کپی شد

حمایت زهیر بن قین از امام حسین (علیه السلام)

یاران امام حسین (علیه السلام) بهترین یاران بودند و این را در مواقع متعدد قولا و عملاً به اثبات رساندند، در این‌جا به بخشی از آن که در باره زهیر است، اشاره می‌شود.

  1. پس از برخورد امام حسین (علیه السلام) با سپاه حرّ در محلى به نام ذو حسم[1] امام در جمع حاضران سخن گفت. آن‌گاه زهیر از جاى برخاسته، به یاران امام گفت: شما سخن مى گویید یا من آغاز کنم؟ گفتند: آرى، تو سخن بگوى. زهیر، پس از به جاى آوردن حمد و ثناى خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: اى فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، سخنانت را شنیدیم… به خدا سوگند، اگر دنیا براى ما باقى بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایى از این دنیا به معناى یارى تو بود؛‌ باز همراهى شما را برمى گزیدیم. امام (علیه السلام)، ضمن ستودن روحیه بالاى او، برایش دعاى خیر کرد.[2]
  2. دفاع از امام حسین علیه السلام در حین مأموریت

در عصر تاسوعا، هنگامى‌که عمر بن سعد یارانش را فرمان داد تا به اردوگاه امام حسین (علیه السلام) نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس فرمود: عباس جانم، سوار شو، برو بپرس براى چه آمده‌اند؟

عباس با بیست سوار، که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نیز در شمار آن‌ها بودند، به دیدار یزیدیان رفت و به آن‌ها گفت: چه مى خواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یا بجنگیم. گفتند: درنگ کنید تا آن‌چه مى گویید به ابو عبدالله (علیه السلام) برسانیم. یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور.

در این هنگام حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلى، با این قوم سخن بگو و اگر مى خواهى، من سخن بگویم. زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادى و خود نیز بدین امر بپرداز. حبیب به آن‌ها گفت: به خدا، فرداى قیامت پیش خدا بد مردمى هستند، کسانى که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت‌کنندگان این شهر را که نماز شب مى گزارند، کشته باشند… .

عزره گفت: هر چه می‌توانى خودستایى کن. زهیر گفت: اى عزره، خدا او را ستوده و رهبرى کرده، اى عزره، از خدا پرهیز کن من برایت خیر مى‌خواهم؛‌ به خدا سوگند، اى عزره، تو از آن‌هایى که گمراهى را بر کشتن پاکدامنان یارى مى‌دهند… . عزره پاسخ داد: اى زهیر، تو نزد ما از شیعیان این خانواده نبودى، تو عثمان‌خواه بودى.

زهیر گفت: از موقعیتى که اکنون دارم، درنمى‌یابى که از شیعیانم. به خدا نه من نامه‌اى به حسین نوشتم و نه هرگز پیکى در پى‌اش فرستادم و نه وعده یارى‌اش دادم؛‌ در راه با او برخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وى افتادم و دانستم که به سوى دشمن مى‌آید… پس بر آن شدم یارى‌اش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایش سازم؛ براى آن‌که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید.[3]

 

[1]. بضم حا و فتح سین، نام کوهى است.

[2]. سماوی نجفی، محمد بن طاهر، بصارالعین، ص ۱۶۲؛ دانشنامه اسلامی.

[3]. قمی، عباس، رموز الشهاده، ص ۹۹؛ دانشنامه اسلامی.