searchicon

کپی شد

کِیف

دومین مقوله از اعراض “کِیف” است. کلمه «کیفیت» در فارسی نیز از همین ریشه گرفته شده است. «کیف» به معنای حالت و چگونگی است و هر مقوله ای که به حالت یا چگونگی باز گردد، از مقوله کیف خواهد بود؛ به عنوان نمونه سردی یا گرمی اشیاء و یا سفیدی و سیاهی آنها و حتی غمگینی و خوشحالی افراد، همگی از مقوله کیف هستند. کیف در لغت به معنای قطع كردن و قطعه قطعه كردن است.[1] کیف در اصطلاح فلاسفه،[2] يكی از مقولات عرضی است و در تعريف آن گفته شده است: «عرضی است كه بی‌واسطه تقسيم و نسبت را قبول نمی‌كند».[3]

قیود کیف: با قيد «عرض»، جوهر از دایره تعريف خارج می‌شود. چون جوهر، ماهيتی است كه خود، يكی ديگر از مقولات بوده و نياز به موضوع ندارد. در حالی  كه «كيف» عرض بوده و نياز به موضوع دارد؛ يعنی هميشه در چيز ديگری يافت می‌شود؛ مثلاً رنگ كه عرض است، همواره نيازمند جسمی است كه موضوعِ آن است.

با قيد «بی بواسطه تقسیم را نپذیرفتن»، مقولۀ كم از محدودۀ تعريف خارج می‌گردد، چون «كمّ» اگرچه «عرض» است، امّا عرضی است كه بی واسطه تقسيم را قبول می كند؛ مثل خط كه كمّ متصل است و عدد كه كمّ منفصل است، امّا كيف اين گونه نيست.

با قيد « بی بواسطه نسبت را نپذیرفتن»، اعراض نسبی، يعنی مقولات متی، أين، أن يفعل، أن ينفعل، وضع، اضافه و جده از تحت تعريف خارج می‌شوند. چون اين مقولات اگر چه عرض هستند، امّا بی‌واسطه نسبت را قبول می‌كنند، به همين جهت شيخ اشراق همۀ مقولات نسبی را عين نسبت دانسته و آن‌ها را به يک مقوله با عنوان مقولۀ نسبت برمی‌گرداند.[4]

منظور از قيد «بی‌واسطه» آن است كه كيف، اگرچه بی‌واسطه تقسيم و نسبت را قبول نمی‌كند، امّا به واسطۀ عرض ديگری ممكن است تقسیم و نسبت را پذيرا باشد. مثلاً رنگ كه يكی از انواع كيف است و طبق تعريف «بی‌واسطه»، تقسيم و نسبت را قبول نمی‌كند، ولی همين رنگ به واسطۀ عارض شدن بر سطح، آن‌ها را می‌پذيرد.[5]

بنابر این، مقصود از كيف، حالاتی مانند رنگ، شكل، بو، صدا، زبری، نرمی، سردی، گرمی، سختی، سستی، غم، شادی، خجالت و امثال آن می‌باشد كه عارض بر اشياء می‌شوند.

انواع کیف:

مقوله «كيف» طبق نظر مشهور فلاسفه، جزو «معقولات اولی» است؛ يعنی جزو مفاهيمی است كه دارای مصاديق واقعی و عینی می‌باشند. به عبارت ديگر همان‌طور كه مفاهيم درخت، انسان و… دارای مصاديق خارجی و عینی می باشند، انواع مختلف كيف هم، چنين هستند.

فلاسفه بر اساس استقراء، مقولۀ كيف را به چهار نوع كلّی تقسيم كرده‌اند:

1. كيف نفسانی: عرض مجرّدی است كه فقط عارض جوهر نفسانی می‌شود. مانند علم، قدرت، اراده، كراهت، لذّت، الم، حالات انفعالی، عادات و ملكات نفسانی. اين قسم از كيف با علم حضوری خطاناپذير درک می‌شود.[6]

کیف نفسانی در یک تقسیم بندی به دو قسم تقسیم می­شود:

الف. «حالْ»: به آن عرضی گفته می­شود که عارض نفس می­شود و زود از بین می­رود و به عبارتی «سریع الزوال» است. مانند عصبانیت (البته برای کسی که بردبار است)، شادی، غم، جزع، خجل و… .

ب. «ملکه»: به آن عرضی گفته می­شود که عارض نفس می شود، لکن زود از بین نمی­رود و به عبارتی «سریع الزوال» نیست. مانند ملکات و عادات اخلاقی و… .[7]

کیفیات نفسانی یک وجود ویژه­ای دارند و به تعبیری، جعل آنها تألیفی است؛ یعنی موضوعشان یک وجود دارد و این عرض هم  وجود جداگانه­ای دارد.[8]

2. كيف محسوس: مقصود آن دسته از كيفيّات مادّی هستند كه به واسطۀ حواسّ ظاهری و اندام‌های حسّی درک می‌شوند. مانند انواع محسوساتی كه به وسيلۀ قوای بينايی، بويايی، شنوايی، لامسه و چشايی درک می‌شوند. مثل رنگ، بو، مزه و… .

ملاصدرا برخی از انواع کیف محسوس را چنین برشمرده است: ملموسات؛ مانند: حرارت، سرما، رطوبت، خشکی، لطافت، سختی (سفتی)، نرمی، سبکی، سنگینی، زبری و… . مبصرات (آنهایی که با حس بینایی درک می­شوند؛ مانند رنگ ها، نور و… . مسموعات (آنهایی که با حس شنوایی درک می­شوند) مانند صوت و… . مذوقات (آنهایی که با حس چشایی درک می­شوند؛ مانند: طعم­های متفاوت. مشمومات (آنهایی که با حس بویایی درک می­شوند؛ مانند بوها.[9]

در یک تقسیم بندی کیف محسوس به دو قسم تقسیم می­شود:

الف. راسخه: به آن دسته از کیفیاتی گفته می شوند که عارض بر جسم شده و مدّت زمان زیادی در آن وجود دارند و زود از بین نمی­روند و به تعبیر دیگر “سریع الزوال” نیستند. مانند شیرینی عسل و زردی طلا.

ب. غیر راسخه: به آن دسته از کیفیاتی گفته می­شود که عارض بر جسم شده و زود از بین می­روند. یا به عبارتی “سریع الزوال” هستند؛ مانند: سرخی که بر اثر خجالتی بر پوست صورت انسان عارض می­شود، یا گرمایی که بر اثر آتش بر آب عارض می­شود.

3. كيف مخصوص به كمّ: آن دسته از كيفيّاتی هستند كه در اصل بر كمّ عارض شده و به واسطه كمّ بر جسم هم عارض می‌شوند؛ مانند: انحناء (در خط) و زوجيت (در عدد).

این قسم از کیف بر حسب استقراء سه قسم است:

الف. آن قسمی از کیف که بر کم متصل عارض می­شود که خود دو بخش است:

1. شکل و زاویه است. مانند مربع و زاویه ها ی آن.

2. شکل و زاویه نیست. مانند استداره و استقامت.

ب. آن قسمی از کیف که بر کم منفصل (عدد)، عارض می­شود. مانند تجذیر، تربیع و… .

این قسم از اعراض تحلیلی بوده و از شؤون وجودی است که بر آن عارض می شود و به عبارتی جعل این عرض، بسیط است؛ یعنی چنین نیست که عرض، وجود جداگانه­ای داشته باشد و موضوع آن نیز وجود دیگری داشته باشد، بلکه هر دو (عرض و معروض) به یک وجود موجودند.[10]

4. كيف استعدادی: آن دسته از كيفيّاتی هستند كه به واسطۀ آن‌ها، پيدايش حالت يا صفت خاصّی برای موضوعشان رجحان پيدا می كند و گاهی از آن به «امكان استعدادی» تعبير می‌شود. مانند نطفه كه دارای استعداد لازم برای تبديل شدن به انسان است. اين استعداد خاص را كيف استعدادی می نامند.[11] مشهور فلاسفه، امکان استعدادی یا همان کیف استعدادی را امری عینی دانسته و دلیلی که برای عینی بودن آن آورده­اند این است که متصف به صفات وجودی؛ مانند قرب و بعد و شدّت و ضعف می­شود. مثلاً استعداد نطفه برای دارا شدن روح دورتر و ضعیف تر از استعداد خاک است.

برخی از بزرگان با نقد دلیل فوق، معتقدند که استعداد تنها یک مفهوم عقلی است که از تحقق شرایط و ارتفاع موانع انتزاع می­شود. در حقیقت در ماده­ای که استعداد پذیرش فعلیت جدید هست، به‌جز تحقق شرایط و ارتفاع موانع، یک امر عینی دیگری به نام استعداد حاصل نمی شود.[12][13]



[1]. ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ماده کَیٌفَ.

[2]. برای مطالعه بیشتر ر.ک: ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، ، ص159-139؛ شیخ اشراق؛ المشارع و المطارحات (مجموعه مصنفات)، ج 1، ص 255-250؛ ملاصدرا، اسفار، ج 4 ، ص187-58 .

[3]. علامه طباطبایی؛ نهایه الحکمه ، ج 2 ، ص 431 .

[4]. فياضي، غلامرضا؛ تعليقة علي نهاية الحكمه (نهاية الحكمه با تعليقۀ استاد فيّاضی)،ج 2، ص 481.

[5]. نهايه الحکمه، ج2، ص 430؛ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 6، ص 871.

[6]. مصباح يزدي، محمدتقي؛ آموزش فلسفه، ج2، ص 192 (درس 48).

[7]. شیخ اشراق؛ المشارع و المطارحات، (مجموعه مصنفات) ، ج 1 ‌،ص 252-251 .

[8]. آموزش فلسفه، ج2 ، ص 213 .

[9]. اسفار، ج 4 ، ص 67 .

[10]. آموزش فلسفه، ج 2، ص 213 .

[11]. اسفار، ج 4 ، ص 61 .

[12]. آموزش فلسفه، ج 2، ص 211.

[13]. برگرفته از سایت پژوهشکده باقرالعلوم.