کپی شد
مقام عفت حضرت یوسف (علیه السلام)
قرآن کتاب داستان نیست، اما اگر داستانی در قرآن بیان شده، بهدلیل نکتههایی بوده که در آن وجود داشتهاست؛ بر این اساس داستان حضرت یوسف (علیهالسلام) بهدلیل نکاتی که در آن وجود داشت از جمله نکات اخلاقی و عفت در قرآن آمدهاست.
خداوند در مورد پاکدامنی حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن میفرماید: «و با او بانوی خانه به میل و نفس خود بنای مراوده را گذاشت و درها را بست و یوسف را بهخود دعوت کرد و اشاره نمود که من برای تو آمادهام. یوسف گفت: پناه میبرم بهخدا (که به چنین عمل زشت اقدام کنم)، خدا مرا مقام منزه و نیکو عطا کرده و هرگز ستمکاران را رستگار نسازد. آن زن از فرط میل باز اصرار و اهتمام کرد و اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق نگهبان یوسف نبود، او هم به میل جنسی طبیعی اهتمام میکرد؛ ولی ما میل او را گردانیدیم که همانا او از بندگان خالص و پاکیزه است».[1]
در این دو آیه سخن از عفت و پاکدامنی یوسف (علیهالسلام) است که در سختترین شرایط که تمام اسباب گناه در آن آماده بود، خود را حفظ کرد. به خداوند خویش پناهنده شد و از کوره یک امتحان بزرگ الهی، آبرومندانه بیرون آمد.
در آیات ۳۲ تا ۳۴ سوره یوسف، ادامه شرح زندگی پرماجرای حضرت یوسف (علیهالسلام) و بیان مقام والای عفت و پارسایی او آمدهاست. قرآن کریم ضمن اشاره به آزمون دیگری که یا خود را در مقابل عزیز مصر تسلیم کند یا راهی زندان شود، میفرماید: او بدون لحظهای تردید، راه خود را انتخاب کرد و به درگاه خداوند متعال رو آورد و گفت: «پروردگارا! زندان با آن همه مشکلات و رنجهایش نزد من، محبوبتر از این کار زشتی است که زنان از من تقاضا دارند و من برای اطاعت فرمان تو و حفظ پاکی و تقوا و پارسایی و عفت خویش حاضرم روانه زندان وحشتناک گردم، اما آلوده خواست شوم آنها نشوم. این تهدید جدی بود و عملی هم شد. حضرت یوسف (علیهالسلام) به زندان افتاد؛ ولی روح بلندش از محیط ننگین و آلوده کاخ عزیز مصر رهایی یافت. در ادامه همین آیات آمدهاست که خداوند، این زندان وحشتناک را نردبان ترقی حضرت یوسف (علیهالسلام) قرار داد. سرانجام به خواست خداوند، او بر تخت قدرت عزیز مصر تکیه زد و با حفظ آبرو و تقوا، به همه چیز رسید؛ در حالی که همه آلودگان رسوا شده و کنار رفتند. این پاداشی بود که خداوند در دنیا به این سلاله نیکان و پاکان عنایت کرد.[2]
[1]. یوسف، ۲۴-۲۳.
[2] . مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۱۴.