کپی شد
تحصیل و تجارب علّامه حلی
علامه حلی از همان اوان کودکی، با راهنمایی دلسوزانه پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش، پیگیری مداوم، هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمان کوتاه، خواندن قرآن را به خوبی یاد گرفت.
وی نوشتن را در مکتب خانه آموخت، ولی به این مقدار راضی نشد؛ از این رو نزد معلم خصوصی رفت و در محضر شخصی به نام «محرم» با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمانی نوشتن را به خوبی فرا گرفت. آن گاه ادبیات عرب، علم فقه، اصول، حدیث، كلام و قواعد آن را نزد پدر و دایى گرامی خود (محقق حلی) كه شأن والایى در بسیاری از علوم به خصوص فقه، اصول و كلام داشت، خواند. تیزهوشى و تلاش او، به زودى او را به حلقۀ درس بزرگان آن زمان رسانید. او همچنین علوم عقلی؛ منطق، فلسفه، هیئت و علوم دیگر را نزد اساتید بزرگوار و برجسته آن روزگار، فراگرفت تا این كه در زمرۀ عالمان عصر خود قرار گرفت و در سنین جوانى بر بسیارى از آنها تَفَوُّق و برتری یافت. علامه در اجازۀ خویش به بنى زهره مىگوید: «هنگامى كه نزد شیخ شمس الدین كیشى، بعضى از كتاب هاى او را مى خواندم، ایراداتى بر استاد مى گرفتم كه او در بعضى موارد جواب را به بعد موكول مى نمود و گاهى نیز در روزهاى بعد، از جواب، اظهار عجز مى نمود».
علامه از معدود افرادى است كه هیچ فرصتى را براى تحصیل علم از دست نمى داد. هنگامى كه خواجه نصیر الدین طوسى از حلّه بازگشت، علامه نیز همراه او به بغداد آمد. در مسیر حركت، دوازده مشكل علمى خویش را با خواجه در میان گذاشت و آنها را حل نمود و بعد نیز به شاگردی نزد او مشغول شد. بعد از این زمان، بیشتر وقت او صرف تدریس و تألیف شد و حتى زمانى كه حوادث روزگار او را در كنار سلطان محمد خدابنده قرار داد و سلطان آن چنان شیفتۀ او شد كه حاضر به جدایى از او نمىشد، باز هم كار تدریس و تألیف او استمرار داشت.[1]
كثرت تألیفات علامه و سخنانى كه از معاصران او درباره اش به دست آمده است، حاكى از رتبۀ والاى علمى او است. وقتى از خواجه نصیر الدین طوسى هنگام بازگشت از حلّه دربارۀ مشاهدات و ملاقات هایش با علما؛ از جمله مرحوم محقق حلی و علامه حلی سؤال كردند، در جواب گفت: «رأیتُ خرّیتا ماهرا و عالما إذا جاهد فاق؛ (در حله) استاد کامل و زبردست در فن، و عالمی را که اگر تلاش کند (بحث و مناظره کند)، بر دیگران از نظر علمی برتری می یابد، مشاهده کردم».[2] در این کلام مقصود مرحوم خواجه طوسی از خرّیت ماهر؛ «محقق حلّى» و از عالم؛ «علامۀ حلّى» بود. نکته قابل توجه در استعمال تعبیر «عالم» از جانب خواجه نصیر این است كه هنگام وفات خواجه، علامه 24 ساله بوده و این جمله مدت ها قبل از وفات خواجه گفته شده است. از این جا مىتوان به مقام والاى علمى علامۀ حلّى پى برد. از سوى دیگر هنگام وفات محقق حلّى، علامه حداكثر 28 ساله بوده که در این زمان ریاست شیعۀ امامیه به عهدۀ او واگذار مى شود. علاوه بر این كه او ملقب به علاّمه (على الإطلاق) گشته و هیچ كس در هیچ زمانى چنین لقبى را كه مورد اتفاق جمیع علما باشد، به دست نیاورده است.[3]
درباره تجربیات علامه حلی باید گفت:
وی در دوران کودکى اش، شاهد ترس و وحشت عظیمى بود که بر مردم شهر حلّه به واسطه هجوم مغولان به بغداد، مسلط شده بود.[4] سال ها گذشت و علامه در زمان سلطان محمد خدابنده (متوفای ۷۱۶ ق)، -از سلاطین داراى ذوق سلیم و نیک صفت مغول- که علم و علما را دوست میداشت، فرصت خوبى براى نشر معارف اهل بیت (علیهم السلام) پیدا کرد؛ از این رو در زمان این سلطان، علم و دانش رونق تام و رواج بسیارى یافت.[5] علامه حلی وقتی از حلّه به بغداد میآید، سلطان محمد به دنبال ملاقاتی که با او داشته و پس از گفت وگوهای علمی، شیعه می شود.[6] از آن به بعد سلطان شیفته او می گردد.[7] در این مدت ظاهراً به خواهش و ابتکار علامه دو مدرسه به دستور سلطان ساخته شد؛ یکى در شهر سلطانیه در کنار قبه عظیم مشهور به قبه سلطانى که تا الآن باقى است و دیگرى مدرسه سیّار که در ایام مسافرت سلطان همراه او حمل می شد و علامه و سایر اساتید نیز همراه او در تمام مسافرت هایش حضور داشتند و در این مدرسه به تدریس و تألیف اشتغال داشتند.[8]
در اثر تلاش هاى علامه حلی و مصاحبت با سلطان؛ حلّه، جایگاه علمى خویش را باز یافت و موطن اصلى براى علم و علما گردید و پشتوانه اى براى آن مدرسه سیّار گشت. حلّه در این زمان مرکز تشیع شد و علم آنقدر شکوفا گردید که گفتهاند در آن زمان، در این شهر چهارصد مجتهد وجود داشته است.[9]
پس از مرگ سلطان محمد خدابنده، علامه به حلّه بازگشت و مشغول تألیف، تدریس، تربیت علما، تقویت مذهب و ارشاد مردم شد.
از دیگر تجارب علامه آن بود که وی در زمینه هاى مختلف علمى، براى مبتدیان، متوسطان و سطح عالى کتاب نوشت و ابتکار او در این زمینه نوشتن کتاب هایى در هر سطح به شیوه هاى مختلف می باشد؛ به عنوان نمونه؛ در فقه براى مبتدیان، سه کتاب «تبصرة المتعلمین، إیضاح الأحکام و إرشاد الأذهان» و در سطح متوسط دو کتاب «قواعد الأحکام و تحریر الأحکام» و در سطح عالى سه کتاب «مختلف الشیعة، تذکرة الفقهاء و منتهى المطلب» را نگاشت. این کتاب ها هر کدام بر اساس هدف خاصى نوشته شده و از نظر شکل و سیاق، شبیه یکدیگر نیستند.[10]
[1]. خوانساری، محمد باقر بن زین العابدین، روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج ٢، ص 278.
[2]. امین عاملى، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 5، ص 396.
[3]. نرم افزارهای برنامه نور، نرم افزار جامع فقه اهل بیت (2)؛ کتابنامه کتاب «تذكرة الفقهاء» علامه حلی.
[4]. ر.ک: اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، ص 507 و 508؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، بخش 1، ص 224.
[5]. ر.ک: مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی بکر بن احمد، تاریخ گزیده، تحقیق: نوایی، عبد الحسین، ص 606 – 611؛ اعتماد السلطنة، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصرى، ج 2، ص 609.
[6]. ابن کثیر دمشقی، إسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 144؛ تاریخ مغول، ص 316؛ راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، بخش 2، ج 8، ص 56.
[7]. ر.ک: أعیان الشیعة، ج 5، ص 399.
[8]. تاریخ مغول، متن، ص 316؛ تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، بخش 1، ص 211 و 212.
[9]. أعیان الشیعة، ج 5، ص 401.
[10]. بخشی از مطالب برگرفته از سایت اسلام کوئست.