Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

عفاف در قرآن

عفاف نیز مانند برخی دیگر از مباحث اخلاقی در قرآن مطرح شده‌است. آن‌چه از آیات عفاف به‌دست می‌آید، این است که اسلام اهتمام بسیاری به پرهیزکاری در برابر شهوت و بی‌بندوباری جنسی و مالی دارد تا جایی که آن‌را نشانه شخصیت، غیرت، ایمان و پیروی از اهل بیت (علیهم‌السلام) معرفی می‌کند. تاریخ نیز سرچشمه بسیاری از گرفتاری‌های انسان را از همین دو امر شهوت شکم و شهوت جنسی می‌داند.[1]

شایسته است به برخی از آیات دالّ بر عفت، اشاره‌ای داشته باشیم:

خداوند در قرآن می‌فرماید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً»؛[2] «شما زنان نباید نازک و نرم با مردان سخن بگویید تا آن‌‌کس که دلش بیمار است، به طمع افتد؛ بلکه متین سخن بگویید».

در جای دیگر می‌فرماید: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِاَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ»؛[3] ‌«ای پیامبر! به همسران و دخترانت و نیز به زنان مؤمنان بگو: روپوش‌هایشان را به خودشان بپیچند. این مناسب‌تر است که آنان را بشناسند و آزارشان کنند».

وقتی زنان چادر یا عبای روپوشی را به‌خود بپیچند، جوانان هرزه‌ای که در سر راه ایستاده‌اند، می‌فهمند که آن‌ها زنان عفیف و پاک‌دامن می‌باشند؛ لذا ایشان را با شوخی کردن و متلک گفتن آزار نمی‌دهند.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛[4] «و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‌یابند، باید پاک‌دامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز گرداند!».

کلمه استعفاف و تعفّف با هم‌دیگر قریب المعنی هستند و مراد از نیافتن نکاح، ‌قدرت نداشتن بر مهریه و نفقه است. معنای آیه این است که کسانی که قدرت بر ازدواج ندارند، از زنا احتراز بجویند (و عفت نفس پیشه کنند) تا خداوند ایشان را از فضل خود بی‌نیاز کند (و مسائل ازدواجشان را فراهم نماید).[5]

 

[1]. ویکی پرسش.

[2]. احزاب، ۳۲.

[3]. همان، ۵۹.

[4]. نور، ۳۳.

[5]. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان في تفسیر القرآن، مترجم: موسوي همداني، سید محمدباقر، ج ۱۵، ص ۱۵۷.