کپی شد
حضرت موسی (علیه السلام)
فهرست
چکیده مقاله موسی کلیم الله (علیه السلام)
حضرت موسی سومین پیامبر اولواالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل و ملقب به کلیم الله میباشد. نام مبارک او صد و سی و شش بار، در سی و چهار سوره قرآن مجید آمدهاست. او پیامبر و رهبر قوم یهود بود که ایشان را از مصر و از اسارت مصریان بیرون آورد.
نام پدر او عمران و طبق مشهور نام مادرش یوکابد است. در برخی منابع زمان ولادتش را ۵۰۰ سال بعد از حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) میدانند.
بنابر گزارشات تاریخی، آن حضرت دارای همسری پاک و عفیف از خاندان پیامبری بزرگوار به نام حضرت شعیب (علیه السلام) بود. همچنین او دو فرزند پسر داشته است. شغل وی شبانی و چوپانی بودهاست.
وی در طول زندگی پر فراز و نشیب خود، یاران فراوانی؛ مانند مؤمن آل فرعون، هارون برادرش و یوشع بن نون داشته است.
حضرت موسی (علیه السلام) از جمله انبیائی است که دارای معجزات فراوانی بودهاست. معجزاتی مانند: معجزه عصا، یدبیضاء، نزول طوفان، قمّل، جَراد، ضفادع، خون، قحطی، کمبود میوهها، شکافته شدن دریا و عبور بنی اسرائیل از آن، زدن عصا و جوشیدن دوازده چشمه از سنگ، زنده شدن مقتول بنی اسرائیل، قرارگرفتن ابرهای سایبان برسر بنی اسرائیل در بیابان، نزول غذای لذیذ «منّ» و «سلوی» برای بنی اسرائیل، قرارگرفتن کوه طور بالای سر بنی اسرائیل.
آن حضرت در طول زندگی خود بارها مورد آزمایش قرار گرفته و به ابتلائات متعددی آزمایش شده است.
داستان به پیامبری رسیدن آن حضرت این گونه بود که هنگام بازگشت از مدین، ندایی ربانی شنید، که به وی می فرمود: «ای موسی! من پروردگار تو هستم، پس به جهت ادب و تواضع، کفش هایت را بیرون آر، چو تو در سرزمین پاک و مقدس «طوی» گام نهاده ای»؛ «ای موسی! تو را برای نبوت و پیامبری برگزیدم و به آنچه به تو وحی می شود گوش فرا ده»؛ «به راستی که تنها من خدایم و خدایی جز من نیست، مرا پرستش نما و نماز را به یاد من بپادار».
آیین و دین او «یهودیت» و نام کتاب آسمانی وی تورات است. او دارای موافقان و مخالفان متعددی بوده که از جمله آنها می توان به افراد ذیل اشاره نمود:
موافقان: آسیه همسر فرعون، برادرش حضرت هارون، مؤمن آل فرعون و یوشع بن نون و تمام کسانی که به وی ایمان آوردند.
مخالفان: فرعون، هامان، قارون و سامری.
بنابر برخی گزارشات، آن حضرت در شب 21 رمضان در سنّ 126 سالگی در بیابان تیه درگذشت و مقبره او بر کسی معلوم نشد.
زندگی نامه موسی کلیم الله (علیه السلام)
حضرت موسی (علیه السلام) از پیامبران اولوالعزم[1] و ملقب به کلیم الله است. نام مبارک او صد و سی و شش بار، در سی و چهار سوره قرآن مجید آمده است. نام سوره ها و آیاتی که نام حضرت موسی (علیه السلام) در آنها ذکر شده است عبارتند از: بقره / 51، 53، 55، 60، 61، 67، 87، 92، 108، 136، 246، 248؛ آل عمران / 84؛ نساء / 152، 153، 163؛ مائده / 22، 24 27؛ انعام / 84، 91، 154؛ اعراف / 102، 103، 114، 116، 121، 126، 127، 130، 133، 137، 141، 142، 143، 147، 149، 153، 154، 158، 159؛ یونس / 75، 77، 80، 81، 83، 84، 87، 88د هود / 17، 97، 111؛ ابراهیم / 5، 6، 8 ؛ اسراء / 2، 101، 102؛ کهف / 61، 67؛ مریم / 51؛ طه / 5، 6، 9، 11، 19، 36، 40، 49، 50، 57، 61، 67، 70، 77، 83، 86، 88، 91؛ انبیاء / 48؛ حج 44/؛ مؤمنون / 45، 50؛ فرقان / 35؛ شعراء / 3، 5، 10، 43، 45، 62، 64، 66؛ نمل / 7، 9، 10؛ قصص / 3، 7، 10، 15، 18، 19، 20، 29، 30، 31، 36، 37، 38، 43، 44، 48، 76، عنکبوت / 39؛ سجده / 23؛ احزاب / 7، 69؛ صافات / 102، 114؛ غافر / 3، 5، 23، 26، 27، 37، فصلت 45؛ شوری / 13، زخرف / 46؛ احقاف / 12، 30؛ ذاریات / 38؛ نجم / 36؛ صف / 5؛ نازعات / 15؛ اعلی / 19.
او پیامبر و رهبر قوم بنی اسرائیل بود که ایشان را از مصر و اسارت فرعونیان بیرون آورد. خداوند دین یهود را به وسیله او به بنی اسرائیل ارزانی داشت.[2] نام پدرش بر اساس تورات عمرام است که در عربی به صورت عمران در آمده است.[3] نام مادر آن حضرت را نیز یوکابد یا یوکبد نوشته اند.[4]
زمان بعثت حضرت موسی (علیه السلام) در قرنهای 13 تا 15 پیش از میلاد مسیح بوده
زندگی حضرت موسی با استناد به آیات قرآن:
فرعون مصر خوابی دیده بود که طفلی در بنی اسرائیل به دنیا خواهد آمد که حکومت او را نابود خواهد ساخت. بنابراین دستور داده بود همه فرزندان پسر بنی اسرائیل را هنگام تولد بکشند.
مادر موسی او را از بیم کشته شدن، بر اساس الهام الهی در صندوقی نهاد و در رود نیل انداخت. آسیه همسر فرعون او را دید و از آب گرفت. موسی به امر الهی هیچ پستانی به دهان نمی گرفت تا اینکه خواهر موسی، مادرش را به عنوان دایه به خاندان فرعون معرفی کرد. بدین ترتیب موسی در خاندان فرعون، ولی در دامن مادر خودش پرورش یافت.
موسی در نوجوانی، در حادثه ای، هنگام دفاع از مردی از بنی اسرائیل یک قبطی را به ضرب مشت کشت. سپس از مصر به مدین گریخت. در آنجا به خانه شعیب راه یافت و با دختر حضرت شعیب (علیه السلام) ازدواج کرد. شعیب مهر دخترش را «ده سال خدمت موسی در خانه آنان» قرار داد. موسی پس از پایان دوره خدمتگزاری اش، با همسرش، صفورا، عازم مصر شد. در وادی ایمن طور، در شبی سرد که راه گم کرده بود، با دیدن نور تجلّی الهی، هدایت یافت و به رسالت مبعوث شد. او مأموریت یافت به مصر برود و فرعون را به توحید و خداپرستی دعوت کند. او از خداوند درخواست کرد که برادر کاردان و سخنورش، هارون (علیه السلام)، را نیز به دستیاری او در انجام رسالت بگمارد و خداوند پذیرفت.
موسی در برابر فرعون آیات و معجزات زیادی نمایان کرد تا او را به خشوع وا دارد. از جمله آنکه عصایش را به صورت اژدها در آورد و از دستش فروغی همچون خورشید تاباند. اما فرعون همه این معجزات را سحر و جادو خواند و ساحران کشورش را به مقابله با موسی دعوت کرد. ساحران شکست خورده و به خدای موسی ایمان آوردند.
کم کم بنی اسرائیل به موسی ایمان آوردند، اما فرعون نمی گذاشت آنها از مصر به شام هجرت کنند. به دعای موسی بلاهایی بر فرعونیان نازل شد. سرانجام آن حضرت بنی اسرائیل را از مصر کوچ داد و فرعونیان که در تعقیب ایشان بودند در دریا (رود نیل) غرق شدند.[5]
نسب و خاندان موسی کلیم الله (علیه السلام)
برخى از مفسران و مورخان ذكر كرده اند: حضرت موسى (علیه السلام) پسر «عمران» پسر «يصهر» پسر «قاهث» پسر «لاوى» پسر «يعقوب» (عليه السلام) و «هارون» از مادر و پدر، برادر او بود. اما در اسم مادر ايشان اختلاف است. بعضى نام مادر او را «نحيب»، برخی «افاحيه» و بعضى دیگر «یوکابد»[6] یا «یوخابد» گفته اند و مشهور قول اخير است.[7]
بعضی دیگر قائل هستند: وى موسى بن «عمران» بن «يصهر» بن «قاهث» بن «لاوى» بن «يعقوب» بن «اسحاق» بن «ابراهيم» و مادرش «اباخه» از فرزندان لاوى بن يعقوب بوده و در تورات آمده كه نام مادر وى يوخابذ است.[8]
پدر و مادر موسی کلیم الله (علیه السلام)
در همه منابع تاریخی، روایی و تفسیری نام پدر بزرگوار حضرت موسی (علیه السلام)، «عمران» معرفی شده و در این مطلب هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.
اما در مورد نام مادر گرامی آن حضرت اقوال مختلفی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
یوکابد،[9] یوکبد،[10] یوخابد،[11] یوخابذ و يوحانه،[12] برخانه،[13] و نخيب و أفاحية.[14]
ولادت موسی کلیم الله (علیه السلام)
در مورد تاریخ ولادت آن حضرت گفتنی است که پس از تفحص و جست و جو در منابع متعدد، مطلب متقن و محکمی دراین باره یافت نشد. اما در برخی از منابع به «3840 سال بعد از هبوط آدم (علیه السلام)» اشاره شده است.[15] در بعضی دیگر از منابع آمده ایشان ۵۰۰ سال بعد از حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) به دنیا آمد.[16] گفتنی است با توجه به اینکه زمان تولد حضرت ابراهیم (علیه السلام) 3334 سال بعد از هبوط حضرت آدم (علیهالسلام) گزارش شده.[17] و با در نظر گرفتن برخی از گزارش ها که تولد حضرت موسی را 500 سال بعد از تولد حضرت ابراهیم (علیه السلام) ذکر کردهاند، بر این اساس تولد حضرت موسی 3834 سال بعد از هبوط حضرت آدم (علیهالسلام) برآورد میشود که تقریبا با گزارش ابن جوزی منطبق است.
در باره محل تولد حضرت موسی (علیه السلام) اتفاق نظر وجود دارد. همه مورّخان قائل هستند که آن حضرت در مصر به دنبا آمده است. اما در مورد نام آن شهری که در آن متولد شده، گفته شده او در شهر «مَنف» یا «منفیس» به دنیا آمده که در آن زمان پايتخت مصر بوده و در چند ميلى قاهره كنار رود نيل قرار داشته است و الآن خرابه هاى آن موجود است.[18] برخی اعتقاد دارند که شهر «منف» اولین شهری است که بعد از طوفان حضرت نوح در مصر بنا نهاده شده است.[19]
خواب فرعون قبل از ولادت موسی کلیم الله (علیه السلام)
فرعون (رامسیس دوّم) یا (رعمسیس)[20] طاغوت خودسر و مغرور مصر که مردم را به دو طبقه مستضعف و ثروتمند؛ (بردگان و اشرافیان) به نام سبطیان و قِبْطیان، تقسیم نموده بود. قبطیان همان فرعونیان بودند که در اطراف فرعون به عیش و نوش و ظلم و ستم سرگرم بودند و همه اختیارات کشور در دست آنها بود. ولی به عکس، سبطیان طبقه پایین اجتماع و ستمدیدگانِ مستضعف بودند که همواره زیر چکمه و چنگال ظلم فرعونیان با رنج و سختی زندگی می کردند.
به این ترتیب نژادپرستی عجیبی در کشور مصر حکمفرما بود. این وضع نابسامان چهارصد سال ادامه یافت. تا اینکه خداوند بر بنی اسرائیل لطف نموده و اراده اش بر این تعلق گرفت که پیامبری به نام موسی (علیه السلام) را بفرستد و آنها را از زیر یوغ استعمار و استثمار فرعون نجات بخشد.
در همین ایام، یک شب فرعون در عالم خواب دید، آتشی از طرف شام شعله ور شد، زبانه کشید و به طرف مصر آمد و به خانه های قبطیان افتاد و همه آنها را سوزانید و سپس کاخ ها، باغ ها و تالارهای آنها را فراگرفت و همه را به خاکستر و دود تبدیل نمود.
فرعون در حالی که بسیار وحشت زده شده بود، از خواب بیدار شد و در غم و اندوه فرو رفت. سپس ساحران، کاهنان و دانشمندانِ تعبیر خواب را احضار کرد و به آنها گفت: «چنین خوابی را دیدهام، تعبیرش چیست؟». یکی از آنها گفت: «چنین به نظر می رسد که به زودی نوزادی از بنی اسرائیل به دنیا آید و واژگونی تخت و تاج فرعون و نابودی فرعونیان، به دست او انجام شود».[21]
فرعون پس از مشاوره و گفت وگو با درباریان و ساحران، تصمیم گرفت، نخست فرمان داد: در آن شبی که منجّمین و ساحران، آن شب را به عنوان شب انعقاد نطفه کودک موعود (موسی) مشخّص کرده بودند، زنان از همسرانشان جدا گردند. به دنبال این فرمان، اعلام شد در همه جا کنترل شدید به عمل آورند. پس مردان از شهر بیرون رفته و زنان در شهر ماندند و هیچ همسری جرئت نداشت با همسر خود تماس بگیرد.
دوّمین تصمیم فرعون، کشتن نوزادان پسر بود که به طور وسیع، و بسیار خطرناکتر از تصمیم نخست، اجرا شد. از دربار فرعون خطاب به عموم مردم، این اعلامیه صادر شد: «همه مأموران و قابله ها باید در میان بنی اسرائیل، مراقب اوضاع باشند، هرگاه پسری از آنها به دنیا آمد، بی درنگ سر از بدن او جدا کنند و او را بکشند. ولی دختران را برای کنیزی نگهدارند». به دنبال این اعلامیه، جلّادان خون آشام حکومت فرعون به جان مردم افتادند، تمام زن های باردار تحت مراقبت شدید قرار گرفتند و قابله ها از هر سو، زنان را کنترل می کردند. در این گیرودار، شکم بسیاری از زنان شکافته شد و بسیاری از نوزادهایی که در رحم مادرانشان بودند، براثر فشار و لگدزدن مأموران سنگدل، سقط شدند، تا جایی که تعداد نوزادان کشته شده پسر، به هفتاد هزار نفر رسید.[22]
البته بر اساس برخی روایات، تعداد جنین ها و نوزادانی که توسط نیرو های فرعون کشته شدند، بیست و چند هزار نفر بوده اند.[23]
داستان ولادت موسی کلیم الله (علیه السلام)
هرچه زمان ولادت موسی (علیه السلام) نزدیکتر می شد، مادر موسی نیز نگران تر می شد. او همواره در این فکر بود که چگونه پسرش را از دست جلّادان فرعون حفظ کند. در این میان امداد و لطف الهی موجب شد که آثار حمل در مادر موسی چندان آشکار نباشد. از سوی دیگر مادر موسی با قابله ای دوست بود و آن قابله به خاطر دوستی، حمل وی را گزارش نمی داد.
پس از سپری شدن مدت حمل، لحظات تولّد آن حضرت فرا رسید. مادر به دنبال دوستِ قابله اش فرستاد و از او استمداد نمود. قابله آمد و او را یاری نمود. موسی (علیه السلام) در مخفی گاه، دور از دید مردم متولد شد. در این هنگام نور خاصی از چهره آن حضرت درخشید که بدن قابله به لرزه افتاد و همان دم محبّت موسی در قلبش جای گرفت؛ لذا قابله به مادر موسی گفت: «من تصمیم گرفته بودم تولّد این نوزاد را به مأموران خبر دهم (و جایزه ام را بگیرم)، ولی محبّت این نوزاد به قدری بر قلبم چیره شد که حتی حاضر نیستم مویی از سر او کم شود».
قابله از خانه بیرون آمد، بعضی از جاسوسان حکومت او را دیده، تصمیم گرفتند به خانه مادر موسی وارد شوند. خواهر موسی ماجرا را به مادرش گفت؛ مادر دستپاچه شد که چه کند، در این میان از شدّت وحشت، هوش از سرش رفته بود، نوزاد را به پارچه ای پیچید و به تنور انداخت.
مأمورین وارد خانه شده در آنجا جز تنور آتش ندیدند. تحقیقات از مادر موسی شروع شد، به او گفتند: «قابله در اینجا چه میکرد؟».
وی گفت: او دوست من است و به عنوان دیدار به اینجا آمده بود. مأمورین مأیوس شده از خانه خارج شدند.
مادر هنگامی که حال عادی خود را بازیافت به دخترش گفت: «نوزاد کجاست؟» دختر گفت: اطلاع ندارم. در این لحظه صدای گریه نوزاد از درون تنور بلند شد، مادر به سوی تنور رفت و دید خداوند آتش را برای موسی خنک و گوارا کرده است، نوزادش را با کمال سلامتی از درون تنور بیرون آورد.[24]
موسی کلیم الله (علیه السلام) در رود نیل
قرآن کریم می فرماید: «ما به مادر موسى الهام كرديم: او را شير بده و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا (ى نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو بازمى گردانيم و او را از رسولان قرار مى دهيم!».[25]
مادر موسی طبق فرمان الهی عمل کرد و برای مدت سه ماه مخفیانه به موسی (علیه السلام) شیر داد و در این مدت هیچگاه موسی گریه نکرد و حرکتی که موجب باخبر شدن جاسوسان شود، از خود نشان نداد.[26]
ولی باز مادر نگران بود، چرا که یک بار صدای گریه نوزاد کافی بود که جاسوسان را متوجّه سازد. پس متوجّه خدا شد و از خدا خواست راه چاره ای پیش روی او بگشاید. خداوند با الهام خود به مادر موسی، او را از نگرانی بیرون آورد و به او فرمود: «… وی را در دریا(ی) نیل بیفکن و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو بازمی گردانیم و او را از رسولان قرار می دهیم».[27]
پس از مدتی مادر موسی طبق الهام الهی تصمیم گرفت کودکش را به دریا (نیل) بیفکند. او به صورت محرمانه سراغ یک نفر نجّار مصری که از فرعونیان بود رفت و از او درخواست یک صندوقچه کرد. نجّار گفت: صندوقچه را برای چه می خواهی؟ مادر که زبانش به دروغ عادت نکرده بود، گفت: من از بنی اسرائیلم، نوزاد پسری دارم، می خواهم نوزادم را در آن مخفی نمایم.
نجّار تا این سخن را شنید، تصمیم گرفت این خبر را به جلّادان برساند؛ لذا سراغ آنها رفت. ولی آنچنان وحشتی عظیم بر قلبش مسلّط شد که زبانش از سخن گفتن باز ایستاد. می خواست با اشاره دست مطلب را بازگو کند، مأمورین از حرکات او چنین برداشت کردند که یک آدم مسخره کننده است، پس او را زدند و از آنجا بیرون نمودند.
او وقتی که حالت عادی خود را بازیافت، بار دیگر برای گزارش نزد جلّادان رفت، اما باز مانند دفعه اول زبانش گرفت و این موضوع سه بار تکرار شد. او وقتی که به حال عادی بازگشت، فهمید که در این موضوع، رازی نهفته است؛ برای همین، صندوق را ساخت و به مادر موسی تحویل داد.[28]
مادر موسی نوزاد خود را در میان آن صندوق نهاد. صبحگاهان هنگامی که اطراف رود نیل خلوت بود، کنار نیل آمد و آن صندوق را به رود بزرگ نیل انداخت. امواج نیل آن صندوق را با خود برد. این لحظه برای مادر موسی، لحظه بسیار حسّاس و پرهیجانی بود. اگر لطف الهی نبود، مادر فریاد میکشید و از فراق نور دیده اش، جیغ می زد و در نتیجه جاسوسان متوجّه می شدند، ولی خطاب «وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ»[29] (نترس و محزون نباش، ما موسی را به تو برمیگردانیم)، قلب مادر را آرام کرد.
پروین اعتصامی؛ شاعر بزرگ ایرانی این جریان را بسیار زیبا در قالب قصیده ای به نظم در آورده که در اینجا به چند بیت اول آن اشاره می شود:
مـادر مـوسی چـو مـوسی را بـه نـیل
درفـکـنـد از گـفتـه ربّ جـلیـل
خـود ز ساحل کـرد بـا حسرت نـگاه
گـفت کـای فـرزند خـرد بـی گناه
گـر فـرامـوشت کـند لـطف خـدای
چون رهی زیـن کـشتی بـی ناخدای؟
وحی آمد کـاین چه فکر بـاطل است
رهـرو مـا ایـنک انـدر مـنزل است
مـا گـرفتیـم آنـچـه را انـداختـی
دست حـق را دیـدی و نـشنـاختی
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایه اش سیلاب و موجش مادر است
رودهـا از خـود نـه طغیـان می کنند
آنـچه مـی گـوییم مـا، آن مـی کـنند
بِه که بـرگردی بـه مـا بسپاریَـش
کـی تـو از مـا دوستـر مـی داریـش
مادر موسی بعد از آنکه فرزند خود را به آب نیل انداخت، به دختر خود؛ یعنی خواهر موسی گفت: «به دنبال صندوقچه برو و ماجرا را پیگیری کن». قرآن کریم در این باره می فرماید: «و (مادر موسى) به خواهر او گفت: وضع حال او را پيگيرى كن! او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد در حالى كه آنان؛ (فرعونیان) بىخبر بودند».[30]
خواهر موسی دستور مادر را انجام داد و از فاصله دور به جست وجو پرداخت و از دور دید که فرعونیان آن صندوقچه را از آب گرفتند؛ بسیار شاد شد که برادر کوچکش از خطر آب نجات یافت. رود نيل صندوق حامل موسى را به جايى برد كه فرعون و زنش زندگى می كردند. فرعون دستور داد كه بچه را بياورند. «آسيه دختر مزاحم»[31] در صندوقچه را گشود. همين كه بچه را ديد، خداوند محبتش را در دلش انداخت. اما همين كه چشم فرعون به موسى افتاد، خشمگين شد و گفت: چطور اين طفل از مرگ نجات يافته است؟! آسيه گفت: اين طفل بيش از يک سال دارد. تو دستور داده اى كه بچه هاى امسال را بكشند. او را نگه دار تا روشنى چشم ما باشد؛ چنان كه خداوند مى فرمايد: «زن فرعون گفت: (بگذار تا) روشنى چشم من و تو باشد. او را نكش شايد به ما نفع دهد يا او را به فرزندى بگيريم».[32]
ابن عباس می گويد: هنگامى كه اطرافيان فرعون از وجود موسى اطلاع يافتند، آمدند كه او را بكشند. آسيه آنها را منع كرد و به فرعون گفت: او را نكشيد تا قرة العين (روشنی چشم) ما باشد. فرعون به او گفت: قرة العين تو باشد نه من.
پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «سوگند به آن كسى كه به او سوگند می خورند، اگر فرعون هم موسى را مانند آسيه قرة العين خود شناخته بود، خداوند او را هدايت مى كرد؛ هم چنان كه زنش را هدايت كرد، لكن فرعون از جهت شقاوتش امتناع كرد كه موسى را قرة العين خود بداند».[33]
دایه برای شیر دادن به موسی کلیم الله (علیه السلام)
رامسیس یا رعمسیس[34] (فرعون مصر) کاخ مجللی در کنار رود نیل داشت و روزی که مادر موسی، آن حضرت را به رود نیل انداخت، با همسرش آسیه[35] در کنار کاخ که مشرف بر رود نیل بود ایستاده بود. آنها ناگهان چشمشان به صندوقچه ای افتاد که امواج رودخانه آن را به بالا و پایین می برد. چیزی نگذشت که صندوق حامل طفل در کنار کاخ و لابه لای شاخه های درختان از حرکت باز ایستاد. رامسیس دستور داد: مأمورین فوراً به سراغ صندوق بروند و آن را از آب بگیرند، تا ببیند در آن چیست؟ صندوق را نزد فرعون آوردند. فرعون درب آن را گشود هنگامی که چشم همسر فرعون به کودک داخل آن صندوق؛ (موسی (علیه السلام)) افتاد، خداوند علاقه و محبت موسی (علیه السلام) را در دلش افکند، اما فرعون تا چشمش به او افتاد، خشمگین شد و گفت: چرا این پسر کشته نشده است؟ تصمیم گرفت آن نوزاد را به قتل برساند. همچنین «هامان»؛ وزیر مشاور فرعون، همراه با اطرافیان حکومت نیز درخواست می کردند که او هم مانند نوزادان دیگر به قتل رسد. در این میان همسر فرعون؛ آسیه که در کنار او بود، با به کار بردن انواع شیوه ها، از کشتن موسی (علیه السلام) جلوگیری نمود و پیشنهاد کرد تا آن طفل را به فرزندی قبول نموده و برایش دایه ای انتخاب نماید؛ زیرا که از نعمت داشتن پسر محروم بودند.
فرعون سخن آسیه را پذیرفت و مقدم موسی (علیه السلام) را گرامی داشت. اما مادر موسی وقتی وی را در رود نیل انداخت، خواهر موسی را فرستاد تا کسب خبر کند. خواهر دید کودک از آب گرفته و داخل خانه فرعون برده شد؛ لذا مادرش را از این جریان باخبر ساخت.
مادر با این خبر از شدت ناراحتی هوش از سرش پرید و قلبش تنها برای موسی (علیه السلام) می تپید. او از فرط نگرانی نزدیک بود راز خود را فاش سازد، ولی خداوند دل او را ثابت نگه داشت و وی را در زمره مؤمنین قرار داد که به وعده الهی در بازگرداندن موسی (علیه السلام) به سوی او اطمینان داشته باشد.
طولی نکشید که احساس کردند نوزاد گرسنه است و نیاز به شیر دارد، به دستور فرعون مأمورین به جست وجوی پیدا کردن دایه رفتند. چندین دایه آوردند، ولی نوزاد، پستان هیچ یک از آنان را نگرفت. کودک لحظه به لحظه گرسنه تر و بیتاب تر می شد و پی در پی گریه می کرد و سر و صدای او درون کاخ فرعون میپیچید و قلب آسیه همسر فرعون را به لرزه درمی آورد.
در این هنگام، در فاصله نه چندان دور، به دختری برخورد می کنند که می گوید: من زنی از بنی اسرائیل را می شناسم که پستانی پر شیر و قلبی پر محبت دارد. او نوزاد خود را از دست داده و حاضر است شیر دادن نوزاد کاخ را بر عهده گیرد.[36]
با راهنمایی وی نزد مادر موسی (علیه السلام) رفتند و او را به کاخ فرعون آوردند و نوزاد را به او دادند. موسی (علیه السلام) با اشتیاق تمام، پستان او را گرفت و از شیره جان مادر، جان تازه ای پیدا کرد. برق خوشحالی از چشمها جَست، مخصوصاً اینکه مأموران خسته و کوفته که به مقصود خود رسیده بودند، از همه خوشحالتر بودند. همسر فرعون نیز نمی توانست خوشحالی خود را از این امر کتمان کند. به این ترتیب خداوند به وعده اش وفا کرد. چون خداوند به مادر موسی فرموده بود: «ما او را به تو برمی گردانیم».[37]
پس از آن، کودک را به وی سپردند، تا به خانه اش ببرد و به او شیر داده و پرستاری و نگهداری کند و در خلال این کار، گاه و بیگاه، کودک را به کاخ فرعون می آورد تا همسر فرعون دیداری از او تازه نماید.
مادر موسی بعد از دوران شیرخوارگی او را به خانه فرعون آورد و کودک را به آنها سپرد. وی از این پس، در دامن فرعون و همسرش پرورش یافت.[38]
اسامی و القاب موسی کلیم الله (علیه السلام)
نام آن حضرت؛ «موسی» است که در لغت قبطیان از دو جزء تشكیل شده، یكی «مو»؛ به معنای آب و دیگری «سی»، به معنای درخت، چون صندوق وی در كنار درختی در داخل آب به دست آمد، او را موسی نامیدند.[39]
اما در باره لقب حضرت موسی (علیه السلام) باید گفت: آن حضرت مشهور به «کلیم الله» است. این نکته را می توان از برخی آیات قرآن کریم فهمید. در آنجا که می فرماید: «بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنها، خدا با او سخن مى گفت …».[40] واضح است كه منظور از او؛ حضرت موسى (علیه السلام) مى باشد كه به عنوان «كليم اللَّه» معروف شده است. در تأیید این مطلب می توان به آيه 164 سوره نساء اشاره کرد. خداوند در این آیه مى فرمايد: «… خداوند با موسى سخن گفت».
همچنین بسیاری از روایات معصومین (علیهم السلام) به این لقب برای حضرت موسی (علیه السلام) اشاره دارند.[41]
خانواده موسی کلیم الله (علیه السلام)
بنابر گزارشات تاریخی، حضرت موسی (علیه السلام) دارای همسری پاک و عفیف از خاندان پیامبری بزرگوار به نام حضرت شعیب (علیه السلام) بود. همچنین او فرزندانی هم داشته است.[42]
همسر موسی کلیم الله (علیه السلام)
موسی (علیه السلام) از مصر به مدین رفت. نزدیک شهر رسید، گروهی از مردم را در کنار چاهی دید که از آن چاه با دلو آب می کشیدند و چارپایان خود را سیراب می کردند. در کنار آنها دو دختر را دید که مراقب گوسفندهای خود هستند و به چاه نزدیک نمی شوند. نزدیک آن دو آمد و گفت: چرا کنار ایستاده اید؟ چرا گوسفندهای خود را آب نمی دهید؟ گفتند: پدر ما پیرمرد سالخورده و شکسته ای است که به جای او، ما گوسفندان را می چرانیم. اکنون در انتظار هستیم تا خلوت شود، بعد از چاه آب بکشیم.
موسی (علیه السلام) جلو رفت و دلو سنگین را گرفت و در چاه افکند و به تنهایی آب کشید و گوسفندهای آنان را سیراب کرد.
آنگاه موسی(علیهالسلام) از آنجا فاصله گرفت و سپس برای استراحت به سایه درختی رفت. دختران به طور سریع نزد پدر پیر خود؛ حضرت شعیب پیامبر (علیه السلام) بازگشتند و ماجرا را تعریف کردند. شعیب (علیه السلام) به یکی از دخترانش که «صفورا» یا «صفوره» نام داشت گفت: هر چه زودتر پیش آن جوان برو، و او را به خانه دعوت کن تا از وی پذیرایی کنیم و از این اعمال نیکش قدردانی کنیم. موسی (علیه السلام) در زیر سایه درختی نشسته بود، که صفورا دختر زیبای شعیب (علیهالسلام) رسید. او توأم با شرم و حیا خطاب کرد: پدرم تو را می خواند و قصد دارد از جوانمردی مانند تو سپاسگزاری کند.
موسی (علیه السلام) در حالی که شدیداً گرسنه بود و در مدین، غریب و بیکس به نظر می رسید، چاره ای ندید، جز اینکه دعوت شعیب (علیه السلام) را بپذیرد و در کنار دختر او «صفورا» روانه خانه وی گردد. صفورا جلو افتاد، تا به عنوان راهنما، موسی (علیه السلام) را به خانه اش راهنمایی کند، ولی هوا متغیر بود و باد شدیدی می وزید. در این هنگام حیا و عفت موسی (علیه السلام) موجب شد به دختر بگوید: من جلوتر می روم و تو سر دوراهی ها و چند راهی ها مرا راهنمایی کن.
موسی (علیه السلام) وارد خانه شعیب (علیه السلام) شد. شعیب به موسی خوش آمد گفته و به او گفت: از کجا می آیی؟ چه کاره ای؟ در این شهر چه می کنی؟ هدف و مقصودت چیست؟ چرا تنها هستی؟ و از این گونه سؤالات … . موسی (علیه السلام) ماجرای خود را برای وی بازگو کرد. شعیب (علیه السلام) گفت: نگران نباش! از گزند ستمگران نجات یافته ای و سرزمین ما از قلمرو آنها بیرون است و آنها دسترسی به اینجا ندارند. تو در یک منطقه امن و امان قرار داری، از غربت و تنهایی رنج نبر، همه چیز به لطف خدا حل می شود.
«صفورا» توانایی، وقار و جوانمردی موسی (علیه السلام) را دیده و به او علاقه مند شده بود؛ لذا به پدرش پیشنهاد داد: ای پدر! این جوان را برای نگهداری گوسفندان استخدام کن، زیرا وی فردی نیرومند و درستکار بود. شعیب (علیه السلام) از دخترش پرسید: توان و قوت این جوان معلوم است که دلو بزرگ را از چاه کشید، ولی وقار و عفت و امانتش چگونه شناختی؟ صفورا گفت: پدر جان! هنگام آمدنم به خانه، او به من گفت: پشت سر من حرکت کن، ما از خانواده ای هستیم که پشت سر زنان نمی نگریم و در هنگام آب کشیدن خیلی مهذّب بود. شعیب (علیه السلام) احساس کرد، صفورا به موسی (علیه السلام) خیلی علاقه مند است، از پیشنهاد دخترش استقبال کرد و رو به موسی (علیه السلام) نموده، گفت: من می خواهم یکی از دو دخترم را به همسری تو درآورم، به این شرط که هشت سال برای من کار (چوپانی) کنی و اگر هشت را سال به ده سال تکمیل کنی، محبتی کردهای، اما بر تو واجب نیست.
موسی (علیهالسلام) درخواست پیرمرد را پذیرفت، به این ترتیب با صفورا ازدواج کرد.[43]
فرزندان موسی کلیم الله (علیه السلام)
بعد از تفحص در منابع تاریخی و روایی به نظر می رسد که نامی از فرزندان حضرت موسی (علیه السلام) به میان نیامده است. اما در تورات نام دو پسر برای آن حضرت؛ با نام (گرشوم و الیصر) آمده که صفورا آنها را برای موسی بهدنیا آوردهاست. [44]
فرازهای زندگی موسی کلیم الله (علیه السلام)
زندگی هر فردی از آحاد انسانی با توجه به جایگاه و شخصیت او و با در نظر گرفتن مکان و زمانی که در آن زندگی می کند، با فراز و نشیب ها، تجربه ها، سختی ها، راحتی ها، غم ها، شادی ها و … همراه است.
شخصیتِ بزرگِ حضرت موسی (علیه السلام) نیز که سومین پیامبر اولی العزم و یکی از با عظمت ترین انسان های تاریخ بشر است، دارای یک زندگانی پر از فراز و نشیب است. با نگاهی به زندگی ایشان از بدو تولد تا رحلت، روشن می شود که فرازهای بسیاری در حیات او وجود دارد. فرازهایی مانند ولادت وی که به صورت مخفی و دور از چشم همه؛ به آب انداختن او بعد از ولادت، زندگی در کاخ فرعون، همسریِ دختر حضرت شعیب (علیه السلام)، نجات بنی اسرائیل از ظلم فرعون و …، همه اینها از فرازهای زندگی آن بزرگوار است که هر کدام در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد.
نبوت موسی کلیم الله (علیه السلام)
وقتی حضرت موسی (علیه السلام) همراه خانواده خود از مدین به مصر برمی گشت، در منطقه ای (به نام وادی طوی) راه را گم کرد و نمی دانست به کدام سمت برود. هوا تاریک بود و او حیران و سرگردان مانده که چه کند. در همین حال از فاصله دور (از جانب کوه طور) آتشی را دید. به خانواده اش گفت: شما اینجا بمانید، من آتشی از راه دور می بینم، بدان سو رفته و مقداری از آن را برای روشنایی یا گرما برایتان خواهم آورد، یا از کسانی که آتش را در اختیار دارند، راه را سراغ می گیرم تا ما را بدان راهنمایی کنند.
وقتی موسی (علیه السلام) به نزدیکی محل آتش رسید، ندایی ربانی شنید، که به وی می فرمود: «ای موسی! من پروردگار تو هستم، پس به جهت ادب و تواضع، کفش هایت را بیرون آر، چون تو در سرزمین پاک و مقدس «طوی» گام نهاده ای»؛ «ای موسی! تو را برای نبوت و پیامبری برگزیدم و به آنچه به تو وحی می شود گوش فرا ده»؛ «به راستی که تنها من خدایم و خدایی جز من نیست، مرا پرستش نما و نماز را به یاد من به پای دار».[45]
سپس خداوند فرمود: «ای موسی در دست راستت چه داری؟ «گفت: عصای من است که بر آن تکیه می زنم و به وسیله آن برای گوسفندانم برگ درختان را می ریزم و کارهای دیگری نیز انجام می دهم»؛ «(خداوند) فرمود: ای موسی! آن را بینداز»؛ «آن گاه موسی آن را افکند»؛ «ناگهان به صورت اژدهایی درآمد و به هر سو شتافت»؛ (موسی ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد! به او گفته شد)، «ای موسی! برگرد آن را بگیر و نترس»؛ «ما آن را به صورت نخست آن درخواهیم آورد»؛ «و دستت را در جیب خود فرو ببر، هنگامی که خارج می شود، سفید و درخشنده و بدون عیب و نقص است».[46]
به این ترتیب، موسی (علیه السلام) به مقام پیامبری رسید و نخستین ندای وحی در آن شب تاریک و در آن سرزمین مقدس كه با دو معجزه (اژدها شدن عصا و ید بیضاء) همراه بود، از خداوند دریافت نمود و مأمور شد برای دعوت فرعون به توحید و خداپرستی به سوی مصر حركت كند.
آیین موسی کلیم الله (علیه السلام)
بنی اسرائیل علاوه بر نسب خونی و نژادی دارای آیین خاص و کتاب های مقدس و در مقابل سایر ادیان و مذاهب، پیرو دین مستقلی هستند و دین آنان «یهودی» است. به تعبیر دیگر از آنجا که آیین یهود بر خلاف سایر ادیان، آیینی نژادی و مختص یهودیان است، نام یهود، هم دلالت بر نژاد فرد منتسب به آن دارد و هم از دین وی خبر می دهد. «یهود» اسمی است که بر اولاد حضرت ابراهیم (علیه السلام)،[47] خصوص شاخه اسحاق و فرزندش یعقوب اطلاق می شود. پس یهودی باید از نژاد اسحاق و یعقوب باشد و الّا به او یهودی گفته نمی شود. با توجه به این امر، تفکیک بین تعریف یهودیت به عنوان یک دین و یهودیت به عنوان اصطلاح نژادی، سخت است و میتوان با اندک مسامحه در تعریف اصطلاحی یهود، از این تعبیر استفاده کرد که: «یهودیت آیینی مختص قوم بنی اسرائیل است».
قرآن کریم برای تفکیک بین نژاد یهودیان و آیین یهودیت از دو اصطلاح «یهود» و «بنی اسرائیل» استفاده می کند؛ به این صورت که هر گاه می خواهد از اولاد حضرت یعقوب نام ببرد و آنان را از جهت نژادی و قبیلگی مورد اشاره قرار دهد، از نام بنی اسرائیل استفاده می کند[48] و هر گاه می خواهد از این افراد به عنوان پیروان یک آیین نام ببرد، از اصطلاح «یهود» بهره می گیرد.[49] بنابراین بر اساس فرموده قرآن دین بنی اسرائیل، دین یهودی است.
اما دراین میان قول هایی در باره علت نامگذاری دین آن حضرت به یهود ذکر شده که به برخی از آنها اشاره می شود:
عده ای معتقدند به دلیل آنکه نام یكی از فرزندان حضرت یعقوب (علیه السلام)، «یهوذا» بود و حضرت یعقوب به او علاقمند بود و دوست می داشت از بین فرزندانش وی را به عنوان سرپرست سایر آنها انتخاب كند؛ لذا دستور داد همه از او پیروی كنند. امّا فرزندان یعقوب با هم نساخته و اختلاف بین آنها ایجاد شد. گروهی به همان آداب و رسوم گذشته پدری خویش ادامه داده و گروهی از یهودا پیروی كردند و او را پیشوای خویش قرار دادند. بعدها ذال كلمه «یهوذا» تبدیل به دال شد و به پیروان یهودا، «یهودی» اطلاق شد.[50]
عده ای دیگر معتقدند به دلیل اینکه به موسی وحی شد كه یَهُوَ؛ یعنی «پرستش کننده خدای بزرگ» را به قومت معرفی كن؛ لذا دین موسی به یهود نامگذاری شده است.[51]
از آنجا كه قوم یهود از اول معتقد به پرستش خدا بودند و دین آنها هم در مرحلة یهُوَ پرستی از دیگر ادیان آن عصر از لحاظ عظمت و نیرو و وحدت فلسفی و استحكام و تأثیر اخلاقی برتری داشت؛ لذا آن زمان به یهودی معروف بودند؛ كه به معنای پرستش كننده خدای بزرگ می باشد. بنابراین می توان گفت كه نام یهود كه امروزه بر سر زبانها است از همین یهو كه نام خدا در زبان یهودیان می باشد، اخذ شده است.
آداب آیین یهودی:
هنگامی که سه ماه از خروج بنی اسرائیل از مصر گذشته بود، حضرت موسی (علیه السلام) مأموریت یافت برای گفت وگو با خداوند به بالای طور سینا (کوه سینا) برود. وی در آنجا دو لوح دریافت کرد که فرمان های خداوند بر آنها نقش بسته بود. قرآن کریم از (الواح) به صیغه جمع نام می برد؛[52] از جمله آن فرمان ها ده حکم بسیار مهم است که به ده فرمان معروف شده است:
- برای خود خدایی جز من نگیرد.
- به بت سجده نکنید.
- نام خدا را به باطل نبرید.
- شنبه را گرامی بدارید.
- پدر و مادر را احترام کنید.
- کسی را به قتل نرسانید.
- زنا نکنید.
- دزدی نکنید.
- بر همسایه شهادت دروغ ندهید.
- به اموال و ناموس همسایه طمع نورزید.
پس از آن، تفصیلاتی درباره این احکام در باب 21 به بعد «سفر خروج» آمده است.[53]
کتاب آسمانی موسی کلیم الله (علیه السلام)
در ادبیاتِ معارف اسلامی، تورات نام کتاب آسمانی حضرت موسی (علیه السّلام) است.[54] مباحث مربوط به تاریخ، آموزه ها و تحولات تورات بازتاب گسترده ای در قرآن، احادیث و منابع اسلامی یافته است. بر اساس دیدگاه رایج اسلامی، تورات نازل شده بر حضرت موسی (علیه السّلام) در طول تاریخ دچار تغییر و تحول شده و نسخه کنونی با آن تفاوت زیادی دارد.
تورات در اصل، یک واژه عبری (تورا)؛[55] به معنای تعلیم و ترجمه آن به قانون، که در برخی منابع ذکر شده، اشتباه است. [56] تورات در اصطلاح خاص آن، به 5 سِفر (به معنای کتاب) اول عهد قدیم اطلاق می شود.این کتاب ها عبارتند از: پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه.
البته تورات در اصطلاح یهودی معنای گسترده و عمیقی نیز دارد که بسیار فراتر از این مورد خاص می باشد. در این مفهوم، تورات در واقع طرحی است که صانع، مجموعه طبیعت را از روی آن ساخته است. بنابر این، اعتقاد بر آن است که تورات حتی پیش از خلقت جهان نیز وجود داشته است.[57]
در نگاه تلمود،[58] تورات دارای معانی بسیار رفیع و بلند مرتبه ای است. ربی[59] شمعون در این باره اظهار می دارد: «همه سخنان تورات، رازهایی عالی و رفیع هستند. هنگامی که تورات به این جهان نازل شد، خود را به لباس های این جهان ملبس کرد وگرنه جهان نمی توانست آن را تحمل کند. بنابر این داستان های تورات، تنها داستان های ظاهری هستند».[60]
اما محتوای تورات گزارشی از زندگی بنی اسرائیل و احکامی است که از سوی خداوند برای بنی اسرائیل فرستاده شده است. سفر پیدایش، چنانکه از نام آن پیدا است، به تاریخ زندگی بشر می پردازد. این کتاب به تاریخ زندگی نیاکان بنی اسرائیل از آدم تا یعقوب پرداخته و بخش قابل توجهی از آن به تاریخ زندگی یعقوب که پدر بنی اسرائیل شمرده می شود، اختصاص دارد. این کتاب در نهایت با داستان وفات یوسف پایان می یابد.
سایر بخش های تورات نیز همگی به تاریخ زندگی بنی اسرائیل اختصاص دارد، اما در این میان کتاب های لاویان و تثنیه، بیش از آنکه جنبه تاریخی داشته باشد، به بررسی و بیان شریعت حضرت موسی (علیه السلام) می پردازد. تقریبا می توان با یک دید کلی، سفرهای پیدایش، خروج و اعداد را تاریخی و سفرهای لاویان و تثنیه را فقهی دانست. البته احکام شریعت حضرت موسی (علیه السلام) اختصاص به این دو سفر ندارد، بلکه در جای جای تورات، احکام شریعت به مرور بیان می شود.
در نگاه یهودیت سنتی، حضرت موسی (علیه السلام) نویسنده واقعی تورات شمرده می شود[61] و یهودیان راست کیش، هیچگونه تردیدی را در این مورد نمی پذیرند.[62] بزرگان کلیسای اولیه همچون ایرنئوس، ترتولیان، کلمنت و جروم نیز به پیروی از عالمان یهودی معتقد بودند کتاب تورات توسط شخص حضرت موسی نگاشته شده است. به اعتقاد این گروه، تورات در حمله «نبوکد نصر» (بخت النصر) سوزانده شد، اما «عزرا» آن را با الهام الهی به صورت کامل و دقیق باز نویسی نمود.[63] امروزه این عقیده سنتی، مردود شناخته شده و شاید کمتر دانشمندی را بتوان یافت که تورات کنونی را نوشته حضرت موسی بداند.[64]
در باره منابع تورات گفتنی است که امروزه دانشمندان، با تتبع و مطالعات دقیق در کتاب مقدس دریافته اند که تورات برگرفته از چند منبع متفاوت می باشد. برای اولین بار دانشمندی فرانسوی به نام «ژان آستروک»[65] که در قرن نوزدهم میلادی می زیست، با دقت و تأمل در تورات دریافت که اسفار خمسه[66] نمی تواند دارای منبع واحدی بوده باشد. او اظهار داشت که حضرت موسی، در نگارش کتاب تورات از دو منبع متفاوت استفاده نموده است.[67] پس از آستروک دانشمندان دیگر با توسعه و بسط نظریه وی، به این نکته دست یافتند که تورات احتمالا برگرفته از چهار منبع متفاوت می باشد. از نگاه این دانشمندان، تورات که در قرن پنجم پیش از میلاد (توسط فردی نامعلوم)[68] نگاشته شده، برگرفته از منابع ذیل می باشد:
- منبع یهوه ای[69]: این منبع که از آن با عنوان اختصاری (Y)[70] یاد میشود، به سال های 950 تا 850 قبل از میلاد باز می گردد. بخش هایی از تورات که برگرفته از این منبع است، دارای ویژگی هایی است. از جمله آنکه در مورد خداوند همواره از نام یهوه استفاده شده است.
- منبع الوهیمی:[71] این منبع که برای آن، عنوان اختصاری (E) به کار برده می شود، احتمالا بین 850 تا 750 قبل از میلاد پدید آمده است. ویژگی این منبع آن است که در مورد نام خداوند معمولا از نام الوهیم استفاده می کند.
- منبع تثنیه ای:[72] نام اختصاری این منبع (D) است و تاریخ نگارش آن به قرن هفتم پیش از میلاد باز می گردد.
- منبع کاهنی:[73] نام اختصاری این منبع (P) است و احتمالا به سال های 500 تا 450 قبل از میلاد باز می گردد.[74]
البته برخی از دانشمندان، تعداد منابع را بیش از چهار، دانسته اند. برخی منبع (E) را به دو بخش (E1) و (E2) تقسیم نموده اند؛ همچنانکه برخی نیز منبع (P) را به دو بخش مجزای (P1) و (P2) تقسیم نموده و برای نظریه خود نیز شواهدی را ذکر نموده اند.[75]
وفات و مدفن موسی کلیم الله (علیه السلام)
درباره مدت عمر حضرت موسی (علیه السلام) و هم چنین کیفیت وفات ایشان در روایات و منابع تاریخی اسلامی و غیر آن اختلاف دیده می شود. بنابر برخی گزارشات، حضرت موسی (علیه السلام) در شب 21 رمضان[76] در سنّ 126 سالگی[77] در بیابان تیه[78] درگذشت و مقبره او بر کسی معلوم نشد.
بنابر روایت مفصلی که در تفسیر قمی آمده است، از قول امام حسن مجتبی (علیه السلام) نقل شده که مدت عمر حضرت موسی (علیه السلام) ۲۴۰ سال بوده است.[79]
تورات درباره وفات آن حضرت چنین می گوید: «موسی بنده خداوند در آن جا به سرزمین «موآب» وفات کرد و او را در درّه زمین «موُآب» برابر «بیت پَعُور» دفن کرد و هیچ کس از مقبره او تا به امروز واقف نیست. موسی (علیه السلام) حین وفات 120 ساله بود[80] و بنی اسرائیل 30 روز برای موسی در بیابان های مواب گریه نمودند».[81]
در رو.ایتی آمده که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره مدفن موسی (علیه السلام) سؤال شد؛ آن حضرت فرمود: «عِندَ الطَّریقِ الاَعظَم، عِندَ الْکَثیبِ الاَحمر» (بر سر راه بزرگ، نزدیک تپه سرخ).[82]
اگرچه خبر صریحی درباره محلّ دقیق مزار حضرت موسی (علیه السلام) وجود ندارد، اما مقبره و بقعه ای در صحرای جنوب غربی «اریحا» در فلسطین به آن حضرت منسوب گردیده است. این بقعه در فاصله 30 کیلومتری شرق «قدس» و 8 کیلومتری جنوب غربی اریحا در منطقه ای به نام «بَرِیَّةَ القُدس» واقع شده و با جاده ای خاکی به بزرگراه قدس ـ اَریحا می پیوندد.
ساختمان فعلی حرم در سال 668 قمری و به دستور ملک بِیْبَرْس (سلطان مَملوکی مصر) ساخته شد. این عمارت به طور کلی یک بنای اسلامی است و تمام اسناد و کتیبه های آن نیز به خط عربی می باشد. مؤلف «انس الجلیل» درباره این بقعه در کتاب خود آورده است: «اولین کسی که این گنبد را بنا کرد؛ «اَلمَلِکُ الظّاهر بِیْبَرْس» بود که در هنگام بازگشت از سفر حج و زیارت بیت المقدس در سال 668 قمری آن را بنا نهاد و خیّرین نیز آن را توسعه دادند».[83]
کیفیت وفات موسی کلیم الله (علیه السلام)
در باره کیفیت وفات حضرت موسی (علیه السلام) آمده است: از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد کیفیت جان دادن حضرت موسی کلیم الله (علیه السلام) چگونه بوده است؟ آن حضرت جواب فرمود: هنگامی که اجل آن حضرت فرا رسيد و مدّت عمرش به پايان آمد و روزيش به پايان رسيد، عزرائیل (علیه السلام) نزد او آمد و گفت: «سلام بر تو ای هم سخن خدا (کلیم الله)».
موسی (علیه السلام) پس از پاسخ سلام او پرسید: تو کیستی؟ گفت: من فرشته مرگ هستم.
حضرت موسی: برای چه به اینجا آمده ای؟ عزرائیل: آمده ام تا روحت را قبض کنم.
حضرت موسی: روحم را از کجای بدنم خارج می سازی؟ عزرائیل: از دهانت.
حضرت موسی: چرا از دهانم، با اینکه من با همین دهان با خدا گفت وگو کرده ام؟ عزرائیل: از دستهایت.
حضرت موسی: چرا از دستهایم، با اینکه تورات را با این دستهایم گرفته ام؟ عزرائیل: از پاهایت.
حضرت موسی: چرا از پاهایم، با اینکه با همین پاها به کوه طور (برای مناجات) رفته ام؟ عزرائیل: از چشم هایت.
حضرت موسی: چرا از چشمهایم، با اینکه همواره چشمهایم را به سوی امید پروردگار دوخته ام؟ عزرائیل: از گوشهایت.
حضرت موسی: چرا از گوشهایم، با اینکه سخن خداوند متعال را با گوشهایم شنیده ام.
(دراین هنگام) خداوند به عزرائیل وحی کرد: «روح موسی را قبض نکن تا هروقت که خودش بخواهد».
عزرائیل (علیه السلام) از آنجا رفت و حضرت موسی (علیه السلام) سالهای دیگری زندگی کرد، تا اینکه: روزی «یوشع بن نون» را طلبید و وصیت های خود را به او نمود، سپس به تنهایی به سوی کوه طور رفت.
در آنجا مردی را دید که مشغول کندن قبری است، نزد او رفت و گفت: «آیا می خواهی تو را کمک کنم»؟ او گفت: آری، حضرت موسی او را کمک کرد.
وقتی که کار کندن قبر تمام شد، حضرت موسی (علیه السلام) وارد قبر گردید و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه لَحَد قبر، درست است یا نه؟ در همان لحظه خداوند پرده را از جلو چشم او برداشت و آن حضرت مقام خود در بهشت را دید (تا به مرگ خود راضی، خشنود و راغب شود).
پس او عرض کرد: «خدایا روحم را به سوی خودت ببر». همان لحظه عزرائیل روح او را قبض کرد و همان قبر را مرقد موسی (علیه السلام) قرار داد و قبر را پوشانید. آن مرد قبر کن، فرشته ای به صورت آدمی بود.
در این وقت منادی حق در آسمان، با صدای بلند گفت: «مات موسی کلِیمُ اللهِ، فَاَی نَفْسٍ لا تَمُوتُ»؟؛ «موسی کلیم خدا مُرد، پس چه کسی است که نمی میرد»؟[84]
ویژگی های شخصیتی موسی کلیم الله (علیه السلام)
عظمت و اهميت مقام نبوت اقتضا دارد كه پيامبران الهى (علیهم السّلام)، داراى ويژگی ها و امتيازات خاصى باشند؛ زيرا مقام نبوت و رابطه خاص و وحيانى داشتن با خدا بزرگ ترين ادعايى است كه يک انسان مى تواند داشته باشد، از اين رو مدعى نبوت براى آنكه شايستگى چنين مسئوليت بزرگى را داشته باشد بايد داراى امتيازاتى ويژه باشد. افزون بر اين، وجود اين صفات در شخص، زمينه مناسبى را براى پذيرش دعوت او از سوى مردم فراهم مى كند. عقل آدمى حكم مى كند كه پيامبر افضل و اكمل افراد باشد؛ زيرا در سايه اين برترى است كه اطمينان لازم و اعتماد كافى به او حاصل مى شود، به علاوه كه پذيرش پيامبرى كسى كه هيچ امتياز معنوى و انسانى بر ديگران ندارد، امرى عاقلانه نيست. همچنين خواست طبيعى و عادى مردم اين است كه راهنمايان و رهبران دينى آنان افرادى برگزيده و ممتاز باشند.
حضرت موسی (علیه السّلام) به عنوان سومین پیامبر اولی العزم و بزرگ الهی، دارای ويژگی ها و امتيازات بسیار برجسته ای است که در بعضی از آیات شریف قرآن کریم، به برخی از آنها اشاره شده است.
ویژگی های موسی کلیم الله (علیه السلام) در قرآن
با توجه به اینکه نام حضرت موسى (علیه السلام) 136 بار در قرآن آمده و فرازهاى برجسته زندگانى و دعوت آن حضرت در 36 سوره قرآن و در قالب حدود 420 آيه بيان شده است، خدای تعالی برخی از خصوصیات و ویژگی های او را در لابه لای آیات قرآن کریم بیان فرموده است. برخی از آنها عبارتند از:
- مورد سلام خاص خداوند سبحان قرار گرفته، در آنجا که می فرماید: «سلام بر موسى و هارون».[85]
- وی را به بهترین مدح و ثنا، ستوده و او را مخلص و شخصیتی دارای اخلاص معرفی فرموده است: «و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن، كه او مخلص بود …».[86]
- قرآن او را پیامبری که هم رسول بود و هم نبی، توصیف نموده است: «و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن، كه او … رسول و پيامبرى والا مقام بود».[87]
- خداوند آن حضرت را مورد ندا و خطاب قرار داده و با او به صورت آرام و نجوا گونه با او به صحبت پرداخته، (مقام) تقرب و نردیکی به او عطا فرمود. قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «ما او را از طرف راست (كوه) طور فراخوانده و نجواكنان او را (به خود) نزديک ساختيم».[88]
- آبرومند بودن نزد خداوند. خداوند سبحان می فرماید: «او نزد خدا آبرومند بود».[89]
- بی واسطه کلیم الله و هم سخن بودن با پروردگار عالم. خداوند عالم در این رابطه می فرماید: «و خداوند با موسى سخن گفت (اين امتياز، از آن او بود».[90] در آیه دیگری می فرماید:«اى موسى! من تو را با رسالت هاى خويش و با سخن گفتنم (با تو)، بر مردم برترى داده و برگزيدم …».[91]
- خدای سبحان در برخی از سوره های قرآن کریم، ضمن اینکه او را در زمره انبیاء ذکر کرده و او و سایر انبیاء را ستوده، آنها را نیکوکار و صالح توصیف کرده، آنها را بر عالمیان برتری داده، به سوى صراط مستقیم هدایتشان کرده است. قرآن کریم می فرماید: «آنها پيامبرانى بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود … از كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم. آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد، به خاک مى افتادند، در حالى كه سجده مى كردند و گريان بودند».[92] از این آیه برمی آید که صفات: اخلاص، تقرب، وجاهت، احسان، صلاحیت، تفضیل، اجتباء، هدایت و انعام براى موسى (علیه السلام) (و سایر انبیائی که این آیه آنها را مورد خطاب قرار داده)، جمع شده است.
- در جای دیگری از زبان دختر حضرت شعیب آن حضرت با صفت قوی و امین توصیف شده است.«يكى از آن دو (دختر) گفت: پدر او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى. او كسى است كه قوىّ و امين می باشد».[93]
ویژگی های موسی کلیم الله (علیه السلام) در روایات
روایات بسیاری در باره شخصیت حضرت موسی (علیه السلام) وارد شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
- نخستین پیامبر بنی اسرائیل.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) می فرماید: «نخستين پيامبر بنى اسرائيل موسى و آخرين ایشان عيسى بود. آنان ششصد[94] پيامبر بودند».[95]
- تیز بین شدن و قوی شدن چشمان حضرت موسی (علیه السلام) هنگام تکلم و سخن گفتن خداوند با او.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «زمانى كه خداوند با موسى سخن گفت، آن حضرت از فاصله ده فرسنگى، حركت مورچه را بر روى سنگ سياه در دل شب تار مى ديد».[96]
- نبرد با شمشیر و قیام مسلحانه حضرت موسی.
پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) می فرماید: «خداوند تبارک و تعالى از هر چيزى چهار تا برگزيد: … و چهار تن از پيامبران را براى قیام با شمشير؛ … ابراهيم، داود، موسى و من.[97]
- برانگیخته شدن آن حضرت به پیامبری در حالی که چوپانی می کرد.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) می فرماید: «موسى در حالى برانگيخته شد كه گوسفندان خانواده خود را مى چراند و من نيز در حالى برانگيخته شدم كه گوسفندان خانواده ام را در جياد مى چراندم».[98]
- بیان ویژگی جسمی حضرت موسی (علیه السلام) از زبان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله).
پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: «… من، عيسى، موسى و ابراهيم را ديدم؛ عيسى موهايى مجعّد داشت و سرخ روى و فراخ سينه بود. موسى مردى تنومند با موهاى صاف فروهشته و به شكل مردم زُطّ[99] بود. عرض كردند: إبراهيم چگونه بود؟ فرمود: به همراه خودتان بنگريد؛ مراد رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، خودشان بود».[100]
- سخن گفتن خداوند با موسی (علیه السلام).
امام على (عليه السلام) فرمود: «سپاس و ستايش خدايى را كه … با موسى به تمام و كمال سخن گفت و از نشانه هاى خود، آيتى بزرگ به او نماياند، بى آنكه عضو و ابزارى يا زبان و زبانچه اى داشته باشد».[101]
- زهد و ساده زیستی حضرت موسی (علیه السلام).
امیر المؤمنین على (عليه السلام) می فرماید: «… براى تو كافى است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) سر مشق تو باشد و راهنمايى براى درک زشتى و عيب دنيا و كثرت رسوايی ها و بدىهاى آن؛ زيرا دنيا از همه جانب از او گرفته شد و اطراف و جوانبش به آسانى به غير او واگذار گرديد. او را از دنيا چون كودكى که از شير مادر می برند، بریدند و از زر و زيورش دور كردند و اگر بخواهم نمونه دومى را بياورم، از موسى كليم اللّه ياد مى كنم، آنجا كه عرض مى کند: «پروردگارا! من به آن خوبى اى كه تو برايم فرو فرستى نيازمندم». به خدا سوگند كه او از خداوند چيزى جز نانى براى خوردن نخواست؛ زيرا از علف و سبزه زمين تغذيه مى كرد».[102]
- تواضع و فروتنی حضرت موسی (علیه السلام).
امام صادق (عليه السلام) می فرماید: «خداوند به موسى بن عمران (عليه السلام) وحى فرمود: اى موسى! آيا مى دانى چرا از ميان آفريدگانم تو را برگزيدم و براى «شنيدن» سخنم تو را انتخاب كردم؟ عرض كرد : نه، اى پروردگار! خداوند به او وحى فرمود: من به زمين نگريستم، در روى آن كسى را نيافتم كه در برابر من متواضع تر از تو باشد».[103]
- محفوظ ماندن حضرت موسی (علیه السلام) از خطر فرعونیان و مرگ به اذن و اراده الهی.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: «… هنگامى كه فرعون فهميد سلطنت او به دست موسى از بين خواهد رفت، دستور داد كاهنان را احضار كنند و آنان او را از نسب موسى و اينكه او از بنى اسرائيل است، آگاه ساختند. از آن پس، فرعون پيوسته به نيروهاى خود دستور مى داد شكم زنان باردار بنى اسرائيل را بدرند تا جايى كه براى نابودى موسى بيست و چند هزار جنين را كشت، امّا موفق به كشتن موسى نشد؛ زيرا خداى تبارک و تعالى او را حفظ مى كرد».[104]
ویژگی های موسی کلیم الله (علیه السلام) در کتاب مقدس
در عهد جدید، مطالب اندکی را در مورد آن حضرت میتوان یافت. از جمله آنکه در آنجا آمده حضرت موسی (علیه السلام) بسیار زیبا بوده است.[105]
اما مهمترین مطلبی که در عهد جدید در مورد حضرت موسی ذکر شده، داستان ظهور آن حضرت بر مسیح و شاگردان آن حضرت است: «و بعد از شش روز، عیسی، پطرس و یعقوب و برادرش یوحنا را برداشته، ایشان را در خلوت به کوهی بلند برد … ناگاه موسی و الیاس بر ایشان ظاهر شده، با او گفت وگو می کردند. اما پطرس به عیسی متوجه شده، گفت: خداوندا، بودن ما در اینجا نیکو است. اگر بخواهی، سه سایبان در اینجا بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و دیگری برای الیاس. هنوز سخن بر زبانش بود که ناگاه ابری درخشنده بر ایشان سایه افکند و اینک آوازی از ابر در رسید که «این است پسر حبیب من که از وی خشنودم، او را بشنوید». و چون شاگردان این را شنیدند، به روی درافتاده، بی نهایت ترسان شدند. عیسی نزدیک آمده، ایشان را لمس نمود و گفت: برخیزید و ترسان مباشید و چشمان خود را گشوده، هیچکس را جز عیسی تنها ندیدند».[106]
فلسفه اسامی و القاب موسی کلیم الله (علیه السلام)
در این مقال، ابتدا به فلسفه نامگذاری آن حضرت به موسی اشاره می شود.
در وجه تسمیه آنحضرت به موسی توجیهات مختلفی بیان شده که در عین تعدد، خیلی از همدیگر دور نیستند.
الف) لفظ موسی مرکب از دو بخش «مو» و «سا» است. در زبان سریانی «مو» به معنای تابوت و «سا» به معنای آب است. چون ایشان را فرعون از دریای نیل در تابوت یافت؛ به همین دلیل به این اسم نامیده شد.
ب) همچنین نوشته اند «مو» به زبان قبطی به معنای آب و «شا» به معنای شجر (درخت) است و چون ایشان را در آب در نزدیکی درختان یافته بودند به همین جهت او را موشا نامیدند، سپس آن را معرَّب کرده، شین را به سین بدل ساختند و به قاعدهٔ ناقص یایی به یاء نوشتند و به الف خواندند.
ج) و نیز گفته شده است: در کتاب مقدس آمده که از دو کلمه ٔ قبطی («مو» = آب) و (شه = نجات یافته) ترکیب یافته که روی هم (نجات یافتهٔ از آب) می شود.
در قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ هاکس آمده: موسی در زبان عبری به معنای (از آب کشیده شده) است.
د) وجه تسمیه دیگری هم که موجَّه به نظر می رسد؛ این است که با ریشهٔ مصری «مس» یا «مسو» = «پسر»، مربوط باشد. احتمالاً در اصل با نام یکی از خدایان مصری؛ مانند رامسو و یا توتمس مربوط بوده که بعداً تحت نفوذ معنای یکتاپرستی اسرائیلی قرار گرفته است.[107]
در اینجا برای تأیید مطلب فوق به روایتی که مرحوم شیخ صدوق برای علت نامگذاری حضرت موسی (علیه السلام) ذکر کرده، اشاره می شود:
«خداوند تبارک و تعالی زمانی که موسی در شکم مادر بود، به او سیصد و شصت برکت عنایت فرمود. پس فرعون او را که در صندوقی چوبی بود از بین آب و درخت برداشت و به همین دلیل به او «موسی» گفتند؛ چرا که لفظ «مو» در لغت قبطی (مصریان باستان که فرعون نیز از آنان بود)؛ به معنای آب و «سی»؛ به معنای درخت بوده و چون او را از بین آب و درخت (ی از درختان باغ کاخ فرعون) یافتند، وی را موسی نامیدند.[108]
اما معروف ترین و مشهورترین لقب آن حضرت «کلیم الله» است. در باره علت ملقب شدن او به این لقب می توان گفت: بر طبق تعدادی از روایات، حضرت موسی (علیه السلام) در برابر خدای عز و جل بسیار خاضع و خاشع بود. او پیشانی و دو طرف صورت را به عنوان جلوه خضوع در برابر پروردگار بزرگ بر خاک می نهاد و وقتی نماز را به پایان می برد، دو گونه چپ و راست صورت را بر زمین می گذاشت و در مقابل خدا زاری می کرد. پس خداوند بدون واسطه با او سخن می گفت و از آن جا که خداوند بدون واسطه با آن حضرت تکلم مى فرمود: «وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا»[109] و این صحبت از لابه لاى شجره وادى ایمَن و گاهى در کوه طور به گوش حضرت مى رسید، او به «کلیم الله» مشهور شده است.
اما دلیل این که چرا خداوند از میان بندگانش مدال افتخار کلیم الله را بر گردن حضرت موسی (ع) آویخت، در روایتی در این باره چنین آمده است: اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت کرده است: «خداوند سبحان سی یا چهل روز وحی را از موسی باز داشت. موسی شبابه بالای کوه اریحا رفت و عرضه داشت: اگر وحی را به خاطر گناهان بنی اسرائیل از من باز داشته ای (از تو می خواهم) به خاطر آمرزنده بودنت … ببخشایی. سپس امام فرمود: آنگاه خداوند عز و جل به او وحی کرد: ای موسی پسر عمران، آیا می دانی چرا تو را از میان آفریدگانم برای سخن گفتن و وحی، برگزیدم؟ موسی گفت: ای پروردگار من نمی دانم. خداوند فرمود: ای موسی، من از این رو (مدال پر افتخار) کلیم بودن و وحی را به تو اختصاص دادم که در بین خلق خود، متواضع تر از تو نیافتم. امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر گاه موسی به نماز می ایستاد، از نماز فارغ نمی شد، جز این که گونه چپ و راست را (به عنوان خضوع در مقابل خداوند) بر زمین می نهاد».[110]
اخلاق و صفات موسی کلیم الله (علیه السلام)
مأموریت هدایت خلق، تهذیب نفوس، تعلیم و تربیت مردم، اقامه عدل و برچیدن اختلاف و آزاد کردن انسان ها از چنگال اسارت ها، آنچنان سنگین است که آمادگی های ویژه ای را از نظر جسمی و روحی و علمی و اخلاقی می طلبد. به همین دلیل کسانی می توانند بار این مسئولیت مهم را بر دوش کشند که در پرتو خود سازی ها از یک سو و امدادهای الهی از سوی دیگر، برای این امر آماده شده باشند. مسلما یک فرد عادی و ساخته نشده هرگز توانایی پذیرش چنین مأموریت بزرگی را ندارد؛ لذا هر پیامبری باید واجد صفت خود سازی باشد و طبعا باید پیامبران بزرگ و اوالعزم و صاحبان شریعت و آئین جدید سهم بیشتری از آن را داشته باشند. در اینجا به برخی از صفات و اخلاق حضرت موسی (علیه السلام) اشاره می شود.
- کلیم الله بودن.
خداوند موسى (علیه السلام) را به دلیل تحمل مسئولیت نبوت و رسالت، به سخنگفتن با خویشتن مخصوص نمود و شاهد این معنا، جمله «فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى»[111] است که «فاء» تفریع، نتیجه آن اختیار و انتخاب قلمداد شده و فهمانده که مشیّت و خواست الهى بدین تعلق گرفته که فردى از انسان را وا بدارد، تا مشقت حمل نبوت و رسالت را تحمل کند و چون در علم خدا موسى بهتر از دیگران بود، بدین جهت او را اختیار کرده است.[112]
- پیامبر مخلص و برگزیده.
او به خاطر اطاعت و بندگی خدا به جائی رسید که پروردگار او را خالص و پاک ساخت «إنَّه کانَ مُخلَصاً»؛ «و در اين كتاب، موسى را ياد كن. او بنده اى مخلص … بود».[113]
- علاوه بر نبوت، رسول والا مقامی بودن.
قرآن کریم می فرماید: «و در اين كتاب، موسى را ياد كن. او پیامبر و رسول والا مقامی بود».[114]
- به واسطه داشتن یاوری مانند هارون برادرش، مورد رحمت خداوند قرار گرفت.
«از رحمت خود، برادرش هارون را که پیامبر بود، به او بخشیدیم تا پشتیبان و یاور همکار او باشد».[115]
- قوی و پر قدرت بودن.
هنگامی که موسی در مدین به دختران شعیب برای سیراب کردن گوسفندانشان کمک کرد، بعد از مدتی کوتاه یکی از آنها برگشت و … : «يكى از آن دو (دختر) به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت، گفت: پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه براى ما انجام دادى، به تو بپردازد«.[116]
دختر شعیب که توانایی موسی (علیه السلام) را دیده بود، به پدرش پیشنهاد داد: «… پدر! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كسى است كه قوىّ … (و او همين مرد است)!».[117] شعیب (علیه السلام) از دخترش پرسید: توان و قوت این جوان معلوم است كه دلو بزرگ را از چاه كشید، …».
- حیا و عفت.
دختر شعیب که …، وقار و جوانمردی موسی (علیه السلام) را دیده بود، به پدرش پیشنهاد داد: «… پدر! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كسى است كه … و امين باشد (و او همين مرد است)!».[118] شعیب (علیه السلام) از دخترش پرسید: وقار، عفت و امانتش را چگونه شناختی؟ دختر گفت: پدر جان! هنگام آمدنم به خانه، او به من گفت: «من از جلو می روم، تو بر سر دو راهی ها و چند راهی ها مرا راهنمائی کن».
کسوت و پیشه موسی کلیم الله (علیه السلام)
رسالت انبیاء (علیهم السلام) شغل آنها نیست، بلکه وظیفه الهی ایشان است؛ لذا هر یک از انبیاء دارای پیشه و شغلی بوده اند. در این میان حضرت موسی (علیه السلام) بنابر فرمایش قرآن کریم 10 سال برای حضرت شعیب کار کرد[119] که از گزارشات متعدد برمی آید کاری ر ا که انجام می داده، چوپانی و دامداری بوده است.[120] بدین ترتیب او دارای شغل شبانی و چوپانی بوده است.
اصحاب و یاران موسی کلیم الله (علیه السلام)
حضرت موسی (علیه السلام) در طول زندگی پر فراز و نشیب خود، یاران فراوانی داشته است. اما در بین همه آنها برخی از ویژگی ها و برجستگی های خاصی برخوردار بوده اند.
یکی از یاران خاص و بزرگوار آن حضرت؛ حضرت هارون (علیه السلام) برادر بزرگتر او است که خود یکی از انبیای الهی است. این مطلب به تصریح در قرآن کریم ذکر شده است.[121]
از جمله یاران صاحب بزرگی آن حضرت حضرت یوشع بن نون است. در روایات بسیاری به وصایت آن حضرت از حضرت موسی (علیه السلام) اشاره شده است؛ به عنوان مثال در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «وصی موسی، یوشع بود که مدت سی سال بعد از ایشان زندگی کرد».[122]
بنا بر گزارش کتاب مقدس، وی از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین موسی (علیه السلام) بود. عبور بنی اسرائیل از رود اردن تحت فرماندهی وی انجام گردید.[123]
یکی دیگر از یاران موسی (علیه السلام) بلعم باعورا بود. بلعم نخست در صف مؤمنان بود و حامل آیات و علوم الهی گشته بود، تا جایی که موسی (علیهالسّلام) از وجود او به عنوان یک مبلِّغ نیرومند استفاده می کرد و کارش در این راه آنقدر بالا گرفت که «مستجاب الدعوة» شد.[124] اما بعدها با پیروی از شیطان گمراه شد و به هلاکت رسید. در برخی از آیات قرآن، سخن از حکایت او آمده است که به سبب دست یافتن به مراتب نسبتاً بالایی از علم و معنویت، از برخی مواهب خاص الهی برخوردار بوده و می توانسته بر اساس آن به مراتب برتری نیز دست یابد؛ اما پیروی از شیطان و خواهش نفسانی، وی را به تکذیب آیات الهی واداشت و در نتیجه، او مواهب یاد شده را از دست داد و در جرگه گمراهان درآمد.[125]
معجزات موسی کلیم الله (علیه السلام)
یکی از ابعاد شخصیت حضرت موسی (علیه السلام) بُعد کرامات و معجزات آن حضرت است. قرآن کریم تعداد پانزده معجزه برای ایشان بیان نموده است.
از مجموع پانزده معجزه ای كه قرآن برای آن حضرت ذكر کرده، نه معجزه برای فرعون و قبطیان بوده و شش معجزه برای قوم خود (بنیاسرائیل) نازل شده است. پس معجزات آن حضرت به دو بخش کلی تقسیم می شوند که به ترتیب عبارتند از:
الف. نُه معجزه موسی (علیه السلام) که بر فرعون و قوم او نازل شد؛ عبارتند از:
- معجزه عصا. 2. یدبیضاء. 3. نزول طوفان. 4. قمّل. 5. جَراد. 6. ضفادع. 7.خون. 8. قحطی. 9. کمبود میوهها.
ب. شش معجزه ای که برای قوم بنی اسرائیل نازل شد عبارتند از:
- شکافتهشدن دریا و عبور بنی اسرائیل از آن. 2. زدن عصا و جوشیدن دوازده چشمه از سنگ. 3. زنده شدن مقتول بنی اسرائیل. 4. قرا گرفتن ابرهای سایبان برسر بنی اسرائیل در بیابان. 5. نزول غذای لذیذ «منّ» و «سلوی» برای بنی اسرائیل. 6. قرار گرفتن کوه طور بالای سر بنی اسرائیل.[126]
معجزات موسی کلیم الله (علیه السلام) برای فرعونیان
قرآن کریم چند معجزه برای فرعون، قبطیان و بنی اسرائیل از حضرت موسی (علیه السلام) ذکر کرده که عبارتند از: 1. تبديل شدن عصا به مار عظيم و بلعيدن ابزار ساحران.[127]
از جمله معجزات آن حضرت، تبدیل شدن عصای او به اژدها (مار بزرگ) است که خدای متعال در قرآن کریم آن را بیان فرموده است. در آنجا که می فرماید: «و آن چيست در دست راست تو، اى موسى؟! گفت: اين عصاى من است بر آن تكيه مى كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرومى ريزم و مرا با آن كارها و نيازهاى ديگرى است. گفت: اى موسى! آن را بيفكن. پس موسى آن (عصا) را افكند، ناگهان اژدهايى شد كه به هر سو مىشتافت. گفت: آن را بگير و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمى گردانيم».[128]
حضرت موسی (علیه السلام) معجزه عصا را در مجلس ساحران فرعون هنگامی نشان داد که ساحران زبردست فرعون، طبق برنامه از پیش تعیین شده، با سحر و جادوی خود در مجلسی بزرگ با حضور انبوهی از جمعیت، برای شکست موسی حاضر شده بودند. آنها ریسمان ها و طناب های خود را به صورت شیء متحرک و مارهای خیالی درآوردند. این کارِ ساحران در چشم مردم، عجیب و بزرگ به نظر آمد.[129] در همان هنگام، حضرت موسی (علیه السلام)، طبق وحی الهی عصای خود را به زمین افکند و به صورت اژدهایی بزرگ و واقعی در آمد که تمام جادوی ساحران را بلعید و عظمت و حقانیت پروردگار عالمیان و رسالت خود را اثبات کرد.[130] «(ما) به موسی وحی کردیم عصای خود را بیفکن؛ ناگهان (به صورت مار عظیمی درآمد که) وسائل دروغین آنها را به سرعت می بلعید».[131]
- يد بيضاء يا درخشيدن دست موسى (علیه السلام) همچون يک منبع نور.[132]
بعد از معجزه عصا، خداوند جهت عطای معجزه ای دیگر، به موسی فرمان دیگری می دهد: «و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى عيب بيرون آيد. اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است».[133] این سفیدی و درخشانی دست، به خاطر درد و مرض، مثل پیسی و مشکلات پوستی نیست؛ بلکه نشانهای از اعجاز و قدرت الهی است.[134]
حضرت موسی (علیه السلام) طبق مأموریت الهی، به سوی فرعون رفت. آن حضرت وقتی نزد فرعون رفت، به او گفت: من رسول خدا هستم و دلیلی روشن برای رسالت خود دارم. بنی اسرائیل را با من بفرست و آنها را رها کن. ولی جواب فرعون به موسی این بود که اگر راست می گویی، دلیل و نشانه ات را بیاور؟![135] موسی بلافاصله آن دو معجزه را که خدای متعال در وادی طور به او داده بود، ارائه داد:«(موسی) عصای خود را افکند؛ ناگهان اژدهای آشکاری شد؛ و دست خود را (از گریبان) بیرون آورد، سفید (و درخشان) برای بینندگان بود».[136]
- «دم» يا ابتلاى عمومى فرعونیان به خون دماغ شدن و يا به رنگ خون درآمدن رود نيل؛ طورى كه نه براى شرب قابل استفاده بود و نه كشاورزى.[137]
در سوره اعراف، در یک آیه به برخی از معجزات حضرت موسی (علیه السلام) اشاره شده است: «سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل کردیم)؛ طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه ها و خون را که نشانه هایی از هم جدا بودند، بر آنها فرستادیم (ولی باز بیدار نشدند) و تکبر ورزیدند و جمعیت گنه کاری بودند».[138]
در این عذاب، آب رود نیل به خون تبدیل شد و قبطیان آب را، خون می دیدند، اما اسرائیلیان (بنی اسرائیل که در اسارت و بردگی فرعون بودند) آن را آب می دیدند. وقتی اسرائیلی مینوشید، آب بود ولی وقتی قبطی آن را می نوشید، خون بود. این تا آنجا ادامه پیدا کرد که افراد قبطی به افراد بنی اسرائیلی می گفتند: آب را در دهانت بگذار و بعد آن را در دهان من بریز، اما وقتی آب را در دهان قبطی می ریخت، باز تبدیل به خون میشد.[139]
گفتنی است که علت نزول و وقوع معجزات متعدد؛ سرکشی، لجاجت، ایمان نیاوردن و عدم وفای به عهد فرعون و طرفدارانش نسبت به حضرت موسی (علیهالسلام) و بنیاسرائیل بود که حتی بعد از این همه اعجاز، استکبار ورزیدند و بر کفر خود اصرار داشتند.[140]
بعد از این که فرعون خواسته موسی مبنی بر رها کردن بنی اسرائیل را نپذیرفت، وعده موسی که نزول عذاب بود، محقق شد. این در حالی بود که بنی اسرائیل در اسارت فرعون بوده و فرعون مثل بردگان از آنها کار می کشید؛ لذا در رنج و سختی شدیدی بودند. بعد از مدّت کوتاهی، آنها به حضرت قول داده و درخواست کردند که عذاب را رفع کند تا ایمان بیاورند و بنیاسرائیل را آزاد کنند. اما وقتی به عنایت حضرت موسی (علیه السلام)، خدا عذاب را از آنها برداشت، ایمان نیاورده و دوباره به آزار و اذیت بنی اسرائیل ادامه دادند، تا جایی که این ماجرا پنج مرتبه با پنج اعجاز و بلای گوناگون تکرار شد.[141]
- شكافته شدن دريا به گونه اى كه تنها بنى اسرائيل توانستند از آن بگذرند.[142]
- نزول «من» و «سلوى». «من» در لغت به گفته برخى، قطرات كوچكى همچون قطرات شبنم است كه بر درختان مى نشيند و طعم شيرينى دارد، يا به تعبير ديگر يک نوع صمغ و شيره درختى است با طعم شيرين. بعضى هم گفته اند طعم آن شيرين توأم با ترشى بوده است.
«سلوى» در اصل به معناى آرامش و تسلى است و بعضى از لغت شناسان و بسيارى از مفسران آن را يک نوع «پرنده» دانسته اند.[143]
- جوشيدن چشمه ها (دوازده چشمه) از سنگ برای بنی اسرائیل.[144]
- جدا شدن قسمتى از كوه طور و قرار گرفتن همچون سايبانى بالای سر بنی اسرائیل.[145]
- بازگشت حيات و زندگى به مقتولى كه قتل او مايه اختلاف شديد ميان بنى اسرائيل شده بود، با مالیدن بخشی از بدن گاو.[146]
- استفاده از سايه ابرها كه در حرارت شديد بيابان به طور معجزه آسايى بر سر بنی اسرائیل قرار مى گرفت.[147]
معجزات موسی کلیم الله (علیه السلام) برای قوم بنی اسرائیل
از مجموع معجزات حضرت موسی (علیه السلام) شش معجزه برای قوم خود بود که به ترتیب عبارتند از:
- شکافته شدن دریا و عبور بنی اسرائیل از آن.
حضرت موسی (علیه السلام) پس از تبلیغ فراوان و دعوت فرعون و آل او، با ارائه معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها، مأمور می شود نیمه شب با بنی اسرائیل از مصر کوچ کند.[148]
موسای نبی، بنی اسرائیل را شبانه حرکت داد و فرعون نیز به دنبال آنان با هزاران اسب سوار حرکت کرد. فرعون با دیدن همراهان موسی که ۶۲۰ هزار نفر بودند، به همراهان خود گفت: این ها گروه کمی هستند که موجب خشم و ناراحتی ما شده اند، ولی همه ما آماده مبارزه با آنها هستیم.[149] حضرت موسی (علیه السلام)، بنی اسرائیل را حرکت داد تا به دریا رسیدند و آل فرعون نیز به دستور فرعون، به دنبال آنان به راه خود ادامه دادند. در همان حال قوم حضرت موسی از اینکه همراه موسی بوده و هستند و هر روز مورد آزار فرعونیان قرار میگیرند، ابراز ناراحتی کردند؛ چرا که در پیش رو دریا و از پشت سر، لشگر نیرومند فرعون آنها را احاطه کرده بود. اما بعد از اینکه حضرت موسی وعده هلاکت آنها را بر قوم خود داد، فرمان الهی نازل شد.[150] قرآن کریم می فرماید: «و به دنبال آن به موسى وحى كرديم: عصايت را به دريا بزن! (عصايش را به دريا زد) و دريا از هم شكافته شد و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود! و در آنجا ديگران (لشكر فرعون) را نيز (به دريا) نزديک ساختيم! و موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم! سپس ديگران را غرق كرديم».[151]
جسدهای هلاک شده لشکر فرعون روی آبها قرار گرفت و بنی اسرائیل با چشم خود دیدند که دشمن به چه روزی افتاده است.[152] در قرآن کریم در چند سوره به این ماجرای عظیم اشاره شده است.[153]
- زدن عصا و جوشیدن دوازده چشمه از سنگ برای بنی اسرائیل.
این معجزه در وادی «تیه»[154] اتفاق افتاد. وقتی بنی اسرائیل از شدت تشنگی به حضرت موسی (علیه السلام)، شکایت نمودند و از حضرت طلب آب کردند، آن حضرت این معجزه را نمایان کرد.[155] قرآن کریم می فرماید: «و (به خاطر بیاور) زمانی را که موسی برای قوم خویش طلب آب کرد. به او دستور دادیم: عصای خود را بر سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید، طوری که هر یک (از طوائف دوازده گانه بنی اسرائیل) چشمه مخصوص خود را می شناخت …».[156]
«حَجَر» آن سنگ مخصوص بود که موسی (علیه السلام) از کوه طور برداشته بود و همیشه آن را با خود داشت.[157] وقتی به موسی وحی شد که عصایت را به سنگ بزن، موسی این فرمان الهی را انجام داد؛ در نتیجه دوازده چشمه به عدد دوازده سبط بنی اسرائیل[158] بیرون آمد که برابر هر سبطی، یک چشمه از آن سنگ جاری شد.[159]
- زنده شدن مقتول بنی اسرائیل.
در میان بنی اسرائیل پیرمرد ثروتمندی بود که برادرزادگانش او را به قتل رساندند تا از او ارث ببرند. جسد وی را بر سر راه یکی از قبایل بنی اسرائیل انداختند، سپس در مقام خونخواهی برآمده و برای اقامه دعوی نزد موسی رفتند. موسی پرسید: چه کسی از این جریان آگاه است؟ گفتند: تو پیامبر خدا هستی و داناتری. در این هنگام خداوند وحی فرستاد و امر کرد که آنان گاوی را کشته و عضوی از آن را به مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و واقعه را شرح دهد.[160] قرآن کریم می فرماید: «(و بخاطر بیاورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور می دهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعهای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد) …».[161]
لازم به ذکر است که بنی اسرائیل بعد از این دستورِ خداوند، بهانه های زیادی مبنی بر مقدار سن گاو، چگونگی شکل، رنگ و نحوه کار آن گاو گرفتند. حتی در ابتدای کار که موسی (علیه السلام) به آنها دستور ذبح گاو را داد، تصور کردند که موسی آنها را مسخره می کند، اما حضرت بعد از هر بهانه، طبق امر خداوند که در قرآن بیان شده، صفات و ویژگی گاو را به آنها بیان نمود، تا اینکه گاو مورد نظر را یافتند و ذبح کردند.[162] در ادامه ی همین آیات کریمه می فرماید: «خداوند اینگونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد، شاید درک کنید».[163] چون پس از آنکه پاره ای از اعضای گاو را به مقتول زدند، به اراده خداوند زنده شد و درحالیکه خون از رگ های گردنش می جوشید، قاتل خود را معرّفی کرد. پس قاتل کشته شده و مورد قصاص گرفت و پس از این ماجرا، هیچ قاتلی از مقتول ارث نبرد.[164]
- قرار گرفتن ابرهای سایبان برسر بنی اسرائیل در بیابان.
وقتی حضرت موسی (علیه السلام) بنی اسرائیل را از دریا عبور داد، وارد بیابانی شدند. در آن بیابان بنی اسرائیل به موسی گفتند: ای موسی تو ما را در این بیابان خواهی کشت؛ برای اینکه ما را از آبادی به بیابانی آورده ای که نه سایه ای است، نه درختی و نه آبی. پس از آن به اعجاز حضرت موسی (علیه السلام)، روزهای آفتابی، ابری از کرانه ی افق برمی خاست و بر بالای سر آنان می ایستاد و بر آنها سایه می انداخت تا گرمای آفتاب آنها را آزار ندهد. خدای تبارک و تعالی در قرآن می فرماید: «و ابر را بر شما سایبان ساختیم …».[165]
- نزول «منّ» و «سلوی».
«مَنّ»؛ غذای لذیذی است که پروردگار متعال بر بنی اسرائیل منّت نهاد و بر آنان نازل فرمود. «سَلوی»؛ به معنای گوارا است و مراد از آن، پرنده ای شبیه به کبوتر است که گوشت آن از گواراترین گوشت های پرندگان است.[166]
هوای بیابانی که حضرت موسی (علیه السلام) بنی اسرائیل را به آنجا برد، بسیار گرم بود و آب و غذایی هم نبود. بنی اسرائیل مدت چهل سال در آن بیابان سرگردان بودند. شب هنگام، به اعجاز حضرت موسی (علیه السلام) از ناحیه خدای بخشنده برای بنی اسرائیل «منّ» روی گیاهان، بوته ها می نشست و بنی اسرائیل آنها را می گرفتند و می خوردند. در آخر شب نیز، «سلوی» (مرغ بریان) بر آنها نازل می شد و داخل سفره هایشان می افتاد. وقتی می خوردند و سیر می شدند، باقیمانده آن مرغ ها دوباره پرواز کرده و می رفتند.[167]
قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «… و با «منّ» (شیره مخصوص و لذیذ درختان) و «سلوی» (مرغان مخصوص شبیه کبوتر) از شما پذیرایی به عمل آوردیم (و گفتیم) از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی دادیم بخورید …».[168]
- قرار گرفتن کوه طور بالای سر بنی اسرائیل.
هنگامی که موسی (علیه السلام) از کوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد، کتاب آسمانی آورده ام که حاوی دستورات دینی و حلال و حرام است. دستوراتی که خداوند برنامه کار شما قرار داده، پس آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید. بنی اسرائیل به بهانه اینکه موسی تکالیف مشکلی برای آنان آورده، بنای نافرمانی و سرکشی گذاشتند؛ لذا خدای متعال فرشتگان را مأمور کرد تا قطعه عظیمی از کوه طور را بالای سر آنها قرار دهند.[169] قرآن کریم می فرماید: «و به خاطر بیاورید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و طور را بالای سر شما قرار دادیم …».[170]
در این هنگام حضرت موسی (علیه السلام) اعلام کرد: چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل کنید و از سرکشی و تمرّد، توبه نمائید، این عذاب و کیفر از شما بر طرف می شود و گرنه همه هلاک خواهید شد: «گمان کردند که آن کوه، بر سر آنها فرود خواهد آمد (و در این حال از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم) آن چه را به شما (از احکام و دستورات) داده ایم، با قدرت (و جدّیت) بگیرید و آن چه را در آن است به یاد داشته باشید (و عمل کنید) تا پرهیزگار شوید.».[171]
پس آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرفتند و برای خدا سجده نمودند، درحالیکه هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود می کشیدند، ولی سرانجام به برکت توبه، این عذاب الهی از آنها دفع شد.[172]
در مورد چگونگی قرار گرفتن کوه بالای سر بنیاسرائیل، مطالبی ذکر شده که به برخی از آنها اشاره می شود:
الف. به فرمان خداوند، کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانی بر سر آنها قرار گرفت.[173]
ب. بر اثر یک زلزله شدید، کوه چنان تکان خورد که افرادی که پای کوه بودند، سایه قسمت بالای آن را بر سر خود مشاهده کردند.
ج. قطعه عظیمی از کوه کنده شد و در یک لحظه زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت، سپس از آنجا گذشت و کنار افتاد.
در هر حال شکی نیست که این موضوع، یک جریان طبیعی نبوده بلکه یک جریان خارقالعاده بوده است.[174]
ابتلائات و امتحانات موسی کلیم الله (علیه السلام)
از آن جا که پیامبران (علیهم السلام)، سکان دار کشتی بشریت و نجات بخش انسان ها از گرداب گمراهی هستند و پیامبری، مقامی عالی و بلند مرتبه است، هر کسی صلاحیت و شایستگی آن را ندارد. از این رو پیامبر باید ویژگی ها و خصوصیات متناسب با آن مقام و منزلت را داشته باشد و برای این که هر پیامبری در زمان خود موفق شود، باید آمادگی مقابله با جریان ها و حوادث را داشته باشد و فرصت ها را بشناسد.
از سوی دیگر، ادعای بزرگ و خارق العاده، برای انسان ها به سهولت قابل پذیرش نیست؛ لذا پیامبر باید از دو جهت کامل باشد:
۱. ابعاد شخصی و کمالات فردی که با عبور از موانع و موفقیت در آزمایش های دشوار، به دست می آید. گاهی یک سلسله آزمایش های چشمگیر و جالب، برای بعضی اشخاص پیش می آید که با عبور از آن ها به مقام عالی می رسند و رسیدن به چنین افتخاری، بدون امتحان ممکن نیست. در اثر این امتحان ها، مردم توجه خاصی به مبدأ پیدا می کنند که بسیار لطیف و نورانی است و در سایه این توجه، صلاحیت و لیاقت، ارتقای به آن مراتب عالی، دست یافتنی است. این جهت به روشنی از آیات قرآن استفاده می شود. در جایی قرآن کریم می فرماید: «هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش ها برآمد …»[175]
- به وسیله آزمایش، جوهره و استعداد پیامبر، برای خودش و دیگران، بروز می کند و دعوت او زمانی برای دیگران پذیرفتنی است که امتیازات و برتری های او به اثبات رسد و قابل تردید و انکار نباشد؛ لذا به وسیله آزمایش، انبیاء (علیهم السلام) به همه مردم، در تمام اعصار، معرفی می شوند. در واقع با مردم اتمام حجت می شود که خداوند متعال بدون دلیل کسی را به نبوّت و رسالت انتخاب نکرده است. در قرآن کریم، موارد متعددی از آزمایش پیامبران ذکر شده است که امتیازات آن ها را بر می شمرد؛ برای مثال، درباره حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید: «… و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى، اما ما تو را از اندوه نجات داديم! و بارها تو را آزموديم ..».[176]
حضرت موسی (علیه السلام) یکی از پیامبرانی است که مورد امتحانات زیادی قرار گرفته است که در جای خود به برخی ار آنها اشاره می شود.
ابتلائات و امتحانات موسی کلیم الله (علیه السلام) (1)
حضرت موسی (علیه السلام) در طول زندگی پر از فراز و نشیب خود به ابتلائات متعددی مبتلا بوده است. با توجه به اینکه تعداد آنها بسیار زیاد بوده، دراین مقال کوتاه به برخی از آنها اشاره می شود.
- قرار گرفتن در کاخ فرعون و رشد و نمو در فضایی کاملا کفر آلود.
آن حضرت در مکانی زندگی می کرد که صاحب آن، نه تنها خدا پرست نبود، بلکه خود را ربّ و پروردگار مردم می دانست. او در این چنین جایی باید اعتقادات توحیدی خود را حفظ و از شرک و کفر اظهار برائت می کرد.[177]
- هجرت به سرزمین مدین.
پس از قتل قبطی به دست آن حضرت که يک قتل ساده نبود، بلکه جرقّه اى براى يک انقلاب و مقدمه آن به حساب مىآمد، موسى نگران بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى به سر مىبرد. در اين گير و دار روز بعد، باز او مردى ديگر از فرعونيان را ديد که با همان مظلوم، گلاويز شده و از موسى استمداد می نماید. موسى (عليه السلام) به طرف او رفت تا از او دفاع نموده و از ظلم ظالم جلوگيرى کند. ظالم به آن حضرت گفت: آيا مى خواهى مرا بکشى همان گونه که ديروز شخصى را کشتى؟ موسى دريافت که حادثه قتل، شايع شده، از اين رو براى اين که مشکلات ديگرى پيش نيايد کوتاه آمد.
پس از آنکه فرعون و اطرافيانش از ماجرای قتل با خبر شدند، در جلسه مشورتی خود، حکم اعدام موسى را صادر کردند. در این هنگام يکى از خويشان فرعون[178] (که بعدها به عنوان مؤمن آل فرعون معروف شد) از اخبار جلسه مشورت فرعونيان، اطلاع يافت. از آن جا که او در نهان به موسى (عليه السلام) ايمان داشت، خود را محرمانه به او رسانيد و گفت: اى موسى! اين جمعيت (فرعون و فرعونيان) براى اعدام تو به مشورت پرداخته اند، بى درنگ از شهر خارج شو که من از خيرخواهان تو هستم.
آن حضرت بعد از اطلاع از حکم فرعونیان، تصميم گرفت به سوى سرزمين مدين که شهرى در جنوب شام و شمال حجاز و از قلمرو مصر و حکومت فرعونيان جدا بود، برود و از چنگال ستمگران بى رحم نجات يابد. این سفر گرچه سفرى طولانى بود و توشه راه به همراه نداشت، ولى چاره اى جز اين نداشت؛ لذا با توکل به خدا و اميد به امدادهاى الهى حرکت کرد، در حالى که مى گفت: «… خدايا مرا از گزند ستمگران نجات بده».[179]
- شبانی و چوپانی در مدین.
موسی (علیه السلام) پس از چندین روز طی راه به نزدیکی شهر مدین رسید. گروهی از مردم را در کنار چاهی دید که از آن چاه با دلو آب می کشیدند و چارپایان خود را سیراب می کردند. در کنار آنها دو دختر را دید که مراقب گوسفندهای خود هستند و به چاه نزدیک نمی شوند. وضع این دختران با عفت که در گوشه ای ایستاده بودند و کسی به داد آنها نمی رسد، نظر موسی را جلب کرد.
نزدیک آن دو آمد و گفت: چرا کنار ایستاده اید؟ چرا گوسفندهای خود را آب نمی دهید؟ دختران گفتند: پدر ما پیرمرد سالخورده ای است و به جای او، ما گوسفندان را می چرانیم. اکنون بر سر ا ین چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستیم، تا بعد از آنها از چاه آب بکشیم.
موسی (علیه السلام) از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد و گفت: چه بی انصاف مردمی هستند که همگی در فکر خویش هستند و کمترین حمایتی از مظلوم نمی کنند؟! لذا جلو آمد و دلو سنگین را گرفت و در چاه افکند و به تنهایی از آن چاه، آب کشید و گوسفندهای آنان را سیراب کرد. آنگاه از آنجا فاصله گرفت و برای استراحت به سایه درختی رفت. دختران خیلی زود نزد پدر پیر خود (حضرت شعیب پیامبر (علیه السلام))، بازگشتند و ماجرا را تعریف کردند. شعیب به یکی از دخترانش که «صفورا» نام داشت، گفت: هر چه زودتر پیش آن جوان برو، و او را به خانه دعوت کن تا از وی پذیرایی کنیم و از او قدردانی کنیم.
موسی (علیهالسلام) در زیر سایه درختی نشسته بود، که صفورا دختر زیبای شعیب (علیهالسلام) رسید، توأم با شرم و حیا خطاب کرد: پدرم تو را می خواهد و قصد دارد از این جوانمردیت سپاسگزاری کند.
موسی (علیه السلام) در حالی که شدیداً گرسنه بود و در مدین، غریب و بیکس به نظر می رسید، چاره ای ندید، جز اینکه دعوت شعیب را بپذیرد و در کنار دختر او «صفورا» روانه خانه وی گردد. صفورا جلو افتاد، تا به عنوان راهنما، وی را به خانه اش راهنمایی کند، ولی هوا طوفانی بود و باد شدیدی می وزید. موسی (علیه السلام) به دختر گفت: من از جلو می روم، بر سر دوراهی و چند راهی ها مرا راهنمایی کن.
آن حضرت وارد خانه شعیب (علیه السلام) شد، خانه ای که نور نبوت از آن ساطع و روحانیت از همه جای آن نمایان بود. پیرمردی با وقار باموهای سفید در گوشه ای نشسته، ضمن خوش آمد، به موسی گفت: از کجا می آیی؟ چه کاره ای؟ در این شهر چه می کنی؟ هدف و مقصودت چیست؟ چرا تنها هستی؟ و از این گونه سؤالات … .
موسی (علیه السلام) ماجرای خود را برای وی بازگو کرد. شعیب گفت: نگران نباش! از گزند ستمگران نجات یافته ای و سرزمین ما از قلمرو آنها بیرون است و آنها دسترسی به اینجا ندارند.
دراین زمان، یکى از دختران شعیب زبان به سخن گشود و با این عبارت کوتاه و پر معنى به پدر پیشنهاد استخدام موسى براى نگهدارى گوسفندان کرد. قرآن مجید می فرماید: «گفت : اى پدر! این جوان را استخدام کن ، چرا که بهترین کسى که مى توانى استخدام کنى آن فردی است که قوى امین باشد او هم امتحان نیرومندى خود را داده هم پاکى و درستکارى را».[180]
قرآن کریم می فرماید: (شعیب بعد از پذیرایی از مهمان تازه وارد، از پیشنهاد دخترش استقبال كرد و) «گفت: من مى خواهم یكى از این دو دختر خود را به همسرى تو درآورم در برابر این (مهر) كه هشت سال (براى اداره امور خانه یا چرانیدن دام ها) اجیر من باشى و اگر ده سال را تمام كردى اختیار با توست و من نمى خواهم كه بر تو سخت گیرم؛ به خواست خداوند مرا از صالحان خواهى یافت».[181] موسى به عنوان موافقت و قبول این عقد، «گفت: این قراردادى میان من و تو باشد،البته هر كدام از این دو مدت (هشت سال یا ده سال) را انجام دهم ظلمى بر من نخواهد بود و در انتخاب آن آزادم و خدا بر آنچه ما مى گوئیم شاهد و گواه است».[182]
ابتلائات و امتحانات موسی کلیم الله (علیه السلام) (2)
از دیگر آزمایش های حضرت موسی (علیه السلام) می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- دعوت فرعون به توحید.
حضرت موسی پس از اینکه همراه با خانواده خود از مدین برگشت، در بین راه به پیامبری مبعوث شد. و خداوند به او فرمود: ای موسی نزد فرعون برو و رسالت الهی را به وی ابلاغ کن، چه این که فرعون در سرکشی و قدرت طلبی پا از گلیم خود فراتر گذاشته است. موسی (علیه السلام) عرض کرد: «پروردگارا! من از آنها یک نفر را کشتهام، می ترسم مرا به قتل برسانند، برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است، او را همراه من بفرست، تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ چرا که می ترسم مرا تکذیب کنند. پروردگارا! به من شرح صدر عنایت کن و کارم را آسان گردان و گره از زبانم باز نما تا مردم سخنم را بپذیرند». خداوند با اجابت خواسته وی هر چه را خواسته بود به وی عطا کرد و فرمود: بازوان تو را به وسیله برادرت محکم می کنیم و برای شما سلطه و برتری قرار داده و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی یابند، شما و پیروانتان پیروزید.[183]
موسی و هارون (علیهما السلام) دستور پروردگار خویش را لبیک گفته، نزد فرعون رفتند و رسالت الهی را به وی ابلاغ كردند. از جمله مطالبی كه موسی (علیه السلام) به فرعون ابلاغ فرمود، این بود كه درباره خدا جز حق نگوید و خداوند به او معجزه ای عطا كرده كه گواه بر این است. همچنین حضرت موسی به فرعون فرمود: من فرستاده حقیقی خدا هستم و از تو می خواهم اجازه دهی بنی اسرائیل را همراه خودم به فلسطین ببرم.[184]
- گرفتار شدن در میان قوم بنی اسرائیل.[185]
یکی از مهمترین ابتلائات حضرت موسی (علیه السلام) قرار گرفتن در بین قومی لجوج، سرکش، خود خواه، بهانه جو و … بود. آنها حضرت موسی (علیه السلام) را که نجات بخش آنان بود، پیوسته آزار می دادند و در راه او ایجاد مشکل می کردند، تا آنجا که آن حضرت خطاب به آنان فرمود: «ای قوم!چرا مرا آزار می دهید؟! با آن که می دانید من رسول خدا به سوی شما هستم».[186] این مطلب آنقدر عمیق بوده که قرآن کریم مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و می فرماید: «ای مؤمنان! همچون کسانی نباشید که موسی را آزردند، ولی خداوند او را از سخنان ناروای آنان بر کنار داشت».[187]
- گوساله سامری.
گزارشهای مختلفی در مورد شخصیت سامری وجود دارد. از جمله: سامری از بزرگان بنی اسرائیل بود، از قبیله ای به نام سامره که با خدا دشمنی کرد و راه نفاق را در پیش گرفت. سعید بن جبیر می گوید: او اهل کرمان بود. عده ای دیگر گفته اند: از اهالی باجرمی[188] و شغلش زرگری و نام وی میخا بوده است. ابن عباس از او به موسی فرزند ظفر نام برده که از منافقان بوده و به ظاهر خود را از طرفداران موسی قلمداد می کرد، اما در حقیقت گاو پرست بود.[189]
جریان کار سامری این گونه بود که موسی (علیه السلام) برای عبادت، هارون برادرش را در میان قوم به جانشینی گذاشت تا به فرمان او عمل کنند و به طور سینا رفت. به فرمان خدا وعده۳۰ روزه او تبدیل به ۴۰ روز شد.[190] در این هنگام سامری، بنیاسرائیل را گرد خود جمع کرد و گفت: موسی با هفتاد تن از میان شما بیرون رفتهاست و همه هلاک شدند. اکنون می خواهم خدای موسی را به شما نشان دهم.
سامری که زرگر بود، قالبی به شکل گوساله از گِل درست کرد و آن را در زیر زمین پنهان نمود. سپس مقداری هیزم بر روی آن گذاشت و به بنیاسرائیل گفت هر یک دیناری طلا به آتش بیندازند. آنان حدود ۶۰۰۰ درهم در آتش انداختند و همچنان که آتش میگداخت، طلاها به درون قالب نفوذ میکردند.
سرانجام سامری رفت و گوساله را بیرون آورد، و بر زمین گذاشت تا همگان آن را ببینند. گوساله سامری بانگی که ملایم گاو است از خود بر آورد. او توانست با این ترفند بیشتر بنی اسرائیل را گوساله پرست کند.
سامری لوله های مخصوصی درون سینه گوساله طلایی کار گذاشت که هوای فشرده از آن خارج میشد و از دهان گوساله صدایی شبیه صدای گاو بیرون می آمد. او گوساله را آن چنان در مسیر باد گذاشته بود که بر اثر وزش باد به دهان او، صدا به گوش می رسید.
وقتی مردم بانگ گوساله را شنیدند، همه سجده کردند و گوساله پرست شدند (به جز دو قوم) بنی اسرائیل گوساله را سجده کردند، سامری گفت: «این خدای شما و خدای موسی است».
هنگامی که موسی از طور سینا بازگشت، دید قومش گوساله پرست شده اند. وی از آنها خشمگین شد و به هارون گفت: مگر تو جانشین من در میان قوم نبودی؟ پس چرا گذاشتی گوساله پرست شوند؟ هارون گفت: ای برادر، مرا سرزنش نکن، چون من تنها بودم. مرا در موضع ضعف قرار دادند و به حرف من گوش نکردند. حتی نزدیک بود خودم را نیز بکشند.
سپس موسی (علیه السلام) پرسید: چه کسی این گوساله را ساخت؟ گفتند سامری.
پس آن حضرت او را خواست و گفت: چرا فتنه در میان قوم انداختی و آنها را گمراه کردی؟ سامری گفت: من به چیزی پی بردم که دیگران به آن پی نبردند. مشتی از رد پای فرستاده (جبرئیل) برداشتم و آن را در پیکر گوساله انداختم و نفس من بر من چنین فریبکاری کرد.[191]
سپس موسی رو به سوی آسمان کرد و عرض کرد: خدایا اگر گوساله را سامری ساخت، پس چه کسی او را به سخن در آورد؟ ندا آمد که ای موسی، من او را به سخن آوردم. موسی گفت: این جز آزمایش تو نیست، هر که را بخواهی به وسیلهٔ آن گمراه و هر که را بخواهی هدایت می کنی.[192]
- آوارگی قوم بنی اسرائیل در بیابان (سینا).[193]
خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) دستور داد تا بنی اسرائیل را به سرزمین مقدس فلسطین برده و در آنجا اسكان دهد، قبل از آن كه موسی از قوم بخواهد كه وارد سرزمین مقدس شوند، چند نفری را فرستاد، تا از وضعیت آن منطقه كسب خبر كنند. وقتی آنها برگشتند به وی اطلاع دادند كه مردم آن دیار، افرادی نیرومند و بلند قامت بوده، گردنكش و ظالم هستند و شهرهای آن جا بسیار مستحكم است. بنی اسرائیل از این سخنان بیمناک شده، دستور آن حضرت را برای ورود به شهر فلسطین اجرا نكردند و به او گفتند: در این سرزمین افرادی توانمند و ستمكار وجود دارد كه ما تحمل برابری با آنها را نداریم و تا زمانی كه آنها در آن سرزمین هستند، ما هرگز وارد آن جا نخواهیم شد … . دو نفر از بنی اسرائیل[194] كه خداوند به آنها تقوی عنایت كرده بود، به پا خاسته و به قوم خود گفتند: شما از دروازه شهر وارد شوید، هنگامی كه وارد شدید، بیم و ترس به دل آنها راه یافته و شما بر آنان پیروز خواهید شد و اگر واقعاً به خدا ایمان دارید بر او توكل كنید.
آنها در پاسخ موسی (علیه السلام) گفتند: تا زمانی كه آنان در آن سامان باشند، هرگز وارد آن سرزمین نخواهیم شد و به او جمله ای گفتند كه از آن بوی سرزنش و سرپیچی و کفر استشمام می شد. آنها گفتند: تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید و ما همین جا می نشینیم. موسی (علیه السلام) عرضه داشت: خدایا من جز بر خودم و برادرم تسلط ندارم، تو میان ما و این مردم فاسق جدایی بینداز. خداوند فرمود: چون مخالفت كردند، از هم اكنون سرزمین مقدس فلسطین را بر آنان حرام كردم و چهل سال سرگردان در این بیابان و صحرا باید بمانند. بنابراین تو بر این قوم فاسق تأسف و غم مخور.[195] بعد از این جریان، چهل سال در آن بیابان ماندند تا آنكه خداوند توبه آنها را پذیرفت.
آثار و اقدامات موسی کلیم الله (علیه السلام)
حضرت موسی (علیه السلام) اقدامات فراوانی در دوران رسالت و حتی قبل از رسالت خویش داشته است.
- 1. از جمله اقدامات آن حضرت که رسالت اصلی آنحضرت بهشمار میآید، دعوت مردم و فرعونیان به توحید و یکتاپرستی بود. در جریان این دعوت، حضرت موسی (علیه السلام) با نشان دادن معجزه تبدیل شدن عصا به اژدها، ید بیضاء و همچنین بلیعده شدن سحر همه ساحران فرعونی توسط عصای اژدها شده آن حضرت، موجب ایمان آوردن ساحران و شکست فرعون شد.[196]
- 2. نجات دادن بنی اسرائیل و انتقال آنها از مصر و از درون رود عظیم نیل با اذن خداوند و توسط معجزه الهی و مستقر نمودن اشیان در صحرای سینا.[197]
- تشکیل حکومت: حضرت موسي (علیه السلام) برای رهبری مردم به سوی كمال بشری، برانگيخته شد و دولت جديدی را به وجود آورد. اين پيامبر بزرگ، بنی اسرائيل را از نفاق، نژادپرستی، مال پرستی و گرايش های الحادی نجات داد. از حوادث مهم دوران اين پيامبر، همان حركت انقلابی او عليه فرعون مصر و در نهايت، تشكيل حكومت انقلابی است. رسالتی كه بر دوش موسی بود ـ چنانكه سيد قطب گفته[198] ـ جدای از رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، بزرگترين و سنگينترين رسالتي است كه بر دوش بشری نهاده شده است؛ زيرا با كسی روبه رو است كه صاحب كهنترين تاج و تخت، پايدارترين حكومت و ريشه دارترين تمدن است و وظيفه رهاسازی مردمی را دارد كه به بردگی و بيگاری خو گرفته اند.
- تعیین جانشین و وصی: روايت شده كه عبدالله بن مسعود از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پرسيد: يا رسول الله بعد از وفات شما چه كسی شما را غسل خواهد داد؟ فرمود: هر پيامبری را وصی او غسل می دهد. گفتم: وصی شما چه كسی است؟ فرمود: علی بن ابی طالب. گفتم: بعد از شما چند سال زنده خواهد ماند؟ فرمود: سی سال، به درستی كه يوشع بن نون وصی حضرت موسی سی سال بعد از او زنده بود و صفورا دختر شعيب كه زن موسی بود علیه او خروج كرد و با او به مخالفت برخاست و گفت: من بر جانشينی موسی از تو سزاوارترم. پس يوشع با لشكر او جنگ كرد و او را شكست داده اسير كرد و بعد از اسير كردن با او نيكی نمود …».[199]
لیست اقدامات تاریخی موسی کلیم الله (علیه السلام)
- دفاع از بنی اسرائیلی در مقابل ظلم قبطیها.[200]
- اقدام به هجرت از مصر به مدین.[201]
- آوردن کتاب آسمانی تورات.[202]
- دعوت فرعونیان به توحید و یکتا پرستی.[203]
- نشان دادن معجزات متعدد در مصر برای نجات خود و قوم بنی اسرائیل.[204]
- نجات بنی اسرائیل و انتقال آنها از مصر.[205]
- ایجاد دوازده چشمه آب گوارا در صحرای خشک سینا، با زدن عصای خود به سنگ. [206]
- معرفی یوشع بن نون به عنوان وصی و جانشین منتخب از جانب خداوند متعال. [207]
موافقان موسی کلیم الله (علیه السلام)
همیشه و در همه دوران های زندگی بشر، سنت و روش همه پیامبران (علیهم السلام) این بوده که بجز آنچه را که حق است و خداوند به آنها دستور داده، ابلاغ نکنند. همین امر موجب جذب افراد حق طلب و خداجو می شده که موافقت خود را با برنامه های آن پیامبر اعلام و ایشان را در رسیدن به اهداف خود یاری می کرده اند.
حضرت موسی (علیه السلام) نیز موافقان و دوستداران زیادی در میان قوم خود داشت، اما در میان ایشان اولین و مهمترین موافق و همراه آن حضرت، مادر بزرگوار او است. در آنجا خداوند که بعد از تولد موسی وحی فرمود: «ما به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده و هنگامى كه بر (جان) او ترسيدى، وى را در دريا (نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو بازمى گردانيم و او را از رسولان قرار مى دهيم!».[208]
یکی دیگر موافقان او، حضرت آسیه همسر فرعون است که به شدت آن حضرت را در دوران نوزادی، کودکی، نوجوانی و جوانی از خطرات حفظ و او را یاری نمود. «همسر فرعون (چون ديد آنها قصد كشتن كودک را دارند)، گفت: نور چشم من و تو است! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد، يا او را به عنوان پسر خود برگزينيم! و آنها نمى فهميدند!».[209] آسیه در اولین اعلان رسالت و اعجاز حضرت موسی (علیه السلام) برای فرعون، به او ایمان آورد؛ یعنی هنگامی که عصای آن حضرت به مار عظیمی تبدیل شد و سحر ساحران فرعون را بلعید، به پیامبری ایشان یقین پیدا کرده و ایمانش را نسبت به آن حضرت آشکار نمود.[210]
یکی از موافقان برجسته آن حضرت که جان خود را هم در راه او داد، مؤمن آٔل فرعون است. مؤمن آل فرعون مردی از فرعونیان بود که به حضرت موسی (علیه السلام) ایمان آورده و در دل به آن حضرت عشق می ورزید و خود را موظف به دفاع از او می دید، اما ایمان خود را پنهان می داشت. او مردى هوشيار و دقيق و وقت شناس بود و از نظر منطق بسيار نيرومند و قوى كه در لحظاتی حساس به يارى موسى شتافت. وی حضرت موسی را از يک توطئه خطرناک قتل، رهايى بخشيد.[211]
در روايات اسلامى و سخنان مفسران توصيفات بيشترى در باره او آمده است. از جمله اينكه بعضى گفته اند: او پسر عمو يا پسر خاله فرعون بود و تعبير به «آل فرعون» را نيز شاهد بر اين معنا دانسته اند؛ زيرا تعبير به آل معمولا در مورد خويشاوندان به كار مى رود، هر چند در مورد دوستان و اطرافيان نيز گفته مى شود.[212] بعضى روايت كرده اند كه او خازن (سرپرست خزائن و گنجينه هاى) فرعون بوده است.[213]
به طور کلی می توان گفت: تمامی و یا بیشتر بنی اسرائیل و تمام کسانی از حضرت موسی اطاعت نموده و دستورات وی را عمل کرده و او را در راه رسالت و امور پیامبری آن حضرت یاری نمودند، همگی از موافقان ایشان محسوب می شوند.
مخالفان موسی کلیم الله (علیه السلام)
زمانی که پيامبران الهي مردم را به پرستش به خداي يگانه و پرهيز از شياطين و ترک كارهاي زشت دعوت میكردند، عموماً با انكار و مخالفت مردم، مواجه می شدند. در این میان اشراف، مترفان و فرمانروايان به صورت خاص، سرسختانه كمر مبارزه با پیامبر را می بستند و گروه اندكی از مردم كه غالباً از محرومان جامعه بودند، به انبياء الهي ايمان ميآورند.
حضرت موسی (علیه السلام) نیز یکی از پیامبران بزرگ الهی است که در راه مبارزه با ظلم و خرافات و برای دعوت به خداپرستی رنج های بسیار کشید و در این راستا مخالفان بسیاری پیدا کرد.
اما همانطور که اشاره شد، بیشتر مخالفان آن حضرت، از صاحبان قدرت و زر و زور بودند که در رأس همه آنها شخص فرعون قرار داشت. همچنین اشراف و سرمایه دارانی مانند قارون نیز از مخالفان سرسخت ایشان بودند. آنها به جاى اين كه از هدایت ها و روشنگری های او و از دعوت وی به حق، استقبال كنند، او را تکذیب کرده، با او به مخالفت و مبارزه برخاستند.
همانطور که ذکر شد بزرگترین دشمن موسی، «فرعون» بود. او در عالم خواب، رؤیایی دید که کاهنان و خواب گزاران دربار آن را این گونه تعبیر کردند: چنین به نظر می رسد که به زودی نوزادی از بنی اسرائیل به دنیا می آید که واژگونی تخت و تاج فرعون و نابودی فرعونیان، به دست او انجام می شود. همین امر موجب شد تا فرعون برای جلوگیری از ولادت نوزاد مورد نظر (موسی) دست به کشتار نوزادان بنی اسرائیل بزند.
بعد از آنکه موسی به اذن و اراده الهی از خطر مرگ نجات پیدا کرد و در دربار فرعون رشد و نمو یافت، به پیامبری مبعوث شد و فرعون و فرعونیان را به حق دعوت نمود. از اینجا بود که دشمنی و مخالفت فرعون با آن حضرت بالا گرفت.
یکی دیگر از مخالفان برجسته آن حضرت، «هامان» وزیر فرعون بود که دشمنی ها و مخالفت های او با موسی به دستور شخص فرعون در قرآن آمده است. در مجموع شش بار نام هامان در قرآن آمده است.[214]
آن حضرت از بنی اسرائیل نیز مخالفان برجسته ای داشته است. از جمله آنها می توان به «قارون» اشاره کرد. «قارون بن یصهر» از بنی اسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی (علیه السلام)؛ (پسر عمو یا پسر خاله او) بوده است. چنین به نظر می رسد قارون در نزد فرعون مقام عالی داشت؛ به نقلی هامان، وزیر فرعون و قارون خزانه دار یا عامل و کارگزار فرعون بر بنی اسرائیل بوده است.[215] نام قارون ۴ بار در سه سوره از قرآن آمده است.[216] در بخشی از آیات سوره قصص سخن از درگیری بنی اسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود. قرآن کریم در باره او می فرماید: «قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آن قدر از گنج ها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود …».[217]
از دیگر مخالفان مهم آن حضرت در بین بنی اسرائیل، «سامری» است. حضرت موسی (علیه السّلام) بعد از نجات از دست فرعونیان برای تشکیل حکومت نیازمند قانون شد؛ لذا به فرمان الهی به کوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا گرفته و همان کتاب آسمانی، قانون اساسی مردم گردد.
نخست طبق وعده خدا، به بنی اسرائیل فرمود: «من سی روز از میان شما غایب هستم، جانشین من برادرم هارون است. در پرتو راهنمایی های او به زندگی ادامه دهید تا من بازگردم».[218]
موسی (علیهالسّلام) به کوه طور رفت و به مناجات و عبادت پرداخت. سی شبانه روز به پایان رسید، خداوند ده روز دیگر را به آن افزود و مجموع آن چهل روز گردید.[219]
در این میان «موسی بن ظفر»[220] که بعدا به نام «سامری» معروف شد، از بنی اسرائیل بود (او همان کسی بود که در ماجرای درگیری او با قبطی، موسی به کمک او شتافت و قبطی را کشت). او با اینکه سابقه انقلابی داشت و از یاران موسی بود، پس از پیروزی موسی (علیه السّلام) جزء منافقین گردید و در غیاب آن حضرت، از زمینه ای که در میان بنی اسرائیل وجود داشت، سوء استفاده کرده و از طلاهای فرعونیان، که جمع شده بود، با زیرکی خاصی مجسمه گوساله ای درست کرد و مردم را به پرستش آن دعوت نمود. با این کار اکثریت قاطع جاهلان بنی اسرائیل، از راه توحید ربوبی خارج شده و گوساله پرست شدند.[221]
در پایان این مقال مختصر باید گفت: بسیاری از بهانه جویان بنی اسرائیل بارها و بارها سر مخالفت با حضرت موسی (علیه السلام) را گذاشتند که در تفاسیر به طور نسبتا گسترده به آنها اشاره شده است.
کتابنامه مقاله موسی کلیم الله (علیه السلام)
- قرآن کریم.
- ابن اثير؛ على؛ الكامل؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
- ابن جوزى؛ عبد الرحمن بن على؛ المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك؛ تحقيق: عبد القادر عطا، محمد و عبد القادر عطا، مصطفى؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
- ابن سعد؛ محمد؛ الطبقات الكبرى؛ تحقيق: عبد القادر عطا، محمد؛ دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1410 ق / 1990م.
- ابن عجيبه؛ احمد بن محمد؛ البحر المديد فى تفسير القرآن المجيد؛ تحقيق: احمد عبدالله قرشى رسلان؛ ناشر: دكتر حسن عباس زكى، قاهره، 1419 ق.
- ابن عساكر؛ علی بن حسن؛ تاريخ مدينة دمشق؛ دار الفكر، بيروت، 1415 ق.
- ابن فضل الله عمرى؛ احمد بن يحيى؛ مسالك الابصار فى ممالك الامصار؛ المجمع الثقافى، چاپ اول، ابوظبى، 1423 ق.
- ابن کثیر؛ اسماعیل بن عمر؛ تفسير القرآن العظيم؛ تحقيق: شمس الدين، محمد حسين؛ دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، بيروت، 1419 ق.
- ابن کثیر؛ اسماعيل بن عمر؛ البدایة والنهایة؛ دار الفكر، بیروت، 1407 ق / 1986 م.
- اف ئی؛ پیترز؛ یهودیت مسیحیت و اسلام؛ توفیقی، حسین؛ مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، بی جا، 1384 ش.
- انجیل بروجردى، سيد محمد ابراهيم؛ تفسير جامع؛ انتشارات صدر، چاپ ششم، تهران، 1366 ش.
- بینا، محسن؛ موسی از دیدگاه قرآن؛ نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1370.
- پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.
- پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).
- تورات.
- توماس، میشل؛ کلام مسیحی؛ ترجمه: توفیقی، حسین؛ انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ سوم، بی جا، 1387 ش.
- ثعلبى نيشابورى، احمد بن ابراهيم؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، بيروت، 1422 ق.
- جرجانی، حسین بن حسن؛ جلاء الأذهان و جلاء الأحزان؛ چاپ اول، دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۷ش.
- جزائرى، نعمت الله بن عبد الله؛ النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين؛ مكتبة آية الله المرعشي النجفي، چاپ اول، قم، 1404 ق.
- حسینی شیرازی، سید محمد؛ تقریب القرآن إلی الأذهان؛ دارالعلم، چاپ اول، بیروت، ۱۴۲۴ ق.
- حسینی همدانی، سید محمد حسین؛ انوار درخشان؛ تحقیق: بهبودی، محمد باقر؛ کتاب فروشی لطفی، چاپ اول، تهران، ۱۴۰۴ ق.
- حموى بغدادى، ياقوت؛ معجم البلدان؛ دار صادر، چاپ دوم، بيروت، 1995 م.
- دانشنامه جهان اسلام؛ موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی.
- دميرى، محمد بن موسى؛ حياة الحيوان الكبرى؛ دار الكتب العلمية، چاپ دوم، بيروت، 1424 ق.
- دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه دهخدا.
- رازى، ابوالفتوح؛ حسين بن على؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن؛ تحقيق: دكتر ياحقى، محمد جعفر و ناصح، محمد مهدى؛ بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408 ق.
- سایت اندیشه قم.
- سایت راسخون.
- سایت ویکی فقه.
- سور آبادى، عتيق بن محمد؛ تفسير سور آبادى؛ تحقيق: سعيدى سيرجانی، على اكبر؛ فرهنگ نشر نو، چاپ اول، تهران، 1380 ش.
- سید رضى، محمد بن حسين؛ نهج البلاغة؛ محقق / مصحح: صبحي؛ صالح؛ هجرت، چاپ اول، قم، 1414 ق.
- سيوطى، جلال الدين؛ المحاضرات و المحاورات؛ الغرب الإسلامي، چاپ اول، بيروت، 1424 ق.
- صادق نوبرى، عبد المجيد؛ ترجمه قرآن؛ سازمان چاپ وانتشارات اقبال، چاپ اول، تهران، 1396 ق.
- صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن؛ فرهنگ اسلامی، ، چاپ دوم، قم، ۱۳۶۵ ش.
- صدوق، محمد بن علی؛ امالی؛ كتابچى، چاپ ششم، تهران، 1376 ش.
- صدوق، محمد بن علی؛ کمال الدین؛ دار الکتب الإسلامیه، قم، ۱۳۹۵ ق.
- صدوق، محمد بن علی؛ معاني الأخبار؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، قم، 1403 ق.
- صدوق، محمد بن على؛ خصال؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ جامعه مدرسين حوزه علمیه قم، چاپ اول، قم، 1362 ش.
- صدوق، محمد بن على؛ علل الشرائع؛ كتاب فروشى داورى، چاپ اول، قم، 1385 ش / 1966 م.
- صدوق، محمد بن على؛ من لا يحضره الفقيه؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، قم، 1413 ق.
- طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417 ق.
- طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع؛ دانشگاه تهران و مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، چاپ اول، قم، ۱۳۷۷ ش.
- طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ تحقيق: بلاغ، محمد جواد؛ انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.
- طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبری؛ تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل؛ دارالتراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ق / 1967 م.
- طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تحقیق: قصیر عاملی، احمد؛ مقدمه: شيخ آغا بزرگ تهرانى، محمد محسن؛ دار احیاء التراث العربی، بيروت، بی تا.
- طوسى، محمد بن حسن؛ تهذيب الأحكام؛ محقق / مصحح: خرسان موسوی، حسن؛ الكتب الإسلاميه، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
- طیاره، عفیف عبدالفتاح؛ چهره یهود در قرآن؛ ترجمه: آیت اللهی، سید مهدی؛ جهان آرا، قم، بی تا.
- طیب، سید عبد الحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن؛ اسلام، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۸ ش.
- عبد الله بن عبد العزیز؛ معجم؛ عالم الکتب، بیروت، 1403 ق.
- عروسى حويزى، عبد على بن جمعه؛ نور الثقلين؛ تحقيق: رسولى محلاتی، سيد هاشم؛ اسماعيليان، چاپ چهارم، قم، 1415 ق.
- عليمی حنبلی، عبد الرحمن؛ الأنس الجليل بتاريخ القدس والخليل؛ محقق: عبد المجيد نباتة، عدنان يونس؛ مكتبة دنديس، عمان، بی تا.
- عمادزاده، حسین؛ تاریخ انبیاء قصص الانبیاء یا قصص قرآن از آدم تا خاتم؛ بی نا، چاپ چهارم، تهران، 1386 ش.
- فتال نيشابورى، محمد بن احمد؛ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين؛ انتشارات رضى، چاپ اول، ايران، قم، 1375 ش.
- فضل الله، سيد محمد حسين؛ تفسير من وحى القرآن؛ دار الملاك للطباعة و النشر، چاپ دوم، بيروت، 1419 ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی؛ تحقیق: اعلمی، حسین؛ صدر، چاپ دوم، تهران، ۱۴۱۵ ق.
- قرشی، علی اکبر؛ قاموس قرآن؛ دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، تهران، ۱۳۷۶ ش.
- قمى، على بن ابراهيم؛ تفسير القمي؛ محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب؛ دار الكتاب، چاپ سوم، قم، 1404 ق.
- کتاب مقدس.
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق؛
- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق.
- مدرسی، محمد تقی؛ تفسیر هدایت؛ ترجمه: اتابکی، پرویز و شعار، جعفر و آرام، احمد و آیتی، عبد المحمد؛ بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد، ۱۳۷۷ ش.
- مسعودى، على بن حسين؛ إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب؛ انصاريان، چاپ سوم، قم، 1426ق.
- مصطفوى، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم؛ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360 ش.
- معین، محمّد؛ فرهنگ معین؛ امیر کبیر، چاپ چهارم، تهران، 1364.
- مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاريخ؛ تحقیق: بور سعيد؛ مكتبة الثقافة الدينية، بی جا، بى تا.
- الن، آنترمن؛ باورها و آیین های یهودی؛ ترجمه: فرزین، رضا؛ مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، بی جا، 1385 ش.
- ناس، جان؛ تاریخ جامع ادیان؛ ترجمه: حكمت، علی اصغر؛ نشر پیروز، چاپ سوم، تهران، 1354 ش.
- یوسف خلیل، الدکتور القس؛ صموئیل (المدخل الی العهد القدیم)؛ دارالثقافة المسیحیة، بی جا، 1993 م.
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 17؛ صدوق، محمد بن على، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ص 50.
[2]. دانشنامه جهان اسلام، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي، ج 1، ص 1967.
[3]. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، تحقیق: بور سعيد، ج 3، ص 81.
[4]. ابن اثير، على، الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج 1، ص 169.
[5]. قرآن کریم، سوره ها و آیات ذکر شده در متن.
[6]. جزائری، سید نعمت الله، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص ۳۳۰، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق؛ (گفتنی است که مؤلف اظهار می دارد در سفری که به بصره داشته، توراتی به زبان عربی یافته که نام یوکابد در آن درج شده بوده است).
[7]. ابن اثير، على، الكامل، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس، ج 1، ص 169.
[8]. مقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، تحقیق: بور سعيد، ج 3، ص 81.
[9]. کتاب مقدس، سفر عدد 26 / 5 به نقل از مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 5، ص 34.
[10]. بروجردى، سيد محمد ابراهيم، تفسير جامع، ج 2، ص 440.
[11]. ثعلبى نيشابورى، احمد بن ابراهيم، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 7، ص 233.
[12]. ابن عجيبه، احمد بن محمد، البحر المديد فى تفسير القرآن المجيد، تحقيق: احمد عبدالله قرشى رسلان، ج 4، ص 231.
[13]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 43، ص 34.
[14]. همان، ج 13، ص 5؛ جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص 215.
[15]. ابن جوزى، عبد الرحمن بن على، المنتظم، تحقيق: عبد القادر عطا، محمد و عبد القادر عطا، مصطفى، ج 1، ص 348.
[16]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ج 2، ص 270.
[17]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، ترجمه: پاينده، ابوالقاسم، ج 2، ص 787.
[18]. ابن فضل الله عمرى، احمد بن يحيى، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، ج 1، ص 135؛ صادق نوبرى، عبد المجيد، ترجمه قرآن، ج 1، ص 343.
[19]. حموى بغدادى، ياقوت، معجم البلدان، ج 5، ص 214.
[20]. قرشى سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 163 و 164.
[21]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 13، ص 51.
[22]. بقره، 49؛ بحار الأنوار، ج 13، ص 51 – 55؛ کلیه مطالب، اقتباس از سایت اندیشه قم.
[23]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج 2، ص 354.
[24]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغ، محمد جواد، ج 7، ص 377.
[25]. قصص، 7.
[26]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 377.
[27]. قصص، 7.
[28]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 378.
[29]. قصص، 7.
[30]. همان، 11.
[31]. آسيه زنى از بنى اسرائيل بود كه از زيبا رويان و پيامبر زادگان بود. به مؤمنين رحم می كرد و به آنها صدقه می داد؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 377.
[32]. قصص، 9.
[33]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 378.
[34]. كلمه فرعون از لغات باستانی و معنای آن دربار یا قصر بزرگ است، این كلمه از دو واژه (فارا به معنای قصر و كاخ) و (اوه به معنای بزرگ) تركیب شده و چنانكه در عصر حاضر مقر ریاست جمهوری آمریكا را كاخ سفید و (سابقا) مقر حكومت شوروی را كاخ كرملین میگفتند، سپس كلمه «فارااوه» معرب شده و در عربی به صورت كلمه فرعون درآمده. فراعنه جمع فرعون، لقب پادشاهان مصراست كه هر كدام نام مخصوصی داشتند. لفظ فرعون هفتاد و چهار بار در قرآن مجید آمده و در داستانهای بنی اسرائیل و موسی زیاد به چشم میخورد.
یونانیان «رامسیس» را سوسترپس» و عبرانیان او را «فرعون تسخیر» مینامند، وی سومین پادشاه را از سلسله نوزدهم ملوك مصر و مشهورترین كشور گشایان ایشان است، رامسیس با ملل اسیایی كینه و عداوتی شدید داشت و در حدود نه سال در خارج از كشور خود با ایشان مشغول جنگ بود و به همین مناسبت با بنی اسرائیل بسیار بدرفتاری و سختگیری میكرد؛ «سوره های بقره، 49؛ اعراف، 141؛ ابراهیم، 6؛ قصص، 4»؛ قرشى سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 163 و 164.
[35]. آسیه دختر «مزاحم بن عبید بن ریان بن ولید» از نسل پیامبران و از قوم بنی اسرائیل است، سال ولادت و عمر او را مورخین ذكر نكردهاند. رامسیس فرعون مصر او را به عقد خود درآورد و دختری به نام «آنیسا» از آنها به دنیا آمد. (این دختر، علیل و بیمار غیر قابل علاج بود كه با مالیدن آب دهان موسی (علیه السلام) به وی در همان دوران كودكی او را بهبود بخشیدند). آسیه زن كسی بود كه ادعای خدایی داشت (نازعات، 24) و تمام زرق و برقهای مصر پهناور و مردم آن سامان در اختیار او بود. ولی آسیه خود را در برابر آن همه عوامل مادی نباخت و با اخلاص تمام در نهان به بندگی خدا می پرداخت و از زنان ممتاز جهان به شمار می آمد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وی را در ردیف خدیجه، فاطمه و مریم (علیهن السلام) بهترین زنان اهل بهشت خوانده است. وی هنگامی كه معجزه موسی (علیه السلام) را در مقابل ساحران مشاهده كرد، اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد و از همان لحظه به موسی (علیه السلام) ایمان آورد. او پیوسته عقیده و ایمان خود را مكتوم میداشت. او هرگز تسلیم فرعون نشد، سرانجام فرعون دستور داد: دست و پاهایش را با میخها بسته، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند و سنگ عظیمی بر سینه او بگذارند. هنگامی كه آخرین لحظه های عمر خود را می گذراند، دعایش این بود «پروردگارا! برای من خانهای در بهشت در جوار خودت بنا كن و مرا از دست فرعون ظالم نجات ده! (تحریم، 11) خداوند نیز دعای این زن مؤمن پاكباز فداكار را اجابت فرمود و او را در كنار بهترین زنان جهان مانند مریم (علیها السلام) قرار داد، چنانكه در آیات 11 و 12 سوره تحریم در ردیف او قرار گرفته است. ر.ك: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 10،ص 479 و 480.
[36]. قصص، 12.
[37]. اقتباس از سوره قصص، آیات 7 تا 13.
[38]. با استفاده از سوره شعراء، آیه 17.
[39]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، واژه موسی.
[40]. بقره، 253.
[41]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ترجمه: كمرهاى، محمد باقر، ج 5، ص 542؛ صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 604.
[42]. بر گرفته از: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۳، ص 21 و 58 و ۵۹؛ قصص، ۲۶ – ۲۸.
[43]. قصص، 23 تا 28؛ برای آگاهی بیشتر ر. ک. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 16، تلخیص: ص 53 – 69؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق: بلاغ، محمد جواد، ج 18، تلخیص: ص 181 – 187
[44]. گلن، ویلیام و مرتن، هنری، کتاب مقدس، عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه: همدانی، فاضل خان، سفر خروج، ۴:۱۸؛ ویکی پدیا.
[45]. طه، 12 – 14.
[46]. همان، 17 – 22؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 61.
[47]. ر.ک: معین، محمّد، فرهنگ معین، ج ۶، ص ۲۳۵۱.
[48]. صف، ۶؛ اعراف، ۱۰۵.
[49]. بقره، ۱۱۳؛ مائده، ۱۸؛ توبه، ۳۰.
[50]. بینا، محسن، موسی از دیدگاه قرآن، ص 274؛ طیاره، عفیف عبدالفتاح، چهره یهود در قرآن، ترجمه: آیت اللهی، سید مهدی، ص 27.
[51]. ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: علی اصغر حكمت، ص 332.
[52]. اعراف، 145.
[53]. برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.
[54]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص 697؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، تحقيق: شمس الدي، محمد حسين، ج 2، ص ۳.
[55]. תּוֹרָה.
[56]. Encyclopaedia Judaica, (Gale, 2007, 2nd ed.), vol.10, p.39.
[57] . الن، آنترمن، باورها و آیین های یهودی، ترجمه: فرزین، رضا، ص 51.
[58]. تعریف رسمى تلمود عبارت است از: خلاصه اى از شریعت شفاهى که از تلاش دانشمندان مقیم فلسطین و بابل، در آغاز قرون وسطى (با تفاسیر جدید) به بار نشسته است. تلمود از دو بخش اصلى تشکیل مى شود: 1. «میشنا»؛ کتابى حاوى هَلاخا (شریعت) که به زبان عبرى نوشته شده است. 2. «تفسیر میشنا»؛ معروف به «گِمارا»؛ که معناى خاص آن خلاصه اى از بحث و تبیین میشنا به زبان نامأنوس آرامى – عبرى است؛ برگرفته از سایت پژوهه پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).
[59]. « ربی» به معنای استاد من. واژه ای است که در مورد عالمان یهودی و به طور مشخص در خصوص معلمان تورات شفاهی به کار می رود.
[60]. اف ئی، پیترز، یهودیت مسیحیت و اسلام، توفیقی، حسین، ج 3، ص 133 و 134.
[61]. همان، ص 44 و 45.
[62]. باورها و آیین های یهودی، ص 69.
[63]. یوسف خلیل، الدکتور القس، صموئیل، (المدخل الی العهد القدیم)، ص 73.
[64]. در مورد تاریخ نگارش تورات موجود، اظهار نظرهای متفاوتی وجود دارد. اما حتی دانشمندان سنتی نیز تاریخ احتمالی نگارش این کتاب را قرن پنجم پیش از میلاد دانسته اند؛ ر.ک: توماس، میشل، کلام مسیحی، ترجمه: حسین، توفیقی، ص 32.
[65]. Jean Astruc.
[66]. نام دیگر تورات که اشاره به پنج سفری (به معنای کتاب) است که تورات موجود، از آنها تشکیل شده است.
[67]. از نگاه یهودیان و مسیحیان سنتی، تورات کتابی است که حضرت موسی آن را نگاشته است.
[68]. اگرچه برخی خواسته اند بازنویسی تورات را به عزرا نسبت دهند، اما این مسئله فاقد دلیل معتبر است و به همین دلیل، دانشمندان بر آنند که این کتاب در قرن پنجم پیش از میلاد و توسط نویسندهای ناشناس به قلم تحریر در آمده است. ر.ک: کلام مسیحی، ص 32.
[69]. The Yahwist Narrative.
[70]. برخی نیز نام اختصاری این منبع را (J) ذکر می نمایند.
[71]. The Elohist Narrative.
[72]. The Deuteronomist Document.
[73]. The Priestly Document.
[74]. المدخل الی العهد القدیم، ص 73 و 75.
[75]. همان، ص 75؛ اقتباس از پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).
[76]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 508؛ طوسى، محمد بن حسن، تهذيب الأحكام، محقق / مصحح: خرسان موسوی، حسن، ج 1، ص 114.
[77]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج 2، ص 524؛ مسعودى، على بن حسين، إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب، ص 64.
[78]. این بیابان را در شبه جزیره سینا دانسته اند. جغرافی دانان عرب آن را «صحرای بنی اسرائیل» نیز خوانده اند. بیابان یاد شده میان أیله ، مصر، دریای قُلْزم ( سرخ ) و کوه های سرات شام قرار دارد و گستره آن از اطراف به جفار ، کوه طور و سرزمین فلسطین منتهی میشود. این وادی، جنوبی ترین بخش فلسطین و بیشتر آن شن زار و فاقد پوشش گیاهی است.
[79]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمي، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ج 2، ص 270.
[80]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبری، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 1، ص 434.
[81]. تورات، سفر تثنیه، 5/34 – 9 به نقل از سایت راسخون.
[82]. کمال الدین، ج 1، ص 154.
[83]. عليمی حنبلی، عبد الرحمن، الأنس الجليل بتاريخ القدس والخليل، محقق: عبد المجيد نباتة، عدنان يونس، ج 1، ص 102.
[84]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج 1، ص 153؛ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص 232.
[85]. صافات، 120.
[86]. مریم، 51.
[87]. همان.
[88]. همان، 52.
[89]. احزاب، 69.
[90]. نساء، 164.
[91]. اعراف، 144.
[92]. مریم، 58.
[93]. قصص، 26.
[94] . در باره تعداد پیامبران بنی اسراییل نقل های دیگری نیز نقل شده است.
[95]. صدوق، محمد بن على، خصال، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 524؛ صدوق، محمد بن على، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ص 333.
[96]. ابن عساكر، على بن حسن، تاريخ مدينة دمشق، ج 61، ص 54؛ دميرى، محمد بن موسى، حياة الحيوان الكبرى، ج 2، ص 500.
[97]. خصال، ج 2، ص 524؛ فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 2، ص 405.
[98]. سيوطى، جلال الدين، المحاضرات و المحاورات، ص 485.
[99]. زط؛ گروهی از هند، هرب جَت. مأخوذ از هندی، گروهی در هندوستان که به آنها جت گویند. به عقیده ٔ حمزه ٔ اصفهانی از اعقاب کولی ها و چنگیانه (نوازندگان) می باشند، که بهرام گور دوازده هزار تن از این نوازندگان را از هند به ایران آورده بود و هنوز در دمشق این نام را برای خود حفظ کرده اند؛ (از مفاتیح العلوم خوارزمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)؛ رجوع شود به ضحی الاسلام، البیان و التبیین ج 1 ص 47؛ عقد الفرید ج 8 ص 146 و ابن اثیر ج 6 ص 181 – 182.
[100]. ابن کثیر، اسماعيل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 97؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عبد القادر عطا، محمد، ج 1، ص 320.
[101]. سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، محقق / مصحح: صالح، صبحي، ص 262.
[102]. همان، ص 226؛ قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج 2، ص 138.
[103]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 5، ص 83.
[104]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج 2، ص 354.
[105]. اعمال رسولان، ۷: ۲۰؛ اقتباس از ویکی پرسش.
[106]. متی، باب ۱۷؛ مرقس باب ۹؛ لوقا باب 9؛ اقتباس از ویکی پرسش.
[107]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، واژه موسی.
[108]. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع، ج 1، ص 56.
[109]. نساء، 164.
[110]. علل الشرائع، ج 1، ص 51 و 57.
[111]. طه، 13.
[112]. نساء، 164؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 139.
[113]. مریم، 51.
[114]. همان.
[115]. همان.
[116].قصص، 25.
[117]. همان، 26.
[118]. همان، 26.
[119]. قصص، 27 – 29.
[120]. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه: موسوى همدانى سيد محمد باقر، ج 16، ص 63.
[121]. طه، 29 – 32.
[122]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج 1، ص 27.
[123]. کتاب مقدس، یوشع ۱:۱؛ به نقل از سایت ویکی فقه.
[124]. همان، ج ۷، ص ۱۴.
[125]. همان؛ اعراف، 175 و 176.
[126]. اعراف، 103 – 133؛ اسراء، ۱۰۱؛ طه، 20 و 22؛ اعراف، 133؛ شعرا، 26؛ بقره، 57 و 60 و 63 و 67.
[127]. طه، 20.
[128]. طه، 17 – 21.
[129]. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۵۰.
[130]. اعراف، ۱۱۶ – ۱۱۸.
[131]. همان، ۱۱۷.
[132]. همان، 22.
[133]. همان، 22.
[134]. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ۱۹، ص ۷۱ به نقل از سایت ویکی فقه.
[135]. اعراف، ۱۰۴ و 106.
[136]. همان، 107 و 108.
[137]. اعراف، 133.
[138].همان. 133.
[139]. تفسیر صافی، ج ۲، ص ۲۳۱.
[140]. جرجانی، حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج ۳، ص ۲۳۷.
[141]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر صافی، تحقیق: اعلمی، حسین، ج ۲، ص ۲۳۰.
[142]. بقره، 50.
[143]. همان، 57.
[144]. همان، 60.
[145]. اعراف، 171.
[146]. بقره، 73.
[147].همان، 57؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 12، ص 311.
[148]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۳۲۲.
[149]. شعراء، ۵۴ – ۵۶.
[150]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۲۹ .
[151]. شعرا، 63 – 66.
[152]. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۵۱.
[153]. اعراف، ۱۳۶؛ انفال، ۵۴؛ اسراء، ۱۰۳؛ شعراء، ۶۳ – ۶۶؛ زخرف، ۵۵؛ دخان، ۱۷.
[154]. سرزمین سینا که یک سرزمین بیابانی بوده و حضرت موسی (علیه السلام) و بنیاسرائیل، بعد از گذشتن از رود نیل، وارد آن سرزمین شدند.
[155]. طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۴۳.
[156]. بقره، ۶۰.
[157]. حسینی همدانی، سید محمدحسین انوار درخشان، تحقیق: بهبودی، محمد باقر، ج ۱، ص ۱۸۴.
[158]. لقب حضرت یعقوب اسرائیل است و فرزندان او را بنی اسرائیل می گویند، بنیاسرائیل به صورت دوازده گروه و امت بودند که بازگشت این دوازده گروه به دوازده پسر حضرت یعقوب بود و این دوازده نفر، رؤسای قبایل اسرائیلی بودند. در این آیه، تعبیر به «إنْفَجَرَتْ» شده، ولی در آیه ۱۶۰ اعراف که همین معجزه را مطرح می کند، تعبیر به «إنْبَجَسَتْ» می کند؛ دلیلش این است که ابتدا حضرت موسی عصا را به سنگ زد، مقدار کمی آب جاری شد که تعبیر «انبجاس» مناسب آن است و بعد از آن، آب به صورت دوازده چشمه به سوی دوازده گروه؛ مانند جوی به مقدار زیاد، جاری شد که تعبیر «انفجار» با آن تناسب دارد؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ۱، ص ۴۳۲؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: قصیر عاملی، احمد، مقدمه: شيخ آغا بزرگ تهرانى، محمد محسن، ج ۵، ص ۸.
[159]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۵۰.
[160]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۲.
[161]. بقره، ۶۷.
[162]. همان، 67 – 73.
[163]. همان، 73.
[164]. تفسیر جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۵.
[165]. بقره، ۵۷؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق: موسوی جزایری، سیدطیب، ج ۱، ص ۴۸.
[166]. أنوار درخشان، ج ۱، ص ۱۷۶.
[167]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۹۱؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۴۸.
[168]. بقره، ۵۷.
[169]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۶۲.
[170]. بقره، ۶3.
[171]. اعراف، ۱۷۱.
[172]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۶۲.
[173]. همان، ج ۴، ص ۷۶۳؛ تفسیر من وحی القرآن، ج ۱۰، ص ۲۸۰؛ فضل الله سيد محمد حسين، تفسير من وحى القرآن، ج ۱۲، ص ۱۳؛ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۹۴، حسینی شیرازی، سیدمحمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، ج ۲، ص ۲۶۶.
[174]. تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۴۳۹.
[175]. بقره، 124.
[176]. طه، 40.
[177]. عروسى حويزى، عبد على بن جمعه، نور الثقلين، تحقيق: رسولى محلاتی، سيد هاشم، ج 4، ص 117
[178]. او مردی هوشیار، دقیق، وقت شناس و از نظر منطق بسیار نیرومند و قوی بود که در لحظات حساس به یاری موسی شتافت و او را از یک توطئه خطرناک قتل رهایی بخشید. این شخص بنا بر روایات و تفاسیر پسر عمو و یا پسر خاله فرعون بوده و تعبیر به آل فرعون را نیز شاهد بر این معنى دانسته اند؛ زیرا تعبیر به آل معمولا در مورد خویشاوندان به کار مى رود هر چند در مورد دوستان و اطرافیان نیز گفته مى شود. بعضى دیگر او را یکى از پیامبران خدا به نام (حزبیل) یا (حزقیل) مى دانند.
[179]. قصص، 18 – 21؛ اقتباس از طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص ۲45 و 246.
[180]. قصص، ۲6.
[181]. همان، ۲۷.
[182]. همان، ۲8؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1۶، ص 64.
[183]. اقتباس از سوره های طه، آیات 9 – 36 و قصص، آیات 29 – 35 و مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 13، ص 62.
[184]. اقتباس از سوره اعراف، 104 و 105.
[185]. ر. ک. مدخل بنی اسرائیل، سایت اسلام پدیا، (ویژگی های بنی اسرائیل).
[186]. صف، 5.
[187]. أحزاب، 69.
[188]. باجرمی نام مکانی نزدیک شهر نصیبین است؛ عبد الله بن عبد العزیز، معجم، ص 220.
[189]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق / تصحیح: جمعى از محققان، ج 13، ص 244.
[190]. اعراف، 142.
[191]. اقتباس از طه، 95 و 96.
[192]. عتيق بن محمد، سور آبادى، تفسير سور آبادى، تحقيق: سعيدى سيرجانی، على اكبر، ج 2، ص 813.
[193]. این بیابان را در شبه جزیره سینا دانسته اند. جغرافی دانان عرب آن را «صحرای بنی اسرائیل» نیز خوانده اند. بیابان یاد شده میان أیله، مصر، دریای قُلْزم (سرخ) و کوه های سرات شام قرار دارد و گستره آن از اطراف به جفار، کوه طور و سرزمین فلسطین منتهی می شود. این وادی، جنوبی ترین بخش فلسطین و بیشتر آن شن زار و فاقد پوشش گیاهی است. مساحت آن را به ابعاد ۴۰ فرسنگ در ۴۰ فرسنگ گفته اند.
[194]. درباره این كه این دو نفر چه كسانی بوده اند، غالب مفسران نوشته اند كه آنها «یوشع بن نون» و «كالب بن یوفنا» بوده اند كه از نقبای دوازده گانه بنی اسرائیل محسوب می شدند؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 340.
[195]. اقتباس از سوره های مائده، 20 – 26 و اعراف، 61.
[196]. طه 20 و 22.
[197]. بقره، 50.
[198]. شاذلي، سيد بن قطب، فى ظلال القرآن، ج 5، ص 2690.
[199]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 293.
[200]. قصص، 15.
[201]. همان، 20 – 23.
[202]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص 697؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، تحقيق: شمس الدي، محمد حسين، ج 2، ص ۳.
[203]. طه، 20 و 22.
[204]. اعراف، 133.
[205]. بقره، 50.
[206]. همان، 57، 60.
[207]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 293.
[208]. قصص، 7.
[209]. همان، 9.
[210]. ابوالفتوح رازى، حسين بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، تحقيق: دكتر ياحقى، محمد جعفر و ناصح، محمد مهدى، ج 19، ص 306.
[211]. قصص، 20.
[212]. بعضى ديگر او را يكى از پيامبران خدا به نام «حزبيل» يا «حزقيل» مى دانند. اين معنا در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است. اما با توجه به اينكه حزقيل از پيامبران بنى اسرائيل است، اين احتمال بعيد به نظر مى رسد و روايت فوق نيز از نظر سند ضعيف است، مگر اينكه حزقيل معروف بنى اسرائيل نباشد، بلكه شخص ديگرى به این نام بوده است.
[213]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 20، ص 87.
[214]. قصص، 6 و 8 و 38؛ غافر، 24 و 36؛ عنکبوت، 36.
[215]. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن،ج ۵، ص ۳۱۰، به نقل از سایت ویکی فقه.
[216]. قصص، 76 و 79؛ غافر، 24؛ عنکبوت، 39.
[217]. قصص، 76.
[218]. برگرفته از اعراف، 142.
[219]. همان.
[220]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 13 ص 244.
[221]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 14، ص 201.