کپی شد

کشته شدن شلمغانی پس از زندگی مخفیانه

در زمان وزارت خاقانى شلمغانی را تعقيب كردند و او مخفى شد و به ناصر الدوله (كه شيعه بود) در موصل پناه برد و چند سال او را مخفى كرد. پس از آن سوى بغداد رفت و در آن‌جا پنهان شد در بغداد معلوم شد كه او ادعاى خداوندى مى‏كند.

در ماه شوال سال سيصد و بيست و دو شلمغانى ظهور كرد. وزير ابن مقله او را دستگير و خانه‏اش را تفتيش كرد نامه‏ها و كتاب‌ها در آن خانه به‌دست آورد و ديد كه پيروانش او را به ما فوق بشر (خداوندى) خطاب مى‏كردند. يكى از نامه‏ها به خط حسين بن قاسم بود. خط را به نويسندگان آن نشان دادند و آن‌ها همه منكر شدند، ولى شلغمانى اقرار كرد كه خود آن‌ها مى‏باشد، اما مذهب خويش را منكر شد و ادعاى اسلام نمود كه خود از آن‌چه درباره او گفته و نوشته شده منزه و مبرى مى‏باشد.

از میان پیروانش ابن ابى عون و ابن عبدوس را هم دستگير كردند و به اتفاق شلغمانى نزد خليفه بردند، چندين بار نزد خليفه احضار شدند. فقهاء و قضات و منشيان و سالاران و بزرگان را هم حاضر كردند. در آخرين روز فقهاء فتوى دادند كه خون او مباح است شلغمانى و ابن ابى عون هر دو را به دار آويختند[1] و آن در ماه ذى القعده سال 322 قمری بود و پس از مرگ هر دو به آتش سوختند.[2]

برخی گفتند جسد شلمغانی را از ترس این‌که پیروانش تقدیسش کنند آتش زد[3] و نیز گفته شده به ابن أبی عون نخست شلاق زدند سپس گردنش را زدند بعد بدنش را آتش زدند.[4]

بر این اساس ابو جعفر محمد بن على شلمغانى معروف به ابن ابو القراقر پس از كشاكش با حسين بن روح نوبختى[5] به‌دستور راضی بالله عباسی، بیستمین خلیفه عباسی، دستگیر گردید و با دستور وی در (سه شنبه[6]) ذی قعده سال ۳۲۳ قمری کشته شد.[7]

 

 

[1]. ابن اثير، عز الدين على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس، ج ‏20، ص 13 – 17.

[2]. همان.

[3]. زركلى، خير الدين، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربين و المستشرقين، ج ‏6، ص 273.

[4]. ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق: تدمرى، عمر عبد السلام، ج ‏24، ص 116.

[5]. مسكويه رازى، ابو على، تجارب الأمم، جلد يكم: مترجم: منزوى، على نقى، ج ‏5، ص 361 و 362..

[6]. مسعودي، أبو الحسن على بن حسين، التنبيه و الإشراف، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ص 382.

[7]. كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خلیلی، عباس، ج‏20، ص 17؛ طوسی، محمد بن حسن،  الغیبة، ص۴۰۶ و ۴۱۲.