کپی شد
گونههای تجربه دینی
تجربه دینی را از جهات مختلف به گونههای متفاوت تقسیم کردهاند:
- از جهت این که تجربهکنندگان به ادیان مختلف وابستهاند و تجربههای آنان از تعالیم و آداب و مناسک خاص آن ادیان تأثیر میپذیرد؛ برای مثال تجربه عارف مسیحی از حقیقت الوهی با تجربه عارف هندو متفاوت است؛ عارف مسیحی تجربه خود را به عنوان اتحاد با خداوند تلقی میکند و اتحاد به معنای یکی شدن با خدا نیست؛ بلکه ارتباطی ویژه نظیر تشبه است، اما عارف هندو تجربه خود را به عنوان یکی شدن نفس جزئی او با نفس کلی یا برهمن تلقی مینماید. برخی تأثیرپذیری تجربههای دینی از عقاید دینی را مربوط به حقیقت تجربه میدانند و برخی آن را به تعبیرهایی که از آن تجربه میشود باز میگردانند. به اعتقاد آنان حقیقت تجربه های دین یا عرفانی یکسان است.[1]
- تجربه دینی از نظر شدت، ضعف، کمال و نقص به دو دسته تجربههای عادی و تجربههای عرفانی تقسیم میشوند. در تجربههای عادی، حضور حقیقت الوهی مورد توجه و ادراک تجربه کننده است و نوعی دوگانگی میان صاحب تجربه و حقیقت الوهی احساس میشود، ولی در تجربههای عرفانی و در سطح عالی که روح انسان به عالیترین درجه کمال خود نایل شده است، نشانی از دوگانگی یافت نمیشود و تجربه کننده به چیزی جز حقیقت الوهی توجه ندارد و خود را نمیبیند و به تعبیری «رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند». در این مرتبه، تجربه کننده حقیقت الوهی نه به خود توجه دارد و نه به حضور خود، تنها چیزی که مورد توجه او است حقیقت الوهی است و بس.[2]
- تجربه دینی گاهی بدون واسطه است و گاهی با واسطه، تجربه دینی بیواسطه، آن است که تجربه کننده، حقیقت غایی و الوهی را بدون هیچ گونه واسطهای شهود کند و تجربه دینی با واسطه آن است که حقیقت الوهی را به واسطه چیزی محسوس مشاهده کند؛ مانند این که کسی از طریق مشاهده تمثال شخصی مقدس یا منظره غروب خورشید، یا شعله آتش و مانند آن، حقیقت الوهی را مشاهده کند؛ نظیر آن چه برای حضرت موسی (علیه السلام) در راه بازگشت از مدین رخ داد.[3]
- تجربه دینی میتواند آفاقی و یا انفسی باشد. تجربه های آفاقی از طریق مشاهده پدیده های بیرونی و آفاقی حاصل میشود و تجربههای انفسی از طریق پدیدهها و تحولات درونی تحقق مییابد. عارف آفاقی که حواس جسمانیاش را به کار میگیرد، اعیان خارجی؛ مانند دریا، آسمان و درخت ها را با نگرش عارفانه مینگرد و حقیقت الوهی را در آنها متجلی مییابد و عارف دروننگر با خاموشی ساختگی حواس ظاهر و با روی گرداندن از تصورات ذهنی، به درون خویش مینگرد و حقیقت الوهی را در عمق جان و درون خود تجربه میکند.[4]
[1]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 176، به نقل از عرفان و فلسفه، ص 24 و 25؛ عقل و اعتقاد دینی، ص 55.
[2]. همان، ص 177.
[3]. فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ. فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ يا مُوسى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ (قصص، 29 و 30).
[4]. بر گرفته از: درآمدی بر کلام جدید، ص 176 و 177. درباره اقسام تجربه دینی ر.ک: عقل و اعتقاد دینی، ص 38 – 41؛ عرفان و فلسفه، ص 53 – 55.