کپی شد
تکبر
فهرست
چکیده مطالب مقاله تکبر
یکی از خطرناکترین صفات رذیلهای که ممکن است انسان را به خود مشغول کند؛ تکبر است. تكبر دارای آفات بسیار و گزند بیشمار است.
تکبر در لغت؛ به معنای تَعَظُّم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است. تکبر، صفتی است که از خودبزرگبینی حاصل میشود.
تکبر سبب ایجاد بسیاری از اخلاق فاسد و مانع نیکی است. این صفت از گناهان نابخشودنی در درگاه خداوند است.
در قرآن کریم نیز تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است. در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ مانند آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکنند.
در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر و استکبار و مُختالٍ فَخور (خرامنده فخرفروش)؛ به این معنا اشاره دارد. همچنین نخستين صفت از صفات رذيله كه در داستان انبياء و آغاز خلقت انسان به چشم مىخورد و به اعتقاد بسيارى از علماى اخلاق، ریشه همه مفاسد و مادر همه رذايل اخلاقى و ريشه بسیاری از بدبختیها و صفات زشت انسانى است، تكبر و استكبار مىباشد كه دراين زمينه، داستان امر الهی به شيطان و فرشتگان برای سجده بر حضرت آدم (علیه السّلام) و استکبار شیطان در برابر این امر و ابای از سجده، داستانى بسيار تكان دهنده و عبرت انگيز است.
در منابع حديثی نیز، روايات زيادى در باره مذمت تكبر و تفسير حقيقت آن و علاج و آثار آن آمده است.
تکبر دارای تقسیماتی است؛ در یک تقسیمبندی میتوان تکبر را به سه بخش تقسیم کرد:
1. تکبر در برابر خداوند، مثل تكبر فرعون و نمرود.
2. تکبر در برابر پیامبران و اولیای الهی، مثل تكبر كفار.
3. تکبر در برابر بندگان خدا.
همچنین در تقسیمی دیگر «تكبر» به دو قسم تقسیم شده است:
1. ممدوح و پسندیده: که این قسم در مورد خداوند به كار مىرود، چون بزرگى و کبریایی مختص ذات مقدس حق تعالی است.
2. نكوهيده و مذموم: كه در مورد غير خدا بهكار مىرود.
تکبّر دارای درجاتی نیز میباشد که عبارتند از:
1. تکبر قلبی، زبانی و عملی به صورت همزمان.
2. تکبر قلبی و عملی با هم.
3. تکبر قلبی تنها.
در پایان باید گفت: ایجاد تکبر در افرد انسان، بهواسطه اسباب و عواملی حاصل میشود که از جمله آنها میشود به عوامل زیر اشاره کرد:
1. علم؛ 2. اعمال نیک و عبادات؛ 3. داشتن نسب و حسب عالی؛ 4. جمال و زیبایی و حسن ظاهر؛ 5. داشتن مال و ثروت فراوان؛ 6. داشتن قدرت و نیروی جسمانی و بدنی ستبر؛ 7. فزونی فرزندان و اقوام و یاران و مددکاران و یا فزونی شاگردان؛ 8. انحرافات اخلاقی؛ 9. جهل و حماقت.
مفهومشناسی تَکَبُّر
تکبر در لغت به معنای تَعَظُّم؛ (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است.[1] برخی، کبر، استکبار و تکبر را برای اشاره به همین معنا به صورت یکسان به کار بردهاند،[2] ولی برخی میان کبر و تکبّر فرق گذاشتهاند؛ یعنی کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانسته و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر میشود، اطلاق کردهاند.[3]
اما در اصطلاح؛ کبر از صفات نکوهیدۀ نفسانی است که شخص متّصف به آن (متکبّر)، خود را در برابر دیگران بزرگ میبیند و دیگران را خوار و حقیر میشمارد.
پس، کبر یک حالت نفسانی است که در آن حالت انسان خود را برتر از دیگران میداند. به آثار ناشی از این حالت درونی که در کلام یا رفتار شخص ظاهر میشود، تکبر گفته میشود. به عبارت دیگر تکبر اظهار کردن کبر است.
منظور از این آثار؛ هرگونه رفتار تحقیر آمیز شخص با دیگران است که به دلیل اینکه او خود را برتر از دیگران میبیند، مرتکب این گونه اعمال و گفتار میشود. مثلاً از سلام کردن به دیگران خودداری میکند و انتظار دارد دیگران به او سلام کنند؛ به سخنان مردم گوش نمىدهد ولى انتظار دارد همه به سخنانش گوش فرا دهند؛ با غرور و فخر فروشی راه میرود؛ انتظار دارد در بهترین جای مجلس بشیند و … اگر انسان متكبّر از روى خودبزرگ بینی، نافرمانى و سركشى كند، میگویند: استكبارکرد. پس استكبار نافرمانى و سركشى حاصل از كبر است، و آن در مقابل استسلام است كه انقیاد و عدم سرکشی ظاهرى است که ناشی از تسلیم باطنى میباشد.[4]
تکبر در قرآن و روایات
در قرآن کریم تکبر از صفات بسیار نکوهیده بشر شمرده شده است. در برخی آیات به کلمه متکبر تصریح شده است؛ مانند آیاتی که دوزخ را جایگاه متکبران معرفی میکنند.[5]
در برخی آیات نیز با کلمات مستکبر[6] و استکبار[7] و مُختالٍ فَخور (خرامنده فخرفروش)،[8] به این معنا اشاره شده است.
در آیه ۷۲ سوره زمر، فرشتگانِ عذاب از میان تمام رذایل انسان بر تکبر دوزخیان تأکید دارند؛ از این نکته میتوان دریافت که سرچشمه اصلی گناهان، تکبر و تسلیم نشدن به حق است. در برابر، به قرینه آیه ۵۰ سوره نحل میتوان نشانه نفی استکبار را عمل به اوامر الهی بدون چون و چرا دانست.
اما روایات هم در مذمت تکبر فراوان است و طیف وسیعی از مصادیق را در بر میگیرند. از جمله: روایاتی که به تکبر شیطان اشاره دارند؛[9] روایاتی که تکبر را از اخلاق کفار میشمارند و سبب وجوب نماز را غلبه عرب جاهلی بر کبر میخوانند. روایاتی که به عاقبت متکبران در روز قیامت میپردازند و همچنین روایاتی در بیان سیره پیامبر و اهل بیت (ع) در تقبیح کبر و مدح تواضع.[10]
آنچه از فحوای این روایات بر میآید، اهمیت دوری از تکبر در امر ایمان است؛ چنانکه ـ هماهنگ با قرآن کریم ـ تکبر را منافی ایمان و مانع از تسلیم شدن به حق خواندهاند.
تكبر در قرآن كريم
نخستين صفت از صفات رذيله كه در داستان انبياء و آغاز خلقت انسان به چشم مىخورد و اتفاقاً به اعتقاد بسيارى از علماى اخلاق، ریشه همه مفاسد و مادر همه رذايل اخلاقى و منشأ تمام بدبختیها و صفات زشت انسانى است، تكبر و استكبار مىباشد. دراين زمينه، داستان شيطان به هنگام آفرينش آدم (ع) و امر به سجود فرشتگان و همچنين ابليس براى او، داستانى است بسيار تكان دهنده و عبرت انگيز، داستانى که بسيار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى است.
قابل توجه اينكه پيامدهاى سوء تكبر و استكبار نه تنها در داستان آفرينش آدم ديده مىشود كه در تمام طول تاريخ انبياء (علیهم السّلام) نيز نقش بسيار مخرب آن آشكار است.
اكنون به چند نمونه از آيات قرآن كريم در اين زمينه اشاره میشود:
1. قرآن کریم میفرماید: «و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده (و خضوع) كنيد! همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد».[11]
2. همچنین میفرماید: «گفت: از آن (مقام و مرتبهات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تكبر كنى! بيرون رو كه تو از افراد پست و كوچكى!».[12]
3. نیز میفرماید: «(از زبان حضرت نوح)، و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدت استكبار كردند!».[13]
4. نیز میفرماید: «امّا قوم عاد بناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمىدانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قویتر است؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مىكردند!».[14]
در اين زمينه آيات فراوان ديگری وجود دارد كه به خاطر اختصار تنها به ذكر نام برخی از سورهها و شماره آیات آنها اشاره میشود:
نحل ۲۹؛ زمر، ۶۰؛ زمر، ۷۲؛ غافر، ۷۶؛ نحل، ۲۳؛ نساء، ۱۷۳؛ لقمان، ۱۸ و حدید، ۲۳.
تكبر در روايات
در منابع حديثی، روايات زيادى دربارهٔ مذمت تكبر و علاج و آثار آن آمده است، كه به دلیل فراوانی روایات تنها به تعداد بسیار محدودی از آنها اشاره مىشود:
در حديثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است كه فرمود: «از تكبر بپرهيزيد كه ابليس به خاطر تكبر از سجده كردن بر آدم خوددارى كرد (و براى هميشه مطرود درگاه الهى شد)».[15]
همين معنا به تعبير ديگرى در خطبههاى نهجالبلاغه آمده است، به عنوان مثال: امام علی (علیه السّلام) در خطبه قاصعه كه بخش عظيمى از آن دربارهٔ «تكبر ابليس» و پيامدهاى آن مىباشد، مىفرماید: «پند و عبرت گیرید از آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوششهاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود، … به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مىتواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشتهاى[16] را از بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است».[17]
تعبيرات كوبنده فوق به خوبى نشان مىدهد كه تكبر و خودخواهى حتى برای لحظات كوتاه، چه پيامدهاى خطرناكى را دارد و چگونه مىتواند همچون آتش سوزان حاصل يک عمر اعمال صالح را بسوزاند و خاكستر كند و شقاوت ابدى و عذاب جاويدان را نصيب صاحبش سازد.
از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده: «اصول و ریشههاى کفر و عصیان، سه چیز است، حرص، تکبر و حسد، اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند و حسد، سبب شد که یکى از فرزندان آدم، دیگرى را به قتل رساند!».[18]
در روایات آمده است که فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مىبرد، روى مسئله «تکبر» تکیه مىکنند، اشاره به اینکه سرچشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است. در روایتى از امام صادق و امام باقر (علیهما السّلام) نقل شده است: «کسى که به مقدار ذرهاى از کبر در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمىشود!».[19]
امام صادق (علیه السّلام) در مورد معنای تکبر میفرماید: «تكبر، اين است كه مردم را تحقير كنى و حق را خوار بشمارى».[20]
از دیدگاه احادیث، برخی امور موجب از بین رفتن حالت تکبر در انسان میشود؛ بهعنوان مثال در این حدیث که از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است، به یکی از این امور اشاره شده است: «بهراستى كه خوش دارم مرد با خوشحالى و افتخار چيزى را با دست خودش براى خانواده اش ببرد و بدين وسيله تكبر را از خود دور كند».[21]
از امام حسن مجتبى (علیه السلام) نقل شده در پاسخ كسى كه به ايشان عرض کرد: «در وجود شما تكبّر است، فرمود: هرگز، تكبّر تنها از آن خدا است. اما در وجود من، عزّت است. خداى متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است[22]».[23]
دربارهٔ بیاثر بودن حکمت در دلهاى متكبران، امام كاظم (عليه السلام) میفرماید: «زراعت در زمين هموار مىرويد، نه بر سنگ سخت، و چنين است كه حكمت، در دلهاى متواضع جاى مىگيرد نه در دل متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل، و تكبر را وسيله جهل قرار داده است».[24]
اقسام تكبر
تکبر بر دو قسم کلی تقسیم میشود:
1. مذموم.
2. ممدوح.
برای تکبر مذموم اقسامی ذکر شدهاست که عبارتند از:
1. تکبر در برابر خداوند، مثل تكبر فرعون و نمرود.
2. تکبر در برابر پیامبران و اولیای الهی (علیهم السّلام)، مثل تكبر كفار.
3. تکبر در برابر سایر بندگان خدا.
مرحوم نراقی میگوید: در این میان، قسم اول تکبر از دو قسم دیگر زشتتر و بدتر، قسم دوم از قسم سوم بدتر است. قسم اول و دوم كفر است و قسم سوم معصيت كبيره است.[25]
تکبر مذموم
مرحوم ملا مهدی نراقی (قده) در این زمینه میگوید: بدان که تکبر بر سه قسم است:
قسم اول: اینکه انسان نسبت به خداوند تعالی تکبر ورزد، همچنان که نمرود و فرعون کردند و این بدترین انواع تکبر، بلکه اعظم افراد کفر است و سبب آن، نادانی محض و طغیان است. خدای تعالی در قرآن کریم به این قسم اشاره فرموده در آنجا که میفرماید: «به درستی کسانی که از بندگی من تکبر و گردن کشی مینمایند، زود باشد که داخل جهنم شوند، در حالتی که ذلیل و خوار باشند».[26] همچنین در آیات 172 سوره نساء، 69 سوره مریم،و 22 سوره نحل به این قسم از تکبر اشاره فرموده است.
قسم دوم: انسان بر پیامبران خدا (علیهم السلام) تکبر (ورزد) و خود را بالاتر از آن بداند که از آنان انقیاد و اطاعت کند؛ مانند: «ابوجهل» و امثال او. این افراد کسانی بودند که به فرموده قرآن کریم، میگفتند: «آیا خدا برما منت گذارد که ایشان؛ (پیامبران) را در میان ما، بر ما پیامبر کرد؟».[27] همچنین میگفتند: «آیا ما ایمان بیاوریم از برای دو آدمی مانند ما (خودمان)!؟»،[28] و نیز میگفتند: «نیستید شما مگر بشری مانند ما!؟».[29] این قسم از تکبر، نزدیک تکبر به خدا است.
قسم سوم: انسان بر سایر بندگان خدا تکبر نماید؛ یعنی خود را از ایشان برتر ببیند و آنها را در کنار خود پست و حقیر شمارد. این قسم اگر چه در شناعت و بدی، از قسم اول کمتر میباشد، اما این نیز از مُهلِکات عظیم (هلاک کنندههای بزرگ) است و چهبسا منجر به مخالفت با خدا شود؛ زیرا که صاحب آن، گاهی ممکن است حق را از کسی بشنود، ولی بهدلیل اینکه خود را از او بالاتر میداند، از قبول و پیروی آن سرباز زده زیر بار نمیرود.
نتیجه اینکه چون عظمت و تکبر و برتری و تجبر مختص ذات پاک خداوند علی اعلی است، پس هر بندهای که تکبر نماید در صفتی از صفات خدا با او منازعه نموده در نتیجه شامل یکی از سه قسم بالا میشود.[30]
تکبر در برابر خدا
یکی از اقسام تکبر ورزیدن و کبر که آن را کفر میدانند، تکبر در برابر خداوند قادر متعال است و این خود دارای انواعی است.
1. گاهی به انسان جاهل و مغرور حالتی دست میدهد که در آن حال، خود را مستقل دانسته، هستی و تمام شئون خود را از خودش میداند و حاضر نیست خود را مخلوق و تحت تدبیر و تربیت خدا بداند و در اثر توانائی محدود و ظاهری و مستی مال و جاه، خدائی و پروردگاری آفریدگار را تصدیق نمیکند و ظلمت کفر تمام دلش را میگیرد. خداوند بزرگ در قرآن مجید میفرماید: «كسانى كه در آیات خداوند بدون هیچگونه دلیلى كه براى آنها آمده باشد، ستیزهجویى مىكنند، در سینههایشان فقط تكبر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر كه او شنوا و بینا است!».[31]
2. گاهی این غرور و نخوت و کبر شدیدتر شده و از خودش تجاوز میکند و نسبت به دیگران هم ادعای ربوبیت و الوهیت میکند .چنانچه فرعون گفت: «… من پروردگار برتر شما هستم»؛[32] همچنین: «فرعون گفت: اى جمعيت اشراف! من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم».[33]
3. شكل دیگرى از تكبر در برابر خدا، تكبر در برابر اوامر و نواهی خداوند است. در حقیقت ترک عبادت و اطاعت از روی کبر و سرکشی، کفر و انکار الوهیت و ربوبیت خداوند است؛ به این معنا که او را سزاوار ستایش و پرستش نمیداند؛ زیرا کسیکه خود را به بندگی و خدا را به خدائی شناخت و تمام شئون خود را مخلوق او دانست، محال است در برابر او سرکشی کند. هر گناهی که از روی کبر و سرکشی باشد، قابل آمرزش نیست؛ زیرا نشانه کفر صاحبش میباشد و از اینجا کفر ابلیس ظاهر میشود که در مقابل فرمان خداوند سرکشی کرد. ترک عبادت بهخاطر تکبر، گاهی در اهل معصیت رخ میدهد؛ مثلا حج را ترک میكند براى آنكه اعمال آن را از قبیل لباس احرام و غیره مناسب خود نمیبیند، نماز را ترک میكند؛ زیرا كه وضع سجده را با مقام خود مناسب نمیبیند. گاهى هم در بین بعضی اهل عبادت و دیانت پیدا میشود؛ مثلا بهخاطر تكبر، اذان گفتن را ترک میكند و از اقامه نماز جماعت در مسجد كوچک و برای عده كم خودداری میکند، اگرچه می داند كه رضاى خداوند در آن است.
4. دعا نکردن و ترک عبادت خدا نیز اگر از روی کبر باشد؛ یعنی خود را نیازمند او نبیند موجب کفر و خلود در آتش است. قرآن كریم مىفرماید: «و پروردگارتان گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، كسانى كه از عبادت من سر باز زده و تكبر مىورزند به زودى با كمال ذلت داخل جهنم خواهند شد»؛[34] چون حقیقت دعا؛ (یعنی سؤال در حال احتیاج و از روی عجز)، عبودیت و پرستش خداوند است، پس کسی که از روی کبر دعا را ترک کند؛ یعنی خود را نیازمند او نداند، خدا را سزاوار پرستش ندانسته و آن کفر محض و موجب خلود در آتش است. بعضی از فلسفههای امروز، ایستادن در مقابل خدا را عالیترین کمال انسان میشمارند. حرفشان این است که تکبر، تسلیم نبودن و عصیان حتی در مقابل خدا، کمال انسانیت است. شیطان شدن و نه گفتن، سجده نمیکنم، امرت را اطاعت نمیکنم، این کمال است؛ چون در مقابل او هم باز از خودش خود نشان میدهد، شخصیت نشان میدهد، بی شخصیتی نشان نمیدهد که بگوید: بله.
مثلا فلسفه اگزیستانسیالیسم، منکر هر نوع تعیُّن و رنگ و شکلی برای انسان میشود و هر گونه تقید و پایبندی را، بر ضد انسانیت انسان میداند و تنها بر آزادی و بیقیدی و تمرد و عصیان تکیه میکند. از جمله ایرادهایی که بر این فلسفه گرفتهاند، این است که لازمه آن، هرج و مرج اخلاقی و بیتعهدی و نفی هر گونه مسؤولیت است.[35]
تکبر در برابر پیامبران و اولیای الهی (علیهم السلام)
قسم دوم از تكبر مذموم، تكبر در برابر انبیا و پیامبران (علیهم السلام) است كه در میان امتهاى پیشین بسیار دیده شده است؛ مانند: ابوجهلها و امثال آنها. گروهى از مستكبران در این امتها، از اطاعت و پیروی پیامبران الهى (علیهم السّلام) سرباز مىزدند. سبب این تکبر آن است كه انسان خود را بالاتر و برتر از آن بداند كه از یک بشر معمولى اطاعت كند. قرآن كریم دربارهٔ یکی از اقوام چنین نقل مىكند: «آیا به دو انسان مثل خودمان ایمان آوریم؟»[36] و در جای دیگری میفرماید: «و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنید به یقین زیانكار هستید»[37]. این افراد، گاه به بهانه جویىهاى كودكانه مىپرداختند و از سر لجاجت مىگفتند: «… چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمىبينيم؟! آنها درباره خود تكبر ورزيدند و طغيانِ بزرگى كردند».[38]
در حقیقت تکبر در مقابل پیامبر و امام (علیهم السّلام)، تکبر نسبت به خدا است. چنانچه تکبر بر نمایندگان پیامبر و امام (علیهم السّلام) و اطاعت نکردن از ایشان در موردی که در آن نماینده هستند، تکبر در برابر پیامبر و امام (علیهم السّلام)، بلکه در برابر خدا است.[39]
تكبر در برابر سایر بندگان خدا
قسم سوم از اقسام تکبر مذموم، تكبر در برابر بندگان خدا است؛ به گونهای كه خود را بزرگ و دیگران را كوچک و خوار و بىمقدار بشمارد، خود را از همه برتر ببیند و حق هیچ صاحب حقى را محترم نشمرد و دائما منتظر باشد كه دیگران براى او عظمت قائل شوند. این نوع از تكبر نمونههاى فراوانى دارد و گاه به حد اعلا مىرسد و به تكبر در برابر پیامبران (علیهم السلام) و خداوند منتهى مىگردد. بنابراین آتش كبر و غرور، نخست از تكبر در برابر بندگان خدا سر مىزند، سپس به استكبار در برابر انبیا و رسولان پروردگار (علیهم السلام) مىرسد و سرانجام به تكبر در برابر ذات پاک خداوندگار مىانجامد!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: «بزرگترین مراتب کبر، خوار شمردن خلق و سبک گرفتن حق است. راوی میگوید: پرسیدم (معنای این سخن) چیست؟ فرمود: این است که شخص نسبت به حق جاهل است و بر اهل حق طعنه میزند، پس کسی که این کار را انجام دهد، بر سر تصاحب ردای خداوند عز وجل با او نزاع کرده است».[40]
قرآن کریم میفرماید: لقمان حکیم به پسرش فرمود: «(اى پسرک من) با بىاعتنايى از مردم روى مگردان؛ (یعنی با تواضع با مردم با گفتوگو و سلام، برخورد و ملاقات کن و از ایشان روی برمگردان، چنانکه متکبران از روی تحقیر و خوار شمردن مردم، اینگونه با آنها رفتار میکنند) و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبّر مغرورى را دوست ندارد».[41]
در روایت آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از این که کسی از روی تکبر راه برود، نهی فرموده و میفرماید: «هر کس که جامهای بپوشد و درآن تکبر کند، خدا او را از پرتگاه دوزخ به آتش جهنم فرو برد، او در دوزخ همنشین قارون است؛ زیرا او اولین انسانی است که تکبر ورزید و خدا به سبب آن، خانهاش را در زمین فرو برد و هر که تکبر کند، با خدا در جبروت او منازعه کرده است».[42]
حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه که در آن کسب صفات شایسته و دوری از صفات نکوهیده را از خداوند طلب میکند، عرضه میدارد: «(پروردگارا!) مرا عزیز گردان و به خودبزرگ بینی دچارم مكن». همچنین عرضه میدارد: «بار خدایا، مرا در نظر مردم درجهاى بالا مبر، مگر آنکه بههمان قدر در نفس خود، خوارم گردان و عزتى آشكار را نصیب من نکن، مگر آنکه به همان قدر در نفس خود، ذلیل گردانی».[43]
طبق این دعای حضرت، بالا رفتن درجه در بین مردم و کسب عزت ظاهری اگر همراه با ذلت در نزد نفس خود نباشد، بلکه موجب کبر و خودبینی شود، عدم آن بهتر از وجودش است و نیز مقام ظاهری که همراه با خودبزرگ بینی باشد ،ارزشی ندارد.[44]
نکته آخر اینکه خودبزرگ بينى هميشه از اعتقاد به وجود يكى از صفات كمال در انسان سرچشمه مىگيرد و صفات كمال يا مربوط به دين هستند يا دنيا.
تکبر ممدوح
«متكبر» از ماده «تكبر» به دو معنا است: يكى از آن معانی ممدوح و پسندیده است كه در مورد خداوند به كار مى رود و آن دارا بودن بزرگى و صفات پسنديده فراوان است؛ و ديگرى نكوهيده و مذموم است كه در مورد غير خدا بهكار مى رود و آن حالتی استکه انسان خود را بالاتر و برتر از دیگری ببیند و بر این باور باشد که از دیگران برتر است. اولی پسندیده است و دومی ناپسند و در وصف عموم مردم است.[45]
طبق تعریف ارائه شده از کبر و تکبر؛ تکبر صفتی از صفات خدا است؛ چون عظمت و کبریایی مختص ذات خداوند است. هر بندهای که تکبر کند در صفتی از صفات خدا با او به مقابله و منازعه برخاسته است. بنابر این، از آن جا كه عظمت و بزرگى تنها شايسته مقام خدا است، اين واژه به معناى ممدوحش تنها در بارهٔ خدا بهكار مىرود و هرگاه در غير مورد او بهكار رود، بهمعناى تکبر مذموم است.[46]
در حديثى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: «كبريا و بزرگى رداى خداوند است و هر كس بر سر اين ردا با او ستيزه و كشمكش كند، خداوند وى را در آتش سرنگون سازد».[47]
نکته قابل ذکر اینکه صفت تکبر در حالی که از غیر خداوند بهشدت نهی شده است، اما برخی از اقسام تکبر هستند که نه تنها از آنها نهی نشده است، بلکه پسندیده هم میباشند و حتی گاهی واجب هستند.
الف. یک نوع از تکبر که حتی در بنده هم مطلوب است این است که انسان نسبت به همه چیز دیگر به خاطر خدا بی اعتنا است. معنای این تکبر این است که شخص، هیچ موجودی را به جای خدا نمینشاند؛ یعنی او را معبود قرار نمیدهد و لو به عبادت کوچک یا مورد توجه قرار دادن، یعنی هیچ موجودی بهغیر از خدا را شایسته اینکه او را هدف، قبله و مقصد قرار بدهد نمیداند. قرآن کریم میفرماید: «منزه است ذات پروردگار از این شرکهایی که میورزند».[48]
ب. یکی دیگر از موارد تکبر ممدوح، جایی است که افرادی؛ مانند کفار هستند که نباید در برابر آنها هیچگونه خضوع و فروتنی کرد، بلکه باید بر آنها برتری جست. در برابر کافر نباید به هیچگونهای تواضع کرد؛ زیرا مورد بغض خدا هستند.
ج. مورد دیگر اینکه نباید در برابر انسان متکبر که دیگران را کوچک و خوار میکند، متواضع بود؛ زیرا اولاً: خضوع در برابر متکبر یک نوع ذلت و خواری است که عقلاً و شرعاً ناپسند است و ثانیاً: تواضع برای متکبر سبب جرأت او بر این کار ناشایست میشود. چنانچه اگر در برابر او فروتنی نکنند، ممکن است متنبه شده و تکبر را ترک نماید.
د. همچنین تواضع در برابر اغنیاء و ثروتمندان نیز اگر به ملاحظه ثروت و طمع به مال دنیا از آنها باشد، بسیار مورد نهی قرآن مجید و روایات است.
هـ. یکی دیگر از موارد تکبر ممدوح، تکبر کردن تهیدستان بر ثروتمندان از راه تکیه به خدا است که مطلوب میباشد؛ به این نحوه که مستمند در برابر ثروتمند تملقهای گدایانه و افتادگیهای خسیسانه را ترک و در برابر مالش خضوع نکند، نه اینکه خود را بالاتر و برتر ببیند و تکبر کند.
و. یکی دیگر از تکبرهای مورد ستایش که در روایات هم به آن تأکید شده است؛ تکبر زنان برای مردان نامحرم است. از امام علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه نقل شده كه فرمود: «بهترين خصلتهاى زنان، بدترين خصلتهاى مردان است كه تکبر ورزیدن و ترسو بودن و بخل ورزیدن مىباشد …»،[49] اما بلافاصله حضرت دلیل را مشخص كرده و در صدد توضیح آن بر میآید كه این سه خصلت (كه برای زنان پسندیده و برای مردان ناپسند است)، به صورت خُلق و خوی اخلاقی نیست؛ یعنی ترس یا بخل یا تكبر به عنوان صفت منفی، برای همه مردم اعم از زن و مرد ناپسند و مذموم است، ولی این سه خصلت برای زنان به عنوان یک رفتار اخلاقی در اوضاع ویژه پسندیده است؛ از این رو حضرت میفرماید: «هرگاه زنی متكبر باشد، بیگانه را به حریم خود راه نمیدهد و اگر بخیل باشد، اموال خود و شوهرش را حفظ میكند و چون ترسان باشد، از هر چیزی كه به آبروی او زیان برساند، فاصله میگیرد».[50] امام (علیه السّلام) در این جا نمیفرماید زن مطلقاً خوب است متكبر باشد؛ حتی با زنان دیگر یا با پدر یا برادر یا عمو و دایی و محارم خودش، بلكه میفرماید: زن در مقابل نامحرم رفتارش متكبرانه باشد. فرق است بین تكبر و رفتار متكبرانه، در اینجا یعنی رفتارش بزرگ منشانه باشد. تواضع و فروتنیهایی كه مثلاً یک مرد در مقابل مرد دیگر یا یک زن در برابر زن دیگر نشان میدهد، برای زن شایسته نیست كه در مقابل مرد نامحرم از خود نشان دهد و خود را كوچک كند.
تفاوت تکبر با اعتماد به نفس و عزت نفس
تكبر؛ يعنى آدمى خود را نسبت به ديگران – به جهت كمالى كه در خود مىبيند – بزرگ شمارد؛ خواه آن كمال را داشته باشد يا نداشته باشد و خواه آن صفتى را كه دارد و به آن مىبالد، در واقع هم كمال باشد يا نه؛[51] مانند تكبر شيطان نسبت به انسان، آنجا كه خداوند فرمود: «چرا به آدم سجده نكردى؟ عرض کرد: من از آتش خلق شدهام و آدم از خاک آفريده شده است».[52]
اما اعتماد به نفس؛ يعنى، علاوه بر اينكه انسان خودش را مثبت ارزيابى مىكند، به اين باور هم رسيده كه توان كافى براى انجام كارهايش دارد و مىتواند از توانمندىهاى خود، به خوبى در جهت نيل به اهدافش استفاده كند.
به عبارت ديگر خود را باور كرده و توانمندىهايش را به صورت واقع بينانه ارزيابى مىكند و در هر شرايطى، مىتواند از اين توانمندىها به خوبى استفاده كند و هيچگاه شكستها موجب تغيير اين باورها نسبت به خودش نمىشود؛ بلكه شكستها را به خوبى تحليل و سپس به عنوان سكوىپرش براى دستيابى به اهداف خود از آن استفاده مىكند.
اما عزت نفس در مقابل، سبكى و رذالت است. عزت نفس امرى پسنديده و مطلوب است و مؤمن بايد براى تقويت آن كوشا باشد. بهطورى كه با حفظ عزت نفس بتواند؛ در مقابل گناه، خود را حفظ كند و در تأمين نيازهاى خود هيچگاه در مقابل متمكنين و پولداران، خود را خوار و ذليل نكند و مناعت طبع را پيشه خود سازد.
با دقت در معنا و مفهوم اصطلاحات فوق، به خوبى تفاوت آنها روشن مىشود. اگر انسان، خود را داراى كمالى مىداند و تصور مثبتى از خود دارد، براى اين كه دچار غرور نشود، بايد راه تواضع را در پيش گيرد و هيچگاه به خود نبالد كه من داراى چنين كمالى هستم!! بلكه از آن توانمندى يا آن صفت كمال، در راه صحيح استفاده كند.
بنابراين تكبر، در مقابل تواضع است و راه درمان آن نيز فروتنى كردن در مقابل ديگران است.[53]
تفاوت تکبر با عُجب
عجب و کبر صفاتی هستند که مفهوم و ریشه مشترکی دارند و هر دوی آنها در خودبزرگ بینی و غرور به خود مشترک هستند، اما فرق میان آنها این است كه: کبر به این معنا است كه شخص، خود را بالاتر از دیگران بداند، ولى در عجب، پاى کس دیگری در میان نیست؛ بلكه معجِب؛ (شخصی که دچار عجب شده)، کسی است كه به خود ببالد و از خود راضی باشد و خود را کسی بداند. کبر ثمره عجب است؛ زیرا كه عجب خودپسندى است و كبر بزرگى كردن بر دیگران و خود را برتر از دیگران دانستن است. خودخواهی و علاقه زیاد به خود باعث می شود که وقتی انسان در خود كمالى دید، حالت خودپسندی و سروری به او دست دهد که به آن حالت «عجب» میگویند، و وقتی در اثر همین خودپسندی و حب نفس، دیگران را فاقد آن كمال گمان كند، حالت دیگرى به او دست میدهد كه عبارت است از: خود را برتر دیدن، كه به آن «كبر» میگویند. تمام اینها در باطن است، ولی اثر آن در ظاهر، چه در ظاهر بدن و چه در عمل و گفتار، «تكبر» است.
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «حواریون به عیسی بن مریم (علیهما السلام) عرض کردند: ای معلم خیر و نیکی! به ما بیاموزید که کدام چیز سختتر است؟ فرمود: سختترین چیزها خشم خدای عزوجل است، عرض کردند: به چه چیزی خشم خدا نگهداری میشود؟ فرمود: به اینکه شما خشمگین می شوید، عرض کردند: مبدأ خشم چیست؟ فرمود تکبر و جباری و حقیر شمردن مردم».[54]
تفاوت تکبر با غرور
همانگونه که در بحث مفهوم شناسی تکبر آمده است؛ تکبر در لغت به معنای تعظم (خود را بزرگ پنداشتن) آمده است.[55] برخی کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانستهاند و تکبر را به ثمراتِ آن امرِ باطنی، که به صورت افعال و اقوال ظاهر میشود، اطلاق کردهاند.[56]
و در اصطلاح تکبر، از صفات نکوهیدۀ نفسانی است که شخص متّصف به آن – که متکبّر نامیده میشود – خود را در برابر دیگران بزرگ میبیند و دیگران را خوار و حقیر میشمارد.
اما واژه غرور در لغت به معنای فریب خوردن و فریفته شدن و گول خوردن است[57] و در اصطلاح عبارت است از: «اعتماد و تکیه کردن نفس به آنچه که مطابق هوی و هوس باشد و طبع انسان به خاطر شبههافکنی و فریب شیطان به آن گرایش یابد. پس هرکس بر اساس شبهه فاسدی معتقد شود که در دنیا یا آخرت به خیر و سعادت رسیده مغرور است».[58]
غرور یکی از مرضهای قلبی است که انسان را از درون تهی کرده، اعمال و رفتار انسان را نابود میکند و در حقیقت به جای اینکه پروردگار بیهمتا را پرستش کند، از نفس، مال، مقام و علمش بتی ساخته و آنها را عبادت میکند.
مراتب تکبر
علمای اخلاق برای تکبر سه درجه بیان کردند که عبارتند از:
1. اولین درجه تکبر؛ تکبر قلبی، زبانی و عملی به صورت همزمان است.
2. دومین درجه؛ تکبر قلبی و عملی با همدیگر است.
3. سومین درجه؛ تکبر قلبی تنها است.[59]
تکبر قلبی
سومین درجه از تکبر؛ تکبر قلبی است. این درجه از تکبر به این صورت است كه: انسان در دل، خود را بالاتر از دیگران بداند، اما در كردار و گفتار مطلقاً اظهار ننماید و نهایت سعی را در تواضع و فروتنی بهكار بندد. چنین شخصی شاخ و برگ درخت كبر را قطع كرده است، اما ریشه آن در دل او هست. پس اگر به این جهت بر خود غضبناک باشد و در صدد قلع و قمع ریشه آن نیز بوده باشد و در این کار سعی فراوان كند، به آسانی میتواند از آن خلاص گردد و اگر احیاناً بیاختیار میل به برتری كند ولی در مقام مجاهده با نفس خود باشد، گناهی بر او نیست و خداوند توفیق نجات به او كرامت میفرماید.[60]
تکبر قلبی و عملی
دومین درجه از تکبر این است كه: انسان علاوه بر این که در دل خود دارای تکبر است و در قلب خود کبر میورزد، در كردار و عمل هم مانند متكبرین متکبرانه عمل میکند، اما این را به زبان نمیآورد؛ در زبان اظهار تکبر نکرده، دیگران را تحقیر نمیکند. این درجه، یک رتبه پایین تر از درجه اول است.[61]
تکبر همزمان قلبی، زبانی و عملی
اولین درجه از تکبر، تکبر قلبی، زبانی و عملی به صورت همزمان است. این درجه از تكبر چنان است که این صفت خبیثه در دل آدمی جا میگیرد و انسان طوری میشود که خود را بهتر و برتر از دیگران میبیند و آن را در كردار و گفتار خود ظاهر میكند؛ مثل این كه در مجالس، بالاتر مینشیند، یا خود را بر همردیفان و همراهان خود مقدم میدارد، روی خود را از ایشان برمیگرداند و اخم میكند، چین بر پیشانی میافكند و كسی را كه در احترام به او كوتاهی كند، انكار مینماید و اظهار مفاخرت و مباهات میكند و در مسائل علمی و كارهای عملی در صدد غلبه بر دیگران میباشد.[62]
اسباب و عوامل تکبر
مرحوم فیض کاشانی اسباب تکبر را در هفت چیز خلاصه کرده و آنها را به ترتیب ذیل بیان میدارد:
1. یکی از عوامل تکبر، علم است، افرادی که خودسازی نکردند و دارای ظرفیت بالایی نیستند، علمشان موجب غرور و در نهایت موجب تکبر خواهد شد.
2. یکی دیگر از عوامل تکبر، اعمال نیک و عبادات است در حالی که همراه با عجب و ریا و غرور باشد.
3. داشتن نسب و حسب عالی است نیز گاهی موجب تکبر می شود؛ در روایت آمده است: «روزی ابوذر در حضور پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) به شخصی گفت: (یَابنَ السَّوداء؛ یعنی ای فرزند زن سیاه)، حضرت (صلی الله علیه و آله) فرمود: ابوذر آرام باش! آرام باش! کسی که مادرش سفید پوست است بر کسی که مادرش سیاه پوست است هیچ برتری ندارد، ابوذر متوجه اشتباه خود شد، برای جبران روی زمین دراز کشید و به آن مرد گفت: برخیز و پایت را روی صورت من بگذار».[63]
4. جمال و زیبایی و حسن ظاهر.
5. داشتن مال و ثروت فراوان؛ مانند قارون و امثال او.
6. داشتن قدرت و نیروی جسمانی و بدنی ستبر.
7. فزونی فرزندان و اقوام و یاران و مددکاران و یا فزونی شاگردان که گاهی عامل تکبر و خود برتربینی است، مثل اینکه برخی به واسطه داشتن چند هزار طرفدار و امثال آن دارای تکبر هستند.[64]
8. یکی از عوامل اصلی انحرافات اخلاقی و از جمله تکبر، غرور و خود بزرگبینی، ضعف شخصیتی افراد است، افرادی که از نظر شخصیتی مشکل دارند، به تکبر و خود بزرگبینی مبتلا میشوند.
9. یکی دیگر از عواملی که باعث تکبر و خود بزرگبینی افراد میشود، جهل و حماقت انسان است. یعنی فردی که خودش را نشناخته و نمیداند که سراپای وجود او ضعف و ناتوانی است، احساس میکند که هیچ مشکلی ندارد و بهتر از همگان است. علی (علیه السّلام) در این باره میفرماید: «تکبر خود حماقت است».[65]
سخن آخر اینکه گاهی خداوند انسانها را بهواسطه این اسباب آزمایش و امتحان میکند تا افراد باظرفیت از افراد بی ظرفیت شناخته شوند و یا اینکه برای بالابردن ظرفیت انسان او را در موقعیت مقام، شهرت، پول و… قرار میدهد. در این میان کسانیکه فریب این اسباب را میخورند بهراحتی در چاله این امور فرو میروند و این اسباب آنها را مانند باتلاق در درون خود میکشد.
درمان تکبر
روح انسان نیز مانند جسم وی دچار بیماری میگردد؛ لذا باید برای درمان بیماری خود چارهای بیندیشد.
یکی از بیماریهای روحی و قلبی مهم انسان، تکبر است.
دانشمندان علم اخلاق برای درمان تکبر، راههکارهای بسیاری ارائه کردند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
الف. درک عظمت خداوند در تکبر زدایی نقش به سزایی دارد:
امام حسن (علیه السّلام) فرمود: «سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، احساس بزرگی (و خود برتربینی) کند. پس بهراستی بزرگی کسانی که عظمت خدا را دریافتهاند، تواضع و فروتنی است و عزت کسانی که میدانند جلالت و بزرگی خدا چیست، در مقابل او تذلل و احساس کوچکی کردن است».[66]
ب. قیامت باوری و ایمان به حسابهای دقیق آن روز، در تکبر زدایی نقش مهمی دارد؛ چنان که در حدیثی از امام زین العابدین (علیه السّلام) آمده است که «میان سلمان فارسی و مرد خودخواه و متکبری خصومت و سخنی واقع شد. آن مرد به سلمان گفت: تو کیستی (چه کارهای)؟ سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفی بوده و پایان کار من و تو مردار گندیدهای است. هنگامی که روز قیامت شود و ترازوی سنجش برقرار گردد، هر کس ترازوی عملش سنگین باشد، با کرامت و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوی عملش سبک باشد، پست و بیمقدار است».[67]
ج. یکی از راه ها این است که انسان به حقیقت خویش و ضعف و ناتوانی خود پیببرد و از طرف دیگر عظمت و مقام و منزلت خدا را بشناسد.
علی (علیه السّلام) با توجه به همین نکته فرمود: «از فرزند آدم تعجب میکنم که آغاز او نطفه (بدبو) و آخرش مردار (گندیده) و وسط آن دو، ظرفی برای مدفوع (ظرفی پر از کثافت ونجاست) است؛ با این حال، تکبر میورزد!!».[68]
از امام باقر (علیه السّلام) روایتی شبیه روایت فوق با تفاوت مختصری نقل شده است: «از متکبر فخر فروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بی ارزشی آفریده شده و در پایان کار مردار گندیدهای خواهد بود و در این میان، نمیداند به چه سرنوشتی گرفتار میشود و با او چه میکنند».[69]
عوامل درمان تکبر
در مورد راههای عملی درمان تکبر باید گفت: انجام چند امر در تکبر زدایی نقش بسزایی دارد:
1. کارهای روزانه را خود انجام دادن:
گاهی امور سادهای؛ مانند سر یک سفره نشستن با زیردستان، کارهای خانه را انجام دادن، در سلام پیشی گرفتن و در راه رفتن بر کسی مقدم نشدن، میتواند در از بین بردن تکبر نقش مهمی ایفا کند.
از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده كه فرمود: هر كس كه نعلين (كفش) خود را پينه زند، و جامهاش را وصله كند، و متاعش را (كه از بازار میخرد)، خودش بهخانه بَرَد از تكبر بركنار است (اينها نشانه آن است كه مرد متواضعى است و تكبر ندارد)».[70]
در جای دیگری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «حَمْل بار (ما یحتاج منزل) برای خانواده تکبر را از انسان دفع میکند».[71]
2. انجام عبادت:
انجام عبادت، مخصوصاً نماز که همراه با سجده و رکوع است، اگر با معرفت همراه باشد، باعث از بین رفتن تکبر میشود. علی (علیه السّلام) فرمود: «خدا ایمان را برای تطهیر از شرک لازم شمرده و نماز را برای پاکی از تکبر واجب کرد».[72]
3. امتحانها و شداید:
عامل دیگر برای تکبر زدایی، امتحان های الهی و شداید و گرفتاریهای روزگار است. در اینباره علی (علیه السّلام) فرمود: «خداوند بندگانش را با انواع گرفتاریها آزمایش میکند و به انواع تلاشها (همچون جهاد و حج و…) متعبد و پای بندشان میکند و به سختیهای مختلف گرفتارشان میسازد تا تکبر را از دلشان بیرون آورد و رام شدن (تواضع) را در روحشان جای دهد».[73]
4. اجتناب از عوامل تکبرزا:
برخی از امور در انسان ایجاد تکبر میکند، مثل: عادت به صدر نشینی، عدهای را همراه و دور خود راه انداختن، استقبالها و بدرقه های سنگین راه انداختن و… .
برای اینکه انسان گرفتار تکبر نشود، باید سعی کند از این امور اجتناب نماید. ابوامامه نقل کرده است که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) روزی به سوی بقیع میرفت و اصحاب هم به دنبال او راه افتادند. پس حضرت توقف فرمود و دستور داد آنها جلوتر از حضرت حرکت کنند. از راز این قضیه سؤال شد، فرمود: «بهراستی صدای کفشهای شما را شنیدم، ترسیدم که (در نفس و روحم) چیزی از تکبر واقع شود؛ (لذا گفتم جلوتر حرکت کنید)».[74]
نکته برجسته در این سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این است که وقتی ایشان از صداهای کفشها بر خود بترسد، دیگران لازم است بهشدت مواظب خود باشند.[75]
عبرت از تكبر ابلیس
پند آموزی و عبرت گیری از جمله اموری است که در دین اسلام و معارف دینی نسبت به آن تأکید فراوان شده است. یکی از مطالبی که عبرت گرفتن از آن در آموزههای دینی اشاره و تأکید شده است؛ عبرت از تكبر ابلیس است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) در کتاب شریف نهج البلاغه به کسانی که خواهان کمال و سعادت حقیقی هستند و از گذشتگان، عبرت و پند میگیرند، چنین سفارش مینمایند: «پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد، عبرت گیرید؛ زیرا اعمال فراوان و کوششهای مداومِ او را با تکبّر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد که مشخّص نمیباشد از سالهای دنیا یا آخرت است، امّا با ساعتی تکبّر همه را نابود کرد. چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگری همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟!».[76]
از مجموع سخنان امیر المؤمنین (علیه السّلام)، بهدست میآید که انسان نه تنها نباید تکبر بورزد، بلکه باید از تکبر ورزی ابلیس و بلایی که بهواسطه تکبر او دامنگیرش شد، درس عبرت بگیرد.
کتابنامه مقاله تکبر
- قرآن مجید.
- حرانى،ابن شعبه، تحف العقول، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، چاپ دوم، قم، 1404 ق / 1363 ش.
- مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، زبدة البیان فی احکام القرآن، قم، ۱۳۷۵ ش.
- امام علی بن الحسین، سجاد (عليه السلام)، الصحيفة السجادية، ناشر: الهادى، چاپ اول، قم، 1418 ق.
- تميمى آمدى، عبد الواحد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ناشر: دفتر تبليغات، چاپ اول، قم، 1366 ش.
- دستغيب شيرازى، سید عبدالحسین، گناهان كبيره. [کتابنامه ناقص است]
- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۳ ش.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدگیلانی، تهران، ۱۳۳۲ ش.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، کتاب الذریعة الی مکارم الشریعة، قم، ۱۳۷۳ ش.
- صدوق، محمد بن علی، أمالی، ناشر: اعلمى، چاپ پنجم، بيروت، 1400 ق.
- صدوق، محمد بن علی، خصال، ناشر: جامعه مدرسين، چاپ اول، قم، 1362 ش.
- صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ناشر: داورى، چاپ اول، قم، بیتا.
- طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، ناشر: شريف رضى، چاپ چهارم، قم، 1412 ق / 1370 ش.
- عده اى از علماء، الأصول الستة عشر، ناشر: دار الشبستري للمطبوعات، چاپ اول، قم، 1363 ش.
- غزالی، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، تهران، ۱۳۶۸ ش.
- فيض كاشانى، ملا محسن، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، تصحيح و تعليق: غفارى، على اكبر، ناشر: مؤسسه انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، چاپ چهارم، قم، 1417 ق.
- کاشانی، محسن، راه روشن، مترجم: صاحبی، عبدالعلی، استان قدس رضوی، چاپ دوم ، مشهد، ۱۳۷۹ ش.
- كلينى، محمد بن یعقوب، كافی، ناشر: اسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1362 ش.
- مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان، ناشر: دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق.
- مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم، تهران، 1404 ق.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.
- نراقى، ملا محمد مهدى، جامع السعادات، ناشر: اعلمى، چاپ چهارم، بيروت.
- نهج البلاغة (للصبحي صالح)، گردآورنده: سید رضی، محقق و مصحح: فيض الإسلام، علی نقی، ناشر: هجرت، چاپ اول، قم، 1414 ق.
- نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول (ص))، گردآورنده: پاينده، ابو القاسم، ناشر: دنياى دانش، چاپ چهارم، تهران، 1382 ش.
- ورّام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، مجموعه ورّام، ناشر: مكتبه فقيه، چاپ اول، قم، 1410 ق.
- ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، محقق و مصحح: مير دامادى، جمال الدين، ناشر: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع – دار صادر، چاپ سوم، بيروت، 1414 ق.
[1]. ابن منظور، لسان العرب، ج ۵، ص ۱۲۹، ذیل واژه «کبر».
[2]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ذیل واژه «کبر»؛ احمدبن محمد، مقدس اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، ج ۱، ص ۴۴۲.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، کتاب الذریعه الی مکارم الشریعه، ج ۱، ص ۲۹۹؛ غزالی، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، ج ۳، ص ۷۱۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۰.
[4]. بر گرفته از مؤسسه فرهنگی و دائره المعارف جام طهور.
[5]. نحل، ۲۹؛ زمر، ۶۰ و ۷۲؛ غافر، ۷۶.
[6]. نحل، ۲۳.
[7]. نساء، ۱۷۳.
[8]. لقمان، ۱۸؛ حدید، ۲۳.
[9]. سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغه (صبحی صالح)، محقق و مصحح: فيض الإسلام، علی نقی، ص 286.
[10]. طوسى، محمد بن حسن، امالی، ص 538، ناشر: دار الثقافة، چاپ اول، قم،1414 ق.
[11]. بقره، 34.
[12]. اعراف، 13.
[13]. نوح، 7.
[14]. فصلت، 15.
[15]. نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول (ص))، گردآورنده: پاينده، ابو القاسم، ص 354.
[16]. گفتنی است که ابلیس از جنیان است، امّا به دلیل عبادت زیاد در صف فرشتگان قرار گرفت.
[17]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، گردآورنده: محقق و مصحح: فيض الإسلام، علی نقی، ص 287.
[18]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافی، ج 2، ص 289.
[19]. همان، ص 310.
[20]. همان.
[21]. ورّام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، مجموعه ورّام، ج 1، ص 201.
[22]. منافقون، 8.
[23]. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان، ج 24، ص 325.
[24]. حرانى، ابن شعبه حسن بن على، تحف العقول، محقق و مصحح: غفارى، على اكبر، ص 396.
[25]. نراقى، ملا محمد مهدى، جامع السعادات، ج 1، ص 385.
[26]. غافر، 60.
[27]. انعام، 53.
[28]. مؤمنون، 47.
[29]. ابراهیم، 10.
[30]. نراقى، ملا محمد مهدى، جامع السعادات، ج 1، ص 385 و 386.
[31]. غافر، 56.
[32]. نازعات، 24.
[33]. قصص، 38.
[34]. غافر، 60.
[35]. برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور.
[36]. مؤمنون، 47.
[37]. مؤمنون، 34.
[38]. فرقان، 21.
[39]. برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور.
[40]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافی، ج 2، ص 310.
[41]. لقمان، 18.
[42]. صدوق، أمالی، ص 428.
[43]. امام علی بن الحسین، سجاد (عليه السلام)، الصحيفة السجادية، ص 93.
[44]. برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور.
[45]. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، ج 1، ص 696- 698، واژه «کبر».
[46]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 554.
[47]. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَنْ عِنْدَهُ الْكِبْرِيَاءُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ كبه [أَكَبَّهُ] اللَّهُ فِي النَّارِ…»: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، محقق و مصحح: جمعی از محققان، ج 83، ص 369؛ برگرفته از سایت اسلام کوئست.
[48]. طور، 43.
[49]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، گردآورنده: سید رضی، محقق و مصحح: فيض الإسلام، علی نقی، ص 509.
[50]. همان.
[51]. نراقى، ملا احمد، معراج السعاده، ص 278، 1366 ش؛ دستغيب شيرازى، سید عبدالحسین، گناهان كبيره، ص 114.
[52]. اعراف، 12.
[53]. برگرفته از سایت پرسمان دانشجویی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها.
[54]. صدوق، محمد بن علی، خصال، ج 1، ص 6؛ برگرفته از سایت راسخون.
[55]. ابن منظور، لسان العرب، ج ۵، ص ۱۲۹، ذیل واژه «کبر».
[56]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، کتاب الذریعه الی مکارم الشریعه، ج ۱، ص ۲۹۹؛ غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، ج ۳، ص ۷۱۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، محقق و مصحح: جمعی از محققان، ج ۷۰، ص ۱۹۳؛ نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۸۰.
[57]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج ۱۰، ص ۱۴۶۹۹.
[58]. کاشانی، محسن، راه روشن، ترجمه: صاحبی، عبدالعلی، ج ۶، ص ۴۱۴.
[59]. نراقى، ملا احمد، معراج السعاده، ص 202 – 208؛ دستغيب شيرازى، سید عبدالحسین، گناهان كبيره، ص 114؛ برگرفته از سایت اندیشه قم.
[60]. نراقى، ملا احمد، معراج السعاده، ص 202 – 208؛ دستغيب شيرازى، سید عبدالحسین، گناهان كبيره، ص 114؛ برگرفته از سایت اندیشه قم.
[61]. نراقى، ملا احمد، معراج السعاده، ص 202 – 208؛ دستغيب شيرازى، سید عبدالحسین، گناهان كبيره، ص 114؛ برگرفته از سایت اندیشه قم.
[62]. نراقى، ملا احمد، معراج السعاده، ص 202 – 208؛ دستغيب شيرازى، سید عبدالحسین، گناهان كبيره، ص 114؛ برگرفته از سایت اندیشه قم.
[63]. عده اى از علماء، الأصول الستة عشر، ص 29.
[64]. فيض كاشانى، ملا محسن، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، تصحيح و تعليق: غفارى، على اكبر، ج 6، ص 236.
[65].«التکبر عینُ الحماقة»، تميمى آمدى، عبد الواحد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 309.
[66]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق و مصحح: جمعی از محققان، ج 75، ص 104.
[67]. صدوق، محمدبن علی، أمالی، ص 610.
[68]. صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، ج 1، ص 276.
[69]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافی، ج 2، ص 329.
[70]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافی، ج 8، ص 231.
[71]. طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، ص 124.
[72]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، گردآورنده: سيد رضى، محقق و مصحح: فیض الاسلام، علی نقی، ص 512.
[73]. همان، ص 294.
[74]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، محقق و مصحح: مير دامادى، جمال الدين، ج 7، ص 425.
[75]. برگرفته از سایت حوزه نت.
[76]. شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (صبحی صالح)،گردآورنده: سید رضی، محقق و مصحح: فيض الإسلام، علی نقی، ص 287.