searchicon

کپی شد

کسوت و پیشه امام علی (علیه السلام)

رسالت اصلی امام علی (علیه السلام)، امر امامت و ولایت بر امت و بلکه بر همه عوالم وجود بود که آن حضرت این وظیفه مهم را چه در دوران 25 ساله خانه نشینی تحمیلی و چه در دوره خلافت و حکومت خود، به نحو احسن انجام دادند. از لوازم و فروعات این مقام و مسؤلیت آن بود که ایشان هرگاه موقعیت جهاد پیش می آمد در کسوت یک فرمانده و رزمنده شجاع و با شهامت ظاهر می شد، هرگاه موقعیت قضاوت پیش می آمد در پیشه یک قاضی و حاکم عادل، حکم می کرد، هرگاه زمان عبادت می شد در قالب یک عارف، عابد و زاهد حقیقی به بندگی خدا مشغول می شد و هرگاه از این امور فارغ می گشت، به کار کشاورزی، باغداری و احداث چاه می پرداخت. آن حضرت برای تأمین زندگی خود و بسیاری از بینوایان و درماندگان، با دست مبارک خود باغ احداث می کرد و آب استخراج می نمود و سپس آنها را در راه خدا وقف می کرد. در ادامه به چند روایت درباره این کسوت حضرت اشاره می شود:

سید محسن امین به نقل از مبرد در الکامل می نویسد:

ابو نيزر؛[1] خدمتکار امام علی (علیه السلام) و کسی که چشمه ابونیزر به نام او معروف است، نقل نموده: على بن ابي طالب (علیه السلام) نزد من آمد و من در زمينى که چشمه‏هاى ابو نيزر و بغيبغه، در آن قرار داشت، بودم. آن حضرت فرمود: آيا غذايى دارى؟ من پاسخ دادم: غذايم در شأن اميرالمؤمنين نيست. طعام من کدويى از کدوهاى همان زمين بود که آن را با چربى (روغن) درست کرده بودم. پس على (علیه السلام) فرمود: آن را بياور. آن حضرت به طرف ربيع که نهرى بود رفت و دست خود را شست. سپس مقدارى از غذا را میل فرمود و دوباره به طرف ربيع رفت و دست‌هاى خود را با شن‌ها شست، تا آن را پاکيزه و تميز گردانيد. سپس انگشتان دو دستش را درهم فروبرد و چندبار با اندکى مکث از آب نهر نوشيد و آن‏گاه فرمود: اى ابو نيزر دست‌ها تميزترين ظروف‏ هستند. آن گاه با رطوبتى که از آن آب بر دست‌هايش بود بر شکمش ماليد و گفت: هرکس درون شکمش آتش داخل کند خداوند او را از رحمتش دور مى‏کند. سپس کلنگ را به دست گرفت و به درون چاه رفت. آن حضرت با کلنگ ضربه مى‏زد و آب کمی با کندی بيرون مى‏آمد. پس از مدتى از چاه خارج شد درحالى ‏که عرق بر پيشانيش نشسته بود. او عرق را از پيشانيش پاک کرد و بار ديگر کلنگ را گرفت و به درون چاه رفت و دوباره شروع به کندن کرد و نفس‏نفس مى‏زد، پس ناگهان آب همچون خون از گردن بريده شتر فوران کرد. آن حضرت با شتاب از چاه بيرون آمد و فرمود: شاهد باش که اين صدقه است، پس دوات و کاغذ به من بده. من نيز به سرعت کاغذ و دوات براى آن حضرت آماده کردم و آن حضرت نوشت:

 «بسم الله الرحمن الرحيم، اين صدقه‏اى است از سوى بنده خدا على امير مؤمنان که دو ضيعه معروف به چشمه ابو نيزر و بغيبغه را بر فقراى مدينه و در راه ماندگان وقف کرد تا روى خود را به وسيله آن دو از حرارت آتش در روز قيامت محفوظ نگهدارد. اين دو ضيعه فروخته و بخشيده نمى‏شوند تا آن را خداوند که بهترين وارثان است به ارث برد. مگر آن که حسن و حسين به اين دو نياز پيدا کنند. در اين صورت اين دو ضيعه از آنِ ایشان خواهد بود و جز بر آن دو بر کس ديگرى روا نيست».

محمد بن هشام گويد: حسين (علیه السلام) بدهکار بود. معاويه دويست هزار دينار براى او فرستاد تا در مقابل، چشمه ابو نيزر را از آن حضرت بستاند، اما آن حضرت از فروش چشمه خوددارى کرد و فرمود: پدرم اين چشمه را صدقه قرار داد تا به وسيله آن، روى خود را از آتش سوزان در امان دارد و من هرگز آن را در مقابل چيزى نمى‏فروشم.[2]

امام صادق (علیه السلام) فرمود: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) زمین را با بیل شخم می زد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) هسته خرما را با دهان خویش مرطوب می کرد و می کاشت و در همان حال می رویید. همانا امیرالمؤمنین (علیه السلام) از مال و دسترنج خویش، هزار برده را آزاد نمود.[3]

سید بن طاووس روایتی را در باب نامگذاری امام علی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می کند که در ضمن آن، مشغولیت آن حضرت به کشاورزی را نشان می دهد. روایت اینچنین است:

ابوسعید مردی که در صفین حاضر بوده از سالم منتوف؛ غلام امام علی (علیه السلام) نقل می کند: با امام (علیه السلام) در زمینی بودم که متعلق به آن حضرت بوده و در آن کشاورزی می کرد، تا این که ابوبکر و عمر آمدند و به ایشان این گونه سلام دادند: «سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و رحمت و برکات خدا بر تو باد». به آن دو گفته شد: آیا شما در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز (به علی علیه السلام) این گونه سلام می دادید؟ عمر پاسخ داد: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خود به ما امر فرمود که این گونه بگویید.[4]

علی بن حمزه می گوید: روزی امام موسی کاظم (علیه السلام) را درمزرعه اش ملاقات کردم و این در حالی بود که حضرت، به علت کار و فعالیت شدید، عرق، بدن مبارکش را خیس کرده بود. گفتم: فدایت شوم پس مردان شما کجایند که خود با این زحمت کار می کنید؟ پاسخ داد: ای علی، کسانی که از من و پدرم بهتر بودند، با دست خویش کشاورزی می کردند. پرسیدم: چه کسانی از شما و پدر بزرگوارتان بهتر بودند؟ فرمود: رسول خدا و امیر مؤمنان علی و تمام پدرانم (علیهم السلام) که همه بادست مبارک خویش زراعت می کردند. نه تنها آنان بلکه پیامبران و فرستادگان الهی و انسان‌های صالح هم کشاورزی می کردند و بهترین خلق بودند.[5]

در روایتی آمده است مردی نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک «وَسق»[6] هسته خرما دید، پرسید: ای ابالحسن اینها چیست؟ فرمود: اگر خدا بخواهد، صدهزار درخت خرما است (همه آنها به اذن الهی درخت خرما خواهند شد). راوی می گوید که امام (علیه السلام) همه آن هسته ها را کاشت و یک عدد از آنها را نیز رها نکرد (دور نینداخت).[7]

 [1]. نجاشى پادشاه حبشه كه مسلمانان به كشور او هجرت كردند، پسرى داشت به نام ابو نيزر، على (علیه السلام) او را نزد تاجرى در مكه يافت و خريد و در ازاى نيكى پدرش با مسلمانان در وقت هجرت، او را آزاد كرد. ابو نيزر در كودكى به خدمت رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) آمده مسلمان شد و در خانه آن حضرت به سر می برد، و چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وفات يافت، نزد فاطمه و فرزندان او (علیهم السلام) ماندگار شد. در معجم البلدان از قول محمد بن اسحاق بن يسار نقل شده است كه ابو نيزر كه آن چشمه به او منسوب است خدمتكار على بن ابيطالب بود. نقل كرده‏اند كه حبشه پس از مرگ نجاشى دچار هرج‏ومرج شد و آنان هيئتى را به سوى ابو نيزر كه نزد على (علیه السلام) به سر مى‏برد فرستادند تا زمام حكومت را به او بسپارند و از حكم او سرنپيچند، اما ابو نيزر از پذيرش حكومت سرتافت و گفت: من پس از آن كه خداوند با اسلام بر من منت نهاد، در پى پادشاهى و حكومت نيستم. ر.ک: امين عاملى، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج ‏1، ص 434.

[2]. همان.

[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على‌اكبر و آخوندى، محمد، ج ‏5، ص 74؛ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، محقق: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت (عليهم السلام)‌، ج 17، ص 37.

[4]. ابن طاووس، سید رضی الدین، اليقين في اختصاص مولانا على (عليه السلام) بإمرة المؤمنين، ص 133.

[5]. وسائل الشیعة، ج 17، ص 39.

[6]. وسق‏: جمع كردن پراكنده‏ها، وَسَقْتُ الشي‏ءَ: آن را جمع كردم. به مقدار معينى از بار شتر كه مى‏توانند حمل كنند وَسْق مى‏گويند كه حدود شصت صاع است (و هر صاع يك رطل و يك سوم رطل يا چهار بار مشت دو دست بسته گندم و يا حبوبات). در زبان فارسى ما عبارت- خربار- كه بعدا- خروار- شده همين است و در ميان عرب زبانان بار معينى كه شتران معمولا حمل مى‏كنند- وسق- مى‏گويند. ر.ک: راغب اصفهانى، حسین بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن،‌ مترجم: خسروى حسينى، سيد غلامرضا، ج ‏4، ص 454 و 455.

[7]. وسائل الشیعة، ج 17، ص 41.