Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

نبرد مختار با شامیان

سه دشمن سرسخت، از سه طرف حكومت نوپاى مختار را تهديد مى‌كرد:

  1. 1. حكومت شام به رهبرى بنى مروان، از سوى شمال.
  2. 2. حكومت عبدالله بن زبير، از ناحيه جنوب (مكّه).
  3. 3. ضد انقلاب داخلى، از اشراف و قاتلان امام حسين (عليه السلام) در داخل عراق.

طبيعى بود كه بنى اميّه نمى‌توانستند به قدرت رسيدن شيعيان را در عراق كه قلب دنياى اسلام در آن روز بود، تحمّل كنند. اين بود كه عبدالملک مروان كه تازه به حكومت رسيده بود، عبيدالله بن زياد را مأمور كرد تا قيام مختار را سركوب كند و خود زمام امر كوفه را به‌دست گيرد.

لشكر ابن زياد در حوالى «موصل» اردو زد. مختار، ابراهيم اشتر را با هفت هزار نيرو به منطقه جنگى اعزام كرد،
ولى از آن طرف، سرشناسان كوفه و قاتلان امام حسين (عليه السلام) چون «شَبَث بن ربعى»، «شمر بن ذى الجوشن» و ديگران كه به شدّت از حاكميّت مختار و شيعيان در كوفه به وحشت افتاده بودند، در غيبت ابراهيم اشتر، فرصت را غنيمت شمرده و به بقاياى نيروهاى مختار در كوفه يورش بردند و «دارالاماره» را محاصره كردند. مختار با دفع الوقت، براى ابراهيم اشتر پيام داد تا سريعاً به كوفه برگردد. او نيز به يارى مختار شتافت و با قدرت، توطئه سرشناسان كوفه را سركوب نمود.

پس از آن مختار به عزم مجازات عاملان اصلی شهادت امام حسین(علیه السلام) یعنی بنی امیه به فکر مقابله با حکومت شام افتاد؛ بنابر برخی از گزارش‌ها پس از کشتن قاتلان امام حسین (علیه السلام) بزرگ‌ترین آرزوی مختار تجهیز و فرستادن سپاه ابراهیم به سوی شام بود.[1]

مختار دو روز پس از قلع و قمع قاتلان امام حسین (علیه السلام) در ذی الحجه سال ۶۶ قمری ابراهیم را بدرقه کرده و به سوی شام فرستاد.[2] از آن طرف نیز عبیدالله بن زیاد با لشکر زیادی برای مقابله با ابراهیم عازم شد و دو لشکر در نزدیکی‌های موصل به هم برخورد کردند.

لشکر ابراهیم ۱۲۰۰۰هزار نفر بود که از این تعداد ۸۰۰۰ نفر ایرانی و ۴۰۰۰ عرب زبان بودند،[3] در بعضی از گزارش‌ها تعداد لشکر ابراهیم را از ۲۰۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰نفر تخمین زده‌اند.[4]

رویارویی با ابن زیاد

لشکر ابراهیم با لشکر ۸۰ هزار نفره ابن زیاد[5] در اطراف موصل به هم رسیدند، در این جنگ که با پیروزی ابراهیم همراه بود، افرادی هم‌چون عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر و شرحبیل بن ذی الکلاع، به هلاکت رسیدند.[6] کشته شدن عبیدالله بن زیاد با روز عاشورای سال ۶۷ هجری مصادف بود.[7]

ابراهيم خود با شمشيرش، ابن زياد را دو نيم ساخت و جسدش را سوزاند[8]  و سرش را به كوفه نزد مختار فرستاد. او نيز آن را نزد محمد بن حنفیه[9] و امام سجّاد (عليه السلام) فرستاد كه امام با ديدن آن شاد شد.[10]

سر ابن زیاد در مدینه

هنگامی سر ابن زیاد به محضر امام سجاد (علیه السلام) رسید امام در حال تناول غدا بود، امام سجاد در این باره می‌فرماید: «…ادخلت علی عبیدالله بن زیاد و هو یتغذی و رأس ابی بین یدیه و قلت: اللهم لاتمتنی حتی‌ترینی رأس ابن زیاد…».[11]

هنگامی‌که ما را بر ابن زیاد وارد کردند، او در حال غذا خوردن بود و سر پدرم در مقابلش بود، پس گفتم: خدایا زنده باشم و ببینم روزی که سر ابن زیاد در مقابل من قرار دارد.

خبر هلاكت ابن زياد، موج خوشحالى را به بنى هاشم هديه كرد. در اين زمينه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده‌است: «مَا اكْتَحَلَتْ هاشِمِيَّةٌ، وَ لاَ اخْتَضَبَتْ، وَ لاَ رُئِىَ فِي دارِ هاشِمى ‌دُخانٌ خَمْسَ حِجَج، حَتّى قُتِلَ عُبَيْدُاللهِ بْنُ زِياد»؛ پس از حادثه دلخراش كربلا هيچ زنى از بنى هاشم خود را آرايش نكرد و به مدّت پنج سال در خانه بنى هاشم دودى [جهت پخت غذا] به هوا برنخاست تا آن كه [آن مرد خبيث] ابن زياد به هلاكت رسيد.[12]

مطابق با روایت نقل شده، امام سجاد (علیه السلام) با دیدن سر نحس ابن زیاد، سجده شکر به‌جاى آورد و فرمود: «الحمدلله الذى ادرک لى ثارى من عدوى و جزى الله‌ المختار خیراً…؛ سپاس خداوند را که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر عنایت فرماید».[13]

 

[1]. بلاذری، احمدبن یجیی، أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۴۲۳.

[2]. همان؛ طوسی، محمد بن الحسن، الأمالی، ص ۲۴۰.

[3]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۳۴.

[4]. دینوری، أبوحنیفه، الأخبارالطوال، ص ۲۹۳.

[5]. أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۳۶۳.

[6]. همان، ص۴۲۶.

[7]. بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۸۳.

[8]. أنساب الأشراف، ج ۶، ص ۴۲۶.

[9]. بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶.

[10]. مراجعه شود به : بحارالانوار، ج 34، ص 383 – 386؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 513 – 516 و ص 556 و فتوح ابن اعثم، ج 6، ص 183. در تاريخ يعقوبى چنين آمده‌است: «إِنَّ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(عليه السلام) لَمْ يُرَ ضاحِكاً قَطُّ، مُنْذُ قُتِلَ أَبُوهُ إِلاَّ فِي ذلِكَ الْيَوْمِ»؛ امام سجّاد از روزى كه پدر بزرگوارش به شهادت رسيد، خندان ديده نشد تا آن روز كه سر ابن زياد را نزدش آوردند، یعقوبی، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 259.

[11]. بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۳۳۶.

[12]. همان، ص 386؛ برگرفته از دانشنامه اسلامی.

[13]. بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۳۸۵؛ دانشنامه اسلامی.