اصول دین
تاریخ: ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ در باب: کلام قدیم- مفهوم شناسی اصول دین
- معانی عدل در اصول دین
- عدل از دیدگاه اشاعره
- عدل از دیدگاه شیعه
- عدل از دیدگاه معتزله
- عدل از دیدگاه ماتریدیه
- عقلی بودن اصول دین در نزد فرق اسلامی
- دلایل لزوم تحقیق در اصول دین
- تقلید در اصول دین
- اصول دین در ادیان الاهی
- اصول دین در اسلام
- اصول دین از دیدگاه شیعه
- اصل اول توحید
- اصل دوم عدل
- شیعه و اصل عدل
- اصل سوم نبوت
- اصل چهارم امامت
- اصل پنجم معاد
- اصول دین نزد اهلسنت
- اصول دین از دیدگاه معتزله
- اصول دین از دیدگاه اشاعره
- اصول دین از دیدگاه ماتریدیه
- اصول دین از دیدگاه فرقه طحاویه
- اصول دین در سایر ادیان
- اصول دین، نقاط مشترک بین ادیان الاهی
- انکار اصول دین
- تقیه در اصول دین
مفهوم شناسی اصول دین
«اصول» جمع «اصل» و از ریشه «اصل»، در لغت، به معنای بیخ، بن، بنیان، ریشه و پایه است[۱] و در اصطلاح کلامى به مجموعه باورهایى اطلاق می شود که اساس دین (اسلام) را تشکیل مىدهند و انکار هر یک از آنها موجب خروج از دین می شود.[۲]
دین بکسر دال دارای دو معنای جزا و طاعت است. از آیات و روایات بر می آید که دین به معناى حساب است، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»؛[۳] یعنى صاحب روز حساب است. در قاموس اللغه دیّان را محاسِب و جزا دهنده معنا کرده است.
راغب اصفهانی می گوید: شریعت را به اعتبار طاعت و فرمانبرى دین می گویند. پس او دین را به معنای فرمانبری گرفته است.
مرحوم طبرسى در ذیل آیه ۱۹ آل عمران می گوید: طاعت و انقیاد را دین گفتهاند؛ زیرا که طاعت براى جزا است؛ یعنى خداوند به طاعت پاداش خواهد داد؛ بنابراین، شریعت را از آن جهت دین گفتهاند که در آن طاعت و پاداش هست. ناگفته نماند این کلمه در قرآن مجید به معناى جزا و شریعت و طاعت آمده است و از آن ملّت نیز تعبیر شده است؛ مثلاً در آیه «قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»؛[۴] «بگو آرى! پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است: دینى پایدار، آیین ابراهیمِ حقگراى!… ». همچنین آیه «… وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ»؛[۵] «…و در دین بر شما سختى قرار نداده است. آیین پدرتان ابراهیم (نیز چنین بوده است)، او بود که قبلًا شما را مسلمان نامید … ».[۶]
اصول دین با توجه به اصل های چند گانه آن، یک رشته آراء و نظرات در خصوص جهان آفرینش، خالق آن و عاقبت کار انسان ها است که کاملاً در فکر افراد وجود دارد.
معانی عدل در اصول دین
“عدل” در لغت به معناى “میانه روى” و اجتناب از افراط و تفریط است و در زبان عربی اگر با حرف “عن” متعدّى شود، به معناى عدول و انصراف مىآید. این واژه به معناى مثل و هم اندازه (معادل) نیز به کار گرفته مىشود و گاه به معناى بدل و جانشین و فدیه است.[۷]
برای آگاهی بیشتر پیرامون مفاهیم اصول دین به مقالۀ معانی عدل در اصول دین که در مدخل عدل در همین سایت موجود است مراجعه نمایید.
عدل از دیدگاه اشاعره
اشاعره به طرفداران «ابوالحسن اشعری» اطلاق می شود. ابوالحسن اشعری کلام خود را بر چهار رکن و هر رکن را بر ده اصل پایه ریزی کرد که به بعضی از اصول اشاره می شود:[۸]
خداوند خالق افعال بندگان است.
خداوند می تواند تکلیف به مالایطاق کند (کاری که از حد توان فرد خارج باشد که عقلاً قبیح است).
خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند.
در صورت نبودن امام واجد شرایط، اطاعت از احکام سلطان وقت لازم است.
صاحب گناه کبیره اگر بدون توبه از دنیا برود حکم او با خدا است، یا خداوند او را به رحمت خویش می آمرزد یا به شفاعت پیامبرش برساند و یا … .
همچنین می گویند: در عقل چیزی که دلالت بر حسن و قبح اشیاء داشته باشد وجود ندارد، بلکه آنچه را شرع نیکو بداند، حسن و نیکو، و آنچه را شرع زشت بداند، قبیح و زشت است؛ یعنی خداوند می تواند (و قبیح نیست) که شخص مطیع را در آتش جهنم بیاندازد و مخلد در آن کند یا شخص گناهکار را به بهشت وارد کند.
گفتنی است، همه این التزامات باطل و تأثیرگذار در زندگی فردی و اجتماعی که از نفی حسن و قبح عقلی و به دنبال آن، نفی عدل الهی سرچشمه می گیرد، باعث شد برای تأکید این مطلب، علماء مذهب امامیه، اصل عدل الهی را جزو اصول عقاید ذکر نمایند.
البته لازم است گفته شود که اشاعره عدل خدواند را نفی نمی کنند، اما عدل در کلام آنان؛ یعنی آن چیزی که خدا انجام می دهد و عقل هیچ راهی به تشخیص آن ندارد.
آنان معتقدند: هیچ چیزى بر خداوند ضرورى و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزى بر خداوند، مستلزم تحدید (محدود کردن) او و تعیین تکلیف براى او است، در حالى که هیچ بندهاى حق تعیین تکلیف براى خدا و محدود کردن دایرۀ قدرت و اراده و فعالیت آن ذات اقدس را ندارد؛ از این رو کسى حق ندارد بگوید: “صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است”، بلکه هر آنچه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گر چه تمامى مؤمنان را به جهنم و تمامى کفار را به بهشت بفرستد! و این محال نیست.
عدل از دیدگاه شیعه
عالمان شیعى با الهام از وحى قرآن و سخنان پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت ایشان مسئله عدل را به عنوان اصل دوّم از اصول پنج گانه اعتقادى شیعه پذیرفته و بر این باورند: حسن و قبح افعال، عقلى و ذاتى است.
یرای آگاهی بیشتر از دیدگاه شیعه نسبت به عدل به مقاله «جایگاه عدل در اعتقاد شیعه» از مدخل عدل مراجعه کنید.
عدل از دیدگاه معتزله
(در حال تکمیل است)
عدل از دیدگاه ماتریدیه
(در حال تکمیل است)
عقلی بودن اصول دین در نزد فرق اسلامی
اعتقاد به اصول دین، از باورهای اساسی دین است که منکر و مخالف آنها خارج از دین محسوب میشود، اما در این که شناخت اصول دین بر هر کسی لازم است، همه گروههای اسلامی اتفاق نظر دارند؛ یعنی همگی معتقدند هر مسلمانی باید اصول دین را بشناسد،[۹] اما در این که به چه دلیل آشنایی و شناسایی اصول دین لازم و واجب است، اختلاف دارند.
شیعه و معتزله لزوم معرفت و شناختن اصول دین را عقلی میدانند، اما اشاعره گفتهاند: دلیل آن نقلی است؛ یعنی معتقدند: آیات قرآن و روایاتی که از رسول خدا (ص) به دست ما رسیده، ما را موظف به شناخت اصول دین کرده است و دلیل عقلی بر لزوم آن وجود ندارد.[۱۰]
بنابراین از نظر همه مذاهب اسلامی تحقیق در اصول دین بر هر کسی لازم است و نمیتوان به صرف تقلید اکتفا کرد.
با توجه به دلایل عقلی که شیعه و معتزله بر لزوم تحقیق در دین بیان کردهاند؛ وجوب و ضرورت آن همگانی خواهد بود و اختصاص به مسلمانان ندارد؛ یعنی بر هر فرد عاقلی لازم است که در دین و اصول آن تحقیق و جستوجو کند و آنچه را می پذیرد، از روی عقل و خرد باشد.
دلایل لزوم تحقیق در اصول دین
یکی از دلائل لزوم تحقیق در اصول دین، وظیفه شکرگزاری (شکر منعم) است. همه ما از نعمتهای زندگی در جهان برخورداریم، اگر نظری به خود و اطراف خود بیفکنیم خواهیم پذیرفت که تعداد نعمتهایی که به ما عطا شده و از آنها استفاده میکنیم، بیشمار و خارج از حد تصور است. اعضای بدن (دست، پا، چشم، بینی، قلب، دستگاه گوارش و…) نور خورشید، گیاهان، غذاهای متنوع و… همه و همه از نعمتهای بزرگی است که به ما ارزانی شده و از روزی که به دنیا میآییم تا زمانی که از دنیا میرویم از آنها استفاده میکنیم، تا جایی که خداوند قادر متعال در قرآن می فرماید: … و اگر نعمت خدا را (بخواهید) شماره کنید، نمىتوانید آن را به شمار درآورید … .[۱۱]
اینک این پرسش مطرح می شود که، چرا کسی را که این نعمتها را به ما بخشیده، باید بشناسیم و از او سپاسگزاری کنیم؟ در جواب باید گفت: عقل هر انسان خردمندی حکم میکند اگر کسی به او نیکی کرد باید از او سپاس گزاری کند. در عرصه هستی نیز همه آحاد انسانی موظف هستند که در باره نعمتهای خدا اندیشه کنند و آن گاه به حکم وظیفه شکر و سپاس، آفریننده خود و این نعمتها را بشناسیم. پس کوشش در راه به دست آوردن دین صحیح و اصول آن فرمان خرد است.
دومین دلیل از دلائل لزوم تحقیق در اصول دین، پیشگیری از خطر و ضرر احتمالی (دفع ضرر محتمل) است. اگر کسی (حتی کودکی)، به ما بگوید عقربی وارد لباستان شده، شتابان از جای برخاسته و جامه از تن بیرون میآوریم و با دقّت فراوان همه جای آن را جستوجو میکنیم تا مطمئن شویم آیا عقربی در لباسمان هست یا نه، این مثال و مانند آن روشن میسازد که پیشگیری از ضرر احتمالی به حکم عقل لازم است.
با توجه به مطلب فوق در یک تقسیم بندی از انسانها، میتوان آنها را به دو دسته کلی تقسیم کرد:
الف. مادی گرایان (همه گروههای آنها) و خدا پرستان (همه افراد با هر راه و روش و مذهبی که دارند): در میان خدا پرستان کسانی بودهاند که، به درستکاری و راستگویی معروف بودهاند، و خود را فرستاده خدا معرفی کرده (پیامبران) و بر اثر کوششها و زحمتهای آنان در همه سوی جهان بسیاری از افراد بشر به آنها گرویدهاند و در این راه تا پای جان ایستادگی کردهاند، معتقدند این جهان و آن چه در آن است، آفریده موجودی حکیم، دانا و توانا است و او جهان را بیهدف نیافریده و در تمام کارهایش حکمی مشخص فرستاده است. انسانها دارای پروندهای دقیق هستند که همه کردارشان در آن ثبت میشود و پس از مرگ به آن رسیدگی میشود و کسی که به وظایف و تکالیف خود عمل کرده، دارای اجر بزرگ و کسی که مخالفت با اوامر خداوند نموده است، مبتلا به عذابی دردناک خواهد شد و از طرفی زندگی این افراد، مهر تأییدی بر صدق و درستکاری آنان بوده است.
اکنون از خود میپرسیم: آیا گفتار این پیامبران که مردم را به دین و پیروی از دستورات خاصی دعوت کرده و آنان را از کیفر کردار زشت ترسانده و محاکمه شدن در دادگاهی عظیم در پیشگاه داوری دانا و دادگر را حتمی دانستهاند و همیشه از سختی قیامت و شدت عذاب آخرت مینالیدند و مردم را بیم میدادند، به اندازه خبر یک کودک برای ما احتمال ضرر و خطر به وجود نمیآورد.
اگر کسی در پاسخ به این پرسش، نه بگوید، از او سؤال می کنیم، آیا اتحاد و اتفاق اکثریت افراد بشر در مورد وجود خدا، لااقل باعث نمی شود که احتمال بدهیم عقیده آنان صحیح بوده و برای جهان، خالق و صانعی باشد؟ این احتمال را هرگز نمی توان انکار کرد و هر منصف خردمندی با مراجعه به وجدان خود، به خوبی در می یابد که وجود چنین احتمالی را نمی تواند انکار کند و اگر کسی با وجود این احتمال دنبال تحقیق و بررسی نرود، همیشه این نگرانی و ترس را دارد که شاید گفتار معتقدین به خدا راست باشد و در اثر سهل انگاری گرفتار عذابهای دردناکی که برای کافران معین شده، بشود.
بنابراین احتمال می دهد که تحقیق نکردن در مورد اصول عقاید برای او ضرر مهم اخروی داشته باشد و هر عاقل و خردمندی می داند که اجتناب از هر نوع ضرر، گرچه آن ضرر احتمالی باشد، لازم است و گفتار پیامبران پاکدل اگر برای انسان یقین نیاورد، دست کم این فکر را بر میانگیزد که، «ممکن است راست بگویند و اگر خبر آنان صحیح باشد چه پاسخی در دادگاه عدل الهی خواهیم داشت؟».
اینجا است که عقل، پیشگیری از این ضرر «ضرر احتمالی» را واجب میشمارد و ما را به تحقیق در دین و مذهب صحیح و پیروی از دستورات آن ملزم میسازد.[۱۲]
تقلید در اصول دین
آیات و روایات فراوانی وجود دارد که مردم را از تقلید در امور اعتقادی نهی کرده و آنها را دعوت به تحقیق و تفکر در این امور کرده است. شهید مطهری در این زمینه میگوید: قرآن کریم ایمان را بر پایه تفکر و تعقل گذاشته است. قرآن همواره میخواهد که مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آنچه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را کافی نمیداند. بنابراین در اصول دین باید عقلاً تحقیق کرد؛ مثلاً این که خداوند وجود دارد و یکی است، مسئلهای است که عقلاً باید به آن پیبرد و همچنین نبوت حضرت محمد (ص) و اینکه او پیامبر خدا است.[۱۳]
گاهی ممکن است این پرسش مطرح شود که، آیا میتوان در اصول و عقاید دینی از کسی تقلید کرد؟ در پاسخ گفتنی است که، قرآن کریم، ایمان را برپایه تعقل و تفکر گذاشته است. قرآن همواره می خواهد که مردم از اندیشه ها به ایمان برسند؛ از این رو در آنچه باید مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را کافی نمی داند. اصول دین نیز جزو معارف نظری اسلام بوده و در آن، اعتقاد و یقین شرط است.[۱۴] به همین جهت برخی از مراجع، تقلید را به طور مطلق و برخی تقلید ظنی را در اصول دین جایز ندانسته و گفته اند: عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید.[۱۵]
اما دراین که آیا پذیرش اصول دین از دیگران تقلید است یا خیر؟ باید گفت: آموختن مسایل دینی از پدر، مادر، دبیران، مربیان، علما و… یک امر طبیعی است. این آموختن تقلید نیست؛ بلکه نوعی انتقال معلومات و آگاهی دینی و مذهبی است، حتی در مواردی این کار ضروری می شود؛ زیرا نسل جدید، در ابتدای آشنا شدن با عقاید و معارف دینی، با شیوه و روش استدلال آشنا نیستند و این افراد می توانند با استدلال مناسب آنها را آشنا کنند. مراجع عظام نیز این نوع یقین را که از گفته دیگران به دست می آید در مسلمان بودن کافی میدانند؛ مثلاً امام خمینی می گوید: «در اصول اعتقادی، میزان علم و یقین است و اگر از قول دیگری حاصل شود کفایت می کند».[۱۶]
از مطالب گذشته روشن شد که پذیرش اصول دین از اهل خبره، تقلید نیست، چون تقلید یا به معنای پیروی کورکورانه از هر کسی است که این نوع تقلید، هم در اصول و هم در فروع ممنوع است و یا تقلید به معنای عمل کردن بدون چون و چرا پس از انتخاب آگاهانه مجتهد اعلم به دستور مجتهد است، که این نوع تقلید، چون شامل پذیرشهای ظنی هم می شود، در اصول دین پذیرفته نیست؛ چرا که اصول دین باید یقینی باشد.
پس بایدگفت: چون در اصول دین باید برای انسان علم و قطع حاصل شود و ظن و گمان کفایت نمیکند، همان طور که قرآن می فرماید: … گمان، چیزى (کسى) را از حقّ و درستى (علم و دانایى و یقین و باور) بى نیاز نمی کند …[۱۷]، علمی هم که از تقلید حاصل میشود، غالباً احتمال خلاف در آن میرود. بر این اساس چنین تقلیدی صحیح نیست؛ بلی هرگاه از تقلید، قطع و یقین حاصل شود به گونهای که احتمال خلاف آن را ندهد، کفایت میکند و اشکالی ندارد.[۱۸] البته برخی گفتهاند: اگر چه در اصول دین معرفت از راه دلیل بر همه واجب است، اما چنان نیست که اگر کسی آنها را بر وجه حق، از راه تقلید، بدون دلیل باور داشته باشد، این اعتقاد هیچ نفعی نداشته و آن شخص از گروه مسلمانان خارج گردد، بلکه او مسلمان و مؤمن است، نهایت چیزی که میتوان گفت این است که، او واجبی (شناخت از روی دلیل) را ترک نموده؛ مانند ترک سایر واجبات؛ مثل روزه و نماز.[۱۹]
اصول دین در ادیان الاهی
(در حال تکمیل است)
اصول دین در اسلام
(در حال تکمیل است)
اصول دین از دیدگاه شیعه
اصول دین، از دیدگاه شیعه پنج اصل است؛ ولی شیعیان (هر چند عقیده دیگر مذاهب را در مسئله امامت و عدل نمی پذیرند)، چون تمام فرق مسلمین را، مسلمان می دانند و همچون یک برادر اسلامی به آنان نگاه می کنند، گاهی اصول پنج گانه دین را به دو بخش تقسیم کرده، سه اصل نخستین (توحید، نبوت و معاد) را، اصول دین، که انکار آنها موجب خروج از دین می شود و اعتقاد به امامت و عدل (الهی) را اصول مذهب می دانند. نتیجه آن که این دو اصل نیز بنابر اعتقادات شیعه از اصول دین می باشند، امّا این که گاهی به صورت جداگانه و مستقل از آنها نام برده می شود، نه برای کم اهمیت بودن یا کم توجهی به آن دو اصل است، بلکه دلایل اعتقادی، اجتماعی و تاریخی خاصی دارد.
توحید به معنای یگانگی خداوند متعال است.
نبوت به معنای پیامبری محمد بن عبدالله (ص) و دیگر پیامبران الهی (ع) است.
معاد به معنای آن است که روزی همه انسان ها در پیشگاه الهی گرد هم میآیند و هر کس به پاداش و کیفر اعمال خویش میرسد. در واقع این روز همان قیامت است.
عدل به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمیکند و هر چیزی را در جای خویش نگه میدارد و با هر موجودی، چنانکه شایسته است رفتار میکند.
امامت بدین معنا است که پس از پیامبر اسلام (ص) دوازده امام معصوم (ع) منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعال هستند.[۲۰]
اصل اول توحید
(در حال تکمیل است)
اصل دوم عدل
(در حال تکمیل است)
شیعه و اصل عدل
یکی از سؤالاتی که در باره اصول دین، از دیدگاه شیعه مطرح است، این است که چرا از بین صفات خداوند تنها صفت عدل، جزو اصول دین شمرده شده است؟
در پاسخ به این پرسش دیدگاه های متعددی مطرح شده که به آن می پردازیم.
عدل یکی از صفات فعل خداوند است، با این وجود از نظر عدلیه (شیعه و معتزله) جزو اصول دین بوده و به دلایلی در ردیف توحید قرار گرفته است.
الف. مبحث عدل، در حل بسیاری از بحثهای کلامی، نقش دارد و قسمت زیادی از مباحث علم عقاید و مذاهب، بر این اصل استوار است. دیگر این که عدل و حکمت الهی پایه بسیاری از عقاید عدلیه را تشکیل می دهند و همه مردم با مسائل آن درگیر هستند. از این جهت شایسته است که به صورت اصلی مستقل مورد بحث قرار گیرد.
ب. دیگر این که اختلافی که از نخستین روزهای تدوین علم کلام، میان مسلمانان پیرامون عدل الهی پدید آمد و گروهی به شدت آن را انکار کردند، سبب شد که گروه عدلیه، عدل الهی را شعار مکتب خویش قرار دهند و از این راه از منکران لزوم عدل خدا، فاصله بگیرند.[۲۱]
ج. عدل اگر چه از صفات خداوند است و در اصطلاح علم عقاید، لفظ توحید شامل عدل و دیگر صفات خداوند می شود، ولی از آنجا که مسئله عدل از مسائل مهمی است که سبب جدایی اشاعره و عدلیه، شده، آثار زیادی بر آن بار می شود، به همین جهت عدل را به طور جداگانه، بحث کرده و جزو اصول عقاید آورده اند. مذاهب اصلی کلامی جهان اسلام به چهار دستۀ اشاعره، ماتریدیه، معتزله و شیعه تقسیم می شوند. معتزله و شیعه را چون قائل به عدل الاهی هستند «عدلیه» می خوانند.[۲۲]
اعتقاد به عدل از شعب اعتقاد به حسن و قبح عقلی است.[۲۳] عدلیه معتقدند که افعال، صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها به خدای متعال، متصف به حسن و قبح است و عقل انسان تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند؛ یعنی خداوند کار قبیح انجام نمی دهد، این بدان معنا نیست که (العیاذ بالله) به خدا فرمان دهد و امر و نهی کند، بلکه به این معنا است که صدور کار قبیح از خداوند متعال، محال است. البته نظرات معتزله در این میان دارای ضعف هایی است که در جای خود باید بررسی شود، «ولی عقیده شیعه با تبعیت از معصومان (ع) همین است».[۲۴] با این توضیح، عدل از صفات ثبوتیه کمالیه خداوند است؛[۲۵] یعنی خداوند ظلم نمی کند و فعل قبیح و مخالف عقل سلیم انجام نمی دهد.[۲۶] عدلیه به واسطه قاعده حسن و قبح عقلی، تعدادی از قواعد کلامی را ثابت کرده اند. از جمله: قاعده لطف، وجوب شکر منعم، و وجوب توجه در معجزه و بر همین اساس حسن وقبح عقلی، مسئله جبر و اختیار را بنیان نهاده اند.
اصل سوم نبوت
(در حال تکمیل است)
اصل چهارم امامت
یکی از اصول دین از دیدگاه شیعیان امامت است و این در حالی است که اهل سنت آن را از فروع دین می داند. البته آیه یا روایتی در این مورد نیست که در آن نام و تعداد اصول یا فروع دین ذکر شده باشد، اما علمای دین از مجموعه آیات و روایات به این نتیجه رسیده اند که سه اصل توحید و نبوت و معاد که زیر بنای همه ادیان آسمانی هستند، اصول و پایه های دین اسلام شمرده می شوند. به همین دلیل آن ها را به طور خاص و جداگانه مطرح نموده، تقلید در اعتقاد به آن ها را جایز ندانسته و این موارد را به عنوان شاخص تعیین کننده مبانی فکری دین اسلام مطرح کرده اند.
با توجه به این که فرقه ها و گرایش های گوناگونی در دین اسلام به وجود آمد، لازم بود نگاه عمیق و دقیق اسلام که در قالب سنت رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) تبیین شده، به عنوان اصول شاخص و متمایز اسلام معرفی شود، در نتیجه دو اصل امامت و عدل هم به این اصول ضمیمه شد، تا حدود تفکر دقیق اسلامی و شیعی را به خوبی روشن سازد.
امامت زیر مجموعه اصل نبوت قرار گرفته و به نوعی ادامه آن محسوب می شود، به علاوه مورد اعتقاد همه فرقه های اسلامی است، اما شیعه به امامت نگاهی خاص و متفاوت دارد. به همین خاطر در ضمن اصول اعتقادی خود از آن ها نام می برد، تا تصور نشود که به امامتی همانند دیگر فِرَق معتقد است. در واقع اصل امامت در عین اهمیت و جایگاهی که دارد، بیانگر گرایش خاص شیعی در بین فرقه های اسلامی و نشان دهنده وجه تمایز شیعه با دیگر فرقه ها است. به همین خاطر در تفکر شیعی در ضمن اصول دین مطرح شده است.
شیعه معتقد است، هرگز قابل تصور نیست که پیامبر اکرم (ص) رحلت نماید، در حالی که کسی را جانشین خود قرار ندهد و سرپرستی برای اداره امور مسلمانان و گردانیدن چرخ جامعه اسلامی معرفی ننماید.[۲۷] به اعتقاد شیعه، همان گونه که پیامبر اسلام (ص) معصوم است، می بایست جانشینان او نیز از هرگونه معصیت و خطایی مصون باشند تا صلاحیت رهبری جامعه را بعد از آن حضرت داشته باشند. به تعبیر دیگر، شیعه بر این باور است که پیامبر اسلام، به امر و تعیین پروردگار به منظور حفظ و حراست دین خدا، جانشینانی را برای دوران بعد از خود معرفی و منصوب نموده است. از نگاه شیعه (با استفاده از آموزه های دینی) جانشینان حضرت رسول (ص) دوازده نفر هستند که اوّلین آنان علی ابن ابیطالب (ع) است که حتی گروهی از اهل سنت (گزوهی از معتزلی ها) به افضل بودن ایشان نسبت به سایر صحابه اتفاق نظر دارند.[۲۸]
بعد از حضرت علی (ع) ده نفر دیگر از ائمه هدی (ع) به امامت منصوب شدند و همگی در راه اسلام به شهادت رسیدند، تا این که در سال ۲۶۰ هجری قمری، آخرین امام و حجت خداوند بر روی زمین؛ یعنی مهدی موعود (ع) و منجی عالم بشریت به امامت رسیدند و به اذن و مصلحت خداوند در غیبت به سر برده و به هنگام ظهور، جهان را پر از عدل و داد خواهند نمود.[۲۹]
اصل پنجم معاد
(در حال تکمیل است)
اصول دین نزد اهلسنت
(در حال تکمیل است)
اصول دین از دیدگاه معتزله
مذهب معتزله بر پایه پنج اصل استوار است به سخن دیگر اصول دین نزد معتزله عبارت از پنج اصل است که هر کس به آنها اعتقاد داشته باشد، معتزلی خوانده می شود. ابو الحسین خیاط متوفای ۱۳۱ هـ ق که از مشایخ کلام معتزله است، می گوید:
مکتب معتزله بر پایه اصول و قواعد پنج گانه استوار است و هر کس به آنها اعتقاد داشته باشد، معتزلی خواهد بود، ولی هر کس حتی یک اصل بر آن بیفزاید، یا از آن بکاهد، شایسته نام اعتزال نیست، این اصول به ترتیب اهمیت آنها عبارتند از: ۱٫ توحید، ۲٫ عدل، ۳٫ وعد و وعید، ۴٫ منزلتی میان دو منزلت، ۵٫ امر به معروف و نهی از منکر.
قاضی عبد الجبار معتزلی متوفای ۴۱۵ هـ ق کتابی را بر اساس همین اصول پنج گانه تدوین کرده است که «شرح الاصول الخمسه» نام دارد.
از اصول یاد شده، آنچه جزو مسایل ایمانی و اعتقادی است، اصل توحید و عدل است و سه اصل دیگر در واقع معرف مذهب معتزله است.[۳۰]
اینک به اختصار توضیح کوتاهی در مورد دو اصل «وعد و وعید» و «المنزله بین المنزلتین» ارائه می شود:
۱٫ وعد و وعید: یکی از مصادیق قاعده لطف، وجوب وعد و وعید است. وفای به وعده نیز عقلا و نقلا واجب است. جهات یاد شده مورد قبول همه طرفداران قاعده حسن و قبح عقلی است، ولی درباره وفای به وعید دو نظریه وجود دارد: اکثریت معتزله وفای به وعید را نیز واجب می دانند و آنان به «وعیدیه» معروفند، و دیگران که قائل به وجوب آن نیستند، به «تفضیلیه» مشهورند.
بنابر این، از نظر «وعیدیه» گنهکارانی که بدون توبه از دنیا بروند، قطعاً عذاب خواهند شد. این نظریه با نظریه «مرجئه» در تضاد کامل است؛ زیرا آنان به طور قطع به شمول عفو الهی نسبت به گنهکاران حکم کرده اند.
۲٫ المنزله بین المنزلتین: این اصل مربوط به مرتکبان کبایر است و نظریه «المنزله بین المنزلتین» اولین نظریه جدیدی بود که معتزله آن را مطرح کردند و به واسطه آن به معتزله مشهور شدند. شیخ مفید، یگانه معرف و مشخص مکتب اعتزال را همین نظریه دانسته و گفته است: هر کس در مسئله منزلتی میان دو منزلت، با معتزله هم رأی باشد معتزلی خواهد بود، هر چند در برخی از مسائل با آرای مذاهب دیگر موافق باشد.[۳۱]
اصول دین از دیدگاه اشاعره
اصول دین به نظر ابو منصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمی بغدادی از بزرگان و پیشگامان مذهب اشعری که به سال ۴۲۹ هـ ق از دنیا رفت،[۳۲] مبتنی بر چندین اصل است:
۱٫ حدوث و خلقت عالم، ۲٫ معرفت خداوند متعال و صفتهایی که در ذاتش هست، ۳٫ معرفت صفات قائم به ذات حق، ۴٫ معرفت اسماء و اوصاف حق، ۵٫ معرفت عدل و حکمت خداوند، ۶٫ معرفت رسولان و انبیای الهی، ۷٫ معرفت معجزات انبیاء و کرامات اولیاء، ۸٫ معرفت ارکان شریعت اسلام، ۹٫ معرفت احکام تکلیف پیرامون امر و نهی و خبر، ۱۰٫ معرفت احکام بندگان خداوند در روز قیامت، ۱۱٫ اصول ایمان، ۱۲٫ احکام امامت و شروط زعامت و رهبری، ۱۳٫ معرفت احکام علما و ائمه، ۱۴٫ احکام کفر، امل، هوا و هوس و فاسقان.[۳۳]
اصول دین از دیدگاه ماتریدیه
(در حال تکمیل است)
اصول دین از دیدگاه فرقه طحاویه
اصول دین در نزد طحاویه عبارتاند از: ۱٫ توحید، ۲٫ نبوت، ۳٫ کتب، ۴٫ ملائکه، ۵٫ قیامت، ۶٫ قدر.[۳۴]
اصول دین در سایر ادیان
(در حال تکمیل است)
اصول دین، نقاط مشترک بین ادیان الاهی
اصول دین (عقاید) در همه ادیان الهی، سه نقطه مشترک دارند:
۱٫ ایمان به خدا؛ که همان ایمان به توحید و یگانگی و یکی بودن خدای متعال است. ۲٫ ایمان آوردن به پیامبرانی که از جانب خدا برای هدایت مردم آمده اند. ۳٫ اعتقاد داشتن به روزی که تمامی بشریت در آن روز به پاداش و جزای اعمال خود می رسند.
اگر فردی در دین حضرت مسیح (ع) یا حضرت موسی (ع)، و یا در تمامی ادیان دیگر الهی تحقیق کند، می تواند به وضوح این سه مورد را بیابد. حال به هر میزان معتقدان به ادیان الهی در توحید و یگانگی خدا وارد شده و آن را برای خود تحلیل نمایند و ویژگی ها و صفات پروردگار عالم را بهتر بشناسند، این شناخت در رفتار و کردار ایشان خود را نمایان می کند. چنانچه انسانهایی که بت می پرستیدند، بر اساس نداشتن این رشته اعتقادات بوده و پیامبران الهی نیز به خاطر شناخت بسیار زیادی که از خدای متعال داشتند جان خود را در راه او به خطر می انداختند، طوری که بسیاری از ایشان برای ترویج دین الهی، جان شیرین خود را اهداء نمودند.
نتیجه اینکه در حقیقت اگر بخواهیم به صورت خلاصه بیان کنیم، باید بگوییم اصول دین مشترک در همه ادیان الاهی عبارتند از: ۱- توحید ۲- نبوت ۳- معاد.
انکار اصول دین
انکار هر یک از اصول دین موجب کفر میگردد؛ خواه از روی عناد و لجاجت باشد یا به جهت شبههای که برایش پدید آمده است.[۳۵] گفتنی است که منظور از اصول دین، توحید، نبوت و معاد است.
راغب در معنای کافر میگوید: کافر در عرف دین به کسى گفته می شود که وحدانیّت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند، به عبارت دیگر، کافر کسى است که اصول یا ضرورى دین را انکار کند.[۳۶]
نویسنده قاموس قرآن می گوید: کافر به کسى گفته می شود که اصول یا ضرورى دین را انکار کند.[۳۷]
تقیه در اصول دین
در این نوشتار، به طور اختصار پیرامون جواز تقیه در اصول دین، به بحث می پردازیم.
در منابع دینی ما اعم از قرآن و روایات به این موضوع پرداخته شده که جواز تقیه را به وضوح میتوان از آن برداشت نمود.
ما در این مختصر به عنوان نمونه، تنها به یک آیه از قرآن کریم اکتفا میکنیم.
برخى از مفسران در شأن نزول آیه ۱۰۶ سورۀ نحل که می فرماید: «هر کس پس از ایمان آوردن باز بر خدا کافر شود (مستحق عذاب می شود)، مگر کسى که به زور وادارش کنند (که کافر شود در حالى که در دین و ایمان خود ثابت قدم) و قلب او به نور ایمان تحکیم یافته است، (چنین شخصى مستحق عذاب نیست)، ولى کسانى که سینه خود را براى پذیرش کفر گشوده باشند، به خشم خدا گرفتار آیند و عذابى بزرگ براى آنها است».[۳۸]، گفتهاند: این آیه در مورد گروهى از مسلمانان نازل شد که در چنگال مشرکان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار کلمات کفر و شرک کردند. آنان، عمار، پدرش یاسر، مادرش سمیه، صهیب، بلال و خباب بودند. پدر و مادر عمار در این ماجرا سخت مقاومت کردند تا کشته شدند، ولى عمار که جوان بود آنچه را مشرکان مىخواستند به زبان آورد.
این خبر در میان مسلمانان پیچید، بعضى در غیاب عمار، او را محکوم کردند و گفتند: عمار از اسلام بیرون رفته و کافر شده است. پیامبر (ص) فرمود: چنین نیست، من عمار را به خوبى مىشناسم، عمار از فرق سر تا قدم مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته است، او هرگز دست از ایمان برنخواهد داشت و به مشرکان نخواهد پیوست.
چیزى نگذشت که عمار گریهکنان خدمت رسول خدا (ص) آمد، پیامبر (ص) فرمود: چه شده است؟ عرض کرد اى پیامبر! بسیار بد شده، دست از سرم بر نداشتند تا نسبت به شما جسارت کردم و بتهاى آنها را به نیکى یاد نمودم! پیامبر (ص) در حالی که با دست مبارکش اشک از چشمان عمار پاک مىکرد، فرمود: اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مىخواهند، بگو (و جان خود را از خطر رهایى بخش).
در این هنگام آیه «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرهَ …»، نازل شد و مسائل را در این رابطه روشن ساخت.[۳۹]
از بیان این واقعه توسط قرآن معلوم می شود که تقیه در اصول دین در بعضی از موقعیتها بدون اشکال است.
البته لازم به ذکر است که، این در صورتی است که اصول و مبانى اسلام و ضروریات دین به واسطه تقیه باقى بماند و حفظ شود و در صورتی که تقیه سبب از بین رفتن دین الهى و تقویت ظالم شود، جایز نیست.[۴۰]
[۱]. سیاح، احمد، المنجد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه المنجد (عربی به فارسی)، ج ۱، ص ۲۴، انتشارات اسلام.
[۲]. مصباح، محمدتقی، دروس فی العقیده الاسلامیه، ج۱، ص ۶۱، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۰٫
[۳]. حمد ۴٫
[۴]. انعام ۱۶۱٫
[۵]. حج ۷۸٫
[۶]. قرشى بنایى، على اکبر، قاموس قران، ج ۳، ص ۳۸۰ و ۳۸۱، ناشر: دار الکتب الإسلامیه، تهران، ایران، ۱۳۷۱ ش.
[۷]. ر.ک. مصباح المنیر، ج ۱ – ۲، ص ۳۹۶ – ۳۹۷٫
[۸]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۵۴ و ۵۶؛ سبحانی، جعفر، بحوث فِی الملل و النحل، ج ۲، ص ۳۱ و ۵۶ و ۵۷ و ۵۸٫
[۹]. فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله سیوری، ارشاد الطالبین، تحقیق سید مهدی رجایی، قم، کتابخانه آیه الله عمویی مرعشی نجفی، ۱۰۴۵ ق؛ محقق حلی، جعفر بن حسن بن سعید، المسلک فی اصول الدین، ص ۱۱۱، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، اول، ۱۳۷۳ ش؛ تفتازانی، مسعود بن عمر بن عبدالله، شرح القاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، ص ۳۳، بیروت عالم الکتب، اول، ۱۴۰۹؛ ایجی، عضدالدین قاضی عبدالرحمن، المواقف فی علم الکلام، ج ۱، ص ۲۶۲، بیروت، عالم الکتب.
[۱۰]. همان.
[۱۱]. … وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها … ، ابراهیم ۳۴٫
[۱۲]. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص، علی ربانی، گلپایگانی، ص ۱۵، قم، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ششم، ۱۴۱۸ هـ؛ امامی و آشتیانی، طرحی نو در عقاید اسلامی، ص ۸ – ۱۲، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، اول، ۱۳۶۸؛ هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، درسهایی از اصول دین، ص ۱۱ – ۱۴، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۷۰ ش.
[۱۳]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۳، ص ۵۹، صدرا، چهارم، ۱۳۷۴٫
[۱۴]. مرتضی، مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۱۸، انتشارات صدرا.
[۱۵]. نبی هاشمی خمینی، توضیح المسائل مراجع، تهیه و تنظیم، ج ۱، ص ۱۳، جامعه مدرسین.
[۱۶]. امام خمینی، استفتاآت، ج ۱، ص ۷، جامعه مدرسین.
[۱۷]. یونس ۳۶، … إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً … .
[۱۸]. نراقی، مولی محمد مهدی، انیس الموحدین، ص ۳۹، تصحیح و پاورقی، شهید آیهالله قاضی طباطبایی.
[۱۹]. خوانساری، آقا جمالالدین، مبدأ و معاد، ص ۱۱٫
[۲۰]. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص ۲۲۲، چاپ اول، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
[۲۱]. سبحانی، جعفر، راه خداشناسی و شناخت صفات او، ص ۴۹۴، مکتب الاسلام؛ مطهری، مرتضی، عدل الهی،ص ۶۲، انتشارات صدرا.
[۲۲]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص ۱۶۱، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۰٫
[۲۳]. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج ۲، ص ۳۲۲، چاپ دوم، الدار الاسلامیه، بیروت، ۱۴۱۱ق.
[۲۴]. آموزش عقاید، ص ۱۶۲٫
[۲۵]. بدایه المعارف الالهیه فی عقاید الامامیه، مظفر، محمدرضا، خرازی، سیدمحسن، متقینژاد، مرتضی، ج ۱، ص ۱۱۲، ناشر: احسن الحدیث، قم، ایران.
[۲۶]. آل کاشف الغطاء، شیخ محمد حسین، أصل الشیعه و أصولها، ص ۷۴، ناشر: مؤسسه الأعلمی.
[۲۷]. طباطبائی، محمد حسین، شیعه در اسلام، ۱۲۸، ناشر:دفتر انتشارات اسلامى، ۱۳۷۸٫
[۲۸]. نک. خرازی، محسن، بدایه المعارف، بخش امامت.
[۲۹]. مطهری، مرتضی، کلام و عرفان، ص ۳۸٫
[۳۰]. آشنایی با علوم اسلامی، ج ۲، ص ۲۴ و ۲۵٫
[۳۱]. اوائل المقالات، ص ۴۵٫
[۳۲]. محمود صبحی، احمد، فی علم الکلام، ج ۱، ص ۱۵۷، دارالنهضْ العربیْ، بیروت، چاپ پنجم، ۱۴۰۵٫
[۳۳]. تمیمی بغدادی، ابو منصور عبدالقاهر بن طاهر، کتاب اصول دین، ص ۱ و ۲، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان.
[۳۴]. کتاب شرح العقیده الطحاویه.
[۳۵]. (شیخ انصاری)، کتاب الطهاره، ج ۲، ص ۳۵۵؛ آموزش دین، ص ۱۸.
[۳۶]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج ۷، ص ۱۲۲، ناشر: دار الکتب الإسلامیه، تهران، ایران، ۱۳۷۱ ش.
[۳۷]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج ۶، ص ۱۲۲، تفسیر، آیه ۷، سوره حج، و أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ.
[۳۸]. مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ.
[۳۹]. طبرسی، تفسیر مجمع البیان ذیل آیه فوق؛ ناصر، مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج ۱۱، ص ۴۱۸، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ایران، ۱۳۷۴٫
[۴۰]. حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، کمرهاى، محمد باقر، ص ۳۲۲، انتشارات کتابچى، ۱۳۷۴ ش.
- ADD TO YAHOO
- ADD TO STUMBLEUPON
- ADD TO DELECIOUS
- ADD_TO_FRIENDFEED
- ADD TO LINKEDIN
- ADD TO TWITTER
- ADD TO FACEBOOK
- ADD TO GOOGLE PLUS
- ADD TO CLOOB
ثبت نظر