Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

ابوطالب، پدر امام علی (عليه السّلام)

حضرت ابوطالب پدر امام علی (عليه السّلام)  از شخصیت‌های برجسته تاریخ اسلام است. ابوطالب در خانواده‌ای خداپرست و موحّد و در سایه پدری همچون عبدالمطلب که از کمالات روحی و امتیازات معنوی برخوردار بود، پرورش یافت و همانند پدرش در مسیر آیین حنیف ابراهیمی قدم بر می‌داشت.

اصبغ بن نباته می‌گويد: از امير المؤمنين (عليه السّلام)   شنيدم كه‏ مى‏فرمود: «به خدا سوگند كه پدرم و جدّم عبد المطّلب و هاشم و عبد مناف، هيچ‌گاه بتى را نپرستيدند. سؤال شد: پس چه مى‏پرستيدند؟ فرمود: مطابق دين ابراهيم (عليه السّلام)   به جانب خانه كعبه نماز مى‏خواندند و بدان متمسّک بودند».[1]

در روایت دیگری از امیرالمؤمنین علی (عليه السّلام)  نقل شده که آخرین وصی از سلسله اوصیای قبل از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، پدرم (ابوطالب) بوده است.[2]

ابوطالب نه تنها تحت تأثیر شرک و بت‌پرستی مردم مکه قرار نگرفت، بلکه در مقابل شیوه‌های جاهلیت ایستادگی کرد و نوشیدن مشروبات را بر خود حرام ساخت و خود را از هرگونه فساد و آلودگی، برحذر داشت.[3]او نخستین کسی است که «سوگند خوردن اولیای مقتول برای اثبات قتل» در امر قضا را، سنت قرار داد و بعدها اسلام نیز آن را با نام «قسامه» تثبیت کرد.[4]

ابوطالب پس از درگذشت عبدالمطلب، بنا بر وصیت پدر، کفالت و سرپرستی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را که هشت ساله بود، بر عهده گرفت و تا هنگام وفاتش؛ سال دهم بعثت، 42 سال تمام، پروانه وار به گرد شمع وجود او گشت و در تمام حالات، در سفر و حضر، از او حراست و حفاظت کامل نمود.[5]

مجاهد از ابن عبّاس نقل كرده است كه گروهى از افراد كاردان و باتجربه قبيله مذحج وقتى كه قدم‌هاى مبارک پيامبر (صلی الله علیه و آله) را ديدند، ]به عبد المطّلب[، گفتند: اى بزرگ حجاز! از اين پسر مواظبت كن كه ما تا كنون قدمى را شبيه‏تر از قدم‌هاى او به آن قدمى كه در مقام ]ابراهيم علیه السّلام[ است نديده‏ايم!. عبد المطّلب با شنيدن اين سخن رو به ابو طالب كرد و فرمود: گوش كن، ببين اينها چه مى‏گويند! به راستى كه براى اين پسرم ملک و سلطنتى است!. از آن پس ابو طالب يارى و كفالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به بهترين وجه بر عهده گرفت، هميشه همراه او بود و از او جدا نمى‏شد و آن حضرت را بسيار دوست مى‏داشت و بر فرزندان خويش مقدّم مى‏داشت و تا او را در كنار خويش نمى‏خوابانيد، خود نمى‏خوابيد و همواره مى‏گفت: تو پرعقل، خوش طبع و خوش سيمايى!.[6]

ابن ابی الحدید، مورّخ و دانشمند معروف اهل سنت، در ضمن شرح فداکاری‏های حضرت ابوطالب، می‏گوید: «یک نفر از علمای شیعه درباره ایمان ابوطالب کتابی نوشت و نزد من آورد که من بر آن تقریظ بنویسم. من به جای تقریظ، این اشعار را که شماره آن‏ها به هفت بیت می‏رسد، در پشت کتابش نوشتم، که مضمون بخشی از آن‏ها چنین است: «اگر ابوطالب و فرزندش علی (علیه‏السلام) نبودند، هرگز اسلام قد راست نمی‏کرد؛ پدر در مکه از آن حمایت کرد و فرزند در یثرب (مدینه)، جانش را نثار کرد».[7]

وی هنگامی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از همه سو هدف تیرهای زهرآگین مشرکان مکه بود، مردانه از آن حضرت حمایت کرد و بدین وسیله در گسترش اسلام و تقویت مسلمانان نقش مهمی ایفا نمود و در راه هدف مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) که نشر آیین یکتاپرستی و ریشه‌کن کردن شرک و بت پرستی بود، از هیچ کوششی دریغ ننمود، حتی به مدّت سه سال در کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) و سایر بنی هاشم در «شعب ابی طالب»، – که درّه ای خشک و سوزان بود – به سر برد.[8]

ایمان ابوطالب و تهمت‌های ناروا:

بعضی از اهل سنت معتقدند که حضرت ابوطالب (عليه السّلام)  در طول حیات خود به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان نیاورده است؛ زیرا مشاهده نشده که نماز بخواند و او بدون اسلام از دنیا رفته است.[9]

در مقابل، علمای شیعه امامیه و نیز زیدیه و برخی از علمای اهل سنت،[10] به استناد روایات اسلامی و شواهد تاریخی، بر این عقیده‌اند که حضرت ابوطالب مؤمن بوده و مؤمن نیز از دار دنیا رفته است. به بعضی از دلایل آنها اشاره می شود:

1. حضرت ابوطالب (عليه السّلام)  در مواضع متعدد، در قالب نظم و نثر به نبوت و پیامبری رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حقانیت راه آن حضرت، اعتراف نموده است. از میان ذخایر علمی و ادبی حضرت ابوطالب و قصاید طولانی وی، قطعاتی چند انتخاب شده که مضمونش چنین است:

«اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد (صلی الله علیه و آله) بسان موسی و مسیح (علیهما السلام) پیامبر است، همان نور آسمانی را که آن دو در اختیار داشتند، او نیز دارد و تمام پیامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمایی و از گناه باز می‌دارند. ای سران قریش! تصوّر کرده‌اید که می توانید بر او دست بیابید در صورتی که آرزویی را در سر می‌پرورانید که کمتر از خواب‌های آشفته نیست. او پیامبر است و وحی از ناحیه خداوند بر او نازل می گردد».

ایشان در بخش دیگری از اشعار خود سروده‌اند: «ای قریش آیا نمی دانید که ما او (محمد) را مانند موسی، پیامبر یافته‌ایم و نام و نشان او در کتاب‌های آسمانی قید گردیده است و بندگان خدا محبّت مخصوصی به وی دارند و نباید دربارۀ کسی که خدا محبّت او را در دل‌ها به ودیعت گذارده ستم کرد؟».

همچنیین در جای دیگر آورده‌اند: «اى برادرزاده تا ابوطالب در ميان خاک نخوابيده و لحد را بستر نساخته، هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت. به آن چه مأموری آشکار کن، از هیچ کس مترس و بشارت ده و چشمانی را روشن ساز، مرا به آیین خود خواندی و می‌دانم تو پند دهندۀ من هستی و در دعوت خود امین و درستکاری، حقّا که کیش محمد (صلی الله علیه و آله) از بهترین آئین‌ها است».[11]

دلالت این اشعار و کلمات بر ایمان راسخ حضرت ابوطالب (عليه السّلام) ، واضح و غیر قابل انکار است، به نحوی که برخی از امامان معصوم (علیهم السلام) به بعضی از این اشعار بر ایمان ابوطالب استشهاد نموده‌اند.[12]

2. در محضر امام سجاد (علیه‌السلام) از ایمان ابوطالب سخن به میان آمد. آن حضرت فرمود: «در شگفتم که چرا مردم در ایمان او تردید دارند، در صورتی که هیچ زن مسلمانی نبایست بعد از اسلام آوردن در حباله شوهر کافر خود بماند و فاطمه بنت اسد که از سابقان در اسلام است، تا هنگام مرگ ابوطالب، در نکاح او بود».[13]

3. از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره گفتار مردم پیرامون معذب بودن حضرت ابوطالب در آتش جهنم، سؤال شد، حضرت فرمود: «اگر ایمان ابوطالب در یک کفه ترازو و ایمان سایر مردم در کفه دیگر قرار داده شود، همانا ایمان او ترجیح دارد، سپس فرمود: آیا نمی دانید که حضرت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در زمان حیاتش دستور می‌داد که از طرف حضرت عبدالله (پدر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله) و از طرف حضرت ابوطالب پدر بزرگوارش، حج به جا آورند و برای بعد از خود نیز نسبت به این امر، وصیت فرمود؟». [14]

4. امام جعفر صادق (عليه السّلام)   ‏از پدران بزرگوارش (عليهم السّلام) نقل نموده كه حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السّلام)  روزى در رحبه[15] نشسته بود و مردم بسياری در اطراف آن حضرت جمع شده بودند. در ميان آن جماعت شخصى برخاسته و گفت: يا اميرالمؤمنين شما جایگاهی داری که حضرت ربّ‌العالمين شما را در آن قرار داده و حال آن که پدرت در آتش جهنم معذّب است؟ اميرالمؤمنين على (عليه السّلام)  فرمود: ساکت باش! خداى تبارک و تعالى زبانت را قطع نماید. قسم به آن خدایى كه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را به حق، به پیامبری مبعوث فرمود، اگر پدرم اراده كند كه همه گنهكاران روى زمين‏ را شفاعت نمايد، همانا پروردگار عالم شفاعت او را درباره همه آنها قبول فرمايد. آیا پدرم در آتش جهنم معذّب باشد در حالی كه فرزند او تقسيم کننده بهشت و جهنم است؟[16] قسم به آن خدایى كه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را به حق به پیامبری مبعوث فرمود، همانا نور پدر بزرگوارم در روز قيامت انوار تمامى خلايق را تحت الشعاع قرار خواهد داد، مگر پنج نور: نور محمد (صلی الله علیه و آله) و نور من و نور حسن و نور حسين و نور نه نفر از اولاد حسين (عليهم السّلام)؛ زيرا كه نور پدرم از نور ما است كه خداوند سبحان، نور ما را دو هزار سال قبل از آفرینش آدم خلق فرمود.[17]

5. حضرت عبدالعظیم حسنی در نامه‌ای از محضر امام رضا (علیه‌السّلام) در مورد ایمان ابوطالب سؤال نمود. امام رضا (علیه‌السلام) در جواب فرمود: « بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. اگر در ایمان ابوطالب شک کنی، سرنوشت تو آتش جهنّم است».[18]

6. درباره نماز حضرت ابوطالب (عليه السّلام) ، گفتار امیرالمؤمنین (عليه السّلام)  ذکر شد که آن جناب مطابق دين ابراهيم (عليه السّلام)   به جانب خانه كعبه نماز مى‏خوانده است. علاوه بر این، ابن ابی الحدید معتزلی معتقد است که در آن زمان (در مکه)، هنوز نماز، واجب نشده بود و نمازی که مرسوم بود، نماز غیر واجب بود که هرکه می خواست می خواند و هر که نمی خواست ترک می کرد و نماز، در مدینه، واجب شد.[19]

«علّامه مجلسى» مى‏گويد: شيعه اماميه بر اسلام حضرت ابوطالب (عليه السّلام)  اجماع دارد و این که ایشان از ابتدای امر به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایمان آورده بود و هیچ‌گاه بتی را نپرستید، بلکه او از اوصیای حضرت ابراهیم (عليه السّلام)  بود. اسلام او آن قدر شهرت دارد که مخالفان شیعه، این مطلب را به شیعه نسبت می دهند و روایات در این باره از طرق شیعه و سنی در حدّ تواتر است و بسیاری از علما و محدثان ما در این باره کتاب مستقلی تألیف کرده‌اند که بر اهل تحقیق مخفی نیست.[20]

حضرت ابو طالب و کتمان ایمان خود:

حضرت ابوطالب (عليه السّلام)  برای آن که از آیین یکتاپرستی بهتر دفاع کند و مسؤولیت خود را در حفظ جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پیشبرد اهداف اسلام بیشتر ادا نماید، تقیه نموده و ایمان و اعتقاد خود را نسبت به اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله) کتمان می‌نمود.

از شعبى نقل شده كه امير مؤمنان علی (عليه السّلام)  فرمود: «به خدا سوگند ابوطالب، عبد مناف فرزند عبد المطلب، مؤمن و مسلمان بود و ايمان خود را پنهان مى‏داشت، از ترس آن كه مبادا بنی هاشم از سوى قريش رانده گردند».[21]

امام صادق (عليه السّلام)  فرمود: «همانا ابوطالب ایمان خود را پنهان می‌داشت، وقتی از دار دنیا رفت، به رسول خدا (صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله) وحی رسید که از مکه خارج شو؛ زیرا دیگر یار و یاوری نداری؛ به همین جهت آن حضرت به مدینه هجرت فرمود».[22]

شیوه ذکر شده در صورت لزوم و تناسب زمانی، یک ضرورت عقلی و قرآنی و اجتماعی بوده و احادیث زیادی در این باره در منبع روایی آمده است؛ چنان که امام صادق (عليه السّلام)  فرمود: «مثل ابوطالب مثل اصحاب کهف است که ایمان واقعی خود را مخفی نگهداشته، و در ظاهر خود را کافر معرفی می‏کردند؛ از این رو، خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود».[23]

وفات حضرت ابوطالب:

«حضرت ابوطالب سه سال قبل از هجرت، و دو ماه بعد از آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یارانش از «شعب» خارج شدند، در ماه شوال یا ذی‌القعده سال دهم بعثت، در سن هشتاد و چند سالگی از دنیا رفت».[24] بدنش را در مکه معظمه در «حجون» معروف به «قبرستان ابوطالب» دفن کردند.[25]

پس از این که حضرت ابوطالب از دنیا رفت و علی (علیه‏السّلام) وفات پدر را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خبر داد، آن حضرت بسیار محزون و غمگین شد و سخت گریست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و کفن کن و حنوط نما و هرگاه او را بر تخت گذاشتی مرا مطلع کن. امیرالمؤمنین (عليه السّلام)  همین گونه عمل کرد، آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تشریف آورده و تخت «ابوطالب» را بر دوش مبارک گرفته و فرمود: «ای عموی بزرگوار! تو صله رحم را به نيكى به جا آوردى و پاداش نيكى دادى، تو مرا در کودکی تربیت و کفالت نمودی، و در بزرگی یاری و معاونت دادی». پس از اين، روى خود را به طرف مردم كردند و فرمودند: به خداوند سوگند، از عموی خود چنان شفاعتى كنم كه جهانيان از وى به شگفت آيند». [26] وی در حالی دنیا را وداع گفت که قلبش لبریز از ایمان به خدا و عشق به محمد (صلی الله علیه و آله) بود.

با مرگ او خیمه‌ای از حزن و اندوه بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان آن روز که کمتر از پنجاه نفر بودند، سایه افکند؛ زیرا آنان بهترین حامی، مدافع و فداکار در راه اسلام را از دست دادند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمی‌توانست هیچ گونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند».[27] ابن کثیر و ابن اثیر نقل می کنند: «کفار قریش پس از وفات ابوطالب بر سر مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله)، خاک و گاهی روده گوسفند می ریختند».[28]

اندوه مسلمانان چند روز بعد با درگذشت حضرت خدیجه (علیها السّلام)، رکن دیگر اسلام و حامی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، دو چندان شد.[29] درگذشت ابوطالب و خدیجه کبری (علیهما السّلام) مصیبت بزرگی برای رسول‌ خدا (صلی الله علیه و آله) بود به حدّی که آن سال را، «عام الحزن»؛ یعنی سال اندوه و غم، نامید.[30]


[1]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ‏1، ص 174 و 175.‏

[2]. ر.ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر في الكتاب و السنة و الأدب، ج ‏7، ص 524.

[3]. ر.ک: حلبى شافعى، ابوالفرج، السيرة الحلبية، ج 1، ص 165.

[4]. خنيزی، عبد‌الله، ابوطالب مؤمن قریش، مترجم: شاهين، عبدالله، ص 116.

[5]. ر.ک: ابن الجوزى، تذكرة الخواص، ص 18.

[6]. همان.

[7]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 84.

[8]. ر.ک: امين عاملى، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج ‏1، ص 235؛ شرح نهج البلاغه، ج ‏14، ص 65.

[9]. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج ‏14، ص 65 و 66.

[10]. همان.

[11]. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج ‏14، ص 71 – 80؛ الغدیر في الكتاب و السنة و الأدب، ج ‏7، ص 446 – 450.

[12]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافی، ج ‏1، ص 448 و 449.

[13]. شرح نهج البلاغه، ج ‏14، ص 69.

[14]. همان، ص 68؛ الغدیر في الكتاب و السنة و الأدب، ج 7، ص 390.

[15]. الرّحبة به فتح راء، به زمین وسیع گفته می‌شود. رحبه مسجد به حیاط وسیع آن می گویند. همچنین نام محله‌ای در کوفه است. ر.ک: ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ‌محقق: فارس (صاحب الجوائب)، احمد، ج 1، ص 414؛ طریحى، فخر الدین،‌ مجمع البحرین‌، محقق: حسینى، سید احمد، ج ‏2، ص 69.

[16]. اشاره به یکی از القاب امام علی (علیه السلام)؛ یعنی قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ.

[17]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏1، ص 229 و 230.

[18]. الغدیر في الكتاب و السنة و الأدب، ج ‏7، ص 532.

[19]. شرح نهج البلاغه، ج ‏14، ص 83.

[20]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، محقق: جمعى از محققان، ج ‏35، ص 138 و 139؛

برای آگاهی بیشتر از ادلۀ ایمان حضرت ابوطالب (علیه السلام)، ر.ک: سؤال 3414، (سایت اسلام کوئست: 4087) و سؤال 8439، (سایت اسلام کوئست: 8587).

[21]. الغدیر في الكتاب و السنة و الأدب، ج ‏7، ص 522.

[22]. قطب راوندى‏، سعید بن عبدالله، الخرائج و الجرائح‏، ج ‏3، ص 1078.

[23]. كافی، ج ‏1، ص 448، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 70؛ الغدیر في الكتاب و السنة و الأدب، ج ‏7، ص 524 و 525.

[24]. ر.ک: عسقلانى، ابن حجر، الإصابة فى تمييز الصحابة، محقق: عبدالموجود، عادل احمد/ معوض، على محمد، ج ‏7، ص 203؛ ‏آيتى، محمد ابراهيم،‏ تاريخ پيامبر اسلام، ص 168‏؛‏ جعفريان‏، رسول، سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله، ص 363.‏

[25]. تاريخ پيامبر اسلام، ص 50 و 168‏.

[26]. تذكرة الخواص، ص 19؛ شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 76 ؛ طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدى، ج ‏1، ص 282 و 283.

[27]. عزالدین بن اثیر، الکامل فی التاریخ‏، ج ‏2، ص 91.

[28]. همان؛ ابن كثير دمشقى، البداية و النهاية، ج 3، ص 122.

[29]. الکامل فی التاریخ‏، ج ‏2، ص 90 و 91.

[30]. السيرة الحلبية، ج ‏1، ص490 و ج ‏3، ص 521.