رؤیت است. از جمله این آثار، سه ساختمان بلند یا قلعه که خراب شدهاست. در سمت شمال شرقی، بیابان سیاه رنگی است که ذُوَیْبان نام دارد. در سمت شمال غربی، بیابان رُمْحَه است که جنگلهای درخت سَمُر آن را فرا گرفته است.
درخت سَمُر نوعی درخت مخصوصِ بیابانها و شنزارها است که در حد فوق العادهای رشد میکند و شاخ و برگهای پرپشت پیدا میکند و شباهت زیادی به درخت چنار دارد و سایه مناسبی در صحراهای خشک ایجاد میکند. در سمت شمال، دشت وسیعی است که همان وادی ظَهْر است و سراسر آن را جنگلهای درخت سَمُر به گونهای پوشانده که عبور از آن را مشکل ساخته است گاهی به عنوان غُرَبَه از آن یاد میشود که جحفه و غربه هردو در یک منطقه قرار دارند. امروزه غدیر خم، به نام غُرَبه شناخته میشود و آن، برکهای است که درختان خرمایاندکی بر آن روییده و از آنِ گروهی از تیره بلادیّه از قبیله حرب است و در دیار آنان و در هشت کیلومتری شرق جُحْفه واقع است و سرزمین هر دو، یکی و همان وادی خَرّار است.چشمه جحفه از نزدیک غدیر میجوشد و هنوز گودال آن، آشکار است و در غرب و شمال غربی غدیر، آثار شهری به جا مانده است که دیوارهای سنگی آن، هنوز هم پیداست. ویرانههای این آثار، نشان میدهد که برخی از آنها کاخ یا قلعه بودهاند و شاید هم محلهای از محلههای شهر جحفه؛ چرا که به هم شبیهاند.»
به هرحال، نتیجههای تحقیق این دو پژوهشگر به ما اطمینان میدهد که برکه غدیر هماکنون پابرجاست و چشمه غدیر نیز میجوشد و آب آن به سمت برکه میآید و در آن میریزد و جغرافیای غدیرخم با زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تغییر زیادی نکرده است.[3]
نامهای دیگر غدیرخم
با توجه به اینکه یک منطقه جغرافیایی را به مناسبتهای مختلف با نامهای متفاوت یاد میکنند؛ لذا غدیرخم هم در تاریخ با نامهای مناطقی که از نظر جغرافیایی، از محدودهی آن حساب میشود نام برده شدهاست. در اینجا به برخی از نامهای دیگر غدیرخم اشاره میشود:
۱. وادی خم: این نام از موقعیت جغرافیایی این مکان که مسیر سیل است، گرفته شدهاست. در عربی «مسیل» را «وادی» میگویند.
۲. جُحفه: این نام را از باب «نامگذاری جزء به اسم کل» آوردهاند، چرا که وادی خم، جزئی از وادی بزرگ جحفه است. در حدیث آمده «از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که در روز جحفه میفرمود…«در حدیث دیگری میگوید: در روز جحفه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که دست علی (علیهالسّلام) را گرفته بود…» .
۳. خَرّار: سَکونی میگوید: «موضع غدیرخم را خَرّار میگویند». این تعریف با گفته بکری در مُعجم توافق دارد که میگوید: «خرّار، وادی در حجاز است که سیل آن به جحفه میریزد». همچنین میگوید: «سیلاب جحفه و غدیر یکی است که همان وادی خرّار است». ریشه این کلمه به معنی «از بلندی به پستی افتادن» و «ریزش شدید سیل» است (خَرَّ الْماءُ: آب صدا کرد).
۴. غدیر جحفه چنان که در حدیث زید بن ارقم آمده است: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در حجةالوداع …در غدیر جحفه بین مکه و مدینه پیاده شد.»
۵. غُرَبَه: اسمی است که مردم منطقه، هم اکنون به این نام از غدیر یاد میکنند. بلادی میگوید: «غدیرخم امروزه به نام غُرَبَه شناخته میشود و آن آبگیری است که کنار آن تعداد کمی درخت خرماست».
این نامگذاری به مناسبت همجواری غدیر با این منطقه است و هر دو در یک وادی قرار دارند.[4]
توصیف عمومی غدیرخم
در تاریخ، صورت کاملی از غدیرخم ترسیم شده که آن را به خوبی قابل شناسایی کردهاست، لکن شرایط جغرافیایی منطقه غدیرخم در طول تاریخ تغییراتی داشته، به خصوص آنکه در مسیر سیل بوده و همین باعث میشده که شکل آن به راحتی تغییر یابد. به همین جهت در توصیف غدیرخم، تغییراتِ جنبههای حیاتی و طبیعی از زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تاکنون را باید در نظر داشت.
۱. چشمه غدیر: در نزدیک آبگیر (غدیر) چشمه آبی بوده که پس از جاری شدن، به سمت غدیر آمده و در آن میریخته است. این چشمه گاهی کم آب یا خشک میشده و گاهی در اثر عوامل طبیعی، مسیرش از غدیر عوض میشده و به سمت دیگری میرفته است.[5]
در لسان العرب آمده غدیرخم موضعی بین مکه و مدینه است و چشمهای در آن میریزد.»[6]
در معجم البلدان آمده: «خم موضعی است که چشمهای در آن میریزد».[7]
عیاض میگوید: «غدیرخم برکهای است که چشمهای در آن میریزد، و بین برکه و چشمه، مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است»[8]
۲. درختان: در اطراف چشمه و کنار آبگیر، درختان صحرائی سرسبز و انبوه کهنسالی رشد کرده و محل زیبایی را ایجاد کرده بودهاست. گاهی در اثر سیلابها این درختان از بین میرفته و یا در سالهایی که آب چشمه کم بوده یا خشک شده، درختان نیز سرسبزی خود را از دست داده یا خشکیدهاند.[9]
در حدیث طبرانی میگوید: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غدیرخم زیر درختان خطابه ایراد کردهاست».[10]
در حدیث حاکم میگوید: «آنگاه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از حجةالوداع بازگشت و در غدیرخم پیاده شد، دستور داد خارهای زیر درختان را کندند».[11]
در حدیث احمدحنبل آمدهاست: «برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با پارچه، سایبانی در برابر آفتاب بر روی درخت سَمُرَه ساختند».[12]
در حدیث دیگر آمدهاست: «زیر دو درخت برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جارو زده شد و حضرت نماز ظهر را خواندند».[13]
در روایت ابونعیم آمدهاست: «هیچکس در اطراف درختان باقی نماند، مگر آنکه با چشم خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را میدید و با گوش خود صدای آن حضرت را میشنید».[14]
این درختان از نوع سمره بود و در اشعار و احادیث به عنوان «دوح» به معنای درخت بزرگ نیز یاد شدهاست. این درختان، کنار آبگیر بوده و غیر از مجموعه درختانی است که در وادی متفرق بودهاند.[15]
۳- آبگیر: کلمه غدیر به معنای آبگیر، همان جایی است که آب سیل و نیز آب چشمه در آن جمع میشود.[16]
عرّام میگوید: «غدیرخم در سمت طلوع آفتاب است و هیچگاه آب آن خشک نمیشود»[17]
آبگیر از نظر عمق و عرض و طول در سالیان متمادی که سیل از روی آن عبور کرده، تغییرات زیادی به خود دیده، ولی محل اصلی آن تغییری نکردهاست و در طول تاریخ تا امروز به عنوان غدیرخم، محلی معروف بودهاست.[18]
زمینهسازی واقعه غدیر خم
هجرت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) از مکه معظمه، نقطه عطفی در تاریخ اسلام به شمار میرود. بعد از این هجرت، حضرت سه بار به مکه سفر کردهاند: بار اول در سال هشتم، پس از صلح حدیبیه به عنوان انجام «عمره» وارد مکه شدند؛ بار دوم در سال نهم به عنوان «فتح مکه» وارد این شهر شدند؛ و سومین و آخرین بار بعد از هجرت در سال دهم هجری به عنوان «حجة الوداع» به طور رسمی اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امکان حاضر شوند.
در این سفر دو مقصد اساسی در نظر بود، یکی بیان مسائل حج، و دیگری مسأله ولایت و خلافت بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله).
پس از اعلان عمومی، مهاجران و انصار و قبائل اطراف مدینه و مکه و حتی بلاد یمن و غیر آن به سوی مکه سرازیر شدند. جمعیتی حدود یکصد و بیست هزار نفر در مراسم حج شرکت کردند. امیرمؤمنان (علیهالسّلام) هم که قبلا از طرف حضرت به یمن و نجران برای دعوت به اسلام و جمعآوری وجوهات رفته بودند، به همراه دوازده نفر از اهل یمن برای انجام اعمال حج به مکه رسیدند.
با رسیدن ایام حج، در روز نهم ذیالحجه، حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) به موقف «عرفات» رفتند و بعد از آن اعمال حج را یکی پس از دیگری انجام دادند، و در هرجا که زمینه فراهم بود، مطالبی بیان میفرمودند:
- خطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در منی:
در سرزمین منی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) اولین خطابه خود را ایراد فرمودند که در واقع فراهم کردن زمینه «خطبه غدیر» بود. در این خطبه ابتدا به امنیت اجتماعی مسلمانان از نظر جان و مال و آبرو اشاره نمودند و سپس به خونهای به ناحق ریخته و اموال به غارت رفته در دوران جاهلیت اشاره کردند…، آنگاه مردم را از اختلاف و دشمنی بعد از خود بر حذر داشتند و تصریح فرمودند: «اگر من نباشم، علی بن ابی طالب در مقابل متخلفان خواهد ایستاد.» سپس با بیان حدیث ثقلین فرمودند: «عدهای از همین اصحاب من روز قیامت اهل جهنم خواهند بود.[19]
- خطبه مسجد خیف:
در روز سوم توقف در منی، بار دیگر دستور فرمودند تا مردم در مسجد خیف اجتماع کنند. در ابتدای خطبه تاکید فرمودند که گفتههای او را خوب به خاطر بسپارند و حاضران به غائبان برسانند.
در این خطبه به اخلاص در عمل و دلسوزی برای امام مسلمانان و دوری از تفرقه سفارش نمودند و اعلام کردند که تمام مسلمانان در برابر حقوق و قوانین الهی یکسان میباشند. آنگاه بار دیگر مسأله خلافت را متذکر شدند و حدیث ثقلین را به زبان جاری فرمودند که «من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم که اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد؛ [آن دو] کتاب خدا و عترتم؛ اهل بیتم، میباشند».
در همین زمان بود که برخی از منافقان و منحرفان احساس خطر کردند و آرام آرام برنامههای خویش را آغاز نمودند.[20]
- اعلان اجتماع در غدیر خم:
پس از اتمام حج، بلال حبشی از طرف پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به مردم اعلان کرد: «فردا همه به جز معلولان باید در غدیر خم حاضر باشند».
«غدیر» که قبل از «جحفه» قرار دارد، محل افتراق اهل مدینه و مصر و اهل عراق و اهل نجد بود و آبگیر و درختان کهنسالی در آن وجود داشت. به امر الهی این مکان برای اجتماع انتخاب شد و طبق دستور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بیش از یکصد و بیست هزار نفر همراه ایشان برای اجتماع در آنجا حرکت کردند، حتی دوازده هزار یمنی که مسیرشان به سمت شمال نبود، تا غدیر همراه آن حضرت آمدند.[21]
علت انتخاب غدیرخم
جایگاه غدیر خم برای اعلام ولایت امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، نسبت به مکانهای دیگر امتیازاتی داشت که آن را از جاهای دیگر متمایز میساخت که برخی از آنها عبارتند از:
۱. این مکان در راه بازگشت از مکه یک منزل قبل از تقاطع چند جاده در جحفه و محل متفرق شدن جمعیت قرار داشت. (راهی به سوی مدینه به شرق مایل میشود. راهی به سمت شمال از کنار دریا تا شام میرود، راه دیگری از غرب به دریا میرسد تا با کشتی به مصر و سایر مناطق آفریقا برود)[22]
با توجه به اینکه در مسیر حضرت تا مکه قبایل بین راه کم کم ملحق میشدند تا آن جمعیت عظیم پدید آمد؛ لذا باید قبل از متفرق شدن مردم برنامه انجام میشد و غدیرخم مکان بسیار مناسبی برای این منظور بود.[23]
۲.کنار این آبگیر ۵ درخت سرسبز و کهنسال از نوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت که درخت خاص این صحراست. این ۵ درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سایبانی خوب برای مسافران خسته ایجاد کردهبود؛ لذا در آن شرایط، این بیابان وسیع به عنوان بهترین مکان برای مراسم[24] روز غدیر انتخاب شد. جایگاه سخنرانی نیز همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف بر بیابان و محل تجمع مخاطبان بود و هم سایبان مناسبی برای ایراد خطبه به نظر میآمد.
۳. اگرچه مسلمانان آن روز اکثراً از سوی مدینه آمدهبودند، ولی انتخاب غدیر قبل از این تقاطع حساس در آیندههای تاریخ که کاروانها همین مسیر را طی میکردند، برای همیشه یادآور مراسمی بود که در هجدهم ذیالحجه در آنجا انجام گرفت؛ یعنی قبل از آنکه کاروانها متفرق شوند غدیر را که یادآور آن روز مقدس بود زیارت میکردند.[25]
حجة الوداع
در آخرین سال عمر پیامبر (صلى الله علیه وآله) مراسم حجة الوداع، با شکوه هرچه تمامتر در حضور آنحضرت به پایان رسید، قلبها در هالهاى از روحانیت فرو رفتهبود، و لذت معنوى این عبادت بزرگ، هنوز در ذائقه جانها انعکاس داشت.
یاران پیامبر (صلى الله علیه وآله) که عدد آنها فوق العاده زیاد بود، از خوشحالىِ درک این فیض و سعادت بزرگ، در پوست نمىگنجیدند. [26]
نه تنها مردم «مدینه» در این سفر، پیامبر (صلى الله علیه وآله) را همراهى مىکردند که مسلمانان نقاط مختلف جزیره عربستان نیز براى کسب یک افتخار تاریخى بزرگ به همراه پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند.
آفتاب حجاز آتش بر کوهها و درهها مى پاشید، اما شیرینى این سفر روحانى بىنظیر، همه چیز را آسان مىکرد. [27]
این سفر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، حَجةالاسلام و حَجةالبلاغ نیز نامیده میشود.[28]
اعلام اجتماع در غدیر خم
ظهر نزدیک شدهبود، کم کم سرزمین «جُحفه» و سپس بیابانهاى خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان مىشد.
اینجا در حقیقت چهارراهى است که مردم سرزمین «حجاز» را از هم جدا مىکند، راهى به سوى «مدینه» در شمال، راهى به سمت «عراق» در شرق، و راهى به سمت غرب و سرزمین «مصر» و راهى به سوى سرزمین «یمن» در جنوب پیش مىرود و در همینجا باید آخرین خاطره و مهمترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد، و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت نقطه پایانى در مأموریتهاى موفقیت آمیز پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود از هم جدا شوند.
روز پنجشنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان مىگذشت، ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به همراهان داده شد، مسلمانان با صداى بلند، آنهائى را که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت کردند، و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند، خورشید از خط نصف النهار گذشت، مؤذّن پیامبر(صلى الله علیه وآله) با صداى اللّه اکبر مردم را به نماز ظهر دعوت کرد، مردم به سرعت آماده نماز مىشدند، اما هوا به قدرى داغ بود که بعضى مجبور بودند، قسمتى از عباى خود را به زیر پا و طرف دیگر آن را به روى سر بیفکنند، در غیر این صورت ریگهاى داغ بیابان و اشعه آفتاب، پا و سر آنها را ناراحت مىکرد.
نه سایبانى در صحرا به چشم مىخورد و نه سبزه و گیاه و درختى، جز تعدادى درخت لخت و عریان بیابانى که با گرما، با سرسختى مبارزه مىکردند.
جمعى به همین چند درخت پناه بردهبودند، پارچهاى بر یکى از این درختان برهنه افکندند و سایبانى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) ترتیب دادند، ولى بادهاى داغ به زیر این سایبان مىخزید و گرماى سوزان آفتاب را در زیر آن پخش مىکرد.
نماز ظهر تمام شد.
مسلمانان تصمیم داشتند فوراً به خیمههاى کوچکى که با خود حمل مىکردند پناهنده شوند، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها اطلاع داد که همه باید براى شنیدن یک پیام تازه الهى که در ضمن خطبه مفصلى بیان مىشد، خود را آماده کنند.
کسانى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) فاصله داشتند قیافه ملکوتى او را در لابلاى جمعیت نمىتوانستند مشاهده کنند؛ لذا منبرى از جهاز شتران ترتیب دادهشد، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر فراز آن قرار گرفت، نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود:
من به همین زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مىروم! من مسئولم شما هم مسئولید!
شما درباره من چگونه شهادت مىدهید؟
مردم صدا بلند کرده گفتند: «نَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَهَدْتَ فَجَزاکَ اللّه خَیْرا»؛ ما گواهى مىدهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى و شرط خیرخواهى را انجام دادى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خیر دهد.
سپس فرمود: «آیا شما به یگانگى خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز گواهى نمىدهید»؟! همه گفتند: «آرى، گواهى مىدهیم». فرمود: «خداوندا گواه باش»!… بار دیگر فرمود: اى مردم! آیا صداى مرا مىشنوید؟… گفتند: آرى، و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صداى زمزمه باد چیزى شنیده نمىشد.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:… اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مىگذارم چه خواهید کرد؟
یکى از میان جمعیت صدا زد، کدام دو چیز گرانمایه یا رسول اللّه؟! پیامبر(صلى الله علیه وآله) بلافاصله گفت: اوّل، ثقل اکبر، کتاب خدا است که یک سوى آن به دست پروردگار، و سوى دیگرش در دست شما است، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید.
و اما دومین یادگار گرانقدر من، خاندان من هستند و خداوند لطیفِ خبیر به من خبر داده که این دو، هرگز از هم جدا نمىشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید، که هلاک مىشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
ناگهان مردم دیدند پیامبر(صلى الله علیه وآله) به اطراف خود نگاه کرد، گویا کسى را جستوجو مىکند و همین که چشمش به على(علیه السلام) افتاد، خم شد، دست او را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد، و همه مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است.
در اینجا صداى پیامبر(صلى الله علیه وآله) رساتر و بلندتر شد و فرمود: «أَیُّهَا النّاسُ مَنْ أَوْلَى النّاسِ بِالْمُؤْمِنِیْنَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ چه کسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟! گفتند: خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) داناترند!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: خدا، مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنان هستم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم (و اراده من بر اراده آنها مقدم).
سپس فرمود: «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاه»؛ (هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است) ـ و این سخن را سه بار و به گفته بعضى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کرد ـ .
و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشته عرض کرد: «اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دارَ»؛ خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یارى کن، و آنها که یاریش را ترک کنند، از یارى خویش محروم ساز، و حق را همراه او بدار به هرسو که او مىچرخد.
سپس فرمود: «أَلا فَلْیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغائِبَ»؛ آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند.
خطبه پیامبر(صلى الله علیه وآله) به پایان رسید، عرق از سر و روى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و على(علیه السلام) و مردم فرو مىریخت، و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشدهبود که امین وحى خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر (صلى الله علیه وآله) خواند: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی…»؛ امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم … .[29]
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اَللّهُ أَکْبَرُ، اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى إِکْمالِ الدِّیْنِ وَ إِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ الْوِلایَةِ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِى»؛ خداوند بزرگ است، همان خدائى که آئین خود را کامل، و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت على پس از من راضى و خشنود گشت.
در اینهنگام شور و غوغائى در میان مردم افتاد و على(علیه السلام) را به این موقعیت تبریک مىگفتند، و از افراد سرشناسى که به او تبریک گفتند، «ابوبکر» و «عمر» بودند، که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جارى ساختند: «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یَا ابْنَ أَبِی طالِب أَصْبَحْتَ وَ أَمسَیتَ مَوْلایَ وَ مَوْلى کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»؛ آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد! اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان باایمان شدى.
در این هنگام «ابن عباس» گفت: «به خدا این پیمان در گردن همه خواهد ماند».[30]
تعداد حاضران در غدیر خم
درباره تعداد افراد حاضر در غدیر خم اختلافنظر است. تعداد حاضران را ده هزار نفر،[31] دوازده هزار نفر،[32] هفده هزار نفر،[33]] هفتاد هزار نفر[34] و ۱۲۰هزار نفر[35] گفتهاند.
برخی با توجه به گنجایش جمیعت در فضای غدیر خم، جمعیت مدینه در سال دهم هجری، در نظر گرفتن جمعیت حاضر در مکه در حجة الوداع، گزارش مبنی بر حضور ده هزار نفر در غدیر خم را مستندتر دانستهاند.[36]
عمر بن خطاب،[37] عثمان بن عفان،[38] عایشه بنت ابوبکر،[39] سلمان فارسی،[40] ابوذر غفاری،[41] زبیر بن عوام،[42] جابر بن عبدالله انصاری،[43] عباس بن عبدالمطلب،[44] ابوهریره[45] از صحابهای بودند که در واقعه غدیر حاضر بوده و آن را بدون واسطه نقل کردهاند. واقعه غدیر در منابع شیعه و سنی نقل شدهاست. برخی از فرازهای خطبه غدیر مانند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» متواتر است.[46]
بیان خطبه غدیر
وقتی جمعیت به غدیر خم رسید، حضرت فرمودند: «ایها الناس اجیبوا داعی الله، انا رسول الله؛ ای مردم! دعوتکننده خدا را اجابت کنید، من فرستاده خداوند هستم».
این کنایه از آن بود که وقت ابلاغ پیام بس مهمی فرا رسیدهاست. پس از این دستور، همه مرکبها متوقف و جلو رفتهها باز گشتند. شدت گرما به حدی ناراحتکننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشهای از لباس خود را به سرانداخته و گوشهای از آن را زیر پای خود قرار داده بودند، و عدهای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند. از سوی دیگر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مقداد و سلمان و عمار را فرا خوانده، دستور دادند تا به محل درختان کهنسال رفته آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و آنجا را صاف نمودند و آب و جارو زدند، و در فاصله بین دو درخت، روی شاخهها پارچهای به عنوان سایبان انداختند تا آن محل برای برنامه سه روزه آن حضرت کاملا مساعد شود.
سپس با کمک سنگها و جهاز شتران منبری به بلندی قامت آن حضرت ساختند. بعد از اقامه نماز ظهر، حضرت بر بالای منبر رفت و امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را نیز فرا خواند و به او دستور داد، بالای منبر بیاید و در سمت راستش یک پله پایینتر بر فراز آن قرار گیرد.[47]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از ادای نماز ظهر، خطبهای ایراد کرد که به خطبه غدیر مشهور شد و در ضمن آن فرمود: «حمد و ستایش مخصوص خداوند است و از او یاری میخواهیم و به او ایمان داریم و از شر نفسهایمان و زشتیهای کردارمان، به او پناه میبریم… خداوند لطیف و خبیر مرا خبر داد که من به زودی (به سوی او) فرا خوانده میشوم و (دعوت او را) اجابت خواهم نمود… من پیش از شما در کنار حوض (حوض کوثر) حاضر میگردم و شما در کنار آن بر من وارد میگردید، پس بنگرید که پس از من چگونه درباره ثقلین رفتار میکنید؛ ثقل اکبر کتاب خداست… و ثقل دیگر، عترت من است…»
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، دست علی(علیه السلام) را بلند نمود تا مردم او را ببینند و فرمود: «ای مردم، آیا من از خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوارتر نیستم؟ مردم پاسخ دادند: آری، ای رسول خدا. حضرت فرمود: خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین هستم و من به خود شما، به ولایت [سرپرستی] شما سزاوارتر هستم. پس هرکس که من مولای اویم، علی مولای اوست.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سه بار این جمله را تکرار کرد و فرمود: «خداوندا، دوست بدار و سرپرستی کن هرکسی را که علی را دوست دارد و او را مولای خود بداند و دشمن بدار هرکسی را که او را دشمن میدارد و یاری نما هرکسی را که او را یاری مینماید و به حال خود رها کن هرکس را که او را وا میگذارد.» سپس خطاب به مردم فرمود: «حاضران این پیام را به غایبان برسانند.»[48]
خلاصه خطبه غدیر
نظر به اهمیت خطبه غدیر، این خطبه به طور خلاصه در اینجا بیان میشود:
- فرمان الهی:
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «اقرار میکنم به بندگی خدا و شهادت میدهم که او پروردگار من است، و آنچه به من وحی نموده، ادا مینمایم و الا ترس دارم عذابی بر من فرود آید… خداوند بر من چنین وحی کردهاست: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت او را نرساندهای و خداوند تو را از مردم حفظ میکند.[49]
ای مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکردهام، جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام رساند…و مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم: «ان علی بن ابی طالب اخی و وصیی و خلیفتی و الامام من بعدی، الذی محله منی محل هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و هو ولیکم بعد الله و رسوله؛[50] به راستی علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من و امام بعد از من است. کسی که نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسی است، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش میباشد».
- اعلان امامت دوازده امام:
«ای مردم! این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید که خداوند او را برای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است…».
آن گاه فرمود: «ثم من بعدی علی ولیکم وامامکم بامرالله ربکم، ثم الامامة فی ذریتی من ولده الی یوم تلقون الله ورسوله. لا حلال الا ما احله الله ورسوله و هم و لاحرام الا ما حرمه الله و رسوله و هم…، و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند پروردگار شما است، و سپس امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات کنید. حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان حرام کرده باشند…».
آن گاه فرمود: «فمن شک فی ذلک فقد کفر کفر الجاهلیة الاولی و من شک فی شی ء من قولی فقد شک فی کل ما انزل الی و من شک فی واحد من الائمة فقد شک فی الکل منهم و الشاک فینا فی النار…، هر کس در این گفتار شک کند، مانند کفر جاهلیت نخستین کافر شده است و هر کس در چیزی از سخن من شک کند، در همه آنچه بر من نازل شده شک کرده است و هر کس در یکی از امامان شک کند، در همه آنان شک کرده است و شک کننده درباره ما، در آتش است….»
تا رسید به جمله معروف «من کنت مولاه فهذا علی مولاه…؛ هر کس من صاحب اختیار او هستم، این علی صاحب اختیار اوست….»
۳. توجه أکید به مسأله امامت:
بعد از آنکه آیه اکمال را بیان نمود، فرمود: «معاشر الناس، انما اکمل الله عزوجل دینکم بامامته، فمن لم یاتم به و بمن یقوم مقامه من ولدی من صلبه الی یوم القیامة و العرض علی الله عزوجل فأولئک الذین حبطت اعمالهم…، ای مردم! خداوند دین شما را با امامت او (علی (علیهالسلام)) کامل نمود، پس هر کس به او و به کسانی که جانشین او از فرزندان من و از نسل او تا روز قیامت و رفتن به پیشگاه خدای عزیز و جلیل، هستند، اقتدا نکند، پس چنین کسانی اعمالشان از بین رفته است…».
«ای مردم! بدانید که با علی، دشمنی نمیکند، مگر شقی، و با علی دوستی نمیکند، مگر کسی که دارای تقوا باشد، و به او ایمان نمیآورد مگر مؤمن مخلص…».
۴. هشدار به کارشکنی منافقان:
در ادامه فرمود: «معاشرالناس آمنوا بالله و رسوله و النور الذی انزل معه «من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها او نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت»،[51] ای مردم! به خدا و رسولش و به نوری که همراه او نازل شده است ایمان آورید، قبل از آنکه صورتهایی را هلاک کنیم و آن صورتها را به پشت برگردانیم یا آنان را مانند اصحاب سبت هلاک کنیم
آن گاه فرمود: «بالله ما عنی بهذه الایة الا قوما من اصحابی اعرفهم باسمائهم و انسابهم و قد امرت بالصفح عنهم فلیعمل کل امریء علی ما یجد لعلی فی قلبه من الحب و البغض، به خدا قسم! از این آیه قصد نکرد مگر قومی از اصحابم که آنان را به اسم و نسبشان میشناسم، ولی مأمورم که از آنان پردهپوشی کنم. پس هرکس باید مطابق آنچه در قلبش از حب یا بغض نسبت به علی مییابد، عمل کند».
«معاشر الناس عدونا من ذمه الله و لعنه و ولینا کل من مدحه الله و احبه…؛ ای مردم! دشمن ما کسی است که خداوند او را مذمت و لعنت نموده، و دوست ما، هر کسی است که خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد…».
- یادی از امام مهدی:
«الا ان خاتم الائمة منا القائم المهدی، الا انه الظاهر علی الدین الا انه المنتقم من الظالمین الا انه فاتح الحصون و هادمها الا انه غالب کل قبیلة من اهل الشرک…، بدانید که آخرین امامان، مهدی قائم از ماست، آگاه باشيد که او چيره است بر همه اديان، او انتقام گیرنده از ظالمین، او فاتح قلعهها و منهدم کننده آنها، و غالب بر هر قبیلهای از اهل شرک است…».
- بیعتگرفتن رسمی:
«ای مردم! من برایتان بیان کردم و به شما فهمانیدم، و این علی است که بعد از من به شما میفهماند، بدانید که من بعد از پایان خطابهام شما را به دست دادن با خودم به عنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا میخوانم.
بدانید که من با خدا بیعت کردهام و علی با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند برای او از شما بیعت میگیرم…
ای مردم! شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مأمور کرده است که درباره آنچه برای علی، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و امامانی که بعد از او میآیند و از نسل من و او هستند، منعقد نمودم، از زبان شما اقرار بگیرم… پس همگی چنین بگویید: ما شنیدیم و اطاعت میکنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود میآوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت درباره امر امامت اماممان، علی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و امامانی که از صلب او به دنیا میآیند به ما رساندی. بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت میکنیم. بر این عقیده زندهایم و با آن میمیریم و با آن محشور میشویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمیکنیم و شک نمیکنیم و انکار نمینماییم و تردید به دل راه نمیدهیم و از این قول بر نمیگردیم و پیمان را نمیشکنیم…».
آن گاه فرمود: «معاشر الناس فبایعوا الله و بایعونی و بایعوا علیا امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و الائمة کلمة باقیة؛ ای مردم! با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و حسن و حسین و امامان از ایشان به عنوان کلمه باقیه، بیعت کنید».
و فرمود: هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند، خداوند به او اجر بزرگی عنایت میفرماید…».
و در پایان خطبه فرمود: «معاشر الناس من یطع الله و رسوله و علیا و الائمة الذین ذکرتهم فقد فاز فوزا عظیما، ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که ذکر کردم اطاعت کند، به رستگاری بزرگ دست یافته است».[52]
شاعران غدیر خم
در زمان واقعه غدیر و پس از آن شاعران بسیاری در وصف آن واقعه شعر سرودند، و شاعرانی از قرن اول تا قرن چهاردهم در وصف واقعه غدیر اشعار سرودند عبارتند از: امام علی(علیه السلام)، کمیت بن زید، ابوتمام طائی، ابن طباطبای اصفهانی، سید رضی، ابوالحسن فنجکردی، ابوالحسن المنصور بالله، ابنداود حلی، ابنعرندس حلی، ابراهیم بن کفعمی، ابنابی شافین بحرانی، حسان بن ثابت، سید حمیری، دعبل، ابن علویه اصفهانی، سید مرتضی، اخطب خوارزمی، مجدالدین بن جمیل، جمال الدین خعی، ابنداغر حلّی، عزالدین عاملی، زینالدین حمیدی، قیس انصاری عبدی کوفی، ابواسماعیل علوی، مفجّع، مهیار دیلمی، قاضی ابن قادوس، ابوالحسن جزّار، سریجی اوالی، حافظ برسی حلّی، شیخ حسین کرکی، عمرو بن عاص، وامق نصرانی، ابوقاسم صنوبری، ابوعلی بصیر، ابوالغارات ملک صالح، قاضی نظامالدین، صفی الدین حلّی ضیاء الدین الهادی، شیخ بهائی، محمد حمیری، ابن رومی، ابوفراس، ابوالعلی معرّی، قطبالدین راوندی، شمسالدین محفوظ بن وشاح، شیبانی شافعی، الحسن آل ابی عبدالکریم، شیخ حر عاملی، حِمّانی اَفوَه، ابونجیب طاهر ابن جبر مصری، ابوالمعالی القاضی جلیس بهاءالدین اربلی، شمسالدین مالکی، حسین بن شهاب کرکی[53] و محمد ثقفی تهرانی.[54]
در ادامه فقط به اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف، پیامبر (صلى الله علیه وآله) که از آنحضرت اجازه خواست که به این مناسبت اشعارى بسراید، اشاره میشود:
«یُنادِیهِمُ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیُّهُمْ بِخُمٍّ ***وَ أَسْمِعْ بِالرَّسُولِ مُنادِیاً
«پیامبر آنها در روز غدیر در سرزمین خم به آنها ندا داد، و چه ندادهنده گرانقدرى!
فَقالَ فَمَنْ مَوْلاکُمُ وَ نَبِیُّکُمْ؟ *** فَقالُوا وَ لَمْ یَبْدُوا هُناکَ التَّعامِیاً
فرمود: مولاى شما و پیامبر شما کیست؟ و آنها بدون چشم پوشى و اغماض صریحاً پاسخ گفتند:
إِلهُکَ مَوْلانَا وَ أَنْتَ نَبِیُّنا *** وَ لَمْ تَلْقِ مِنّا فِى الْوِلایَةِ عاصِیاً
خداى تو مولاى ما است و تو پیامبر مائى و ما از پذیرش ولایت تو سرپیچى نخواهیم کرد.
فَقالَ لَهُ قُمْ یا عَلِیُّ فَإِنَّنِی *** رَضِیتُکَ مِنْ بَعْدِی إِماماً وَ هادِیاً
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) گفت: برخیز؛ زیرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب کردم.
فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا وَلِیُّهُ *** فَکُونُوا لَهُ أَتْباعَ صِدْق مُوالِیاً
و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم این مرد، مولا و رهبر او است پس شما همه از سر صدق و راستى از او پیروى کنید.
هُناکَ دَعَا اللّهُمَّ والِ وَلِیَّهُ *** وَ کُنْ لِلَّذِى عادا عَلِیّاً مُعادِیاً».[55]
در این هنگام، پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: بارالها! دوست او را دوست بدار و با آن کس که با على دشمنى ورزد دشمن باش».[56]
تبریک به امام علی(علیه السلام)
در واقعه غدیر پس از انجام مأموریت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در معرفی امام علی (علیه السلام) به عنوان وصی، جانشین و امام، مردم به امام علی(علیه السلام) تهنیت گفتند. از جمله کسانی که پیشاپیش سایر صحابه، به امام علی(علیه السلام) تهنیت گفتند، عمر بود. او پیوسته خطاب به امیرمؤمنان(علیه السلام) میگفت: بر تو گوارا باد! ای پسر ابوطالب!، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.[57]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز دستور داد خیمهای برای علی(علیه السلام) برپا کردند و به مسلمانان فرمان داد دسته دسته خدمت ایشان برسند و به عنوان امیرمؤمنان به او سلام دهند و همه مردم حتی همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) و همسران مسلمانان، دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) را عملی ساختند.[58]
عید غدیر در اسلام
مسلمانان و بهخصوص شیعه همواره روز غدیر را از عیدهای بزرگ میدانند و این روز در میان آنان به عید غدیر معروف و مشهور است. در سال ۴۸۷ قمری بیعت با مستعلی بن مستنصر، از حاکمان مصر در روز عید غدیر خم صورت گرفت.[59] همچنین از اهلسنت روایت شده که هر کس روز ۱۸ ذیالحجه را روزه بگیرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برای او مینویسد.[60]
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد که در آن روز، برادرم امام علی(علیه السلام) را به عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم تا بعد از من، مردم توسط او هدایت شوند و آن روزی است که خداوند در آن روز، دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید».[61]
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «روز غدیرخم عید بزرگ خداست. خدا پیامبری مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانی است».[62]
امام رضا(علیه السلام) فرمود: «روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین… اگر مردم ارزش این روز را میدانستند، بیتردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه میکردند».[63]
احتجاج به غدیر
برخی از معاندان در رد واقعه غدیر میگویند اگر واقعه غدیر برای اثبات جانشینی امام علی بوده، پس چرا آن حضرت و دیگران به آن استناد و احتجاج نکردند، این در حالی است که امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) به واقعه غدیر اشاره کردهاند. امام علی(علیه السلام) در اوایل حکومتش در روز رحبه، به منظور دفاع از حق خود و رد بر کسانی که در امر خلافت با او منازعه میکردند، به واقعه غدیر مناشده کرد.[64] همچنین حضرت فاطمه(سلام الله علیها) میفرماید: «گویی شما نمیدانید آنچه را که پیامبر در روز غدیرخم فرمود؟ سوگند به خدا، پیامبر در آن روز مقام ولایت و امامت را برای علی مقرر و استوار ساخت، تا رشته طمع شما را نسبت به این مقام قطع کند».[65]
مراسم بعد از حدیث غدیر
بعد از خطبه غدیر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، وقایعی اتفاق افتاده، که در این بخش به برخی از آن اشاره میشود:
- بیعت مردان:
پس از پایان خطبه، مردم به سوی پیامبر و امیرمؤمنان (علیهماالسّلام) هجوم آوردند، و با ایشان به عنوان بیعت دست میدادند و به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و علی (علیهالسّلام) تبریک میگفتند و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میفرمود: «الحمد لله الذی فضلنا علی جمیع العالمین؛ حمد برای خدای است که ما را بر همه جهانیان برتری داد»، و صدای مردم بلند شد که «آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت میکنیم.»[66]
و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مکرر میفرمود: به من تبریک بگویید، به من تهنیت بگویید؛ زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است.»[67]
- بیعت زنان:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور دادند تا ظرف آبی آوردند و پردهای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد و زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و امیرمؤمنان در سوی دیگر، با آن حضرت بیعت نمایند. همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند و این دستور را درباره همسر خویش مؤکد داشتند. بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) نیز از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در آن مراسم حضور داشتند.
- عمامهگذاری:
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) بعد از پایان خطبه، عمامه خود را که «سحاب» نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر امیرمؤمنان قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است».
خود امیرمؤمنان در این باره فرمود: «پیامبر در روز غدیر خم عمامهای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکهای که چنین عمامهای به سر داشتند، یاری نمود».[68]
- ظهور جبرئیل:
مسئله دیگر این بود که مردی زیبا صورت و خوشبو در کنار مردم ایستاده بود و میگفت: «به خدا قسم! روزی مانند امروز هرگز ندیدم که تا چهاندازه [پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)] کار پسرعمویش را مؤکد نمود و برای او پیمانی بست که جز کافر به خداوند و رسولش، آن را بر هم نمیزند. وای بر کسی که پیمان او را بشکند! »
در این وقت عمر نزد پیامبر آمد و گفت: شنیدی این مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آیا او را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: «او روح الامین جبرئیل بود. تو مواظب باش این پیمان را نشکنی، که اگر چنین کنی خدا و رسول و ملائکه و مؤمنان از تو بیزار خواهند بود».[69]
۵. معجزه ولایت:
در آخرین ساعات از روز سوم اقامت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غدیر و پایان یافتن مراسم بیعت، «حارث فهری» همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبر آمد و گفت: ای محمد! از تو سؤال دارم:
۱. آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آوردهای یا از پیش خود گفتی؟
۲. آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهای یا از پیش خود گفتی؟
۳. آیا این علی بن ابیطالب را که گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه…» از جانب پروردگار گفتی یا از پیش خود گفتی؟
حضرت در جواب فرمود: «خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خداوند متعال هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلان نمیکنم». حارث گفت: «خدایا! اگر آنچه محمد میگوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست!»
همین که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد و از بخش پایین بدنش خارج شد، و او را درجا به هلاکت رساند.[70]
- توطئه منافقین:
اعتراض حارث آغاز انحرافها و توطئههایی بود که خبر از آیندهای تاریک و فتنهانگیز میداد، که بعد از وقوع رحلت پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآله) دامن امت اسلامی را فرا گرفت و امامت از خط اصلی خویش خارج شد و به دست غاصبان افتاد. اینک به نمونههایی از توطئههای منافقان و منحرفان بعد از حادثه غدیر اشاره میشود:
6-1. صحیفه ملعونه:
دو نفر از منافقین در یک تصمیم اساسی با هم پیمانی بستند و آن این بود که «اگر محمد از دنیا رفت یا کشته شد، نگذاریم خلافت و جانشینی او در اهل بیتش مستقر شود». سه نفر دیگر در این تصمیم با آنها هم پیمان شدند، و اولین قرارداد و معاهده را در کنار کعبه بین خود امضاء کردند، و داخل کعبه آن را زیر خاک پنهان نمودند تا سندی برای التزام عملی آنها باشد.
یکی از این سه نفر معاذ بن جبل بود. او گفت: «شما مسأله را از جهت قریش حل کنید و من درباره انصار ترتیب امور را خواهم داد».
از آنجا که «سعد بن عباده» رئیس کل انصار بود و او کسی نبود که با غیر علی (علیهالسّلام) هم پیمان شود؛ لذا معاذ بن جبل به سراغ بشیر بن سعید، و اسید بن حضیر که هر کدام بر نیمی از انصار یعنی دو طایفه «اوس» و «خزرج» نفوذ و حکومت داشتند، آمد و آن دو را با خود بر سر غصب خلافت هم پیمان نمود.[71]
6-2. توطئه قتل پیامبر:
نقشه قتل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بارها به اجرا در آمد، ولی منجر به شکست شد. یک بار در جنگ تبوک و چند بار به وسیله سم و بارها به صورت ترور تدارک دیده شده بود.
در حجة الوداع همان پنج نفر اصحاب صحیفه، با نه نفر دیگر برای بار آخر نقشه دقیقتری برای قتل حضرت در راه بازگشت از مکه به مدینه کشیدند و نقشه چنین بود که در محل از پیش تعیین شدهای، در قله کوه «ارشی» کمین کنند و همین که شتر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سربالایی کوه را پیمود و در سرازیری قرار گرفت، سنگهای بزرگی را به طرف شتر حضرت رها کنند تا برمد و با حرکات ناموزون حضرت را بر زمین افکند و آنان با استفاده از تاریکی شب به حضرت حمله کنند و وی را به قتل برسانند و متواری شوند.
خداوند متعال پیامبرش را از این توطئه آگاه ساخت و وعده حفظ او را داد.- منافقان که چهارده نفر بودند – نقشه خود را عملی ساختند. همینکه شتر پیامبر به قله کوه رسید و خواست رو به پایین رود، سنگها را رها کردند، پیامبر با یک اشاره به شتر فرمان توقف داد در حالی که حذیفه و عمار، یکی افسار شتر حضرت را در دست داشت و دیگری از پشت سر شتر را حمایت میکرد.
با توقف شتر، سنگها به سمت پایین کوه رفتند و حضرت سالم ماند. منافقان که از اجرای دقیق نقشه مطمئن بودند، از کمینگاهها بیرون آمدند و با شمشیرهای برهنه به حضرت حمله کردند تا کار را تمام کنند، ولی عمار و حذیفه شمشیر کشیدند و با آنان درگیر شدند، و سرانجام آنها را فراری دادند… .
صبح روز بعد که نماز جماعت برپا شد، همین چهارده (معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمان، ابوعبیده، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة….) نفر در صفهای اول جماعت دیده شدند! ! و حضرت سخنانی فرمود که اشاره ضمنی به آنان داشت.[72]
برکات غدیر
حادثه غدیر خم به عنوان یک واقعه نیک، برکات فراوانی داشته است.
آیت الله جوادی آملی برکات و ثمرات بزرگ غدیر را یادآور شدند و فرمودند: نکته خیلی مهم آن است که الآن هم آن مسلمانی اهل سنت باز هم به برکت غدیر است، اگر نبود جریان حضرت امیر(علیه السلام)، دینی که به اسارت رفته بود، رفته بود! الآن اهل سنت هم باز به برکت حضرت امیر مسلمان هستند، چون این خاندان عترت، قرآن را معنا کردند، به قرآن عمل کردند، در برابر اموی ایستادند، در برابر مروانی ایستادند، در برابر عباسیها ایستادند تا اصل اسلام زنده بماند. وگرنه چیزی از اسلام نمیماند.[73]
مسجد غدیر
از زمان واقعه غدیر، آنجا به عنوان مکانی متبرک در تاریخ ثبت شد و چون بر سر راه حجاج بود هیچگاه از خاطرهها محو نشد. در مکانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) توقف نمود و نماز خواند و خطابه ایراد کرد و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به عنوان صاحب اختیار و خلیفه مردم تعیین کرد، مسجدی ساخته شد که محل آن بین چشمه و آبگیر بوده است و آنجا را به نام «مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)» نام نهادند و به زیارت آنجا آمدند. بکری میگوید: «بین غدیر و چشمه، مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است».[74]
حموی میگوید صاحب مشارق گفته است: » خم موضعی است که چشمهای در آن میریزد، و بین غدیر و چشمه، مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است».[75]
دگرگونیهای مسجد غدیر:
به تصریح تاریخ، اولینبار عمر اقدام به تخریب و از بین بردن آثار مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در غدیر نمود. ابن شهرآشوب در کتاب مثالب میگوید: «آثار مسجد غدیر را به دستور عمر مخفی کردند».[76]
این، دلالت بر آبادی آن قبل از این تخریب دارد.
بار دیگر مسجد غدیر در زمان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) احیا شد، ولی پس از شهادت آن حضرت، به دستور معاویه آثار غدیرخم با خاک یکسان گردید. ابن شهرآشوب در کتاب مثالب میگوید: «صاحب کتاب الاغانی (ابوالفرج اصفهانی) ذکر کرده که معاویه، سایبانی را با دویست نفر از خوارج فرستاد تا آثار غدیرخم را با خاک یکسان کنند».[77]
در زمانهای بعد بار دیگر مسجد غدیر بنا شد، و از آن جا که کناره جاده حجاج قرار داشت محلی معروف بود و حتی تاریخ نگاران و جغرافینویسان اهل سنت هم آن را نام برده و محل آن را تعیین کردهاند.
بعد از تخریب معاویه، بازسازی آن را در زمان امام باقر (علیهالسلام) میبینیم که در بیان ماجرای غدیر میفرماید: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از سمت راست جاده به سمت مسجد غدیر آمد، و این را جبرئیل به آن حضرت امر کرده بود».[78]
این تعبیر، حکایت از احیا و بازسازی مسجد غدیر بعد از معاویه و در زمان بنیامیه دارد که ظاهرا همزمان با دورهی حکومت عمربن عبدالعزیز بوده است.
بعداز آن امام صادق (علیهالسّلام) شخصاً به غدیر آمدهاند و توضیحات دقیقی از موقعیت جغرافیایی غدیر بیان فرمودهاند.حسان جمال میگوید: «امام صادق (علیهالسّلام) را از مدینه به مکه میبردم. وقتی به مسجد غدیر رسیدیم، حضرت نگاهی به سمت چپ آن کرد و فرمود: آن جا، جای پای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است آنگاه که فرمود: من کنت مولاه…اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. سپس امام صادق (علیهالسّلام) به سمت دیگر مسجد نگاهی کردند و فرمودند: آن جا خیمه ابوبکر و عمر و سالم مولی ابن حذیفه و ابوعبیده جراح است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را مسخره میکردند و درباره آنان آیهای نازل شد.[79]
امام کاظم (علیهالسّلام) نیز به گونهای درباره مسجد غدیر سخن گفتهاند که حکایت از آبادی آن در زمان حضرت دارد.
عبدالرحمان بن حجاج میگوید: «از حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) درباره نماز در مسجد غدیرخم به هنگام روز در حالی که مسافر باشم سؤال کردم. فرمود: در آن جا نماز بخوان که فضیلت خاصی دارد و پدرم امام صادق (علیهالسّلام) نیز به آن امر میفرمود».[80]
بعد از آن در زمان غیبت صغری (حدود سال ۲۶۰ قمری) علی بن مهزیار اهوازی را میبینیم که درباره بیستمین سفری که به شوق دیدار امام زمان (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) به حج مشرف شده، میگوید: «از مدینه به قصد مکه خارج شدم تا وارد جحفه شدم و یک روز آنجا ماندم. سپس از جحفه راهی غدیر شدم که در چهار مایلی آن است. در آنجا وقتی وارد مسجد شدم به نماز ایستادم و سپس صورت بر خاک نهادم و بسیار دعا کردم».[81]
مسجد غدیر در کلام علما:
از کلام شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ قمری) نیز وجود مسجد غدیر در زمان او فهمیده میشود، آنجا که میگوید: «وقتی به مسجد غدیرخم رسیدی داخل آن شو و هرچه میخواهی نماز بخوان».[82]
شیخ طوسی (متوفای ۴۶۰ قمری) نیز به همینگونه سخن میگوید. او در مصباح المتهجد میگوید: «وقتی حاجی از مکه به سوی مدینه حرکت کرد و به مسجد غدیر رسید وارد آن شود…».[83]
قاضی ابن براج (متوفای ۴۸۱ قمری)، شیخ ابن ادریس (متوفای ۵۹۸ قمری)، شیخ ابن حمزه (متوفای ۵۶۰ قمری) و علامه حلی (متوفای ۷۲۶ قمری) نیز تصریحاتی به همین صورت دارند که درباره نماز در مسجد غدیر است. پس از او شهید اول (متوفای ۷۸۶ قمری) به بقای چهاردیواری مسجد غدیر در کتاب دُروس تصریح میکند و میگوید: «وقتی حاجی به سوی مدینه بازمی گردد و به مسجد غدیر میرسد، وارد آنجا شود و نماز بخواند و بسیار دعاکند. چهاردیواری مسجد غدیر تاکنون باقی است».[84]
بعد از ایشان هم، شیخ یوسف بحرانی از قرن دوازدهم تصریحی در اینباره دارد. سید حیدر کاظمی (متوفای ۱۲۶۵ قمری) در عمدة الزائر میگوید: «از مساجد شریفه، مسجد غدیرخم است و این مسجد نزدیک جحفه است که امروزه به نام رابغ خوانده میشود. دیوارهای این مسجد تا امروز باقی است…راه حج غالباً از غدیر بوده، ولی ناصبیان برای مخفی کردن این فضیلت، جاده را تغییر دادهاند، اگرچه غدیر به جاده کنونی هم نزدیک است».[85]
آخرین کسی که تصریح به بقای مسجد غدیر در زمان خود نموده، محدث نوری است که در احوال استادش سید مهدی قزوینی حلی (متوفای ۱۳۰۰قمری) میگوید: «با ایشان در رفت و بازگشت حج همراه بودم و با هم در مسجد غدیر نماز خواندیم».[86]
نکتهای که در این باره جلب توجه میکند اقدامات پادشاهان شیعه هند در احیای مسجد غدیر است.
سمهودی در اینباره میگوید: «این مسجد چندینبار توسط سلاطین شیعه هند، تجدید بنا و بازسازی شده است».[87]
البته از آنجا که مسجد غدیر در مسیر سیل بوده گاهی آسیبهای طبیعی باعث خرابی آن شده است. به عنوان نمونه سمهودی نقل کرده است: «در زمان دولت عثمانی سیل مقداری از مسجد غدیرخم را خراب کرد».[88]
به هرحال، تا صد سال پیش مسجد غدیر برپا بوده، و با آن که در منطقه اهل سنت قرار داشته، ولی رسماً محل عبادت و به عنوان مسجد غدیر معروف بوده است، تا آن که آخرین ضربه را وهابیها زدهاند. آنان دو اقدام کینهتوزانه برای از بین بردن مسجد غدیر انجام دادهاند: از یک سو مسجد را خراب کرده و آثار آن را از بین بردهاند، و از سوی دیگر مسیر جاده را طوری تغییر دادهاند که از منطقه غدیر فاصله زیادی پیدا کرده است.[89]
اشکالات اهلسنت بر غدیر
شیعه معتقد است: مسئله بسیار مهم رهبری دینی و دنیایی مردم پس از ارتحال پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مهمل و بدون تکلیفِ مشخص رها نشدهاست، بلکه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) از اولین روز دعوت خویش (یومالدار) تا پایان عمر، این مسئله مهم را بیان کرد و امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) را به خلافت بلافصل بعد از خویش معرفی نمود و حدیث غدیر یکی از بسیار روایاتی است که بر این امر دلالت دارد.
مذاهب دیگر اسلامی در مقابل این سخن شیعه، استدلالاتی آوردهاند و معتقد شدهاند که این روایت نمیتواند دلیل خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) باشد. اشکالاتی بر نظریه شیعه وارد کردند که شیعه نیز به آن پاسخ گفت.
نظرات آنان در ده قسمت مورد بررسی قرار میگیرد.
اشکال سندی حدیث غدیر:
اولین شرط استدلال به یک روایت، صحت سندی آن روایت است؛ به عبارت دیگر تنها روایتی را میتوان در این بحث، به عنوان دلیل اقامه کرد که قبلاً صدور آن از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) ثابت شده باشد، به خصوص بنا به نظریه شیعه که مدعی است در مسائل اعتقادی نظیر امامت، خبر واحد کافی نیست و دلیل باید متواتر باشد؛ از اینروی برخی از دانشمندان عامه خبر غدیر را برای استدلال شایسته ندیدهاند، چنانکه قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» گفته است: ما صحت این روایت را انکار میکنیم و ادعای ضرورت داشتن (متواتر بودن) آن سخنی گزافه و بدون دلیل است. چگونه این روایت متواتر است در حالی که اکثر اصحاب حدیث آن را نقل نکردهاند؟[90]
ابن حجر هیتمی نیز میگوید: فرقههای شیعه اتفاق نظر دارند که آنچه به عنوان دلیل بر امامت آورده میشود باید متواتر باشد، در حالیکه متواتر نبودن این روایت معلوم است؛ چرا که اختلاف درباره صحت این حدیث قبلاً گذشت، بلکه آنانکه در صحت این حدیث اشکال کردهاند برخی از پیشوایان علم حدیث همانند ابوداود سجستانی و ابوحاتم رازی و غیر ایشان هستند. پس این، خبر واحدی است که در صحت آن نیز اختلاف است.[91]
پاسخ اشکال سندی:
نظیر این سخن را ابن حزم و تفتازانی نیز بیان کردهاند.[92]
این اشکال در نظر هر فرد آگاه به تاریخ و روایت، سخنی از سر تعصب و پیشداوری است، و گرنه انکار حدیث غدیر همانند انکار حسیات توسط سوفسطائیان و یا چون انکار واقعه جنگ بدر و احد و سایر قضایای مسلّم صدر اسلام است.
در کتاب «احقاق الحق» فهرستی از چهارده نفر از علمای عامه از جمله: سیوطی، جزری، جلالالدین نیشابوری، ترکمانی ذهبی، نقل میشود که همگی به تواتر حدیث غدیر اعتراف نمودهاند.[93]
علامه امینی در «الغدیر» عبارت چهل و سه نفر از اعاظم علمای اهل سنت از جمله: ثعلبی، واحدی، فخر رازی، سیوطی، قاضی شوکانی، را نقل میکند که به صحت سند و طرق حدیث غدیر تصریح نمودهاند.[94]
و نیز اسامی و عبارات سی نفر از مفسّران بزرگ اهل سنت از جمله: ترمذی، طحاوی، حاکم نیشابوری، قرطبی، ابن حجر عسقلانی، ابن کثیر، ترکمانی، را مینگارد که همگی آنان در ذیل آیه شریفه: «یاایها الرسول بلّغ ما انزل الیک و ان لم تفعل… [95]»، به نزول این آیه در ارتباط با حدیث غدیر تصریح نمودهاند.[96]
در کتاب «احقاق الحق» نیز حدیث غدیر از پنجاه مصدر معتبر عامه از جمله: سنن المصطفی، مسند احمد، خصائص نسائی، عقد الفرید، حلیةالاولیاء، نقل میشود.[97]
اکنون به نظر برخی از اعاظم اهل سنت درباره حدیث غدیر به نقل از علامه امینی اشاره میشود:
ضیاءالدین مقبلی میگوید: اگر حدیث غدیر قطعی نیست پس هیچ چیز قطعی در دین وجود ندارد.
غزالی گفته است: جمهور مسلمانان اجماع دارند بر متن حدیث غدیر.
بدخشی میگوید: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که کسی درباره صحت آن اشکال نمیکند، مگر متعصب انکارگر که به سخن او اعتنایی نمیشود
آلوسی مینویسد: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که نزد ما ثابت شده است و هیچ مشکلی در آن نیست و هم از رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) و هم از خود امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به صورت متواتر نقل شده است.
حافظ اصفهانی گفته است: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که صد نفر از صحابه آن را نقل کردهاند که «عشره مبشره»[98] از جمله این صد نفرند.
حافظ سجستانی حدیث غدیر را از صد و بیست نفر از صحابه نقل نموده است و حافظ ابن العلاء همدانی آن را از صد و پنجاه طریق روایت نموده است.[99]
حافظ ابن حجر عسقلانی در «تهذیب التهذیب» ضمن بیان برخی از راویان حدیث غدیر و برخی طرق آن میگوید:
ابن جریر طبری اسناد حدیثِ غدیر را در یک کتاب گردآورده و آن را صحیح شمرده است، و ابوالعباس ابن عقده نیز آن را از طریق هفتاد نفر از صحابه یا بیشتر روایت نموده است.[100]
نیز در کتاب «فتح الباری بشرح صحیح البخاری» آمده است: حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ترمذی و نسائی نقل نمودهاند و طرق و سندهای آن جدّاً بسیار است، که همه آنها را ابن عقده در کتابی مستقل آورده است و بسیاری از سندهای آن صحیح و حسن است و برای ما از امام احمد حنبل روایت کردهاند که گفته است: آنچه درباره فضایل علی (علیهالسّلام) به ما رسیده است درباره هیچیک از صحابه نرسیده است.[101]
قندوزی حنفی پس از نقل حدیث غدیر از طرق بسیار و از کتب مختلف مینویسد: محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ، حدیث غدیرخم را از هفتاد و پنج طریق نقل کرده است و کتاب مستقلی به نام «الولایة» درباره آن تألیف نموده است. نیز ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده در تألیف مستقلی آن را از یکصد و پنجاه طریق نقل نموده است.[102]
حافظ محمد بن محمد بن محمد جزری دمشقی به هنگام نقل احتجاج و مناشده امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، درباره حدیث غدیر چنین مینگارد: این حدیث حسن است و این روایت (مناشده) به صورت متواتر از علی (علیهالسّلام) نقل شده است، همانگونه که آن (حدیث غدیر) نیز از رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) متواتراً نقل شده است و گروه بسیاری از گروه بسیاری دیگر آن را نقل کردهاند، پس اعتنایی به سخن آنان که قصد تضعیف این روایت را دارند نمیشود؛ زیرا آنان از علم حدیث اطلاعی ندارند.[103]
همراه نبودن علی (علیه السلام) در روز غدیر با پیامبر (صلی الله علیه و آله):
قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» مینویسد: علی [ع] در روز غدیر (حجة الوداع) همراه پیامبر نبود؛ زیرا علی [ع] در یمن بود.[104]
بهتر است در پاسخ این اشکال ابتدا سخن شارح «مواقف» را بیان کنیم: سید شریف جرجانی شارح «مواقف» پس از این سخن ایجی مینگارد: این اشکال ردّ شده است؛ زیرا غایب بودن علی [ع] منافات با صحیحبودن حدیث غدیر ندارد، مگر اینکه در روایتی آمده باشد که به هنگام نقل حدیث غدیر پیامبر علی را نزد خود خواند یا دست او را گرفت که در بسیاری روایات این جملات نقل نشده است.[105]
ابن حجر هیتمی در جواب این شبهه مینویسد: به سخن کسیکه حدیث غدیر را صحیح نداند و یا ایراد کند که علی (علیهالسّلام) در یمن بوده است اعتنایی نمیشود؛ زیرا ثابت شده است که او از یمن برگشت و حج را با پیامبر اکرم (صلیاللّهعلیهوآله) گزارد.[106]
اگرچه از نظر تاریخی برگشت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از یمن و گزاردن حج با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در حجةالوداع مسلّم است، ولی به عنوان نمونه از برخی از کسانی که به این نکته اشاره کردهاند نام میبریم:
طبری،[107] ابن کثیر،[108] و ابن اثیر.[109]
نبودن حدیث غدیر در صحیحین:
حدیث غدیر را بخاری و مسلم در صحیحشان نیاوردهاند، ولی این مسأله به هیچوجه موجب اشکالی در سند روایت غدیر نمیشود؛ زیرا تعداد روایاتی که حتی به نظر خود بخاری و مسلم نیز صحیح است (صحیح علی شرط الشیخین) و هیچ شکی در آنها نیست، ولی در «صحیح بخاری و مسلم» نیامده است، اندک نیست، و از همین روی چندین مستدرک بر آنها نگاشته شده است. اگر تمامی روایات صحیحه در «صحیح بخاری» گرد آمده بود، به صحاح دیگر نیازی نبود، در حالیکه همه میدانند هیچ دانشمند محقق و منصفی نیست که خود را با داشتن «صحیح بخاری» یا «صحیح بخاری و مسلم»، از دیگر کتب صحاح بینیاز بداند.
از طرفی دیگر خود بخاری و مسلم نیز بیان کردهاند که آنچه را در این کتاب آوردهایم صحیح است، نه اینکه تمام روایات صحیح را بیان کردهایم، بلکه بسیاری از احادیث صحیح را بنا به عللی نیاوردهایم.[110]
اضافه بر تمام این مطالب، علاّمه امینی (رحمةاللهعلیه) روایت غدیر را از بیست و نه نفر از مشایخ بخاری و مسلم نقل میکند.[111]
ابن حجر مینویسد: حدیث غدیر، حدیث صحیحی است که هیچ شبههای در آن نیست و آن را گروهی نظیر ترمذی، نسائی و احمد حنبل نقل کردهاند و دارای طرق بسیاری است، از جمله شانزده نفر از صحابه آن را نقل نمودهاند و در روایت احمد بن حنبل آمده است که آن را سی نفر از صحابه از رسول (صلیاللّهعلیهوآله) شنیدند و هنگامیکه در خلافت امیرالمؤمنین [علی] (علیهالسّلام) اختلاف پیش آمد بدان شهادت دادند.[112]
دوباره تکرار میکند: روایت غدیر را سی نفر از صحابه از رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) نقل کردهاند و بسیاری از طرق آن صحیح یا حسن است. [113]
پس حتی به نظر خود اشکالکنندگان، نباید به سخن ابن حجر و امثال او که در صحت این حدیث اشکال کردهاند اعتنا نمود؛ چرا که ابن حجر، خود مینویسد: و لا التفات لمن قدح فی صحته.[114]
استاد محمدرضا حکیمی در کتاب «حماسه غدیر» از پانزده نفر از علمای معاصر عامّه از جمله: احمد زینی دحلان، محمد عبده مصری، عبدالحمید آلوسی، احمدفرید رفاعی، عمر فروخ که روایت غدیر را در کتب خویش آوردهاند نام میبرد و محل بیان آن را ذکر میکند.[115]
شایان توجه است که شیعه در روایات مربوط به اثبات امامت، تواتر و قطعی بودن را شرط میداند و روایت غدیر از نظر جوامع روایی شیعه متواتر و قطعی است، چنانکه در بسیاری از مصادر اهل سنت نیز نقل شد، ولی بنا به عقیده برادران اهل سنت برای اثبات امامت همانند سایر فروع دین، صحیح بودن سند کافی است و هیچ نیازی به اثبات متواتر بودن حدیث نیست با توجه به این نکته بیپایگی این اشکال بدیهی است.
انکار عبارت الست اولی بکم من انفسکم از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)
برخی از علمای اهل تسنن جملات صدر حدیث (الست اولی بکم من انفسکم) را منکر شدهاند؛ از جمله قاضی عضدالدین ایجی مینویسد: بر فرض که بپذیریم این حدیث صحیح است، ولی باید گفت راویان، قسمت اول حدیث را نقل نکردهاند، پس ممکن نیست که به این جملات (الست اولی بکم) برای اثبات اینکه مولی در حدیث غدیر به معنای اولی است استدلال نمود.[116]
در پاسخ به این اشکال باید گفت اگر هم فرضاً صدر روایت نمیبود، با استدلالهای موجود باز هم جای شبههای باقی نماند که مراد از کلمه مولی، همان اولی به تصرف است.
علامه امینی جملات صدر روایت را از شصت و چهار نفر از بزرگان اهل حدیث از عامه، از جمله: احمد بن حنبل، طبری، ذهبی، بیهقی، ابن ماجه، ترمذی، طبرانی، نسائی، حاکم نیشابوری، دارقطنی نقل میکند.[117]
علامه میرحامد حسین نیز همین اشکال را از «نهایة العقول» فخر رازی نقل کرده و سپس در پاسخ، مصادر بسیار متعددی از اهل سنّت را که صدر حدیث را روایت کردهاند معرفی میکند؛ از احمد بن حنبل، ابن کثیر، نسائی، سمهودی، هندی در «کنزالعمال»، طبرانی و سمعانی و بسیار دیگر.[118]
ابن حجر در «الصواعق المحرقه» چون به بیپایگی این اشکال پیبرده است آن را مطرح نمیکند و وجود صدر حدیث را در روایات صحیحه میپذیرد.[119]
اشکال کلمه «مولی»
اشکال درباره معنی کلمه «مولی»، از اشکالات دیگر پردامنهتر و مهمتر است. این کلمه دارای معانی مختلفی نظیر: «اولی»، «پسر عمو»، «آزادکننده برده»، «همسایه»، «هم قَسم» است. شیعه با توجه به شواهد بسیار که به آنها خواهیم پرداخت مدعی است معنای این کلمه در این حدیث همان «اولی» و یا به عبارت دیگر «سرپرست» و «ولی» است، ولی برخی عالمان سنی در معنای کلمه مولی شبههای را مطرح کردهاند که به نظر میرسد اصل این شبهه از فخر رازی در کتاب «نهایة العقول» باشد که دیگران نظیر قاضی عضدالدین ایجی[120] و ابن حجر[121] و فضل بن روزبهان[122] آن را نقل کردهاند.
قاضی عضدالدین ایجی در «مواقف» میگوید: مراد از کلمه «مولی» در روایت غدیر «ناصر» است؛ زیرا جمله دعایی پس از آن «اللّهم وال من والاه» به همین معناست و مقصود از «مولی»، «اولی» نیست، چرا که هرگز وزن مفعل به معنای افعل نیامده است.[123]
ابن حجر هیتمی نیز میگوید: ما نمیپذیریم که معنی «مولی» همان باشد که آنان (شیعه) ذکر کردهاند، بلکه معنای آن «ناصر» است؛ زیرا حکم «مولی» مشترک بین معانی متعددی نظیر: «آزادکننده برده»، «برده آزاد شده»، «متصرف در امور»، «ناصر» و «محبوب» است… ما و شیعه هر دو معترفیم که اگر منظور از این روایت، «محبوب» باشد، معنی آن صحیح خواهد بود؛ زیرا علی (علیهالسّلام) محبوب ما و آنها است، اما اینکه «مولی» به معنی «امام» باشد نه در شرع و نه در لغت، معهود نیست، اما اینکه در شرع اینگونه نیست نیازی به بحث ندارد و واضح است، امّا اینکه در لغت اینگونه نیست، زیرا هیچیک از پیشوایان لغت عرب نگفته است که مفعل به معنی افعل میآید.[124]
سخن برخی دیگر هم تکرار همین عبارتها است.
پاسخ اشکال:
شیعه معتقد است اگر فرضاً بپذیریم که معنای کلمه «مولی» مشترک بین این چند معنا است و فرضاً پیشوایان لغت عرب در دورانهای بعدی کلمه «مولی» را «اولی» معنا نکردهاند، ولی در عصر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و به هنگام بیان این حدیث شریف، تمامی حاضران از این کلمه معنی «اولی» را فهمیدهاند. اکنون برای این نکته چند شاهد بیان میشود:
- اشعار عرب:
حسان بن ثابت که در محل حادثه حاضر بود و مقام ادبی او منکری ندارد. [125] از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) اجازه خواست تا این واقعه مهم را بسراید و از جمله اشعار او در این رابطه این بیت است:
فقال له قم یا علیّ فاننی ••• رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً
علامه امینی این اشعار را از دوازده مصدر از عامه و بیست و شش مصدر از خاصه نقل کرده است.[126]
قیس بن سعد بن عباده نیز سروده است:
و علیّ امامنا و امام ••• لسوانا اتی به التنزیل
یوم قال النبی من کنت مولاه ••• فهذا مولاه خطب جلیل
که علامه امینی آن را از دوازده منبع نقل میکند.[127]
عمرو عاص نیز میسراید:
و فی یوم خمّ رقی منبراً ••• یبلغ و الرکب لم یرحل
الست بکم منکم فی النفوس ••• باولی؟ فقالوا: بلی فافعل
فانحله امرة المؤمنین ••• من الله مستخلف المنحل
و قال فمن کنت مولی له ••• فهذا له الیوم نعم الولی
این اشعار را نیز علامه امینی از هشت مصدر عامه و خاصه نقل کرده است.[128]
افزون بر اینها علامه امینی در «الغدیر» عبارت تعداد زیادی از شعرا و ادیبان عرب را که همین معنای امامت و ولایت را از کلمه «مولی» در حدیث غدیر فهمیدهاند بیان میکند. (تعداد ۲۸ نفر را و در سایر مجلدات تعداد بسیار زیاد دیگری را نام میبرد و عبارت و اشعار آنها را بیان میکند.)
خود مولا علی (علیهالسّلام) در شعری که به معاویه مینویسد همین مطلب را تأیید میکند آنجا که میگوید:
و اوجب لی ولایته علیکم ••• رسول اللّه یوم غدیرخم
که علامه امینی آن را از یازده مصدر شیعی و بیست و شش مصدر از اهل سنت بیان میکند.[129]
- سخن ابوبکر و عمر
از بهترین شاهدها بر فهم همین معنا از حدیث، سخن ابوبکر و عمر است که پس از پایان خطبه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در غدیر دست در دست علی (علیهالسّلام) گذاشتند و او را با این خطاب و یا تعابیری نزدیک به این ستودند: «بخٍّ بخِّ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة».
علامه امینی تبریک شیخین را از شصت مصدر از اهل سنت (از جمله: مسند احمد، تاریخ الامم و الملوک، تاریخ بغداد، مصنف ابن ابی شیبه) نقل میکند.[130]
به راستی اگر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با بیان جمله «فعلی مولاه»، چنین در نظر داشت که علی (علیهالسّلام) «ناصر» یا «محبوب» همه مؤمنان باشد، جای اینگونه تهنیت و تبریک بود؟
- ماجرای حارث بن نعمان
از دیگر شواهد این معنا، انکار و اعتراض شدید برخی از حاضران در صحنه غدیر (حارث بن نعمان فهری) است تا آنجا که از خداوند خواست اگر این مسئله حقیقت دارد عذابی بر وی نازل شود.
علامه امینی این ماجرا را از سی مصدر اهل سنت از جمله: الکشف و البیان، دعاة الهداة، احکام القرآن، نقل کرده است.[131]
آیا اگر معنای حدیث غدیر «ناصر» و یا «محبوب» بود جای اینگونه غضب و انکار بود یا آنکه حارث و امثال او را به غضب آورد؟ غیر از آیات و روایاتی که به محبت به مؤمنان دعوت میکند، روایات بسیار دیگری نیز در محبت امیرالمؤمنین و نیز سایر صحابه هست؛ چرا آنها این چنین خشم و غضبی را برنینگیخت؟
- ترس از عدم پذیرش
شاهد دیگر آنکه روایات بسیاری نیز بیانگر این معناست که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) چون زمینه پذیرش حدیث غدیر را در مردم نمیدید از بیان آن پرهیز میکرد تا آنجا که آیه نازل شد: «واللّه یعصمک من الناس؛[132]
آیا بیان محبوبیت و ناصریت علی (علیهالسّلام) بود که به مذاق منافقان خوش نمیآمد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از نپذیرفتن آنها توسط مردم واهمه داشت؟ بسیار آشکار است که به هیچ روی ممکن نیست بیان محبوبیت و یا ناصر بودن علی (علیهالسّلام) زمینه پذیرش نداشته باشد و عکسالعملی را برانگیزد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از آن واهمه داشته باشد؛ بنابراین پس از نفی امکان اراده معنای «ناصر» یا «محبوب» در حدیث غدیر، معنای «اولویت» معنایی صحیح خواهد بود.
علامه امینی درباره نزول آیه شریفه «و اللّه یعصمک من الناس؛[133] درباره حادثه غدیر و نیز بیمناکی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از بیان این مطلب، سی مصدر از اهل سنت را نام میبرد.[134]
امّا روایاتی که بیانگر بیم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از بیان این حدیث است، مناشده و احتجاج امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به هنگام خلافت عثمان است که آن را جوینی در «فرائد السمطین» آورده است.[135]
و نیز علامه امینی آن را از سیوطی در «تاریخ الخلفاء» و بدخشی در «نزل الابرار» و حافظ حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل» و حافظ ابن مردویه و برخی دیگر نقل میکند.[136]
این نکته البته آشکار است که این بیم موجب نقص و ایراد (معاذ اللّه) بر حضرت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نمیشود؛ زیرا آن حضرت نه بر خویش که از اختلاف امت و ایجاد و آشوب توسط منافقان ترسید. خداوند درباره حضرت موسی (علیهالسّلام) نیز فرمود: «فاوجس فی نفسه خیفةً موسی؛[137]
نقل میرحامد حسین
اضافه برآنچه گذشت. علامه میرحامد حسین، حدیث غدیر را از طرق مختلف دیگری نقل میکند که در آن نقلها به جای جمله «من کنت مولاه …» عبارت دیگری آمده است که به خوبی نشانگر فهم راویان از عبارت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است و برای مخالفان چارهای جز پذیرش معنای «اولی» باقی نمیگذارد. در این نقلها، حدیث غدیر اینگونه آمده است: «من کنت اولی به من نفسه فعلیّ ولیّه».[138]
در یکی از نقلهای حموینی در «فرائد السطین» نیز آمده است: «من کنت اولی به من نفسه فعلیّ اولی به من نفسه. فانزل اللّه تعالی ذکره: الیوم اکملت لکم دینکم».[139]
شواهد دیگر در معنای مولا
اکنون بد نیست به برخی ادّعاها که به وجه ادبی حدیث غدیر اشاره دارند، نظری بیفکنیم تا معلوم شود که آیا در زبان عربی کلمه «مولی» به معنای «اولی» استعمال میشود یا چنانکه ادعا کردهاند هیچ کس چنین استعمالی را مجاز نمیداند.بیپایگی این اشکال آن قدر واضح است که «چلبی» در حاشیهاش بر «مواقف» در این قسمت از سخن قاضی عضدالدین ایجی مینگارد: از این اشکال جواب داده شده است که «مولی» به معنای «متولی» و «صاحب امر» و «اولی به تصرف» در لغت عرب شایع است و از پیشوایان لغت عرب نقل شده است. ابوعبیده گفته است: «هی مولاکم ای اولی بکم» و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: «ایما امراة نکحت بغیر اذن مولاها… یعنی اولی به آن زن و مالک تدبیر امر او». مراد از اینکه «مولی» به معنای «اولی» است، این است که «مولی» اسمی است که به معنای صفت «اولی» میآید نه اینکه کلمه «مولی» صفت است. پس این اعتراض که اگر مولی به معنای «اولی» است چرا نمیتوان آن را به جای «اولی» استعمال نمود، صحیح نخواهد بود.[140]
علامه میرحامد حسین یک جلد کامل و بخشی از جلد دیگر کتاب «عبقات» را به همین نکته اختصاص داده است و سخنان کسانی که «مولی» را به معانی «اولی» صحیح دانستهاند با شرح حال آنان و موضع سخن آنها بیان کرده است.[141]
علامه امینی از گروه بسیاری که از پیشوایان ادبیات عربی شمرده میشوند اعتراف به این نکته را نقل نموده است؛ از جمله: فرّاء، سجستانی، جوهری، قرطبی، ابن اثیر.[142]
در احادیث دیگر نیز مولی به معنای اولی آمده است، از جمله روایتی است، که بسیاری از اهل لغت به آن استشهاد جستهاند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: ایها امراة نکحت بغیر اذن مولاها فنکاحها باطل.[143]
علامه امینی پس از بحث و بررسی در تمامی بیست و هفت معنایی که برای کلمه مولی ذکر شده است، تمامی آنها را به معنای اولی برمیگرداند و ادعا میکند که در تمام آنها جهت اولویتی بوده است که کلمه مولی به آنها اطلاق شده است و چون از کلمه مولی معنای اولی تبادر میکردهاست، مسلم در «صحیح» خود از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) روایت کرده است که: عبد به سیّد و آقای خویش، مولی نگوید چرا که مولی خداوند است.[144]
برای روشن شدن این مطلب کافی است که به سخن شیخ سلیم البشری، شیخ جامع الازهر مصر توجه کنیم که پس از بیان استدلالی سید شرفالدین درباره اینکه مولی در حدیث غدیر به معنای اولی هست مینویسد: من یقین دارم که حدیث بر همان معنا که شما میگویید (اولی) دلالت دارد.[145]
عدم پذیرش اولویت در تصرف در معنای اولی
در بحث حدیث غدیر برخی پس از پذیرش معنای اولی در آن حدیث، اولویت در تصرف را نمیپذیرند، بلکه میگویند علی (علیهالسّلام) اولی است، ولی در اطاعت و تقرب جستن به وی نه اینکه اولی به تصرف باشد تا دلالت برخلافت وی کند. این، سخن قاضی ایجی است.[146]
ابن حجر نیز ضمن بیان همین اشکال مدعی شده است که منظور از حدیث به طور قطع همان اولویت است، ولی اولویت در اطاعت و قربت. همین معنا را نیز ابوبکر و عمر از حدیث غدیر فهمیدهاند و از این روی در تبریک به علی (علیهالسّلام) گفتند: «امسیت یابن ابی طالب مولی کل مؤمن و مؤمنة»، و نیز گفتار عمر که به علی (علیهالسّلام) میگفت: «انّه مولای؛ او مولای من است» به همین معناست.[147]
پاسخ به این اشکال با نگاهی به صورت کامل روایت کاملاً آشکار و بدیهی است. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در ابتدا جمعیت را مخاطب قرار داده و از آنان میپرسد: «الست اولی بکم من انفسکم» و پس از پاسخ مثبتِ جمعیت میفرماید: «هرکس من اولی به او هستم علی نیز اولی به اوست». در حقیقت صدر سخن نوعی استدلال و زمینهسازی برای سخن بعدی است.
اگر کلمه «اولی» در قسمت اوّل سخن به یک معنا باشد و کلمه «مولی» در قسمت دوم به معنای دیگری باشد، در سخن مغالطه صورت گرفته است. درست بدان میماند که شخصی گروهی را مخاطب قرار دهد و از آنان بپرسد: آیا عین (به معنی طلا) فلزی گرانبها نیست؟ و پس از اعتراف مخاطب به درستی این سخن بگوید: پس عین (به معنی چشم) از فلز ساخته شده است.
سخن ابنبطریق:
وی مینویسد: اگر کسی بگوید: آیا فلان خانه من در فلان مکان را میشناسید؟ و مخاطبان اعتراف کنند که خانه او را میشناسند، سپس بگوید: خانهام را وقف نمودم، در این صورت اگر شخص دارای خانههای متعددی باشد، هیچکس شک نمیکند که این صیغه وقف مربوط به همان خانهای است که قبلاً درباره آن سخن گفت و از مخاطبان اعتراف گرفت.
و نیز اگر بپرسد: آیا برده من فلانی را میشناسید و قبول دارید که او برده من است؟ و مخاطبان اعتراف کنند، سپس بدون فاصله بگوید: بردهام آزاد است، بدون هیچ تردیدی هر انسان عاقلی میگوید این آزادسازی مربوط به همان بردهای است که قبلاً از او سخن رفت، و معنی ندارد که این آزادسازی را مربوط به برده دیگری بداند که سخن از او نرفته و مورد بحث و صحبت نبوده.[148]
بنابراین اولویت بهکار رفته در جمله دوّم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به همان اولویتی است که در جمله اوّل بهکار رفته است و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دامنه همان اولویتی که برای خداوند و خویش بر مؤمنان اثبات کرد، به علی (علیهالسّلام) نیز توسعه داد و او را بدان مقام منصوب نمود و این همان مقام با عظمتی بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آن را اکمال دین خواند و فرمود: «این عظمت را که خداوند به اهل بیتم ارزانی داشت به من تبریک بگویید». و ابوبکر و عمر و سپس همه مسلمانانِ حاضر به علی (علیهالسّلام) تبریک گفتند. (به نقل از شرف المصطفی، ابوسعید النیشابوری و…).[149]
حسان بن ثابت درباره این ماجرا شعر سرود. برخی منافقان آن را برنتابیدند و بر خویش نفرین فرستادند (سئل سائل بعذاب واقع[150]).
علاوه بر این بر فرض که مقصود از اولویت، اولویت در اطاعت و قرب باشد، آیا پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در جریان خلافت، علی (علیهالسّلام) مطیع بود یا مطاع؟ آیا با وی مشورت کردند و نظر او را مقدم داشتند و یا به اعتراف همه مورّخان او از بیعتکردن کنارهگیری نمود و به عمل ایشان رضایت نداد؟ بنا به اعتراف برخی مورخان او را تهدید به کشتن و آتشزدن خانهاش نمودند و در نهایت پس از شهادت همسر بزرگوارش بیعت نمود.
اصولاً اطاعت کامل وقتی میسر میشود که شخص حاکم جامعه باشد، و الاّ مطاع نخواهد بود، بلکه خواسته یا ناخواسته فرمانبر دیگران خواهد بود، پس حتی اگر معنای روایت، اولی به اطاعت و قرب باشد نیز دلیل بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است.
معنای حدیث غدیر یعنی خلیفه چهارم
اگر بپذیریم که حدیث غدیر اولویت در تصرّف (که معنایش همان خلافت و امامت است) را ثابت میکند، پس مقصود از آن، خلافت در نهایت کار و در مآل امور است؛ یعنی پس از سه خلیفه دیگر. به عبارت دیگر، علی (علیهالسّلام) هنگامی خلیفه است که با او بیعت شود و چون پس از سه خلیفه دیگر با او بیعت شد، پس این روایت دلالت بر اولویت علی (علیهالسّلام) پس از آن سه شخص دارد؛ پس منافاتی ندارد که پس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) سه تن خلیفه بشوند و در نهایت علی (علیهالسّلام) به ولایت برسد. این شبهه را فخر رازی مطرح کرده است و پس از او نیز دیگران نظیر قاضی عضدالدین ایجی[151] چلپی،[152] ابن حجر[153] و شیخ سلیم البشری[154] آن را تکرار نمودهاند.
پاسخ:
آیا اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میفرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه بعدی» چنانکه در روایات بسیار دیگر فرموده است (علامه امینی در الغدیر این روایت را از ترمذی، حاکم، نسائی، ابن ابی شیبه، طبری و… نقل میکند.)[155] باز نمیگفتند: بعدیّت میتواند بعد از سه خلیفه دیگر باشد و علی بعد از سه خلیفه دیگر خلیفه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است؟ و یا اگر میفرمود: «علی خلیفتی بلافصل» باز مدعی نمیشدند که کلمه «بلافصل» مطلق است و به خلافت سه خلیفه نخستین به دلیل اجماع اطلاق کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) تخصیص یافته است و مفاد آن این است که: علی خلیفه بلافصل بغیر هذه الثلاثة؟ اگر مراد رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) از اولویت علی (علیهالسّلام) اولویت و خلافت او به هنگام بیعت مردم پس از بیست و پنج سال بوده است، این چه فضیلتی برای علی (علیهالسّلام) است و چه جای تبریک دارد؟
آیا آن همه ترس و بیم و آن همه خوشحالی و سرور و نقل روایت و بیان فضیلت، همه و همه لغو و بیهوده و گزاف و تنها برای بیان امری بدیهی و مسلم بوده است و هیچگونه اختصاص و امتیازی را برای علی (علیهالسّلام) ثابت نمیکند؟! بهراستی اگر این حادثه عظیم الهی و دینی و دنیایی را در حد یک انتصاب دنیایی و آن هم در حد قلمروی کوچک پایین آوریم و فرض کنیم که زمامدار یک مملکت همه افراد ملت را جمع کند و به آنها بگوید: مرگ من نزدیک شده است و بهزودی از میان شما میروم اکنون این شخص را به همان ولایت و زمامداری که خود داشتم منصوب مینمایم، کدام فرزانه است که مدعی شود منظور او ولایت و خلافت آن شخص در عاقبت کار و نهایت امر بوده است و منافاتی ندارد که چندین نفر قبل از او حکومت را در دست بگیرند و سالیان طولانی فرد تعیین شده را از کوچکترین مقامات حکومتی به دور دارند؟
چگونه ممکن است خلافت را که به نص قرآن (نزول آیه الیوم اکملت… در این واقعه) اکمال دین است و عدم اعلام آن مساوی با عدم ابلاغ تمامی رسالت الهی است (وان لم تفعل مما بلغت رسالته) مربوط به خلافت پس از سه نفر از حاضران در جلسه باشد، اما پیامبر هیچ اشارهای به افراد مقدّم بر او نکند با اینکه میداند این مسأله موجب اختلافات بسیاری خواهد شد و خونهای بسیاری برای آن ریخته خواهد شد.
ابوبکر و عمر پس از واقعه غدیر، علی (علیهالسّلام) را مولای خود دانستند و به او تبریک گفتند. اگر مراد از حدیث غدیر ولایت علی (علیهالسّلام) پس از درگذشت سه خلیفه باشد، پس علی مولای آنان نیست، چون آنها در زمان ولایت علی (علیهالسّلام) نیستند تا علی (علیهالسّلام) نسبت به آنان مولی و اولی به تصرف باشد.
ولایت حضرت علی در زمان رسول الله
اگر حدیث غدیر بر امامت و خلافت علی (علیهالسّلام) دلالت کند، لازم میآید در حالی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) زندهاند، علی (علیهالسّلام) امام باشد، چرا که در حدیث غدیر نیامده است که علی پس از من مولای شماست، پس معلوم میشود منظور از حدیث غدیر چیزی است که حتی در زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نیز برای علی (علیهالسّلام) ثابت بودهاست و آن همان معنای محبت یا نصرت و امثال آن خواهد بود.
پاسخ:
منظور از حدیث غدیر ولایت و امامت علی (علیهالسّلام) است و چون حقیقت این کلام، خلافت او از زمان صدور حدیث غدیر است و این نیز ممکن نیست، پس باید به قاعده کلی و همیشگی مراجعه شود که مطابق آن هنگام تعذر حقیقت به اقرب المجازات مراجعه میشود؛ و در حدیث غدیر چون نمیتواند خلافت از زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شروع شود پس باید به نزدیکترین معنای مجازی مراجعه شود، و آن خلافت بلافاصله پس از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است.
برخی دیگر از دانشمندان گفتهاند: در حقیقت از همان زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) خلافت علی آغاز شد و علی (علیهالسّلام) بدین مقام منصوب شد، ولی شرط فعلیت آن، رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود، همانگونه که فقها در باب وصیت معتقدند که تملیک از همان زمان وصیت است؛ یعنی موصی در زمان حیاتِ فرد، موصی له را مالک میکند، ولی شرط فعلیت ملکیت، تحقق مرگ موصی است.
در موارد تعیین ولیعهد در مناصب سیاسی نیز اینگونه است که زمامدار قبلی، زمامدار پس از خود را در حیات خود منصوب میکند، ولی شرط تحقق آن، مرگ زمامدار قبلی است، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) با بیان نزدیک شدن زمان رحلت خویش به طور آشکار روشن نمود که انتصابی که در روز غدیر صورت میگیرد، تعیین تکلیف امت اسلامی پس از وفات اوست.
استفاده کلمه خلیفه به جای مولی
ابن حجر میگوید: اگر مقصود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در حدیث غدیر خلافت و امامت علی (علیهالسّلام) بود، چرا به جای کلمه «مولی» کلمه «خلیفه» را بهکار نبرد، پس اینکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به جای کلمه خلیفه کلمه مولی را بهکار برده دلیل آن است که مقصود او خلافت علی (علیهالسّلام) نبود.[156]
پاسخ:
اگر بنا بر توجیه روایات و محملتراشیها و تفسیرهای نابجا باشد با هیچ عبارتی نمیتوان مطلبی را اثبات کرد. آیا اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به جای کلمه مولی کلمه خلیفه را بهکار میبرد، آنان که حدیث غدیر را با این همه وضوح توجیه کردهاند نمیگفتند منظور از خلیفه، خلیفه در ردّ امانات و ادای دیون و امثال آن است؟ و یا ادعا نمیکردند منظور از خلیفه، امام است، ولی بالمآل و در نهایت، پس منافات با خلافت دیگران قبل از او ندارد.
حقیقت آن است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) با هر زبانی خلافت و امامت علی (علیهالسّلام) را بیان کرد. مگر نه آن است که در روایات بسیاری با عنوان «خلیفه من» علی (علیهالسّلام) را معرفی کرده است، پاسخ ابن حجر و امثال او به آن روایات چیست؟
به عنوان نمونه چند مورد از روایاتی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در آنها علی (علیهالسّلام) را به عنوان خلیفه خود نام برده است از مصادر عامه بیان میکنیم:
۱. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملکوک؛[157]
۲. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ؛[158]
۳. متقی هندی، کنز العمال؛[159]
۴. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین؛[160]
۵. التلخیص، حافظ ذهبی (چاپ شده در حاشیه مستدرک حاکم).[161]
اضافه بر اینها علامه امینی در روایت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) لفظ «خلیفتی» را از منابع بسیار متعدد روایی، تفسیری و تاریخی اهل سنت نظیر: مسند احمد بن حنبل، تفسیر کشفالبیان ثعلبی، جمعالجوامع سیوطی و خصائص نسائی نقل میکند.[162]
استدلال و احتجاج امام علی (علیه السلام) و اصحابشان به حدیث غدیر
اگر روایت غدیر دلالت بر خلافت بلافصل علی (علیهالسّلام) دارد، چرا آن حضرت و یا اصحاب او به این روایت استدلال و احتجاج نکردند.
ابن حجر هیثمی مینویسد: چگونه حدیث غدیر نص در امامت علی (علیهالسّلام) است، در حالیکه او یا عباس و یا شخص دیگری به آن احتجاج و استدلال نکردند، پس سکوت او از استدلال به این روایات تا ایّام خلافتش در نزد هر کس که کمترین عقلی داشته باشد دلیل آن است که او میدانست این روایت نصّ بر خلافت او نیست.[163]
پاسخ:
با یک نگاه به مصادر تاریخی بطلان اینگونه اشکالها روشن میشود. علامه امینی احتجاجات امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به روایت غدیر از منابع گوناگون اهل سنت و از دانشمندان بزرگی نظیر: خوارزمی در «مناقب»، جوینی در «فرائد السمطین» و نسائی در «خصائص» و ابن حجر عسقلانی در «الاصابة» و حافظ هیثمی در «مجمع الزوائد» ابن مغازلی در «مناقب» و حلبی در «سیره»اش و نیز بسیاری دیگر نقل میکند.
برخی از این احتجاجات قبل از ایّام خلافت و برخی در ایام خلافت آن حضرت بوده است.[164]
محمد بن محمد الجزری الدمشقی نیز احتجاج حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را به این حدیث شریف نقل میکند.[165]
قندوزی در «ینابیع الموده» احتجاج امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) به این حدیث را نقل کرده است،[166]
همانگونه که تابعی بزرگ سلیم بن قیس، احتجاج امام حسین (علیهالسّلام) را به این حدیث در محضر صحابه و تابعین در سرزمین منی ذکر نموده است.[167]
احتجاج بسیاری دیگر را نیز میتوان در کتاب شریف «الغدیر» مشاهده نمود.[168]
پذیرفتن خلافت ابوبکر توسط علی (علیه السلام)
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اگرچه در ابتدای خلافت ابوبکر با وی بیعت نکرد و همراه با او گروه بنیهاشم نیز از بیعت خودداری نمودند، ولی بالاخره پس از مدتی این خلافت را پذیرفت و با آرا و نظرات خود نیز این خلفا را یاری میرساند. بهراستی اگر حدیث غدیر و امثال آن بر خلافت وی دلالت میکرد و خلافت دیگران غاصبانه بود چرا علیه آن قیام نکرد و بدین ظلم بزرگ گردن نهاد؟ این یکی از اشکالاتی است که برخی از دانشمندان سنّی نظیر ابن حجر هیتمی[169] و نیز شیخ سلیم البشری[170] مطرح نمودهاند. شیخ سلیم البشری مینگارد: ما انکار نمیکنیم که بیعت ابوبکر از روی مشورت و تفکر و بررسی نبوده، بلکه ناگهانی و بدون بررسی انجام شد. انصار و رئیسشان مخالفت کردند و بنیهاشم و دوستانشان از مهاجرین و انصار کنارهگیری نمودند، ولی بالاخره در نهایت همگی خلافت ابوبکر را گردن نهادند و بدان راضی شدند و اجماع بر خلافت ابوبکر منعقد شد.[171]
پاسخ:
آری، پذیرش نهایی بیعت ابوبکر از سوی برخی مسلمانان مورد انکار نیست. اگرچه گروهی نظیر سعد بن عباده هرگز آن را نپذیرفتند تا زمانی که ترور شدند. ولی باید دید آیا این پذیرفتن به معنای قبول استدلال و قبول حقانیت خلافت ابوبکر بوده است و یا سرّ دیگری داشته است.
در مراجعه به روایات میبینیم که شخص پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به نوعی استیثار و انحصارطلبی بعد از خود اشاره کرده است و به مسلمانان توصیه کرده است که در این شرایط برای حفظ اصل اسلام سکوت کنند، همانگونه که در روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) و خطبات امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز به این مطلب اشاره شده است. از این روی مسلمانانی که در مسیر ولایت انحراف میدیدند با توجه به نهضتهای انحرافی نظیر: قیام مسلمه و سجاع و نهضت ردّه و حرکتهای منافقان در میان مسلمانان و حرکت نظامی روم و سایر مشکلات، اصل اسلام را در خطر میدیدند؛ از این روی در مقابل آن انحراف در حالیکه خار در چشم و استخوان در گلو داشتند بردباری پیشه کردند.[172]
اکنون به برخی از روایاتی که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در این باره بیان فرموده است اشاره میشود: مسلم در صحیحش نقل میکند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: انّها ستکون بعدی اثرة و امور تنکرونها، قالوا: یا رسول اللّه! کیف تامر من ادرک منّا ذلک؟ قال: تودّون الحق الذی علیکم تسئلون اللّه الذی لکم؛[173]
پس از من انحصارطلبی و اموری که ناپسند و ناخوش دارید خواهید دید. اصحاب سؤال کردند: آن کس را که این زمان را دریافت چه فرمان میفرمایی؟ فرمود: آن حق که بر عهده دارید بگذارید و حقی که از آن شما است از خدای درخواست کنید.
در روایتی دیگر فرمود: ستلقون بعدی اثرة فاصبروا حتی تلقون علی الحوض؛[174] پس از من دچار انحصارطلبی خواهید شد صبر کنید تا نزد حوض [کوثر] به ملاقاتم برسید.
در روایتی دیگر حذیفه میگوید: به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) عرض کردم: یا رسول اللّه ما در جاهلیت در شر و بدی بودیم و خداوند خیر و نیکی برایمان آورد که اکنون در آن بهسر میبریم، آیا پس از این نیکی، شرّ و بدی خواهد بود؟ فرمود: آری، پیشوایانی که هدایت مرا نمیپذیرند و به سنت من عمل نمیکنند … گفتم وظیفه من چیست؟ فرمود: میشنوی و اطاعت امر میکنی اگرچه بر پوست بدنت نواختند (تو را زدند) و مالت را گرفتند بشنو و اطاعت کن.[175]
روایات بسیار دیگری به همین مضمون در کتاب امارت «صحیح مسلم» آمده است و نیز نظایر آن را متقی هندی در «کنز العمال»[176] ذکر نموده است.
مخالفت صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با حدیث غدیر
این اشکال اساسیترین اشکال است و بقیه اشکالات پس از این و برای توجیه این اشکال مطرح شده است. این اشکال دارای روح و باطنی سیاسی است.
برخی از عالمان عامه گفتهاند: چگونه ممکن است رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) همه صحابه را به امامت علی (علیهالسّلام) دعوت کند، ولی آنان با او به مخالفت برخیزند. به عبارت دیگر برای ردّ تمامی نصوص و استدلالات همین کافی است که ما میبینیم صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به آن عمل نکردهاند، و اگر بخواهیم این روایات و نصوص را (اگرچه متواتر هستند) بپذیریم ناچاریم صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و سلف صالح را متهم به زیرپا گذاشتن حق کنیم و البته این ممکن نیست، پس به ناچار نصوص را ترک میکنیم و میگوییم منظور از نصوص و روایات چیز دیگری بوده است.
این، مضمون سخنی است که ابن حجر در «الصواعق»[177] آورده است و صریح سخنی است که شیخ سلیم البشری در «المراجعات» نوشته است، او مینویسد: اهل بصیرت نافذ و صاحبان تفکر صحیح صحابه را از مخالفت با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) منزّه میدانند، پس ممکن نیست که نصّی را از او بر امامت شخصی بشنوند و از او رویگردان شوند و به اوّلی و دومی و سومین شخص روی آورند.[178]
نیز در جایی دیگر مینویسد: من یقین دارم که احادیث، بر گفتههای شما دلالت میکند و اگر نبود که لازم است عمل صحابه را حمل بر صحت کنیم من مطیع حکم شما میشدم و سخنان را میپذیرفتم، ولی چارهای جز دست برداشتن از ظاهر این روایات نیست تا اقتدا به سلف صالح کرده باشیم.[179]
همچنین مینگارد: حمل عمل صحابه بر صحت و درست دانستن عمل آنان موجب میشود که حدیث غدیر را تاویل کنیم چه متواتر باشد یا غیر متواتر.[180]
پاسخ:
در پاسخ به این اشکال در ابتدا گفتوگوی میان ابن ابی الحدید معتزلی و نقیب ابوجعفر العلوی را میآوریم و سپس به توضیح بیشتر جواب میپردازیم: ابن ابی الحدید میگوید: چون این جمله امام امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) «کانت اثرة شحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین» را در محضر ابوجعفر العلوی میخواندم گفتم: منظور امام (علیهالسّلام) کدام روز است، روزی که سقیفه بنی ساعده پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) تشکیل شد و با ابوبکر بیعت شد یا روز شورای خلافت که به انتخاب عثمان منجر شد؟
و جواب داد: منظور روز سقیفه است.
به وی گفتم: دلم راضی نمیشود که به صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نسبت نافرمانی و معصیت بدهم و بگویم نص صریح او را ردّ کردهاند.
او پاسخ داد: آری من نیز راضی نمیشوم که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نسبت اهمالکاری و سهلانگاری در امر امامت امت بدهم و بگویم او مردم را سرگردان و بیسرپرست در هرج و مرج گذاشت و رفت. او از مدینه خارج نمیشد، مگر آنکه امیری را تعیین میکرد، در حالیکه زنده بود و از مدینه هم زیاد دور نشده بود، پس چگونه برای زمان پس از مرگ که نمیتوان آنچه را بعد پیش میآید اصلاح کرد کسی را تعیین نکرد.[181]
تعبیر پر معنای علامه امینی در «الغدیر» نیز اشاره به همین نکته دارد، آنجا که مینگارد: خوشگمانی دیگران به سلف که در امر خلافت دخالت نمودند، موجب شده است که نصوص و روایات صریح پیامبر را تغییر دهند، ولی خوشگمانی یقینی ما به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) ما را وادار میکند که بگوییم او آنچه را که امّتش لازم داشتند و بر ایشان ضروری بود هرگز ترک نکرد و اهمال و مسامحه روا نداشت.[182]
مخالفت با نصوص پیامبر
تاریخ بیانگر این نکته است که متأسفانه در برخی موارد صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) علیرغم دستور صریح او، بدان وقعی نگذاشتند. قبل از بیان این موارد، سخن علامه سید شرف الدین را درباره بیتوجهی صحابه به نصوص امامت بیان میکنیم: او مینگارد:
مسلمانان در امور عبادی مطیع رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بودند، ولی در امور سیاسی گاه مخالفت مینمودند و عذر آنان این بود که گمان میکردند آنها در این امور همانند عبادات ملزم به اطاعت نیستند و حق اظهار نظر بر خلاف سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را دارند، در ماجرای خلافت برخی از صحابه گمان کردند که مردم به خلافت علی (علیهالسّلام) رضایت نخواهند داد، چرا که بسیاری از افراد قبایل مختلف در جنگهای اسلام به شمشیر او کشته شدهاند و از طرفی از عدالت شدید او میترسیدند و میدانستند او بر اساس حق خالص عمل خواهد نمود.
از طرفی عده بسیاری بر فضیلتهای او حسد میبردند. همه این جهات باعث شد که گمان کنند امر خلافت علی (علیهالسّلام) استوار نخواهد شد. پس برای اینکه امت دچار اختلاف نشوند، با اینکه میدانستند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) علی (علیهالسّلام) را به خلافت نصب کرده است، دست از نصوص برداشتند و برخلاف نصوص با دیگران بیعت نمودند، البته این اجتهاد در مقابل نص صریح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود و آنان از اینگونه اجتهادات داشتند.[183]
اکنون به چند مورد از مخالفت صحابه با نصوص قطعی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) اشاره میشود:
ماجرای قلم و دوات
یکی از مهمترین اجتهادهای صحابه و مخالفت آنان با دستور صریح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) جریان روز رحلت رسول خداست آنگاه که فرمود: بیایید برایتان نوشتهای بنگارم که هرگز گمراه نشوید، عمر گفت: درد بر پیامبر غلبه کرده است.[184] و یا بنا به نقلی دیگر گفت: پیامبر هذیان میگوید.[185]
تفصیل این جریان و نیز پاسخ بسیار زیبا و مستدل به عذرهای برخی را میتوان در کتاب «المراجعات» خواند.[186]
ماجرای صلح حدیبیه
از جمله این موارد، ماجرای صلح حدیبیه است که چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) صلح نمود، سه بار فرمود: برخیزید و از احرام خارج شوید و سرها را در همین مکان بتراشید؛ ولی هیچکس از حاضران در آن جمع اعتنا نکرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از روی خشم به خیمه امالسلمه رفت. این جریان را مورخان اسلامی بیان نمودهاند از جمله: ابن کثیر در «البدایة والنهایة»؛[187] طبری در «تاریخ الامم والملوک»؛[188] ابن اثیر در «الکامل».[189]
امارت اسامه
از دیگر موارد، اعتراض به امارت اسامة بن زید در لشکری که بنا بود به طرف موته حرکت کند و همراهی با او است، با اینکه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) دستور اکید به همراهی اصحاب با اسامه داده بود، ولی لشکر او تا هنگام وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به طرف میدان نبرد حرکت نکرد.[190]
تقسیم غنایم حنین
از دیگر موارد، اعتراض عمومی به تقسیم غنایم در جنگ حنین است که در «البدایة والنهایة»[191] و «تاریخ الامم و الملوک» (برای اطلاع از موارد بسیار دیگر به کتاب النص و الاجتهاد مراجعه شود.)[192] و سایر مصادر آمده است.
این موارد تأیید کننده نظر یکی از دانشمندان سنی است که مینویسد: اصولاً نظریه عدالت صحابه نظریهای سیاسی و طرحی اموی است که بنیامیه برای توجیه سیاستهای ضد اسلامی خود آن را ساخته و پرداخته و در موارد مختلفی از آن بهره بردند.[193]
قرارگرفتن در کار انجامشده
این نکته نیز مخفی نیست که تمامی حاضران در صحنه غدیر و نیز همگی صحابه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در مدینه نبودند، بلکه در سراسر کشور پهناور اسلامی زندگی میکردند و شهر مدینه حداکثر گنجایش سه چهار هزار نفر را داشته است، عده زیادی از آنان نیز مهاجرانی «موالی» بودند که دارای پایگاه سیاسی اجتماعی نبودند و کسی به نظریات آنان اعتنایی نمیکرد و مورد رایزنی قرار نمیگرفتند. اضافه بر اینها نظام قبیلهای حاکم بر جامعه آن روزگار، داشتن رای سیاسی و دخالت در امور کشورداری را به عدهای معدود از رؤسای قبایل و به اصطلاح ریش سفیدها محدود کرده بود و نظریه دیگران محلی از اعراب نداشت.
پس از صحابه مدینه، تنها برخی سران قبایل حق اظهار نظر داشتند که عدهای از برجستهترین آنها نظیر عباس عموی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و علی (علیهالسّلام) و زبیر و برخی دیگر از بیعت کناره جسته و در خانه علی (علیهالسّلام) تحصن اختیار کرده بودند. گروهی هم مانند سعد بن عباده و فرزندش قیس بن سعد به صورت آشکار مخالفت خود را با این بیعت و پشت پازدن به نصوص پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) اظهار داشتند.
پس این مخالفت صریح با نصوص متواتر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) توسط گروهی اندک صورت گرفت و پس از بیعت با ابوبکر که ناگهانی و بدون تفکر و رایزنی (فلته) انجام گرفت مردم در مقابل عملی انجام شده قرارگرفتند، مخصوصاً آن روز نظریهای مطرح شد که اگر یک نفر با شخص بیعت کرد همه باید با او بیعت کنند والاّ کشته خواهند شد. بدین سان بود که وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نصوص متواتر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را به مردم یادآور شد، آنان عذر آوردند که کار از کار گذشت و ما در مقابل عملی انجام شده قرار گرفتیم.[194]
امّا اصحابی که در مدینه نبودند، با نبود امکانات اطلاع رسانی در آن زمان مدت زمانی گذشت که با خبر شدند. آنان بهطور طبیعی از مدینه حرف شنوی داشتند چرا که با خود میگفتند. تا آخرین لحظه بالای سر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودهاند، شاید پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) طرحی جدید و سخن دیگری را با آنان مطرح کرده است. اگر چه برخی آنان هنگامیکه از نقشه با خبر شدند با آن مخالفت کرده و جان بر سر این کار گذاشتند (مالک بن نویره). (مستفاد از اعتذار خالد بن ولید.)[195] بدین سان بود که غدیر فراموش شد و به صورت انکار شگفت تاریخ درآمد.
آیات قران درباره غدیر
طبق نظر مفسران شیعه[196] و سنی،[197] چند آیه در قرآن درباره ماجرای غدیر در حجةالوداع نازل شده است:
- «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً؛ امروز، دینتان را برای شما کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».[198] که به آیه اکمال معروف است.
- «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربّک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من النّاس؛ ای پیامبر، آنچه را از ناحیه پروردگارت به تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم، نگه میدارد».[199] این آیه به آیه تبلیغ مشهور است.
احساس خطری که وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جریان نصب حضرت امیر(علیه السلام) داشتند از چه نوعی بود؟ آیا خطر ترور، شورش، کودتا و جنگ بود؟ یا نگرانی حضرت از خطرهای سیاسی بود؟ چون بعد از جریان فتح مکه در جزیرةالعرب کسی توان آن را نداشت که بتواند در برابر اسلام بایستد، فرمود تنها مشکل، مشکل سیاسی است آن هم من حل میکنم «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» اگر بخواهند تهمت بزنند و یا بخواهند حرفهای دیگری درباره حضرت امیر بزنند ما نمیگذاریم, بخواهند شما را متّهم کنند ما نمیگذاریم، این مشکل سیاسی را ما حل میکنیم.
- «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع»[200] پس از آنکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، ولایت حضرت علی(علیه السلام) را به مردم اعلان کرد نعمان بن حارث فهری با حالت اعتراض به پیامبر گفت: ما را به توحید و قبول رسالتت و انجام جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی، ما هم قبول کردیم، اما به این مقدار راضی نشدی تا اینکه این جوان را منصوب کردی و او را ولیّ(سرپرست) ما قرار دادی. آیا این اعلام ولایت از ناحیه خودت بوده، یا از سوی خدا؟ وقتی پیامبر به او فرمود که از ناحیه خداوند است، با حالت انکار از خداوند خواست که اگر این حکم از جانب اوست، سنگی از آسمان بر سرش فرود آید. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را درجا کشت و این آیه نازل شد.[201]
نزول آیه تبلیغ در غدیر
«یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس؛[202] ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده بود برسان، و اگر این ابلاغ را انجام ندهی، رسالت خود را بهطور کامل ابلاغ نکردهای؛ و خداوند تو را از مردم بدخواه حفظ میکند».
همه مفسران شیعه معتقدند آیه فوق در غدیر خم در باره نصب علی (علیهالسّلام) نازل شده است و حدود ۳۶۰ تن از دانشمندان اهل سنت نیز این مطلب را پذیرفتهاند. نامهای برخی از مفسران و مآخذ و مدارک اهل سنت چنین است:
1. واحدی در کتاب اسباب النزول میگوید: ان آیه «یا ایهاالرسول…»، نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.[203]
۲. سیوطی در کتاب الدرالمنثور مینویسد: ان آیه «یا ایهاالرسول…» نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.[204]
۳. فخر رازی در تفسیر خود مینویسد: مفسران ۱۰ وجه و سبب برای نزول این آیه بیان کردهاند. سپس در ادامه میگوید: «العاشر نزلت هذه الایه فی فضل علی بن ابی طالب، و لما نزلت هذه الایه، اخذ بیده و قال “من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فلقیه عمر فقال هنیئا لک یابن ابی طالب، اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنه.”[205]
آنگاه که این آیه نازل شد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) دست حضرت علی (علیهالسّلام) را گرفت و فرمود: هرکه من مولا و سرپرست و حاکم او هستم، علی هم مولای اوست. خداوندا، دوست بدار هرکه علی را دوست دارد و دشمن بدار هرکه او را دشمن دارد. سپس عمر با حضرت علی (علیهالسّلام) ملاقات کرد و بعد از تبریک، گفت: تو مولای من و مولای مرد و زن مؤزمن هستی.
نیشابوری در تفسیرش مینویسد: «ان هذه الایة نزلت فی فضل علی بن ابی طالب یوم غدیرخم».[206]
نکاتی در مضمون آیه
اولا: فرمانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) (بر فرض محال) در رساندن آن ترسی به خود راه میداد و آن را ابلاغ نمیکرد، رسالت الهی خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این مأموریت رسالت وی تکمیل میشد.
ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعی، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) احتمال میداد که در طریق انجام این مأموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و خداوند برای تقویت اراده او میفرماید: و الله یعصمک من الناس.[207]
آیه اکمال و حدیث غدیر
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»[208]
در مآخذ اهل سنت آیه فوق با غدیر ارتباط داده شده است.که به بعضی از آنها اشاره میشود:
۱. خطیب نیشابوری در تاریخ بغداد، مینویسد: «…فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لک یابن ابی طالب اصبحت مولای ومولا کل مسلم فانزل الله “الیوم اکملت لکم دینکم”».[209]
۲. درالمنثور در ذیل آیه «لما نصب رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) علیا (علیهالسّلام) یوم غدیرخم فنادی له بالولایه هبط جبرئیل بهذه الایه”الیوم اکملت…”»[210]
۳. در فرائد السمطین، باب ۱۲ چنین میخوانیم: «…ثم لم یتفرقوا حتی نزلت هذه الایه “الیوم اکملت” فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضاء الرب برسالتی و الولایه “لعلی” من بعدی ثم قال “من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله»، … هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه «الیوم اکملت…» نازل شد. سپس حضرت فرمود: پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و…
۴. شأن نزول آیه فوق و داستانهای مربوط به غدیر در مناقب خوارزمی،[211] تاریخ یعقوبی،[212] نور الابصار،[213] فصول المهمه ابن صباغ نیز ذکر شده است.
کتابنامه مقاله غدیر خم
- قرآن کریم
- ابن اثیر، علی بن محمد؛ الکامل فی التاریخ؛ بینا، بیجا، بیتا.
- ابن اثیر؛ محمد، النهایة؛ اسماعیلیان، قم، بیتا.
- ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی؛ تذکرة الخواص؛ بینا، بیجا، ۱۳۷۶ق.
- ابن حزم، علی بن احمد؛ الفصل فی الملل و الاهواد والنحل؛ بینا، بیجا، بیتا.
- ابن خلکان، احمد بن محمد؛ وفیات الاعیان؛ بینا، بیجا، ۱۳۶۴ش.
- ابن شهر آشوب، محمد بن علی؛ مثالب النواصب؛ بینا، بیجا، بیتا.
- ابن عقده الکوفی، احمد بن محمد؛ کتاب الولایة؛ بینا، بیجا، ۱۴۲۴ق.
- ابن کثیر، اسماعيل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ دارالفکر، بیروت، ۱۳۹۸ق.
- ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب؛ ماده خم، بینا، بیجا، بیتا.
- اصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی؛ بینا، بیجا، بیتا.
- اصفهانی، ابونعیم؛ حلیة الاولیاء؛ دارالکتاب العربی، بینا، بیجا، بیتا.
- امام، سید جلال؛ «بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر»؛ بینا، بیجا، بیتا.
- امین، سید محسن؛ مفتاح الجنات؛ بینا، بیجا، بیتا.
- امینی، عبدالحسین؛ الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب؛ دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۳۸۷ه.
- انصاری، محمدباقر؛ اسرار غدیر؛ بینا، بیجا، بیتا.
- انصاری، محمدباقر؛ غدیر کجاست؟؛ بینا، بیجا، بیتا.
- انصاری، محمدباقر؛ گزارش لحظه به لحظه از واقعه غدیر؛ دلیل ما، بیجا، ۱۳۸۸.
- بحرانی اصفهانى، شیخ عبدالله؛ عوالم العلوم؛ محقق / مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر؛ مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشريف، قم، چاپ دوم، قم، 1382 ش.
- بخاری، محمد بن اسماعیل؛ صحیح بخاری؛ دار الفکرللطباعه و النشر و التوضيع، بیجا، 1401ق.
- بلاذری، احمد بن یحیی؛ معجم البلدان؛ بینا، بیجا، بیتا.
- ثعلبی، احمد بن محمد؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن؛ بینا، بیجا، ۱۴۲۲ق.
- جرجانی، میر سید شریف؛ شرح المواقف؛ مطبعة السعادة، منشورات رضی، مصر، بیتا.
- جزری دمشقی، محمد؛ اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب؛ بینا، بیجا، بیتا.
- جزری شافعی، شمس الدین محمد؛ أسنی المطالب؛ مکتبة الامام أمیرالمومنین، بیجا، بیتا.
- جمعی از نویسندگان؛ موسوعة کلمات الامام الحسین (علیهالسّلام)؛ بینا، بیجا، بیتا.
- جوینی، ابراهیم بن محمد؛ فرائد السمطین؛ مؤسسة المحمودی، بیروت، ۱۳۹۸ه.
- حاکم الحسکانی، عبید الله بن احمد؛ شواهد التنزیل؛ بینا، بیجا، ۱۴۱۱ق.
- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین؛ دارالمعرفة، بیروت، بیتا.
- حر عاملی، محمد بن حسن؛ اثبات الهداه؛ بینا، بیجا، بیتا.
- حر عاملی، محمد بن حسن، حسن؛ وسائل الشیعة؛ موسسه آل البیت، بیجا، بیتا.
- حکیمی، محمدرضا؛ حماسه غدیر؛ بینا، بیجا، بیتا.
- حلبی، ابوالفرج؛ السيرة الحلبية؛ بینا، بیجا، ۱۴۲۷ق.
- حموی، یاقوت؛ معجم البلدان؛ بینا، بیجا، بیتا.
- خسروی، مهدی؛ «نقلهای حدیث غدیر در منابع روایی قرن سوم و چهارم»؛ بینا، بیجا، بیتا.
- خطیب بغدادی، احمد بن علی؛ تاریخ بغداد؛ بینا، بیجا، ۱۴۱۷ق.
- خوارزمی، موفق بن احمد؛ مناقب امیرالمومنین؛ بینا، بیجا، بیتا.
- دینوری، ابن قتیبة؛ الامامة و السیاسة؛ مکتبة مصطفی (صلیاللهعلیهوآله)، مصر، ۱۳۸۸ه.
- ذهبی، محمد بن احمد؛ التلخیص، (چاپ شده در حاشیه مستدرک حاکم)، بینا، بیجا، بیتا.
- رغد عاملی، یوسف؛ معالم مکه ؛ المدینه بین الماضی و الحاضر، بینا، بیجا، بیتا.
- سایت آیت الله مکارم.
- سید بن طاووس، علی بن موسی؛ اقبال الاعمال؛ محقق / مصحح: قيومى اصفهانى، جواد؛ دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول، قم، 1376 ش
- سید بن طاووس، علی بن موسی؛ طرائف؛ بینا، بیجا، بیتا.
- سید رضی؛ نهج البلاغه؛ خطبه شقشقیه؛ بینا، بیجا، بیتا.
- سید محمدرضا، فرج الله؛ الغدیر فی الاسلام؛ بینا، بیجا، بیتا.
- سیوطی، جلالالدین؛ الدرالمنثور؛ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
- شبلنجی، مؤمن بن حسن؛ نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار؛ بینا، بیجا، بیتا.
- شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین؛ المراجعات؛ مطبوعات النجاح، قاهره، ۱۳۹۹ه.
- شریف رازی، محمد؛ گنجینه دانشمندان؛ بینا، بیجا، ۱۳۵۳ش.
- شعیری، محمد؛ جامع الاخبار؛ المطبعة الحیدریة، بیجا، بیتا.
- شهدة بنت احمد؛ العمده؛ بینا، بیجا، بیتا.
- مكى جزينى عاملى، شمسالدين ابوعبدالله محمد بن محمد(شهید اول)، الدروس، بینا، بیجا، بیتا.
- شوشتری، قاضی نورالله؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل؛ بینا، بیجا، بیتا.
- صدری، محمد؛ ۱۵ روز با غدیر؛ عطر عترت، قم، ۱۳۳۱.
- صدوق، محمد بن علی؛ امالی؛ مؤسسه بعثت، بیجا، بیتا.
- صدوق، محمد بن علی؛ معانی الاخبار؛ محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر؛ نشر مرتضى، چاپ ،اول، مشهد ،1403 ق.
- طباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان في تفسیر القرآن؛ بینا، بیجا، ۱۳۹۴ق.
- طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج؛ بینا، بیجا، ۱۴۰۳ق.
- طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان؛ مؤسسه اعلمی للمطبوعات، بیجا، بیتا.
- طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم؛ دار التراث ، چاپ دوم، بیروت، 1387/1967.
- طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان؛ دار احیاء التراث العربی، بیجا، بیتا.
- طوسی، محمد بن حسن؛ الغیبة؛ بینا، بیجا، بیتا.
- طوسی، محمد بن حسن؛ مصباح المتهجد؛ المکتبة الاسلامیة، بیجا، بیتا.
- طوسی، محمد بن حسن؛ من لا یحضره الفقیه؛ بینا، بیجا، بیتا.
- عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة؛ بینا، بیجا، بیتا.
- عسقلانی، ابن حجر؛ تهذیب التهذیب، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۵ه.
- عسقلانی، ابن حجر؛ فتح الباری؛ داراحیاء التراث، بیروت، ۱۴۰۵ه.
- عیاشی، محمد بن مسعود؛ کتاب التفسیر؛ محقق: رسولى محلاتى، سيد هاشم؛ المطبعة العلمية، چاپ اول، تهران،1380 ق.
- فخر رازی، محمد بن عمر؛ تفسیر فخر رازی؛ دارالنشر، دارالکتب العلمية، چاپ اول، بیروت، 1421 ه.
- قرطبی، محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن؛ انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، تهران، 1364 ش.
- قمی، عباس؛ الکنی والالقاب؛ بینا، بیجا، بیتا.
- قمی، عباس؛ فیض الغدیر؛ بینا، بیجا، بیتا.
- قندوزی، سلیمان بن ابراهیم؛ ینابیع المودة؛ دارالکتب العراقیة کاظمیة، بیجا، ۱۳۸۵ه.
- کاظمی، سید حیدر؛ عمده الزائد؛ بینا، بیجا، بیتا.
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ بینا، بیجا، بیتا.
- متقی هندی، علی؛ کنزالعمال؛ بینا، بیجا، بیتا.
- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ دار إحياء التراث العربي، بيروت،چاپ دوم، 1403 ق.
- مطهری، مرتضی؛ امامت و رهبری؛ بینا، بیجا، ۱۳۶۴ش.
- مظفر، محمدحسن؛ دلائل الصدق؛ بینا، بیجا، بیتا.
- معتزلی، ابن ابیالحدید؛ شرح نهج البلاغه؛ مكتبة آية الله المرعشي، قم، 1378- 1383 ش.
- مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد؛ بینا، بیجا، ۱۴۱۳ق.
- نجفی، محمدحسن؛ جواهر الکلام؛ بینا، بیجا، بیتا.
- نیشابوری، حسن بن محمد؛ غرائب القرآن و رغائب الفرقان؛ بینا، بیجا، بیتا.
- نیشابوری، مسلم بن حجاج؛ صحیح المسلم بشرح النوری؛ داراحیاء التراث، بیروت، بیتا.
- نیوز اسراء سایت آیت الله جوادی آملی.
- هلالی، سلیم بن قیس؛ کتاب سلیم بن قیس؛ محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ الهادى، چاپ اول، قم، 1405 ق.
- هندی، میر حامد حسین؛ عبقات الانوار؛ انتشارات سید الشهداء، قم، ۱۴۱۰ه.
- هیتمی، ابن حجر؛ الصواعق المحرقة؛ دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ه.
- واحدی نیشابوری، ابی حسن؛ أسباب النزول؛ تحقيق: كمال بسيونى زغلول؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بیروت، 1411 ق.
- ویکی شیعه.
- ویکی فقه
- یعقوب، احمد حسین؛ نظریة عدالة الصحابة؛ مؤسسة الفجر، لندن، بیتا.
- یعقوبی، احمد بن ابییعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ دار صادر، بیروت، بىتا.
[1]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص۴۴.
[2]. ویکی فقه.
[3]. ویکی فقه.
[4]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص ۴۵؛ ویکی شیعه.
[5]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ماده خم، ج ۱۲، ص ۱۹۱.
[6]. حموی، یاقوت،، معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۸۹.
[7]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص ۵۱، به نقل از ص ۲۲۹.
[8]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص۵۰.
[9]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، مراجعه ۵۴.
[10]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، مراجعه ۵۴، ص ۴۳۵.
[11]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، مراجعه ۵۴، ص ۴۳۸.
[12]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، مراجعه ۵۴، ص ۴۳۹.
[13]. شوشتری، نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج ۲۱، ص ۴۱.
[14]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص ۵۳.
[15]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص ۵۱.
[16]. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۹۸.
[17]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص۵۰
[18]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص۵۴ – ۵۵؛ ویکی فقه.
[19]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۱۳.
[20]. همان، ص ۱۱۴.
[21]. همان، ص ۱۱۱ و ص ۱۵۸؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۱، ص ۱۰ و ۲۶۸؛ ویکی فقه.
[22]. انصاری، محمدباقر، غدیر کجاست؟، ص ۱۴.
[23]. صدری، محمد، ۱۵ روز با غدیر، ص ۳۱، قم، عطر عترت، ۱۳۳۱.
[24]. انصاری، محمدباقر، گزارش لحظه به لحظه از واقعه غدیر، ص ۱۸، قم، دلیل ما، چ۶۱، ۱۳۸۸.
[25]. ویکی شیعه.
[26]. تعداد همراهان پيامبر (صلى الله عليه و آله) را بعضى نود هزار و بعضى صد و چهارده هزار و بعضى صد و بيست هزار و بعضى صد و بيست و چهار هزار نفر نوشته اند.
[27]. سایت آیت الله مکارم.
[28]. حلبی، ابوالفرج، السيرة الحلبية، ۱۴۲۷ق، ج ۳، ص ۳۶۸، ۳۶۹.
[29]. مائده، 3.
[30]. سایت آیت الله مکارم.
[31]. عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، ۱۳۸۰ق، ج ۱، ص ۳۳۲.
[32]. عیاشی، کتاب التفسیر، ۱۳۸۰ق، ج ۱، ص ۳۲۹.
[33]. شعیری، محمد، جامع الاخبار، المطبعة الحیدریة، ص ۱۰.
[34]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج ۱، ص ۵۶.
[35]. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، ۱۳۷۶ق، ص ۳۷.
[36]. امام، «بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر»، ص ۳۸.
[37]. ابن کثیر، اسماعيل بن عمر، البدایة و النهایة، ۱۳۹۸ق، ج ۷، ص ۳۴۹.
[38]. ابن عقده الکوفی، احمد بن محمد، کتاب الولایة، ۱۴۲۴ق، ص ۱۵۰.
[39]. ابن عقده الکوفی، کتاب الولایة، ۱۴۲۴ق، ص ۱۵۲.
[40]. جزری شافعی، شمس الدین محمد، أسنی المطالب، مکتبة الامام أمیرالمومنین، ص ۴۸.
[41]. جوینی، ابراهیم، فرائدالسمطین، ۱۳۹۸ق، ج ۱، ص ۳۱۵.
[42]. ابن عقده الکوفی، کتاب الولایة، ۱۴۲۴ق، ص۱۵۰.
[43]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، ج۱، ص ۵۷.
[44]. جزری شافعی، أسنی المطالب، مکتبة الامام أمیرالمومنین، ص ۴۸.
[45]. جزری شافعی، أسنی المطالب، مکتبة الامام أمیرالمومنین، ص ۴۸.
[46]. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ۱۳۶۴ش، ص ۱۱۴-۱۱۳؛ خسروی، مهدی، «نقلهای حدیث غدیر در منابع روایی قرن سوم و چهارم»، ص ۱۵۴ـ۱۶۱؛ ویکی شیعه.
[47]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۸۷ و ج ۳۷، ص ۱۷۳ و ص۲۰۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱، ص۱۰ و ۲۴؛
بحرانی، شیخ عبدالله، عوالم العلوم، ج۲، ص۵۱ و ۱۲۷؛ ویکی فقه.
[48]. عیاشی، کتاب التفسیر، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۴.
[49]. مائده، ۶۷.
[50]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۶؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج ۲، ص ۱۸۰؛ ۲۱؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۱، ص ۱۲ و ۲۹۴؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص ۱۲۱؛ هندی، میر حامد حسین، عبقات الانوار، جلد غدیر.
[51]. نساء، ۷؛ بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۱.
[52]. همان، ص۲۱۷؛ عوالم العلوم، ج ۲، ص ۱۹۳؛ الغدیر، ج ۱، ص ۳۹۹ – ۳۴۰؛ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص ۶۳ – ۷۳؛ فرج الله، سید محمدرضا، الغدیر فی الاسلام، ص ۸۴ – ۲۰۹؛ قمی، عباس، فیض الغدیر؛ عبقات الانوار، جلد غدیر.
[53]. ن ک: امینی، الغدیر، ج ۲-۱۱، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة.
[54]. شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ۱۳۵۳ش، ج ۴، ص ۴۱۴-۴۱۵؛ ویکی شیعه.
[55]. این اشعار را جمعى از بزرگان دانشمندان اهل تسنن نقل کردهاند، که از میان آنها مىتوان: حافظ «ابونعیم اصفهانى»، و حافظ «ابوسعید سجستانى» و «خوارزمى مالکى» و حافظ، نام برد.
[56]. سایت آیت الله مکارم.
[57]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج ۸، ص ۲۸۴؛ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج ۱، ص ۱۷۷.
[58]. مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص ۱۷۶؛ ویکی شیعه.
[59]. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۳۶۴ش، ج ۱، ص ۱۸۰.
[60]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج ۸، ص ۲۸۴.
[61]. صدوق، محمد بن علی، امالی، مؤسسه بعثت، ص ۱۲۵
[62]. حر عاملی، محمد حسن، وسائل الشیعة، موسسه آل البیت، ج ۵، ص ۲۲۴.
[63]. طوسی، مصباح المتهجد، المکتبة الاسلامیة، ج ۲، ص ۷۳۷؛ ویکی شیعه.
[64]. امینی، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، ج ۱، ص ۳۳۹.
[65]. طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج ۱، ص ۸۰؛ ویکی شیعه.
[66]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۱۷ و ۱۳۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۱، ص ۲۷۱.
[67]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۵۹؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۱، ص ۲۷۴.
[68]. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج ۱، ص ۲۹۱؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج ۲، ص ۱۹۹.
[69]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۲۰ و ج ۳۱، ص ۵۹۳؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج ۱۵، ص ۸۵ و ج ۲، ص ۱۳۶.
[70]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۱۳۶ و ص ۱۶۲ و ص ۱۶۷؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج ۲، ص ۵۶ و ۵۷ و ۱۲۹ و ۱۴۴.
[71]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۹ و ج ۳۷، ص ۱۱۴ و ۱۱۴؛ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص ۸۱۶ ح ۳۷؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج ۲، ص ۱۶۴؛ انصاری، محمدباقر، اسرار غدیر، ص ۵۷.
[72]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۹۹ – ۱۰۰ و ج ۳۷، ص ۱۱۵؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج ۲، ص ۳۰۳-۳۰۴؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ص ۴۵۸.
[73]. سخنرانی ایت الله العظمی جوادی آملی در روز عید غدیر، 30شهریور 1395؛ نیوز اسراء سایت آیت الله جوادی آملی.
[74]. بلاذری، احمد بن یحیی، معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۸۹.
[75]. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مثالب النواصب، ص ۶۳- ۶۴.
[76]. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مثالب النواصب، ص ۶۳.
[77]. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مثالب النواصب، ص ۶۳- ۶۴.
[78]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۱، ح ۸۶.
[79]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۴، ص ۵۶۶، ح ۲؛ حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداه، ج ۳، ص ۱۹، ح ۶۷ و ۲۴، ح۸۷ و ج ۱۰۰، ص ۲۲۵، ح۲۱.
[80]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۴، ص ۵۶۶، ح ۱.
[81]. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص ۲۶۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۰، ح ۶.
[82]. طوسی، محمد بن حسن، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۵۹.
[83]. طوسی، محمد بن حسن ، مصباح المتهجد، ص ۷۰۹.
[84]. شهید اول، الدروس، ج ۲، ص ۱۹؛ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج ۲۰، ص ۷۵.
[85]. کاظمی، سید حیدر، عمده الزائد، ص ۵۲.
[86]. قمی، عباس، الکنی والالقاب، ج ۳، ص ۶۳.
[87]. امین، سید محسن، مفتاح الجنات، ج ۲، ص ۳۶؛ رغد عاملی، یوسف، معالم مکه و المدینه بین الماضی و الحاضر، ص ۲۵۴.
[88]. امین، سید محسن، مفتاح الجنات، ج ۲، ص ۳۶؛ رغد عاملی، یوسف، معالم مکه و المدینه بین الماضی و الحاضر، ص ۲۵۳
[89]. ویکی فقه
[90]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۶۱، مصر، مطبعة السعادة قم، منشورات رضی.
[91]. هیتمی، ابن حجر، الصواعقالمحرقة، ص۱۲۵، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ه.
[92]. ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواد والنحل، ج۴، ص۱۱۶.
[93]. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۲، ص۴۲۳.
[94]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب، ج۱، ص۲۹۴، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه.
[95]. مائده/سوره۵، آیه۶۷.
[96]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج۱، ص۲۲۲.
[97]. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج۲، ص۴۲۶.
[98]. عشره مبشره: ده نفرند که بنا به عقیده اهل سنت، پیامبر بهطور قطع آنان را اهل بهشت دانسته و بدانان بشارت بهشت داده است.
[99]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب، ج۱، ص۳۱۴.
[100]. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۸۸، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ه.
[101]. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۷۴، بیروت، داراحیاء التراث، ۱۴۰۵ه.
[102]. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۱، ص۱۱۳.
[103]. جزری دمشقی، محمد، اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، ص۲۲.
[104]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱، مصر، مطبعة السعادة قم، منشورات رضی.
[105]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱
[106]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۱۰۷، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ه.
[107]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۱.
[108]. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۷۰.
[109]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۲
[110]. مسلم بن حجاج، صحیح المسلم بشرح النوری، ج۱، ص۲۴، بیروت، داراحیاء التراث؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۳، بیروت، دارالمعرفة.
[111]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب، ج۱، ص۳۲۰، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه.
[112]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۱۰۶، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ه.
[113]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ج ۲، ص ۳۵۵، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ه.
[114]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۱۰۷، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ه.
[115]. حکیمی، محمدرضا، حماسه غدیر، ص ۳۵.
[116]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۶۱، منشورات رضی، مصر.
[117]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج۱، ص۳۷۱، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۳۸۷ه.
[118]. هندی، میر حامد حسین، عبقات الانوار، ج ۱۰، ص ۲۸۸، انتشارات سید الشهداء، قم، ۱۴۱۰ه.
[119]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۱۰۶، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ه.
[120]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۶۱، منشورات رضی، مصر.
[121]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۱۰۶، دارالکتب العلمیة، بیروت ، ۱۴۰۵ه.
[122]. مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، ج ۴، ص ۲۹۹.
[123]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱، منشورات رضی، مصر.
[124]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۱۰۶، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ه.
[125]. تمامی عرب اجماع و اتفاق کردهاند که شاعرترین مردمان، مردم مدینهاند و شاعرترین آنان حسان بن ثابت است؛ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج ۴، ص ۳۵۳.
[126]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۲، ص ۳۴، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۳۸۷ه.
[127]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۲، ص ۶۷.
[128]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۲، ص ۱۱۴.
[129]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۳۹۵.
[130]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۲۷۲-۲۸۳.
[131]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ص ۲۴۰.
[132]. مائده، آیه ۶۷.
[133]. مائده، آیه ۶۷.
[134]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۲۱۴.
[135]. جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۱۵، مؤسسة المحمودی، بیروت، ۱۳۹۸ه.
[136]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۵۲ و ص ۲۱۷-۲۱۸.
[137]. طه، آیه ۶۷.
[138]. هندی، میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج ۸، ص ۲۲۶، انتشارات سید الشهداء، قم، ۱۴۱۰ه.
[139]. جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۱۵.
[140]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۶۱، منشورات رضی، مصر.
[141]. هندی، میر حامد حسین، عبقات الانوار، تمام جلد ۸ و هشتاد صفحه از جلد ۹ و برخی از موارد متفرقه دیگر؛ هندی، میر حامد حسین، عبقات الانوار، ج ۸، ص۱ و ج ۹، ص ۱.
[142]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج۱، ص۳۶۱.
[143]. ابن اثیر، محمد، النهایة، ج۵، ص۲۲۸، قم، اسماعیلیان.
[144]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۳۷۰.
[145]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص ۱۴۱.
[146]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۶۲، منشورات رضی، مصر.
[147]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۶۷.
[148]. شهدة بنت احمد، العمده، ص ۱۱۶.
[149] . امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۲۷۴.
[150]. معارج، 1.
[151]. جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۶۱، قم، مطبعة السعادة، مصر، منشورات رضی.
[152]. همان.
[153]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۶۷، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ه.
[154]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص ۴۱۰، مطبوعات النجاح، قاهره، ۱۳۹۹ه.
[155]. عسقلانی، ابن حجر، الاصابة، ج ۴، ص ۴۶۸؛ جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۱۵، مؤسسة المحمودی، بیروت، ۱۳۹۸ه؛ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج ۴، ص ۲۳؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۸۶، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۳۸۷ه.
[156]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۶۹، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ه.
[157]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملکوک، ج ۲، ص ۶۳.
[158]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۶۲.
[159]. متقی هندی، علی، کنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۱۴.
[160]. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۳
[161]. ذهبی، محمد بن احمد، التلخیص، ج ۳، ص ۱۳۳، (چاپ شده در حاشیه مستدرک حاکم).
[162]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۲، ص ۲۷۸، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۳۸۷ه.
[163]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۱۱۱، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۵ه.
[164]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج۱، ص۱۵۹، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه.
[165]. جزری دمشقی، محمد، اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، ص۳۲.
[166]. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۳، ص۳۶۳، کاظمیة، دارالکتب العراقیة، ۱۳۸۵ه.
[167]. جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیهالسّلام)، ص۳۷۰.
[168]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج۱، ص۱۹۸-۲۱۳، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۷ه.
[169]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۷۶، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ه.
[170]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص ۲۳۲، مطبوعات النجاح، قاهره، ۱۳۹۹ه.
[171]. همان.
[172]. امام علی (علیهالسّلام)، نهج البلاغه، خطبه شقشقیه، ص ۸.
[173]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۴۷۲.
[174]. همان، ص ۱۴۷۴.
[175]. همان، ص ۱۴۷۶.
[176]. متقی هندی، علی، کنزالعمال، ج ۶، ص ۵۱.
[177]. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص ۱۱۲، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۰۵ه.
[178]. شرفالدین موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص ۲۳۷، مطبوعات النجاح، قاهره ، ۱۳۹۹ه.
[179]. همان، ص ۱۴۱.
[180]. همان، ص ۱۷۷.
[181]. معتزلی، ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۲۴۸.
[182]. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنّة والادب، ج ۱، ص ۴۰۱، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۳۸۷ه.
[183]. المراجعات، ص ۲۳۷.
[184]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۶، ص ۹.
[185]. همان، ج ۷، ص ۱۲۰.
[186]. المراجعات، ص ۶۲۶.
[187]. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج ۴، ص ۱۷۶.
[188]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص ۱۲۴.
[189]. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۲۰۵.
[190]. تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص ۴۲۹.
[191]. البدایة و النهایة، ج ۴، ص ۳۵۸.
[192]. تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص ۳۶۱.
[193]. یعقوب، احمد حسین، نظریة عدالة الصحابة، ص ۱۰۷، موسسة الفجر، لندن، بی تا.
[194]. دینوری، ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ص ۱۲، مکتبة مصطفی (صلیاللهعلیهوآله)، مصر، ۱۳۸۸ه.
[195]. تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص ۲۸۰.
[196]. طوسی، التبیان، ج ۳، ص ۴۳۵، ۵۸۸، دار احیاء التراث العربی؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، ج ۵، ص ۱۹۳ – ۱۹۴، ۱۳۹۴ق.
[197]. واحدی نیشابوری، ابی حسن، أسباب النزول، ص ۱۳۹، ۱۹۹۱م؛ حاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۰، ۲۴۹، ۱۴۱۱ق.
[198]. مائده، ۳.
[199]. مائده، ۶۷.
[200]. معارج، ۱-۲.
[201]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص ۵۳۰، موسسه اعلمی للمطبوعات؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۹، ص ۲۷۸، ۱۳۶۴ق؛ ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ۱۴۲۲ق، ج ۱۰، ص ۳۵؛ ویکی شیعه.
[202]. مائده، ۶۶.
[203]. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ج ۱، ص ۲۰۲.
[204]. سیوطی، جلالالدین، الدرالمنثور، ج ۳، ص ۱۱۷.
[205]. فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر فخر رازی، ج ۱۲، ص ۴۰۱.
[206]. نیشابوری، حسن بن محمد، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج ۲، ص ۶۱۶.
[207]. ویکی فقه.
[208]. مائده، ۳.
[209]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۲۲۱.
[210]. سیوطی، جلالالدین، الدرالمنثور، ج ۳، ص ۱۹.
[211]. خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب امیرالمومنین، ص ۸.
[212]. یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۲.
[213]. شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، ص ۷۵.