Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

‏ساخت سد ذوالقرنین

یکی از آثار و اقدامات تاریخی ذوالقرنین، سد معروف ذوالقرنین است. قرآن کریم می‌فرماید: «وقتى که ميان دو کوه رسيد، در آن جا قومى را يافت که هيچ سخنى نمى‏‌فهميدند»؛[1] « (آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنين يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مى‏‌كنند آيا ممكن است ما هزينه‌اى براى تو قرار دهيم، كه ميان ما و آنها سدّى ايجاد كنی؟»؛[2] «گفت: تمکن و ثروتى که خدا به من عطا فرموده از هزينه شما بهتر است، پس شما مرا با قوّتِ بازو کمک کنيد تا سدّى محکم براى شما بسازم که به کلّى مانع دستبرد آنها شود»؛[3] « قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد (و آنها را روى هم بچينيد) تا وقتى كه كاملًا ميان دو كوه را پوشانيد، گفت: (در اطراف آن آتش بيفروزيد، و) در آن بدميد! (آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، و گفت: (اكنون) مس مذاب برايم بياوريد تا بر روى آن بريزم!»؛[4]

«از آن به بعد آن قوم نه هرگز بر سوراخ کردن آن سدّ و نه بر بالارفتن از آن توانايى يافتند»؛[5] «ذو القرنين گفت که اين از لطف و رحمت خداى من است و هرگاه وعده پروردگارم فرا رسد، آن سدّ را متلاشى خواهد ساخت، البته وعده خدا حتمى و راست مى‏‌باشد».[6]

مفسران در تفسير این آیات مطالبی را بیان کرده اند که در این جا به یک مورد از آنها اشاره می‌شود:

در آیه 93 سوره مبارکه کهف، کلمه «سدّ»؛ به معناى کوه و هر چيزى است که راه را بند آورد و از عبور جلوگيرى کند و گويا مراد از «دو سد» در اين آيه، دو کوه باشد.  در جمله «وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً»، مراد از «من دونهما» نقطه‏‌اى نزديک به آن دو کوه است.

کلمه «خرج» در آیه 94؛ به معناى آن چيزى است که براى مصرف شدن در حاجتى از حوائج، از مال انسان خارج مى‏‌گردد؛ لذا قوم مذکور پيشنهاد کردند که مالى را از ايشان بگيرد و ميان آنان و يأجوج و مأجوج سدى ببندد که مانع از تجاوز آنان بشود.

در آیه 95 کلمه: «ردم»؛ به معناى سد است. بعضى گفته‌‏اند: به معناى سد قوى است؛ بنابراين، تعبير به «ردم» در جواب آنان که درخواست سدى کرده بودند، براى اين بوده که هم خواهش آنان را اجابت کند و هم وعده ما فوق آن را داده باشد.

و اين که فرمود: «آن مکنتى که خدا به من داده بهتر است»، براى اين است که مى‏‌خواهد بفرمايد: «ذو القرنين گفت: آن مکنتى که خدا به من داده و آن وسعت و قدرت که خدا به من ارزانى داشته، از مالى که شما وعده مى‏‌دهيد بهتر است و من به آن احتياج ندارم».

هم‌چنین در همین آیه 95، «فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ …»، کلمه «قوه»؛ به معناى هر چيزى است که به وسيله آن آدمى بر چيزى نيرومند مى‏‌شود. جمله مزبور، فرع بر مطلبى است که از پيشنهاد آنان (ساختن سد) به دست مى‌‏آيد. پس حاصل معنا اين است که: من از شما خرج نمى‏‌خواهم، اما سدى را که خواستيد، اگر بخواهيد بسازم، بايد مرا از نظر نیروی انسانی کمک کنيد؛ يعنى کارگر داشته باشید تا مصالح ساختمانى بياورد و من آن را بسازم.

بر اساس اين معنا، روشن مى‏‌شود که مراد آنها  از پيشنهاد خرج دادن؛ اجرت بر سد سازى بوده و در حقيقت خواسته‌‏اند به ذو القرنين مزد بدهند که او هم قبول نکرده است.

در آیه 96، جمله «آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ …»، کلمه «زبر» به ضمه زاء و فتحه باء، جمع «زُبْرَة» است، هم چنان که «غرف» جمع «غرفة» است و زبره؛ به معناى قطعه و کلمه «ساوى»؛ به معناى تسويه است. «صدفين» تثنيه «صدف» است که به معناى يک طرف کوه است و بعضى گفته‌‏اند اين کلمه جز در کوهى که در برابرش کوه ديگرى باشد، استعمال نمى‏‌گردد. پس بنابراين کلمه مذکور از کلمات دو طرفى؛ مانند زوج و ضعف و غير آن دو است. کلمه «قِطر»؛ به معناى مس و يا روى مذاب است و «افراغ قطر»؛ به معناى ريختن آن به سوراخ ها، فاصله ‏ها و شکاف‏ ها است.

جمله «آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ»؛ يعنى برايم قطعه‏ هاى آهن را بياوريد تا در سد به کار ببرم. اين آوردن آهن، همان قوتى (نیروی کار انسانی) بود که از ايشان خواست و اگر تنها آهن را از ميان مصالح سد سازى، ذکر کرده و مثلا اسمى از سنگ نياورده، بدين جهت بوده که رکن سد سازى و استحکام بناى آن، موقوف بر آهن بوده است.

در پایان آیه 97 می فرماید: «(سرانجام چنان سدّ نيرومندى ساخت) كه آنها [طايفه يأجوج و مأجوج‏] قادر نبودند از آن بالا روند و نمى‏ توانستند سوراخی در آن ايجاد كنند».

ذو القرنين بعد از بناى سد گفت: اين سد، خود رحمتى از پروردگار من بود؛ يعنى نعمت و سپرى بود كه خداوند با آن، اقوامى از مردم را از شر يأجوج و مأجوج حفظ فرمود.
اين سد و اين رحمت، تا آمدن وعده پروردگار من باقى خواهد ماند، وقتى وعده پروردگار من آمد، آن را در هم مى‏‌كوبد و با زمين يكسان مى‌‏كند.

مقصود از وعده؛ يا وعده‏اى است كه خداى تعالى در خصوص آن سد داده بوده كه به زودى؛ يعنى در نزديكى‌‏هاى قيامت آن را خرد مى‏‌كند. در اين صورت وعده مزبور پيشگويى خدا بوده كه ذو القرنين آن را خبر داده، و يا همان وعده‏اى است كه خداى تعالى در باره قيام قيامت داده و فرموده: كوه‏ ها همه در هم كوبيده گشته، دنيا خراب مى‏‌شود.[7]


[1]. کهف، 93.

[2]. همان، 94.

[3]. همان، 95.

[4]. همان، 96.

[5]. همان، 97.

[6]. همان، 98.

[7]. طباطبایی، سید محمد حسین، الميزان فی تفسير القرآن، ترجمه: موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏13، ص 503 – 506.