شوخی
تاریخ: ۰۶ مهر ۱۳۹۲ در باب: اجتماعی, اخلاق عملیچکیده مقاله شوخی
شوخی در لغت؛ به معنای: مزاح، مطایبه، مفاکهه، خوش طبعی و مقابل جدی است. واژه شوخی در لغت دارای مترادفات و معادلهایی میباشد که عبارتند از: مزاح، دُعابه، هَزل، مطایبه، فُکاهه (فُکاهی)، لطیفه و بَذله.
شوخی در معانی و مفاهیم دیگری نیز به کار رفته که یا نسخ شده و یا کاربرد آنها کم شده است؛ که عبارتند از:
۱٫ گستاخی، بی شرمی. ۲٫ خوشی، عشرت. ۴٫ چرکی، پلیدی. ۵٫ سماجت و وقاحت. ۶٫ تهور و بی باکی. ۷٫ شیطنت و بازی بیش از حد طفل، ۸٫ ناز، دلربایی و عشوهگری.
«شوخی» در اصطلاح؛ به معنای نوعی از گفتار و نوشتار است که شنیدن یا مطالعه آن، باعث انبساط خاطر و ایجاد لبخند شده و همراه با ملاحت، ملاطفت، مهربانی و بدون اذیت و حقارت است.
در قرآن کریم، از شوخی به هَزل و فُکاهه و در روایات به مزاح و دُعابه تعبیر شده است.
اصطلاح مترادف شوخی، «فُکاهی» است. «فکاهی»، به نوشتهها و گفتههایی اطلاق میشود که بر اساس شوخی پرداخته شده و سبب خنداندن دیگران شود.
اصطلاحاتی مشابه اصطلاح شوخی و مزاح وجود دارد که ممکن است با آن، از لحاظ معنایی خلط شود، ولی در واقع با آن تفاوت دارد. این اصطلاحات عبارتند از: استهزاء، هَزل، طنز و هَجو.
مفهوم شناسی شوخی
واژه «شوخی» هم دارای مفهوم لغوی و هم دارای مفهوم اصطلاحی میباشد.
تعریف لغوی شوخی
در کتابهای لغت و در منظر لغتشناسان،[۱] چند معنا و مفهوم لغوی برای «شوخی» ذکر شده است که عبارتند از:
۱٫ گستاخی، بی شرمی. ۲٫ خوشی، عشرت. ۳٫ مزاح، هزل، مقابل جدی.[۲] ۴٫ چرکی، پلیدی. ۵٫ سماجت و وقاحت. ۶٫ تهور و بی باکی. ۷٫ شیطنت و بازی بیش از حد طفل. ۸٫ ناز، دلربایی و عشوهگری.[۳]
دهخدا به نقل از ناظم الاطباء میگوید: در تداول امروز، شوخی به معنای: مزاح، مطایبه، مفاکهه، خوش طبعی و مقابل جدی است.[۴]
لغات مترادف و معادل شوخی
در کتابهای لغت، واژههایی به عنوان مترادف و معادل شوخی ذکر شده است.
واژههای مترادف شوخی:
۱٫ مزاح: اصل این کلمه، عربی و مصدر «مَازَحَهُ» است و در لغتنامههای فارسی، به شوخی معنا شده است.[۵]
۲٫ دُعابه: اصل این کلمه، عربی، مصدر و به معنای شوخی و شوخی کردن میباشد.[۶]
۳٫ مُطایبه: اصل این کلمه، عربی، مصدر و به معنای شوخی، مزاح، خوشطبعی و خوشمنشی ذکر شده است.[۷]
۵٫ لطیفه: اصل این کلمه، عربی، اسم و به معنای بذله و شوخی می باشد.[۸]
۶٫ بَذله: این کلمه، اسم و به معنای شوخی، لطیفه و سخن نغز و فرحآور است.[۹]
واژههای معادل شوخی:
۲٫ هَزل: این کلمه، عربی، مصدر و به معنای مقابل جدی،[۱۰] مزاح[۱۱] و هر کلامی که برای آن حاصل و فایدهای نیست،[۱۲] آمده است.
۴٫ فُکاهه: این کلمه، عربی، اسم و به معنای مزاح به جهت انبساط نفس، معنا شده است.[۱۳] در فارسی، از این کلمه به «فُکاهی» یاد میشود.[۱۴]
پیشینه مفهوم لغوی شوخی
شوخی هرچند در محاورات امروزی، به معنای: مزاح، مطایبه، مفاکهه، خوش طبعی و مقابل جدی است،[۱۵] ولی در معانی و مفاهیم دیگری نیز به کار رفته که یا نسخ شده و یا کاربرد آنها کم شده است؛ به عنوان نمونه:
۱٫ گستاخی، بی شرمی. ۲٫ خوشی، عشرت.[۱۶] ۴٫ چرکی، پلیدی. ۵٫ سماجت و وقاحت. ۶٫ تهور و بی باکی. ۷٫ شیطنت و بازی بیش از حد طفل. ۸٫ ناز، دلربایی و عشوهگری،[۱۷] از این دسته معانی هستند.
تعریف اصطلاحی شوخی
«شوخی» در اصطلاح ادبیات، به معنای نوعی از گفتار و نوشتار است که شنیدن یا مطالعه آن، باعث انبساط خاطر و ایجاد لبخند شده و همراه با ملاحت، ملاطفت، مهربانی و بدون اذیت و حقارت است. [۱۸]
مفهوم اصطلاحی شوخی در قرآن و روایات
در قرآن کریم، تعابیری آمده که در کلام مفسران قرآن، به شوخی و مزاح، معنا شده است.
۱٫ هَزل:
خداوند سبحان در آیه «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»[۱۹] از قرآن کریم به عنوان سخن جدا کننده حق و باطل و نه سخن شوخى بردار، یاد میکند. هزل در تفاسیر قرآن کریم به مقابل جدی،[۲۰] مزاح[۲۱] و لعب[۲۲] تفسیر شده است.
۲٫ فُکاهه:
بعضی از مفسران قرآن کریم، «فَکِهین» در آیه ۳۱ سوره مطفّفین را از «فکاهه»؛ به معنای شوخی، مزاح و خنده گرفتهاند.[۲۳]
این آیه و آیات قبل ناظر به این مطلب است که بدکاران و کفار، پیوسته به مؤمنان مىخندیدند، خندهاى تمسخرآمیز و تحقیر کننده، و هنگامى که از کنار جمع مؤمنان مىگذشتند، آنها را با اشارات چشم و ابرو مسخره مىکردند و هنگامى که به نزد خانواده خود باز مىگشتند، با شوخی و بذله گویی، از آنچه انجام داده بودند، اظهار خوشحالى مىکردند.[۲۴]
در روایات از شوخی به مزاح و دُعابه تعبیر شده است:
۱٫ مزاح:
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) میفرمود: «اِنّىٖ لَاَمْزَحُ وَ لاٰ اَقُولُ اِلاّٰ حَقّاً؛[۲۵] من شوخى مىکنم، ولى جز سخن حق نمىگویم».
۲٫ دُعابه:
فضل بن ابى قرّه مىگوید: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «هیچ مؤمنى نیست، مگر اینکه در او دُعابه است. عرض کردم: دعابه یعنى چه؟ فرمود: مزاح و شوخى». [۲۶]
حضرت على (علیه السّلام) فرمود: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَیَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَه:[۲۷]رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله)، هرگاه یکى از اصحاب خود را اندوهگین میدید، او را به وسیله شوخی خوشحال میکرد».
مفهوم اصطلاحی شوخی در عرف
«شوخی» در عرف، نوعی از گفتار و نوشتار است که شنیدن یا مطالعه آن، باعث انبساط خاطر و ایجاد لبخند میشود.[۲۸] البته شوخی در عرف، گاهی همراه با کنایه، طعنه و انتقاد نیز هست.
اصطلاحات مترادف شوخی
اصطلاح مترادف شوخی، «فُکاهی» است. «فکاهی»، به نوشتهها و گفتههایی اطلاق میشود که بر اساس شوخی پرداخته شده و سبب خنداندن دیگران شود.[۲۹]
مقایسه اصطلاح شوخی با اصطلاحات متشابه
اصطلاحاتی در زبان فارسی و عربی، مشابه اصطلاح شوخی و مزاح وجود دارد که ممکن است با آن، از لحاظ معنایی خلط شود، ولی در واقع با آن متفاوت است. این اصطلاحات عبارتند از:
۱٫ استهزاء:
در مزاح و شوخی، تحقیر شخص مقابل وجود ندارد و شوخی کننده نیز به این مطلب معتقد نیست، بلکه شوخی موجب انس با شوخی شونده میشود، ولی در استهزاء، تحقیر و کوچک کردن شخص مقابل مشاهده میشود و مسخره کننده نیز به این تحقیر معتقد است.[۳۰]
۲٫ هَزل:
علی اکبر دهخدا در تعریف اصطلاحی هزل میگوید: در اصطلاح اهل ادب ]فارسی[، هزل شعری است که در آن کسی را مذمت نموده و به او نسبتهای ناروا دهند، یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید.[۳۱] عمید معتقد است: هزل، سخن منظوم یا منثوری است که محتوی مضامین غیراخلاقی و غیراجتماعی است.[۳۲]
با توجه به این تعاریف، روشن می شود که شوخی با هزل متفاوت است؛ زیرا در شوخی نوعی ملاطفت و نرمی و شیرینی وجود دارد که باعث اذیت و تحقیر شخص مقابل نمیشود، در حالی که هَزل؛ به جهت دارا بودن مذمت، نسبتهای ناروا و مضامین غیر اخلاقی، باعث اذیت و تحقیر دیگران میشود.
۳٫ طَنز:
طنز، شیوهای ادبی است که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب، بهصورت خندهآوری نمایش داده میشود.[۳۳] شاید سادهترین تعریفى که بتوان از طنز ارائه داد، این باشد: بیان انتقادات تلخ به گونهاى شیرین، کنایى و خندهآور، اما عفیف و منصفانه.[۳۴] با توجه به این تعاریف، فرق بین شوخی و طنز فهمیده می شود؛ زیرا در شوخی، انتقاد و رفع عیوب مطرح نیست، بنابراین اگر در عرف امروزی، شوخی همراه با انتقاد، کنایه و طعنه همراه باشد، در واقع شوخی نیست.
۴٫ هَجو:
هجو، به معنای نکوهیدن، شمردن معایب کسی و دشنام دادن کسی به وسیله شعر است،[۳۵] ولی شوخی این گونه نیست.
کتابنامه مفهوم شناسی شوخی
- قرآن کریم.
- ابو هلال عسکری، حسن بن عبد الله؛ الفروق فی اللغه؛ ناشر: دار الآفاق الجدیده، بیروت، بی تا.
- جوهرى، اسماعیل بن حماد؛ الصحاح – تاج اللغه و صحاح العربیه؛ محقق: عطار، احمد عبدالغفور؛ ناشر: دارالعلم للملایین، چاپ اول، بیروت، ۱۴۱۰ق.
- حمیرى، نشوان بن سعید؛ شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم؛ محقق/ مصحح: العمرى، حسین بن عبدالله و الاریانى، مطهر بن على و محمد عبدالله، یوسف، ناشر: دار الفکر المعاصر، چاپ اول، بیروت، ۱۴۲۰ق.
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ محقق: داودى، صفوان عدنان؛ ناشر: دار العلم- الدار الشامیه، چاپ اول، لبنان – سوریه، ۱۴۱۲ق.
- زبیدی، محمد مرتضى؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ محقق: شیرى، على؛ ناشر: دارالفکر، چاپ اول، بیروت، ۱۴۱۴ق.
- سایت انجمن طنز.
- سایت جس جو.
- طباطبایى، سید محمد حسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم، ۱۴۱۷ق.
- طبرسى، حسن بن فضل؛ مکارم الأخلاق؛ ناشر: شریف رضى، چاپ چهارم، قم، ۱۴۱۲ق.
- طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مقدمه: بلاغى، محمد جواد؛ انتشارات: ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۲ش.
- طوسى، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ مقدمه: تهرانى، شیخ آغابزرگ؛ محقق: قصیرعاملى، احمد؛ ناشر: دار احیاء التراث العربى، بیروت، بی تا.
- عبدالرحمان، محمود؛ معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیه؛ بی نا، بی جا، بی تا.
- فخر رازى، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)؛ ناشر: دار احیاء التراث العربى، چاپ سوم، بیروت، ۱۴۲۰ق.
- فراهیدى، خلیل بن احمد؛ کتاب العین؛ محقق: مخزومى، مهدى / سامرائى، ابراهیم؛ ناشر: هجرت، چاپ دوم، قم، ۱۴۱۰ق.
- فرهنگ فارسی معین.
- فرهنگ لغت عمید.
- فیومى، احمد بن محمد؛ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی؛ ناشر: منشورات دار الرضی،چاپ اول، قم، بی تا.
- کلینى، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ ناشر: اسلامیه، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۲ش.
- لغت نامه دهخدا.
- محدث نورى، میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، بیروت، ۱۴۰۸ق.
- مصطفوى، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ناشر: مرکز الکتاب للترجمه و النشر، چاپ اول، تهران، ۱۴۰۲ق.
- مکارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ناشر: دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴ش.
[۱]. ر.ک: فرهنگ فارسی معین؛ لغت نامه دهخدا؛ فرهنگ لغت عمید.
[۲]. ر.ک: فرهنگ فارسی معین.
[۳]. ر.ک: لغت نامه دهخدا.
[۴]. ر.ک: همان.
[۵]. ر.ک: فرهنگ فارسی معین، فرهنگ لغت عمید.
[۶]. ر.ک: فرهنگ فارسی معین.
[۸]. ر.ک: فرهنگ فارسی معین.
[۹]. ر.ک: فرهنگ های فارسی معین و عمید.
[۱۰]. فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق: مخزومى، مهدى/ سامرائى، ابراهیم، ج ۴، ص ۱۴.
[۱۱]. طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، محقق: حسینى، سید احمد، ج ۵، ص ۴۹۹٫
[۱۲]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، محقق: داودى، صفوان عدنان، ص ۸۴۱٫
[۱۳]. فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج ۲، ص ۴۸۰٫
[۱۵]. ر.ک: لغت نامه دهخدا.
[۱۶]. ر.ک: فرهنگ فارسی معین.
[۱۷]. ر.ک: لغت نامه دهخدا.
[۱۸]. ر.ک: حمیرى، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، محقق/ مصحح: العمرى، حسین بن عبدالله/ الاریانى، مطهر بن على/ محمد عبدالله، یوسف، ج ۹، ص ۶۲۸۸؛ زبیدی، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق: شیرى، على، ج ۱، ص ۴۸۵ و ج ۴، ص ۲۰۳؛ عبدالرحمان، محمود، معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهیه، ج ۳، ص ۲۶۶؛ انجمن طنز.
[۱۹]. طارق، ۱۴٫
[۲۰]. ر.ک: طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج ۱۰، ص ۷۱۶؛ طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۲۰، ص ۲۶۱٫
[۲۱]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۳۷۱ و ۳۷۲٫
[۲۲]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج ۳۱، ص ۱۲۳٫
[۲۳]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج ۱۰، ص ۶۹؛ تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۲۸۶٫
[۲۴]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۲۸۴- ۲۸۶٫
[۲۵]. طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص ۲۱٫
[۲۶]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج ٢ ، ص ۶۶٣ ، «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِیهِ دُعَابَهٌ، قُلْتُ وَ مَا الدُّعَابَهُ؟ قَالَ الْمِزَاحُ».
[۲۷]. محدث نورى، میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام؛ ج ۸، ص ۴۰۸.
[۳۰]. ابو هلال عسکری، حسن بن عبد الله، الفروق فی اللغه، ص ۲۴۸٫
[۳۱]. ر.ک: سایت جس جو، لغت نامه دهخدا.
[۳۲]. ر.ک: فرهنگ لغت عمید.
[۳۳]. ر.ک: فرهنگ فارسی عمید.
[۳۵]. ر.ک: لغت نامه دهخدا.
- ADD TO YAHOO
- ADD TO STUMBLEUPON
- ADD TO DELECIOUS
- ADD_TO_FRIENDFEED
- ADD TO LINKEDIN
- ADD TO TWITTER
- ADD TO FACEBOOK
- ADD TO GOOGLE PLUS
- ADD TO CLOOB
ثبت نظر