searchicon

کپی شد

معجزات موسی کلیم الله (علیه السلام) برای قوم بنی اسرائیل‏

از مجموع معجزات حضرت موسی (علیه السلام) شش معجزه برای قوم خود بود که به ترتیب عبارتند از:

  1. شکافته شدن دریا و عبور بنی اسرائیل از آن.

حضرت موسی (علیه السلام) پس از تبلیغ فراوان و دعوت فرعون و آل او، با ارائه معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها، مأمور می شود نیمه شب با بنی اسرائیل از مصر کوچ کند.[1]

موسای نبی، بنی اسرائیل را شبانه حرکت داد و فرعون نیز به دنبال آنان با هزاران اسب سوار حرکت کرد. فرعون با دیدن همراهان موسی که ۶۲۰ هزار نفر بودند، به همراهان خود گفت: این ها گروه کمی هستند که موجب خشم و ناراحتی ما شده اند، ولی همه ما آماده مبارزه با آنها هستیم.[2] حضرت موسی (علیه السلام)، بنی اسرائیل را حرکت داد تا به دریا رسیدند و آل فرعون نیز به دستور فرعون، به دنبال آنان به راه خود ادامه دادند. در همان حال قوم حضرت موسی از این‌که همراه موسی بوده و هستند و هر روز مورد آزار فرعونیان قرار می‌گیرند، ابراز ناراحتی کردند؛ چرا که در پیش رو دریا و از پشت سر، لشگر نیرومند فرعون آنها را احاطه کرده بود. اما بعد از اینکه حضرت موسی وعده هلاکت آنها را بر قوم خود داد، فرمان الهی نازل شد.[3] قرآن کریم می فرماید: «و به دنبال آن به موسى وحى كرديم: عصايت را به دريا بزن! (عصايش را به دريا زد) و دريا از هم شكافته شد و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود! و در آنجا ديگران (لشكر فرعون) را نيز (به دريا) نزديک ساختيم! و موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم! سپس ديگران را غرق كرديم».[4]

جسدهای هلاک شده لشکر فرعون روی آب‌ها قرار گرفت و بنی اسرائیل با چشم خود دیدند که دشمن به چه روزی افتاده است.[5] در قرآن کریم در چند سوره به این ماجرای عظیم اشاره شده است.[6]

  1. زدن عصا و جوشیدن دوازده چشمه از سنگ برای بنی اسرائیل.

این معجزه در وادی «تیه»[7] اتفاق افتاد. وقتی بنی اسرائیل از شدت تشنگی به حضرت موسی (علیه السلام)، شکایت نمودند و از حضرت طلب آب کردند، آن حضرت این معجزه را نمایان کرد.[8] قرآن کریم می فرماید: «و (به خاطر بیاور) زمانی را که موسی برای قوم خویش طلب آب کرد. به او دستور دادیم: عصای خود را بر سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید، طوری که هر یک (از طوائف دوازده گانه بنی اسرائیل) چشمه مخصوص خود را می شناخت …».[9]

«حَجَر» آن سنگ مخصوص بود که موسی (علیه السلام) از کوه طور برداشته بود و همیشه آن را با خود داشت.[10] وقتی به موسی وحی شد که عصایت را به سنگ بزن، موسی این فرمان الهی را انجام داد؛ در نتیجه دوازده چشمه به عدد دوازده سبط بنی اسرائیل[11] بیرون آمد که برابر هر سبطی، یک چشمه از آن سنگ جاری شد.[12]

  1. زنده شدن مقتول بنی اسرائیل.

در میان بنی اسرائیل پیرمرد ثروتمندی بود که برادرزادگانش او را به قتل رساندند تا از او ارث ببرند. جسد وی را بر سر راه یکی از قبایل بنی اسرائیل انداختند، سپس در مقام خونخواهی برآمده و برای اقامه دعوی نزد موسی رفتند. موسی پرسید: چه کسی از این جریان آگاه است؟ گفتند: تو پیامبر خدا هستی و داناتری‏. در این هنگام خداوند وحی فرستاد و امر کرد که آنان گاوی را کشته و عضوی از آن را به مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و واقعه را شرح دهد.[13] قرآن کریم می فرماید: «(و بخاطر بیاورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور می دهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعه‏ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد) …».[14]

لازم به ذکر است که بنی اسرائیل بعد از این دستورِ خداوند، بهانه های زیادی مبنی بر مقدار سن گاو، چگونگی شکل، رنگ و نحوه کار آن گاو گرفتند. حتی در ابتدای کار که موسی (علیه السلام) به آنها دستور ذبح گاو را داد، تصور کردند که موسی آنها را مسخره می کند، اما حضرت بعد از هر بهانه، طبق امر خداوند که در قرآن بیان شده، صفات و ویژگی گاو را به آنها بیان ‌نمود، تا اینکه گاو مورد نظر را یافتند و ذبح کردند.[15] در ادامه ی همین آیات کریمه می فرماید: «خداوند اینگونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد، شاید درک کنید».[16] چون پس از آنکه پاره ای از اعضای گاو را به مقتول زدند، به اراده خداوند زنده شد و درحالی‌که خون از رگ های گردنش می جوشید، قاتل خود را معرّفی کرد. پس قاتل کشته شده و مورد قصاص گرفت و پس از این ماجرا، هیچ قاتلی از مقتول ارث نبرد.[17]

  1. قرار گرفتن ابرهای سایبان برسر بنی اسرائیل در بیابان.

وقتی حضرت موسی (علیه السلام) بنی اسرائیل را از دریا عبور داد، وارد بیابانی شدند. در آن بیابان بنی اسرائیل به موسی گفتند: ای موسی تو ما را در این بیابان خواهی کشت؛ برای اینکه ما را از آبادی به بیابانی آورده ای که نه سایه ای است، نه درختی و نه آبی. پس از آن به اعجاز حضرت موسی (علیه السلام)، روزهای آفتابی، ابری از کرانه ی افق برمی خاست و بر بالای سر آنان می ایستاد و بر آنها سایه می انداخت تا گرمای آفتاب آنها را آزار ندهد. خدای تبارک و تعالی در قرآن می فرماید: «و ابر را بر شما سایبان ساختیم …‏».[18]

  1. نزول «منّ» و «سلوی».

«مَنّ»؛ غذای لذیذی است که پروردگار متعال بر بنی اسرائیل منّت نهاد و بر آنان نازل فرمود. «سَلوی»؛ به معنای گوارا است و مراد از آن، پرنده ای شبیه به کبوتر است که گوشت آن از گواراترین گوشت های پرندگان است.[19]

هوای بیابانی که حضرت موسی (علیه السلام) بنی اسرائیل را به آنجا برد، بسیار گرم بود و آب و غذایی هم نبود. بنی اسرائیل مدت چهل سال در آن بیابان سرگردان بودند. شب هنگام، به اعجاز حضرت موسی (علیه السلام) از ناحیه خدای بخشنده برای بنی اسرائیل «منّ» روی گیاهان، بوته ها می نشست و بنی اسرائیل آنها را می گرفتند و می خوردند. در آخر شب نیز، «سلوی» (مرغ بریان) بر آنها نازل می شد و داخل سفره هایشان می افتاد. وقتی می خوردند و سیر می شدند، باقیمانده آن مرغ ها دوباره پرواز ‏کرده و می رفتند.[20]

قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «… و با «منّ» (شیره مخصوص و لذیذ درختان) و «سلوی» (مرغان مخصوص شبیه کبوتر) از شما پذیرایی به عمل آوردیم (و گفتیم) از نعمت های پاکیزه ای که به شما روزی دادیم بخورید …».[21]

  1. قرار گرفتن کوه طور بالای سر بنی اسرائیل.

هنگامی که موسی (علیه السلام) از کوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام کرد، کتاب آسمانی آورده ام که حاوی دستورات دینی و حلال و حرام است. دستوراتی که خداوند برنامه کار شما قرار داده، پس آن را بگیرید و به احکام آن عمل کنید. بنی اسرائیل به بهانه اینکه موسی تکالیف مشکلی برای آنان آورده، بنای نافرمانی و سرکشی گذاشتند؛ لذا خدای متعال فرشتگان را مأمور کرد تا قطعه عظیمی از کوه طور را بالای سر آنها قرار دهند.[22] قرآن کریم می فرماید: «و به خاطر بیاورید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم و طور را بالای سر شما قرار دادیم …».[23]

در این هنگام حضرت موسی (علیه السلام) اعلام کرد: چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل کنید و از سرکشی و تمرّد، توبه نمائید، این عذاب و کیفر از شما بر طرف می شود و گرنه همه هلاک خواهید شد: «گمان کردند که آن کوه، بر سر آنها فرود خواهد آمد (و در این حال از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم) آن چه را به شما (از احکام و دستورات) داده ایم، با قدرت (و جدّیت) بگیرید و آن چه را در آن است به یاد داشته باشید (و عمل کنید) تا پرهیزگار شوید.».[24]

پس آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرفتند و برای خدا سجده نمودند، درحالی‌که هر لحظه انتظار سقوط کوه را بر سر خود می کشیدند، ولی سرانجام به برکت توبه، این عذاب الهی از آنها دفع شد.[25]

در مورد چگونگی قرار گرفتن کوه بالای سر بنی‌اسرائیل، مطالبی ذکر شده که به برخی از آنها اشاره می شود:

الف. به فرمان خداوند، کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانی بر سر آنها قرار گرفت‏.[26]

ب. بر اثر یک زلزله شدید، کوه چنان تکان خورد که افرادی که پای کوه بودند، سایه قسمت بالای آن را بر سر خود مشاهده کردند.

ج. قطعه عظیمی از کوه کنده شد و در یک لحظه زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت، سپس از آنجا گذشت و کنار افتاد.

در هر حال شکی نیست که این موضوع، یک جریان طبیعی نبوده بلکه یک جریان خارق‌العاده بوده است.[27]

[1]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۳۲۲.

[2]. شعراء، ۵۴ – ۵۶.

[3]. طبرسی، فضل بن حسن،‏ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۲۹ ‏.

[4]. شعرا، 63 – 66.

[5]. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۵۱.

[6]. اعراف، ۱۳۶؛ انفال، ۵۴؛ اسراء، ۱۰۳؛ شعراء، ۶۳ – ۶۶؛ زخرف، ۵۵؛ دخان، ۱۷.

[7]. سرزمین سینا که یک سرزمین بیابانی بوده و حضرت موسی (علیه السلام) و بنی‌اسرائیل، بعد از گذشتن از رود نیل، وارد آن سرزمین شدند.

[8]. طیب، سید عبدالحسین،‏ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۴۳.

[9]. بقره، ۶۰.

[10]. حسینی همدانی، سید محمدحسین انوار درخشان،‏ تحقیق: بهبودی،‏ محمد باقر،‏ ج ۱، ص ۱۸۴.

[11]. لقب حضرت یعقوب اسرائیل است و فرزندان او را بنی اسرائیل می گویند، بنی‌اسرائیل به صورت دوازده گروه و امت بودند که بازگشت این دوازده گروه به دوازده پسر حضرت یعقوب بود و این دوازده نفر، رؤسای قبایل اسرائیلی بودند. در این آیه، تعبیر به «إنْفَجَرَتْ» شده، ولی در آیه ۱۶۰ اعراف که همین معجزه را مطرح می کند، تعبیر به «إنْبَجَسَتْ» می کند؛ دلیلش این است که ابتدا حضرت موسی عصا را به سنگ زد، مقدار کمی آب جاری شد که تعبیر «انبجاس» مناسب آن است و بعد از آن، آب به صورت دوازده چشمه به سوی دوازده گروه؛ مانند جوی به مقدار زیاد، جاری شد که تعبیر «انفجار» با آن تناسب دارد؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ۱، ص ۴۳۲؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن،‌ تحقیق: قصیر عاملی‌، احمد، مقدمه: شيخ آغا بزرگ  تهرانى، محمد محسن، ج ۵، ص ۸.

[12].  ‏مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۵۰.

[13]. طبرسی، فضل بن حسن‏، تفسیر جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۲.

[14]. بقره، ۶۷.

[15]. همان، 67 – 73.

[16]. همان، 73.

[17]. تفسیر جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۵.

[18]. بقره، ۵۷؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی‌، تحقیق: موسوی جزایری، سیدطیب‌، ج ۱، ص ۴۸.

[19]. أنوار درخشان، ج ۱، ص ۱۷۶.

[20]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۱۹۱؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۴۸.

[21]. بقره، ۵۷.

[22]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۶۲.

[23]. بقره، ۶3.

[24]. اعراف، ۱۷۱.

[25]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۶۲.

[26]. همان، ج ۴، ص ۷۶۳؛ تفسیر من وحی القرآن، ج ۱۰، ص ۲۸۰؛ فضل الله سيد محمد حسين، تفسير من وحى القرآن، ج ۱۲، ص ۱۳؛ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۹۴، حسینی شیرازی، سیدمحمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، ج ۲، ص ۲۶۶.

[27]. تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۴۳۹.