کپی شد

مقاله عمرة القضاء

چکیده مقاله عمرة القضاء

براساس صلح‌نامه حدیبیه، سال بعد از آن، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با تعیین جانشین خود در مدینه، در اول ماه ذى قعده به همراه مسلمانان به سوی  مکه حرکت کرده تا عمره به‌جا آورند. در اين عمره شمار مسلمانان دو هزار تن بود و ۶۰ شتر را برای قربانی به همراه خود بردند.

در این سفر اسلحه آن‌حضرت شمشير و خود و زره و نيزه بود. و صد اسب نيز داشتند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) چون به مسجد شجره محل محرم شدن اهل مدینه رسيد، سواران و اسلحه را پيشاپيش روانه فرمود.

هنگامى‌که پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک «مکّه» رسید، دستور داد: تیرها، نیزه و سلاح‌هاى دیگر را به سرزمینى که «یاجج» نام داشت با 200 محافظ منتقل سازند، و خودشان به همراه یارانش تنها با شمشیر غلاف کرده وارد «مکّه» شدند.

رؤساى مکّه، از مکّه خارج شدند تا این مناظر را که براى آن‌ها دلخراش بود نبینند، ولى بقیه اهل «مکّه» از مردان و زنان و کودکان در مسیر راه، و در پشت بام‌ها، و در اطراف خانه خدا جمع شده بودند تا مسلمانان و مراسم عمره آن‌ها را ببینند.

پیامبر (صلى الله علیه وآله) در جمع یاران خود و در حالى‌که سخت مراقب آن حضرت بودند، با ابهّت خاصى وارد «مکّه» شد، با نهایت محبت و ادب با اهل «مکّه» رفتار کرد،

و پس از گذشتن از كوچه‏هاى مكه وارد مسجد الحرام شد مشركان در جلوى دارالندوة صف كشيده بودند تا كيفيت طواف حضرت و يارانش را مشاهده كنند.

حضرت به اصحاب فرمود: رحمت خداوند بر آن كس باد كه امروز قوّتى از خود نشان دهد و دستور داد مسلمانان به هنگام طواف با سرعت حرکت کنند، و احرامى را کمى کنار بزنند، تا شانه‌هاى نیرومند و سطبر آن‌ها آشکار گردد، و این صحنه در روح و فکرِ مردم «مکّه» به عنوان دلیل زنده‌اى از قدرت و قوت و رشادت مسلمانان، اثر گذارد.

پس على رغم زعم كافران، اصحاب قدرت‌نمایی نمودند و اوّل پيامبر (صلی الله علیه و آله)، دست به حجر الأسود نهاد و به طواف مشغول شد و آن‌حضرت با اصحابشان تا سه بار در طواف مى‏دويدند و بعد از آن پيامبر (صلی الله علیه و آله) چهار بار [ديگر] طواف را آهسته انجام دادند.

پیامبر ميان صفا و مروه سعى نمود و چون دور هفتم سعى آن حضرت در مروه به پايان رسید، رسول خدا شتران را كنار مروه قربانى كرد و سر تراشيد و مسلمانان نيز چنان كردند.

پس آن‌گاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) داخل كعبه شد و تا ظهر در كعبه مشرف بود و بلال را فرمود تا بر فراز كعبه اذان گويد.

این وضع، به قدرى براى سران قریش ناگوار بود، که پس از گذشتن سه روز،  چون ظهر روز چهارم شد، برخی به حضور پيامبر آمده و گفتند: مهلت شما تمام شد و باید از اين جا بروید. پيامبر (صلی الله علیه و آله) به ابو رافع فرمود تا اعلام کند كه مسلمانان حركت كنند و فرمود: امشب را هيچ کسى از مسلمانان در مكه به سر نمى‏آورد.

عمرة القضاء

چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از خيبر مراجعت كرد ماه‌هاى ربيع الثانى و جمادى الاولى و جمادى الاخر و رجب و شعبان و رمضان و شوال را در مدينه بود و از آن شهر بيرون نرفت و گاه‌گاهى برخى از اصحاب را به سوئى مى‏فرستاد تا چون ماه ذى قعده فرا رسيد آماده رفتن به مكه و قضاى عمره سال قبل شد.[1] روز اول ماه ذى قعده به اصحابش فرمود: برای قضاى عمره‏‌ايى كه مشركان در حديبيه مانع آن شده‌بودند مهيّا شوید، امر نمود كه هيچ‌کس از آنان‌كه در غزوه حديبيه حضور داشتند از اين عمره تخلف نورزند و هيچ‌کسى از اين عمره غفلت نورزيد، مگر آنان‌كه در خيبر شهيد شدند يا آنان‌كه مردند. و گروهى ديگر از مسلمانان نيز برای عمره آماده شدند و شمار مسلمانان در اين عمره دو هزار تن بود.[2]

نام‌گذاری عمرة القضاء و دیگر نام‌ها

در سال قبل از سال عمرة القضاء؛ یعنی سال ششم هجرت، مسلمانان برای انجام عُمره به سمت مکه حرکت کرده بودند،[3] اما مشرکان مکه مانع ورود آن‌ها به مکه شدند. سرانجام صلح‌نامه‎‌ای میان‌ مسلمانان و مشرکان مکه نوشته شد که به صلح حدیبیه معروف گردید. براساس صلح‌نامه حدیبیه، مسلمانان در سال ششم اجازه انجام حج نداشتند، اما در سال بعد (سال هفتم) می‌توانستند به مدت سه روز وارد مکه شده و عمره به‌جا بیاورند.[4]

این حج عُمره «عمرة القضاء»،[5] «عُمرَة القضیة»[6]، «غَزوَة القضاء»، «عُمرَة الصّلح»، و «عُمرَة القِصاص» شناخته می‌شود.[7]

دلیل نامگذاری عمرة القضاء

عمره بعد از صلح حدیبیه از طرف مسلمانان به چند نام نامیده شده است.

  1. معروف‌ترین آن نام‌ها «عمرة القضاء» است، نام گذارى آن به این نام، به خاطر آن است که در حقیقت قضاى سال قبل محسوب مى‌شد.

توضیح این که: طبق یکى از مواد قرار داد «حدیبیه»، برنامه این بود که مسلمانان در سال آینده، مراسم عمره و زیارت خانه خدا را آزادانه انجام دهند، ولى، بیش از سه روز در «مکّه» توقف نکنند، و در این مدت، سران قریش و مشرکان سرشناس «مکّه» از شهر خارج شوند (تا هم از درگیرى احتمالى پرهیز شود، و هم آن‌ها که به خاطر کینه‌توزى و تعصب، یاراى دیدن منظره عبادت توحیدى مسلمانان را نداشتند، آن را نبینند!). [8]

  1. اين عمرة را عمرة القصاص هم ناميده‏اند، زيرا از مشركان كه سال قبل مانع رفتن مسلمانان به مكه شده بودند قصاص كرد. و چنان‌چه ابن عباس گفته است آيه «و الحرمات قصاص …»[9] نيز در اين مورد نازل شد.[10]

جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه زمان عمرة القضاء

معمولا پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) زمانی که برای مدتی از مدینه خارج می‌شدند کسی را به عنوان جانشین خود تعیین می‌کردند؛ بر این اساس زمانی که برای عمرة القضاء از مدینه خارج می‌شدند از این امر غافل نبودند، اما در مورد شخصی که آن‌حضرت به عنوان جانشین انتخاب کردند، اختلاف وجود دارد.

برخی گفتند آن‌حضرت ابو رهم غفارى را به نيابت خود بر مدينه بداشت.[11]

بعضی هم گفتند رسول خدا (صلى الله عليه و آله) عويف بن اضبط ديلى را در مدينه منصوب فرمود و خود با اصحاب و مسلمانان به سوى مكه حركت كرد.[12]

برخی نیز گفتند پیامبر(صلی الله علیه و آله) ابوذر غفاری را جانشین خود در مدینه قرار داد.[13]

نزول آیه در شأن عمرة القضاء

با توجه به اهمیت عمرة القضاء در شأن آن آیاتی نازل شده‌است.

  1. برخی مفسران معتقد هستند که آیه «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ[14]؛ این ماه حرام در برابر آن ماه حرام است، و [هتک] حرمت‌ها قصاص دارد…» درباره این واقعه نازل شده‌است.[15]
  2. هم‌چنین آیه «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَٰلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا،[16] البته خدا صدق و حقیقت خواب رسولش را آشکار و محقق ساخت که در عالم رؤیا دید شما مؤمنان به خواست خدا البته به مسجد الحرام با دل ایمن وارد شوید و سرها بتراشید و اعمال تقصیر بی ترس و هراس به جای آرید، و خدا آن‌چه را (از مصالح صلح حدیبیه) شما نمی‌دانستید می‌دانست و قبل از آن (که فتح مکه کنید) فتح نزدیک (حدیبیّه و خیبر) را مقرر داشت».[17] در آن برخی از احکام حج مانند حَلق و تقصیر آمده‌است.[18]

حرکت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان به سوی مکه

زمانی‌که ماه ذى قعده سال هفتم قمری فرا رسید، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جهت انجام قضای عمره حدیبیه قصد مكّه‏ كرد؛[19] براساس دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمام افرادی که در صلح حدیبیه حضور داشتند، به‌سمت مکه حرکت کردند. افراد دیگری نیز به آن‌ها پیوستند و تعداد مسلمانان به دو هزار نفر رسید.[20] مسلمانان ۶۰ شتر را برای قربانی به همراه خود بردند.[21]

تدارکات حرکت به مکه

علاوه بر این‌که عمره‌گزاران در عمرة القضاء تعداد زیادی بودند که نیاز به تدارکات قوی‌ای داشت، این عمره یک نمایش قدرتی بود که باید سرمداران مکه می‌دیدند و یا می‌شنیدند.

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با شصت شتر تنومند حرکت کرد. و ناجية بن جندب اسلمى را به نگهدارى از شتران قربانى گماشت و اسلحه آن‌حضرت شمشير و خود و زره و نيزه بود. و صد اسب نيز داشتند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) چون به ذو الحليفه (مسجد شجره محل محرم شدن اهل مدینه) رسيد، سواران را به فرماندهى محمد بن مسلمه پيشاپيش فرستاد و اسلحه را نيز با بشير بن سعد پيشاپيش روانه فرمود.

پيامبر (صلی الله علیه و آله) از كنار در مسجد محرم شد و تلبيه گفت و مسلمانان نيز تلبيه گفتند، و محمد بن مسلمة با سواران پيشاپيش رفت و چون به مرّ الظهران رسيد تنى چند از قريش را ديد و چون از او خبر پرسيدند، گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صبح فردا در اين منزل خواهد بود ان شاء الله. آنان این خبر را به اهل «مکّه» دادند، و قريش سخت به هراس افتاد.[22] گمان کردند حضرت(صلى الله علیه وآله) مى‌خواهد با آنها نبرد کند، و قرارداد ده ساله خود را نقض نماید، چون بنابر صلح حدیبیه مسلمانان تنها با سلاح مسافر[23] اجازه ورود به مکه را داشتند،[24] اما هنگامى‌که پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک «مکّه» رسید، دستور داد: تیرها، نیزه و سلاح‌هاى دیگر را به سرزمینى که «یاجج» نام داشت منتقل سازند، و خود و یارانش تنها با شمشیر، آن هم غلاف کرده وارد «مکّه» شدند.

اهل «مکّه» هنگامى‌که این عمل را دیدند، خوشحال شدند که به وعده وفا شده (گویا اقدام پیغمبر هشدارى بود، براى مشرکان، که اگر بخواهند نقض عهد کنند و توطئه‌اى بر ضد مسلمانان بچینند، آنها قدرت مقابله را دارند).[25]

با این حال پیامبر ۲۰۰ نفر از مسلمانان را به همراه اسب و سلاح جنگ، در بیرون مکه قرار داد تا اگر اهل مکه قصد جنگ داشتند، مسلمانان بتوانند از خود دفاع کنند.[26]

رؤساى «مکّه»، از «مکّه» خارج شدند تا این مناظر را که براى آنها دلخراش بود نبینند، ولى بقیه اهل «مکّه» از مردان و زنان و کودکان در مسیر راه، و در پشت بام‌ها، و در اطراف خانه خدا جمع شده بودند تا مسلمانان و مراسم عمره آنها را ببینند.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) با ابهّت خاصى وارد «مکّه» شد، شتران قربانى فراوانى همراه داشت، با نهایت محبت و ادب با اهل «مکّه» رفتار کرد، دستور داد مسلمانان به هنگام طواف با سرعت حرکت کنند، و احرامى را کمى کنار بزنند، تا شانه‌هاى نیرومند و سطبر آنها آشکار گردد، و این صحنه در روح و فکرِ مردم «مکّه» به عنوان دلیل زنده اى از قدرت و قوت و رشادت مسلمانان، اثر گذارد. [27]

تدابیر امنیتی عمرة القضاء

با وجود صلح‌نامه حدیبیه، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از احتمال خدعه مشرکان مکه غافل نبودند، بلکه تدابیر امنیتی خوبی تدارک دیدند که برخی از آن‌ها در ادامه ذکر می‌شود:

آن‌حضرت دستور داد تا یکصد اسب و نیز سلاح فراوان آماده و حرکت کنند. حضرت درباره علت حمل سلاح با وجود معاهده حدیبیه فرمود: ما سلاح‌ها را به داخل حرم نمى‌بریم و البته براى خطرات احتمالى باید سلاح‌ها در دسترس ما باشد.[28] آن حضرت سلاح‌ها را تا نزدیکى محلى که علائم حرم نصب شده‌بود، بردند. در آن‌جا دویست نفر را به نگهبانى سلاح‌ها گماشتند و وارد حرم شدند.[29]

قریش، مکرز بن حفص بن احنف را همراه تنى چند از قریشیان گسیل داشتند تا با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در بطن یأجج ملاقات کنند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) همراه اصحاب خود بودند که به یک‌دیگر رسیدند و آن‌ها گفتند اى محمد، به خدا سوگند هیچ‌گاه نه در دوران کوچکى و نه بزرگى معروف به غدر و مکر نبودى! حالا با اسلحه به حرم الهى و قوم خود وارد مى‌‌شوى؟ و حال آن‌که شرط کرده بودى که فقط با اسلحه مسافر و شمشیرهاى غلاف کرده وارد خواهى شد! پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ما وارد مکه نخواهیم شد مگر به همان طریق.

مکرز بن حفص همراه یاران خود شتابان به مکه برگشت و گفت: محمد با اسلحه وارد مکه نخواهد شد، او پاى‌بند همان شرطى است که کرده‌است. قریش از مکه به قله کوه‌ها رفتند، و گفتند به محمد و اصحاب او نگاه هم نمى‌کنیم.[30]

ورود پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)  به مکه

رسول خدا )صلى الله علیه و آله( در جمع یاران خویش و در حالى‌که سخت مراقب آن حضرت بودند،[31] وارد مکه شد.[32]

و پس از گذشتن از كوچه‏هاى مكه وارد مسجد الحرام شد مشركان در جلوى دارالندوة صف كشيده بودند تا كيفيت طواف حضرت و يارانش را مشاهده كنند.[33]

با ورود مسلمانان به مکه، برخی از سران آن از شهر خارج شدند.[34] برخی دیگر در شهر باقی ماندند تا پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان را ببینند.[35]

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) پس از طواف و سعى، وارد کعبه شد تا آن‌گاه که بلال بر بام کعبه اذان گفت. در آن لحظه عکرمه فرزند ابوجهل گفت: خداوند با کشته شدن پدرم، این کرامت را نصیب او کرد تا طنین صداى این بنده را در بالاى کعبه نشنود. سهیل بن عمرو و چند نفر دیگر از رجال قریش که این صحنه را دیدند از خشم یا خجلت صورتشان را پوشاندند.[36]

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مسجد الحرام

قريش از مكه به سوی قله کوه‌ها بيرون رفتند و شهر را خالى كردند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) شتران قربانى را پيش از خود روانه داشت و فرمود تا آن‌ها را در ذى طوى نگه دارند و سوار بر ناقه خود به نام قصواء شده و به راه افتاد و مسلمانان كه جز شمشير سلاح دیگری نداشتند آن حضرت را در ميان گرفته بودند و تلبيه‌گويان از گردنه‏ايى مشرف بر حجون داخل مكّه شدند…. طواف نمودند تا آن‌گاه كه با چوب‌دستى خود، سواره حجر الاسود را استلام كرد و مسلمانان پياده همراه آن‌حضرت طواف مى‏كردند.[37]

پیامبر در حالی که سوار بر شتر بود، کعبه را طواف کرد.[38] هم‌چنین حجر الاسود را با عصای خود استلام نمود.[39]

پس آن‌گاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) هم‌‍چنان سوار بر ناقه ميان صفا و مروه سعى كرد و چون دور هفتم سعى آن حضرت در مروه به پايان رسید، شتران قربانى را كنار مروه نگه داشته‌بودند. فرمود: اين‌جا و كنار هريک از درّه‏هاى مكه قربان‌گاه باشد. و رسول خدا شتران را كنار مروه قربانى كرد و سر تراشيد و مسلمانان نيز چنان كردند. آن‌‌گاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به گروهى از مسلمانان فرمود به بطن يأجج به نگاهبانى سلاح‌ها بروند تا آنان كه آن‌‍جا هستند به انجام مناسک خود بيايند، و چنان كردند.[40]

و عبدالله بن رواحه که لگام شتر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را در دست داشت چنین مى‌‌خواند:

خلوا بنى الکفّار عن سبیله انّى شهدت انّه رسوله             حقاً و کل الخیر فى سبیله نحن قتلناکم على تأویله‌

کما ضربناکم على تنزیله ضرباً یزیل الهام عن مقیله.[41]

«اى فرزندان كفار از راه او كنار برويد، كنار برويد كه تمام خير و نيكى با رسول خداست، ما بر سر تأويل قرآن با شما ستيزه داريم هم‌چنان كه براى [اثبات‏] نزول آن شما را فرو كوفتيم. ضربتى مى‏زنيم كه سر را از گردن جدا سازد».

عمر گفت: اى پسر رواحه آرام باش. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اى عمر، من خود مى‏شنوم. و عمر سكوت كرد. و پيامبر (صلی الله علیه و آله) به عبد الله بن رواحه نيز فرمود: آرام باش و بگو: لا اله الا الله وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده «خدايى جز خداى يگانه نيست، یگانه یگانه که به وعده‌اش عمل نمود، به بنده خود نصرت بخشید و تنهایی احزاب را به هزيمت راند». پس عبد الله بن رواحه چنين گفت و مردم نيز چنين مى‏گفتند. [42]

پس آن‌گاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به درون كعبه شد و تا ظهر در كعبه مشرف بود و بلال را فرمود تا بر فراز كعبه اذان گويد.[43]

عمرة القضاء نمایش قدرت

«عمرة القضاء» هم عبادت بود، و هم نمایش قدرت، و باید گفت: بذر «فتح مکّه» که در سال بعد روى داد در همان ایام پاشیده‌شد، و زمینه را کاملاً براى تسلیم مکّیان، در برابر اسلام فراهم ساخت.

این وضع، به قدرى براى سران قریش ناگوار بود، که پس از گذشتن سه روز،[44] چون ظهر روز چهارم شد، سهيل بن عمرو و حويطب بن عبد العزّى به حضور پيامبر آمده گفتند: مهلت شما تمام شد و باید از اين جا بروید. پيامبر (صلی الله علیه و آله) در خانه‏يى از خانه‏هاى مكّه منزل نگرفته بود و برای ايشان قبه‏يى چرمين در ابطح زده بودند و پيامبر تا هنگامى‌كه از مكه بيرون آمد در همان قبّه منزل داشت. پيامبر (صلی الله علیه و آله) ابو رافع را فرمود تا اعلام کند كه مسلمانان حركت كنند و فرمود: امشب را هيچ کسى از مسلمانان در مكه به سر نمى‏آورد.[45]

قدرت‌نمایی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان

چون پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، نزديک مكّه رسيده‌بود، قريش شنيدند و بزرگانشان از مكّه بيرون رفتند، آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله)، با مسلمانان به مكّه وارد شد. و آن سالى بود كه رنج و مشقّت و تنگى بسيار به مردم رسيده بود، على الخصوص به مردم مدينه، و قريش شنيده بودند كه اصحاب پيامبر (صلی الله علیه و آله)، همه، از رنجى كه كشيده بودند، به غايت ضعيف و ناتوان شده بودند و در ايشان قوّتى و حركتى نمانده‌بود.

مشرکان مى‌‌گفتند: قومى به مکه مى‌ آیند که گرماى یثرب آنان را سست کرده‌است.[46] پس آمدند و نزديک دارالنّدوه صف كشيدند، تا ببينند كه اصحاب محمّد (صلی الله علیه و آله) چگونه طواف مى‏كنند و اگر سستى و ضعفى در ايشان ببينند شماتت و استهزا کنند. پس پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، اين را دانسته بود، چون مسلمانان به طواف رفتند، اوّل خود آن‌حضرت اضطباع فرمود یعنی موقع طواف، پيامبر (صلی الله علیه و آله) و ياران ایشان، كناره راست شانه جامه احرام خود را نيز از زير بغل راست به شانه افكنده بودند چنان‌كه شانه‏هاى راستشان برهنه بود.[47] و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به اصحابش دستور داد تا در سه شوط طواف، هروله کنند (آهسته بدوند) تا مشرکان قدرت آن‌ها را ببینند.[48]

و به اصحاب فرمود: رحمت خداى بر آن كس باد كه امروز قوّتى از خود بنمايد. پس على رغم زعم كافران، اصحاب قدرت‌نمایی نمودند و اوّل پيامبر (صلی الله علیه و آله)، دست به حجر الأسود نهاد و به طواف مشغول شد و مى‏دويد [در طواف، و اصحاب همه به طواف مشغول شدند و به دنبال پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى‏دويدند، تا سه بار طواف كردند هم‌چنان مى‏دويدند، و بعد از آن پيامبر (صلی الله علیه و آله) چهار بار [ديگر] طواف را آهسته انجام دادند. پس مشرکان مکه، چون چنین ديدند، تعجّب كردند و گفتند: حال (آن‌چه می‌بینیم) بر خلاف آن است كه به ما گفته بودند؛ زیرا اصحاب محمّد سخت با نشاط و قوّت هستند.[49]

برخی از اتفاقات زمان حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در مکه

غیر از انجام عمره مفرده که هدف پيامبر (صلی الله علیه و آله) از حرکت به سوی مکه بود، در کنار آن اتفاقاتی در مکه افتاد که عبارتند از:

  1. ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با میمونه
  2. بردن سلمی از مکه به مدینه
  3. متبرک شدن عبد الله بن عامر به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله)
  4. نمایندگان قریش در حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

ازدواج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با میمونة دختر حارث

ازدواج‌های پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) انگیزه‌های مختلفی داشت، برخی جهت سرپرستی از بیوه‌زنان بود، برخی نیز جهت از بین بردن سنت غلط جاهلی و برخی از آ‌ن‌ها نیز جهت استحکام میان آن‌حضرت و قبائل آن زن بود.

بر این اساس پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) زن بیوه‌اى از زنان «مکّه» را که نامش میمونه[50] و با بعضى از سران معروف قریش خویشاوندى داشت به ازدواج خود در آورد، تا طبق رسم عرب پیوند خود را با آن‌ها مستحکم کرده و از عداوت و مخالفت آن‌ها بکاهد. ميمونة[51] خواهر ام الفضل همسر عباس بن عبد المطلب و پسر خاله ابن عباس و خالد بن وليد[52] بود و چون ميمونة اختيار ازدواج خود را به خواهرش ام‌الفضل واگذار كرده بود، و ام‌الفضل نيز اختيار ازدواج ميمونة را به شوهرش عباس واگذار كرد، عباس در اين سفر آن زن را به ازدواج رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در آورد و از طرف آن حضرت مهريه او را چهار صد درهم قرار داد.[53] این اتفاق در ماه شوال سال هفتم هجرت واقع شده‌است.[54]

و نیز گفته شده، هنگامى‌كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) براى قضاى عمره خود مى‏خواست به مكه برود اوس بن خولى و ابورافع را پيش عباس بن عبد المطلب فرستاد تا ميمونه را براى ايشان عقد كند، آن دو ميان راه شتران خود را گم كردند و چند روز در محل بطن رابغ ماندند و شتران خود را پيدا كردند و رسول خدا هم در منطقه قديد به آن دو پيوست، آن دو هم همراه آن حضرت شدند و چون به مكه رسيدند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عباس پيام‏ فرستاد و موضوع را يادآور شد، ميمونه اختيار كار خود را به عباس واگذاشت، پيامبر (صلی الله علیه و آله) به خانه عباس رفت و ميمونه را از او خواستگارى فرمود و عباس او را به همسرى حضرت درآورد. [55]

پيامبر (صلی الله علیه و آله) مى‏خواست كه در همان مكّه او را به خانه برد، اما قريش پيغام فرستادند تا در مكّه بيش از سه روز اقامت نكند،[56] هنگامى‌که پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیشنهاد خروج از «مکّه» را شنید، فرمود: من مایلم براى مراسم این ازدواج غذائى تهیه کنم، و از شما دعوت نمایم، کارى که اگر انجام مى‌شد نقش مؤثرى در نفوذ بیشتر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در قلوب آن‌ها داشت، ولى آنها نپذیرفتند و این دعوت را رسماً رد کردند.[57] و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوار شد و در سرف نزول فرمود و مردم نيز به آن‌جا كوچ کردند و ابو رافع نيز تا غروب آن روز در مكه بود و شبانگاه ميمونه دختر حارث را به سرف آورد و پيامبر با او زفاف فرمود و نزديک سحر روانه مدينه شد.[58]

بنابر این رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالى كه محرم نبود ميمونه را عقد فرمود و سپس باز هم در حالى كه محرم نبود در منطقه سرف با او زفاف كرد.[59]

بردن عماره از مکه به مدینه

عمارة دختر حمزه بن عبدالمطلب و سلمى دختر عميس را که در مکه زندگی می‌کرد به مدینه بردند و سرپرستی او به عمویش جعفر واگذار شد.[60] عماره مادر عبد الله بن شدّاد بن هاد است.[61]

توضیح این‌که سلمی دختر عميس بن معد بن تميم- خواهر پدر و مادرى اسماء است- از دير باز همراه خواهر خود اسماء مسلمان شد. سلمى را حمزة بن عبد المطلب به همسرى گرفت و سلمى براى او دخترش عمارة را آورد، عماره كه در مكه ساكن بود در سال عمرة القضاء على بن ابى طالب او را از مكه به مدينه برد و درباره سرپرستى او على (علیه السلام) و زيد بن حارثه و جعفر بن ابى طالب پيش‌گام بودند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از اين جهت كه خاله اين دختر يعنى اسماء دختر عميس همسر جعفر بود چنان داورى فرمود كه بايد همراه و در خانه جعفر باشد و پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود نمى‏توان هيچ زنى را هووى عمه و خاله‏اش قرار داد. هنگامى‌كه حمزة بن عبد المطلب در جنگ احد شهيد شد سلمى دختر عميس بيوه گرديد و سپس او را شداد بن هاد ليثى به همسرى گرفت و سلمى‏ براى او عبدالله بن شداد را آورد، اين عبد الله برادر مادرى دختر حمزه است و پسر خاله فرزندان عباس بن عبد المطلب از ام الفضل و هم‌چنين پسر خاله خالد بن وليد بن مغيرة است.[62]

متبرک شدن عبد الله بن عامر به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله)

عبد الله بن عامر چهار سال پس از هجرت در مكه متولد شده‌است و چون پيامبر (صلی الله علیه و آله) در سال هفتم هجرت براى گزاردن عمرة القضاء به مكه آمدند عبد الله بن عامر را كه سه ساله بود به حضور ايشان آوردند. آن‌حضرت (صلی الله علیه و آله) كام او را ماليدند و او زبان خود را گرد دهان خويش ماليد و خميازه كشيد و پيامبر آب دهان در دهان او انداختند و فرمودند: اين پسر سلميّة است؟ گفتند: آرى. فرمودند: اين پسر ما و شبيه‏ترين شما به ماست و او سيراب شده است. عبدالله بن عامر مردى شريف و كريم و بخشنده بود و داراى مال فراوان و فرزندان بسيار بوده‌است‏.[63]

نمايندگان قريش در حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خروج از مکه

چون سه روز از توقف رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در مكه گذشت حويطب بن عبدالعزى با چند تن از افراد قريش به عنوان نمايندگى از طرف بزرگان قريش نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمده و از آن حضرت خواستند (تا طبق صلح‌نامه‌ای كه در حديبيه تنظيم شده‌ بود، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) متعهد شده‌بود كه چون سال آينده به مكه بيايد سه روز بيشتر در آن شهر نماند) اكنون از مكه خارج گردد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: چه مى‏شود كه به من مهلت دهيد تا در اين‌جا بمانم و در شهر شما عروسى كنم و طعامى براى شما تهيه كرده و شما را بدان دعوت كنم؟ گفتند: ما احتياجى به طعام شما نداريم و هرچه زودتر از شهر ما خارج شوید.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) (كه ديد قريش از توقف بيشتر او بيم‌ناک هستند) از شهر مكه خارج شد و ابو رافع غلام خود را در مكه گذارد كه ميمونه را با خود بياورد، چون به سرف رسيد[64] در آن‌جا توقف كرد تا ميمونه را آوردند، و در آن‌جا ازدواج با او صورت گرفت و در ماه ذى حجه آن حضرت به مدينه باز گشت، و به گفته ابن هشام اين آيه در آن وقت بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نازل شد: «همانا خداوند صدق خواب رسولش را آشكار ساخت كه در خواب ديد شما مؤمنان در حالی‌كه ايمن هستيد داخل مسجد الحرام مى‏شويد … »[65].[66]

کتاب‌نامه مقاله عمرة القضاء

  1. قرآن کریم.
  2. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق؛ سيرت رسول الله؛ تحقيق: مهدوى، اصغر؛ خوارزمى، چاپ سوم، تهران، 1377ش.
  3. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد؛ العبر تاريخ ابن خلدون؛ ترجمه: آيتى، عبد المحمد؛ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش.
  4. ابن هشام، عبدالملک بن هشام؛ زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام؛ ترجمه: رسولی محلاتی، سيد هاشم؛ انتشارات كتابچى، چاپ پنجم، تهران، 1375ش.
  5. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۷ق.
  6. ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام؛ السیرة النبویة؛ تحقیق: السقا، مصطفی/ الابیاری، ابراهیم/ شلبی، عبدالحفیظ؛ دار المعرفة، بیروت، بی‌تا.
  7. بلاذری، احمد بن یحیی؛ أنساب الأشراف؛ بی‌نا، بی‌جا، ۱۴۱۷ق.
  8. بیهقی، احمد بن حسین؛ دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة؛ تحقیق: قلعجی، عبدالمعطی؛ دار الکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، ۱۴۰۵ق.
  9. دانشنامه اسلامی.
  10. سایت آیت الله مکارم.
  11. صالحی شامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدى والرشاد؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  12. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  13. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم؛ دار التراث، چاپ دوم، بیروت، ۱۳۸۷ق.
  14. قطب، سید؛ فى ظلال القرآن؛ بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  15. كاتب واقدى، محمد بن سعد؛ طبقات کبری؛ ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود؛ انتشارات فرهنگ و انديشه، تهران، 1374ش.
  16. کاتب واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی؛ تحقیق: جونس مارسدن؛ مؤسسة أعلمی، چاپ سوم، بیروت، ۱۴۰۹ق.
  17. کاتب واقدی، محمد بن عمر؛ مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)؛ ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود؛ مرکز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۹ش.
  18. مقریزی، تقی الدین؛ امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع؛ تحقیق: نمیسی، محمد عبدالحمید؛ دار الکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، ۱۴۲۰ق.
  19. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴ش.
  20. همدانى قاضى ابرقوه، رفيع الدين اسحاق بن محمد؛ سيرت رسول الله؛ تحقيق: مهدوى، اصغر؛ خوارزمى، چاپ سوم، تهران، 1377ش.
  21. واحدی نیشابوری، علی بن احمد؛ اسباب النزول؛ دار الکتب الاسلامیة، بیروت، ۱۴۱۱ق.
  22. ویکی شیعه.

 

[1]. ابن هشام، زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ترجمه: رسولی، سيد هاشم، ج ‏2، ص 245.

[2]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج‏2، ص 118 و 119.

[3]. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ۴، ص ۱۶۴.

[4]. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعة، تحقیق: قلعجی، عبدالمعطی، ج ۴، ص ۱۴۵.

[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۱۰۷.

[6]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏2، ص 118.

[7]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق: نمیسی، محمد عبدالحمید، ج ۱، ص ۳۳۰.

[8]. سایت آیت الله مکارم؛ «مجمع البیان»،جلد 9، صفحه 127؛ قطب، سید، «فى ظلال القرآن»، ج 7، ص 511؛ طبری، «تاریخ طبرى»، ج 2، ص 310 (با تلخیص و تلفیق).

[9]. بقرة، 194.

[10]. ابن هشام، زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ترجمه: رسولی، سيد هاشم ،ج ‏2،ص 245؛ همدانى قاضى ابرقوه، رفيع الدين اسحاق بن محمد، سيرت رسول الله، تحقيق: مهدوى، اصغر، ج ‏2،ص 849؛ ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق: السقا، مصطفی/ ابیاری، ابراهیم/ شلبی، عبدالحفیظ، ج۲، ص۳۷۰.

[11]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏2، ص 118 و 119.

[12]. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، زندگانى‏محمد(ص)، ترجمه: رسولی، سيد هاشم ، ج ‏2، ص 245.

[13].  بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج۱، ص۳۵۳.

[14]. بقره، ۱۹۴.

[15]. واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول، ص ۵۸؛ ویکی شیعه.

[16]. فتح، ۲۷.

[17].  ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیر النبویة، ج ۲، ص ۳۷۲-۳۷۳.

[18].  همان؛ ویکی شیعه.

[19]. ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، سيرت رسول الله، تحقيق: مهدوى، اصغر، ج ‏2، ص 848 و 849.

[20]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق: جونس مارسدن، ج ۲، ص ۷۳۱.

[21]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۳، ص ۲۵.

[22]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏2، ص 119.

[23]. مقصود از سلاح مسافر شمشیر بوده‌است، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۱۳.

[24]. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوة، ج ۴، ص ۱۴۵.

[25]. سایت آیت الله مکارم؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 9، ص 127؛ قطب، سید، فى ظلال القرآن، ج 7، ص 511؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 2، ص 310 (با تلخیص و تلفیق).

[26]. مقریزی، تقی الدین احمد، إمتاع الأسماع، ج ۱، ص ۳۳۱؛ ویکی شیعه.

[27]. سایت آیت الله مکارم؛ مجمع البیان، ج 9، ص 127؛ فى ظلال القرآن، ج 7، ص 511؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 310 (با تلخیص و تلفیق).

[28]. کاتب واقدی، محمد بن عمر، المغازى، ج ۲، ص ۷۳۳؛ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۸۹.

[29]. پس از آنکه مسلمانان عمره را انجام دادند، دویست نفر به جاى این افراد براى نگاهبانى از سلاح‌ها اعزام شدند. نک: المغازى، ج ۲، ص ۷۴۰؛ سبل الهدى، ج ۵، ص ۲۹۴.

[30]. کاتب واقدی، محمد بن عمر، مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ص ۵۶۰؛ دانشنامه اسلامی.

[31]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات کبرى، ج ۲، ص ۱۲۱.

[32]. همان، ص ۱۲۳؛ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۲؛ ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۷۱؛ حضرت فرمود: خداوند رحمت کند کسى را که از خود قوت نشان دهد.

[33]. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام؛ ترجمه: رسولی، سيد هاشم زندگانى‏محمد(صلی الله علیه و آله)، ج ‏2، ص 246.

[34]. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۴۵۵.

[35]. مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع، ج ۹، ص ۱۹.

[36]. کاتب واقدی، محمد بن عمر، مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ۲، ص ۷۳۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۴؛ در برخى از نقل‌ها آمده که آنان اجازه ورودبه کعبه را ندادند گرچه بلال یک‌بار بر بام کعبه اذان گفت؛ دانشنامه اسلامی‌.

[37]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات کبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ۲، ص ۱۲۳؛ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۲؛ ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۷۱؛ حضرت فرمود: خداوند رحمت کند کسى را که از خود قوت نشان دهد.

[38].  کاتب واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۷۳۶.

[39]. همان، ص۷۳۵؛ ویکی شیعه.

[40]. طبقات کبری، ج ‏2، ص 119 120.

[41]. همان، ص ۱۲۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۲؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۷۱.

[42]. طبقات کبری، ج ‏2،ص 119 120.

[43]. همان.

[44]. سایت آیت الله مکارم؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 9، ص 127؛ قطب، سید، فى ظلال القرآن، ج 7، ص 511؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 2، ص 310 (با تلخیص و تلفیق).

[45]. طبقات کبری، ج ‏2، ص 119 120.

[46]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات کبرى، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ۲، ص ۱۲۳؛ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۲؛ ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۷۱.

[47]. طبقات کبرى، ج ۲، ص ۱۲۳؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۲۹۲؛ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۷۱.

[48]. همان

[49]. طبقات کبری، ج ‏2، ص 121؛ همدانى قاضى ابرقوه، رفيع الدين اسحاق بن محمد، سيرت رسول الله، تحقيق: مهدوى، اصغر، ج ‏2، ص 848 و 849.

[50]. فضل بن دكين و محمد بن عبد الله اسدى هر دو از سفيان از منصور از مجاهد ما را خبر دادند كه مى‏گفته است نام اصلى ميمونه بره بوده و رسول خدا آن را به ميمونه تغيير داد، كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات کبری، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏8، ص 140.

[51]. ميمونة دختر حارث‏ بن حزن بن بجير بن هزم بن رؤيبة بن عبد الله بن هلال بن عامر بن صعصعه است و مادرش هند دختر عوف بن زهير بن حارث بن حماطة بن جرش است، جرش را ابن جريش هم گفته‏اند. در روزگار جاهلى مسعود بن عمرو بن عمير ثقفى ميمونه را به همسرى گرفت و از او جدا شد، سپس ابو رهم پسر عبد العزّى بن ابى قيس كه از خاندان مالك بن حسل بن عامر بن لوى بود او را به همسرى گرفت و پس از مدتى درگذشت، سپس رسول خدا (ص) او را به همسرى گرفت، طبقات کبری، ج ‏8، ص 135.

[52]. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد، العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه: آيتى، عبد المحمد، ج ‏1، ص 438 و 439.

[53]. پدر موسى بن محمد بن عبد الرحمان مى‏گفته است از عمره پرسيدند درست است كه ميمونه خود را به رسول خدا بخشيده است؟ گفت نه بلكه رسول خدا (ص) او را با مهريه پانصد درهم عقد (طبق گزارش متن بالا 400 درهم بود) فرمود، ابن هشام، عبدالملک بن هشام، زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ترجمه: رسولى، سيد هاشم، ج ‏2،ص 247.

[54]. طبقات کبری، ج ‏8، ص 135.

[55]. همان، ص 135 و 136.

[56] . همدانى قاضى ابرقوه، رفيع الدين اسحاق بن محمد، سيرت رسول الله، تحقيق: مهدوى، اصغر، ج ‏2، ص 851.

[57].  سایت آیت الله مکارم؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 9، ص 127؛ قطب، سید، «فى ظلال القرآن»، ج 7، ص 511؛ طبری ، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 2، ص 310 (با تلخیص و تلفیق)؛ سيرت رسول الله، ج ‏2، ص 851.

[58]. طبقات کبری، ج ‏2، ص 121؛ السیر النبویه، ج ۲، ص ۳۷۲؛ ویکی شیعه..

[59].  طبقات کبری، ج ‏8، ص 137.

[60]. کاتب واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج ۲، ص ۷۳۸ – ۷۳۹؛ ویکی شیعه.

[61]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات کبری، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏2، ص 118 و 119.

[62]. همان، ج ‏8، ص 297 و 298.

[63]. كاتب واقدى، محمد بن سعد، طبقات کبری، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏5، ص 165 و 166.

[64]. «سرف» جائى است در ده ميلى (حدود 18 کیلومتر) مكه.

[65]. فتح، 27.

[66]. ابن هشام، عبدالملک بن هشام،  زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ترجمه: رسولى محلاتی، سيد هاشم، ج ‏2، ص 247 و 248.