کپی شد
وساطت ام سلمه
در جائى به نام «نيق العقاب»[1] ابو سفيان بن حارث بن عبد المطلب -كه پسر كوچكى هم همراهش بود- با عبد الله بن ابى امية (برادر ام سلمة و عمهزاده رسول خدا) به سپاه اسلام برخوردند. و خواستند نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بروند، ولى حضرت ايشان را نپذيرفت، ام سلمة به عنوان وساطت نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمده و خواهش كرد كه حضرت آنها را بپذيرد و ادامه داد كه: يكى از آن دو (يعنى ابو سفيان) پسر عموى تو است، و آن ديگر (يعنى عبد الله) عمهزاده و برادر زنت مىباشد؟ حضرت فرمود: مرا به آن دو نيازى نيست، اما عموزادهام كه آبروى مرا برد و اما عمهزاده و برادر زنم همان كسى است كه در مكه به من گفت آنچه گفت.[2]
اين سخن كه به گوش ابو سفيان بن حارث رسيد گفت: به خدا اگر مرا نپذيرد و اجازه ملاقات به من ندهد دست اين پسر كوچكم را مىگيرم و از همينجا سر به بيابان میگذارم تا از گرسنگى و تشنگى هلاک شويم.
اين سخن كه به گوش رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسيد دلش به حال ابو سفيان سوخت و آنها را پذيرفت. و چون به حضور آن حضرت رسيدند مسلمان شدند و ابو سفيان درباره پذيرفتن دين اسلام و عذرخواهى از اعمال گذشتهاش اشعارى نيز سرود و براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) قرائت كرد.[3]
[1]. نيق العقاب نام جائى است كه از طرف مكه يك منزل به جحفة مانده است.
[2]. عبد الله بن ابى امية مادرش عاتكة دختر عبد المطلب بود، و از اين رو با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عمهزاده بود، ولى عداوت زيادى نسبت به آن حضرت داشت، و از كسانى بود كه در مكه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: به خدا هرگز من به تو ايمان نياورم تا نردبانى بگذارى و به آسمان بالا روى و سپس با چهار فرشته از آنجا باز گردى و آنها گواهى دهند كه تو راست مىگوئى و به خدا اگر اين كار را هم بكنى گمان ندارم كه من به تو ايمان آورم و … .
[3]. ابن هشام، السیره النبویه (زندگانىمحمد)(ص)، ترجمه: رسولی، سید هاشم، ج2، ص263.
مباحث مرتبط: 
اسلام ابو سفيان بن حارث بن عبد المطلب، اسلام عبد الله بن ابى اميةفرم ثبت پیشنهادات و انتقادات
شما می توانید پیشنهادات و انتقادات خود را درباره این مدخل با ما درمیان بگذارید