searchicon

کپی شد

کلام جدید در جهان اسلام

تحولاتی که در جهان غرب در قلمرو فلسفه، علم و اجتماع رخ داد و الهیات مسیحی را تحت تأثیر قرار داد، به تدریج به جهان اسلام نفوذ کرد و منشأ طرح پرسش ‌ها و شبهات جدیدی در زمینه دین و عقاید اسلامی گردید. در پی این تحولات و چالش ‌ها از سوی متفکران و متکلمان اسلامی نیز مواضع گوناگونی اتخاذ گردید که در یک تقسیم بندی کلی به همان انواع سه گانه‌ای که درباره الهیات مسیحی بیان گردید، تقسیم می‌شود:

الف: عده‌ای از عقاید دینی با روش ‌های سنتی دفاع کرده و در برابر نظریه ‌های جدید فلسفی و علمی روش تخطئه را برگزیدند؛

ب: عده‌ای دیگر در نقطه مقابل، نظریه‌ های علمی و فلسفی جدید را به صورت مطلق پذیرفته و بر آن شدند تا آموزه ‌های دینی را مطابق آنها تفسیر کنند.

ج: گروهی دیگر راه اعتدال را برگزیدند و ضمن تأکید بر مبانی و اصول اسلامی، تحولات جدید را نیز جدی گرفتند و در برابر آنها روش تحلیل و نقد علمی و فلسفی را برگزیدند تا بتوانند به شیوه ‌های منطقی از عقاید اسلامی دفاع کنند، و با بشر جدید به مفاهمه بپردازند.

از گروه نخست به عنوان «متحجران و قشری‌گرایان» یاد می‌شود، چنان که گروه دوم به عنوان «تجدد طلبان و غرب‌زدگان» شناخته می‌‌شوند، و گروه سوم «اعتدال‌گرایان» به شمار می‌روند.

استاد مطهری که از چهر‌ه ‌های برجسته گروه سوم است در این باره می گوید: «یکی از خاصیت ‌های بزرگ دین مقدس اسلام، اعتدال و میانه‌روی است. قرآن کریم، امت اسلام را به نام «امت وسط» نامیده است، امت و جمعیتی که واقعاً دست پرورده قرآن کریم باشد، از افراط و تفریط برکنار است. در حدیثی آمده است که در هر نسلی، طبقه معتدلی وجود دارد که از طرفی جلو افراط‌کاری غلو کنندگان را گرفته، تحریفاتی را که از ناحیه آنها پیدا می‌شود، نفی می‌کنند و [از طرف دیگر] نسبت ‌هایی را که اهل باطل ایجاد می‌کنند، مانع می‌شوند ]و از سوی سوم، تأویل جاهلان را از بین می برند[.[1] در مسئله انطباق اسلام با مقتضیات زمان، دو جریان مخالف -که هر دو غلط بوده است- در تاریخ اسلام، همیشه وجود داشته است، یکی جریان افراطی؛ یعنی دخل و تصرف ‌های بی جا در دستورهای دینی به واسطه یک رشته خیالات و ملاحظات کوچک که ما اسم آن را جهالت گذاشتیم. دیگری، جریان جمود و توقف ‌های بی جا که برخلاف منظور و روح اسلام است. البته یک جریان معتدل هم همیشه وجود داشته است».[2]

وی در جای دیگر می گوید: «جامد [جمود‌گرا] از هر چه نو است، متنفر است و جز با کهنه خو نمی‌گیرد و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان و به نام تجدد و ترقی، موجه می‌شمارد. جامد، هر تازه‌ای را فساد و انحراف می‌خواند، و جاهل همه را یک جا به حساب تمدن، توسعه، علم و دانش می‌گذارد. جامد میان هسته و پوسته، وسیله و هدف فرق نمی‌گذارد و از نظر او دین، مأمور حفظ آثار باستانی است. جاهل، برعکس، چشم دوخته که ببیند در دنیای مغرب چه مُد تازه و چه عادت نوی پیدا شده است، تا فوراً تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد».[3]

یکی از نخستین دانشمندان اسلامی که از کلام جدید سخن گفته است، سید احمد خان هندی[4] (1231- 1315 ق) است. وی در یکی از سخنرانی ‌های خود به پدید آمدن شک و تردید در دل مردم نسبت به اسلام اشاره می‌کند و می‌گوید: «امروز ما به علم کلام جدیدی نیاز داریم که به یاری آن بتوانیم یا نادرستی تعالیم جدید را اثبات کنیم یا نشان دهیم که این تعالیم با ایمان اسلامی انطباق دارد. به اعتقاد او یگانه معیار برای تشخیص این که یک دین حقیقی است این است که با طبیعت هماهنگ باشد؛ زیرا آفریدگار طبیعت چه در آدمی و چه در خارج، خداوند است که شریعت نیز از او است و از طرفی طبیعت همان است که دانشمندان تفسیر می‌کنند. بر این اساس، حقانیت شریعت را باید با نظریه‌ های علمی دانشمندان سنجید». وی، سپس به این نتیجه رسید که دین حقیقی عبارت است از ایمان به خدای یکتا و هر کس این عقیده را داشته باشد مسلمان است؛ هر چند در اعمال دینی، پیرو ادیان دیگر باشد.[5]

در میان نویسندگان معاصر نیز برخی بر این عقیده‌اند که «چون بشر جدید از تفکر فلسفی رئالیستی دست شسته و به نسبی گرایی روی آورده است، و از طرفی کلام قدیم متناسب با فضای رئالیستی تدوین گردیده است، در عصر جدید کارایی ندارد، و باید کلام جدیدی پایه‌گذاری شود که با نسبی گرایی حاکم بر فضای فکری بشر جدید هماهنگ باشد. بدین جهت، امروز به جای کوشش برای تبیین برهانی عقاید دینی و القای معرفت یقینی به بشر جدید باید از نقش و کارکرد دین در حل مشکلات روحی و روانی بشر سخن گفت. انتظار بشر جدید از دین این است که از انسان و جهان، تفسیر معناداری ارائه دهد تا در پرتو آن زندگی تازه‌ای برای او امکان‌پذیر باشد».[6]

این گونه نگرش ‌ها به کلام جدید، نگرش‌ هایی افراطی و از سویی، نسبت به تحولات جدید، منفعلانه و مرعوبانه است و نتیجه آن چیزی جز انکار اصول و مبانی مسلم اسلامی نخواهد بود که با انکار آنها مقصودی که صاحبان این دیدگاه‌ ها داشته‌اند نیز برآورده نخواهد شد. دین و ایمانی که بر شالوده یقین بنا نشود، هرگز نخواهد توانست از انسان و جهان تصویری ارائه دهد که در پرتو آن مشکلات روحی و روانی بشر کاهش یابد یا مرتفع گردد. چنین دین و ایمانی، صرفاً کاریکاتوری از دین خواهد بود. اگر چنین تجربه‌ای می‌توانست موفق باشد دنیای غرب که اینک از بحران معنویت رنج می‌برد، به چنین توفیقی دست یافته بود.

بسیار جای شگفتی است که مقلدان ساده اندیش غرب، در پی تکرار آن تجربه ‌های شکست خورده‌اند و آن را با شعارهای زیبای نوگرایی، آزاد اندیشی و مانند آن ترویج می‌کنند.

آری، کلام جدید لازم است، ولی معنای آن این نیست که از میراث گرانبهای کلام قدیم به کلی دست برداریم، و تفکر منطقی و یقین گرایی فلسفی و کلامی را تخطئه کنیم و مقلدانه و منفعلانه در مقابل هر پدیده جدیدی که به نام فلسفه یا علم یا سیاست عرضه می‌شود، تسلیم شویم.

روش درست در برابر تحولات جدید، نه تخطئه و تکفیر است چنان که تحجر گرایان چنین کرده‌اند و نه پذیرش بی‌چون و چرای آنها و تفسیر دین و عقاید دینی بر اساس آنها، چنان که تجدد گرایان افراطی عمل نموده‌اند؛ بلکه روش صحیح همان است که متفکرانی؛ چون استاد مطهری برگزیده‌اند؛ یعنی روش اعتدال، که هم معرفت یقینی در فلسفه و کلام را ارج می‌نهد، و به اصول و مبانی مسلم اسلامی پایبند است، و هم تحولات جدید در عرصه فرهنگ و اجتماع را جدی می‌گیرد و در حل بحران ‌ها و چالش‌ های دینی و فرهنگی می‌کوشد.

استاد مطهری نخستین فردی است که در ایران از ضرورت کلام جدید سخن گفته است،[7] به اعتقاد وی «چون در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده است، و نیز تأییدهایی برای عقاید دینی پدید آمده است که محصول پیشرفت‌های علوم جدید است، ما به تأسیس کلام جدیدی نیاز داریم».[8] از تأمل در آثار کلامی استاد مطهری درمی‌یابیم که روش مناسب برای ایفای رسالت کلامی در جهان معاصر این است که:

  1. متکلم، مخاطبان خود را به خوبی بشناسد و با نسل جدید که از رشد علمی و فکری برخوردار است با روشی عالمانه و منتقدانه برخورد کند؛
  2. شبهات جدید را با اسباب و زمینه ‌های فلسفی، معرفت شناختی و علمی آنها بشناسد؛
  3. با دلایلی که از علوم جدید برای اثبات و یا تأیید آموزه ‌های دینی به دست می‌آید، آشنا گردد و از آنها بهره‌گیری نماید.[9]

[1]. «…فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ»، کلینی، محمد بن یعقوب، كافي، ج ‏1، ص 32.

[2]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏21، ص 70 و 71.

[3]. همان، ج ‏19، ص 110.

[4]. از مفسران قرآن و از پیشگامان اصلاح‌طلبی در هند.

[5]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر کلام جدید، ص 54 و 55، به نقل از تاریخ فلسفه در اسلام، ج 4، ص 202 – 204.

[6]. همان، ص 55، به نقل از هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص 188 و 192.

[7]. البته قبل از ایشان علامه طباطبایی عملاً به این حوزه وارد شدند. برخوردی که ایشان با نظریه های فلسفی به خصوص جدید و همچنین نظریه های علمی داشتند، مخصوصاً در تفسیر المیزان کاملاً نمایان است. ایشان در هر موضوعی از موضوعات جدید، حال چه فلسفی، چه علمی و چه اجتماعی دقیقاً موضع گرفته و به بررسی آن پرداخته؛ پس ما می توانیم در ایران از علامه طباطبایی به عنوان پیشگام وارد شدن در عرصه مباحث جدید کلامی و دین شناسی یاد کنیم که این راه را بر استاد مطهری باز کرد و او به شکل گسترده تری در نوشته های خود به این مسائل پرداخت. ر.ک: بررسی علم کلام جدید، مدرسه فقاهت.

[8]. مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج ‏24، ص 284.

[9]. برگرفته از: درآمدی بر کلام جدید، ص 53 – 57.