کپی شد
شبهه پیرامون علم امیر المؤمنین علی (علیه السلام) به سرانجام امر خود در لیلة المبیت
شبهه: در لیلة المبیت زمانی که علی (علیه السلام) در جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوابید، آیا امیرالمؤمنین (علیه السلام) علم به سلامتی خود داشت؟ و آیا میدانست که از ناحیه دشمن به او آسیبی وارد نمیشود؟ اگر علم داشت، پس خوابیدن در بستر پیامبر (صلی الله علیه و آله)، فضیلتی برای ایشان نیست و اگر علم نداشت که با مبانی شیعه به علم لدنی امامانشان، هماهنگ نیست.
پاسخ:
علم پیامبر و امام، از مقولات بحثانگیز و جنجالی دانش کلام است. از دیر زمان، این مسأله مورد بحث متکّمان شیعی قرار داشته و تاکنون نیز از جایگاه و حرمت بحث، کاسته نشده است، اما این دیدگاه از سوی برخی از مخالفان مورد انتقاد قرار گرفته و شبهاتی بر آن وارد کردند که شبهه حاضر از آن جمله است. مطالبی که در پاسخ به شبهه مورد نظر باید گفت، در ضمن چند نکته ارائه میشود:
الف) علم لدنی و علم غیب از شرایط نبوت و امامت به معنای خاص آن است و پیامبر و امام، زمانی به آن نیاز دارند که به نبوت و یا امامت برسند. مفضل به امام صادق (علیه السلام) عرض كرد: «قربانت گردم، ممكن است خدا اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب سازد و خبر آسمان را از او پوشیده دارد؟ فرمود: نه، خدا بزرگوارتر و مهربانتر و مشفقتر از آن است كه اطاعت شخصى را بر بندگانش واجب كند و سپس خبر آسمان را در هر صبح و شام از او پوشیده دارد».[1] (پس در هر صبح و شام از اخبار آسمانى به طریق الهام و تحدیث به امام افاضه مىشود).
به همین جهت اگر در موردی، انبیا و اولیای الهی قبل از نبوت و امامت، مسألهای را ندانند نقصی برای آنها محسوب نمیشود؛ به عنوان نمونه: دانشمند شیعه؛ سید مرتضی (رحمة الله علیه) در جریان «مَذی» که علی (علیه السلام) حکم آن را از طریق مقداد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پرسید، میفرماید: روایت پیرامون مذی و رجوع أمیرالمؤمنین (علیه السلام) در حكم آن -بهوسیله مقداد- به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) بنابر آنچه خبر دلالت دارد، بیتردید خدشهای به اعتقاد ما در مورد علم امام (علیه السلام) که عالم به تمام احکام است، نمیزند؛ زیرا ما بر این باور نیستیم که امام باید از اول آفرینش و کمال عقلش همه چیز را بداند، بلکه میگوییم علم غیب از شرایط امام است؛ لذا زمانی لازم است که به مقام امامت رسیده باشد و سؤال أمیرالمؤمنین (علیه السلام) در باره مذی در زمان رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) بود که امام علی (علیه السلام) هنوز به امامت نرسیده بود تا لازم باشد آن حضرت بر تمام احکام احاطه داشته باشد، و فرقی نمیکند بین حکم مَذیی که نمیدانست و بعدا فهمید و بین غیر مذی از احکامی که نمیدانست و حکمش را از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله) فهمید.[2]
در باره جریان لیلة المبیت هم، اگر آن حضرت از سرانجام کار خود خبر نداشت، لطمه ای به جایگاه ایشان وارد نمیکند؛ زیرا این قضیه قبل از امامت ایشان و در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است.
ب) از ویژگیهای پیامبران، امامان و خلفای الهی و در حال حاضر امام زمان (علیهم السلام)، این است كه: «ان الامام اذا شاء ان یعلم عَلِم (عُلّم)؛[3] بهراستی امام هرگاه بخواهد بداند میداند». از امام صادق (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: «اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه الله ذلك؛[4] هرگاه امام بخواهد چیزی را بداند خدا او را به آن آگاه نماید».
از این روایات فهمیده می شود: امام (علیه السلام) دارای مقام نورانیتی است كه هرگاه به آن توجه نماید همه چیز برای او عیان میگردد؛ یعنی اینكه پیامبر و ائمه اطهار (علهیم السلام) هر وقت میخواستند چیزی بدانند به «مقام نورانیت» خود توجه نموده و آن را میدانستند، ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتند، مانند فقیهی كه تمام مسائل نزد او حاضر نیست، ولی ملكه اجتهاد را دارد كه هرگاه مسأله از او میپرسند، به مأخذ حكم رجوع كرده و آن را میداند.[5] بنابراین همه امور انسانها در حیطه علم و دانش ارادی پیامبر و ائمه (علیهم السلام) قرار دارد و چنانچه پیامبر و امام و خلیفه الهی بخواهد از آن با خبر میگردد، اما اگر پیامبر و امام (علیهم السلام) به هر دلیلی نخواهند و اراده نفرمایند، نمیبینند. در واقعه لیلة المبیت هم، بنا بر فرض عدم علم امیرالمؤمنین علیه السلام) به سرانجام کار خود، شاید اراده حضرت بر عدم این آگاهی تعلق گرفته بود.
ج) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) از دو علم برخوردارند: علومی که از راههای عادی به دست میآید و علومی که از راههای غیر عادی و غیر متعارف به دست میآید. با توجه به اینکه دنیا نشئه تکلیف است و آن پیشوایان نور نیز همانند سایر مردم، مکلّف به تکالیف الهی بودند، مکلّف به استفاده از علوم غیر عادی نبودند و تنها باید طبق علم عادی رفتار میکردند. به بیان دیگر، علم غیب تکلیف آور نیست. البته در مواردی که خداوند به آنها اجازه میداد، از علوم غیر عادی برای اعجاز و اثبات حق بودن دعوت یا دعوای خود استفاده میکردند؛ مثل وجود مبارک امام باقر (علیه السلام) که نقل شده: «ابی الصباح کنانی به در منزل ایشان رفت و در را کوبید. کنیزی آمد در را باز کرد. ابی الصباح ابتدا لمس نامحرمانهای کرد و سپس به کنیز گفت: به مولایت بگو من جلوی در منتظر اجازه ورود هستم. ناگاه حضرت از اندرون خانه فریاد زد: ای بیمادر، وارد شو. این شخص دستپاچه شد! آمد حضور حضرت و عرض کرد: به خدا سوگند من قصد لذت نداشتم، تنها خواستم به یقینم (درباره شما) افزوده شود. حضرت فرمود: راست گفتی، (اما) اگر گمان کنی که این دیوار همان گونه که حاجب از دیدن شما است، برای ما نیز مانع است، در این صورت فرقی بین ما و شما نیست، بپرهیز از این که مثل این عمل را تکرار کنی».[6]
امامان گاهی برای تنبیه افراد، از این گونه حرفها میزدند؛ اما در خیلی از موارد اینطور نیست و به علم غیب عمل نمیکنند و به همان علم ظواهر عمل میکنند. استفاده امامان از علوم غیر عادی به اذن خاص الهی بستگی داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نورانی در تمام ابعاد علمی و عملی، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهی بود، هرگز در استفاده از علوم غیر عادی، از امر خداوند سرپیچی نمیکردند. حتی در قضا (داوری) نیز مأمور بودند که به علم عادی عمل کنند؛ به همین سبب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هرگز به قضای من مغرور نشوید و نگویید چون پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این نزاع به نفع ما داوری کرد، پس حق با ماست؛ زیرا من نیز در بین شما با شهادت و قَسَم حکم میکنم؛ در حالیکه برخی از شما در اقامه دلیلِ مَحکمه پسند، قویتر و خوشبیانتر از طرف مقابل خود است، پس هر کسی که من به نفع او حکم کردم، ولی حق با طرف مقابل بود، بداند که قضای من چیزی را تغییر نمیدهد، بلکه او قطعهای آتش را به خانه خود خواهد برد: «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ، وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار».[7] بنابراین، آگاهی ائمه (علیهم السلام) از سرنوشت غیبی خودشان تکلیف آور نبود؛ از این جهت از آن علم استفاده نمیکردند؛ مگر در مواردی خاص که از سوی خداوند متعال مأمور استفاده از آن میشدند؛ وگرنه معیار تکلیف، علم عادی بود، نه علم غیر عادی. از سوى دیگر، سنت خداوند چنان اقتضا دارد که معصومان هم مانند افراد دیگر آزموده شوند و آسیب ببینند. بنابراین، نباید از آن علم استفاده کنند یا مأمور به استفاده نبودند. اصلاً بشر آزاد است برای امتحان! اگر برابر علم غیب عمل میکردند و بگیر و ببند بود، دیگر بشر آزاد نبود و امتحان نمیداد!.[8]
در قضیه لیلة المبیت هم اگر امام علی علیه السلام)، به سرانجام امر خود عالم بوده، مکلف به عمل بر طبق آن نبوده، بلکه مکلف به امری بوده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای آن حضرت معین فرموده بودند. علاوه بر این که بنا بر فرمایشی از خود حضرت، این قضیه امتحان ویژهای برای ایشان بوده که با روی باز و سینه گشاده از آن استقبال نمودند. در روایتی طولانی، بعد از بازگشت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جنگ نهروان، در مسجد کوفه، بزرگ یهودیان از آن حضرت در باره امتحانهای خدای متعال از اوصیای انبیا –در زمان حیات انبیا و بعد از وفاتشان- و به ویژه امتحانات خدای سبحان از ایشان به عنوان وصی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سؤال میکند، حضرت میفرماید: خداوند متعال اوصیای پیامبران را در زمان حیات انبیا در هفت موطن و بعد از وفاتشان نیز در هفت موطن میآزماید که دومین مورد امتحان من در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، داستان لیلة المبیت بوده است.[9]
د) ملاک فضیلت، علم یا عدم علم به سرانجام کار خود نیست، بلکه معیار فضیلت، جلب رضایت خدا و اخلاص در نیت و عمل است که در داستان لیلة المبیت، رضایت الهی از این اقدام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امضای اخلاص آن حضرت به نحو آشکار و بارزی، در آیه شراء[10] تصریح شده است.
[1]. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، محقق/ مصحح: دارالحديث، ج 1، ص 650 و 651، ح 3.
[2]. علم الهدی، سید مرتضی، الشافي في الامامة، تحقيق و تعليق: حسيني، سيد عبد الزهراء، ج 2، ص 36.
[3]. الکافی، ص 640 و 641، ح 1.
[4]. همان، ص 641، ح 3.
[5]. سایت ثقلین، «معنای روایات (لو شاؤ وا علموا)».
[6]. قطب راوندى، سعید بن عبدالله؛ الخرائج و الجرائح، محقق/ مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، ج 1، ص 272 و 273، ح 2.
[7]. الكافي، ج 14، ص 656، ح 1.
[8]. جوادی آملی، عبدالله، سایت امامت پدیا، «آیا علم غیب تکلیفآور است و معصوم را به عمل بر اساس آن موظف میکند؟»، با تصرف.
[9]. صدوق، محمد بن على، الخصال، محقق: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 365 – 367.
[10]. بقره، 207.