کپی شد
کفر و نفاق صحابه از نگاه شیعه
اگر کفر را به معنای بتپرستی و شرک به خداوند معنا کنیم، شیعه معتقد نیست که بیشتر صحابه کافر شدهاند، بلکه از میان صدها هزار نفری که به پیامبر (ص) ایمان آوردند، تنها تعداد اندکی که به اصحاب رده معروف اند، جدایی خود را از اسلام اعلام نموده و باقی اصحاب بر این دین باقی ماندند. اما باید دانست که کفر و نفاق همواره به معنای معروف آن نیست، در تفسیر ابن ابی حاتم میخوانیم که در زمان جاهلیت میان دو قبیلۀ اوس و خزرج درگیری سنگینی وجود داشت. روزی بعد از اسلام و در زمان حیات پیامبر (ص) آنها با نقل خاطرات گذشته، عصبانی و خشمناک گردیده و سلاح بر هم کشیدند. بعد از این ماجرا بود که از طرف خداوند آیة 101 سورۀ آل عمران نازل گردید مبنی بر این که: چگونه شما کافر میگردید در حالی که آیات خداوند بر شما تلاوت گردیده و پیامبر او در میان شما است.[1]
مطمئناً افراد اوس و خزرج بتپرست نگردیده بودند، ولی با این حال خداوند به دلیل عمل ناشایستی که انجام داده بودند، از کلمه کفر در مورد آنان استفاده نمود! و مشابه این موضوع در آیات دیگر قرآن کریم نیز مشاهده میگردد.[2] واژه منافق نیز منحصر به اشخاصی نبود که همانند عبد الله بن أبی، کاملا شناخته شده بودند، بلکه به تصریح قرآن کریم، پیامبر (ص) با کمال زیرکی و فراست خود، قادر به شناسایی برخی از آنان نبوده و تنها خداوند به آنان آگاهی داشت.[3] ارتداد نیز در معانی مختلفی به کار میرود. با نگاهی به آیه 21 سورۀ مائده و آیات بعد از آن میتوانیم نتیجه بگیریم که بنی اسرائیل در زمان زندگی حضرت موسی (ع) مرتد شده بودند، ولی نه ارتدادی که به معنای بازگشت به کفر و شرک باشد و اجمالاً آن چه که به شیعه نسبت داده میشود، که آنان قائل به کفر و ارتداد صحابه هستند، یقیناً به معنای بازگشت به شرک و بتپرستی نیست، بلکه همانند آن کفری است که خداوند در نزاع دو گروه مسلمان اوس و خزرج به آنان نسبت داده است.[4]
اما در این جا پرسشی مطرح می شود که چرا آن تعداد بسیاری که به نظر شیعه کافر شدهاند، آن تعداد اندک را از بین نبرده و وضعیت را به حالت قبل از اسلام برنگرداندند؟!
با توجه به آیات قرآن، چندین پرسش مشابه در این جا مطرح می شود، ضمن طرح آن به تحلیل نهایی آن میپردازیم.
1. آیا به تصریح قرآن، حضرت نوح(ع) حدود 950 سال در میان قوم خود به تبلیغ مشغول نبود[5]؟ و آیا در این مدت بیش از تعداد اندکی به او ایمان آوردند[6]؟! تعدادی که به گفتۀ تفاسیر اهل سنت در بیشترین برآورد به صد نفر نمیرسیدند[7]! چرا نوح و تعداد اندک پیروانش توسط آن تعداد بسیار از کافرین کشته نشدند تا آنان بتوانند با خیالی آسوده به پرستش خدایان خود مشغول باشند؟!
2. چرا وقتی که بیشتر افراد بنی اسرائیل توسط سامری گمراه گردیدند[8] و موقعیت هارون(ع) به ضعف گراییده و نزدیک بود کشته شود[9]، چرا در نهایت او از این ماجرا جان سالم بدر برد؟!
3. چرا زمانی که بنی اسرائیل به فرمان حضرت موسی (ع) توجهی ننموده و ایشان در مقام شکایت به خداوند عرضه داشت که من جز خود و برادرم بر هیچ شخص دیگری فرمانروایی ندارم و خداوند نیز به همین دلیل بنی اسرائیل را چهل سال در بیابان ها آواره نمود و آنها را به عنوان گروهی فاسق برشمرد[10]، چرا آنها این دو پیامبر را به قتل نرسانیدند؟!(دقت شود که در این دو آیه از تمام بنی اسراییل به غیر از موسی و هارون(ع) به عنوان افرادی فاسق نام برده شده و آب از آب تکان نخورده است).
4. هنگامی که یاران حضرت عیسی(ع) از فرامین او سرباز زده و به تصریح قرآن کریم از آنان بوی کفر به مشام میرسید[11] و جز تعداد اندکی از حواریون (12 نفر) کسی به او پاسخ مثبت نداد[12]، چرا این تعداد اندک به دست سایرین از بین نرفته و با این وجود مسیحیت عالم گیر شد؟!
5. و در نهایت چرا پیامبر عزیزمان طی سیزده سال اقامت در مکه و به خصوص در سال های اولیه اسلام که یاران کمتری داشتند، توسط کفار به قتل نرسید تا این فرصت به دست آید که ایشان به مدینه مهاجرت نموده و اسلام را عالم گیر نمایند؟!
گمان میشود که با شواهد فوق که از قرآن کریم بیان گردیده و مورد پذیرش تمام فرقههای اسلامی است، دیگر این سؤال مطرح نیست که چرا امام علی(ع) و یاران اندک او توسط باقیماندۀ صحابه از بین نرفتند، چون همان گونه که مشاهده نمودید موارد مشابهی نیز در تاریخ وجود دارد که علی رغم اندک بودن یاران پیامبران گذشته، و باقی بودن گروه کثیری از مردم بر کفر یا برگشت تعداد زیادی از آنان به کفر و نفاق، دعوت آن پیامبران هم چنان برقرار باقی مانده است! و این در حالی است که شیعه ارتداد را به معنای کفر و الحاد و بازگشت به جاهلیت معنا نمی کند و کفر و نفاق را در همان روایاتی که به کفر و نفاق تعدادی از صحابه حکم می راند (بر فرض پذیرش این روایات)، به معنای بتپرستی و شرک به خداوند، نمی داند. با این حال آیا ماندگاری مکتب اهل بیت جای تعجب دارد؟!.
تحلیل ما این است که برخی صحابه، با وجود این که بعد از رحلت پیامبر (ص) همچنان بر دین اسلام باقی بوده و بیشتر مقررات شرعی را رعایت مینمودند، اما به دلیل وجود رگههایی از زمان جاهلیت در میان آنها نتوانستند این پیروی از پیامبر را به صورت کامل و صد در صد اجرا نمایند و به همین دلیل در موضوع مهم خلافت دچار اختلافی گردیدند که دامنه آن تا کنون ادامه دارد.
دقت شود زمانی که قرآن به نقل از حضرت موسی (ع) میفرماید که به جز خود و برادرم کسی گوش به فرمان من نیست، نمی توانیم نتیجه بگیریم که تمام بنی اسرائیل دین خود را ترک نموده و به کفر و شرک روی آوردند، بلکه آنان در برخی موضوعات مهمی که در تعیین وضعیت آیندۀ آنها تأثیرگذار بود؛ از جمله ورود به زمین مقدس؛ فرمان موسی (ع) را نادیده گرفته و بدین جهت سالیان سال در گمراهی به سر برده، در بیابان ها آواره گردیدند، بدون این که موسی و هارون (ع) را به قتل برسانند. متأسفانه در امت ما نیز چنین وضعیتی پدیدار گشت و صحابه محترم با کنار گذاشتن وصیت پیامبر (ص) و خانهنشین نمودن شخصی که به اعتراف تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنی، برادر پیامبر (ص) بوده و برای ایشان نقشی همانند هارون (ع) برای موسی (ع) را داشته است،[13] عملا وضعيتي همانند وضعيت بني اسرائیل به وجود آوردند که طی آن امیرالمؤمنین (ع) با آن همه سوابق درخشان به حاشیه رانده شده و امکان استفاده مسلمانان از هارون این امت به حداقل رسید و این اشتباه، زمینهای گردید تا امت اسلامی نتواند به جایگاه مطلوب خود دسترسی یابد. ذکر این نکته نیز ضروری است که همواره این گونه نیست که اکثریت غالب بر جامعهای، مخالفان خود را حذف فیزیکی نموده و آنان را به قتل برسانند، بلکه در بیشتر موارد صلاح خود را در آن میبینند که بدون از بین بردن آنها، عملا موقعیتی را ایجاد نمایند که آنها را به حاشیه رانده و یا به عبارتی با پنبه سرشان را ببرند.
مطمئناً افرادی که زمام امور را بعد از پیامبر (ص) به دست گرفتند، این مقدار هوشیاری را داشتند که قتل علی (ع) و طرفداران اندک او در نهایت به حذف خودشان منجر خواهد شد، چون عموم مسلمانان علی رغم این که تابع جو سیاسی شده و از علی (ع) روی برگرداندند، ولی از مقام ارزشمند ایشان نزد پیامبر (ص) و فداکاری های بینظیرشان در راه پیشرفت اسلام بیاطلاع نبودند و احتمال آن میرفت که هر گونه تلاشی در مورد قتل امام علی (ع) و نیز پیروان خاص ایشان، منجر به شورش و نارضایتی عمومی گردد. بر این اساس، حکومت وقت تصمیم به تحمل آنها گرفته و با وجود اختلاف نظرهای موجود، در موارد بسیاری که دچار مشکل میگردیدند، از ایشان درخواست همکاریهایی نیز میشد. بیان این مطلب نیز خالی از لطف نیست که بسیاری از صحابه در مقاطع بعدی، این اشتباه را جبران نموده و در صف یاران امام علی (ع) قرار گرفتند که حضور چشمگیر اصحاب پیامبر (ص) را در نبردهای امیرالمؤمنین (ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین می شود در این راستا ارزیابی نمود.
در ضمن، چون وضعیت جامعه بعد از پیامبر (ص) به قدری متحول گردیده بود که دیگر هیچ کس نمیتوانست رسماً از بازگشت به دوران جاهلیت سخن بگوید، هر چند که قلباً به آن اعتقاد داشته باشد و کلیت اسلام قابل نفی نبوده و امکان از بین بردن آن نیز وجود نداشت. بر این اساس ملاحظه میشود که فرمانروایانی همانند یزید نیز که آشکارا شراب نوشیده و احکام مسلم اسلامی را زیر پا میگذاشتند، ولی باز خود را مسلمان دانسته و برای فریب عموم، ادعای جانشینی پیامبر (ص) را مینمودند و مشابه این وضعیت نیز اکنون در بسیاری از کشورهای اسلامی مشاهده میشود که حاکمان آنها به هیچ یک از احکام اسلامی پایبند نبوده و کاملاً به اصول و مبانی کشورهای غیر مسلمان رفتار نموده، ولی در عین حال خود را مسلمان دانسته و در اجتماعات اسلامی شرکت مینمایند.
بر اين اساس نمیتوانيم كشته نشدن امام علي (ع) و ياران اندك او و بازگشت ننمودن سایر مسلمانان به شرک و بتپرستی را دليلي بر باطل بودن عقیده شیعیان تلقی نماییم.
[1]. ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 720، مکتبه نزار مصطفی الباز، عربستان سعودی، 1419 هـ ق.
[2]. آل عمران، 52 و 167، مائده- 41 و … .
[3]. توبه، 101.
[4]. در این رابطه برای اطلاع بیشتر به نمایه های 1167 و 1970 و 2982 و 3275 و 3501 سایت اسلام کوئست نیز مراجعه شود.
[5]. عنکبوت، 14.
[6]. هود، 40 .
[7]. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 279، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1419 هـ ق.
[8]. طه، 85.
[9]. اعراف،150.
[10]. مائده، 25 و 26.
[11]. آل عمران، 52.
[12]. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 97، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1364 هـ ش.
[13]. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 4 ، ص 208 و ج 5، ص 129، دار الفکر، بیروت، 1401 هـ ق.