کپی شد
کرامات حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
حضرت فاطمه دختر امام موسای کاظم (علیه السّلام) نیز مانند دیگر اولیاى پاک خداوند، داراى کرامتهاى باهره بوده و مىباشند و در اعصار و قرون مختلف، عموم طبقات از عالم و عامى، شاهد و ناظر بعضى از آن کرامات بوده و گواهى دادهاند. البته روشن است که در پرتو مقامات عالیه معنوى و تقرّب خاصى که آن مکرّمه در نزد خداى تعالى دارند، از موهبت عظیم عنایات الهى و الطاف ویژه پروردگار برخوردار گردیده، داراى چنین کراماتى شدهاند.
اینک به چند مورد از کرامات آن بانوی کرامت به نحو اختصار اشاره میشود:
1. مرحوم محدّث قمى (اعلىاللَّهمقامهالشریف) در شرح حال صدرالمتألّهین شیرازى نوشتهاند: از بعضى از مشایخ خود شنیدم که مرحوم ملاصدرا به واسطه بعضى از ابتلائات از اقامتگاه خود به دارالایمان قم که عُشّ آن محمّد (صلّی الله علیه و آله)و حرم اهل بیت (علیهم السّلام) است، مهاجرت کرد و به حکم «(اِذا عَمَّتِ الْبَلْدانَ الْفِتَنُ فَعَلَیکمْ بِقُمْ وَ حَوالیها وَ نَواحیها فَاِنَّ الْبَلاءَ مَدْفُوعٌ عَنْها)؛[1] یعنی: هنگامى که فتنهها و ابتلائات شهرها را فراگرفت بر شما باد به قم و حوالى آن، زیرا فتنهها از آنجا رفع گردیده است». به قریهاى از قراى قم که در چهارفرسخى آن شهر واقع و موسوم به «کهک» است، پناه برد و گاهگاهى که بعضى مطالب علمی بر او مشکل مىگردید، از کهک به زیارت حضرت فاطمهمعصومه (سلاماللَّهعلیها) تشرّف مىیافت و حل مسائل از جانب بانو بر او افاضه مىشد.[2]
مرحوم آیه الله العظمی شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) مکرر میفرمود: هر وقت برای ملاصدرا مشکل علمی یا مطلب مبهمی پیش می آمد، در حرم مطهر حضرت معصومه (سلاماللَّهعلیها) به بی بی مکرر متوسل شده، و با استمداد از آن بانوی دو عالم، مشکلش، حل و آسان می شد.[3]
2. آیه الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی (وفات یافته شهریور 1369 شمسی) می فرمود: روزگاری که جوانتر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله میخواستم دخترم را شوهر دهم، ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیه تهیه کنم، با ناراحتی به حرم حضرت معصومه(سلاماللَّهعلیها) رفتم، و با عتاب و خطاب در حالی که اشکهایم سرازیر بود، گفتم: «ای سیده و مولای من، چرا نسبت به امر زندگی من اهمیت نمیدهی؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟! سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم. وقتی به خانه برگشتم، حالت غشوه (کشف) مرا فرا گرفت، در همان حال شنیدم در می زنند، رفتم و در را باز کردم، شخصی را دیدم که پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت: «سیده تو را می طلبد»، با شتاب به حرم رفتم، وقتی که وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند، از سبب آن پرسیدم، گفتند: اکنون سیده میآید، پس از اندکی حضرت فاطمه معصومه (سلاماللَّهعلیها) آمد، در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا (سلاماللَّهعلیها) بود؛ (چون جدهام فاطمه زهرا (سلاماللَّهعلیها) را سه بار قبل از آن، در خواب دیده بودم). نزد عمهام حضرت معصومه (سلاماللَّهعلیها) رفتم و دستش را بوسیدم، به من فرمود: «ای شهاب! کی ما در فکر تو نبودهایم، که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکی هستی، تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بودهای».
مرحوم آقای مرعشی در ادامه میگوید: وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حرم حضرت معصومه (سلاماللَّهعلیها) اسائه ادب (بی احترامی) کردهام، همان لحظه برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت و مشکل زندگیم حل و آسان گردید.[4]
3. مرحوم قائممقام فراهانى مىگوید: جناب آمیرزاآقا؛ سرکشیک حرم حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) مىفرمود: در سال 1300 قمری، خانمی را که فلج بود، از کاشان به قصد استشفا به قم آوردند. آن خانم به حضرت معصومه (سلاماللَّه علیها) متوسل شد. ایشان میگوید: آن شب من کشیک بودم و در حالی که خانم فلج در کنار ضریح مطهر بود، درب حرم را بستند. او نقل می:ند وقتی نصف شب گذشت خانم مذکور صدا زد: حضرت مرا شفا داد. میگوید: در را گشودم، دیدم همانطور است که مىگوید. جریان شفا یافتنش را سؤال نمودم، گفت: عطش بر من غلبه کرد، خجالت کشیدم آب بخواهم، با آن حالت به خواب رفتم. در عالم خواب جام آبى به من دادند و گفتند: این آب را بخور، شفا مىیابى. آب را خوردم و از خواب بیدار شدم. دیدم نه از عطش خبرى است و نه از فلج اثرى.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند[5]
همچنین آمیرزاآقا مىگفت: سالى نیست که دو سه نفر کور و شل از برکت توسل به آن معصومه (سلام اللَّه علیها) شفا نیابند.[6]
4. از جمله داستانهای واقعی که نقل آن به تواتر رسیده این که: پای مردی به نام میرزا اسدالله که از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) بود، بیماری شقاقلوس (یک نوع بی حسی و فلجی) گرفت، به حدی که انگشتهای پایش سیاه شده و پزشکهای آن زمان از درمان او عاجز شده بودند و به اتفاق آراء گفته بودند که باید پای او قطع شود.
یک روز قبل از آنکه موعد قطع پا فرا رسد، بیمار نامبرده با خود گفت: حال که بنا است فردا پای مرا قطع کنند، خوب است امشب در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) بمانم و متوسل شوم.
شخصی به نام مبارک او را حمل کرد و به حرم برد، اواخر شب که خدام، درهای حرم را بستند، او خود را به پای ضریح انداخت و در مورد درد و بیماری خود ناله کرد و ملتمسانه از حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) خواست که از خدا بخواهد، پای او خوب شود. او تا صبح به توسل و سوز و گداز پرداخت، هنوز هوا تاریک بود، خدام شنیدند که میرزا اسدالله، پشت در آمده فریاد میزند در را باز کنید، حضرت به من لطف کرد و توسط ایشان شفا یافتم. در را باز کردند، دیدند میرزا اسدالله خوشحال است و بیماریش رفع شده است. او جریان شفایش را چنین شرح داد: بانوی بزرگواری نزدم آمد و فرمود تو را چه شده است؟ عرض کردم: بیماری پا مرا از کار انداخته، از خدا، یا شفا می خواهم یا مرگ! آن بانو گوشه مقنعه خود را چند بار بر روی پای من مالید و فرمود: خداوند تو را شفا داد. احساس کردم که خوب شدم و اصلاً درد پا ندارم.
از آن بانو پرسیدم، شما کیستید؟ فرمود: «آیا مرا نمی شناسی و حال آنکه تو خادم حرم من میباشی، من فاطمه دختر موسی بن جعفر (علیهما السّلام) هستم».[7]
کلیه مطالب این زیرموضوع (کرامات …) برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها)
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار ج : 57 ص : 214
[2]. قمى، حاج شيخ عبّاس، الفوائدالرضويّه، ص 380.
[3]. گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 39.
[4]. بر ستيغ نور(شرح حال آيه الله نجفي مرعشي)، ص 79.
[5]. دیوان حافظ.
[6]. قائم مقام فراهانى، ميرزا ابوالقاسم، اقامةالبرهان على اصول دين الاسلام، ص 289 .
[7]. انوارالمشعشين، ج 1، ص 216.