کپی شد
یهود
فهرست
صفات و عادات ناپسند یهود در قرآن
قوم بنی اسرائیل و یهود در میان امّت ها و ملّت های دیگر از چنان لجاجت، خباثت، قساوت، غرور، استکبار و … برخوردارند که این خصایص و ویژگی ها در تاریخ، آنان را از دیگر مردمان متمایز کرده است. این خصایص منحصر به فرد آنان سبب شد، تا قرآن کریم اهتمام ویژه ای به بیان تاریخ، اخلاق، و صفات آنان داشته باشد و ویژگی های آنان را به صورت مفصل در قرآن کریم بیان کند. به گونه ای که تاریخ هیچ یک از دیگر ادیان الاهی، این گونه در قرآن توصیف نشده است، از این رو قرآن کریم به مجموعه ای از صفات زشت و ناپسند و عادت های بد یهود اشاره می کند که عبارت اند از:
1. تحریف کتاب آسمانی (تورات)
خدای متعال در قرآن به این صفت اشاره می کند و می فرماید: “بعضى از يهود، سخنان را از جاى خود، تحريف مىكنند و (به جاى اينكه بگويند: «شنيديم و اطاعت كرديم»)، مىگويند: «شنيديم و مخالفت كرديم! و (نيز مىگويند:) بشنو! كه هرگز نشنوى! و (از روى تمسخر مىگويند:) راعنا [ما را تحميق كن!]» تا با زبان خود، حقايق را بگردانند و در آيين خدا، طعنه زنند. ولى اگر آنها (به جاى اين همه لجاجت) مىگفتند: «شنيديم و اطاعت كرديم و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقايق را درك كنيم)»، براى آنان بهتر، و با واقعيت سازگارتر بود. ولى خداوند، آنها را بخاطر كفرشان، از رحمت خود دور ساخته است از اين رو جز عدّه كمى ايمان نمىآورند».[1]
یکی از اعمالی که قوم یهود انجام می دادند، تحریف حقایق و تغییر حقیقت اوامر الاهی بود: “بعضى از يهودان كلمات خدا را به معنا دگرگون مىكنند”؛ یعنی قوم یهود آیات و کلمات الاهی را تحریف می کردند. این تحریف گاهی تحریف لفظی و گاهی تحریف معنوی و عملی بود. جملات ادامۀ آیه بیانگر این است که منظور از تحریف در این جا تحریف لفظی و تغییر در عبارت است؛ چراکه خدای متعال می فرماید: “و مىگويند: شنيديم و عصيان مىورزيم”؛ یعنی به جای این که بگویند “شنیدیم و اطاعت کردیم، می گویند: “شنیدیم و سرپیچی کردیم”. این کلام دقیقاً مانند سخن کسی است که با تمسخر می گوید: “از شما دستور از ما نشنیدن”. این عبارت و جملات دیگر در این آیه، بهترین شاهد بر این مطلب است.
قرآن کریم سپس به قسمت دیگری از حرف های دشمنانۀ همراه تحدی این گروه اشاره می کند که از این طریق سلطۀ خود را بر عده ای از مردم عوام و جاهل حفظ می کنند. قوم یهود علاوه بر سلاح تحریف حقایق و خیانت در ابلاغ کتاب های آسمانی که وسیله ای برای نجات این گروه و دارو دستۀ آنها از ظلم و ستم فرعونی بود، به سلاح استهزا و تمسخر که تنها حربۀ مخالفان و دشمنان مغرور است، متوسل می شدند.[2]
در طول تاریخ، هرگز کسی، قومی لجوج تر و دشمنی سرسخت تر از یهود در مقابل خود ندیده است.[3] هر سخنی که با انگیزها و مقاصد شوم آنان سازگار نبود آن را تحریف می کردند، حتی اگر تعقل می کردند و علم پیدا می کردند که این سخن از جانب خدا است!
آنان تورات را پیشاپیش تحریف کردند و به جای آیات عدالت و رحمت، امر غصب و تجاوز را جای گزین نمودند.[4]
2. پیمان شکنی، انکار آیات الاهی، تهمت و کشتن پیامبران
خداوند متعال در دو آیه از قرآن کریم به چهار صفت از صفات قوم یهود؛ یعنی پیمان شکنی، انکار آیات الاهی، تهمت و کشتن پیامبران اشاره کرده و می فرماید: ” پس به سبب پيمان شكستن و كافر شدنشان به آيات خدا و به ناحق كشتن پيامبران و اين كه گفتند: “دل هاى ما فرو بسته است، خدا بر دل هايشان مهر نهاده است و جز اندكى ايمان نمىآورند * و نيز به سبب كفرشان و آن تهمت بزرگ كه به مريم زدند”.[5]
خدای متعال سه مرتبه نسبت کفر را به یهود تکرار کرده است:
1. آن جا که در بیان جحد و انکار یهود نسبت به آیات الاهی و کشتن انبیا به دست آنها بود؛ 2. به مناسبت بیان قول آنها که گفتند: “قلوبنا غلف” (دل هاى ما فرو بسته است)؛ 3. در جایی که از قول آنها منکری را به حضرت مریم نسبت داده بودند؛ منکری را که هیچ کس به جز یهود نگفته است.[6]
زمانی که خداوند شکار را در روز شنبه بر آنها حرام کرد و از آنها پیمان محکم گرفت، اما آنها به تعالیم الاهی ملتزم نشدند و نه تنها به پیمان خود وفا دار نماندند، بلکه با نقض، تمرّد و سر پیچی از تمام مفاد تعهد، به طغیان و سرکشی خود ادامه دادند. در نتیجه به آیات روشن الاهی که از طریق پیامبران (ع) برای آنها تبیین گشته بود کافر شدند، و بدون کوچک ترین حقی که برای انسان قابل تصور باشد، پیامبران را به شهادت رساندند! پیامبرانی که خداوند آنها را مایۀ رحمت برای جهانیان فرستاد. قوم یهود هر دعوت خیری را به تمسخر گرفتند! و به دعوت کنندگان به سوی خدا گفتند: دل هاى ما فرو بسته است و چیزی از سخن حق در آن راه پیدا نمی کند، اما خداوند این ادعای آنها را رد می کند و می فرماید: قلوب آنها مانند دیگر مردم برای هدایت باز است، منتها آنها خود با افکار تاریکشان قلب هایشان را به روی هدایت الاهی بستند. خداوند نیز به سبب این کار آنها قلوبشان را تاریک نمود. در نتیجه ایمان نمی آورند، مگر تعداد اندکی از آنها؛ چرا که آنها خود قلوبشان را به روی درهای ایمان و معرفت باز نمی گذارند.[7]
3. ایمان بر اساس خواسته های نفسانی
یکی از خصایص اخلاقی یهود آن است که ایمان نمی آورند، مگر آنچه را که طبق میل و خواستۀ آنها باشد، بدین سبب است که از خواسته های به حق پیامبران – که از سوی پروردگار برای هدایت و سعادت آنها آورده بودند – سرپیچی می کردند، و در مقابل بعضی از پیامبران استکبار می ورزیدند و بعضی از آنها را به شهادت می رساندند.[8]
خدای متعال در این باره می فرماید: “به تحقيق موسى را كتاب داديم و از پى او پيامبران فرستاديم. و به عيسى بن مريم دليل هاى روشن عنايت كرديم و او را به روح القدس تأييد نموديم. و هر گاه پيامبرى آمد و چيزهايى آورد كه مورد پسند نفس شما نبود سركشى كرديد، و گروهى را دروغ گو خوانديد و گروهى را كشتيد * گفتند: دل هاى ما در حجاب است. نه، خدا آنان را به سبب كفرى كه مى ورزند مطرود ساخته و چه اندك ايمان مىآورند * و چون ايشان را از جانب خدا كتابى آمد، و او را شناختند، هر چند كتابشان را هم تصديق كرده بود، و با آن كه زان پيش خواستار پيروزى بر كافران بودند، به او ايمان نياوردند، كه لعنت خدا بر كافران باد”.[9]
4. انکار حق
از جمله ویژگی های قوم یهود و نصارا، این است که هر یک از این دو گروه هر آنچه را که از مسائل حق و حقیقت نزد آنها است انکار می کنند و این صفت بسیار زشت و ناپسند است.[10] پروردگار عالمیان چنین می فرماید: “با آن كه كتاب خدا را مىخوانند، يهودان گفتند كه ترسايان بر حق نيند و ترسايان گفتند كه يهودان بر حق نيند. هم چنين آنها كه ناآگاهند سخنى چون سخن آنان گويند. خدا در روز قيامت درباره آن چه در آن اختلاف مىكنند، ميانشان حكم خواهد كرد”.[11]
منظور از جملۀ “لیست علی شیء” در این آیه آن است که قوم یهود و نصارا هیچ جایگاه و منزلتی نزد خداوند ندارند، یا این که دین آنان هیچ ارزشی پیش پروردگار ندارد. در قسمت بعد آیه که می فرماید: “و هم یتلون الکتاب”؛ یعنی خداوند برای هدایت آنان کتاب فرستاد که نزد آنها است؛ کتابی که می توانند از نور معرفتش در این مسائل بهره گیرند، اما متأسفانه در احکام خود از تعصب، لجاجت و عناد پیروی می کنند. سپس در ادامه می فرماید: “همچنين آنها كه ناآگاهند سخنى چون سخن آنان گويند”. این آیۀ کریمه سخن این گروه را تشبیه به کلام متعصبان از جاهلان وثنیین کرد.[12]
5. حسادت نسبت به مسلمانان
خدای تعالی در قرآن کریم به این صفت یهود اشاره کرده و می فرماید: “از ميان اهل كتاب آنان كه كافر شدند، و نيز مشركان، دوست نمى دارند كه از جانب پروردگار به شما خيرى برسد. و حال آنكه خدا هر كس را كه بخواهد به بخشايش خويش مخصوص مىدارد. خدا صاحب فضلى بزرگ است”.[13]
دور از ذهن و عجیب نیست اگر مشرکان، یهود، نصارا و منافقان، از نزول قرآن بر پیامبر اسلام (ص) خشنود نشدند و از این که خداوند وی را برگزید و کسانی که با او بودند هدایت و برتری بخشید، خوشحال نشدند و استقبال نکردند، بلکه اگر استقبال می کردند عجیب به نظر می آمد!
در تفسیر الکاشف در ذیل این آیه روایتی از امام علی (ع) نقل شده است که منظور از رحمت در آیۀ “و الله یختصّ برحمته من یشاء”، نبوت است.[14]
حسادت به گونه ای در ذات آنان رسوخ پیدا کرده بود که خداوند به پیامبرش امر نموده که به آنان بگوید:[15] “قل موتوا بغیظکم”؛ در عصبانیت خود بمیرید.
آنان (مشرکان، یهود و…) نبوت و رسالت را خیر و خوبی می دانستند و از آن رو که خداوند غیر آنها را برتری داده و به رسالت برگزیده، نزدیک بود که از کینه و عصبانیت منفجر شوند در حالی که ” الله اعلم حیث یجعل رسالته”. رسالت مانند دیگر رحمت ها است که خداوند طبق خواست خود و به هرکسی که خود اراده فرموده عطا می کند، نه بر طبق خواست مردم. ” و الله ذوالفضل العظیم”. ممکن است فضل الاهی نصیب تمام مردم بشود، اگر حسادت نورزند، و اعمال خود را در حال خلوص برای خدا انجام دهند. ممکن است انسان مشرک یا یهودی با یک نظر لطف الاهی مسلمان واقعی شود، و بر بسیاری از مؤمنان پیشی بگیرد؛ چراکه این فرصت برای همه فراهم است و رحمت واسعۀ الاهی شامل همۀ مردم می شود.[16]
6. آرزوی بازگشت و روی گردانی مسلمانان از اسلام
قرآن کریم در این باره می فرماید: “بسيارى از اهل كتاب با آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده، از روى حسد، دوست دارند پس از ايمان آوردنتان شما را به كفر بازگردانند. عفو كنيد و گذشت كنيد، تا خدا فرمانش را بياورد، كه او بر هر كارى تواناست”.[17] همۀ مردم دوست دارند که انسان ها بر دین خود باقی باشند. یکی از فلاسفه در این باره می گوید: مبارک ترین روز نزد من روزی است که شاهد باشم مردم مثل من فکر می کنند. اما قوم یهود تلاش وسیع و گسترده ای می کنند تا میان مسلمانان فتنه ایجاد کنند، تا آنان را به دوران جاهلیت برگردانند. اینان در این کار انگیزه ای جز حسادت ندارند، با علم به این که آنان نیز مانند دیگران می توانند مسلمان شوند، ولی در عین حال به جهت ترس از کسادی بازار و درآمدهایی که از راه های نامشروع دارند، این کار را نمی کردند.
جماعت یهود بعد از جنگ احد از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به دسیسه و نیرنگ می پرداختند. در اخبار و روایات آمده است، بعد از واقعۀ احُد یهودی ها جوانان مسلمان را به خانه های خود دعوت می کردند و با شراب و دختران خود آنها را فریب می دادند،- چنان که امروز نیز چنین می کنند – و در باره قرآن و رسالت پیامبر اسلام (ص) ایجاد شبه می کردند. وقتی که پیامبر اسلام (ص) متوجه این دسیسه و نیرنگ آنان شد، مسلمانان را از شرکت در مجالس لهو و بی بندباری نهی کرد و مجازات شدیدی برای زنا، شراب خواری، قمار بازی و خوردن گوشت خوک قرار داد. از آن پس وقتی که مسلمانان نیز متوجه این ترفند شوم آنان شدند، از رفتن به مجالس آنها خودداری نمودند.
شاید مراد خداوند تبارک و تعالی در جملۀ “من بعد ما تبیّن لهم الحقَّ” این باشد که یهود با علم به این که اسلام دین حق است، و شرک و انکار رسالت پیامبر اسلام (ص) باطل است، اما در عین حال مسلمانان را به کفر و انحراف دعوت می کردند. البته این اختصاص به یهودی ها ندارد، بلکه اکثر مردم این چنین اند که در تلاش اند تا حق را انکار کنند، این نیست، مگر به جهت این که حق با خواسته های نفسانی آنها مخالف است؛ چراکه انسان پیرو احساسات و عواطف خویش است، نه پیرو دین و عقلش.[18] امام علی (ع) می فرماید: “اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع”؛ بیشتر جاهایی که عقل آدمیان بر زمین می افتد به خاطر شمشیرهای طمع است.[19]
7. اصرار بر انکار نبوت پیامبر اسلام (ص)
از دیگر صفات قوم یهود دشمنی آنها با مسلمانان و انکار نبوت پیامبر اسلام است، با علم به این که رسالت آن حضرت با صفات و ویژگی ها، در کتاب آسمانی آنها آمده و به آنها بشارت داده شده است، ولی آنها همچنان بر این انکار خود پا فشاری می کردند: ” آنان كه از اين رسول، اين پيامبر امى كه نامش را در تورات و انجيل خود نوشته مىيابند، پيروى مىكنند …”.[20]
8. سازش کاری در دین
خدای متعال می فرماید: “آيا كسانى را كه نصيبى از كتاب داده شدهاند نديده اى كه به جبت و طاغوت ايمان مىآورند و در باره كافران مىگويند كه راه اينان از راه مؤمنان به هدايت نزديكتر است * اينان آن كسانیند كه خدا لعنتشان كرده است و هر كس را كه خدا لعنت كند براى او هيچ ياورى نيابى.[21]
اولین آیه از این دو آیه، یکی دیگر از خصوصیات ناپسند یهود را بیان می کند، و آن این که قوم یهود برای رسیدن به اهداف خود، هر قوم و ملتی را به سازش کاری در دین دعوت می کردند، تا جایی که برای قانع کردن و راضی نمودن مشرکان برای تعظیم و سجده در برابر بت ها، عقیدۀ مشرکان را با همۀ خرافات و بدی هایش، بر دین اسلام ترجیح می دادند، با آن که یهود اهل کتاب بودند و همۀ آنچه را که در باره عظمت اسلام و صفات پیامبرش در کتاب های خود خوانده بودند، می دانستند که مشترکات بین ما و آنها به مراتب بیشتر از مشترکات آنها با یهود است، ولی در عین حال همۀ اینها را نادیده می گرفتند و برای دشمنی و ضربه زدن به اسلام مشرکان را بر مسلمانان ترجیح می دادند.[22]
اینها برخی از خصایص و صفات بارز قوم یهود بود که در این جا به صورت خلاصه و از باب نمونه بیان شد، البته این قوم دارای صفات فراوانی است که قرآن کریم آنها را بیان کرده است. نفاق، غرور، قساوت قلب، تکبر و استکبار، اهانت نسبت به مقام ربوبی، نسبت سحر به حضرت سلیمان، استهزا و تمسخر پیامبر خود و …، از دیگر ویژگی های قوم یهود است.
برخی از عقاید باطل یهود
در باره اعتقادات باطل و فاسد یهود آیات فراوانی در قرآن کریم وجود دارد که ما در این جا به اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. اعتقاد به این که عزیر فرزند خدا است.
خدای متعال در این باره می فرماید: “يهود گفتند كه عزير پسر خداست، و نصارى گفتند كه عيسى پسر خداست. اين سخن كه مىگويند همانند گفتار كسانى است كه پيش از اين كافر بودند. خدا بكشدشان. چگونه از حق منحرفشان مىكنند”؟.[23]
2. قوم یهود معتقد بود که عذاب نمی شوند مگر مدت بسیار کمی: “و گفتند: آتش جز چند روزى ما را نسوزاند. بگو: آيا با خدا چنين پيمانى بسته ايد، تا او خلاف پيمان خود نكند؟ يا آن كه از روى نادانى چنين نسبتى به خدا مىدهيد * و اين بدان سبب بود كه مىگفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نرسد. و اين دروغ كه بر خود بسته بودند در دين خود فريبشان داد”.[24]
3. آنان ادعا می کردند که فرزندان خدا هستند: “يهوديان و مسيحيان گفتند كه ما فرزندان و دوستان خدا هستيم. بگو: پس چرا شما را به پاداش گناهانتان عذاب مىكند؟ بلكه شما انسان هايى از جمله آفريدگان هستيد. هر كس را كه بخواهد مىآمرزد و هر كس را كه بخواهد عذاب مىكند و برای خداست فرمانروايى آسمان ها و زمين و آن چه در ميان آنهاست و بازگشت همه به اوست”.[25]
4. دست بسته دانستن خدا: “يهود گفتند كه دست خدا بسته است. دست هاى خودشان بسته باد. و بدين سخن كه گفتند ملعون گشتند. دست هاى خدا گشاده است. به هر سان كه بخواهد روزى مىدهد. و آن چه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغيان و كفر بيشترشان خواهد افزود. ما تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكندهايم. هر گاه كه آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت. و آنان در روى زمين به فساد مىكوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد”.[26]
5. یهودی ها معتقدند که خداوند فقیر است: “هر آينه خدا شنيد سخن آن كسان را كه مىگفتند: خدا بينواست و ما توانگريم. گفتارشان را و نيز اينكه پيامبران را به ناحق مىكشتند، خواهيم نوشت، و می گوييم: بچشيد عذاب آتش سوزان را”.[27]
اینها اطلاعات مختصری بود در باره اعتقادات مردم یهود در قرآن کریم. برای آگاهی بیشتر و شناخت دقیق تر آنان می توانید به تفاسیر قرآن و کتاب های نوشته شده در باره یهود مراجعه کنید.
سوره بنی اسرائیل
سوره هفدهم قرآن “سوره بنی اسرائیل “است که دارای 111(صد و یازده) آیه است. این سوره به “سوره اسراء” (به کسر همزه که مصدر باب افعال است) و “سوره سبحان” نیز مشهور است. علت نام گذاری این سوره به “بنی اسرائیل” از آن روست که احوال بنی اسرائیل در این سوره بیان شده و به دلیل آنکه جریان معراج پیامبر گرامی (ص) در آغاز این سوره بازگو شده است به این “سوره اسراء” گویند و چون نخستين كلمه اين سوره کلمه “سبحان” است بـه آن “سوره سبحان” نیز گـفـته مى شود.
اعتقاد یهودیان به ظهور منجی در آخر الزمان
با همۀ اختلاف هایی که در میان ملت ها و امت ها در طرز تفکر، آداب و رسوم، عشق ها و علاقه ها، خواست ها و مکتب ها وجود دارد، همۀ آنها به صلح و عدالت علاقه مند بوده و هستند. تقریباً همۀ کسانی که در این زمینه مطالعه دارند، متفق اند که تمام اقوام جهان در انتظار یک رهبر بزرگ به سر می برند که هر کدام او را به نامی می نامند. بنابراین، مسئلۀ ایمان به ظهور یک نجات بخش بزرگ، یک اعتقاد عمومی و قدیمی در میان همۀ ادیان و اقوام و مذاهب شرق و غرب است.[28]
باور ظهور منجی در بین یهودیان
این باور در میان همۀ اقوام، به خصوص در میان یهودیان از استواری و رواج بیشتری برخوردار است. یهودیان نیز مانند اغلب اقوام و مذاهب، به طور قطع، به آمدن یک منجی در آخر الزمان اعتقاد دارند. در کتاب تورات کنونی بشارات زیادی از آمدن و ظهور مصلحی جهانی، آمده است.
همان طور که در ذیل می آید؛ به اسم حضرت حجت (ع) به طور مستقیم اشاره نشده است، اما نشانه هایی وجود دارد که شاید بتوان آنها را به ایشان تطبیق کرد.
در زبور داود تحت عنوان “مزامیر” در لابلای کتب “عهد عتیق”، نوید هایی به بیان های گوناگون دربارۀ ظهور منجی آمده است. جالب این که مطالبی که قرآن کریم دربارۀ ظهور حضرت مهدی (عج) از زبور نقل کرده است، عیناً در زبور فعلی موجود است و از دستبرد تحریف و تفسیر مصون مانده است. قرآن می فرماید: “و پس از بشارت دادن به نيكويى حال مؤمنان در آخرت آنان را به نيكويى عاقبت و پايان كارشان در دنيا مژده داده می فرمايد: هر آينه در (كتاب) زبور (كه بر داوود فرستاديم) پس از پند و اندرز (يا پس از بيان در تورات كه آن را پيش از داوود بر موسى فرستاده بوديم) نوشتيم (بيان كرديم) كه بندگان نيكوكار من (اصحاب و ياران امام زمان (عج)) زمين را ارث مي برند (بر آن غالب و چيره گردند)”.[29] در زبور نیز آمده است: ” … زیرا که شریران منقطع می شوند. اما متوکلان به خداوند ، وارث زمین خواهند شد”.[30]
مستر “هاکس” دربارۀ شیوع اعتقاد به ظهور و انتظار پیدایش یک منجی بزرگ جهانی در میان قوم یهود می نویسد: “عبرانیان منتظر قدوم مبارک “مسیح” از نسل های گذشته تا به امروز بوده اند و وعدۀ آن وجود مبارک، مکرراً در “زبور” و کتب پیامبران علی الخصوص در کتاب “اشعیاء” داده شده است. تا وقتی که یحیای تعمید دهنده آمده به قدوم مبارک وی بشارت داده، لیکن یهود آن نبوآت (پیش گویی ها) را نفهمیده با خود همی اندیشیدند که “مسیح” سلطان زمان خواهد شد و ایشان را از ذلت جورپیشگان و ظالمان رهایی خواهد داد و به اعلا درجۀ مجد و جلال ترقی خواهد داد”.[31]
در تورات و کتب مختلف آن بشارت های فراوانی از ظهور منجی و شرایط دنیا در قبل و بعد از آن آمده است.
در کتاب “حجیّ نبی” چنین آمده است: “یهوه صبایوت چنین می گوید: یک دفعۀ دیگر آسمان ها و زمین و دریا و خشکی را متزلزل خواهم ساخت و تمامی امت ها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جمیع امت ها خواهد آمد… این خانه را از جلال خود پر خواهم کرد”.[32]
در کتاب “دانیال نبی” نیز آمده است: “… امیر عظیمی که برای قوم تو ایستاده قائم است، خواهد برخاست.. بسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیده اند، بیدار خواهند شد”.[33]
در کتاب های “زکریای نبی” ، “عاموس نبی” و “حزقیال نبی”، نیز بشارت های آمده است.[34]،[35]
عقیدۀ ظهور منجی آن قدر در میان یهودیان قوی بوده است که تاریخ یهودیت از کسانی یاد می کند که به دروغ ادعای نجات بخشی یهود را داشتند. از جملۀ آنان ” شَبتای صِبی” مؤسس فرقۀ “دونمه” که در سال 1626 در ترکیه به دنیا آمد مدعی نجات بخشی یهود بود. یهودیان که پیش از قیام وی مصیبت های فراوانی دیده بودند، دعوتش را پذیرفته و گرد او جمع شدند.[36]
جمعی از مریدان عارف یهودی “مناخم مندل اشنیرسون” نیز معتقد شدند که وی مسیحای موعود است و روزی قیام می کند. مرگ این مسیحا در نود سالگی (1992) خاطر آن مریدان را سخت پریشان کرد.[37]
اما جالب است که بعد از ظهور حضرت عیسی (ع) که دارای شخصیت بالا و الاهی بود، بیشتر یهودیان او را نپذیرفتند.
شخصیت مورد انتظار یهودیان:
از برخی از نوشته ها چنین بر می آید که گویا یهودیان در انتظار مسیح هستند و همانند مسیحیان، منجی آخر الزمان خود را مسیح می پندارند. اگرچه تا قبل از ظهور حضرت عیسی این فرضیه بود، اما باید بدانیم که چنین تصوری دربارۀ منجی آخرالزمان غلط است؛ زیرا موعود مورد انتظار یهودیان ” ماشیَح” ( مسیح، مسح شده) خوانده می شود، ماشیح لقب پادشاهان قدیم بنی اسرائیل بود؛ زیرا مرسوم بود که پیامبران در حضور جمع، مقداری روغن بر سر آنان می ریختند و با آن سر ایشان را مسح کرده و می مالیدند تا بدین وسیله پادشاهان قداست پیدا کنند. این لقب در زمان های بعد به پادشاه آرمانی یهود اطلاق شد. تعبیر ” ماشیَح” در تلمود به تکرار آمده است، ولی چون لفظ مسیح به حضرت عیسی اطلاق می شود، دانشمندان برای اشاره به مو عود یهود، از واژۀ “مسیحا” که با توجه به تلفظ لاتینی از روی واژۀ عبری ” ماشیَح”، ساخته شده است، استفاده می کنند.[38]،[39] مهم ترین مژدۀ مسیحایی در کتاب اشعیای نبی آمده است:
“نهالی از تنۀ “یسّی” (پدر داود) بیرون آمده … روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.. مسکینان را به عدالت داوری خواهد نمود و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد… گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید…”.[40]
تعبیر به تنۀ یسی (فرزند یسی) بر چند نفر قابل تطبیق است؛ حضرات داود، سلیمان، عیسی و حضرت حجت (عج)؛ زیرا حضرت حجت از طرف مادر گرامی اش حضرت نرجس خاتون، نوادۀ دختری “یسّی” است.[41]
بنابراین، یهودیان منتظر ظهور منجی آخرالزمان هستند،[42] اگرچه ظاهراً به شخص خاصی نظر نداشته باشند.
برای آگاهی بیشتر در این باره می توانید به پاسخ های 1428 (سایت اسلام کوئست: 1631) (امام زمان و ادیان) و 5953 (سایت اسلام کوئست: 6436)، (اعتقاد به ظهور مسیح در یهودیت) مراجعه کنید.
اعتبار داستان های تورات
گرچه دین یهود منشأ الاهی داشته و یک دین توحیدی و ابراهیمی محسوب می شود، اما متأسفانه با خرافاتی که پس از حضرت موسی (ع) به آن آمیخته شده در بسیاری از موارد رنگ و بوی غیر دینی گرفته است.
در پنج کتاب (چهار سفر و شرح تلمود) تورات كنونى، بيشتر وقايع و حوادث پس از وفات حضرت موسى و تاريخ ملوك و جنگ ها و رهبران است و در همين تورات نیز اشارات و كناياتى به تحريف تورات اصلى وجود دارد.[43]
تورات هاى كنونى معلوم نيست در چه زمان و از روى چه مداركى نسخه بردارى شده است. بلکه به شهادت خود تورات زمانی ناپديد گشته است.[44]
در اخبار ايّام دوّم آمده است: حلقياى كاهن كتاب تورات خداوند را كه به واسطه موسى نازل شده بود پيدا كرد و آن را به شافان كاتب داد و او آن را نزد پادشاه آورد … و عزرای كاهن نسخه ديگرى به امر پادشاه ايران براى او نوشته است … .[45]
وقايع نگاران می گويند: تورات (اصول شريعت) با تخريب هيكل به امر بخت النّصر با تابوت عهد به غارت برده شد. پس معلوم نيست كه عزرا از روى چه نسخه اى آن را نوشته است. آيا به وى الهام شده يا از زبان ديگر كاهنان نوشته است.[46]
با توجه به موارد مذکور چنین استفاده می شود كه در زمان موسى (ع) چيزى از تورات نوشته نشده و اگر هم نوشته شده با آن همه حوادث، باقى نمانده است.
البته آيۀ شريفه قرآن[47] خالى از دلالت بر اين معنا نيست كه همۀ تورات و انجيلى كه در زمان پیامبر اسلام (ص) در دست يهود و نصارا بوده، محرَّف (تحريف شده) نبوده است، بلكه پاره اى از مطالب آن همان تورات و انجيل واقعى بوده، كه بر موسى و عيسى (ع) نازل شده، (مثل آیاتی که نشانه های پیامبر در آن بوده است) اما همه آنها آياتى كه از طرف خدا نازل شده باشد نبوده، بلكه دستخوش سقط و تحريف شده است.
در این رابطه به نمایه “تحریف انجیل و بشارت عیسی به آمدن پیامبر اسلام، سایت اسلام کوئست شمارۀ 4390” مراجعه نمایید.
و اين نيز مسلم است كه تورات و انجيل زمان رسول خدا (ص) همين تورات و انجيل چهارگانه (مرقس، يوحنا، متى و لوقا) زمان ما بوده است.
پس قرآن كريم اين تورات و اناجيل را فى الجمله نه صد در صد قبول دارد، و نيز به وقوع تحريف، و دست خوردگى آن شهادت داده است.[48]
اگر تورات فعلى را مورد بررسى قرار دهيم مىبينيم در چندین مورد آن، تهمت هائى به پيامبران معصوم و اولو العزم (ع) وارد شده است. و اگر هيچ دليل قاطعى براى تحريف و تغيير تورات نبود همين يك دليل كافى بود.
اکنون چند مورد آن را به عنوان نمونه بیان می کنیم.
1. از جمله آن تهمت ها، تهمتی است كه به حضرت داود زده است:
در تورات، مطالب مضحك و غير قابل قبولى را در باره حضرت داود (ع) كه از پيامبران بزرگ و معصوم خدا به شمار مىرود نقل مىكند. خلاصه آن تهمت اين است كه حضرت داود با همسر (اوريا) كه نام يكى از افراد ارتش داود بود زنا كرد و بعداً خود “اوريا” را به قتل رسانيد.[49]
2. تورات تحريف شده می گويد: دخترهاى لوط پدر را مست كرده و با او آميخته و قوم موآب و بنى عمو از آن دو دختر پديد آمدند.[50]
3. آن گاه كه اسحاق (فرزند حضرت ابراهیم(ع)) درگذشت پيغمبرى به يعقوب رسيد، اما می گوید: يعقوب در بارۀ پيامبرى با تقلّب خود را به جاى برادر تو جا زد.[51]
4. داستان كشتى گرفتن اسرائيل با فرشته خداوند و يا با خود خداوند است كه در تورات تحريف يافته كنونى ديده مىشود يك داستان ساختگى و كودكانه است كه از شأن يك كتاب آسمانى به كلّى دور است و اين خود يكى از مدارك تحريف تورات كنونى است.[52]
5. اما چهرۀ حضرت سليمان در تورات كنونى!
در حالى كه قرآن سليمان را پيامبرى بزرگ مىخواند با علم سرشار و تقواى بسيار پيامبرى كه با داشتن حكومت عظيم هرگز اسير مقام و مال نشد، و به آنها كه از سوى ملكه سبا براى فريفتنش هداياى بسيار گران بهايى آورده بودند گفت: آيا مرا به وسيله مال مىخواهيد كمك كنيد؟ در حالى كه آن چه خدا به من داده است از آن چه به شما داده برتر است”.[53]
پيامبرى كه منتها آرزويش اين بود بتواند شكر نعمت هاى پروردگار را به جا آورد: ” گفت پروردگارا! مرا يارى و الهام كن تا بتوانم شكر نعمت هايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى به جاى آورم”.[54]
رهبرى كه حتى اجازه نمىداد كسى آگاهانه به مورچه اى ستم كند، از این رو در وادى نمل، مورچه اى صدا زد ” اى مورچگان به لانه ها برويد مبادا سليمان و لشكريانش ناآگاهانه شما را پايمال كنند”!.[55]
حكيمى بود كه در عين قدرت جز با منطق سخن نمىگفت، و حتى در گفتگو با پرنده اى همچون هدهد، حق و عدالت را از دست نمىداد.
حاكمى بود که قرآن او را با اوصافى همچون اواب (بسيار بازگشت كننده به سوى خدا) و نعم العبد (بنده بسيار خوب) خوانده. كسى كه خداوند” حكومت” و” علم” را در اختيار او قرار داده بود و كسى كه او را مشمول هدايت خويش فرموده بود، و كسى كه يك لحظه در عمرش به خدا شرك نورزيد.
امّا تورات تحريف يافته كنونى دامان پاك حضرت سلیمان، اين پيامبر بزرگ را آلوده به شرك و غير آن مىكند.
تورات بدترين نسبت ها را در زمينه بنا كردن بت كده، ترويج بت پرستى، عشق بی حساب به زنان و تعبيرات بسيار زننده از توصيف هاى عاشقانه او بيان كرده كه نقل همۀ آن شرم آور است تنها به يك قسمت كه ملايم تر به نظر مىرسد قناعت مىكنيم.
در كتاب اول ملوك و پادشاهان چنين مىخوانيم:
سليمان ملك، غیر از دختر فرعون زنان بی گانه بسيارى را از” موآبيان” و” عمونيان” و” ادوميان” و” صيدونيان” و” حتيان” دوست مىداشت از امت هايى كه خداوند بنى اسرائيل را فرموده بود كه شما به ايشان در نيائيد (و ازدواج نكنيد) و ايشان به شما در نيايند كه ايشان قلب شما را به خدايان خودشان مايل خواهند گردانيد، و سليمان از راه محبّت به ايشان ملصق شد! و او هفت صد زن بانويه (عقدى) و سی صد متعه (موقت) داشت! و ايشان قلبش را برگردانيدند، و واقع شد وقت پيرى سليمان كه زن هايش قلبش را به سمت خدايان غريب برگردانيدند، و قلبش مثل قلب پدرش داود با خدايش كامل نبود! و سليمان در عقب” عشترون” خداى صيدونيان و” ملكوم” مكروه عمونيان (بت عمونيان) رفت، و سليمان در نظر خداوند بدى كرد و مثل پدرش داود راه خداوند را تماماً نرفت!! آن گاه سليمان مقام بلندى را به كوهى كه روبروى” اورشليم” است به خصوص” كموش” مكروه پسران عمون بنا كرد، پس خداوند به سليمان، به سبب اين كه قلبش از خداوند خداى اسرائيل كه وى را دو مرتبه مرئى شد برگردانيد غضبناك شد… و خداوند به سليمان گفت چون كه اين عمل از تو صادر شد، و عهد مرا و فرائضى كه به تو امر فرموده نگاه نداشتى، البته مملكت تو را از دست تو خواهم گرفت! و به بنده ات خواهم داد! نهايت به ايام تو اين را نخواهم كرد، به سبب پدرت داود، و از دست پسرت آن را خواهم گرفت … نهايت تمامى مملكت را از دست او (سليمان) نخواهم گرفت، بلكه به پاس خاطر بنده من داود كه برگزيدم به جهت اين كه اوامر و فرائض مرا نگاه داشته بود! او را در تمامى روزهاى عمرش سلطان خواهم نمود …) .[56]
از مجموع اين داستان دروغين تورات چنين بر مىآيد:
1- سليمان علاقه زيادى به زنان طوايف بت پرست داشت، و بر خلاف دستور خدا عده زيادى از آنان را گرفت، و كم كم به مذهب آنها تمايل پيدا كرد! و با اين كه 700 زن عقدى و 300 زن متعه داشت! علاقه شديد او به زن ها او را از راه خدا بيرون برد! (نعوذ باللَّه).
2- سليمان صريحاً دستور ساختن بت خانه داد، و روى كوهى كه در برابر” اورشليم” آن مركز مقدس اسرائيل قرار داشت، بت كده اى براى بت” كموش” بت معروف طايفه” موابيان” و بت” مولك”- بت مخصوص طايفه” بنى عمون” بنا كرد و به بت” عشترون” بت” صيدونيان” نيز علاقه خاصى پيدا كرد و همۀ اينها در سر پيرى واقع شد!
3- خداوند به خاطر اين انحراف و گناه بزرگ مجازاتى براى او قائل شد و آن مجازات اين بود كه كشور او را از دستش بگيرد، ولى نه از دست خودش، بلكه از دست فرزندش” رحبعام”! و به او مهلت خواهد داد هر چه مىخواهد سلطنت كند، اين هم به خاطر بنده خاص خدا داود پدر سليمان بود، همان بنده خاص خدا كه طبق تصريح تورات العياذ باللَّه مرتكب قتل نفس و زناى محصنه و تصاحب زن افسر رشيد و خدمتگزار خود گرديده بود!!
آيا اين تهمت هاى ناروا را كسى مىتواند به ساحت مقدس مردى مانند سليمان نسبت دهد؟! اگر ما سليمان را- همان طور كه قرآن مىگويد- پيامبر بدانيم كه وضع روشن است. و اگر هم او را در رديف پادشاهان بنى اسرائيل بدانيم باز چنين نسبت هايى ممكن نيست در باره او صادق باشد.
اين كه بر اساس تورات اگر او را پيامبر ندانيم مسلّماً تالى تلو پيامبر بوده؛ زيرا دو كتاب از كتب عهد قديم يكى بنام” مواعظ سليمان” يا “حكمت هاى سليمان” و ديگرى بنام” سرود سليمان” از گفتههاى اين مرد بزرگ الاهى است.
نکته پایانی
قرآن صراحتاً به سرگذشت در مورد پادشاهان هخامنشیان نپرداخته است، اما یهود به خاطر نجاتشان از دست بخت النصر توسط کوروش با توجه به وجود اصل تحریف در کتابشان احتمالاً اغراق هایی انجام دادند.
به راستى يهوديان و مسيحيان كه به تورات كنونى معتقدند چه جوابى براى اين سؤالات دارند؟ و اين رسوايي ها را چگونه مىپذيرند؟![57]
در باره تحريف تورات و انجيل و اسناد تاريخى آن براى توضيح بيشتر به كتاب” الهدى الى دين المصطفى” و” انيس الاعلام” مراجعه شود.
برافراشتن کوه طور بر بالای سر بنی اسرائیل
در آیه 62 سورۀ بقره در رابطه با بنی اسرائیل به دو نکته اشاره شده است:
1. پيمان گرفتن از بنی اسرائیل: این پیمان که برخی از مواد آن در آیات قرآن مجید[58] و نيز در تورات بيان شده است عبارت است از: توحيد پروردگار، ايمان به همه پيامبران الاهى، نيكى به پدر و مادر و بستگان و يتيمان و مستمندان، صدقه و انفاق در راه خدا، گفتار نيك، بر پا داشتن نماز، پرداختن زكات، پرهيز از خون ريزى و … در ذيل آيه 12 سوره مائده براى آنها تضمين مىكند كه اگر به اين پيمان عمل كنند، اهل بهشت خواهند بود.
2. قرار گرفتن کوه طور بالاى سر بنى اسرائيل.
طبق آنچه در کتب تفسیر آمده است، قرار گرفتن کوه طور بالاى سر بنى اسرائيل یک امر واقعی بوده که در زمان حضرت موسی (ع) واقع شده است و نه موضوعی که در ابتدای خلقت رخ داده باشد. گفتنی که قرآن در چند آیه از آیات خود با تعبیر “وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّور” و مشابه آن در باره بنی اسرائیل به این نکته و حقیقت اشاره کرده است.[59]
طبرسى از قول “ابن زيد” چنين نقل مىكند: “هنگامى كه موسى (ع) از كوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خويش اعلام كرد: كتاب آسمانى آوردهام كه حاوى دستورات دينى و حلال و حرام است، دستوراتى كه خداوند برنامۀ كار شما قرار داده، آن را بگيريد و به احكام آن عمل كنيد. يهود به بهانه اين كه تكاليف مشكلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سركشى گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مأمور كرد، تا قطعه عظيمى از كوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند. در اين هنگام موسى (ع) اعلام كرد: چنان چه پيمان ببنديد و به دستورات خدا عمل كنيد و از سركشى و تمرّد توبه نمائيد، اين عذاب و كيفر از شما بر طرف مىشود و گرنه همه هلاك خواهيد شد. آنها تسليم شدند و تورات را پذيرا گشتند و براى خدا سجده نمودند، در حالى كه هر لحظه انتظار سقوط كوه را بر سر خود مىكشيدند، ولى به بركت توبه سرانجام اين عذاب الاهى از آنها دفع شد”.[60]
بنابراین آیه فوق بیانگر نشانه ای از عظمت و قدرت خداوند در رابطه با تنبیه کافران و متمرّدان از دستورات و میثاق های انبیا است که در تاریخ واقع شده است و با توجه به قدرت لایزال الاهی که میلیون ها ستاره و منظومه و کهکشان را آفریده و با فواصل معینی در فضا با سرعت بسیار زیاد به آنها حرکت داده است، امکان و وقوع چنین امری که قرآن از وقوع آن خبر داده است (تمام کوه طور یا قسمتی از آن بر بالای سر قوم بنی اسرائیل به حرکت در آید)، از نظر عقل و علم محال نیست و جای شگفتی ندارد. بله ممکن است از نظر عادی امری خارق العاده باشد، ولی باید گفت این حادثه همانند دیگر معجزات انبیای الاهی (زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی، خارج کردن شتر از میان کوه توسط حضرت صالح و…) که همگی کارهایی خارق العاده بود، ولی به اذن خداوند در جلو چشم همگان به وقوع می پیوست، واقع شده است.
در مورد تأثیر بر افراشتن کوه طور بر بالای سر بنی اسرائیل می توان با چند مقدمه، نتیجه گیری نمود:
1. هيچ مانعى ندارد كه افراد متمرّد و سركش را با تهديد به مجازات در برابر حق تسليم كنند، اين تهديد و فشار كه جنبۀ موقتى دارد، غرور آنها را در هم مىشكند و آنها را وادار به انديشه و تفكر صحيح مىكند و در ادامۀ راه با اراده و اختيار به وظائف خويش عمل مىكنند.[61]
2. اگر صرف نگه داشتن كوه بالاى سر بنى اسرائيل، ايشان را مجبور به ايمان و عمل مىكرد، بايستى بگوئيم: بيشتر معجزات موسى (ع)، نيز باعث اكراه و اجبار شده است.[62]
نتیجه: همۀ انذارهایی که در قرآن آمده و همۀ وعیدهایی که برای بندگان وارد شده، همه برای ترسانیدن بندگان و جهت دادن آنها برای بندگی است، پس اگر به این جهت خدا را پرستش کند بنابر منطقی که شما بیان کردید باید به اجبار باشد که ارزشی ندارد.
ما مدّعی هستیم که این نحو ترساندن ها از رحمت الاهی سرچشمه می گیرد؛ چون کسی که به دلیل ترسیدن از این معجزه، ایمان می آورد در حقیقت پس از آن اندیشیده و به این نتیجه رسیده است که این نیرویی که می تواند در یک چشم بر هم زدن کوه را در بالای سر آنان قرار دهد و آن کوه را در همان حالت معلّق داشته باشد که روی آنان نیفتد این یک نیروی قوی و مافوق همۀ قدرت ها است که خدای قادر، حکیم، متعال، خالق و … است که باید به او ایمان آورد و از او اطاعت نمود و از همین باب پيمانی که به دنبال آن است اجبارى نیست، بلکه بعد از تنبیه و توجه، آگاهانه و با اختیار به آن پای بند خواهند بود.
علاوه بر این، به تجربه ثابت شده است، اگر کسی به خاطر ترس از ناهنجاری ها فاصله بگیرد، معمولاً این رفتار کم کم در او به عنوان یک عادت و ملکه تبدیل خواهد شد؛ نظیر این که راننده ای به دلیل ترس از جریمۀ سنگین یا تصادف و یا … از سبقت بی جا یا عبور از چراغ قرمز و یا … خودداری نماید.
يادآورى اين نكته در اين جا نيز ضرورى است كه در توصیف چگونگى قرار گرفتن كوه بالاى سر بنى اسرائيل جمعى از مفسّران معتقدند كه به فرمان خداوند، طور از جا كنده شد و همچون سايبانى بر سر آنها قرار گرفت.[63] این نظر بر گرفته از این آیه است که می فرماید: “و (نيز به خاطر بياور) هنگامى كه كوه را همچون سايبانى بر فراز آنها بلند كرديم، آن چنان كه گمان كردند بر آنان فرود مىآمد (و در همين حال، از آنها پيمان گرفتيم و گفتيم:) آنچه را (از احكام و دستورها) به شما دادهايم، با قوّت (و جدّّيّت) بگيريد! و آن چه در آن است، به ياد داشته باشيد، (و عمل كنيد،) تا پرهيزگار شويد!”[64]
البته در ارتباط با جزئیات این حادثه، احتمالات دیگری مطرح شده مبنی بر این که زلزله شديدى در كوه واقع شد و چنان كوه به لرزه درآمد افرادى كه پایين كوه بودند، سايۀ قسمت هاى بالاى آن را بر سر خود مشاهده كردند و احتمال مىدادند هر لحظه ممكن است بر سر آنها فرود آيد، ولى به لطف الاهى زلزله آرام گرفت و كوه به جاى خود قرار گرفت.[65] و یا این که “اين احتمال نيز وجود دارد كه قطعۀ عظيمى از كوه به فرمان خدا بر اثر زلزله و صاعقه شديد از جا كنده شد، و از بالاى سر آنها گذشت به طورى كه چند لحظه، آن را بر فراز سر خود ديدند و تصور كردند كه بر آنها فرو خواهد افتاد”.[66]
اما به نظر می رسد، برخی از توصیفات و توجیهات ارائه شده، به دنبال آن بوده که به مخاطبان خود بباوراند که این معجزۀ الاهی، چندان هم عجیب و شگفت انگیز نبوده و با معیارهای عادی عقل بشری سازگار است.
ما معتقدیم که هر موضوعی که محال عقلی نباشد، بدون نیاز به هیچ توجیهی در حیطۀ قدرت پروردگار خواهد گنجید و در توصیف جزئیات یک معجزه، تنها باید با تکیه بر مستندات شرعی و یا موازین مسلم عقلی بهره جست.
مجازات گوساله پرستی بنی اسرائیل
خداوند می فرماید: “و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله (براى پرستش) به خود ستم كرديد! پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد! و يك ديگر را به قتل برسانيد! اين كار، براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است». سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا كه او توبهپذير و رحيم است”.[67]
مفسّرین در این که مراد خداوند در این آیه که امر به کشتن بنی اسرائیل به دست هم دیگر کرده است سه احتمال داده اند:
1. امر به کشتن در این آیه یک امر امتحانی بوده است مانند امر به حضرت ابراهيم (ع) به كشتن اسماعيل، كه قبل از كشته شدن اسماعيل خطاب آمد: “اى ابراهيم تو دستورى را كه در خواب گرفته بودى، انجام دادى.[68] در داستان موسى (ع) هم خداوند فرمود: “توبه کنيد، و يك دیگر را بكشيد كه اين در نزد خداوند شما، برايتان بهتر است، ولی قبل از این که به صورت کامل فرمان خداوند اجرا شود خداى سبحان كشتن بعض را كشتن كل به حساب آورده، توبه آنان را پذیرفت.[69]
2.مراد از قتل و کشتن در این آیه قطع شهوات نفسانی و وسوسه های شيطانی است و معناى آیه این است كه شهوات نفسانى و وساوس شيطانى را از خود قطع كنيد و با اخلاص تمام به وحدانيت الاهى مقرّ و معترف شويد.[70]
3. مراد از قتل در آیه، قتل حقيقى است؛ يعنى يك ديگر را بكشيد و هلاك كنيد[71]؛ زیرا اين كشته شدن از زندگانى دنيا برای شما بهتر است.
کسانی که گفته اند مراد خداوند متعال، کشتن حقیقی بوده است برای این حکم خداوند حکمت و فلسفه هایی ذکر کرده اند که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
الف. این کشته شدن موجب تطهير بنی اسرائیل از كفر و شرك و سبب وصول آنان به زندگی جاودانی و بهجت سرمدى است.[72]
ب. كشتن انسان اگر چه عملى زشت و حرام است، ولى گاهى از نظر پاره اى مصالح، نيكو و واجب مي گردد و يك نوع مصلحت دينى و اجتماعى عنوان آن را تغيير مي دهد. در مورد بنى اسرائيل نيز چون كشتن آنان، مصلحتی؛ مانند جلوگيرى از تكرار اين نوع گناه بزرگ را داشت نيكو، و حاضر شدن به آن، نيز امرى پسنديده به شمار مىآيد.[73]
ج. پرستش گوساله سامرى، گناه كوچكى نبود، ملتى كه بعد از مشاهده آن همه آيات خدا و معجزات پيامبر بزرگشان موسى (ع) همه را فراموش كنند و با يك غيبت كوتاه پيامبرشان به كلى اصل و اساس توحيد و آئين خدا را زير پا گذارده و بت پرست شوند. اگر اين موضوع براى هميشه از مغز آنها ريشه كن نشود وضع خطرناكى به وجود خواهد آمد، و بعد از هر فرصتى مخصوصاً بعد از مرگ موسى (ع)، ممكن است تمام آيات دعوت او از ميان برود، و سرنوشت آئين او به كلى به خطر افتد در اين جا بايد شدّت عمل به خرج داده شود، و هرگز به پشيمانى و توبه زبانی نبايد قناعت گردد، لذا فرمان شديدى از طرف خداوند، صادر شد كه در تمام طول تاريخ پيامبران مثل و مانند ندارد، و آن اين كه ضمن دستور توبه و بازگشت به توحيد، فرمان اعدام دست جمعى گروه كثيرى از گنه كاران به شکل خاصی (به دست خودشان) صادر شد.
شدّت و بالا بودن سطح این مجازات به این دلیل است که مسئله انحراف از اصل توحيد و گرايش به بت پرستى مسئله ساده اى نبود كه به اين آسانى قابل گذشت باشد، آن هم بعد از مشاهده آن همه معجزات روشن و نعمت هاى بزرگ خدا. در حقيقت همه اصول اديان آسمانى را مىتوان در توحيد و يگانه پرستى خلاصه كرد، تزلزل اين اصل معادل است با از ميان رفتن تمام مبانى دين، اگر مسئله گوساله پرستى ساده تلقّى مىشد، شايد سنتى براى آيندگان مىگشت، به خصوص اين كه بنى اسرائيل به شهادت تاريخ مردمى لجوج و بهانه جو بودند، لذا بايد چنان گوشمالى به آنها داده شود كه خاطره آن در تمام قرون و اعصار باقى بماند و كسى هرگز بعد از آن به فكر بت پرستى نيفتد، و شايد جمله “ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ”؛ “اين كشتار نزد خالقتان براى شما بهتر است” اشاره به همين معنا باشد.[74]
در پایان، بیان این نکته لازم است که شدیدترین مجازات های دنیوی با کوچکترین عذاب آخرت قابل مقایسه نبوده و بر همین اساس، اگر شخصی بتواند با تحمّل مجازاتی هر چند دشوار، خود را از سختی هایی که مستحقّ آن در روز معاد است، برهاند، تجارتی بس سودمند انجام داده است و ما معتقدیم که حدود و مجازات های الاهی در این دنیا، کفارۀ گناه اشخاصی خواهد بود که از صمیم قلب توبه کرده اند.
در این رابطه توجه به این روایت خالی از لطف نیست.
گروهی از دزدان را نزد امیرالمؤمنین آوردند. آن حضرت دست های آنان را قطع کرده و سپس این دزدان را به مکان مناسبی برده و دستور فرمود که اقدامات درمانی لازم صورت پذیرد و بعد از آن، با غذاهای لذیذی چون گوشت و عسل از افراد مجازات شده پذیرائی کرده و خطاب به آنان فرمود: ای گناهکاران! اکنون دست های شما وارد جهنم شد. البته اگر توبه کنید و خدا بداند که در توبۀ خود صادق هستید، دست هایتان را از آتش نجات داده و با خود به بهشت خواهید برد، در غیر این صورت، آن دست های بریده شده هستند که شما را به جهنم خواهند کشاند.[75]
در ارتباط با کشتگان بنی اسرائیل نیز یکی از دو احتمال وجود دارد:
1. یا آنان توبه کردند که در این صورت به بهشت جاودانی وارد خواهند شد که تحمّل هر سختی در راه رسیدن به آن ارزشمند است.
2. و یا بر عقیدۀ باطل خود پایدار ماندند که مجازات مرگ نیز با توجه به نشانه ها و معجزاتی که مشاهده کردند، اندک است.
یهود بنی قریظه
پیامبر گرامی اسلام (ص)، به دلیل آن که از یک سو، او و پیروانش در شهر مکه مورد آزار و اذیت شدید بودند و مهاجرت تعدادی از مسلمانان به حبشه نیز نتوانست از شدّت فشارها بکاهد، بلکه هر لحظه، خطر سوء قصد به جانشان می رفت، و از سوی دیگر، با مسلمان شدن اکثریت ساکنان شهر مدینه، آن شهر را محل مناسبی برای ادامه تبلیغ دین خویش ارزیابی می نمودند، مسلمانان را به هجرت بدان شهر فراخوانده و خود نیز مخفیانه بدان شهر مهاجرت نموده، و یا به عبارتی مجبور به مهاجرت شدند.[76] مدینه، بعد از این اتفاق مهمّ محل سکونت سه گروه اجتماعی عمده و اصلی شد:
1. گروه اول؛ تازه مسلمانانی بودند که از قبل در شهر مدینه سکونت داشته و بیشتر از دو قبیله پر جمعیت اوس و خزرج بودند که هر کدام از آن دو نیز دربرگیرنده قبایل کوچک تر و فرعی می شدند و به دلیل کمک و یاریشان به دیگر مسلمانان و ایثار اموال خود،[77] از عنوان “انصار” برای آنان استفاده می شد.[78]
2. گروه دوم؛ مسلمانان سابقه داری بودند که در شهر مکه، به این دین الاهی گرویده بودند و به دلیل افزایش خشونت ها علیه آنان، ناچار به مهاجرت به مدینه شدند. این گروه از مسلمانان نیز با عنوان “مهاجرین” شناخته می شدند.[79]
3. و در نهایت، گروه سوم؛ قبایل پراکنده ای از یهودیان بودند که به دلیل آنچه در کتاب های خود؛ مبنی بر ظهور پیامبری جدید در این منطقه خوانده بودند، به این شهر و اطراف آن مهاجرت نموده و انتظار داشتند که منجی موعود، از میان قبایل بنی اسرائیل برانگیخته شود، ولی چون پیامبر اسلام (ص) از میان قبایل عرب و فرزندان اسماعیل ظهور نمود، پذیرش پیامبری ایشان برای این دسته از یهودیان، سخت و دشوار به نظر می رسید!
علاوه بر یهودیانی که در مناطق پیرامون مدینه؛ مانند خیبر و فدک و … حضور داشتند، سه قبیلۀ اصلی از این یهودیان، به نام های “بنو قینقاع”، “بنو نضیر” و “بنو قریظه” در داخل شهر مدینه زندگی می کردند.
بدین ترتیب و همان گونه که ملاحظه شد، اکثریت اهالی مدینه از افرادی تشکیل می شدند که با میل و رغبت خویش، پیروی از پیامبر (ص) را پذیرفته و مدیریت و حاکمیت این شهر را نیز به ایشان محول نموده بودند.
از طرفی، پیامبر (ص) تمایل نداشتند که همه افراد را به اجبار، پیرو دین اسلام نمایند. ضمن این که نگرانی هایی نیز از بابت احتمال تنش هایی بین مسلمانان مدنی (انصار) و مسلمانان مکی (مهاجرین) داشتند. براین اساس، ایشان اقدام به انعقاد معاهده سه جانبه ای، با نظارت عالیه خودشان نمودند که این معاهده، هر سه گروه اجتماعی مهم موجود در مدینه (مهاجران، انصار و یهود) را تحت پوشش خود قرار می داد و یهودیان در پیمان خود ملتزم شده بودند که اگر پیمان شکنی نمودند، جان و مالشان بر پیامبر (ص) حلال باشد.[80]
دو طرف این معاهده؛ یعنی مهاجران و انصار علی رغم برخی تنش های جزئی که با دخالت پیامبر (ص) برطرف شد، تا آخر به این پیمان وفادار ماندند، اما تمام قبایل یهود، یکایک و در موقعیت های زمانی مختلف، این پیمان را نقض نموده و طبیعتاً با پیامدهای ناگوار آن مواجه شدند که با توجه به نوع و شیوه نقض پیمان، این پیامدها از شدّت و ضعف متفاوتی برخوردار بود، بدین ترتیب که:
1. بنو قینقاع بعد از بازگشت پیروزمندانه پیامبر (ص) از جنگ بدر، پیمان خویش را نقض نموده و پیامبر (ص) به همین دلیل، با تبعیدشان به شام، آنان را به مجازات پیمان شکنی شان رساند[81]و آیه ای از قرآن نیز در شأن آنان نازل شد.[82]
2. بنو نضیر نیز بعد از شکست ظاهری پیامبر (ص) و مسلمانان در جنگ احد، به فکر پیمان شکنی افتاده و یکی از افراد برجسته آنان به نام کعب بن اشرف، به همراه چهل نفر دیگر عازم مکه شده و با ابوسفیان؛ سرکرده مشرکان ملاقات نموده و زمینه توطئه هایی را فراهم نمودند که از آن جمله، سوء قصد به جان رسول الله (ص) بود که ناکام ماند. پیامبر (ص) بعد از آگاهی از این پیمان شکنی، مناطق مسکونی آنان را به محاصره خود درآورده، بعد از تسلیم این پیمان شکنان، از کشتن آنان صرف نظر نموده و تنها؛ مانند گروه قبل آنان را از مدینه تبعید نمود و در ضمن به آنان اجازه داد تا قسمتی از اموال خود را نیز به همراه داشته باشند.[83] قسمت عمده ای از آیات سوره حشر در ارتباط با این گروه از یهودیان نازل شده است.
3. سرنوشت “بنو قریظه” با ماجرای “جنگ احزاب” به هم پیوند خورده است.[84] جنگ احزاب یا خندق از آن جا آغاز شد که قبایل مختلفی از مشرکان، با هزاران سرباز، روانه شهر مدینه شدند تا به گمان خود، اسلام را ریشه کن نمایند. پیامبر (ص)، بعد از آگاهی از حرکت دشمنان، با مشورت یکی از اصحاب ایرانی خود به نام سلمان فارسی، کانال یا خندقی را گرداگرد مدینه حفر نمود و سپاه دشمن با رسیدن به این خندق، زمینگیر شده و در سوی دیگر آن مستقر شدند و چون مدینه را همانند دژی تسخیر ناپذیر یافتند که امکان نفوذ در آن نبود، تصمیم گرفتند تنها گروه باقیمانده از یهودیان در شهر مدینه؛ یعنی “بنو قریظه” را که تا آن زمان، بر پیمان خود با پیامبر (ص) باقی بودند، با خود همراه سازند و این نقشه آنان نیز مؤثر واقع شده و این گروه از یهودیان در داخل شهر مدینه، اقدام به شورش و خرابکاری نمودند. مسلمانان، اکنون با دو جبهه داخلی و خارجی مواجه بودند که شرایط سخت و دشواری را به آنان تحمیل نمود و حتی موجب ضعف عقیده برخی آنان شد.[85] اما به هر حال و با کمک و یاری خداوند و فداکاری های افرادی مانند امیر المؤمنین (ع) و نیز ارسال نیروهای غیبی؛ نظیر باد و طوفان، کفه ترازو به نفع مسلمانان تغییر یافت[86]و مشرکان مهاجم، بدون دست یابی به هیچ نتیجه مشخصی از اطراف مدینه به محل سکونت خویش برگشتند.
بعد از بازگشت دشمن، پیامبر (ص)، تصمیم به برخورد با یهودیان پیمان شکنی گرفت که معاهده خود را زیر پا گذاشته و به ستون پنجم دشمن در داخل شهر تبدیل شده بودند. بر این اساس، مسلمانان به فرماندهی امیر المؤمنین (ع) روانه محل سکونت آنان شده و آن جا را به مدت بیست و پنج روز به محاصره خود درآوردند، تا سرانجام، آنان را وادار به تسلیم نموده و در مورد چگونگی برخورد با آنها، گفت و گوهایی انجام شد، تا در نهایت خود یهودیان، تسلیم به داوری سعد بن معاذ شدند و او نیز به کشتن برخی و به اسارت درآوردن برخی دیگر از آنان داوری نمود. خداوند، این موضوع را نیز در قرآن کریم یادآور شده است.[87]
این خلاصه ای بود از آن چه در مورد “بنو قریظه” اتفاق افتاد و با مطالعه تطبیقی در کتب اهل سنت و نیز کتاب های شیعیان، تفاوت اساسی و قابل ملاحظه ای را در نقل این واقعه مهمّ تاریخی نخواهیم یافت و میان این دو فرقه اسلامی، اختلاف نظر چندانی در زمان و شیوه برخورد پیامبر با بنو قریظه نیست و اصولاً زمینه و دلیلی نیز برای اختلاف وجود ندارد.
در پایان ممکن است این سؤال مطرح شود که معنای بنو قریظه چیست؟ در این باره باید گفت که هر چند دانستن معنای اعلام (اشخاص، قبایل، شهرها و …) فایده چندانی ندارد، اما اجمالاً به استحضار می رسانیم که تعداد بسیاری از قبایل عربی، به نام پدرانشان نام گذاری می شدند و در این راستا، بنو قریظه نیز ممکن است به معنای فرزندان شخصی به نام “قریظه” باشد که این نام، خود برگرفته از نام درختی است که برگ هایی کوچک تر از برگ درخت سیب داشته و محصول آن، دانه هایی همانند گردو بوده که به عنوان سنگ ترازو از آن استفاده می شد، همچنین، چوب این درخت نیز در صنعت دباغی کاربرد داشت[88] و شاید هم فردی به نام “قریظه” وجود نداشته، بلکه به دلیل کاربرد فراوان چنین درختی در این قبیله، آنان بدین نام مشهور شده باشند.
فلسفه لعن یهود از سوی مسلمانان
قوم یهود به دلیل عملکردهایش در قرآن کریم مورد لعن و نفرین خداوند قرار گرفته، و مسلمانان نیز به تبعیت از قرآن آنها را لعن می کند. هر شخصی که به دستورات خداوند توجهی ننموده و نافرمانی او را نماید، مستحق لعن است.[89]
در قرآن کریم ،تاریخ یهود، اخلاق، عقاید، صفات و و ویژگی های آنان به صورت مفصل بیان شده است. به گونه ای که تاریخ هیچ یک از دیگر ادیان الاهی این گونه در قرآن توصیف نشده است. از این رو مسئلۀ یهود آیات زیادی از قرآن را به خود اختصاص داده است و در هر یک از این آیات به یک صفت و خصیصه ای از خصایص، شیوه، روش، عادات و معتقدات بنی اسرائیل اشاره شده است. از آن جمله است قول خدای متعال که می فرماید: “و بنى اسرائيل را در آن كتاب خبر داديم كه: دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و نيز سركشى خواهيد كرد، سركشىكردنى بزرگ * يهود گفتند كه دست خدا بسته است. دست هاى خودشان بسته باد. و بدين سخن كه گفتند ملعون گشتند. دست هاى خدا گشاده است. به هر سان كه بخواهد روزى مىدهد. و آن چه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است، به طغيان و كفر بيشترشان خواهد افزود. ما تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكندهايم. هر گاه كه آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت. و آنان در روى زمين به فساد مىكوشند، و خدا مفسدان را دوست ندارد”.[90]
در عین حال ما معتقد نیستیم هر گروه و جمعیتی که مورد لعن پروردگار واقع گردیدند، عملاً پرونده تمامشان بسته شده و تا انتهای زندگی بشر و فرارسیدن روز قیامت، همه افرادی که به آن گروه تعلق دارند، باید در انتظار آتش جهنم باشند؛ چرا که اساساً چنین تفکری در نهایت منجر به جبر می گردد و اعتقاد به جبر هم در مرام شیعه پذیرفته نیست و بر خلاف برخی مکاتب اهل سنت همانند اشاعره که معتقدند خداوند می تواند شخصی را مجبور به انجام عملی نموده و سپس به دلیل همان عمل، او را بازخواست نماید، شیعیان به همراه گروهی دیگر از اهل سنت به نام معتزله، معتقد به عدل الاهی بوده و به عدلیه مشهور گردیده اند که مطابق با این عقیده، نمی توانیم تمام افراد طایفه ای را، بدون در نظر گرفتن رفتار فردی آنان پیشاپیش مستحق آتش جهنم بدانیم؛ چون این امر با عدالت خداوند سازگار نیست.
قرآن کریم نیز چنین ایده ای را مورد تأیید قرار می دهد و به عنوان نمونه در آن می خوانیم که در مورد برخی یهودیان چنین بیان می فرماید: “آنان گفتند که دل های ما در غلاف و پوشش است! این گونه نیست، بلکه خداوند آنها را به دلیل ناسپاسی مورد لعن و نفرین خود قرار داده و به همین دلیل جز اندکی از آنان ایمان نخواهند آورد”.[91] یا در آیه ای دیگر بیان شده که “خداوند به دلیل کفرشان آنان را مورد لعنت خود قرار داده و به همین دلیل جز تعداد اندکی از آنان ایمان نخواهند آورد”.[92]
با دقت در این آیات درمی یابیم که حتّی اگر گروه خاصی از مردم؛ مانند بنی اسرائیل مورد لعنت خداوند قرار گرفتند، این گونه نیست که دیگر امکان ایمان آوردن برای هیچ یک از افراد آن گروه ممکن نباشد، بلکه تنها درصد مؤمنان کاهش می یابد. این فقط در مورد یهود نیست، بلکه در مورد به ظاهر مسلمانانی مانند بنی امیه نیز می توان چنین اعتقادی داشت که طایفه آنان به دلیل اذیت و آزار پیامبر خدا (ص) و خاندان گرامی شان، همانند بنی اسرائیل مورد لعنت خداوند واقع گردیدند.
ابن ابی حاتم که یکی از مفسران اهل سنت (قرن چهارم هجری) است در تفسیر خود ذیل آیه: “وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ”، روایتی را بیان می دارد مبنی بر این که پیامبر (ص) فرمودند: در خواب بنی امیه را دیدم که بر منبرها نشسته بودند و به زودی آنها بر شما مسلّط خواهند گردید و شما آنها را بد فرمانروایانی خواهید دید. در پی این خواب، رسول الله (ص) اندوهناک گردید و خداوند این آیه را برای دلداری ایشان نازل فرمود.[93]،[94]
برای آگاهی بیشتر در این باره، پاسخ 2796 (سایت اسلام کوئست: 3372) را مطالعه کنید.
معرفی منبع راجع به معاد در تورات و انجیل
به توجه به این که در کتاب مقدّس خیلی به معاد پرداخته نشده است، از این رو در یهودیت و مسیحیت نیز بدین امر، کم اشاره شده است؛ بالطبع، منابع در این زمینه نیز کم می باشد. لازم به ذکر است که برخی از منابع ذیل، فقط چند صفحه ای بدین امر پرداخته است.
1. گنجینه ای از تلمود، ابراهام کهن، امیر فریدون گرگانی، انتشارات اساطیر، فصل دوازدهم.
2. الهیات مسیحی، هنری تیسن، مترجم ط.میکائلیان، انتشارات حیات ابدی، قسمت هشتم، آخرت شناسی.
3.الهیات سیستماتیک، پل تیلیخ، حسین نوروزی، ج 3، انتشارات حکمت، تهران، مؤسسه انتشارات حکمت، بخش پنجم، ملکوت خدا و فرجام تاریخ.
4.باورها و آیین های یهودی، آلن آنترمن، رضا فرزین، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1385.
5. نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، ج 2، الجزء الثالث، الباب الثانی عشر، الجزء الرابع، الباب الاول، الباب الثالث، الباب الرابع، الباب الخامس، الباب السادس.
6. معاد در قرآن، تورات و انجيل، سميه كلهر، قم، اشک یاس.
7. شناخت مسیحیت، عباس رسول زاده، جواد باغبانی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، 1389، فصل دوازده و سیزده.
8. درآمدی بر تاریخ و کلام مسیحیت، محمدرضا زیبایی نژاد، انتشارات اشراق، معاونت امور و اساتید و دروس معارف اسلامی.
9. آفرینش و مرگ در اساطیر، مهدی رضایی، انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1383.
10. تاریخ ادیان بزرگ، عبدالعظیم رضایی، ج 3، انتشارات علمی.
11. یهودیت، مسیحیت و اسلام، اف.ئی.پیترز، حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
12. آئین کاتولیک، جورج برانتل، حسن قنبری، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1381.
یهودیان در ایران
در جمهوری اسلامی ایران اقلیت های مذهبی (یهودی، مسیحی، زرتشتی و…) در کنار مسلمانان زندگی می کنند. طبق آماری که خود یهودیان ایران منتشر کرده اند درحال حاضر حدود 20هزار نفر یهودی (کلیمی) در ایران زندگی می کنند[95] که از حقوق و مزایای سایر شهروندان ایرانی برخوردارند. و در انجام فعالیت های اقتصادی، عبادی، اجتماعی و سیاسی آزادند و دارای یک نماینده در مجلس شورای اسلامی هستند که از حقوق آنان در همه زمینه ها دفاع می کند. این اقلیت مذهبی در جریان جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران و در دفاع از کشور حضور فعال داشته و شهدایی در این زمینه تقدیم کرده است.
حکم خرید و فروش کالاهایی که سود آنها به صهیونیسم می رسد
امام خمینی (ره) و دیگر مراجع عظام فرموده اند: بر آحاد مسلمين واجب است كه از خريد و استفاده از كالاهايى كه منفعت توليد و خريد آنها عائد صهيونيستها كه محارب با اسلام و مسلمين هستند، مىشود، اجتناب كنند. و نیز واجب است افراد از وارد كردن و ترويج كالاهايى كه دولت حقير اسرائيل از ساخت و فروش آن منتفع مىشود، خوددارى نمایند. و در کل از معاملاتى كه به نفع دولت غاصب اسرائيل كه دشمن اسلام و مسلمين است، خوددارى شود و وارد كردن و ترويج كالاهاى آنان كه از ساخت و فروش آن سود مى برند، براى هيچ كس جايز نيست و همچنين براى مسلمانان هم خريد آن كالاها به خاطر مفاسد و ضررهايى كه براى اسلام و مسلمين دارد جايز نمی باشد.[96]
پاسخ دیگر مراجع عظام تقلید نیز به شرح زیر می باشد:
دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):
به طور كلى خريد و فروش هرگونه كالاى وارداتى از دولت غاصب اسرائيل حرام است و هم چنين خريد و فروش هرگونه كالايى از شركت هاى صهيونيستى و يا شركت هايى كه از سود حاصله كمك به دولت غاصب اسرائيل مىكنند حرام است و تشخيص آن به عهدۀ مكلف است؛ و در صورتی كه احراز نشود كه منافع آن عايد صهيونيستها میشود و يا در راه دشمنی با اسلام و مسلمين به كار میرود، اشكال ندارد.
دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):
در صورتی كه ثابت شود كه برخى شركت ها جزئى از منافع خود را به تقويت صهيونيزم اختصاص می دهند معامله با آن شركت جايز نيست.
دفتر حضرت آیت الله مکارم شیرازی (مدظله العالی):
خیر، جایز نیست، مگر هنگام ضرورت و به مقدار ضرورت.
دفتر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی (مدظله العالی):
به طور کلی بر هر مسلمانی که فی الجمله از اوضاع سیاسی جهان روز و اهداف شوم دشمنان اسلام آگاه باشد روشن است که شرکت های اسرائیلی در کشورهای اسلامی و بلکه در سایر کشورها برای رسیدن به مقاصد پست خود و جنایت به بشریت و تصرّف اقتصاد ملّت ها تلاش می کنند که از مهم ترین آنها غارت ثروت های مالی و از آن مهم تر غارت ثروت های معنوی مسلمین و نشر و ترویج فرهنگ کفر و اجانب است و هر گونه معامله و رابطه که موجب تقویت آنان باشد حرام محسوب و بر مسلمین است که در قطع ایادی آنها از کشورهای اسلامی کوشش نمایند و مانع از تسلّط و تقدّم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آنها بشوند.
نظر حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته) به این شرح می باشد:
با توجه به خطر صهیونیسم برای جهان اسلام و بلکه بشریت، هرگونه اقدامی که به تقویت این جریان شوم منجرّ شود، حرام و ممنوع می باشد. با این وصف، خرید و فروش کالاهایی که سود آن به نحوی به تقویت صهیونیسم می انجامد، ممنوع می باشد. مگر در موارد ضرورت، آن هم به حد ضرورت. تشخیص این امر بر عهدۀ مکلف می باشد و مادامی که احراز نشده است، منعی در آن وجود ندارد.
لمس نام خدا و کلمه اسرائیل بدون وضو
برای کسی که وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال را به هر زبانى که نوشته شده باشد مسّ نمايد. همچنین است بنا بر احتياط واجب مسّ اسم مبارك پيغمبر (ص) و امام (ع) و حضرت زهرا (س)[97].[98] در باره اسم های، مانند حبیب الله و دیگر اسامی که نام خداوند در آن وجود دارد دست زدن به لفظ «الله»، بدون وضو اشکال دارد.[99]
اما کلمه إسرائيل در زبان عبری به معنای کسی است که تحت نظر و توقیف و تدبیر و اسارت خداوند باشد و این معنا نزدیک به معنای “عبد الله”در زبان عربی است.[100]
کلمه اسرائیل[101] به معنای “بنده خدا” می باشد و لقب یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم است؛ احترام این اسم در شرایط عادی و به لحاظ خود لفظ لازم است، ولی از آن جا که الآن این اسم پرچم مبارزه با اسلام و علامت دشمنی با مسلمانان است. بنابراین برای کوبیدن پرچم دشمنان دین و اعتراض به آنان، دست زدن و پا گذاشتن عمدی بر روی آن اشکالی ندارد.[102]
نظر حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته) در این خصوص به شرح زیر است:
بی احترامی نسبت به خداوند حرام است. پس اگر با نام خدا به هر زبانی که باشد، رفتاری شود که حاکی از قصد توهین و اسائه ادب نسبت به خداوند متعال باشد، این رفتار حرام خواهد بود، اما اگر چنین دلالتی نداشته باشد و شخصی که آن را انجام می دهد چنین قصدی نداشته باشد، این عمل جایز است. پس دست زدن به اسم خداوند اگر بدون قصد توهین باشد و از آن در نظر عقلا توهین برداشت نشود جایز است. هر چند مکروه می باشد و احتیاط ترک آن است. اسامی انبیاء، ائمه و فاطمه الزهراء (سلام الله علیهم اجمعین) نیز همین حکم را دارد.
عوامل پیروزی حزب الله بر اسرائیل
رژیم اشغال گر قدس که با پشتیبانی همه مستکبران به ویژه صهیونیسم جهانی، با مکر و حیله سرزمین قدس را اشغال کرده و چند سالی است که با کمک های همه جانبه آنها به حیات نامشروع خود ادامه داده است. حامیان این رژیم جدید ترین و مدرن ترین و مرگبار ترین تجهیزات نظامی روز دنیا را به آسانی در اختیار او قرار داده و دست او را در انجام هر جنایتی باز گذاشته اند. این رژیم که از نظر تجهیزات پیشرفته و همچنین نیروهای آموزش دیده نظامی چیزی کم ندارد، سال ها در منطقه خاورمیانه رجز خوانده و جولان داده بود و کسی اجازه مقابله با او را به خود نمی داد.[103]
اما با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) در ایران و بیداری مسلمانان جهان به ویژه بیداری و حرکت جوانان مسلمان لبنان و فلسطین شمارش معکوس برای شکست و نابودی این رژیم پوشالی شروع شد. این حرکت میمون و مبارک از همان آغاز ثمرات و پیروزی های با ارزشی برای مسلمانان مظلوم لبنان و فلسطین به ارمغان آورده است که پیروزی حزب الله در جنگ سی و سه روزه یکی از ثمرات آن بوده و به خواست خداوند متعال این حرکت تا نابودی کامل اسرائیل و صهیونیست ها ادامه دارد.
مقاومت اسلامی لبنان )حزب الله) به عنوان یک تشکیلات نظامی سرّی برای رویارویی با اشغالگران صهیونیست که در سال 1982 میلادی جنوب این کشور را مورد تاخت و تاز قرار داده و بیروت را اشغال کرده بودند، شکل گرفت و رشد و نمو کرد.
مقاومت دو سال بعد یعنی در اوایل سال 1984 میلادی عملیات مستقل خود را اعلام نمود، اما پیش از آن فعالیت های خود را در چارچوب جبهه مقاومت لبنان انجام می داد.
این جبهه پس از عقب نشینی ارتش صهیونیستی از اغلب مناطق اشغالی در سال 1986 میلادی به مقاومت اسلامی تبدیل شد و با عملیات های خود علیه نظامیان اشغالگر و مزدورانش در جنوب لبنان و بقاع غربی، کوبنده ترین ضربات را به دشمن صهیونیستی وارد کرد.[104] مقاومت اسلامی در روند مبارزه چهار محور را ترسیم كرده است:
1. نبرد با دشمن و آزادسازی وطن
2. مبارزه با عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی
3.خنثی كردن تلاش های دشمن برای تثبیت پایه های اشغال و رژیم غاصب اسرائیل به عنوان یك واقعیت شرعی و قانونی در قلب منطقه.
4. ایجاد یك محور برای اجماع عظیم ملی، میهنی و اسلامی شامل نیروها، رهبران احزاب و مذاهب مختلف و همچنین اعتقادات و جهت گیری های سیاسی، فرهنگی و فكری.[105]
حزب الله در مدت کوتاه به پیروزی های بزرگی دست یافته است این موفقیت ها عوامل متعدّدی داشته که در این جا به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1. توسل به خداوند، یاری امام زمان و دعای مسلمانان.
شیخ حسن بغدادی، معاون سید حسن نصرالله در این باره می گوید: “توسل به خداوند، یاری امام زمان و دعای مسلمانان و علمای اسلام، را می توان از عوامل پیروزی حزب الله لبنان برشمرد”.
2. اخلاص و ایمان نیروی های حزب الله که با نثار جان خویش از ارزش های اسلامی دفاع کردند.
3. هوشیاری و بیداری حزب الله و اتکاء به جریان بیداری اسلامی.
صفی الدین یکی از رهبران حزب الله در این زمینه می گوید: “بعد از آزادی جنوب لبنان در این 6 سال حتی یک روز از آنها غفلت نکردیم و برای چنین روزهایی برنامه ریزی کرده ایم”.[106]
4. استقلال عمل و پنهانكاری:
برخلاف سایر مقاومت های پیشین، مقاومت اسلامی لبنان از زمان پیدایش تا به امروز با هیچ یك از طرف ها در عملیات علیه اشغالگران مشاركت نكرده است كه البته این امر نه به دلیل مسائل ایدئولوژیك و عقیدتی، بلكه به سبب نگرانی از رخنه دشمن با توجه به تعدد گرایش ها و جهت گیری های سیاسی و عقیدتی بود، زیرا این تعدد، كنترل و مراقبت را بسیار دشوار می گرداند؛ امری كه در تجربه مقاومت های قبلی به ویژه در فلسطین كه به همین سبب ضربات زیادی را متحمل شده و بسیاری از شخصیت های آن ترور شدند، به اثبات رسید.
5. گستره قاعده مقاومت:
مقاومت اسلامی توانسته است بدون عدول از چارچوب های خاص تشكیلاتی، امنیتی و نظامی خود باب همكاری با سایر نیروهای غیراسلامی كه مایل به جنگ در برابر اشغالگران بودند، بگشاید. از این رو سیدحسن نصرالله دبیركل جنبش حزب الله لبنان در سوم نوامبر سال 1997 میلادی از تشكیل گروه های لبنانی برای مقاومت در برابر اشغالگران اسرائیلی به عنوان تشكیلاتی جامع و فراگیر برای تمام افراد خبر داد كه مایل به شركت در مقاومت مسلحانه علیه نیروهای اشغالگر در جنوب لبنان هستند.
وی گفت: این تشكیلات از چارت مقاومت اسلامی كه آماده حمایت همه جانبه در تمام زمینه های مورد نیاز گروه ها برای اجرای اقدامات نظامی و امنیتی در مناطق اشغالی لبنان است، جدا باقی خواهد ماند.
این امر نشان داد مقاومت اسلامی نه تنها قصد انحصاری كردن مبارزه با اشغالگران را ندارد، بلكه اهمیت گسترش دامنه مشاركت در نبرد با دشمن در جامعه لبنان را كه در آن انواع گروه ها و طوایف سیاسی و مذهبی در كنار یكدیگر زندگی می كنند، دریافته است.
این درك، مهمترین انگیزه تشكیل گروه های لبنانی بود كه در طول اشغال، دهها عملیات را علیه اشغالگران صهیونیست و مزدورانشان به مرحله اجرا گذاشتند چرا كه اسلامی بودن مقاومت، خود یكی از مهمترین موانع پیوستن لبنانی های غیرمسلمان و احزاب مختلف سیاسی به مقاومت اسلامی برای نبرد با اشغالگران به شمار می رفت.
6. به كارگیری شیوه های پیشرفته رزمی:
مقاومت اسلامی از شیوه های رایج جنگ های چریكی یعنی گروه های كوچك برای شبیخون به گشتی ها و استحكامات دشمن و كار گذاشتن بمب، مین و نصب كمین بر سر راه خطوط مواصلاتی و محل های رفت و آمد این نیروها استفاده كرد، اما علت واقعی موفقیت این شیوه در اصل ارائه تجربه ای متمایز از سایر تجارب امنیتی، تبلیغاتی و سیاسی در لبنان است كه می توان آن را اینگونه بیان كرد:
الف. تعدد و تنوع تاكتیك ها و عملیات ها:
مقاومت اسلامی در جریان نبردها و عملیات های خود، تنها از شیوه هایی چون كمین در جاده ها و مناطق كوهپایه ای با گلوله باران پایگاه های دشمن صهیونیستی استفاده نكرد، بلكه به عملیات های گسترده علیه یك یا چند پایگاه در آن واحد دست زد و حتی موفق شد در بسیاری موارد، این پایگاه ها را تا ساعتها به تصرف درآورده یا افراد آن را به اسارت بگیرد.
ب. افزایش توان اطلاعاتی:
یكی از موفقیت های مقاومت اسلامی، افزایش توان اطلاعاتی در زمینه كنترل تحركات و نقل و انتقال نظامیان اشغالگر و مزدورانشان و وارد كردن تلفات و خسارات عظیم به آنها از طریق نصب كمین یا انفجار بمب و مین در داخل و خارج نوار اشغالی و مرزهای مشترك با رژیم صهیونیستی است كه به ایجاد شك و تردید و انواع پرسشها در محافل نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی و تشكیل كمیته های تحقیق درباره میزان رخنه حزب الله در میان نیروهای اسرائیلی و مزدورانشان شد.
این امر به ویژه پس از شكست مفتضحانه كماندوهای ارتش اشغالگر قدس در روستای انصاریه تشدید شد.
در روز 1997.9.4 نیروهای مقاومت با نصب كمین بر سر راه یك گروه 15 نفره از كماندوهای ویژه ارتش اشغالگر در روستای انصاریه آنها را تار و مار كردند. مقاومت پس از مدتی در تاریخ 1998.6.25 اجساد تكه تكه شده این نظامیان را با پیكرهای 40شهید لبنانی كه 30نفر از آنها شهدای مقاومت اسلامی بودند، مبادله كرد. این اولین بار در طول تاریخ رژیم صهیونیستی بود كه چنین شكستی به تل آویو وارد می شد.
ج. جنگ روانی و اطلاع رسانی جنگی:
مقاومت برای تاثیرگذاری بر افكار عمومی و نظامی دشمن از تمام شیوه های روانی و معنوی بهره برد و توانست در چارچوب اطلاع رسانی جنگی، تعدادی از نیروهای خود را برای تصویربرداری عملیات ها علیه نیروهای اشغالگر و مزدورانشان آموزش دهد.
در این تصاویر، صحنه های زنده یورش به پایگاه ها و برافراشتن پرچم بر فراز استحكامات و سنگرها ثبت و ضبط می شد. به عنوان مثال پس از عملیات ورود به پایگاه بئركلاب در روز 1998.2.27 «ایریز گورشتاین» فرمانده واحد ارتباطات ارتش اشغالگر ادعا كرد كه نیروهای مقاومت وارد پایگاه نشده اند، اما مقاومت اسلامی با پخش فیلم ورود رزمندگان به پایگاه و برافراشتن پرچم حزب الله بر فراز آن كذب این سخنان را ثابت كرد.
از سوی دیگر مقاومت برای پخش اخبار عملیات ها و پیام های خود به مردم جهان، اینترنت، شبكه تلویزیونی المنار، و رادیو نور را مورد استفاده قرار داد. این اولین بار در تاریخ مقاومت ضداشغال در لبنان بود كه از تكنیك های نوین تصویربرداری و اطلاع رسانی استفاده می شد.
7. رویارویی با دشمن و آرام سازی فضای داخلی:
مقاومت از زمان پیدایش در سال 1983 تاكنون از هرگونه درگیری با سازمان ها، گروه ها و احزاب سیاسی و نظامی و همچنین با دولت لبنان خودداری ورزیده و تمام تلاش خود را مصروف نبرد علیه دشمن و آرام سازی جبهه داخلی داشته است. بدین سبب و بنابراین استراتژی، حزب الله پس از به شهادت رسیدن تنی چند از تظاهركنندگان خود بر اثر تیراندازی نیروهای ارتش كه در جریان راهپیمایی آرام حزب در مخالفت با پیمان اسلو صورت گرفت، نه تنها از درگیری با ارتش خودداری كرد، بلكه طی سال های اخیر روابط و همكاری خود با این نیرو را به طرز بی سابقه ای گسترش داد تا جایی كه این همكاری به كشف شبكه های جاسوسی دشمن و دستگیری و محاكمه عوامل آن در لبنان منجر شد.
8. پاكسازی مزدوران :
مقاومت در سالیان اشغال تلاش گسترده ای را به منظور در هم كوبیدن نهادها، تشكیلات و روحیه مزدوران لحد به عمل آورد و از سال 1998 میلادی عملیات های بسیار موفقی را علیه فرماندهان نظامی و مسئولان امنیتی شبه نظامیان جیره خوار تل آویو به مرحله اجرا گذاشت.
این امر علاوه بر بروز اختلافات شدید میان نهادهای امنیتی و نظامی مزدوران و اقدام آنها در متهم كردن یكدیگر در زمینه اهمال و عدم احساس مسئولیت، منجر به موفقیت عملیات های مقاومت اسلامی و شكست شبه نظامیان موسوم به ارتش جنوب لبنان شد.
از سوی دیگر مقاومت علاوه بر وارد كردن ضربات نظامی، با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی، مزدوران را به فرار تشویق كرد و از آنها درخواست توبه كرده و خود را به دولت یا مقاومت اسلامی لبنان تسلیم كنند.
تمام این تلاش ها، سبب شد مزدوران لحد در سال 1999 میلادی از منطقه جزین و در سال 2000 از تمام مناطق اشغالی جنوب لبنان خارج شوند.
9.استفاده از بسیج عمومی
مقاومت اسلامی در دوران اشغال دو شیوه بسیج عمومی و برای عملیات های نظامی شیوه چریكی را در پیش گرفت، اما پس از عقب نشینی جزئی دشمن از نوار مرزی در سال 1986 میلادی، مقاومت، عملیات های خود را به عملیات های نظامی و بدون بسیج عمومی محدود كرد.
بسیج مردمی در خلال سالهای 1982 تا 1986 میلادی عمدتاً مناطق اشغالی جنوب لبنان را شامل می شد و رنگ و بویی دینی و محیطی داشت. از این رو مقاومت بنابر وظیفه خود از فضای بسیج دینی مخالف اشغال كه حتی پس از تولد مقاومت اسلامی و اعلام موجودیت آن توسط علما و روحانیون در مساجد و روستاهای مختلف اشاعه داده می شد، نهایت استفاده را برد و در فضا هایی سرشار از یاد و خاطره شهدای اسلام، امام حسین(ع) و روح ایستادگی در برابر ظلم و جور، مردم با سنگ، چوب و هر آنچه در دست داشتند به نیروهای دشمن صهیونیستی حمله كردند و مساجد و حسینیه ها به محل تجمع آنان تبدیل شد تا خاطره مقاومت اهالی جبل عامل در برابر استعمار فرانسه بار دیگر در اذهان زنده شود.
سرانجام پس از گذشت سال ها مزدوران رژیم صهیونیستی در سال 2000 اراضی اشغالی در جنوب لبنان را تخلیه كرده و این پیروزی در افكار عمومی جهان و منطقه، جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داد.
10. حضور در عرصه سیاسی لبنان: جنبش حزب الله پس از پیروزی در عرصه نظامی با رویكردی جدید خود را به حوزه تصمیم گیری نزدیك كرد و بدون اینكه آرمانهای بنیادین جنبش را در معرض تعاملات سیاسی قرار دهد؛ با مشاركتی معقولانه در عرصه سیاسی لبنان توانست توطئه پس از خروج رژیم صهیونیستی را خنثی كند.[107]
مجموعه این عوامل منجر به پیروزهای روز افزون مقامت اسلامی ملت مظلوم لبنان بویژه در جنگ سی و سه روزه در سال2006 شد و دشمن صهیونیستی با یک جهان خفت و خواری مجبور شد از حملات بی نتیجه دست بردارد و به فکر باز گرفتن اجساد سربازان هلاک شده خود باشد.
[1] نساء 46.
[2] تفسیر نمونه، ج 3، ص 404.
[3] تفسیر الکاشف، ج 2، ص 338.
[4] همان.
[5] نساء، 155- 156.
[6] تفسیر الکاشف، ج 2، ص 485.
[7] تفسیر من وحی القرآن، ج 7، ص 533.
[8] موجز الادیان فی القرآن الکریم، ص 53.
[9] بقره، 87- 89.
[10] موجز الادیان فی القرآن الکریم، ص 53.
[11] بقره، 113.
[12] تفسیر نمونه، ج 1، ص 408.
[13] بقره، 105.
[14] تفسیر الکاشف، ج 1، ص 168.
[15] همان.
[16] من هدی القرآن، ج 1، ص 230.
[17] بقره، 109.
[18] تفسیر الکاشف، ج 1، ص 174.
[19] غررالحکم، ص 298.
[20] اعراف، 157.
[21] نساء، 51- 52.
[22] تفسیر نمونه، ج 3، ص 416.
[23] توبه، 30.
[24] بقره، 80؛ آل عمران، 24.
[25] مائده، 18.
[26] مائده، 64.
[27] آل عمران، 181.
[28] مکارم شیرازی، ناصر، حکومت جهانی حضرت مهدی (عج)، قم، انتشارات نسل جوان ، چاپ11، ص 51، به نقل ازمجلۀ تخصصی انتظار، شمارۀ 15، ص 136.
[29] انبیاء، 105.
[30] عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 37، به نقل از: تونه ای، مجتبی، موعود نامه، ص 230، قم، 1384.
[31] قاموس کتاب مقدس، ص806، به نقل از مجلۀ تخصصی انتظار، شمارۀ 15، ص 139.
[32] کتاب مقدس، کتاب حجی نبی، ص1367، باب2، بندهای 9-6، به نقل از موعود نامه، ص 232.
[33] کتاب مقدس، کتاب دانیال نبی، ص1309، باب 12، بندهای1-12، به نقل از موعود نامه، ص232.
[34] فرهنگ الفبایی، مهدویت، ص231- 232.
[35] اقتباس از پاسخ 5953 (سایت: 6436).
[36] توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 119،سازمان سمت، تهران، 1386.
[37] آشنایی با ادیان بزرگ، ص 125.
[38] همان، ص 121.
[39] اقتباس از پاسخ 5953 (سایت: 6436).
[40] تورات، کتاب اشعیای نبی، باب 11، ص 10.
[41] موعود نامه، ص 230.
[42] امروزه افراطی ترین گروه های صیهونیست مانند ” گوش اِمونیم” و افراطی ترین گروه های ضد صیهونیست مانند ” نِطورای کارتا” به یک اندازه در شوق ظهور مسیحا روز گار می گذارند. نک: آشنایی با ادیان بزرگ، ص 125.
[43] . کتاب مقدس، سفر تثنيه، فصل 31.
[44] . همان، فصل 34، فقره 14 – 17.
[45] . همان، سفر عزرا، فصل 7.
[46] . طالقانى، سيد محمود، پرتوى از قرآن، ج 5، پاورقی ص 13، پرتوى از قرآن، شركت سهامى انتشار، تهران، چاپ چهارم، 1362 ش.
[47] . بقره، 89، و هنگامى كه از طرف خداوند، كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانههايى بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزى بر كافران مىدادند (كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند.) با اين همه، هنگامى كه اين كتاب، و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند لعنت خدا بر كافران باد!.
[48] . طباطبایی، محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 3، ص 10، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش.
[49] . تورات، كتاب دوم (شموئيل) فصل 11 در جملههاى- 2 الى 27-به نقل از تفسير آسان، ج 17، ص 22.
[50] . سفر پيدايش باب 19
[51] . در سفر پيدايش باب 27، به نقل از ترجمه بيان السعادة، ج7، ص: 430.
[52]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 205، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش.
[53] . نمل، 36، أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ:”.
[54] . نمل، 19، وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ.
[55] . در آیه 18 سوره نمل آمده است: يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ. قید لایشعرون بر این نکته دلالت دارد که با آگاهی، لشکر سلیمان به این کار اقدام نخواهند کرد.
[56] . تورات” كتاب اول” ملوك و پادشاهان” فصل يازدهم جملههاى 1 – 34.
[57] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 18، ص 48 – 51.
[58]. مائده، 12.
[59]. بقره،63؛ بقره 93؛ نساء 154؛ اعراف، 171.
[60]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 294، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش.
[61]. همان، ص 295.
[62]. طباطبائی، محمد حسین، تفسير الميزان، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 1، ص 300، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1374 ش.
[63]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 4، ص 764 (ذيل آيه 171- اعراف)، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش.
[64]. اعراف، 171.
[65]. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ذيل آيه مورد بحث. به نقل از تفسیر نمونه، ج1، ص 294.
[66]. تفسير نمونه، ج 1، ص 294.
[67]. بقره،54: “وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِقَوْمِهِ يَاقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتخَِّاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ بَارِئكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَالِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ عِندَ بَارِئكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم”.
[68]. صافات، 105: “يا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا”.
[69]. طباطبایی، محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 1، ص 288 (با اندکی تصرف)، انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1374 ش.
[70]. كاشانى، ملا فتح الله، تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج 1، ص 192، نشر كتابفروشى محمد حسن علمى، تهران، 1336 ش.
[71].همان، ص 192.
[72]. همان.
[73]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، مترجمان، ج1، ص 179، انتشارات فراهانى، تهران، چاپ اول، 1360 ش.
[74]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص 256، نشر دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
[75]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 7، ص 266، ح 31، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.
[76]. توبه، 40، “…اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین …”.
[77]. حشر، 9.
[78]. توبه، 100.
[79]. حشر، 8.
[80]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 19، ص 111، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[81]. همان، ج 20، ص 1.
[82]. حشر، 15، “کمثل الذین من قبلهم قریبا ذاقوا وبال امرهم…”.
[83]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 20، ص 160– 158.
[84]. آنچه بعد از این بیان می شود، مختصری برگرفته از ج 20، بحار الانوار، از ص 186 به بعد، تألیف علامه مجلسی، یکی از دانشمندان برجسته شیعه است.
[85]. احزاب، 12- 10، “اذ جاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا…”.
[86]. احزاب، 9.
[87]. احزاب، 27- 26، “و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و …”.
[88]. ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص 454.
[89]. رعد، 25؛ بقره، 161؛ نساء، 93 و … .
[90]. اقتباس از پاسخ، 1909 (سایت اسلام کوئست: 4529).
[91]. بقره، 88 ، “و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یؤمنون”.
[92]. نساء، 46، “و لکن لعنهم الله بکفرهم فلا یومنون إلا قلیلا”.
[93]. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 7، ص 2336، مکتبه نزار مصطفی الباز، عربستان سعودی، 1419هـ ق.
[94]. اقتباس از پاسخ، 2796 (سایت اسلام کوئست: 3372).
[95] گفتگو با مسئول فرهنگي انجمن کليميان ايران:
http://www.bornanews.com/Nsite/FullStory/?Id=202866
[96]. امام خمینی، توضيح المسائل (المحشى)، ج 2، ص 1010.
[97] . امام خمینی، توضيح المسائل (المحشى)، ج 1، ص 187.
[98] . اقتباس از سؤال شماره 3635 (سایت اسلاک کوئست: 4319، لمس خطوط قرآن بدون وضوء).
[99] . أجوبة الاستفتاءات (بالفارسية)، ص 31 ، س 152: مسّ اسم هايى از قبيل عبد اللّه و حبيب اللَّه بدون وضو چه حكمى دارد؟ ج: مسّ لفظ جلاله بدون وضو جايز نيست، اگر چه جزئى از يك اسم مركب باشد.
[100]. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص 84،” أنّ معنى هذه الكلمة في اللغة العبريّة يطابق ما قلنا في مادّة أسر من العربيّة، فمعنى إسرائيل: من يكون تحت النظر و التوقيف و التدبير و الأسر من اللّه تعالى، و هذا المعنى قريب من كلمة عبد اللّه.
[101] نک: علی محمودی، بني اسرائيل.
[102] . استفتای شفاهی از دفتر مقام معظم رهبری (دامت برکاته).
[103] . در طول تاریخ تشکیل این رژیم غاصب کشورهای عربی و در رأس آنها سوریه و مصر به طور رسمی چهار بار در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶،۱۹۶۷ ( جنگ شش روزه ۱۹۶۷ از ۵ ژوئن تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ میان اسرائیل و اعراب (مصر، سوریه، اردن و عراق)در گرفت و منجر به شکست اعراب شد) و ۱۹۷۳ با اسرائیل وارد جنگ شدند و جز در یک مورد که موفقیت جزئی داشتند اعراب شکست خوردند. به دنبال آن سالها ی سال جنایتکاران این رژیم خانه های مردم مظلوم و بی پناه فلسطین و لبنان را بر سر شان خراب و زمین های آنان را به زور غصب و زنان و بچه های آنان را آواره می کردند.
[104] . www.moqavemat.com/old/?lang=fr&state…news.
[105] «طلال عتريسي» تحليلگر لبناني، ( روز نامه کیهان دوشنبه 20 خرداد 1387- 5 جمادي الثاني 1429 – 9 ژوئن 2008 – سال شصت و چهارم – شماره 189103)- www.moqavemat.com/old/?lang=fr&state…news.
[106] . www.tiknews.net/display/?ID=25604
[107] . «طلال عتريسي» تحليلگر لبناني، ( روز نامه کیهان دوشنبه 20 خرداد 1387- 5 جمادي الثاني 1429 – 9 ژوئن 2008 – سال شصت و چهارم – شماره 189103)- www.moqavemat.com/old/?lang=fr&state…news.