کپی شد
امام رضا (علیه السلام) در عصر هارون الرشید
از سال 183 هجرى که پيشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) در زندان بغداد به دستور هارون مسموم شد و به شهادت رسید، امامت پيشواى هشتم به مدت ده سال در دوران حکومت وى سپرى گرديد.
اين مدّت، در آن عصر اختناق و استبداد و خودکامگى هارون، دوران آزادى نسبى و فعاليت فرهنگى و علمى امام رضا (عليهالسلام) به شمار مىرود؛ زيرا هارون در اين مدّت متعرض امام نمىشد و حضرت آزادانه فعاليت مىنمود؛ از اين رو شاگردانى که امام تربيت کرد و علوم و معارف اسلامى و حقايقى از تعليمات قرآن که حضرت در حوزه اسلام منتشر نمود، عمدتاً در اين مدت صورت گرفت.
شايد علت مهم اين کاهش فشار از طرف هارون، نگرانى وى از عواقب قتل امام موسى بن جعفر (عليهما السلام) بود؛ زيرا گرچه هارون تلاش فراوانى به منظور کتمان اين جنايت به عمل آورد، اما سرانجام جريان فاش شد و موجب نفرت و انزجار مردم گرديد و هارون کوشش مىکرد خود را از اين جنايت تبرئه سازد.[1] گواه اين معنا اين است که هارون به عموى خود «سليمان بن ابى جعفر»، که جنازه آن حضرت را از دست عاملان ظلم وى گرفته، با احترام به خاک سپرد، پيغام فرستاد : «خدا سندى بن شاهک را لعنت کند، او اين کار را بدون اجازه من انجام داده است».[2]
مؤيد ديگر اين معنا، اظهارات هارون در پاسخ «يحيى بن خالد برمکى» در مورد على بن موسى (عليهما السلام) است، يحيى (که قبلاً نيز درباره امام کاظم (عليه السلام) بدگويى و سعايت کرده بود) به هارون گفت: پس از موسى بن جعفر (عليهما السلام) اينک پسرش جاى او نشسته و ادعاى امامت مى کند (گويا نظر وى اين بود، بهتر است از هم اکنون على بن موسى (عليهما السلام) تحت نظر مأموران خليفه قرار گيرد!). هارون (که هنوز قتل موسى بن جعفر (عليهما السلام) را فراموش نکرده بود و از عواقب آن نگران بود)، پاسخ داد: آن چه با پدرش کرديم کافى نيست؟ مىخواهى يکباره شمشير بر دارم و همه علويان را بکشم؟![3]
خشم هارون، درباريانش را خاموش ساخت و ديگر کسى جرأت نکرد در باره آن حضرت به سعايت بپردازد.
امام رضا (عليهالسلام) با استفاده از اين فرصت در زمان هارون، علناً اظهار امامت مىکرد و در اين مورد بر خلاف پدران بزرگوارش تقيه نداشت، تا آن جا که بعضى از مخلصان و دوستان آن بزرگوار، او را برحذر مىداشتند و امام (عليهالسلام) به آنان اطمينان مىداد که از سوى هارون آسيبى به وى نخواهد رسيد!
صفوان بن يحيى مىگويد: چون امام ابو ابراهيم موسى بن جعفر (عليهما السلام) درگذشت و على بن موسى الرضا (عليهما السلام) امر امامت و خلافت خود را آشکار ساخت، به حضرت عرض شد: شما امر بزرگ و خطيرى را اظهار مىداريد و ما از اين ستمگر (هارون الرشيد) بر شما مىترسيم. فرمود: او هرچه مىخواهد کوشش کند، او را بر من راهى نيست.[4]
از محمد بن سنان نیز نقل شده که به ابى الحسن على بن موسى الرضا (عليهما السلام) در ايام خلافت هارون عرض کردم: شما امر خلافت و امامت خود را آشکار ساخته به جاى پدر نشستهايد، در حالى که هنوز از شمشير هارون خون مىچکد!. فرمود: مرا گفتار پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نيرو و جرأت مىبخشد که فرمود: اگر ابوجهل توانست مويى از سر من کم کند بدانيد من پيامبر نيستم، و من به شما مىگويم: اگر هارون مويى از سر من گرفت، بدانيد من امام نيستم!.[5]
[1]. پیشوایی، مهدی، سیرۀ پیشوایان، ص 468.
[2]. ر.ک: صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج 1، ص 100.
[3]. ر.ک: همان، ج 2، ص 226.
[4]. همان.
[5]. كلينى، محمد بن یعقوب، كافی، ج 8 (الروضة من الکافی)، ص 257 و 258.