Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

قتل جالوت توسط حضرت داوود (علیه السلام)

یکی از اموری که به عنوان مقدمه حکومت و سلطنت و مقدمه فعالیت های سیاسی حضرت داوود (علیه السلام) اتفاق افتاده، قتل جالوت (حاکم ستمگر آن زمان ) توسط آن حضرت است.

روایتی در این زمینه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده  که فرمود: … داوود که از برادرانش کوچک‌تر بود گوسفندان پدر را مى چرانيد و برادرانش در لشگر طالوت خدمت مى کردند، روزى پدر داوود او را صدا زد که پسرم بيا اين طعام را که درست کرده‌ايم براى برادرانت ببر، تا عليه دشمنان خود نيرویى بگيرند.

داوود که جوانى کوتاه قد و کبود چشم و کم مو و پاک دل بود، طعام را برداشته و به طرف ميدان جنگ روانه شد، و در ميدان جنگ صفوف لشگر را ديد که به هم نزديک شده بودند.

عياشى از ابى بصير نقل مى کند که او گفت: من از آن جناب (امام صادق عليه السلام ) شنيدم که مى فرمود: «داوود همينطور که مى رفت به سنگى برخورد که آن سنگ داوود را صدا زد و گفت: اى داوود مرا بردار و با من جالوت را به قتل برسان، که خدا مرا براى کشتن وى خلق کرده است.

داوود آن سنگ را برداشته، در توبره‌اى که سنگ مِقذاف (وسیله قذف و پرتاب کردن یا همان) فلاخنش را در آن گذاشته بود (تا گوسفندان را با آن براند) انداخت و به راه افتاد تا داخل لشگر شد و شنيد که همگى از خونخوارى و قهرمانى جالوت تعريف مى کردند، و امر او را عظيم مى شمردند.

داوود گفت: چه خبر است که اين‌قدر او را بزرگ شمرده و خود را در برابرش باخته‌ايد؟ به خدا قسم به محض این‎که با او روبرو شوم به قتلش خواهم رساند. مردم جريان او را به طالوت خبر داده، او را نزد طالوت بردند. طالوت گفت: اى پسر مگر تو چه نيرویى دارى و چه تجربه‌اى در امر کارزار اندوخته‌اى؟ گفت: هرگاه شير درنده ای به گوسفندان من حمله مى کند و گوسفند مرا مى ربايد، من او را تعقيب مى کنم ، سرش  را با يک دست گرفته و فک پائينش را با دست ديگر باز نموده، گوسفندم را از دهانش مى گيرم».[1]

همچنین روایت دیگری از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده که فرمود: «خداوند به پیامبر بنی اسرائیل (اشموئیل) وحی کرد: جالوت را کسی می کشد که زره موسی (علیه‌السلام) برای تن او اندازه است. همچنین او از فرزندان لاوی بن یعقوب بوده و نامش داوود (علیه‌السلام) پسر «اِیشا» است. اِیشا دارای ده پسر بود که داوود از همه آنها کوچک‌تر بود. طالوت هنگام بسیج سپاه، برای اِیشا پیام داد که همه پسرانش را حاضر کند. او به این دستور عمل کرد. طالوت زره موسی را بر تن یکی یکی آنها نمود، ولی برای هیچ کدام اندازه نبود، یا بلند بود یا کوتاه. طالوت به ایشا گفت: پسر دیگری نداری؟ او عرض کرد: یک پسر کوچک‌تر هم دارم که چوپان گوسفندانم می ‌باشد. طالوت به دنبال او فرستاد. در بین راه داوود همین طور که می آمد در زیر پایش سه سنگریزه که از فیروزه بودند، صدایش زدند که ای داوود ما را بر گیر. داوود آنها را گرفته و در کیسه و توبره اش قرار داد.

وقتی داوود به نزد طالوت  آمد، وی زره موسی (علیه السلام) را بر او پوشاند، آن زره برای او اندازه بود. آن گاه در حالی که چند سنگ و یک فلاخن (تیر کمان) همراه او بود، به همراه طالوت  به میدان رفت . وی بسیار شجاع و نترس بود. هنگامی که لشکر بنی اسرائیل در برابر جالوت قرار گرفتند، جالوت سوار بر فیل بود و تاج بلندی بر سر داشت و در پیشانی اش یاقوتی بود که نور آن می درخشید. لشکرش نیز در دو طرف او آماده بودند. داوود سه سنگ همراه داشت، یکی از آنها را در فلاخن نهاد و به  جانب راست لشکر دشمن افکند، که موجب هزیمت و شکست آنها شد . سنگ دوم را به  به جانب چپ لشکر انداخت که این قسمت نیز دچار شکست شد.  سنگ سوم را به جانب جالوت پرتاب نمود که درست بر پیشانی او به یاقوت تاجش اصابت نمود و به مغزش رسید و همان دم او را به هلاکت رساند و به زمین انداخت. در این هنگام لشکر او گریخته و بنی اسرائیل پیروز گشتند.[2]

[1]. عياشى، محمد بن مسعود، كتاب التفسير، رسولى محلاتی، سيد هاشم، ج 1، ص 134 .

[2]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 620.