کپی شد
بررسی و نقد نگره کیهانشناختی استیون هاوکینگ
در مباحث مربوط به خدا، بیشترین تلاش جریان الحادی در گذشته ـ به ویژه هیوم که یکی از چهرههای برجستۀ این جریان است ـ تشکیک در ادلّۀ وجود خدا بود، امّا جریان جدید حالت تهاجمی به خود گرفتهاست و سعی دارد علاوه بر ایجاد تشکیک در ادلّۀ خداباوران برای نفی وجود خدا یا عدم حاجت به او دلیل بیاورد. این ادلّه بر دو قسم است:
ادلّۀ فلسفی که تلاش میکند بگوید خدا نیست یا اساساً نمیتواند باشد.
ادلّۀ علمی به دنبال تبیین طبیعی جهان است و میگوید: دیگر به فرض وجود خدا نیاز به او نداریم. ما میتوانیم جهان را به گونهای تبیین کنیم که در آن تبیین خدایی نباشد، نه اینکه وجود خدا را قاطعانه رد کنیم.
آقای استیون هاوکینگ یکی از کسانی است که در این جهت کار کرده و در فضای علم فیزیک شهرت زیادی یافتهاست. وی استدلالهایی شبیه استدلالهایی طرح کردهاست که دیگران هم قبلاً به گونههای مختلف مطرح کردهبودند.
بنای جدید هاوکینگ در تئوری میم[1] است. نظریّۀ نسبیّت انیشتین و فیزیک کوآنتوم دو نظریّه یا مدل مطرح در فیزیک است. هریک از این دو، قلمرو خاصّ خودشان را دارند. نظریّۀ نسبیّت یک نظریّۀ عامّ است و بیشتر در سطح ماکرو و کیهانشناسی پاسخگو است، امّا نظریّۀ کوآنتوم عمدتاً در سطح میکرو و ذرّات و جهان زیراتمی کاربرد دارد. چیزی که در عالم فیزیک وجود ندارد یک تئوری جامع است که بتواند کلّ جهان فیزیکی را در سطح خرد و کلان تبیین کند و روابط پدیدهها را توضیح دهد. مدّتهاست دانشمندان در تلاش هستند که به چنین نظریّهای دست یابند، ولی تاکنون توفیق درخوری کسب نشدهاست.
پیشنهاد آقای هاوکینگ این است که به جای تلاش برای یافتن یک نظریّۀ جامع میتوان مجموعهای از نظریّات را با هم تلفیق کرد، البتّه ممکن است برخی از این نظریّهها متعلّق به قلمرو مشترکی باشند و همپوشانی پیدا کنند نه اینکه کاملاً نسبت به هم بیگانه باشند و هرکدام قلمرو خاصّی را توصیف کنند. مهمّ این است که نگاه متفاوت این نظریّهها به آن قلمرو مشترک باعث تعارض آنها نشود و با مشهودات ما سازگار باشد.
هاوکینگ و دیگران برای تحقّق این اندیشه تلاشهای زیادی انجام دادند، امّا این تلاشها هنوز به نتیجه مورد قبول و اتکای جامعه علمی نرسیدهاست. هاوکینگ از ثمرات این تلاش به ویژه در مسئلۀ وجود خدا استفاده میکند. او در ساخت و پرداخت دیدگاه خود بخشی از نظریّۀ نسبیّت انیشتین را با بخشی از دیدگاههای مطرح در حوزۀ فیزیک کوآنتوم ترکیب میکند و به نتایجی میرسد.
یک نکتۀ اساسی که کلید بحث وی محسوب میشود و بنیاد نظری دیدگاه او را میسازد رئالیزم مدلمحور است. این بحث ریشۀ علمی ندارد، بلکه یک مبنای معرفتشناختی است و از نظر فلسفی نیز دچار مشکلاتی است. البتّه رئالیزم مدلمحور[2] تقریرهای مختلفی دارد، امّا در اینجا بحث به شیوۀ آقای هاوکینگ طرح میشود.
یکی از نکاتی که وی بر آن تأکید دارد این است که جهان دارای یک واقعیّت فینفسه، ورای مشاهدهگر، که بگوییم این است و دقیقا این خصوصیّات را دارد نیست. آنچه هست پدیدهها؛ یعنی امور پدیدار شده در ذهن هستند و واقعیّت فینفسهای وجود ندارد. این سخن تا حدودی شبیه نظریّۀ کانت است؛ گرچه از جهاتی هم با آن تفاوت دارد. از نظر هاوکینگ اموری که برای ما پدیدار میشوند در چارچوب مدلسازی ذهن ما قرار میگیرند و واقعیّت فینفسه و پیراسته از مدلهای ذهنی در دسترس نیست.
وی در توضیح این مطلب میگوید: این مشاهدهگر است که جهان را میسازد. این به معنای آن نیست که جهان هیچ و پوچ و خیالات ذهن ما باشد؛ در عین حال چنین نیست که یک واقعیّت ثابت معیّن پیش از شناخت ما وجود داشته باشد، جهان یک واقعیّت و یک تاریخ مشخّص ندارد.
هاوکینگ با استفاده از فیزیک کوآنتومی به تدریج کیهان را نیز کوآنتیزه میکند و نگرش کوانتومی را چیره میکند.
تصوّر اولیّه این است که واقعیّتی در جهان ذرّات وجود دارد که به دلیل اقداماتی که برای شناخت آن انجام میدهیم تغییراتی در آن به وجود میآید و ما آن را با آن تغییرات میشناسیم. امّا هاوکینگ به تبع مکتب کپنهاگ از این فراتر میرود و میگوید: اصلاً هیچ وضعیّت متعیَّنی در جهان ذرّات وجود ندارد، جهان ذرّات هیچ تاریخچۀ ثابت و مشخّصی ندارد؛ چه ناظری باشد یا نباشد. وی همین مطلب را به جهان هستی و جهان کیهانی نیز سرایت میدهد و از نگره چندجهانی[3] و جهانهای موازی[4] دفاع نموده و بر آن است که این جهان یک تاریخ ثابت، واحد و مشخّصی ندارد.
وی دربارۀ جهان میگوید احتمالاً چیزی در حدود ۷/۱۳ میلیارد سال گذشته انبساط عظیم کیهانی موسوم به بیگبنگ[5] رخ داده است. نکتۀ قابل ذکر این است که از تحقّق بیگبنگ تا وضع کنونی جهان به گونههای مختلفی تبیین و توضیح داده شده که اکنون دو نگره اصلی در این زمینه درخور ذکر است:
نگره غایت اندیشانه؛ توضیح اینکه این جهان جهانی است متناسب با زیست ما انسانها. این مطلب بسیار روشن است و به همین دلیل که برخی اصل آنتروپیک[6] را مطرح کرده و سیر تحوّل جهان از انفجار اولیّه (بیگبنگ) تاکنون را مبتنی بر این اصل و دارای تنظیم ظریف[7] میدانند، یعنی جهان به گونهای دقیق تنظیم شدهاست تا به ما برسد. به عبارت دیگر میتوان گفت که در اینجا یک طرح هوشمندانه[8] و مغز متفکّری به نام خدا وجود داشته که با محاسبات درست جهان را به گونهای ساخته است که به ما برسد.[9]
[1]. M-Theory
[2]. Model Dependant
[3]. Multiverse
[4]. Parallel Universes
[5]. Big Bang
[6]. Anthropic principle
[7]. Fine Tunning
[8]. intelligent design
[9]. نشست علمی « بررسی و نقد ادلّۀ جدید الحاد » ، پنج شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۸ شمسی، دکتر شاکرین دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه.