کپی شد
امام حسین (علیه السلام) در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله)
دوران کودکی و نوجوانی امام حسین (علیه السلام) سرشار از آموزههای اخلاقی، تربیتی و فضیلتهای انسانی است. یکی از ویژگیهای برجسته دوران کودکی امام حسین (علیه السلام) این است که ایشان در دوران کودکی مورد توجه خاص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نه تنها به وجود امام حسین (علیه السلام) به شدّت عشق میورزید؛ بلکه به کودکانی هم که با آن حضرت بازی میکردند و مهر و علاقه به امام حسین (علیه السلام) نشان میدادند، محبّت میکرد و آنها را نیز گرامی میداشت. در این گفتار کوتاه، اشاره مختصری به این مطلب میشود.
حذیفة بن یمان میگوید: «… روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزد ما آمد. آن بزرگوار فرزندش حسین (علیه السلام) را بر شانه خود سوار کرده و کف دست پاکش را بر پای آن کودک قرار داده و به سینهاش میفشرد. در آن حال خطاب به جمعیت حاضر فرمود: ای مردم! من به خوبی میدانم که شما بعد از رحلتم درباره برگزیدگان خاندان من اختلاف خواهید داشت. این حسین بن علی (علیه السلام) است، او از نظر جدّ و جدّه بهترین مردم است. جدّ او محمد (صلی الله علیه و آله)، فرستاده خدا و سرآمد پیامبران الهی و جدّهاش خدیجه (علیها السلام)، دختر خویلد، بانویی که در ایمان به خدا و رسول او از همه بانوان عالم سبقت گرفت. این حسین بن علی (علیه السلام) بهترین مردم از نظر پدر و مادر است، پدرش علی بن ابیطالب (علیه السلام)، برادر، وزیر و پسر عموی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که در ایمان به خدا و رسولش بر تمام مردان عالم پیشی گرفته است و مادرش فاطمه (علیها السلام)، دختر محمد (صلی الله علیه و آله)، سرور بانوان جهان است. این حسین بن علی (علیه السلام) از جهت عمّه و عمو نیز از تمام مردم بالاتر است. عمویش، جعفر بن ابیطالب، که خداوند متعال وجود او را با دو بال بهشتی آراسته و هر وقت دلش بخواهد، در باغهای بهشتی پرواز میکند و عمهاش امّ هانی، بانوی باعظمت و دختر ابیطالب است.
ای جماعت! این حسین بن علی (علیه السلام) در داشتن دایی و خاله نیز بر تمام خلایق برتری دارد. داییاش قاسم فرزند محمد (رسول خدا صلی الله علیه و آله)، و خالهاش زینب، دختر محمد (صلی الله علیه و آله) است. در این لحظه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کودک را از شانهاش بر زمین نهاد. او در مقابل آن حضرت راه میرفت و گاهی میافتاد. سپس فرمود: ای مردم! این پسرم حسین بن علی (علیه السلام) است که پدر بزرگ و مادر بزرگش در بهشتاند، پدر و مادرش نیز در بهشتاند. عمو و عمهاش ساکن بهشتاند، دایی و خالهاش هم در بهشتاند. او و برادرش حسن (علیه السلام)، در بهشت هستند. مطمئن باشید که به هیچ یک از فرزندان پیامبران الهی به غیر از یوسف بن یعقوب، این همه افتخار عنایت نشده است».[1]
همچنین آن حضرت، روزی با گروهی از یاران خود از مسیری عبور میکرد، عده ای از کودکان در آن مسیر با همدیگر بازی میکردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدِ یکی از آنان رفت و او را نوازش کرد و پیشانیاش را بوسید، کودک را در بغل گرفت و بسیار با وی مهربانی کرد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال شد: «ای رسول خدا! چرا این قدر به این کودک در میان سایر کودکان علاقه نشان میدهید»؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «این کودک با حسین من همبازی است. روزی دیدم با حسین بازی میکند و خاک قدم حسین را توتیای چشمش میکند، من او را به علت دوست داشتن حسین، دوست میدارم. جبرئیل به من خبر داد که در واقعه کربلا این کودک، یکی از یاران وفادار حسینم خواهد بود».[2]
روزی ابو الحوراء سعدی از امام حسین (علیه السلام) خواست تا خاطرهای را از دوران کودکی خود، در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیان کند. آن حضرت فرمود: روزی در حضور جدّ بزرگوارم بودم. برای آن حضرت مقداری خرما آوردند. من که کودک بودم دست دراز کردم تا یکی از آنان را بردارم و میل کنم؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را به سرعت از دست من گرفت و به جای خود نهاد و به من فرمود: «عزیزم! صدقه بر خاندان محمد حلال نیست!».[3]
بزرگ رهبر جهان اسلام؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به علت نداشتن وقت کافی، گاهی دیگران را به جلسات خود راه نمی داد و حتی به برخی از مسلمانان همچون ابوهریره می گفت: «کمتر نزد من آیید تا محبّتتان بیشتر باشد»؛[4] زیرا آن حضرت از سویی به دنیای اسلام حکومت میکرد و ملاقاتها و جلسات مهمی با کارگزاران حکومتی خود داشت، از سوی دیگر، وحی الهی و برنامههای اسلامی را از منبع وحی دریافت میکرد و از سوی سوم مناجاتها، عبادتها و خلوتهایی با خداوند داشت و سرانجام به خانواده خود رسیدگی میکرد. همه این عوامل باعث شده بود، در وقت ایشان محدودیت ایجاد شود. با همه این اشتغالات و محدودیتهای زمانی، امام حسین (علیه السلام) در هر لحظهای میتوانست به ملاقات آن بزرگوار نایل شود و از عواطف پدرانه و ابراز محبّتهای آن حضرت بهرهمند شود.
ام سلمه از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در این باره میگوید:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به من فرمود: بر در اتاق بنشین و نگذار کسی به نزد من بیاید. من طبق دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مقابل در مینشستم و از مراجعان ممانعت میکردم. یک وقت حسین (علیه السلام)، فرزند خردسال فاطمه (علیها السلام)، وارد شد. وقتی خواستم او را بگیرم از دست من فرار کرد و خود را به جدّش رسانید. من عرضه داشتم: «ای پیامبر خدا! فدایت شوم! شما به من دستور دادی اجازه ندهم کسی به محضرتان بیاید؛ ولی حسین از دست من فرار کرد و نزد شما آمد». پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عیبی ندارد». پس از مدتی که ملاقات حسین (علیه السلام) با پیامبر (صلی الله علیه و آله) به درازا کشید، به اتاق سر زدم. دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در دست خود چیزی را نگه داشته و قطرات اشک از چشمانش سرازیر است. آن کودک نیز روی سینهاش قرار دارد. علت گریه پیامبر را جویا شدم آن حضرت فرمود: «ام سلمه! اکنون جبرئیل نزد من آمد و به من گزارش داد که امّت من در آینده، این پسرم را خواهند کشت و از آن خاکی که در آن کشته میشود برایم نمونه آورد و این، خاک آن سرزمین است که من در دست خود دارم».[5]
ام سلمه در سخن دیگری جایگاه حسین (علیه السلام) را این گونه تبیین میکند:
آن روز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه من بود و حسن و حسین (علیهما السلام) در کنارش بازی میکردند. در آن حال، جبرئیل نازل شد و گفت: «ای رسول خدا! (صلی الله علیه و آله) امّت تو این پسرت را بعد از تو به شهادت میرسانند». پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از شنیدن این خبر، اشکریزان، حسین را به آغوش چسبانید و به سینهاش فشرد. بعد از آن، مشتی خاک به من داد و فرمود: «ام سلمه! این خاک نزد تو امانت باشد». بعد آن را بویید و فرمود: «وای از کرب و بلا! ای ام سلمه! هرگاه این خاک به خون مبدل شد، بدان که پسرم و محبوب دلم کشته شده است».
ام سلمه عرضه داشت: «ای رسول خدا! از خداوند بخواه تا این مصیبت را از حسین دفع کند». فرمود: «خواستم که این گرفتاری برطرف شود، امّا خداوند متعال وحی کرد: ای محمد! پسر تو به درجهای از مقامات معنوی خواهد رسید که هیچ یک از مخلوقات عالم به آن نمیرسند و او شیعیان و پیروانی دارد که آنان را شفاعت خواهد کرد و آنان نیز بر عدهای دیگر شفیع خواهند بود. مهدی آل محمد (صلی الله علیه و آله) هم از فرزندان او است. پس خوشا به حال یاران و دوستان و عاشقان حسین (علیه السلام)؛ به خدا سوگند که شیعیان او در روز قیامت سربلند و پیروزند».[6]
ام سلمه آن خاک را در شیشهای گذارده بود و هر روز در آن خاک نظر میکرد و میگفت: «ای خاک! آن روز که به خون تبدیل شوی روز عظیمی خواهد بود».[7]
[1]. ر.ک: کنجی شافعی، محمد بن یوسف، کفایة الطالب في مناقب على بن أبى طالب، ص 419 و 420 .؛ زرندی، جمال الدین محمد، نظم درر السمطین في فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين عليهم السلام، ص 264 و 265 ..
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محقق: جمعى از محققان،، ج 44، ص 242.
[3]. گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام)، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، ص 588.
[4]. سعدی مینویسد: ابو هریره هر روز به خدمت حضرت مصطفی (صلی الله علیه و آله) میآمد. حضرت فرمود: «یَا اَبَا هُرَیْرَةَ زُرْنِی غِبّاً تَزَدُدُ حُبّاً؛ هر روز میا تا محبّت زیاده شود». گلستان، باب دوم، حکایت 25. تکمیل شود.
[5]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج 3، ص 109.
[6]. بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 44، ص 225.
[7]. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 2، ص 301.