کپی شد
عوامل و انگیزه ها در واقعه فخ
پس از آن كه عباسیان در سال 132 قمرى با شكست نهایى امویان، خلافت را به دست آوردند، از مردم براى خود بیعت گرفتند. آنها گرچه در آغاز خلافتشان به رهبرى ابوالعباس سفّاح، با عموزادگان و همرزمان سابق خود؛ یعنى علویان رابطه نیک و رفتارى پسندیده داشتند، ولى پس از مرگ سفّاح و آغاز خلافت منصور دوانقى، اختلاف میان بنى عباس و علویان شدت گرفت و حاكمان وقت با بى رحمى تمام، علویان مبارز را سركوب كردند؛ به عنوان نمونه می توان به قتل ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن علی (علیهما السلام)؛ برادر محمّد بن عبدالله (معروف به نفس زکیه)، توسط خلفاء بنی عباس اشاره کرد.
در عصر موسى الهادى (چهارمین خلیفه عباسیان)، این سركوب و سختگیریها بر شیعیان و محبان اهل بیت (علیهم السلام)، ادامه پیدا کرد و حکومت به بهانههایى واهى آنها را مورد آزار قرار داد. دستگاه خلافت، با گماردن فردی به عنوان فرماندار مدینه که از دشمنان اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بودند، شدت و سختگیریها را افزایش داد.
با توجه به این که موعد این نهضت موسم حج بود هنوز فرا نرسیده بود، ولی سختگیریهای طاقتفرسای فرماندار وقت مدینه، باعث شد كه آتش این نهضت زودتر شعلهور شود.
بدین صورت که روزی فرماندار مدینه، «حسین صاحب فخ» و «یحیی بن عبدالله» را به خاطر غیبت یكی از بزرگان بنی هاشم سخت مؤاخذه كرد و به عنوان گروگان بازداشت نمود و همین امر مثل جرقهای كه به انبار باروتی برسد، موجب انفجار خشم و انزجار هاشمیان گردیده، نهضت آنها را جلو انداخت و آتش جنگ در مدینه شعلهور گردید.
وی همراه با عده ای از علویان و شیعیان، تدارک قیام را دیدند و هنگامه صبح به همراه تعدادی از علویان با شعار «احد احد» به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) ریختند و مؤذن را وادار به گفتن جمله «حی علی خیر العمل» به جای «الصلاة خیر من النوم» در اذان کردند. وی از مردم براساس کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیعت گرفت و آنان را به رضای آل محمد (صلی الله علیه و آله) دعوت کرد.[1]
از طرفی پدر، دایی، جد، عموی مادری و عدهای دیگر از خویشان و نزدیكان «حسین بن علی؛ صاحب فخ»، به وسیله «منصور دوانیقی» به شهادت رسیده بودند و این خانواده بزرگ كه چندین نفر از مردان خود را در راه مبارزه با دشمنان اسلام قربانی داده بود، پیوسته در غم و اندوه عمیقی فرو رفته بود. به همین دلایلی که ذکر شد، علویان به ستوه آمده و دست به قیام زدند.[2]
[1]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 48، ص 163؛ طبرى، محمد بن جرير، تاریخ طبری(تاريخ الأمم و الملوك)، ج 8، ص 194.
[2]. ابو الفرج اصفهانى، على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، ص 372 و 373؛ ابن اثير، عز الدين أبو الحسن، الكامل في التاريخ، ج 6، ص 90 و 91؛ بحار الأنوار، ج 48، ص 161.