کپی شد
اوشو
فهرست
چکیده مدخل اوشو
راجنیش چاندرا موهان که بعدها به اوشو معروف شد، عارف و فیلسوف معاصر هندی بود. که مدّعی روشن ضمیری و هدایت افراد برای رسیدن به خوشبختی، آرامش و آزادی شد.اشو در سال 1981 میلادی جهت درمان بیماری جسمی خود به کشور امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد. در سال 1986 میلادی، به دلیل نقض قانون مهاجرت، دولت امریکا وی را پس از زندانی، مجبور به بازگشت به هند کرد. اشو چهارسال بعد؛ یعنی در 19ژانویه سال 1990 میلادی مرد.
درباره علت مرگ او نظرهای مختلفی وجود دارد. برخی گفته اند که در زندان آمریکا، یک منبع قدرت متوسط تشعشع رادیو اکتیو را در تشک خواب او پنهان کرده و با زهر مهلک «تالیوم»؛ نیز مسموم کرده بودند. برخی دیگر طبق قراین و شواهد، سرطان را علت مرگ او دانستهاند.مشرب اشو به عنوان یک عرفان شرقی، سرشار از ترغیب به سوی جدی نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خندیدن، آزاد شدن، رقصیدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اشو، انسان تشویق به زندگی مادی شده و لذّت بردن از لذایذ زندگی مادی است، او سعی می کرد هرگونه محدودیتی را بردارد، تا جایی که ازدواج و خانواده را بد می دانست و با آنها مبارزه میکرد.
اشو با تمامی ادیان دشمن بود، مگر جایی که ادیان در راستای نظریات او باشند.یکی از راههایی که اشو برای مبارزه با ادیان برگزید، فراموش کردن تاریخ است. اشو فلسفه و منطق را نفی میکرد تا بتواند در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل قدم بر دارد .
آیین اشو دارای سه تعلیم (آداب) اصلی است: مراقبه، سکس و رقص و سماع.
بنیان گذار آیین اشو (راجنیش چاندرا موهان)
راجنیش چاندرا موهان در 11 دسامبر 1931م ( 19 آذر 1310)، در روستای کوچک و دورافتاده «کوچ وادا» در ایالت مادهیا پرادش هند به دنیا آمد.
اشو، بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی به دانشگاه سائوگر وارد شد و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته فلسفه از آن دانشکده شد. او حدود نه سال در دانشگاه جلال پور هند به آموزش فلسفه پرداخت. معروف است که اوشو در سن 21 سالگی تقریباً در سال 1953 میلادی (حدود 1332) به درجه روشن ضمیری رسید .
وی در دوران تدریس در دانشگاه به اقصی نقاط هند سفر نمود و علاوه بر بررسی تمام آداب و رسوم مذهبی اقوام هندی و مطالعه در این زمینه، به ایراد سخنرانیهایی پرداخت.
او بیش از 35 سال به تعالیم آموزههای خود ادامه داد. در سال 1974 میلادی (حدود 1353) کمون[1] خود را در شهر پون هندوستان بنا کرد.
البته اشو در دوران زندگیش به چندین نام شهرت یافت: راجا نام زمان کودکی، سپس نام خود را آچاریا راجنیش نهاد، بعد از حدود یازده سال به پیشنهاد یکی از دوستانش نام «با گوان شری راجنیش» را بر خود نهاد و از سپتامبر 1989 میلادی ( شهریور 1368) بار دیگر به پیشنهاد دوستانش تغییر نام داد و عنوان اشو را برای خود انتخاب کرد [2].
اشو در سال 1981 میلادی جهت درمان بیماری جسمی خود به کشور امریکا رفت و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، در سال 1986 میلادی (حدود 1360) به دلیل نقض قانون مهاجرت، دولت امریکا وی را پس از زندانی مجبور به بازگشت به هند کرد. اشو چهارسال بعد؛ یعنی در 19 ژانویه سال 1990 میلادی (29 خرداد 1369) مرد.[3] [4]
دوران کودکی و نوجوانی اشو
کودکی اشو در روستایی گذشت که حتی امکانات اولیه نیز در آن وجود نداشت، مردم آن از شدّت فقر گدایی میکردند.خانوادهٔ اشو در این میان خانوادهٔ ثروتمند روستا محسوب میشد و به دلیل همین فقر مردم، او نمی توانست با دیگر بچه ها دوست و همبازی شود و این آغازی برای گوشهگیری او از اجتماع بود. آنچه که از این روستا مورد تحسین اُشو واقع شده همین بکر و دست نخورده بودن و فضای مناسب برای تجربهٔ تنهایی داشتن آن است. نام این روستا «کوچ وادا» بود.
اشو فقط چند سال اولیه زندگی نزد والدینش بود، و بقیهٔ دوران کودکی از حضور پدر و مادر محروم بود، خانواده به مراقبت از چهار خواهر و برادرِ پدرِ اشو مشغول بودند و اشو را در شهری دیگر به پدربزرگ و مادربزرگ مادری او سپرده بودند تا از او نگهداری کنند.
بدون تردید، همین دور بودن از فضای خانواده، در نگاه او نسبت به خانواده تأثیر گذاشته و به عنوان یک عامل جدی در این میان نقش ایفا میکند. اشو به گونهای آشکار خانواده را نفی میکند و آن را پدیده ای تاریخ گذشته میداند. به نظر او در جوامع کنونی، هیچ ارتباط یا پیوندی وجود ندارد و با آنکه هزاران نفر در یک آسمان خراش و زیر یک سقف جمع شده اند، از حال همسایگان خود بیخبرند. برای همین او ترجیح می دهد تا به جای آنکه از واژهٔ جامعه و اجتماع استفاده کند، برای ترسیم و تصویر وضعیتی بهتر برای زندگی انسان ها از واژه «کُمون» بهره بگیرد. بعد از درگذشت پدر بزرگ مادریش، اشو مجبور شد نزد پدربزرگ پدری زندگی کند.
شاید بتوان گفت بیشترین تاثیر در شکلگیری شخصیت اشو را پدربزرگ پدری وی داشته است. پدربزرگ وی مردی بیسواد بود که به این بیسوادیاش هم افتخار میکرد و میگفت: «این خوب بود که پدرم مرا به زور وادار نکرد به مدرسه بروم، وگرنه مرا ضایع کرده بود. این کتابها مردم را خیلی تباه میکنند».[5] نخستین ریشههای بدبینی به مراکز علمی را هم شاید همین پدربزرگ در دل اشو کاشته باشد. از تعریفهایی که اشو از این پدربزرگ دارد میتوان اینگونه استنباط کرد که زوربای بودایی[6] که او به دنبال آن بود گسترش یافته شخصیت همین جد پدری است؛ پدربزرگ دین خاصی نداشت که هیچ، از مخالفت با دین «جین» که دین رسمی آن منطقه بود هم دریغ نداشت. آئین او بیشتر خوردن، آشامیدن و شادمانی بود، درست شبیه «زوربای یونانی» که اشو شخصیت افسانهای خیالهایش را از اضافه کردن شخصیت این فرد به «بودا» در ذهن پروراند. این جمله اشو درباره پدربزرگش برای بیان این تاثیر کافی است: «هرچند وی خیلی پیر بود، اما چیزی بین من و او هماهنگ شده بود که هرگز نمیتوانست با هیچیک از اعضای خانوادهام اتفاق بیافتد».[7] [8]
دوران جوانی و دانشگاه اشو
اشو، هیچ نکتهٔ مثبتی در آموزش و پرورش کلاسیک عصر خود نمیبیند، تمام آموزشهای دورهٔ ابتدایی تا پایان دانشگاه را مزخرف، زشت و یک زندان خوانده و تنها عامل خوشحالی خود را در زمان فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، در بازیافتن آزادی خود میداند. با نام نویسی اشو در دانشگاه هیتکارینی، دورهٔ جدیدی از زندگی برای او آغاز شد، او میگوید: فقط به یک دلیل ساده از استاد بیشتر میدانستم اینکه من زیاد میخواندم و استاد سی سال پیش که «پی اچ دی» گرفته و استاد شده بود، از خواندن باز ایستاده بود، اما در این سی سال خیلی چیزها رشد پیدا کرده بودند.[9]
وی اضافه میکند: من از دانشگاههای زیادی اخراج شدم ، آن هم به این دلیل ساده که معلمان شکایت داشتند که نمیتوانند برنامه درسی را طی یک دوره یک ساله به اتمام برسانند، چون: «این دانشجو ما را به چنان جر و بحثهایی هدایت میکند که به هیچ نحو نمیتوان آن را به پایان رساند.[10]
زمانی که در جبل پور «دانشگاه هیتکارینی» مشغول به تحصیل شد، به خاطر اختلاف و بحث کردن زیاد با شوهر عمه خود، مجبور شد خانه آنها را ترک کند و در خانه ای که معروف به خانه ارواح بود و کسی در آن زندگی نمیکرد، ساکن شود .اشو میگوید: من زندگی کردن در آنجا را شروع کردم، اما به طور مستمر در همه افراد این ترس را آفریدم که آنجا پاتوق ارواح است، چون اگر کسی آنجا را میخرید، مرا بیرون میانداختند.[11] او روزها به دانشگاه میرفت و شبها را به عنوان ویراستار در یک نشریه کار میکرد و به مدّت چند سال نمیتوانست بیشتر از سه یا چهار ساعت در شبانهروز بخوابد.[12]
اوشو در واقع تمام دوران آموزش خود را تا زمان فارغ التحصیلی، مزخرف و زشت معرفی می کند و در تمام دوران تحصیل دست از بحث کردن و درد سر درست کردن بر نمی داشت .به هر شکل او دوران تحصیل را به پایان رسانید و مدرک کارشناسی ارشد در رشته فلسفه را از یک دانشگاه نه چندان معتبر هند گرفت و 9 سال به تدریس فلسفه پرداخت و وقتی از دانشگاه استعفاء کرد در نامه خود نوشت :
این آموزش نیست، این حماقت محض است؛ شما هیچ چیز ارزشمندی آموزش نمیدهید.[13]
مسافرت اشو به آمریکا
اشو در سال 1981 م (حدود 1360 ش) جهت درمان بیماری جسمی خود به کشور امریکا سفر کرد و در آنجا حدود پنج سال اقامت کرد، وی تحت پافشاری شاگردانش تصمیم به ماندن در آمریکا گرفت. مریدان اشو در مدّت چهارماه اراضی دورافتاده کوهپایه های ایالت اورگون را خریداری و شهری را به نام اشو با عنوان راجنیش پورام Rajneesh Param تأسیس کردند، اما در سال 1986 (حدود 1365 ش) دولت امریکا به بهانهٔ نقص قانون مهاجرت، اشو را به دادگاه کشانید و پس از محاکمات گوناگون و زندانی،در نهایت وی را مجبور به بازگشت به هند کرد.
به نظر می رسد علت اخراج اشو، ترس دولت امریکا از رونقگیری تعلیمات اشو بوده است.[14]
مرگ اوشو
اوشو در سال 1990 میلادی؛ یعنی نزدیک به پنج سال بعد از اخراج از آمریکا مرد. اما دربارهٔ علت مرگ او دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی گفته اند که در زندان ایالت اوکلاهومای آمریکا، یک منبع قدرت متوسط تشعشع رادیو اکتیو را در تشک خواب او پنهان کرده بودند تا توانایی های عقلانی، قابلیتهای گفتاری و سیستم دفاعی بدنش را نابود کند. تشک کثیفی که شب پیش، اوشو را به اجبار برآن خوابانیده بودند، تعویض شده بود. برای صبحانه نیز دو قطعه نان تست خیس خورده در یک سس بی طعم و بی بو را به وی خوراندند .
بلافاصله بعد از خوردن آنها، اوشو احساس تهوع شدید کرد. بعدها طبق دریافت دکترش ، مشخص شد که وی را علاوه بر قرار دادن در معرض تشعشع رادیو اکتیو، با زهر مهلک «تالیوم» (فلز سنگین مورد استفاده در زهر موش صحرایی) نیز مسموم کرده اند [15].برخی دیگر گفتهاند به دلیل فسادهای اخلاقی و جنسی شدیدی که اوشو داشت، به مرض ایدز مبتلا شد و در اثر آن از دنیا رفت، امّا آنچه از قراین و شواهد فهمیده میشود این است که اشو به علت سرطان از دنیا رفت نه چیز دیگر، و این مطلب از سخنان اشو فهمیده میشود، در آنجا که می گوید: من بارها و بارها پرسیده بودم که چرا «راما کریشنا» از سرطان مرد. من می دانم که چرا وی از سرطان مرد … . او باید به طور مطلق در قبال تمامی بیماریها آسیب پذیر و حساس بوده باشد و اگر این فقط راماکریشنا میبود، ما میتوانستیم فکر کنیم که تنها یک استثناء است؛ اما «ماهاراشیراما» نیز از سرطان مرد. این به نظر عجیب میآید، اینکه طی یک صد سال دو انسان روشن ضمیر، از والاترین مرتبه، به بیماری سرطان وفات یابند. تمام مقاومت بدن آنها در برابر بیماری از دست رفته بود. من میتوانستم از وضعیت خودم بفهمم، من کل مقاومتم در قبال بیماری را از دست دادم.[16]
علائمی که در اشو وجود داشت و از آنها رنج میبرد، با مریضی سرطان همخوانی داشت؛ مانند: ریزش مو، استخوان درد، ریزش دندانها و … .[17]
آیین اشو
آیین اشو از جمله آیینهای شرقی محسوب میشود که میتوان گفت به جنبه روحی و معنوی میپردازد و به اعمال ظاهری توجه چندانی ندارد؛ یعنی تعالیم عرفانی اشو مصداقی از عرفانهای منهای شریعت است.
مشرب اشو به عنوان یک عرفان شرقی، سرشار از ترغیب به سوی جدی نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خندیدن، آزاد شدن، رقصیدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اشو انسان تشویق به زندگی مادی شده و به لذّت بردن از زندگی مادی و به دست آوردن آرامش و دوری از ناملایمیها و رجوع به هرآنچه انسان را در این دنیا با تمام تعلقاتش خوشحال می نماید، تأکید می کند. در مشرب اشو کل کائنات یک شوخی است. خنده عبادت است. اگر بتوانی بخندی، چگونه عبادت کردن را آموخته ای. جدی نباش. آدم جدی هرگز نمی تواند مذهبی باشد. آدمی که بتواند بی چون و چرا بخندد، آدمی که همه چیز را در مسخرگی و همه زندگی را بازی می بیند، در میانِ آن خنده، به اشراق می رسد.[18] [19]
اشو و جنبش های نو پدید عرفانی
تعالیم عرفانی اشو، مصداقی از عرفان های منهای شریعت است. از آن جهت که عرفان اشو هم عصر عرفان های سکولار غربی است و شباهت هایی بین موازین عرفانی اشو و مؤلفه های عرفان سکولار وجود دارد. مسلک اشو را به جهت نیل به اهداف عرفان سکولار، می توان زیر مجموعه این پدیده دانست.
مشرب اشو به عنوان یک عرفان شرقی، سرشار از ترغیب به سوی جدی نبودن و بهطور خلاصه همه چیز را شوخی دانستن و آنها را مسخره کردن است.[20]
اشو می گوید: خداوند همیشه در حال شوخی است. به زندگی خودت نگاه کن خنده آور است! به زندگی دیگران نگاه کن همه اش را شوخی خواهی یافت. شوخی، شوخی، شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سروکاری نیست. معنویت؛ خنده، نشاط و تفریح است.[21]
در حالی که معنویت مثبت برخاسته از نظرات و تأییدات عقل است. انسان عاقل به دنبال معنویت است و بهواسطه جدیت به معنویت می رسد. شخصی که همواره در حال شوخی و خنده باشد، نه تنها زندگی دیگران را شوخی و پوچ می پندارد؛ بلکه خداوند را شوخ می داند. اگر جدیت را در مقابل شوخ طبعی قرار دهیم، این دو از خصوصیات انسانی است و انسان کامل در مقابل هر پدیده، یکی را به تناسب اتخاذ می کند. این دو از واقعیات انسانی است و عرفان صحیح هیچ واقعیتی را انکار نمی کند .
یکی از مؤلفه های عرفان سکولار، توجه تمام و کمال انسان به سوی لذایذ دنیای مادی و گرایش شخص به دنیا از دریچه بی توجهی به واقعیات اجتماعی است.
در این عرفان ها انسان تمام توجه اش را به زندگی بدون دغدغه اجتماعی معطوف می کند. زندگی عاری از جامعه و مسائل سیاسی. هدف صرفاً لذت بردن از زندگی شخصی است. فرد ملاک است، لذت فرد، احساس خوشی فرد و … .
در عرفان های سکولار، سیاست واقعه ای پلید، و سیاستمدار، انسانی شیطانی است. در این عرفان ها، سیاست نفی شده است و سیاستمدار، جزء نابکارترین افراد جامعه معرفی میشود. سیاستمداران از اخلاق و عرفان و عشق، عقب مانده و بویی از آزادی و معنویت نبرده اند. این مسائل، موجبات انزجار مردم از سیاست و مسائل اجتماعی را فراهم می کند و بدین سان مردم جامعه به تدریج از مناسبات سیاسی دور می شوند و امپریالیسم به طور عام و چپاولگران و سرمایه داران، شرایط را برای چپاول ملت ها مناسب می بینند .
عرفان سکولار یک پدیده کاملاً سیاسی است. پدیده سیاسی که برضد سیاست در جهت پیشبرد اهداف سیاسی – اقتصادی شخصی تبلیغ می شود. در گام نخست سعی شود انسان معنوی دست از جامعه بشوید و به زندگی فردی خود توجه کند و همواره به دنبال لذت بردن از زندگی شخصی خود باشد و در گام بعد منصب سیاستمدار و نقش سیاست را دارای قبح ذاتی معرفی می کنند تا این مفاهیم، معنای مخوفی را در ذهن انسان معنوی پدید آورند .
اشو می گوید :سیاستمداران آدم هایی کودن هستند. آنان از کودنی به سیاست رو آورده اند. کسی که کودن نباشد، از میان شعر و شور و شعور و قدرت، قدرت را انتخاب نمی کند. انتخاب قدرت نشانه ضعف او است نه قدرت او. آنها آدم هایی ضعیف و کم جنبه اند که قدرت را به دست گرفته اند. از این رو همه آنها برای زندگی سالم و انسانی خطر آفرینند.[22]
سیاست بازان، نابالغترین اذهان دنیا هستند. فقط ذهنهای دست سوم به تزویر علاقه مند می شوند. افراد پیش پا افتاده و افرادی که از عقده حقارت رنج می برند، سیاست باز می شوند.[23] آدم عاقل شادمانه زندگی می کند. او در وسوسه قدرت نیست، شاید به موسیقی، به آواز، به رقص، علاقمند باشد. اما به سلطه گری علاقمند نیست. شاید علاقمند باشد آقای خودش شود، ولی علاقه ندارد آقای دیگران شود. سیاستمداران مردمانی دیوانه اند. تاریخ برهانی کافی است.[24]
اطاعت، ترفند سلطه گران و سیاستمداران است که تو را استثمار و در اسارت نگه دارند، آن هم در اسارت ذهنی.[25] به مردم کمک کن طبیعی باشند. به مردم کمک کن آزاد باشند. به مردم کمک کن خودشان باشند. هرگز سعی نکن کسی را به زور وادار کنی. به زور بِکِشی و به زور هُل بدهی و تحت کنترل خود درآوری، اینها همه ترفندهای نفس است، و سیاست سرتا پا همین است.[26]
سیاستمدار در تعالیم اشو به انسانی گفته می شود که به دنبال کسب قدرت در جهت اسیر کردن انسان ها است؛ لذا در آموزه های عرفان اشو، مصداق انسان منفی است. در مقابل تشویق به صوفی گری و سرور و خوشی می شود و تعالیمی همچون رقص، آواز، سکس و غیره را مسیر رسیدن به انسان معنوی می داند و شخص صاحب این کردارها و افعال را مصداقی از انسان مثبت می پندارد. لاجرم فرد مشتاق به آموزش های عرفانی، در مقابل مکتب اشو می بایست یکی را اختیار نماید و جمع این دو باهم مانند؛ اجتماع نقیضین است. اشو می گوید: هیچ سیاستمداری نمی تواند قدیس نیز باشد. برای سیاستمدار شدن، باید از قداست، صرف نظر کرد. برای سیاستمدار شدن، باید ابتدا عروس شیطان شد. قداست و بی پیرایگی و درستی، به درد سیاست نمی خورد.[27] [28]
نقد اشو و جنبش های نو پدید عرفانی
انسان در مقابل این فرآیند(موجود در آیین اشو)، به گزینش یکی از این دو رویکرد ملزم است. وی در این محیط، به طور غیرمستقیم ترغیب به انتخاب عرفان منهای سیاست می شود و دست از سیاست و امور اجتماعی جامعه خویش می شوید و مکتب سیاست در حوزه ترویج و گسترش این تعلیم خالی می ماند. در نتیجه مروجین این فرهنگ در انتخاب و مسیر سیاسی سیاستمداران، دارای اختیاری تام می شوند .
بنابراین، آموزه های عرفان سکولار، پدیده ای سیاسی است که برضد سیاست و سیاستمداران تبلیغ سوء می کند، هرچند اشاعه آن در جهت پیشبرد اهداف سیاسی – اقتصادی مبلغان آن است .
عرفان حقیقی آن مسلکی است که نه تنها از سیاست فرار نمی کند؛ بلکه عرفان را لازمه اجتماع و سیاست را لازمه عرفان می داند .
هر مسئله ای به واسطه سیاست، قابل اجتماعی شدن است و انسان با توجه به مدنی بودنش قادر نیست عرفانی را برگزیند که منهای سیاست و اجتماع است. آموزه های عرفان صحیح فراگیر است و سیاستمدار و غیرآن را می پذیرد. عرفان صحیح در بستر سیاست گسترش می یابد و سیاستمدار با توجه به تمام وظایف خویش، ملزم به رعایت قوانین عرفانی می شود و هیچ تقابل و برخوردی پیش نمی آید .
حوزه سیاست بستری است که امکان ایجاد عناصر مخرب و افعال ضداخلاقی در آن می رود، لاجرم محتاج موازین اخلاقی بیشتری است. عرفان صحیح با فهم این مهم، رویکرد مناسبی را در قبال سیاست اتخاذ می کند که نه از آن فرار می کند و نه آن را مخرب می داند. بدون شک عرفان صحیح برای مردم جامعه است و سیاست جزء لاینفک اجتماع. عرفان صحیح راه گشای انسان مدنی بالطبع است .
حضرت حق می فرماید: «مردم (در آغاز) يک دسته بودند (و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مىكرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. (افراد باايمان، در آن اختلاف نكردند) تنها (گروهى از) كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، و نشانههاى روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند … .».[29]
عرفانی که در جهت سعادت بشری و نیل به اهداف الهی است برگرفته از حرکت انبیاء (ع) در مسیر حل اختلافات اجتماعی انسان است. عرفانی که جدای از اجتماع و مسائل آن باشد بدون شک قادر به رساندن انسان به معنویت صحیح نیست [30].
خاستگاه عرفان اشو
تانترا یکی از فرقه های بین مذهبی بودایی و هندویی است که اشو دلبستگی زیادی به آن مذهب داشت. تانترای بودایی بیشتر روی مراقبه تأکید دارد و تانترای هندویی عشق را مهمتر قلمداد می کند.[31] اشو این دو را ترکیب کرده ولی نقش محوری به عشق و کامروایی میدهد. در تانترای هندویی که معمولاً شاکتی پرست[32] نامیده می شوند، مبنا این است که «شهوات یا خواهش های نفسانی را با تخلیه کامل آنها در مراسم مذهبی بهتر می توان تحت فرمان درآورد. غریزهٔ جنسی را نباید سرکوب کرد، بلکه باید به دقیق ترین وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضایش کوشید».[33] بر همین اساس اشو می گوید: تانترا… راه رهایی از مسائل جنسی است. کمتر روشی تا این حد در زندگی انسان مؤثر بوده است. روش های دیگر هر کدام سبب درگیری بیشتر انسان با مسائل جنسی می شوند…».[34]
از این جملات برمی آید که او مسائل جنسی را آفت معرفت خداوند و عشق به او پنداشته، راهی برای خلاصی از آن میجوید. استدلال اشو این است که شناخت خداوند با قلب حاصل میشود و ذهن مانع آن است؛ زیرا شناخت های دنیایی و تصاویر این جهانی در ذهن رقم می خورد و معرفت خداوند بدون نقش و صورت بر دل می تابد. بنابراین باید برای فروکاهیدن هجوم ذهنیات و روآمدن و شکوفایی دل برای درک عشق و معرفت خداوند فعالیت آن را کاهش داد؛ از این رو باید وسوسه ها و هوس ها را رها کرد تا به محض سر برآوردن، کام گیرند و افول یابند و هر چه زودتر عرصه را خالی کنند، تا شخص به آستانهٔ مراقبه برسد. پرهیز از هر آنچه هوسها به سوی آن فرا میخوانند دغدغه ساز می شود. «آنچه منع می شود، جاذبه پیدا می کند، آنچه انکار می شود، ما را به اشاره فرا میخواند! تنها آگاهی به بازیهای ذهن است که ما را آزاد میکند. نفی و انکار، نفی و انکار نیست، برعکس فراخوان و ترغیب است …»،[35] بنابراین باید با شهامت وسوسه ها را پذیرفت و ارضا کرد تا ذهن دغدغه مند نشده، مانع کشف و شهود قلبی نگردد.
در تانترا عقیده براین است که آنچه دیگران را به شقاوت می رساند، یک یوگی[36] را به سعادت می رساند.[37] پلید ترین و آلوده ترین اعمال برای کسی که می خواهد به خدا برسد، مقدس می شود. کسی که برای خودِ لذت ها و ماندن در آنها به کامجویی رو میآورد، تیره بخت و شقی است؛ اما کسی که برای گذر از آنها واردشان می شود، راه سعادت و روشنی را در پیش گرفته است.
مبنای روان شناختی که دیدگاه معرفت شناسانهٔ تانترا را پشتیبانی می کند این است که در ساختار وجود انسان هفت کانون نیرو قرار دارد. اولین و پایین ترین آن، در مرکز انگیزش جنسی پایین تر از انتهای ستون مهرهها است. نیروی بیکران الاهی که در انسان نهفته، آن قدر فروکاسته شده که در این مرکز به صورت کندالینی (مار حلقه زده) فروخفته است. اگر این نیروی الاهی (شکتی) برانگیخته شود به تدریج رشد می کند و سایر کانون های نیرو را فعال می سازد تا نقطهٔ هفتم که بالای سر قرار دارد و نماد آن نیلوفر هزار برگ است، در آنجا اتحاد با نیروی الهی کشف شده، انسان می تواند خداوند را درک کند.[38] بنابراین عشق جنسی نقطه شروع حرکت به سوی خداوند است. تانترا «کلیدهایی را در اختیارت قرار می دهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی».[39]
اشو از روشهای پرهیزکارانه در عشق جنسی دلخور است و مراقبهٔ تنها را ناکارآمد ارزیابی می کند. مراقبه باید در پی خالی شدن ذهن و دل انجام شود، در غیر این صورت تیر مراقبه به سختی بر ذهنی آشفته و دلی نا آرام مینشیند. روش درست و مؤثر رسیدن به خدا تلفیق عشق با مراقبه است. «روش های دیگر سبب درگیری بیشتر انسان با مسائل جنسی می شوند … . خواهش جنسی همچنان باقی است …، تنها زمانی ناپدید خواهد شد که شما به آن درجه از هوشیاری برسید که بتوانید انرژی مهار شدهٔ آن را آزاد کنید. این انرژی با پس زدن آزاد نمیشود. برای این کار به درک و شعور احتیاج دارید. در همان لحظهای که انرژی از گل و لجن آزاد شود، گل نیلوفر مرداب از میان گِل سر برمیدارد و از این مرحله نیز فراتر می رود، در حالی که مهار کردن و واپس زدن این انرژی، سبب می شود هر چه بیشتر در گل ولای فرو روید».[40] [41]
اشو و مبارزه با ادیان و مذاهب
از میان سخنان اشو برمیآید که تنها در جایی رابطه خوبی با ادیان دارد که در راستای نظریات او باشند، در غیر اینصورت با همه ادیان موجود هندوستان به مقابله میایستد؛ «جین» را بهدلیل محکوم کردن پول و ستایش فقر، نقد میکند، اما مخالفتش با «زرتشت»، «یهود»، «مسیحیت» و «اسلام» به بهانهای دیگر است. او میگوید: «این کاری است که ادیان متعارف با مردم میکنند؛ سرکوب، سرکوب، سرکوب. آنها اجازه نمیدهند شما خودتان باشید. آنها شما را فلج میکنند».[42] او ادیان را منافی آزادی و مخالف شادی و لذت میداند.[43] از نگاه او تنها انسانی نابینا است که دینی جز طریق او را برمیگزیند.[44] او نه تنها به دینی اعتقاد ندارد، حتی دینداری را نوعی تکلف و تربیت دینی را نیز تحمیلگری میداند. این جمله از اوست: «دیانت با هیچ انجیل، هیچ ودایی و هیچ کتابی کاری ندارد. بلکه با قلبی سرشار از محبت، با وجودی هوشمند، با آگاهی، با مکاشفهگری سروکار دارد؛ از این رو پدر و مادرهایی که به تشکیلاتی خاص، به ملتی خاص، به کلیسایی خاص و به تفوقی خاص تعلق دارند، مکلفند که ایدههای خود را به کودکان تحمیل کنند».[45]
اشو و اسلام:
اشو با اسلام دشمنی و خصومتی عجییب دارد. گاه با طعن و کنایه میپرسد: یک هندو چیست؟ یک مسلمان چیست؟… اینها همه قیل وقالند.[46] گاه به تمسخر فقها میپردازد و آنها را افرادی دروغگو و فریبکار مینامد که دیگران را میفریبند یا اندیشمندانی که سوادشان به درد خوشان هم نمیخورد؛ مانند پیرمردان روستایی که حساب گاوهای ده را دارند، اما هیچگاه این دانش برای آنها شیری نمیدهد.[47] گاه روحانیت را همان دشمنان دیرینه اسلام و دین محمد (ص) میخواند که بعد از او رنگ و لعاب عوض کرده و با ظاهری جدید و زیبا اما با همان باطن قبلی ولی در لباس اسلام به جنگ این دین آمدند و نتیجه آن شد که دین پیامبر از مسیر خارج شد!!![48] یکجا به قدمت اسلام گیر میدهد و آن را با مغازهای قدیمی مقایسه میکند که بعد از به دست آوردن شهرت و کسب اطمینان مشتریان، اقدام به کلاه گذاشتن بر سرشان میکند و بعد با جملهای به خیال خودش زیرآب تمام ادیان کهن بهویژه اسلام را میزند. ادعا میکند: خداوند به تازگی معتقد است و مذهب به کهنگی.[49] (به عبارت دیگر مذهب دارای قواعد و برنامه ثابت است در صورتی که خدا همواره چیزهای جدید خلق میکند) او در جایی دیگر به احکام اسلام، بهویژه لزوم رعایت حریم محرم و نامحرم اشکال میکند و مسلمانان را اعم از زن و مرد به علت رعایت احکام، مورد نکوهش قرار میدهد. به باور او که رسیدن به اوج معرفت تنها در گرو دستیازی به لذت جنسی است و بس، مسلمانان چون برای قوای شهویه و غریزه جنسی محدودیت قائلند، نه تنها به حقیقت نرسیدهاند، بلکه به همین علت انسانهایی دیوانه و مجنوناند.[50]
اشو و شریعت:
اساس مکتب اشو شادمانی و تفریح است و با زهد و کنارهگیری از دنیا به شدت منافات دارد. هرچند دین اسلام هم با ریاضت مرتاضگونه و زهد شدید در ستیز است، اما اندکی سختی و صبر بر مشکلات را، راه رشد و کمال میداند. اشو زهدورزی را مسئلهای برای کسب منزلت اجتماعی معرفی میکند و توبه را به دلیل یادآوری گذشته، تلخ و ایجاد نگرانی و دغدغه را امری مردود میداند.[51] وی به شدّت با زیارت مخالف است و برای نفی زیارت، پشت بدعتگذاری به نام کبیر،[52] پنهان میشود و از گفتههای او زیربنای استدلالش را میسازد. این اولین باری نیست که او در بدعتهایش پشت فردی پنهان شده و استدلال او را به عنوان سپری برای در امان ماندن خویش از سیل سؤالها و شبههها قرار میدهد. اما یکی از افرادی که اشو خیلی از او متأثر است و در مثالهایش سراغ وی میرود، همین کبیر است، بهویژه اینجا که بیشتر از همیشه نیاز میبیند از خودش کمتر مایه بگذارد. اشو شریعت را جسدی بیجان مینامد و خطاب به پیروانش میگوید: این کلمه را به یاد داشته باشید: در شریعت شما بیچاره میمانید، چون در کنار یک پیکر بیجان قرار میگیرید.[53] بهترین گزینه از نظر او تنها گام نهادن در مسیر است و از بیراهه به مقصد رسیدن. تنها این شیوه را موفق و این رهجو را کامیاب میداند.[54] [55]
اشو و نفی تاریخ ادیان
یکی از راههایی که اشو برای مبارزه با ادیان برگزیده، فراموش کردن تاریخ است. در عرفان اشو، تاریخ، (خصوصا تاریخ ادیان) و مطالعه آن، به شدّت مذموم است. وی در برخی موارد سخنان پیامبران الهی (ع) و استادان بزرگ عرفانی را برای تأیید گفتار خود به کار می برد و بعضاً از آنان تمجید به عمل می آورد و در دیگر سخن آموزههای آنان را انکار و بیهوده میداند و خود را سرلوحه آگاهی مذهبی و توانایی دینی به شمار می آورد و با دیگر آموزههای ادیان بزرگ که حامیان فراوان دارند، سرجنگ میآورد و میگوید: از گوروهای (استادهای اخلاق) دروغین برحذر باشید، آنها بسیارند. گوروی دروغین به شما این دنیا را وعده میدهد. حتی اگر قرار باشد برای جهان دیگر قولی بدهد، باز هم به معیار این دنیایی است. او به شما زنی زیبا در بهشت وعده می دهد. او به شما قول جویبارهای شراب در بهشت را می دهد، اما این چیزها همیشه در حد وعده باقی می ماند.[56]
اشو در دیگر سخن معتقد است تاریخ خود را تکرار می کند؛ زیرا تاریخ به جماعت ناآگاه تعلق دارد. هستی هرگز خود را تکرار نمی کند. هستی بسیار پویا و بسیار متکبر است.[57]
من سرآغاز آگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود، اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری نهیم. همه گذشته را به گنجینه هزاره ها بسپاریم و به انسان، آغازی جدید بخشیم، آغاز غیرتحمیلی، و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند، انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو.[58]
وی در مسیر کشیدن خط ابطال بر روی تمام استادان الهی و عرفانی و کنار راندن پیامبران (ع) و استادان بزرگ در این حوزه می گوید: وقتی یک استاد زنده است، طریقش نیز زنده است. او مزه ای دارد تند و تیز. یک استاد را در حالی که زنده است، بچشید. ابلهان مرده پرستند. انسان خردمند دوستدار زندگی است.[59]
در پاسخ به سخنان اشو باید گفت:
تمام دانش پژوهان در حوزه الهیات و ماورالطبیعه و غیره، از تعالیم استادان گذشته خود استفاده می کنند. آیا اینان همه ابلهند و مرده پرست. اگر یک استاد، کلامی زیبا و شیرین داشت، ابلهی است که کلامش را پیروی کنند؟ و اگر این چنین باشد؛ این سخن در درجه نخست به پیروان اشو برمی گردد که شاگردان او بودند و هم اکنون به شدّت خواهان تعالیم و آموزههای عرفانی وی هستند.[60]
مخالفت اشو با فلسفه و منطق (تفکر)
اشو فلسفه و منطق را نفی میکرد تا بتواند در جهت حرکت به سوی عرفان ضد تعقل قدم بر دارد .
اشو میگوید: قوانین منطقی زنده نیستند. حیات، یک جریان سیال و زنده است. کسانی که قوانین منطق را ارزش مینهند و سعی دارند تا زندگی کنند، آن را به گونهای تمام میکنند که در دستانشان چیزهای مرده دارند. ولی کسانی که خود را از چهارچوبه منطق دور میکنند و به درون زندگی وارد می شوند، قادر به درک راز حیات میباشند، به این دلیل است که سوترا[61] میگوید: تمام اصول منطق را بشکنید …، شما باید بهخاطر آورید که فلاسفه کسانی هستند که سعی در یافتن حقیقت زندگی به مدد عقل دارند. آنان تا کنون نتوانستهاند هیچ چیز کشف کنند. هزاران کتاب نوشتهاند، اما کتابهایشان فقط بازی با کلمات است. آنها برای تفسیر کلمات نگاشته شده اند و شبکه ای از کلمات را زیرکانه گسترده اند، که مشکل می توان راه خروج را از آنها پیدا نمود، اما آنان هیچ چیز نمی دانند. کسانی که حقیقت زندگی را می دانند، حکما و عرفا هستند، اینان کسانی هستند که بهجای تمرین زبانی ترفند هستی، درون آن غوطه میخورند.[62]
اشو با تمام نظامهای فلسفی مخالف است. بحث برسر این نیست که فلان سیستم فلسفی مناسب و دیگری نادرست است، بلکه از منظر وی هرآنچه رنگ و بوی فلسفی گرفت، غلط است و باید از آن دور شد. به عبارت دیگر او با جولان عقل در هر نظام عرفانی مخالف است. او معتقد است همه نظامهای فلسفی معرکه اند. هگل، کانت، مارکس حرف ندارند. تنها نقطه ضعف این نظامهای فلسفی آن است که همه شان مرده اند. «من صاحب هیچ نظام فلسفیای نیستم. نظام فلسفی نمی تواند زنده بماند. من یک رونده ام. یک جریان مثل رود. من حتی نمی دانم که دیروز چه گفته ام. به این موضوع هم اصلاً فکر نمیکنم. من فقط پاسخگوی این لحظه ام. من پاسخگوی حرف های دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی، تنها همین لحظه است که واقعیت دارد».[63]
نقد دیدگاه اشو در مخالفت با فلسفه و منطق:
آیا عقل و تفکر در مقابل عرفان و طریقت است و انتخاب یکی منجر به ردّ دیگری است؟ همانگونه که خداوند قوه عاقله را جهت راه گشایی انسان آفرید. سکوت و طریقت نیز در امتداد راه گشایی انسان معنوی به سوی قرب الهی است. منطق و فلسفه، برگرفته از تفکر و تعقل سالم و در مسیر سیر و سلوک، از جهان بینی و بینش عالی اقتباس شده است، تفکر، بزرگترین عطیه الهی است. تعقل، انسان را از دیگران متمایز نمود. اگر تفکر را از انسان بگیرند، نقطه تمایزی با دیگر موجودات (حیوانات) ندارد؛ از این رو برای پیروزی و پایداری چهره حوزه عرفان و غیره میبایست فکر کرد تا راه سالم را شناخت. بدون شک هیچ موفقیتی بدون تفکر و تعقل پدید نیامده است، دست کم کشف نشده است و پیروزی در جهان حاصل نمی شود، مگر در مسیر یک تفکر و تأمل صحیح.
اشو، انسان جوینده معنویت را تشویق به فکر نکردن میکند و میگوید: گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. کمتر فکر کن. بیشتر احساس کن، کمتر هوشمندی به خرج بده. بیشتر از شم خود مدد بگیر. فکر کردن فرایندی بسیار فریبنده است. باعث می شود احساس کنی داری کارهای مهمی انجام می دهی، اما فقط در هوا، در بالای ابرها، قصر میسازی. افکار، چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست.[64]
باید دانست منطق و فلسفه اگر سالم باشد، بدون شک در امتداد عرفان است. عرفان اگر در طریق درست باشد، از منطق و تعقل بالغ، کمک ها گرفته است. عرفان بدون گذر از منزلگاه برهان به بیراهه می رود. انسان فقیر از تفکر و هوش، چگونه کاری را موفق به پایان می رساند. عرفان پویا به واسطه تفکر انتخاب میشود. انسان معنوی که صاحب یک سلوک درست است، مدیون عقل خویش است. عقل است که درست و نادرست را مشخص می کند. پیامبر اکرم (ص) میفرماید: خیر و خوبی تماماً با عقل به دست می آید و کسی که عقل ندارد دین ندارد.[65]در جایی دیگر، امام حسن مجتبی (ع) میفرماید: با عقل است که هردو سرا به دست می آید. هرکه از عقل محروم باشد از هردو سرا محروم است [66].
عقل و تفکر، نه تنها در مقابل عرفان و طریقت نیست؛ بلکه در کنار هم و مکمل یکدیگر هستند. این مهم در همان ابتدای انتخاب عرفان توسط انسان به کمک عقل و تفکر انجام میشود. عرفان به تفکر و منطق وابسته است تا هیچگاه از صراط راست خارج نشود و تفکر و منطق بالغ، به عرفان محتاج است تا متعالی شود و پوسته ظواهر را بشکافد .
چند نکته:
1. ردّ فلسفه و بحث در مورد آن که اشو انجام داده است، خود نوعی فلسفه است.
2. علوم پایه تماماً بر تفکر و فلسفه بنا گذاشته شده که تعطیلی تفکر و فلسفه منجر به تعطیلی همه آنها می شود.
3. سؤالات بنیادین و اساسی انسانها در طول تاریخ توسط فلاسفه و متفکران شکل صحیح گرفته و پاسخ داده شده است.[67]
خدا از نگاه اشو
اشو با تعابیر مختلف و توصیفات گوناگون دربارهٔ خدا حرف زده است، خواننده و شنوندهٔ سخنان او در نهایت نمیتواند تعریف خوبی از خدا داشته باشد؛ بلکه کاملاً مبهم و نامفهوم است. گاهی خدا را انکار کرده، گاهی خدا را همان انسان میداند و گاهی برابر با هستی میداند.
اشو میگوید: قرنها است که خدا را نور میپنداریم، این به سبب ترس ما از تاریکی است، نه اینکه خدا فقط نور باشد. خدا به همان اندازه نور است که تاریکی است. خدا باید هم تاریکی باشد و هم نور و گرنه تاریکی نمیتواند وجود داشته باشد. خدا باید هم پستترین باشد، هم بدترین، هم ماده هم ذهن.[68] اشو در اینجا خدا را هم نور و هم تاریکی. اما در جایی دیگر، عکس این سخن را بیان میکند: برای خدا تاریکی وجود ندارد. برای نور تاریکی وجود ندارد. تاریکی تنها زمانی هست که نور نیست … . خدا هیچ تاریکی را نمیشناسد.[69] اشو میگوید: همه خدا هستند. هیچ کس نمیتواند غیر از این باشد.[70] در موردی به صراحت وجود عینی خدا را انکار کرده و خدا را تنها یک نام میداند: هستی دم دست تو است و خدا فقط در ذهنت وجود دارد. یک مفهوم است و وجود عینی ندارد.[71] او میگوید: تو در واقعیت یک خدا هستی[72] و در موردی دیگر خدا را با انسان یکی میپندارد: پهناوری انسان مدرک اثبات وجود خدا است. خدا نام دیگر وسعت و پهناوری انسان است.[73] وی مسئولیت تمام هستی را به دوش خدا میاندازد. او معتقد است انسانها هیچ مسئولیتی ندارند و تنها خدا است که مسئول تمام خوبیها و بدیها است: خدا خود مسئول آفرینش است. من مسئول نیستم …، هیچ کس دیگر نیز مسئول نیست. مسئولیت کامل برعهدهٔ خدا یا هستی است. هر چیزی که خوب یا بد است از او است.[74] اشو برای نزدیک شدن به خدا، سکس را پیشنهاد میدهد و بر آن تأکید میکند: در هنگام سکس، شما به جهان هستی از همیشه نزدیکتر هستید. توسط سکس است که الوهیت میتواند تولید زندگی کند و زندگی جدیدی را خلق کند. بنابر این در سکس، ما به خالق از همیشه نزدیکتر هستیم …، اگر ما با قداست به سکس روی بیاوریم، با بازیگوشی میتوانیم به آسانی لمحهای از الوهیت را دریافت کنیم.[75]
آنچه گذشت تنها نمونههایی از توصیفات اشو دربارهٔ خدا بود. بهراستی از این تعابیر چه چیز به دست میآید؟ آیا این گونه سخنان جز لفاظی، شعرگویی، خودبزرگبینی، نفسانیت و راندن کلمات کفرآمیز بر زبان، حاصل و نتیجه دیگری دارد؟ اما توصیفی که خالق هستی؛ پروردگار عالم و مبدأ جهانیان، از خود دارد، کاملا متفاوت است: خدا عالم به غیب و شهادت است، رحمت او تمام هستی را فراگرفته است، او مقتدر، قدوس، ایمنیبخش، قاهر بر همه خلق، … .[76] اگر او منزه است، هیچکدام از صفاتی که در کلمات اشو بود، بر او صادق نیست و این گونه کلمات تنها شایستهٔ بتها و خدایان هندوها است.[77]
ازدواج و خانواده از نگاه اشو
نگاه اشو به خانواده، همان نگاه مکتب تانترا به موضوع آزادی جنسی است. آن چه را تانترا تحت عنوان شکوفایی انرژی جنسی، به عنوان ارمغان به پیروان خود پیشکش نموده است؛ در بیان اشو، خود را به صورت مخالفت با نظام خانواده و مبارزه با ازدواج، نشان داده است. البته اشو این نگاه را زمینهساز زندگی اشتراکی بشر میداند و حیات جمعی انسانها را تکامل انسان و تعالی اجتماع معرفی میکند و این آزادی جمعی را بیش از همه در فروپاشی کانون خانواده مؤثر میبیند. بدیهی است، ازدواج از امور مقدس در هر آیین به شمار می رود، که در ادیان و ملل مختلف با رسومات خاصی انجام گرفته و رسماً به ثبت می رسد. ازدواج در هر کشوری که صورت گیرد، همیشه به دنبال خود تعهداتی را نیز دارا است، که طرفین باید قبل و بعد از ازدواج به آن تعهدات عمل کنند.
هدف ازدواج تشکیل خانواده و بقای نسل انسان است و یکی از اهدافی که در سیر ازدواج دیده می شود، انجام اعمال زناشویی و ارضای شهوت جنسی طرفین است، که در سایه یک ازدواج رسمی به این مهم نیز دست پیدا می کنند .
اشو؛ نظر دیگری در مورد ازدواج داشته و آن را اسارت زن معرفی میکند، آن هم اسارتی به درازای تاریخ و خود را مبارز با مردان متعصب تاریخ معرفی می کند و می گوید: می خواهد زنان را از اسارت مردان نجات دهد، البته منظور اشو از اسارت این نیست که مردان به زنان ظلم می کنند، بلکه منظورش این است که با انجام ازدواج، مردان زنان را مجبور می کنند که فقط با یک مرد عمل زناشویی انجام دهند و این یعنی اسارت زن در دست مرد[78].
ازدواج مصنوعی است و ساخته انسان:
تعهد و ازدواج با یکدیگر انس گرفته اند و این در حالی است که حتی افرادی را که حاضر نیستند در یک جامعه تن به ازدواج بدهند، انسانهای بی تعهد قلمداد میکنند.
تعهد را نمی توان تحمیل کرد، این یکی از مشکلات ریشهای در روابط انسانها است. مردها بیشتر نیاز به آزادی دارند و زنها بیشتر نیازمند عشق هستند، تا آزادی. این مشکلات در روابط تمامی زوج ها در سراسر دنیا وجود دارد. [79]
برای اشو عشق مهمترین مسئله است و باید همه چیز برای عشق فدا شود. او می گوید: ازدواج عشق را از بین می برد.
ازدواج وسیله ای است برای فرار از ترس تغییرات. ازدواج وسیله ای است تا پیوند را تثبیت کند، اما عشق چنان پدیده ای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان.[80]
در واقع اشو طرفدار یک نوع زندگی آزاد و بدون تعهد است و این را دلیل شهامت می داند .
رابطه داشتن و در عین حال مستقل بودن این همان شهامت است.[81] اشو می گوید: اگر ازدواجی نباشد دیگر مشکل و درگیری نیز نخواهد بود. او اینگونه مثال می زند که؛ آیا شما یک شترِ زن ذلیل دیده اید؟! و برای پایان دادن به مشکلات و درگیریها، باید ازدواج برداشته شود. این روش، پاک کردن صورت مسئله به جای حلّ کردن آن است.
او معتقد است که در باب مسائل زناشویی همه انسانها باید مانند حیوانات زندگی کنند و محدودیتی در باب روابط جنسی نداشته باشند.
اما سؤالی که مطرح است این است که آیا ارتباط جنسی در بین حیوانات آزاد است، به بیان دیگر؛ هر حیوانی می تواند آزادانه با هم نوع خود روابط جنسی داشته باشد؟! و یا این که این آزادی مطلقی که اشو از آن صحبت می کند، حتی در میان حیوانات هم وجود ندارد و تصور می شود با این حرف، اشو می خواهد انسانها را به مقامی پست تر از حیوانات بکشاند. آن هم انسانی که بالاترین مخلوق خداوند بوده و خداوند او را به واسطه فکر و فهمی که به او ارزانی داشته، بر تمام حیوانات برتری داده است.
در بین پرندگان؛ پیدا کردن جفت مناسب و ساختن خانه و کمک در نگهداری از تخمها برای به دنیا آمدن جوجه ها و در واقع تشکیل یک خانواده کوچک و پایبندی به تعهدات و مسئولیت هایی که بر عهده هر یک از پرنده نر و ماده می باشد، دلیل محکمی در آزاد نبودن روابط جنسی در بین حیوانات است؛ برای مثال؛ خروسی که 10 مرغ داشته باشد، آیا اجازه می دهد که؛ خروسی دیگر به مرغهایش نزدیک شود و آزادانه با مرغ او اعمال جنسی داشته باشد؟!، و یا تا سر حدّ مرگ با او مبارزه می کند و مانع او می شود. حتی در جنگل حیواناتی که دسته جمعی زندگی می کنند ما شاهد این نوع آزادی جنسی نیستیم.
اینها تماما شاهد بر این مطلبند که: در بین حیواناتی که اشو می گوید: «باید مانند آنها ازدواجی در کار نباشد»، می بینیم در بین حیوانات نیز آزادی مسایل جنسی به نحوی که اشو می گوید، وجود ندارد و مورد بسیاری از حیوانات زمانی که دو موجود با هم جفت میشوند به تعهّدات شان نسبت به این جفت شدن عمل می کنند.
اشو روابط قانونی و سالمی را که در ازدواج برقرار می شود، نمی پسندد و از آن اظهار ناخشنودی می کند. او می گوید: من سراپا طرفدار عشق هستم، چون عشق شکست می خورد. من از ازدواج دل خوشی ندارم، چون ازدواج موفق می شود و به تو ثبات و آرامشی دائمی می بخشد و خطر همین جا است، تو به یک اسباب بازی راضی می شوی.[82]
در پونا[83] و اشوپارکهایی که سانیاسین ها[84] تشکیل می دهند، این مسئله دیده می شود که انسانهایی که وارد آنجا می شوند اعتقادی به ازدواج نداشته و با هم روابط جنسی آزاد دارند. این در واقع یکی از خصوصیات شهر راجنیش پورام آمریکا نیز بود.
این در حالی است که دیده می شود مُنشی خصوصی اشو؛ (شیلا) که سالها در کنار اشو بوده قبل از اخراج اشو از آمریکا با یکی از طرفداران سوئیسی اشو ازدواج کرده و برای از دست ندادن همسر خود و داشتن زندگی آرام، به آلمان غربی فرار می کند.[85]
اشو و اعتقاد به تناسخ
یکی از آموزه های مهم دین و فرهنگ هندی که اشو نیز بر آن تأکید کرده، آموزه تناسخ است. تناسخ به معنای حلول روح انسان مرده در بدن انسان یا موجودی دیگر است. به این بیان که یک روح وجود دارد که از ابتدا بین بدنهای مختلف در حال سیر است و از بدنی به بدن دیگر می رود. اشو در این باره میگوید: انسان گمان می کند خواهد مُرد، اما مرگ یک سفسطه است، هیچ کس تا کنون نمرده و هیچ کس تا کنون متولد نشده است، تولد و مرگ فقط دو قسمت ماجرای زندگی جاودان هستند، نه تولد آغاز این ماجرا است و نه مرگ پایان آن، تو پیش از تولد وجود داشتی و پس از مرگ وجود خواهی داشت.[86]
در جای دیگر میگوید: در مرگ، شخص فقط بدنش را ترک می کند و بلافاصله بدن دیگری را می گیرد.[87]
تناسخ، نخستین مبنا و مهم ترین اصل آیین های عرفانی هند است. جانبیناس، تناسخ را دارای ریشهای مشترک و همه گیر در ادیان میداند و می گوید:
یکی از عقاید مهم، اعتقاد به انتقال ارواح یا تناسخ است، که آن را هندوان به زبان خود سمساره می گویند.[88]
این تفکر را در اکثر ادیان غیر الهی می توان دید؛ مانند: تمام آیین های هندی، اعم از هندوئیزم، جینیزم، بودیزم، آیین سیک و بحث تناسخ را در میان یونانیان نیز می توان مشاهده کرد.
دانشمندان و مورخان معتقدند، زادگاه اصلى این عقیده، کشور هند و چین بوده و ریشهٔ آن در ادیان باستانى آنها وجود داشته و هم اکنون نیز موجود است. سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند، تا حدودى مربوط به همین عقیده است.[89]
نقد اشو و اعتقاد به تناسخ
ادیان الهی به خاطر توجه و اعتقاد به معاد و عالم آخرت به تناسخ اعتقادی ندارند و ادیانی هم که به تناسخ معتقدند به این دلیل است که؛ وقتی معادی را در آموزه های خود نداشته باشند، برای جاودان بودن، که آرزوی انسانی است و همچنین عبس نبودن چند روز زندگی و حتی چگونگی جزا و پاداش برای انسانها، دست به تناسخ زده و آن را راه حل مشکلات خود دانسته، برای انسان یک چرخه زندگی تعریف کرده اند.
اما بطلان تناسخ به دو دلیل عقلی و نقلی ثابت می شود:
1- دلیل عقلی
بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد، نتیجه آن مى شود که، بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات؛ یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى در درون خود فقط یک نفس احساس مى کند. بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.[90]
2- دلیل نقلی[91]
الف. قرآن
خداوند متعال در قرآن مىفرماید: «چگونه به خداوند کافر می شوید، در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؟؛ سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند؛ سپس به سوى او باز مى گردید».[92]
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى کند و مى گوید: «بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است» و به تعبیر دیگر، آیه مى گوید: «شما مجموعاً دو حیات و مرگ داشته و دارید؛ نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید)، خداوند شما را زنده کرد، سپس شما را مى میراند و بار دیگر زنده مى کند (که قیامت است)». حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده؛ «عود ارواح» مى نامند، از نظر قرآن باطل و بى اساس است.[93]
در آیات قرآن کریم آمده است؛ در روز قیامت عدهای تقاضای بازگشت به دنیا را برای انجام کار خیر و یا جبران بدیهایشان دارند که با جواب منفی روبرو می شوند و این نشانه عدم بازگشت انسان به دنیا بعد از مرگش است «و اگر ببینى مجرمان را هنگامى كه در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افكنده، مىگویند: پروردگارا! آنچه وعده كرده بودى دیدیم و شنیدیم، ما را باز گردان تا عمل صالح بجا آوریم، ما به قیامت ایمان داریم[94]
ب. روایت
مأمون به حضرت رضا (ع) عرض کرد: درباره کسانى که قائل به تناسخ اند نظرتان چیست؟
حضرت در پاسخ فرمود: «کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خداى تعالى کفر آورده و بهشت و دوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است».[95]
عشق و عرفان از نگاه اوشو
اشو معتقد است شکوفایی معنوی انسان با عشق ورزی و مراقبه امکان پذیر است و منظور او از عشق، عشق جنسی است. او معتقد است که با روابط آزاد محض و فقط تأکید بر عشق، انسان از خود بیگانه شده و نمی تواند نیروی الهی را در خویش کشف کند و شکوفا سازد. همانطور که با مراقبه محض در آیین های شرقی نمی تواند راهی به سوی حقیقت گشاید. هم آنها که تنها عشق را دنبال می کنند، خود را به عشق فروخته و مرعوب آن شده اند و هم آنها که از آن می گریزند، مرعوب و هراسان اند. انسان از ترس تنهایی به عشق چنگ انداخته و آن را تباه می کند و از ترس عشق به عزلت و ریاضت رو می آورد. «تا کنون فقط دو نوع بزدل روی زمین زندگی کرده است».[96] راه درست این است که تا وقتی عشق به تو شور و شادی میبخشد، عشق بورزی و هنگامی که دلزده شدی، به عزلت و نیایش و مراقبه روی آوری و خود را بازیابی. به نظر اشو انسان نوین باید عشق و مراقبه را به هم بیامیزد. «آمیزش باید بزرگترین هنر مراقبه شود. این پیشکش تانترا به دنیا است»،[97] برای او «عشق یک آینه است. رابطه واقعی آینهای است که در آن دو عاشق چهره یکدیگر را می بینند و خدا را باز می شناسند. این راهی به سوی پروردگار است».[98] «انسان دانا مانند یک آینه در عالم زندگی می کند. از هر چه جلویش قرار بگیرد، خوشحال می شود … اگر کسی در جلویش قرار نگیرد وقتی همه آینه خالی باشد، او خدا را در تهی بودن آن می بیند».[99]
در منطق و مرام اشو همه آن لذّتهای روحانی و شادمانیهای عمیق معنوی را که در ارتباط با خدای واقعی میتوان تجربه کرد، به لذّت جنسی و همین خوشی و شادی این جهانی تبدیل میشود. همین شادیهایی که همه ما میشناسیم و اشو به ما می آموزد که سعی کنید با تمام توجه از این شادیها لذّت ببرید و خود را در آن ببینید و احساس کنید. با تمام وجود این شادی ها را لمس کنید که لایه های عمیق تر آگاهی تان از آن سیراب شود و سپس احساس ناکامی را با فراموش کردن خاطره آن و از دست رفتن و تمام شدنش را با در لحظه زیستن و توجه به زمان حال دور بریزید.[100]
نقد عشق و عرفان از نگاه اوشو
اشو در موضع گیری ای که در قبال عشق دارد، سرگردان و پریشان است. در مواردی عشق جنسی را مانعی معرفی می کند که مطمئن ترین راه برطرف کردن آن، برداشتن مرزها و محدودیت های جنسی است. در جای دیگر آن را وسیله، نه هدف و مرحله ای گذرا دانسته، تأکید می کند که عشق جنسی ابزار و وسیله ای برای سیر و سلوک است و در نهایت نظرش این است که هدف همین لذت و شادمانی در روابط جنسی و عشق بازی است.
تمام کوشش او در تبیین و تعلیم تز «عشق + مراقبه»، این است که مراقبه، لذت و شادی لحظه عشق بازی را افزایش داده و اندوه و افسردگی پس از آن را فروکاهیده، تحمل پذیرتر می کند. اهمیت و ضرورت آمیختن یا جمع میان عشق و مراقبه به این خاطر است که ذهن هم موقع لذّت بردن مزاحم بوده، مانع این می شود که با تمام حواست از معاشقه لذّت ببری، و هم پس از آن، اندوه به بار می آورد؛ زیرا به گذشته معطوف است و خاطراتی به همراه دارد، خاطراتی از پایان لذّت از خطاهایی که وجدان اخلاقی آنها را نپذیرفته، با طبیعت و فطرت انسان سازگار نیست؛ از این رو توصیه می کند که ذهن و اندیشه را در فرایند مراقبه کنار گذاشته، از امیال و هوس های طبیعی خود پیروی کنید، تا از لذّت و خوشی زندگی بهرمند شوید. «ندای درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. بهخاطر داشته باشید: من تضمین نمی کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهی می برد،… این حق شما است که آزادانه به گمراهی بروید. این بخشی از کرامت شما است. حتی در مقابل خداوند بایستید. … درستی و نادرستی امور را به کنار بگذارید».[101]
گریز اشو از خویش و از گذشته تا حدّی است که بارها نام خود را تغییر داده[102] و تصریح می کند که گذشته ارزش یادآوری ندارد. همچنین می گوید: «من پاسخگوی حرف های دیروزم نیستم».[103] او می کوشد بحران معنویت انسان معاصر را بدون تغییر در شالودههای فکری و اصول اخلاقی آن برطرف سازد؛ لذا معنویت و عرفان را در همین هوس پرستی تزریق کرده، تفسیری از عرفان ارائه می دهد که امیال و اهواء انسان هبوط کرده و از خدا دور افتاده را مباح شمرده و تأمین کند. او همین کامجویی ها را خدا معرفی می کند و در این باره از میراث و ادبیات عرفانی شرق نهایت سوء استفاده و تحریف را اعمال می کند. در یک کلام؛ اوشو یک فریب بزرگ در آستانه هزاره سوم بود که خودفریبی انسان معاصر برای توجیه هوس رانی ها و نادانی هایش را نمایندگی کرد. این اعتراف او است که خود را «سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملاً نوینی»[104] معرفی کرده و در باره مذهب، این طور اظهار نظر می کند که: «همه آیین ها بر پایه دستاویزی ساختگی بنا شده اند. همه شیوه ها دروغین اند… . می توان دستاویزهای تازه ای به بار آورده و دین های تازه ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه، فرسوده می شوند. دروغ های کهنه از رنگ و بو می افتند و به دروغ های نوتری نیاز خواهد بود».[105]
انسان پیش از حیات دنیایی، عشقی عمیق را تجربه کرده و در این زندگی نیز آواره آن عشق است و تا در این دنیا به سر می برد، نمی تواند تمام آن عشق را درک کند؛ از این رو در این دنیا باید نمادی از آن عشق داشته باشد و در این رابطه خداوند مرد و زن را برای هم آفرید، آن ها را مایه آرامش یکدیگر قرار داد و در سنت نبوی، ازدواج را یک آیین ضروری قلمداد کرد و سرانجام در کلام خود، این پیوند را سرشار از آیات عشق و مهربانی معرفی کرد،[106] تا با این پیوندی که از عشق و معنویت و آیات و نشانه های الهی لبریز است، عشقی معنوی و پایدار را بیازمایند و برای بازگشت به آغوش عشق الاهی آماده شوند.[107]
تعالیم (آداب) اوشو
هرچند در تعالیم اوشو، شریعت به معنای مصطلح موجود نیست، اما او از پیروانش کارهایی خواسته که اساس تعالیم عملی اوشو را در بردارد، مهم ترین آنها عبارتند از: مراقبه، سکس، رقص و سماع.
وی در سخنرانی ها اذعان می نمود که انسان در عصر حاضر با توجه به پیشرفت تکنولوژی نیاز به معنویت دارد، معنویتی که جدای از آموزهای دینی عرفانی گذشته باشد. او مشرب خویش را سرلوحه این دید معنوی می دانست.
مراقبه از نگاه اشو
مراقبه در منظومه فکری اشو دارای جایگاه و کارکردهای بسیار بالایی است، تا جایی که میتوان گفت مهمترین اصل برای اشو مراقبه است، البته با تعریف و ویژگیهایی که مورد نظر او است.
تعریف مراقبه از نگاه اشو
اشو پس از این همه تمجیدها و توصیف ها، مراقبه را به چند گونه مختلف (که ارتباطی منطقی با هم ندارند) و به صورت کاملاً مبهم و نامعین تعریف می کند:
مراقبه؛ یعنی برای چند لحظه دست از کار و تلاش زندگی کشیده شود و انسان متوقف شود.[108]
در واقع مراقبه تلاش نیست؛ بلکه یک رویداد است.
مراقبه نتیجه و پیامد تلاش های شما است، وقتی که تلاش شما رها شود، مراقبه آنجا است، رحمت و برکت، سربلندی و شکوهش آنجا است.[109]
مراقبه به معنای کشف اساس درون[110] و در واقع سفری به درون وجود خود است. تمام آنچه لازم است، سفری است به درون خودتان در سکوت. من نام این سفر را مراقبه می گذارم؛ سفری به درون وجودتان در سکوت.[111]
در واقع اشو مراقبه را کوشش برای پریدن به ناخودآگاه تعریف می کند.[112]
اشو در تعریفی دیگر، مراقبه را به خالی شدن ذهن از محتویاتش معنا می کند و معتقد است: مفهوم ساده مراقبه، تهی شدن ذهن از تمامی معنویاتش است. افکار، تصورات، خاطرات، امیال، آرزوها و تمامی طرح ها. فرد باید خود را از همه این موارد تخلیه کند.[113]
از طرف دیگر مراقبه در برخی موارد به معنای آزادی از تمام محدودیت هایی معرفی می شود که دیگران بر انسان تحمیل می کنند و یا به معنای ممانعت از تباهی و همراهی با لحظه ای ناب معنا می شود.[114]
از تمام تعاریف، این نتیجه به دست می آید که، مراقبه چند شاخص اصلی دارد:
1. مراقبه بی عمل است؛ یعنی فقط یک رویداد است.
2. در مرحله بعدی سفری به درون است.
3. در آخر، تخلیه ذهن از هر چیزی است که در او است.
به سخن دیگر مراقبه سفری پرماجرا به دنیای ناشناخته ها است؛ عجیب ترین سفری که می توان تصور کرد.
مراقبه فقط بودن است؛ بدون اینکه کاری انجام دهیم، بی عمل محض، بدون گذر هرگونه فکری از ذهن و عدم وجود هیجانات. شما فقط هستید و این احساسی بسیار ناخوشایند که به انسان می دهد.[115] [116]
اهمیت مراقبه از نگاه اشو
مراقبه از جمله اصولی است که در آموزه های اشو فراوان مورد توجه قرار گرفته است و تمجیدها و توصیف های اشو از آن تا حدّی است که می توان به جرأت گفت: اشو با مراقبه در پی حلّ تمام مشکلات و معایب است و میخواهد با آن به تمام اهداف و نتایج برسد.
مراقبه در دیدگاه اشو بسیار اهمیت دارد و آن را با توصیفهای مختلف و تعاریف متمایز تبیین میکند. نخستین اصل زندگی از نظر اشو مراقبه است و چیزهای دیگر در درجات بعدی اهمیت قرار دارند.[117] فقط یک چیز بسیار ساده جوهرهٔ تمامی تجربه مذهبی است و آن مراقبه است.[118] مراقبه حتی از تمام متون مقدس هم بالاتر است، تنها مراقبه می تواند یاری دهنده (تجربه مذهبی) باشد. آنچه من میتوانم به همراه آنچه تمام متون مقدس میگویند، اگر بدون مراقبه باشد، نمیتواند کمکم کند،[119] مراقبه در دنیای مدرن پدیده ای لازم و واجب است. مراقبه حتی از نان شب واجب تر است. تنها راه حلّ تمام مشکلات، مراقبه است. مشکل ممکن است افسردگی، غم و اندوه، عصبانیت و یا هر چیز دیگری باشد. مشکلات ممکن است بسیار باشند؛ ولی جواب یکی است و آن مراقبه است.[120]
البته این تعابیر در مقوله عشق نیز تکرار گردیده و مشخص نشده است که تنها عشق است که راه حل مشکلات است یا مراقبه؟
او میگوید: آرامش حقیقی در مراقبه است و به وسیله مراقبه آرامش حقیقی و اصیل حاصل می آید.[121]
اشو در باره اهمیت مراقبه دو نکته را بیان می کند:
1. ناآگاهی از مراقبه؛ بزرگ ترین مشکل بشریت:
بزرگ ترین مشکل بشر این است که چیزی از مراقبه نمی داند؛ نه افزایش جمعیت، نه بمب اتمی، نه گرسنگی و نه هیچ چیز دیگر، مشکل اساسی نیست. علم به آسانی قادر به حلّ این مشکلات است. تنها مشکل ریشه ای که علم را یارای حل آن نیست، این است که مردم از راز و رمز مراقبه بی خبرند.[122]
2. مراقبه: حقیقت تمام شعایر دینی:
وی می گوید: به نظر من مراقبه حقیقت تمام شعایر دینی است. باقی چیزها؛ مانند: فروخوردن خشم، پرهیز از مال اندوزی، تجرد و غیره، صرفاً تبعات مراقبه اند. با ورود به مرحله ساماندهی نقطه اوج مراقبه، همه این چیزها خودبه خود حاصل می شوند. آنها به طور طبیعی به وجود می آیند.[123]
مراقبه پادزهر تمامی زهرهای زندگی است، مراقبه خوراک گوهر واقعی انسان است، بدون مراقبه، زمین محکوم به فنا است. زندگی بدون مراقبه موجب میشود که انسان صرفاً گیاهی بیشعور شود. مراقبه دارویی درونی است.[124]
سرانجام اینکه یگانه دستور اشو مراقبه است:
من به شما نمی گویم چه بکنید. تمامی رویکرد من این است: مراقبه کنید و سپس هر چیز به خودی خود تغییر خواهد کرد.[125] [126]
کارکردهای مراقبه از نگاه اشو
مراقبه از نظر اشو کارکردهای فوق العاده ای دارد و همچون اکسیری است که هر مشکل و معضلی را به طلای تمام عیار تبدیل میکند. این اکسیر در مورد عشق هم هست و میان عشق و مراقبه ارتباطی ناگسستنی وجود دارد.
برخی از کارکردهایی که اشو لابه لای بیانات خود به آنها اشاره دارد. این گونه اند:
1. مراقبه سالک را به مقصود می رساند و در واقع راه وصول است.[127]
2. ذهن با مراقبه از افکار بیهوده رهایی می یابد.[128]
3. حساس بودن و بی تفاوت نبودن به طبیعت و اطراف با مراقبه به دست می آید.[129]
4. سکوت از ارمغان های مراقبه است.[130]
5. مراقبه آرامش می آورد، زیرا آرامش در حال مراقبه، انسان را در بر می گیرد و به او روحیه و تازگی می بخشد؛[131] حتی ورزش های رزمی نیز که از تکنیک های مراقبه می باشد، باعث آرامش است.[132]
6. شادی، جوانی و پاک سازی در پی مراقبه حاصل می شود.[133]
7. اگرچه میان مراقبه و جنگ های جهانی و جنگ افزارهای هسته ای ارتباطی نیست؛ اما اشو این ادعای بسیار عجیب را دارد که بزرگ ترین اسلحه ای که برای غلبه بر دنیا و تغییر جنگ افزارهای هسته ای و نابودی جنگ های جهانی وجود دارد، مراقبه است.[134]
8. به نظر وی مراقبه دو اعجاز دیگر هم دارد که ثمرات این اعجاز تاکنون دیده نشده است؛ انسان دیوانه را پس از دو ماه عاقل می کند[135] و تنها راه مقابله با مواد مخدر می باشد: فاجعه عظیمی که بنا است در سراسر دنیا از طریق مواد مخدر اتفاق بیفتد، تنها با یک چیز قابل جلوگیری است و آن مراقبه است. هیچ راه دیگری وجود ندارد. اگر مراقبه به طور فزاینده ای رواج یابد و بیش از پیش در زندگی مردم وارد شود، جایی برای مواد مخدر باقی نمی ماند.[136]
اشو به طور خلاصه کارکردهای مراقبه را چنین توضیح می دهد: تمام هنر مراقبه ایجاد آرامش، سکوت و سروری جاودانه در وجود است که معجزه وار درون را سرشار می سازد. مراقبه، خود، موانع را حذف می کند. صخره ها را به کناری می راند و به جریانش ادامه می دهد. آنگاه زمانی فرا می رسد که انسان هیچ گونه وابستگی به بیرون ندارد و آزادی و استقلال عظیم نصیب انسان شده و او را از همه کس بی نیاز ساخته است.[137]
این ادعاهای رمزآلود و مبهم، تاکنون برای هیچ کس محرز نگردیده است و غیر از اشو هیچ کس این همه فواید مادی و معنوی را برای مراقبه بیان ننموده است؛ چرا که این کارکردها از حدّ شعار و سخنوری هرگز به مرحله عمل و نتیجه نرسیده اند.[138]
سکس از نگاه اشو و نقد آن
آمیزش جنسی در تفکرات اوشو دارای ارزشی فراوان است. تا جایی که در بسیاری از کتاب هایش درباره این موضوع بحث های مفصّلی دارد. وی چندین کتاب را اختصاصاً به موضوع سکس و آمیزش های جنسی، قرار داده است. اوشو سکس را ریشه در تجلّی خداوند در انسان می داند و معتقد است سکس باعث عروج انسان به مراتب بالای عرفانی می شود.
اوشو می گوید :«عشق، از آمیزش جنسی زاییده می شود و آنگاه عبادت از عشق زاییده می شود و آنگاه خداوند در اثر عبادت در انسان تجلّی می یابد و این انسان به بالاتر و بالاتر و بالاتر و به اوج گرفتن ادامه می دهد».[139]
اوشو می گفت: «هر روز به انسان ها برمی خورم که آنها می آیند و می گویند که در پی خداوند هستند. هرچه بیشتر آنها را می بینم بیشتر درمییابم که مشکل آنها سکس است، اما اگر به آنها بگویم که دشواری آنها به مسائل جنسی باز می گردد، به ایشان برمیخورد و باد شخصیت شان خالی میشود، اما به راستی این است که سکس مسئله اصلی است و تا زمانی که این مسئله حل نشود، جست وجوی خداوند امکان ناپذیر است.[140] اوشو در زمان حیاتش برای سکس اهمیت زیادی قائل بود.
وی روشی را به نام «سکس مدیتیشن» « Sex meditation» ابداع نمود.
میگویند: در کمون اوشو و در زمان تمرین سکس مدیتیشن، زنان و مردان بسیاری در کنار هم به سکس مشغول بودند و ساعت های متمادی را در کنار هم و با عوض نمودن گزینه های جنسی به سر می بردند. بدون شک اگر به یک زن پاک دامن که به دنبال خدا و معنویت است، گفته شود که مشکل اصلی تو سکس است نه خدا و تو می بایستی از طریق سکس به خداوند واصل شوی، سپس آن زن برای یک بار هم که شده جلسات سکس مدیتیشن اوشو را با اوصاف فوق مشاهده می کرد، کمترین کاری که انجام می داد و کمترین حالتی که در وی پدیدار می شد این بود که «به او برنخورَد».
اوشو معتقد بود «کلیساها (تمام اماکن معنوی) از خدا خالی اند و کابین های عشق؛ (محلی که در آن سکس صورت می گیرد)، مملو از خدایند».[141] «سکس مسئله اصلی است همه دشواری های دیگر از آن سرچشمه می گیرد و تا پیش از زمانی که انسان به شناخت ژرفی از نیروی جنسی دست پیدا نکرده باشد یاری دادن او امکان ناپذیر است».[142]
در این مشرب، ریشه تمام خداجویی ها و تمام مشکلات و دشواری های انسان، ناشی از سکس است. سکس در عرفان اوشو بدون هیچ محدودیتی بیان می شود. حال اگر نخواهیم به تراژدی هجمه به فرهنگها توسط امپریالیسم بپردازیم و تاریخچه اندلس مذهبی به یک کشور لائیک را روایت کنیم، سکس از جانب انسان ناشی از یک تمایل جسمی است. این میل در انسان وجود دارد و نباید قصد سرکوب آن را داشت. میبایست همواره در حوزه مسائل سکس و روابط جنسی، خط اعتدال را پیش گرفت. نه مانند اوشو افراط کرد و آن را حلّال تمام مشکلات دانست و نه مانند کلیسا و برخی از مروجان مسیحی، تفریط کرد و آن را ریشه تمام مصیبتها و گناهان بشر معرفی نمود.
زیادهروی و افراط در رابطه جنسی منجر به پیشرفت روحی انسان نمیشود، بلکه شرایط مبتذل شدن و سقوط از قله عرفان را فراهم می سازد و انسان را به درجه حیوانیت می رساند. در مقابل، کمروی و تفریط بیش از حدّ نیز موجبات بروز مشکلات فراوان و اختلالات روحی و روانی می شود[143] .
رقص و سماع از نگاه اشو
ایجاد شور و شوق عرفانی و حال و وجد روحانی توسط رقص، موسیقی، شعرخوانی و پایکوبی را سماع میگویند.
سماع در میان قریب به اکثر فرقههای متصوفه و در آئینهای هندو، قبیلههای سرخ پوستان و کشورهای آفریقایی همچون کنیا، نیجریه تا قاره آمریکا، از آمریکای مرکزی گرفته تا برزیل و … رواج داشته است.
اوشو میگوید: رقصیدن خاموش نیست. کار بسیار پویایی است. در پایان شما به جنبش تبدیل می شوید. بدن فراموش می شود. تنها جنبش به جای می ماند.
وی ادامه می دهد: راستی این است که رقص، غیر زمینی ترین کارها است. غیر زمینی ترین هنرها است؛ زیرا که تنها جنبشی آهنین است. رقص از همه رو غیر مادی است. بنابراین به هیچ رو نمی توانید بدان چنگ زنید.[144]
وی کیفیت سماع را در مشرب خود چنین تشریح می کند: بهترین حالت انجام سماع با جامه گشاده و پاهای برهنه است. کوشش کنید حواس خود را درست بالای ناف خویش متمرکز کنید. با چرخیدن درجا و در راستای مخالف گردش عقربه های ساعت آغاز کنید. اگر احساس حال به هم خوردگی پیدا کردید می توانید راستای چرخیدن خود را عوض کنید. چشم ها را باز و بدن خود را لخت نگاه دارید و دست ها را به حالت آسوده در راستای پهلوها دراز کنید. سپس دست راستتان، بالا نگاه داشته شود و کف آن رو به بالا باشد. و دست چپ پایین و کف آن رو به پایین نگاه داشته شود. چشم ها را باز نگاه داشته و برچیزی تمرکز نکنید.
تنها تسلیم حالت تیره و تاری شوید که براثر چرخش تان به شما دست می دهد، یا این که نگاه تان را روی دست راست دراز شده خود متمرکز سازید. با چرخش آرام آغاز کرده و اندک اندک تندی خود را بالا برید … .
موسیقی همراه این چرخش بایستی ثابت و ریتم دار و سرزنده باشد و اندک اندک تندتر شود، اما حالت دیوانه وار پیدا نکند. با افزایش هرچه بیشتر تندی چرخش تان در خواهید یافت که مرکزتان آرام و آرام تر می شود. همچنان بچرخید و بچرخید، تا آن که بدنتان احساس کند خود به خود به زمین افتاده است …، هرجا به زمین افتادید در همان نقطه بمانید. دوباره برنخیزید و چرخش خود را از نوع آغاز نکنید. بیدرنگ روی شکم خوابیده و چشمان خود را ببندید و اجازه دهید ناف برهنه شما زمین را لمس کند. خود را در حال فرورفتن در زمین، گویی که آغوش مادرتان است، احساس کنید. برای دست کم 15دقیقه در این حالت به سر برید.[145]
نقد رقص و سماع در آیین اشو
به موازات برخی از گروههای عرفانی که سماع را جزو لاینفک طریقت دانسته اند همواره عرفانهایی بودهاند که سماع را فاقد هرگونه اعتبار سلوکی میدانستند. نام عارفان بزرگی در لیست بلند منکران سماع وجود دارد. کسانی همچون پیر ژنده پوش؛ احمد جامی، شیخ شهید مجدالدین بغدادی، شیخ شهاب الدین ابوحفص سهروردی، عزالدین کاشانی ابوالمفاخر باخزری، شمس الدین ابراهیم ابرقوهی، شیخ شمس الدین لاهیجی و محی الدین ابن عربی.
ابن عربی در باب سماع براین باور است که آنچه به عنوان سماع؛ (شعر، آواز، موسیقی و رقص) در میان صوفی و عارفان متداول است، پدیده ای «ضد عرفانی» و ناسازگار با مقام و روح عارفان است. ریشه تفکر ابن عربی این نکته است که سلوک و عرفان و شناخت حق، وقار و طمأنینه و مانند آن می آورد. نه جست و خیز و پای بازی و رفتار سبک!. به عقیده وی انفعال و شور و حالی که بر اثر شنیدن نغمه ها و آوازها پدید آید، ریشه نفسانی دارد و این «خود طبیعی» و نفسانی است که به ابتهاج و جست و خیز در می آید، نه «خود معنوی» و الهی؛ از این رو برخی از حیوان ها نیز دارای این حسّ هستند.[146]
در باب علوم قرآنی و شریعت اسلامی، گروهی آیه ذیل را مربوط به سماع می دانند؛ آنجا که خداوند می فرماید: نماز آنها نزد خانه خدا جز دست زدن و صفیر (سوت) نبود، پس بچشید عذاب را به سبب آنچه کفر ورزیدید.[147]
مقدس اردبیلی از شیخ مفید و او از محمدبن الحسین نقل می کند که گفته است: من و امام هادی (ع) در مسجد پیامبر (ص) بودیم. سپس عده ای از اصحاب امام (ع) از جمله ابوهاشم جعفری که جایگاه خاصی نزد امام (ع) داشت، وارد شدند. بعد از آن گروهی از (صوفیه) داخل مسجد شدند و در گوشه ای دایره وار نشستند و مشغول ذکر و گفتن «لااله الا الله» شدند.
در این حال امام هادی (ع) فرمودند: به اینها توجه نکنید، آنها همپیمانان شیطان و ویران کنندگان ارکان دین هستند …، (تا آنجا که می فرمایند)، ذکر و ورد آنها رقص و دست زدن و آواز غنایی است. از آنان پیروی نمی کند مگر سفیهان … .[148] [149]
متون اشو
دربارهٔ کتابهای اشو باید گفت: اشو هرگز کتابی ننوشت، ولی سخنرانیهای او به صورت کتاب منتشر شده است. تعداد آنها حدود ششصد عنوان کتاب را تشکیل داده است. در این آثار، از زبان ساده و معمولی استفاده میشود. تمثیل، طنز و استفاده از حکایتها که گاهی هم از دقت برخوردار نیست و سندی برای آن ارائه نمیشود، از جمله ویژگیهای آثار او است.[150] از جمله آثار اشو عبارتند از: الماس اشو، ریشه ها و بالها، آواز سکوت و … .
کتابنامه
1. قرآن
2. اشو، الماسهای اشو، ترجمه: فرجی، مرجان، انتشارات فردوس، چاپ چهارم، تهران، 1382ش.
3. اشو، ریشه ها و بالها، ترجمه: برزگر، مسیحا، آویژ، چاپ اول، تهران، 1382 ش.
4. اشو، آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، انتشارات هودین، چاپ اول، اصفهان، 1384 ش.
5. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ترجمه: شنکایی، لوئیز، انتشارات فردوس، چاپ اول، تهران، 1381 ش.
6. اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه: جواهری نیا، فرامرز، انتشارات فردوس، چاپ اول، تهران، 1380 ش.
7. اشو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها 3، ترجمه: ارژنگی، هما، نشر حم، چاپ اول، تهران، 1383ش.
8. اشو، شهامت، ترجمه: تقی پور، خدیجه، انتشارات فردوس، چاپ دوم، تهران، 1380ش.
9. اشو، یک فنجان چای، ترجمه: برزگر، مسیحا، انتشارات دارینوش، چاپ اول، تهران، 1382ش.
10. اشو، پیوند، ترجمه: براتی، عبدالعلی، انتشارات نسیم دانش، چاپ دوم، تهران، 1385 ش.
11. اشو، عشق رقص زندگی، ترجمه: ریاحی پور، بابک و قهرمانی، فشید، انتشارات آویژه و انتشارات نگارستان کتاب، چاپ ششم، تهران، 1381 ش.
12. اشو، اینک برکه ای کهن، ترجمه: سعدوندیان، انتشارات نگارستان، چاپ دوم، تهران، 1382ش.
13. اشو، آینده طلایی، ترجمه: فرجی، مرجان، انتشارات فردوسی، چاپ اول، تهران، 1381ش.
14. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق (تفسیری از ایشاباش اوپانیشاد)، ترجمه: شنکایی، لوئیز، انتشارات فردوسی، چاپ اول، تهران، 1381 ش.
15. اوشو، و آنگاه نبودم، ترجمه: سعدوندیان، سیروس، انتشارات آویژه، نگارستان کتاب، 1380 ش.
16. اشو، آفتاب در سایه، ترجمه: براتی، عبدالعلی، انتشارات نسیم دانش، تهران، 1381 ش.
17. اشو، راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، انتشارات باغ نو، تهران، 1380 ش.
18. اشو، مزه ای از ملکوت، ترجمه: شنکایی، مرضیه(لوئیز)، انتشارات آبگینه، تهران، 1379 ش.
19. اشو، خلاقیت، ترجمه: فرجی، مرجان، انتشارت فردوس، تهران، 1380 ش.
20. اشو، اولین و آخرین رهایی، ترجمه: قهرمانی، فرشید، نشر آویژه، 1383 ش.
21. کیانی، محمد حسین، پگاه حوزه، شماره 264.
22. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: حکمت، علی اصغر، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1377 ش.
23. اربلى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، بنى هاشمى، چاپ اول، تبريز، 1381 ق.
24. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق: غفارى، على اكبر، جامعه مدرسين، چاپ دوم، قم، 1404 ق.
25. مکارم شیرازی، ناصر،عود ارواح، انتشارات مطبوعاتی هدف، قم.
26. صدوق، محمدبن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، محقق: لاجوردى، مهدى، نشر جهان، چاپ اول، تهران، 1378ق.
27. ملاصدرا، مبدأ و معاد، تصحيح: آشتيانى، سيد جلال الدين، انجمن حكمت و فلسفه ايران، تهران، 1354 ش.
28. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
29. موسوی زاده، سید روح الله، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اشو، نشر معارف، چاپ اول، قم، بهار 1391.
30. مظاهری سیف، حمیدرضا، پگاه حوزه، شماره 271، 1388 ش.
31. مظاهری سیف، حمیدرضا، پگاه حوزه، شماره 64، 1387 ش.
32. فعالی، محمدتقی، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، سازمان ملی جوانان، چاپ اول، تهران، 1388 ش.
[1]. به مکانی که پیروان اشو در آنجا جمع شده و به مراقبه، رقص و سکس میپردازند.
[2].اشو، اینک برکه ای کهن، ترجمه: سعدوندیان، سیروس، ص 41.
[3] همان، ص 19.
[4]. کیانی، محمد حسین، نگاهی به مسلک عرفانی اشو در گرایش های معنوی سرزمین هند ، عرفان پوچ گرا، پگاه حوزه، شماره 264، صفحه 7.
[5]. اشو، اینک برکهای کهن، ترجمه: سعدوندیان، سیروس، ص ۱۶۹.
[6]. زوربا یعنی فردی خوشگذران، و بودا یعنی در مسیر معنوی: به عبارتی او تصویر ذهنی خویش از انسان ایده آل امروزی را « زوربای بودایی » می نامید.
[7]. همان ص167.
[8]. فعالی، محمدتقی، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، ص 24 – 32.
[9]. اوشو، و آنگاه نبودم، ترجمه: سعدوندیان، سیروس، ص 17.
[10]. همان، ص 119.
[11]. همان، ص 14.
[12]. همان، ص 24.
[13]. اوشو، آیندهٔ طلایی، ص 115.
[14]. اشو، اینک برکه ای کهن، ترجمه: سعدوندیان، سیروس، ص 19.
[15]. اوشو، اینک برکه ای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 19.
[16]. همان، ص 109.
[17]. همان، ص 23.
[18]. اشو، الماسهای اشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 105.
[19]. کیانی، محمد حسین، نگاهی به مسلک عرفانی اشو در گرایش های معنوی سرزمین هند/عرفان پوچ گرا، پگاه حوزه، شماره 264، صفحه 7.
[20]. اشو، الماسهای اشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 105.
[21]. همان، ص 266.
[22]. اشو، ریشه ها و بالها، ترجمه: برزگر، مسیحا، ص 105.
[23]. الماسهای اشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 206.
[24]. همان، ص 354.
[25]. همان، ص 390.
[26]. همان، ص 351.
[27]. ریشه ها و بالها، ترجمه: برزگر، مسیحا، ص 334.
[28]. کیانی، محمد حسین، نگاهی به مسلک عرفانی اشو در گرایش های معنوی سرزمین هند/عرفان پوچ گرا، مجله پگاه حوزه، شماره 264، ص 7.
[29]. بقره، 213.
[30]. کیانی، محمد حسین، نگاهی به مسلک عرفانی اشو در گرایش های معنوی سرزمین هند/عرفان پوچ گرا، مجله پگاه حوزه، شماره 264، ص 7.
[31]. ر.ک: اشو، تفسیر آواهای شاهانه ساراها 3، ترجمه: ارژنگی، هما، ص64 – 61.
[32]. شاکتی ها؛ یعنی هندوهایی که شاکتی (جزء مونث) خدایان را مورد پرستش قرار می دهند.
[33]. ر.ک: کدارنات تیواردی، دین شناسی تطبیقی، ترجمه: شنکایی، مرضیه، ص 49 – 48.
[34]. تفسیر آواهای شاهانه ساراها 3، ترجمه: ارژنگی، هما، ص91.
[35]. اشو، یک فنجان چای، ترجمه: برزگر، مسیحا، ص 145.
[36].يوگى کسى است که وجود خود را فتح کند. کسى که آرامش درونى او را، سرما و گرما، اندوه و شادى، احترام و توهين نتواند برهم زند، کسى که هستى اش بر شخصيت عالى استوار است و قدرتهاى باطنى اش با دانش و معرفت خارج از جهان مادى سيراب شده، احساس بزرگ او به خاک و طلا يکسان مى نگرد.
[37]. شایگان، داریوش، ادیان و مکتب های فلسفی هند، ج2، ص 713.
[38]. ر.ک: همان. ج 2، ص 719 – 716.
[39]. اشو، الماسه های اشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص240.
[40]. تفسیر آواهای شاهانه ساراها 3، ترجمه: ارژنگی، هما، ص91.
[41]. مظاهری سیف، حمیدرضا، راجنیشیسم، مجله معارف، شماره 64، صفحه 11.
[42]. اشو، آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۲۳۱.
[43]. فعالی، محمد تقی،نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، ص ۶۵ – 77.
[44]. همان، ص ۷۷.
[45]. اشو، کودک نوین، ترجمه: فرجی، مرجان، ص ۳۲.
[46]. اشو، راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ۲۹۱ – ۲۹۲.
[47]. همان ص ۴۹.
[48]. آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۴۳.
[49]. راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ص ۲۰۹.
[50]. اشو، مزهای از ملکوت، ترجمه: شنکایی، مرضیه، ص ۱۴.
[51]. اشو، شکوه آزادی، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۱۳.
[52]. بافندهای از اهل بنارس، متولد ۱۴۱۲ م و متوفی ۱۴۸۸ م که مادرش برهمن و پدرش مسلمان بود. تلاشش آمیختن اسلام و هندو و ساختن مکتبی التقاطی بود.
[53]. آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص ۸۰.
[54]. راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ص ۲۹۱ – ۲۹۲.
[55]. برگرفته از سایت جهان معنوی.
[56]. اشو، آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص 94.
[57]. اشو، الماسهای اشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 187.
[58]. همان، ص 366.
[59]. آواز سکوت، ترجمه: سید حسینی، میرجواد، ص 100.
[60]. کیانی، محمد حسین، نگاهی به مسلک عرفانی اشو در گرایش های معنوی سرزمین هند/عرفان پوچ گرا، پگاه حوزه، 1388، ش 288، ص 7.
[61]. مجموعهای از کلمات قصار در یک کتابچه برای پیروان آیین هندو یا بودایی است.
[62]. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ترجمه: شنکایی، لوئیز، ص 404.
[63]. اشو، ریشه ها و بالها، ترجمه: برزگر، مسیحا، ص 175.
[64]. الماس اشو. ص 219.
[65]. حرانى، ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول، محقق: غفارى، على اكبر، ص 54. انما یدرک الخیر کله بالعقل و لادین لمن لاعقل له.
[66]. اربلى، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 1، ص 571.
[67]. برگرفته از سایت تبیان (بخش اخلاق و عرفان اسلامی، داریوش عشقی).
[68]. اشو، عشق پرندهای آزاد است، ترجمه: پزشکی، مجید، ص 85.
[69]. اشو، زندگی موهبتی الهی است، ترجمه: پزشکی، مجید، ص 47.
[70]. عشق پرندهای آزاد است، ترجمه: پزشکی، مجید، ص 99.
[71]. زندگی موهبتی الهی است، ترجمه: پزشکی، مجید، ص 26- 28.
[72]. همان، 53.
[73]. همان، 59.
[74]. اشو، دل به دریا بزن، ترجمه: پزشکی، مجید، ص 18.
[75]. اشو، از سکس تا فرا آگاهی، ترجمه: خاتمی، محسن، ص 22.
[76]. حشر، 22 – 24.
[77]. ر.ک: فعالی، محمدتقی، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، ص 203 – 210.
[78]. اشو، راز 1، ترجمه: خاتمی، محسن، ص 78.
[79]. اشو، در هوای اشراق، ترجمه: قهرمانی، فرشید / مقدم، فریبا، ص 364.
[80]. اشو، پیوند، ترجمه: براتی، عبدالعلی، ص 72.
[81]. اشو، آفتاب در سایه، براتی، عبدالعلی، ص 140.
[82]. اشو، الماسهای اشو، ترجمه، فرجی، مرجان، ص 230.
[83]. شهر پونا در غرب هند و در ایالت مهاراشترا که بزرگترین ایالت هندوستان می باشد واقع شده است مرکز این ایالت شهر بزرگ و معروف بمبئی میباشد. شهر پونا با نزدیک به 5 میلیون نفر جمعیت و ۷۷۰۰۰ کیلومتر مربع وسعت دومین شهر بزرگ ایالت میباشد..
[84]. به پیروان اشو سانیاسین گفته میشود.
[85]. برگرفته از سایت تبیان (داریوش عشقی).
[86]. اشو، بیگانه در زمین، ترجمه: پزشکی، مجید، ص 22.
[87]. اشو، راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ص 112.
[88]. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص 155.
[89]. مکارم شیرازی، ناصر، عود ارواح، ص 12.
[90]. ملاصدرا، مبدا و معاد، ص 330.
[91]. این دلیل مختص کسانی است که به اسلام باور دارند.
[92]. «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون»، بقره، 28.
[93]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 164.
[94]. سجده، 12.
[95]. صدوق، محمدبن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 202.
[96]. اشو، الماس های اشو، فرجی، مرجان، ص 231.
[97]. همان، ص240.
[98]. همان، ص33.
[99]. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ترجمه: شنکایی، لوئیز، ص 172.
[100]. مظاهری سیف ، حمید رضا، اشو و بازی عشق و عرفان، مجله پگاه حوزه، ش 271، ص 9.
[101]. اشو، شهامت، ترجمه، تقیپور، خدیجه، ص 27.
[102]. اشو، اینک برکه های کهن، ترجمه، سعدوندیان، سیروس، ص 41.
[103]. اشو، ریشه ها و بالها، ترجمه: مسیحا، برزگر، ص 175.
[104]. الماس های اشو، فرجی، مرجان، ص366.
[105]. اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه: جواهرینیا، فرامرز، ص20.
[106]. و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمةً. روم، 21.
[107]. مظاهری سیف ، حمید رضا، اشو و بازی عشق و عرفان، مجله پگاه حوزه، ش 271، ص 9.
[108]. اشو، بلوغ، ترجمه: فرجی، مرجان، ص188.
[109]. اشو، و آن گاه نبودم، ترجمه: سعدوندیان، سیروس،ص 94.
[110]. اشو، شهامت، ترجمه: تقیپور، خدیجه، ص 126.
[111]. اشو، عشق، رقص زندگی، ترجمه: ریاحیپور، بابک / قهرمانی، فرشید، ص 176.
[112]. اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه: جواهری نیا، فرامرز، ص 25.
[113]. همان، ص 29.
[114]. همان، ص 48و94.
[115]. اشو، اولین و آخرین رهایی، ترجمه: قهرمانی، فرشید، ص 5.
[116]. ر.ک: موسوی زاده، سید روح الله، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اشو (این مقاله برگرفته از سایت راسخون میباشد).
[117]. اشو، بلوغ، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 10؛ اشو، عشق، رقص زندگی، ترجمه: ریاحیپور، بابک / قهرمانی، فرشید، ص 20.
[118]. بلوغ، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 146.
[119]. اشو، شهامت، ترجمه: تقیپور، خدیجه، ص 155.
[120]. عشق، رقص زندگی، ترجمه: ریاحیپور، بابک / قهرمانی، فرشید، ص 175.
[121]. اشو، مراقبه، شور سرمستی، ترجمه: اصغری، امید، ص 60.
[122]. اشو، بشنو از این خموش، ترجمه: براتی، عبدالعلی، ص 109.
[123]. اشو، یک فنجان چای، ترجمه: برزگر، مسیحا، ص 19.
[124]. ر.ک: اشو، آفتاب در سایه، ترجمه: براتی، عبدالعلی، ص 241- 122.
[125]. همان.
[126]. ر.ک: موسوی زاده، سید روح الله، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اشو (این مقاله برگرفته از سایت راسخون میباشد).
[127]. اشو، راز بزرگ، ترجمه: کهریز، روان، ص247.
[128]. همان، ص 43.
[129]. اشو، بلوغ، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 19.
[130]. همان، ص 10.
[131]. اشو، عشق، رقص زندگی، ترجمه: ریاحیپور، بابک / قهرمانی، فرشید، ص 128.
[132]. اشو، مزه ای از ملکوت، ترجمه: شنکایی، مرضیه(لوئیز)، ص 34.
[133]. اشو، آفتاب در سایه، براتی، عبدالعلی، ص 46.
[134]. اشو، الماس های اشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 378.
[135]. اشو، تعلیمات تانترا، ترجمه: ص 346.
[136]. اشو، خلاقیت، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 148.
[137]. اشو، مراقبه، شور و سرمستی، ترجمه: اصغری، امید، ص 50.
[138]. ر.ک: موسوی زاده، سید روح الله، سلوک و سقوط؛ نقد و بررسی اندیشه های معنوی اشو (این مقاله برگرفته از سایت راسخون میباشد).
[139]. اشو، الماسهای اوشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 316.
[140]. اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه: جواهرینیا، فرامرز، ص 82.
[141]. الماسهای اوشو، ترجمه: فرجی، مرجان، ص 117.
[142]. مراقبه هند وجد و سرور، ترجمه: جواهرینیا، فرامرز، ص 79.
[143]. کیانی، محمد حسین، نگاهی به مسلک عرفانی اوشو در گرایش های معنوی سرزمین هند/عرفان پوچ گرا، صفحه 10، پگاه حوزه ، شماره 265.
[144]. اشو، مراقبه هند وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهری نیا، ص 54.
[145]. همان. ص 383.
[146]. مدرسی ( طباطبایی )، سید محمد علی، سماع، عرفان و مولوی، ص 208.
[147]. انفال، 35.
[148]. سماع، عرفان و مولوی. ص 96 به نقل از کتاب الاثنی عشریه، ص 29.
[149]. کیانی، محمد حسین، نگاهی به مسلک عرفانی اوشو در گرایش های معنوی سرزمین هند/عرفان پوچ گرا، صفحه 10، پگاه حوزه، شماره 265.
[150]. فعالی، محمد تقی، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، ص 22.