کپی شد
احتجاجات به حدیث غدیر
مرحوم علامه امينى بيست و دو احتجاج با تعيين مدارک را در كتاب نفيس الغدیر آورده است.[1]
لذا این ایراد که اگر حديث غدير با اين عظمت وجود داشت، چرا خود على (علیه السلام) و اهل بيت او (علیهم السلام) و ياران و علاقمندانش در موارد لزوم به آن استدلال نكردند؟! از عدم احاطه به كتب اسلامى، اعم از حديث و تاريخ و تفسير، سرچشمه می گیرد؛ زيرا امام علی (عليه السلام) در موارد متعددى با حديث «غدير» بر حقانيت و خلافت خود استدلال نمودهاست و هروقت موقعيت را مناسب مىديد، حديث غدير را به مخالفان گوشزد مىكرد و از اين راه، موقعيت خود را در قلوب مردم تحكيم مىنمود.[2]
به عنوان نمونه در سال 25 هجرى قمرى به امام علی (علیه السلام) خبر رسيد كه بعضى در مورد مقدم بودن امام بر ديگران كه پيامبر به آن تصريح فرموده سخنى گفتهاند؛ لذا آن حضرت در «رحبه»[3] در ميان جمعيت حاضر گرديد و آنها را چنين قسم داد:[4]
«هركس روز «غدير» حاضر بوده و جريان آن روز را ديده برخيزد و نقل كند». بيش از ده نفر از جمله ابو ايوب انصارى، ابو عمره، عمرو بن محصن، سهل بن حنيف، و خزيمة بن ثابت بهپا خاستند و گفتند: «نشهد انا سمعنا رسول الله يقول: ألا من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه»، اما كسانى كه در جريان غدير بودند و بهپا نخاستند، امام به آنها نفرين كرد و به نفرين امام مبتلا شدند، از جمله «زيد بن ارقم» بود كه امام از خدا خواست نور چشمش را بگيرد و چنين شد.[5]
اين جريان را مرحوم علامه امينى در كتاب «الغدير» از 18 طريق نقل كرده و 24 نفر را نام برده كه بهپا خاستند و فرموده امام (علیه السلام) را تصديق نمودند.[6]
و نيز على (علیه السلام) در ايام خلافت عثمان در مسجد، در حضور جمعيت به جريان غدير استدلال كرد، و همچنين در كوفه در برابر كسانى كه نص بر خلافت بلافصل او را از پيامبر (صلی الله علیه و آله) انكار میكردند صريحاً به اين روايت استدلال كرد.[7] اين حديث را طبق نقل الغدير چهار نفر از صحابه، و چهارده نفر از تابعين طبق نقل منابع معروف اهل تسنن روايت كردهاند.[8]
همچنین در روز جنگ «صفين» طبق نقل «سليم بن قيس هلالى» على (علیه السلام) در لشگرگاه خود در برابر جمعى از مهاجران و انصار و مردمى كه از اطراف گرد آمدهبودند، به اين حديث استدلال كرد، و دوازده نفر از بدريين [كسانى كه جنگ بدر را در خدمت پيغمبر (صلی الله علیه و آله) درک كرده بودند] برخاستند و گواهى دادند كه اين حديث را از پيامبر (صلی الله علیه و آله) شنيدهاند![9]
مرحوم علامه امينى استدلال به اين حديث را از « 22 تن» از صحابه و غير صحابه در موارد مختلف نقل كردهاست.[10]
بعد از على (علیه السلام) بانوى اسلام فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) و عبد الله بن جعفر و عمار ياسر و قيس بن سعد و عمر بن عبد العزيز و مأمون خليفه عباسى به آن استناد جستند و حتى«عمرو بن عاص» در نامهاى كه به معاويه نوشت براى اينكه به او اثبات كند به خوبى از حقايق مربوط به موقعيت على (علیه السلام) و وضع معاويه آگاه است صريحاً مسأله غدير را يادآورى كرده و خطيب خوارزمى حنفى[11] آن را نقل كردهاست.[12]
لذا استدلال به حديث غدير از زمان آن حضرت وجود داشته و در هر عصر و قرنى، علاقمندان آن حضرت، حديث غدير را از دلايل امامت و ولايت امام مىشمردند.[13]
[1]. امینی، عبدالحسین، الغدير، ج 1، ص 153 – 170.
[2]. مكارم شيرازي، ناصر، پاسخ به پرسشهاى مذهبى، ص 244.
[3]. نام يكى از محله هاى كوفه.
[4]. مكارم شيرازي، ناصر، ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن وترجمه، ج 1، ص 376.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. به نقل: حمویي جویني، ابراهیم، فرائد السمطين در باب 58.
[8]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 5، ص20.
[9]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: الغدير، ج1، ص 159 – 213.
[10]. تفسير نمونه، ج 5، ص 21.
[11]. خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب، ص 124.
[12]. تفسير نمونه، ج 5، ص 21.
[13]. براى اطلاعات بیشتر ر.ک: «الغدير»، ج 1، ص 146و 195 .